او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

یهود و اهل بیت علیهم السلام... (قطره‌ای از این دریا...)



از سال سوم دبیرستان که در کتاب دینی، یک درس درباره امام زمان ارواحنا فداه داشتیم، علاقه‌مند شدم به مطالعه در زمینه‌ی مهدویت، بسیار زیاد!
اولین کتابی که مرحوم پدرم در این خصوص به من داد کتاب خورشید مغرب مرحوم حکیمی بود!
ترم یک دانشگاه، با خودم گفتم بیام یک‌بار از اول تا آخر قرآن را بخوانم،‌ ببینم در این کتاب خدا چه گفته به ما؟!
شروع کردم؛
سوره‌ی حمد تمام شد؛
وارد سوره‌ی بقره شدم!
از همان اوایل سوره‌ی بقره، شروع شد!
چی؟!
سخن از یهود!
هی یهود، یهود
یهود،‌ یهود
یهود، یهود
برایم سؤال شد این کتاب که برای ما مسلمانان هست برای چی خدا این‌قدر در آن به یهود گیر داده و درباره‌ی اون‌ها سخن گفته!؟
لذا رها کردم پروژه‌ی اولیه رو و شروع کردم یک‌دور با این رویکرد که در قرآن خدا چه چیز فرموده درباره‌ی یهود، قرآن را یک‌بار از اول تا آخر خواندم!
بعد شروع کردم از برخی آیات محکم در باب یهود که برایم جالب‌تر بود، رفتم تفاسیر و روایات ذیل و احیاناً تاریخ رو مرتبط به آن مفهومی که در آیه در خصوص یهود گفته شده بود خواندن!  بعد هم به اسناد خود یهودی‌ها و اسناد مرتبط با تاریخ جهان نگریستم.
یکی از جالب‌ترین این آیات،‌ آیه‌ی 82 از سوره‌ی مائده بود که خدا در آن فرموده بود:
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ[1]
به‌یقین و قطعاً و بدون هیچ تردید، یهود را شدیدترین مردم از حیث دشمنی نسبت به مؤمنین خواهی یافت!»
در این آیه، فعل لَتَجِدَنّ، مقدم شده و این نشانه‌ی تأکید است!
لامِ اول هم برای تأکید آمده بر سر تَجِدَ و نون مشدّد آخر هم، باز برای تأکید است!
یعنی گنجایش ادبیات عرب نیست که بیش از این بر یک فعل تأکید بورزد!
آن هم فعلی که به شکل مضارع بیان شده و حکمی همیشگی در خصوص یهود را به شکل مطلق و نه مقیّد بیان کرده!
این آیه را که دیدم، شروع کردم به تحقیق در خصوص ردّ پای دشمنیِ یهود، با پیامبر و ائمه صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین در طول تاریخ، در منابع متعدد شیعه و سنی و حتی منابع غیر اسلامی!
به شگفتانه‌های بسیار شگفت‌انگیزی برخورد کردم!
در این جا فقط به عنوان یک قطره از این دریا نمونه‌ای تقدیم می‌کنم!
اکثراً همه شنیدند که حضرت امیر صلوات الله علیه و آله، هنگام ضربت‌خوردن فرمودند:
فُزْتُ و ربِّ الکعْبةِ! اما ادامه‌ی فرمایش حضرت امیر صلوات الله علیه را غالباً نشنیده‌اید که می‌فرمایند:
قتلنی ابن الیهودیة عبد الرحمن بن ملجم المرادی[2]‏ - مرا فرزند زن یهودیه کشت.
بنا بر نقل تاریخ مادر ابن ملجم و بنابر نقلی دیگر، دایه‌ی او زنی یهودی بوده است.
در ثانی پناه‌دهنده‌ی و یاری‌کننده‌ی اصلی ابن ملجم در کوفه برای اجرای نقشه‌ی شومش کسی است با نام اشعث بن قیس!
او یهودی‌زاده است![3]
دو بار (یک‌بار در جاهلیت و بار دیگر در عصر اسلام) به قبیله‌اش خیانت کرده برای حفظ جانش[4]
امیرالمؤمنین بر سر منبر او را منافق پسر کافر خطاب کردند[5]؛‌ ولی آن‌قدر نفوذ و قدرت داشت که هیچ‌گاه حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه نتوانستند او را از سپهر سیاسی کوفه حذف نمایند!
اشعث اصلی‌ترین نقش را در تحمیل حکمیت و انتخاب ابوموسی به عنوان حکم ایفا کرد[6]!
ابن ملجم را در کوفه پناه داد[7] و شب حادثه نیز با ابن ملجم در مسجد ماند؛ او زمان مناسب برای اقدام را به ابن ملجم مشخص کرد، حجر بن عدی متوجّه شد اما دیر رسید[8]!
اشعث با ام‌فروه، خواهر ابوبکر (خلیفه اول) ازدواج کرد[9]!
دخترش جعده امام حسن مجتبی را با سم به قتل رساند[10]!
پسرش محمد عامل اصلی اسیر شدن مسلم بن عقیل در کوفه بود[11]!
پسر دیگرش قیس کسی بود که روپوش امام حسین علیه‌السلام را در عصر عاشورا ربود[12]!
و هنگامی که سپاه عمر سعد به از کربلا به کوفه بازگشتند، فرزندان و خویشان اشعث به سرکردگی پسرش قیس، ۱۳ سر را حمل‌ می‌کردند[13]!

از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند:
اشعث بن قیس در قتل علی بن ابی‌طالب شریک است
و دخترش جعده، حسن بن علی را مسموم کرد
و محمد پسر اشعث نیز در کشته شدن حسین بن علی شرکت داشت[14].


توجّه فرمایید که این قطره از دریا بود...!

 

منابع:
[1] مائده:۸۲
[2] بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج‌‏۴۲، ص‌۲۸۱
[3] الوثائق السیاسیة (حیدر آبادی): ج‌۱، ص۳۵۳
[4] منافق ابن کافر! و الله لقد أسرک الکفر مرّة و الاسلام أخری... نهج البلاغة (سید رضی): ص۶۱ – فرازی از خطبه ۱۹
[5] همان
[6] تاریخ الیعقوبی: ج۲، ص۱۸۸ -  وقعة صفین (منقری): ص۴۸۲
[7] همان: ص۱۳۸
[8] انساب الاشراف للبلاذری (بلاذری): ج۲، ص۴۹۳
[9] الاستیعاب (ابن عبد البر): ج۴، ص۱۹۴۹
[10] همان
[11] همان:‌ ج۱، ص۳۸۹
[12]  تاریخ الأمم و الملوک (ابن جریر طبری): ج۵، ص۳۸۱
[13] همان:‌ ص۴۶۸
[14] الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۱۶۷


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد