او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

کوتاه سخنی در باب فتنه‌های پیش‌رو...

در فتنه‌های آخرالزمان، آن‌چه بیش از هر چیز محل تاخت و تاز شیاطین است، آن است که بتوانند حب و بغض را از مدار ایمان خارج کنند، یعنی بتوانند کاری کنند که انسان آن‌‌‌کسان و آن چیزهایی را که باید دشمن بدارد، دوست بدارد و آن‌‌کسان و آن چیزها را که باید دوست بدارد، دشمن بدارد!
اگر چنین شد، شخص هر عمل دیگری هم داشته باشد برایش سودی نداشته و ابتدا قوای فهم و فرقان و بصیرتش زیر و رو می‌شود و تا زوال ایمان و خروج از دین و گرفتاری به سوء عاقبت نیز پیش خواهد رفت.
برای همین، از مهمترین استراتژی‌های ابلیس و دستگاه طاغوت در آخرالزمان، تبدیل کردن گناه و معصیت و منکر، به معروف و ارزش و هنجار است.
یعنی کاری می‌کنند که قلب، به جای بیزاری از گناه و معصیت و منکر، آن را ارزش بداند!
اثری وضعی رخ‌دادن چنین فاجعه‌ای، زیر و رو شدن بصیرت و قلب است.
بصیرت چیزی است که شخص با آن درست را درست و غلط را غلط می‌بیند، اگر زیر و رو شد، درست را غلط می‌بیند و غلط را درست می‌پندارد؛ لذا مؤمنان راستین در نظر کسانی که دچار چنین عارضه‌ای شده‌اند، احمق و ابله پنداشته می‌شوند.
و قلب نیز ظرفی است که بناست حق در آن ریخته شود،‌ اگر زیر و رو شود دیگر شخص هیچ حقی را نمی‌پذیرد! و شخص در این صورت ابتلا به این عارضه، بدیهی‌ترین حقایق را نیز منکر می‌شود.
به هر نسبت که حساسیت و برائت قلب نسبت به منکرات کم شود، به همان نسبت نیز قلب و بصیرت شخص زیر و رو می‌شود؛ و این روند در حد نهایتش به شرایطی می‌رسد که شخص منکر و معصیت را ارزش می‌پندارد و خدایی نکرده به ارتکاب آن افتخار می‌کند؛
اگر شخصی برسد به حد افتخار به معصیت، خداوند امر می‌کند که ملائکه، حب اهل بیت علیهم السلام را (که حقیقت ایمان است) از قلب شخص بکنند! و شخص بعد از آن، بغض اهل بیت را به دل می‌گیرد.
مراحل آغازین نزدیک شدن به چنین فاجعه‌ای، این است که این اشخاص از شیعیان حقیقی اهل بیت علیهم‌السلام بغض و کینه به دل می‌گیرند.
مهمترین ویژگی دوران نزدیک به ظهور، بر طبق روایات متعدد، این است که از حیث اعتقادات، قشر خاکستری از بین می‌روند و مردم از حیث عقیقده، تبدیل به سیاه و سفید می‌شوند!
و هر کس حتی اگر رگه‌هایی از نفاق درش باشد نیز، باید آن را به شکل کفر علنی، آشکار نماید.
از طرف دیگر باز در روایات داریم که منافق تا وقتی که احساس امنیت و قدرت و بی‌نیازی نکرده باشد، باطن خود را علنی و آشکار نمی‌کند (که این امری معقول و منطقی نیز هست) لذا با توجه به این دو دسته روایات! در آینده‌ی پیش رو، ما فتنه‌هایی خواهیم داشت که در آن، جبهه باطل و جریان نفاق گمان می‌کنند آنچنان جبهه حق و جریان مؤمنان در موضع ضعف هستند و خودشان آن‌چنان در موضع قدرتند که کامل و علنی بواطن خود را آشکار خواهند کرد.

جمع‌بندی! با توجه به آنچه گفته شد؛ اگر کسی می‌خواهد ایمانش در این ابتلائات سخت و سنگین و پیاپی آخرالزمان حفظ شود؛ طبق معارف اهل بیت علیهم‌السلام، مهمترین شرطش این است که بتواند حب و بغش را بر مبنای ایمان تنظیم نماید.
برای این‌کار نیز شناخت دشمنان خدا و اولیای خدا و ویژگی‌هایشان (با تأکید بر جریان یهود (تمدّن مدرن و مظاهر سبک‌زندگی مدرن نیز ذیل جریان یهودی تعریف می‌شود.)، جریان نفاق و جریان ناصبی‌ها) بسیار ضروری است. تا شخص اصلاً بداند باید با چه کسانی و چه چیزهایی دشمنی کند.
لازم به ذکر است توجه شود که وجه مشترک همه‌ی منحرفان عالم این است که در حب و بغضشان انحراف است و این ملاک و محکی است که هر جریان انحرافی را می‌توان با آن تشخیص داد!
و نیز شناخت دقیق و صحیح احکام دین خدا نیز بسیار ضروری است که بتواند با حرمت‌شکنان علنی و عمدی و آگاهانه‌ی احکام خدا نیز برائت و دشمنی‌اش را حفظ نماید و از خود آن افعال (از هر کس که مرتکبش شده باشند) بیرازی بجوید. و برای حفظ این حالت (یعنی مدیریت حب و بغض بر مبنای ایمان)، مهمترین مقوّم و مؤیّد، مؤانست و مجالست با عالمِ عامل و نیز مرتبط بودن با جمع مؤمنان راستین و دوری و پرهیز از اختلاط با اهل غفلت و اهل معصیت و اهل دنیاست.
در ضمن!
پرهیزهایی نظیر: پرهیز از مال حرام و شبهه‌ناک، پرهیز از گرفتار شدن به حق‌الناس (خاصه‌ آبرویی! و مالی!)، پرهیز از استفاده از رانت و رشد بی‌ضابطه و با پارتی، از نمونه پرهیزهایی هستند که اگر رعایت نشود،‌ دیر یا زود انسان را از دایره‌ی ایمان در ابتلائات آخرالزمان بیرون خواهد کرد (إلا ما رحم ربّی)
یعنی چنانچه قبلا هم تأکید شد؛
هر کسی که با رانت و بی‌ضابطه در سیستم جمهوری اسلامی رشد کرده، ولو امروز هم به ظاهر خیلی انقلابی و اهل بیتی باشد، دیر یا زود جلوی رهبر معظّم انقلاب حفظه الله خواهد ایستاد و غربال آخرالزمان از این تصفیه‌ی ترسناک ناگزیر است!
در خاتمه، به قول آن عالم ربّانی:
خدایا ما که به خودمان رحم نمی‌کنیم، خودت به ما رحم کن...

وفای به عهد، دین و ایمان و ظهور

بسم الله الرحمن الرحیم


قبل از شروع بحث می‌بایست مقداری درباره‌ی معنی کلمه‌ی «أصل» در زبان عربی توضیح داده شود:
«أصل» در زبان عربی این‌گونه تعریف شده است:
اصل هر چیز، پایه و قاعده‌ی آن است، اگر بنا باشد چیزی ارتفاع پیدا کند، باید بر مبنا و آن پایه ارتفاع یافته باشد.
همچنین در تعریف اصل گفته‌اند:‌
اصل هر چیز آن چیزی است که وجود آن چیز، به آن متکی و وابسته است (مثل نسبت پدر و پسر که پدر برای پسر اصل محسوب می‌شود)
حالا با این توضیح، به حدیث ذیل توجه فرمایید:
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
اصل (ریشه و پایه‌ی) دین، ادای امانت است و وفای به عهد[1].
یعنی بدون داشتن روحیه‌ی ادای امانت و وفای به عهد، انسان نه ایمانی برایش باقی می‌ماند و نه دینی!
چنانچه رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرموده‌اند:
ایمان ندارد کسی که امانت‌دار نیست و دین ندارد کسی که وفای به عهد (و پیمان و قولش) ندارد[2].

مهمترین عهد و پیمانی که انسان باید به آن وفا کند، عهد و پیمانش با خدا، رسول خدا و جانشینان رسول خداست (صلوات الله علیهم اجمعین) و در مراحل بعدی عهد و پیمانش با دیگران و عهد و پیمانش با خودش نیز دارای اهمیت است و عملکردش در این خصوص نمایان‌گر وضعیت دین و ایمان شخص است.

خدا در سوره‌ی آل عمران فرموده است:
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ[3] * و [به خاطر بیاور] زمانى را که پروردگارت از صلب فرزندان آدم، ذرّیّه‌ی آن‌ها را برگرفت؛ و آن‌ها را بر خودشان گواه ساخت؛ [و فرمود]: «آیا من پروردگار شما نیستم»؟ گفتند: «آرى، گواهى مى‌دهیم». [خداوند چنین فرمود، مبادا] روز رستاخیز بگویید: «ما از این، غافل [و بی‌خبر] بودیم.»

از رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، خطاب به مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده که مرتبط با این آیه‌ی شریفه فرموده‌اند:
یا علی،
وقتی خداوند متعال آدم را آفرید، ذریّه او را در پشت وی به صورت ذرّاتی بیرون آورد و از آن­ها پیمان گرفت که «آیا من پروردگارتان نیستم؟! همگی گفتند: بلی»
سپس آن­ها بر خودشان گواه گرفت، سپس میثاق محمّد (صلی الله علیه و آله) و میثاق تو را گرفت و چهره‌ی تو را به دیگر چهره‌ها و روح تو را به دیگر ارواح معرّفی نمود[4].

همچنین از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام نیز در توضیح آیه‌ی شریفه‌ی:

«وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا[5] * و به عهد [خود] وفا کنید، که از عهد سؤال مى‌شود.» می‌فرمایند:
(این) عهد، همان پیمانی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از مردم درباره‌ی مودّت ما اهل بیت و اطاعت از امیرالمؤمنین (علیه السلام) اخذ کرد که با او مخالفت نکنند و او را مقدّم بدارند و رابطه‌ی خویشاوندی‌اش را قطع نکنند، و به آن‌ها اطّلاع داد که از این امور و هم از کتاب خدا بازخواست خواهند شد[6].
همچنین در روایات متعدد بیان شده است که میثاقی که از انبیای اولو‌العزم به صورت ویژه اخذ شده، در خصوص امام زمان ارواحنا له الفداه است[7]؛ و البته در همان عالم ذر، درباره امام مهدی عج‌الله‌فرجه‌الشریف، در مراتبی نازل‌تر از انبیای اولوالعزم از همه مردم نیز میثاق گرفته شده که برخی از مردم بر این عهد و میثاق پایدار ماندند؛ چنانچه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می‌فرمایند:
اگر قائم قیام کند، حتماً مردم او را انکار مى‌‏کنند، زیرا او به صورت جوانى برومند به سوى ایشان باز مى‌‏گردد، کسى بر عقیده خود نسبت به او پایدار نمى‌‏ماند، مگر آن کس که میثاقی که خداوند در عالم ذرّ نخستین از او درباره ایشان اخذ کرده را ادا کرده باشد[8].
این پیمان، همان پیمانی است که امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداه،‌ ادای آن را شرط رسیدن شیعیان به فیض لقا و دیدارشان عنوان کرده‌اند و فرموده‌اند:
و اگر شیعیان ما، که خداوند بر طاعت و بندگی توفیقشان دهاد، در وفای به عَهدی که بر عُهده‌ی ایشان است، قلوبشان مجتمع و متحد می‌گشت، یُمن لقا و دیدار ما با ایشان به تأخیر نمی‌افتاد و در سعادت دیدار و مشاهده‌ی ما تعجیل واقع می‌شد[9].
استاد سید محمد مهدی میرباقری، نکاتی مهم و تأمّل‌برانگیزی مرتبط با این احادیث بیان داشته‌اند:
... یکی از نکاتی که مهم است، این است ما اگر بخواهیم در جبهه حضرت بمانیم باید آن عهدهای بزرگی که با حضرت داریم، آن قرارهای بزرگ‌مان را باید هر روز تجدید کنیم و پای آن قرارها بایستیم.
حضرت یک کار بزرگی در عالم انجام می‌دهند، از ما هم عهد گرفتند که ما در این برنامه حضرت کنار ایشان باشیم.
قول هم دادیم به حضرت، حضرت هم فرمودند شما نگران نباشید؛ اگر شما کنار من باشید من شما را به مقصد می‌رسانم. یک قول دو طرفه است...
دعای عهد را بخوانید، دعای عهد مضمون عهدهای ما با امام است؛ کسی که این دعا را می‌خواند، کسی که با این عهد همراه می‌شود، چنین شخصی می‌تواند کنار رکاب امام زمان پایداری بکند... من الان نمی‌خواهم مضمون دعای عهد را عرض بکنم؛ اما اجمالاً این (بخشی از) عهدهای ماست، آن عهدهای بزرگ:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ السَّابِقِینَ إِلَی إِرَادَتِه وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَینَ یدَیه[10] - خداوندا، مرا، از یاران و مددکاران و دفاع‌کنندگان از ایشان قرار ده و از کسانی که می‌شتابند برای برآوردن خواسته‌های ایشان و از اطاعت‌کنندگان اَوامرش و از کسانی که در راه ایشان و برای ایشان در پیشگاهش به شهادت می‌رسند.»
این‌ها عهدهای ما با امام است.
قرارهایی که در دعای عهد هست، اگر این عهدها را ما هر روز (با توجّه) مرور کنیم، این قرارهای بزرگ، در نظر ما هم بزرگ می‌شود.
یکی از برکاتی که در دعاهایی که از معصوم درباره امام زمان علیه‌السلام نقل شده، این است آدم را بزرگ می‌کند.
آدم را به آن عهدها و قرارهای بزرگش با امام آگاه می‌کند؛ آدم را سر قرار می آورد.
یک نکته مهم در همراهی امام همین است که انسان، این برنامه‌ی بزرگ امام را بفهمد تا اهداف این برنامه، جزو خواسته‌های انسان بشود و در دل انسان زمینه و انگیزه برای حرکت به سمت وفای به عهد پیدا شود.

آنهایی که سر قرارِ با سید الشهدا نرسیدند، از غافله‌ی امام حسین علیه‌السلام جا ماندند؛ حضرت کارِ بزرگ خودشان را جلو می‌برند، کار خودشان را متوقف به من و شما نمی‌کنند.
در دعاها هست (به نقل از امام رضا علیه‌السلام):
خدایا «لَا تَسْتَبْدِلْ بِنَا غَیرَنَا[11]» دین خودت را با ما یاری کن؛ ما را جزو یاوران حضرت قرار بده؛ برای ما جایگزین و تبدیل قرار مده؛
ما اگر سر قرار نیامدیم، ما را جا می‌گذارند (و دیگری جایگزین ما می‌شود).
سیدالشهداء که منتظر آمدن من و شما نمی‌ماند.
طِرِمّاح برود گندم ببرد، خب برود، حضرت منتظر نمی‌ماند، او باید حواسش را جمع کند.
آنهایی که قرارهایشان را با سیدالشهداء محکم کردند و منتظر قرارها بودند و خودشان را سر قرار رساندند، آنها برنده شدند،
آنهایی که به هر دلیلی سر قرار نیامدند، هر کدام هم یک عذری داشتند، (باختند)...
حضرت به عبیدالله حرِّ جعفی، یک آدم ظاهراَ گردنه‌بندی بوده، حضرت پیدایش کردند؛ ابتدا کسی را فرستادند سراغش بعد خودشان آمدند و فرمودند:
«تو خیلی سابقه‌ات نگران کننده است بیا طرف ما، نمی‌خواهی توبه کنی؟»
به حضرت گفت: «آقا من امید به پیروزی شما ندارم من از کوفه که بیرون می‌آمدم آنقدر لشکر دیدم اکثرشان علیه شما بودند. با حضور من کاری پیش نمی‌رود اگر امید بود که نصرتم اثری داشته باشد برای شما می‌آمدم ولی مطمئنم فایده ندارد.»
ببینید چه اشتباه بزرگی است.
حضرت چه احتیاجی به کمک تو دارد؟!
حضرت آمده دست تو را بگیرد. دارند به تو می‌گویند، تو وضعَت خوب نیست، نمی‌خواهید بیایید پیش ما اصلاحت کنیم؟!
تو می‌گویی: آقا من امید به پیروزی شما ندارم!
مگر حضرت می‌خواهد با استفاده از تو و امثال تو پیروزی به دست بیاورد.
«وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّه[12] * هیچ نصرت و پیروزی‌ای نیست، مگر از ناحیه‌ی خداوند»
خدای متعال می‌فرماید، پیروزی از طرف خداست، ما این پنج هزار ملک هم که فرستادیم، خواستیم در ظاهر نیز دل شما خوش بشود، و الا پیروزی، تنها از ناحیه‌ی خود خداست.

این که این‌قدر روی خلف وعده تأکید شده، در آیات و روایات می‌فرمایند: مؤمن خلف وعد نمی‌کند؛ چون اگر آدم خلف وعده کرد، زیر وعده‌هایش با خدا هم می‌زند، وعده‌های مهمش را هم زیر پا می‌گذارد.
و این‌ خلف وعده‌ها باعث می‌شود تا انسان، سر قرارش با امامش نیز نایستد!
کسی که عادت کرد در وعده‌های کوچک تخلف کند، یک وقتی یک وعده و قراری هم با امام زمان بگذارد، آنجا هم تخلف می‌کند[13].



[1]  أَصْلُ اَلدِّینِ أَدَاءُ اَلْأَمَانَةِ وَ اَلْوَفَاءُ بِالْعُهُودِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج۱، ص۹۴)

[2]  لاَ إِیمَانَ لِمَنْ لاَ أَمَانَةَ لَهُ وَ لاَ دِینَ لِمَنْ لاَ عَهْدَ لَهُ. (جعفریات (ابن اشعث کوفی): ج۱، ص۳۶)

[3]  آل‌عمران:172

[4]  یَا عَلِیُّ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ (علیه السلام) أَخْرَجَ ذُرِّیَّتَهُ عَنْ ظَهْرِهِ مِثْلَ الذَّرِّ فَأَخَذَ مِیثَاقَهُمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی فَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ فَأَخَذَ مِیثَاقَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ مِیثَاقَکَ فَعَرَّفَ وَجْهَکَ الْوُجُوهَ وَ رُوحَکَ الْأَرْوَاحَ. (المناقب (ابن شهر آشوب): ج۲، ص۲۴۸ با اندکی تفاوت: الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۸)

[5]  اسراء:34

[6]  الْعَهْدُ مَا أَخَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَی النَّاسِ فِی مَوَدَّتِنَا وَ طَاعَهًِْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنْ لَا یُخَالِفُوهُ وَ لَا یَتَقَدَّمُوهُ وَ لَا یَقْطَعُوا رَحِمَهُ وَ أَعْلَمَهُمْ أَنَّهُمْ مَسْئُولُونَ عَنْهُ وَ عَنْ کِتَابِ اللَّهِ عزّوجَلَّ. (الیقین (سید بن طاووس): ص۲۹۶)

[7]  حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام: ...فَثَبَتَتِ‏ الْعَزِیمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِی الْمَهْدِی..‏. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج2، ص8)

[8]  لَوْ قَدْ قَامَ القائِمُ لأنکَرَهُ النّاسُ، لأنَّهُ یَرْجِعُ إلیْهِمْ شابّاً مُوَفَّقاً، لا یَثْبُتُ علَیْهِ إلاّ مَنْ قَدْ أَخَذَ اللهُ میثاقَهُ فی الذَّرِّ الأوَّلِ. (الغیبة (نعمانی): ج۱، ص۱۸۸)

[9]  وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اَللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اِجْتِمَاعٍ مِنَ اَلْقُلُوبِ فِی اَلْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ اَلْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ اَلسَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا. (احتجاج (طبرسی): ج۲، ص۴۹۸)

[10]  مصباح الزائر (سید بن طاووس): ج۱، ص۴۵۵

[11]  مصباح المجتهد (شیخ طوسی): ج۱، ص۴۰۹

[12]  آل عمران، 126

[13]  بخش‌هایی از سخنرانی شب دوم محرم، به تاریخ اول شهریورماه سال 1399، در حرم مطهّر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها (به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری)

برخی آثارِ نماز شب بر طبق روایات:

در روایات، آثار و برکات فراوانی برای نماز شب برشمرده شده؛ در ذیل اجمالاً به برخی از این آثار اشاره می‌شود:

عامل نزدیک شدن به خدا
دور کننده‌ی انسان از گناه و معصت
کفاره‌ی گناهان روز
برطرف کننده‌ی بیماری از جسم[1]
عامل حفظ صحت و سلامت بدن
جلب کننده رضایت خداوند
عامل قرار گرفتن در معرض رحمت خداوند (که این امر مهمترین عامل حفظ انسان از گناه و معصیت است به نوبه خود)
باعث تمسّک جستن به اخلاق انبیا[2]
عامل زیبایی صورت
نیک شدن اخلاق
طیب شدن بوی انسان
افزایش رزق و روزی
ادا شدن قرض
زدوده شدن غم و اندوه
عامل روشنی چشم‌ها[3]
تضمین‌کننده رزق روز[4]
عامل راحتی و آسایش بدن
عامل دوستی با ملائکه
افزایش‌دهنده‌ی معرفت و ایمان
عامل ناخشنودی شیطان
عامل مستجاب شدن دعاها
عامل قبول شدن اعمال
عامل برکت یافتن رزق و روزی
شفیع انسان در هنگام قبض روح شدن توسط ملک الموت
عامل نورانی شدن قبر
گویا کننده‌ی زبان انسان در پاسخ به نکیر و منکر
مونس انسان در تنهایی قبر تا قیامت[5]
مانع نزول بلای عمومی[6]

 



[1]  رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: عَلَیْکُمْ بِصَلاةِ اللَّیْلِ فَاِنَّهُ دَأْبُ الصّالِحینَ قَبْلَکُمْ، وَاِنَّ قِیامَ اللَّیْلِ قُرْبٌ اِلَى اللّهِ، وَمِنْهاةٌ عَنِ اْلاِثْمِ، وَتَکْفیرُ السَّیِّئاتِ وَمَطْرَدَةُ الدّاءِ فِى الْجَسَدِ. (سلوة الحزین (قطب راوندی): ج۱، ص۷۶)

[2]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام: قیامُ اللَّیْلِ مُصِحَّةٌ لِلْبَدَنِ، وَ مَرْضاةٌ لِلرِّبِّ عَزَّوَجَلَّ، وَ تَعَرُّضٌ لِلرَّحْمَةِ وَ تَمَسُّکٌ بِاَخْلاقِ النَّبِیّینَ. (الخصال (شیخ صدوق): ج۲، ص۶۱۰)

[3]  حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام: صَلاةُ اللَّیْلِ تُحسِنُ الْوَجْهَ، وَتُحْسِنُ الْخُلْقَ، وَتُطِیبُ الرّیحَ، وَتُدِرُّ الرِّزْقَ، وَ تَقْضِى الدَّیْنَ، وَتَذْهَبُ بالْهَمِّ، وَتَجْلُو الْبَصَرَ. (ثواب الاعمال (شیخ صدوق): ج۱، ص۴۲)

[4]  حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام: کَذِبَ مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ یُصَلّى صَلاةَ اللَّیْلِ وَهُوَ یَجُوعُ اِنَّ صَلاةَ اللَّیْلِ تَضْمِنُ رِزْقَ النَّهارَ. (تهذیب الأحکام (شیخ طوسی): ج۲، ص۱۲۰)

[5]  رسول اکرم صلی الله علیه و آله: صَلاةُ اللَّیْلِ مَرْضاةُ الرّبِّ، وَحُبُّ الْمَلائِکَةِ، وَسُنَّةُ اْلاَنْبِیاء، وَنُورُ الْمَعْرِفَةِ، وَ اَصْلُ الاِْیْمانِ، وَر احَةُ اْلاَبْدانِ، وَکِراهِیَةُ الشَّیْطانِ، وَسِلاحٌ عَلَى الاَْعْداءِ، وَ اِجابَةٌ لِلدُّعاءِ، وَقَبُولُ اْلاَعْمالِ، وَبَرَکَةٌ فى الرِّزْقِ، وَشفیعٌ بَیْنَ صاحِبِها وَبَیْنَ مَلَکِ الْمَوْتِ، وَ سِر اجٌ فى قَبْرِهِ وَ فِر اشٌ تَحْتَ جَنْبِهِ، وَجَوابٌ مَعَ مُنْکَرٍ و َ نَکیرٍ، وَمُونِسٌ وَزائِرٌ فِى قَبْرِهِ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ. (بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج۸۴، ص۱۶۱)

[6]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام: اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ اِذا اَرادَ اَنْ یُصیبَ اَهْلَ اْلاَرْضِ بِعَذابٍ قالَ لَوْلاَ الذَّینَ یَتَحابُّونَ بِجَلالى، وَیَعْمُرُونَ مَساجِدى وَیَسْتَغْفِرُونَ بِاْلاَسْحارِ لاََنْزَلْتُ بِهِمْ عَذابى. بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج۸۴، ص۱۵۰)

غذای روح...؟!

آیا موسیقی غذای روح است؟!

گفت: موسیقی غذای روح است!
پاسخ داد: غذا یعنی چیزی که عامل حیات است، با این تعبیر شما، یعنی چیزی در حد غذا، برای روح مفید و لازم بوده، اما در یک فراموشی کلی، خدا و انبیا و ائمه علیهم السلام، که همگی به دنبال حیات و تعالی روح انسان بودند، فراموش کردند که کمترین توصیه‌ای به آن بکنند؟!


آیا حدیثی در مورد منفعت موسیقی موجود هست؟
⬅ پاسخ اسلام کوئست: در مورد آواز خوش، روایاتی وجود دارد که صدای زیبا را تحسین کرده است... اما در مورد نواختن با آلات موسیقی، باید اذعان کرد در روایات، منفعتی که از این ناحیه باشد ذکر نشده است.
لینک منبع: https://www.islamquest.net/fa/archive/fa4168
اما تا دلتان بخواهد در مذمّت گوش دادن به نوای ساز و نهی از نواختنش در روایات مطلب وجود دارد!


استفتا از فقیه عارف، عالم عامل، آیت الله بهجت رضوان الله علیه:
اگر شنیدن موسیقى و یا غنا انسان را به یاد خداوند متوجه کند، آیا شنیدن آن مانعى دارد؟
⬅ ج. انسان با عملى که مورد رضاى خداوند نیست، نمى‌تواند به یاد خداوند باشد و چنین امورى نمى‌تواند موجب تغییر حکم شرعى موسیقى و غنا باشد.

لینک منبع: https://nan.kowsarblog.ir/%D9%85%D9%88%D...8%B1%D9%87


مرحوم امام خمینی رضوان الله علیه:
«... از جمله چیزهایى که باز مغزهاى جوان‌ها را مخدر است و تخدیر مى‌کند موسیقى است. ...دستگاه تلویزیون یا دستگاه رادیو که آموزنده باید باشد، قدرت بدهد به جوان‌هاى ما، جوان‌هاى ما را نیرومند کند، نباید دستگاه تلویزیون جورى باشد که ده ساعت موسیقى بخوانند. جوانى که نیرومند هست از نیرومندى برگردانند به یک حال خمار و به یک حال خلسه، مثل همان تریاک مى‏‌ماند. این هم این‌قدر با او فرق ندارد، این یک جور خلسه مى‏‌آورد، آن یک جور خلسه مى‏‌آورد. اینها باید تبدیل بشود. اگر بخواهید مملکتتان یک مملکت صحیح باشد، یک مملکت آزاد باشد، یک مملکت مستقل باشد، مسائل را از این به بعد جدى بگیرید. رادیو و تلویزیون را تبدیلش کنید به یک رادیو و تلویزیون آموزنده، موسیقى را حذف کنید. نترسید از اینکه به شما بگویند که ما موسیقى را که حذف کردیم کهنه‌پرست شدیم! باشد ما کهنه‌پرستیم! از این نترسید. همین کلمات نقشه است براى اینکه شماها را از کار جدى عقب بزنند ... اینکه مى‏‌گویند که اگر چنانچه موسیقى در رادیو نباشد آنها مى‏‌روند از جاى دیگر مى‌گیرند موسیقى را، بگذار بگیرند از جاى دیگر، شما عجالتا آلوده نباشید؛ آنها هم کم کم برمى‌گردند به اینجا. ? این عذر نیست که اگر موسیقى در رادیو نباشد، آنها مى‏‌روند از جاى دیگر موسیقى مى‏‌گیرند. حالا اگر از جاى دیگر موسیقى بگیرند، ما باید به آنها موسیقى بدهیم؟! ما باید خیانت بکنیم؟! این خیانت است به یک مملکتى، خیانت است به جوان‌هاى ما. این موسیقى را حذفش کنید به کلى، عوض این یک چیزى بگذارید آموزنده باشد. کم‌کم مردم را و جوان‌هاى ما را عادت به آموزندگى بدهید؛ از آن عادت خبیثى که داشتند برگردانید.

صحیفه نور (9 / 200- 205)؛ قم- 30 تیر 1358، سخنرانی در جمع کارکنان رادیو دریا)
لینک منبع: https://lib.eshia.ir/11150/9/199


رهبر معظّم انقلاب آیت الله خامنه‌ای حفظه الله: ...یک سؤال دیگری از ما پرسیدند، که این سؤال را هنرمندها هم زمانی که اینجا با من ملاقات داشتند پرسیدند که: چرا شما اجازه نمی‌دهید که در تلویزیون ابزارهای موسیقی نشان داده بشود؟ آنجا یک نفر بالاخره سنتور دارد می‌زند مثلاً، ویالون دارد می‌زند، صدایش به گوش می‌آید، امّا شما نمایش ابزارش را اجازه نمی دهید، این را ما از سالها پیش ممنوع کردیم. چرا؟ علتش همین است. این تَهَتُّک است نفس نشان‌ دادن این آلات در سیمای عمومی کشور که همه می‌بینند، خود این، نزدیک کردن مردم به این فضای رواج و غلبۀ این اشیاء در جامعه است. این را ما از مذاق شرع به کلّی دور می‌بینیم. لذاست که آن را اجازه ندادیم. هر آن چیزی که ترویج کند موسیقی را در کشور، لااقل در شرایط کنونی اشکال دارد. حال اگر یک روزی به یک جایی رسیدیم که مطلقاً موسیقی حرام در جامعه وجود نداشت؛ یعنی موسیقی‌دان‌های مسلمان متعبّد متدیّنی پرورش پیدا کردند که آنچه پخش می‌کنند، موسیقی غیر حرام است، موسیقی غیر لهوی است، بلکه مقرّب الی الله است، اگر به آنجا رسیدیم، آن وقت بگوییم: آموزشگاه هم تشکیل بدهند، نمایشگاه هم تشکیل بدهند. امروز آن‌طورها نیست، امروز وضع موسیقی در کشور، وضع مطلوبی نیست. همچنان موسیقی لهوی مضلّ بر موسیقی غیر لهوی غلبه دارد. بنابراین، در این شرایط هر چیزی که ترویج کند این موسیقی را، به نظر ما جایز نیست.»

درس خارج فقه (جلسه ۳۲۰) در مبحث غنا و کتاب غنا و موسیقی انتشارات انقلاب اسلامی صفحه ۴۸۹
لینک منبع: https://www.leader.ir/fa/book/173?sn=30445


دو استفتا هم از رهبر معظّم انقلاب در باب موسیقی:

آیا می‌توان مصرف موسیقی حرام را برای امری مهم‌‌تر، همچون مقابله با هجوم فرهنگی و سیاسی غرب برای مدّتی یا برای مردم منطقه‌ای جایز دانست؟
جواب: این تشخیص، تشخیص غلطی است؛ اینکه تصوّر کنیم حرامی را مدتی در جامعه رواج دهیم، به خیال اینکه بعد از مدتی، آن را جمع می‌کنیم و آن تهاجم فرهنگی هم انجام نمی‌گیرد، **از خطاهای فاحش است.** متأسفانه گاهی بین اهل فرهنگ نیز چنین تدبیرهای غلطی دیده می‌‌شود. (مکاسب محرمه، ج۳۲۳، ص۴)

اجرای موسیقی حلال یا پخش آن از صدا و سیما در روزهای سوگواری چه حکمی دارد؟
جواب: اگر عرفاً از این عمل، هتک فهمیده شود، مسلّماً حرام است؛ مثلاً اگر شب عاشورا آهنگی پخش شود که در فرهنگ عمومی مردم، هتک حرمت تلقّی شود، این موسیقی حرام است. امّا اگر هتک حرمت تلقّی نشود، فی نفسه امر محرّمی نیست. اگرچه بهتر است تا جایی‌‌که امکان دارد، این چیزها را از ساحت مراسم دینی دور کنند. (مکاسب محرمه، ج۳۲۳، ص۵)

لینک منبع: https://www.leader.ir/fa/book/173?sn=30446

صفت، هدایت و نجات...

صفت، هدایت و نجات...


مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام خطاب به یکی از فرزندانشان می‌فرمایند:

خداى عزّ و جلّ، اخلاق نیکو را رشته‌ای میان خود و بندگانش قرار داده است، پس لازم است هر یک از شما به خُلقی چنگ زند (و حداقل یکی از صفات خدا را در خود به وجود آورد) که متّصل به خداى متعال باشد (و مایه رستگاری‌اش شود)[1].


در خصوص حدیث شریف فوق، عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه می‌فرمودند:
"ظاهراً مرحوم آقای قاضی بودند که می‌فرمودند: "سعی کنید لااقل یکی از صفات خدای متعال در شما باشد و آن صفتِ خدای متعال را با خودتان به آن عالم ببرید که همان یک صفت، شما را نجات می‌دهد."
افعال، برای زاییدنِ صفات است. این افعالِ خوب برای آن است که در انسان صفاتِ خوب پیدا شود. خودِ افعال زائل می‌شوند، اما صفات باقی می‌مانند.
بعضی‌ها صفات خوب مثل گذشت، رحم و حس همدردی ندارند؛ و فقط برای تظاهر و ریا و تعریفِ مردم، این افعال در آنها ظاهر می‌شود؛ اما برای خدا نمی‌توانند یک قدم بر اساس عواطف انسانی بردارند.
ما که قرار است بمیریم، جوری بمیریم که صفات خدا در ما باشد و با آن صفت به آن عالم منتقل شویم.
خدای متعال وقتی کسی با صفات خودش به نزدش می‌رود را تحویل می‌گیرد...
هنرِ شبیه شدن به خدا،
هنرِ پرده‌پوشی،
و [هنر دیگر صفات خدایی]... را یاد بگیریم.
انسان‌های با صفت معمولاً توفیق هدایت پیدا می‌کنند و نجات پیدا می‌کنند و عاقبت به خیر می‌شوند!
"


در تأیید بیانات فوق علاوه بر حدیث نخست، احادیث متعدد دیگری وجود دارد که به عنوان نمونه به ذکر دو مورد بسنده می‌شود.


در حدیث دیگری از امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل شده است که فرمودند:
صفت سخاوت انسان را از گناهان پاک می‌سازد و محبوب قلوب خلق می‌گرداند. هر کس که به مردم نیکی کند، عاقبتش نیکو می‌شود و راه‌های صعب و مشکل بر او آسان می‌شود[2].

در نقلی تاریخی نیز مرتبط با این بحث بیان شده:
پیامبر صلوات الله علیه و آله دستور داد، گروهی از جنایتکاران یکی از جنگ‌ها را که قصد ترور رسول الله را داشتند و هنگام ارتکاب به جرم (با توجه به خبر غیبی جبرئیل علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله) دستگیر شده بودند، به قتل برسانند، ولی یکی از آن‌ها را استثنا کرد.
آن مرد تعجّب کرد و گفت: با این که گناه ما یکی است، چرا مرا از میان آن جمعیت جدا کردی؟
حضرت فرمودند:
خداوند به من وحی فرستاد که تو سخاوتمندِ قوم خود هستی و من نباید تو را به قتل برسانم.
آن مرد پس از شنیدن این سخن گفت:
گواهی می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و تو محمد رسول خدا هستی.
رسول خدا سپس با تأکید فرمودند: سخاوتش او را بهشتی کرد[3]!


در حکایت فوق نیز، مشاهده می‌شود که صفت سخاوتِ آن شخصی که قصد جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و‌ آله را داشته است، مقدمه‌ای شد برای هدایت و عاقبت به خیری او و رسول اکرم صلوات الله علیه و آله نیز بر همین مطلب انگشت گذاشتند و تأکید فرمودند!

 

 



[1] إنّ اللّهَ عزّوجلّ جَعَلَ مَحاسِنَ الأخلاقِ وُصلةً بَینَهُ و بَینَ عِبادِهِ، فَبِحَسْبِ أحدِکُم أن یتمسَّکَ بِخُلُقٍ متَّصِلٍ بِاللّهِ تعالى. (ثر الدرّ (ابو سعد آوی): ج۱، ص۳۰۴)

[2] السَّخَاءُ یُمَحِّصُ الذُّنُوبَ وَ یَجْلِبُ مَحَبَّةَ الْقُلُوب‏. مَنْ اَحْسَنَ اِلی النّاس حَسُنَتْ عَواقِبُهُ وَ سَهُلَتْ لَهُ طُرُقُهُ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج۱، ص۹۲)

[3] أَنَّ قَوْماً أُسَارَى جِیءَ بِهِمْ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَمَرَ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِضَرْبِ أَعْنَاقِهِمْ ثُمَّ أَمَرَهُ بِإِفْرَادِ وَاحِدٍ مِنْهُمْ وَ أَنْ لاَ یَقْتُلَهُ فَقَالَ اَلرَّجُلُ لِمَ أَفْرَدْتَنِی مِنْ أَصْحَابِی وَ اَلْجِنَایَةُ وَاحِدَةٌ فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَیَّ أَنَّکَ سَخِیُّ قَوْمِکَ وَ أَنْ لاَ أَقْتُلَکَ فَقَالَ اَلرَّجُلُ فَإِنِّی أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اَللَّهِ قَالَ فَقَادَهُ سَخَاؤُهُ إِلَى اَلْجَنَّةِ. (اختصاص (شیخ مفید):‌ ج1، ص253)

به دستور چه کسی، برای چه کسی!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

من و زبانم...

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

من خودم شخصاً عمده کتک‌های زندگیم بابت زبان بوده!
در حدیث داریم:
هیچ کس برای گرفتار شدن در گناهان کبیره مستحق‌تر از غیبت‌کننده نیست[1].

یعنی غیبت‌کننده رو خدا رها می‌کنه، وقتی خدا رها کرد مثل موم تو چنگ ابلیسه و...
شماتت، سرزنش، عیب‌گرفتن، بی‌چاره کرده منو!
یه چیز خفن بگم!
یه روز به بزرگی گفتم:
من می‌دانم که سرزنش کردن یک شخص طبق حدیث باعث می‌شه اگر شخص مؤمن باشه انسان گرفتار همان چیزی بشه که آن مؤمن شده[2]
مثلاً اگر مؤمنی زنا کرده، شما زنای آن مؤمن را سرزنش کنی، خودت بهش گرفتار می‌شی!
اگر مؤمن نباشه، خدا به همان موقعیت امتحانت می‌کنه[3]، مثلاً موقعیت زنا برایت پیش می‌آره، دیگه باید ببینی می‌تونی رد کنی امتحان رو یا مردود می‌شی تو امتحان!
حالا سؤال من اینه:
اگر کسی در دلش، یک شخص دیگر رو سرزنش کنه و به زبان نیاره، آیا این هم تبعات داره براش؟
فرمودند بله!!!!!!!!!!!!!!!
گفتم چرا و چطور؟
(سوپر گلدن پوینت فرمودند واقعاً)؛ فرمودند که:
روی دیگر سکه هر سرزنشی عُجب هست!!!
انسان خود رو بَری دونسته از اون کاری که می‌بینه کسی انجام داده و بابتش داره تو دلش اون رو سرزنش می‌کنه!
یعنی خود رو برتر از گرفتار شدن در اون اشتباهات و خطاها و معاصی دونسته!
و این عُجب بی‌چاره می‌کنه آدم رو و طبق فرمایش حضرت امیر، و خدا از همین صفتی که فکر می‌کنه دارا هست می‌زنتش زمین!
چه جوری؟ رهاش می‌کنه! وقتی رها شد، ابلیس می‌کوبتش زمین[4]!
چرا رها می‌کنه؟!
چون ولو که واقعاً انسان چنین کمالی هم داشته باشه! ولی با اون سرزنشی که تو دلش کرده یعنی غافل هست از این حقیقت که به فضل خداست که حفظ شده از چنین خطا و معصیتی وگرنه اگر فضل خدا نبود او خیلی بدترش رو مرتکب می‌شد! (به قول مرحوم آیت الله بهاء الدینی رحمت الله علیه: «نَفس گلوله آتیشه، اگر خدا انسان رو حفظ نکنه، انسان با مادر خودش در خانه کعبه جمع می‌شه!!!)
گفتم خوب اگر از کسی چیزی دید که حس سرزنش اومد سراغش چه باید بکنه؟
فرمودند: 2 کار!
اول خدا رو شکر کنه که خودش گرفتار نشده به چنین خطایی و گرفتاری و معصیتی[5]!
دوم اینکه برای اون شخص دعا کنه که اگر معاند نیست و قابل هدایت هست،‌ خدا از این گرفتاری و خطا و معصیت نجاتش بده[6]!

حدیث داریم که امکان نداره کسی از تقوایش بهره‌ای ببرد مگر اینکه زبانش را کنترل کنه[7]!

حدیث داریم، از امیرالمؤمنین علیه السلام به نقل از رسول الله صلی الله علیه و آله که:
ایمان شما درست نمی‌شود تا قلب شما اصلاح شود
و قلب شما اصلاح نمی‌شود تا زبان شما اصلاح نشود[8].


من اذن دارم به یک کتاب خاصی تفأل بزنم!
نیت کردم، گفتم به من یک کاری بگید انجام بدهم که با انجام اون کار توفیق ترک معصیت پیدا کنم.
در کل اون کتاب فقط یک صفحه هست که یک خط توش هست!
الباقی صفحات یا خالی هست یا پر یا یه بخشیش پر هست.
یعنی چیزی اومد که هیچ برداشت دیگری نشود ازش کرد!
اون جمله در اون کتاب چی بود؟
این بود:
«مردم فکر می‌کنند گناه فقط شراب خوردن و زنا کردن است، حال آنکه گاهی انسان حرفی می‌زند که همان موجب نزول بلا می‌شود!»
حالا این جمله یعنی چه؟
یعنی لازم نیست کاری بکنی!
کاری نکن!
دهنت رو ببند!!!! (عبارتٌ اُخرای همان حدیث فوق الذکر که امیرالمؤمنین علیه السلام به نقل از رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند می‌شه!)


بعد از یه مدت دیدم خیلی سخته
کنترل کل زبان از همه چیزهایی که باید کنترل بشه برای آدمی مثل من خیلی سخته!
لذا بعد از مدتی به استاد که اذن تفأل را داده بودند تماس گرفتم.
خدمتشان گفتم که چه آمده از تفأل!
ایشان فرمودند:
شما سعی کن از بین مراقبه‌های زبان، بیشترِ دقتت روی این باشه که در مدح و ذم هیچ‌کس صحبت نکنی! (و گفتند و البته این برای شخصی مثل شما کار سختی هست (استیکر لبخند))!
گفتم: یعنی در مدح اهل بیت علیهم السلام هم صحبت نکنم؟
فرمودند: اهل بیت کس نیستند، ‌ارباب هستند!
بعد سوپر گلدن‌پوینت و دلیل این توصیه حکیمانه که آن حکم کلی کنترل کامل زبان را مقداری مقیّدتر و قابل اجرایی‌تر کرد برایم توضیح دادند به این زیبایی:
فرمودند:
«وقتی من سر کلاس درس می‌دهم، اگر شاگردها شروع کنند با هم صحبت کردن، صدای من به هیچ کس نمی‌رسه، حتی ممکنه خودم صدای خودم رو درست نشنوم!
در درون هر انسانی هم ندایی هست به سوی عالم بالا!
وقتی انسان شروع می‌کنه در مدح و به خصوص ذمّ دیگران صحبت می‌کنه، سر و صدا می‌شه در دل انسان و اون ندای آسمانی گم می‌شه در انسان و دیگر انسان متوجه عالم بالا نمی‌شود!»

و البته این هم کار بسیار سختی هست رعایت کاملش!
اما آثار حیرت‌انگیزی دارد! به خصوص اگر تمام تلاشش رو انسان بکنه (ولو موفقیت کامل هم نداشته باشد، اما نهایت تلاش رو کرده باشه!)
چرا سخته خیلی؟
مثلا یه دفه یکی مثل گاو می‌پیچه جلوی آدم، آدم هیچی نمی‌تونه در مذمتش به زبون بیاره!
و سرِ کار، یا درباره مسئولین، کسایی که بهش ظلم کردن و...
خلاصه سخته
ولی گنجه! و نابرده رنج میسر نمی‌شود! ولی واقعا گنجه و بسیار می‌ارزه!!!

در پایان این نکته را که یک ابر مرد موحّد به حقیر گفت را به عنوان حسن ختام تقدیم می‌کنم:

ماجرا از این قرار بود که جمعی از مؤمنین را می‌شناختم که با هم رفاقت می‌کردند در راه خدا.
با خبر شدم یکی از اعضای این جمع بزرگ برای سیسمونی نوه‌اش به شدّت در مضیقه است (کلا در مضیقه بودند ولی برای این مطلب به طریق اولی) اما متوجه شدم گویا از رفقای ایمانی‌اش چندان کسی به او و گرفتاریش توجهی ندارد.
به بزرگ آن مجموعه گفتم من یه همچین انتقادی به ذهنم آمده درباره این جمع، مگر نباید مواسات دینی داشت، خوب این چه جور مواسات دینی است؟
آن بزرگ‌مرد شروع به توضیح نمود از جمله فرمود:
ببینید، اولاً فلان نفر از رفقا که گمان می‌کنید بسیار متموّل است و ارث کلان بهش رسیده، به جهت بیماری صعب العلاج و نادر فرزندش تمام ثروتش را تقریبا داده رفته و الآن در آن خانه هم که قبلا داشت نیست!
آن دیگری که اوضاع مالی‌اش خوب است چند خانواده تحت پوشش داره و خود را متعهد کرده به رسیدگی به آنان لذا نمی‌تواند به نفرات دیگری کمک کند.
الباقی هم کمک می کنند کم و بیش اما یک نکته!
فرض کن شخصی نیازمند هست و فقیر. شما به او کمک می‌کنی مثلا به اندازه هزینه خورد و خوراک یک ماهش را می‌دهی، یک باره می‌بینی او به جای اینکه در حد خودش خورد خوراک تهیه کرد، می‌رود و در عرض 5 روز جوری رستوران لاکچری می‌رود که شما در کل سال نمی‌روی و کل پول تمام می‌شود.
اگر چندبار کمک کردی و او این چنین مسرفانه عمل کرد آیا باز باید کمک کرد؟
علاوه بر این‌ها، نکات دیگری فرمودند و البته در پایان گفتند
و البته که همیشه می‌شود بهتر شد و بله رفقا می‌توانند در این زمینه هم با نظم و انسجام و همت و دقت بیشتری عمل کنند!
در پایان اما آن سوپر گلدن پوینت را فرمودند که باشد شش دنگ هواس جمع باشد!!!!

فرمودند:
«اما شما مواظب باشید،
اینکه انسان خودش را متر قرار بدهد برای قضاوت درباره دیگران و چون خودش مثلاً گمان می‌کند در یک زمینه‌ای خوب عمل می‌کند بخواهد برود سراغ بررسی عملکرد سایرین در همان زمینه این محل خطر است!!!! انسان باید مواظب باشد.»

و در پایان هم به عنوان تیر خلاص فرمودند:
و انسان باید توجه داشته باشد به آن فرمایش حضرات معصومین علیهم السلام که می‌فرمایند:
همین عیب برای انسان بس که عیوب دیگران به چشمش بیاید[9]!!!!!!!!!!
و از نشانه‌های ایمان این است که شخص چنان توجه به عیوب خود دارد که از عیوب خلق فارغ گشته، چرا که از هر عیب خودش که فارغ می‌شود متوجه عیب دیگری در خود می‌شود و به آن مشغول می‌گردد[10].

چند روز پیش در شب شام غریبان فاطمیه دوم بزرگی فرمود:
یکی از نشانه‌های سیرِ انسان به سمت دوری و تاریکی، این است که نسبت به مؤمنان و خاصه گروهشان مرتب اشکال و ایراد به ذهنش متبادر می‌شود[11].
و هر اشکال و ایرادی که باعث بشه بین مؤمنین تفرقه ایجاد بشه (ولو با ظاهر عقلایی و منطقی و خوب هم باشد)‌ این مکر ابلیس است!
چرا؟! چون طبق روایات، خاصه در آخرالزمان هر مؤمنی از جمع رفقای ایمانی‌اش جدا شود مانند گوسفندی که از گله جدا شده و طعمه گرگ می‌شود نصیب ابلیس خواهد شد[12]!



[1]  رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: أَحَقُّ اَلنَّاسِ بِالذَّنْبِ اَلسَّفِیهُ اَلْمُغْتَابُ. (معانی الاخبار (شیخ صدوق): ج۱، ص۱۹۵) مستحق‌ترین و سزاوارترین مردم برای گرفتار شدن به گناهان شخص سفیهِ غیبت‌کننده است.

[2]  رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: مَن عَیَّرَ مُؤمِنا بِشَیءٍ لَم یَمُتْ حَتّى یَرکَبَهُ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج2، ص356) هر کس مؤمنى را به چیزى سرزنش کند، نمیرد تا خود مرتکب آن شود.

[3]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: مَن عَیَّرَ بِشَیءٍ بُلِیَ بِهِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی):‌ ج1، ص583) هر کس [غیر مؤمنی را] به چیزى سرزنش کند، خودش به آن چیز امتحان می‌شود.

[4]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: إِیَّاکَ وَ اَلْإِعْجَابَ بِنَفْسِکَ وَ اَلثِّقَةَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا وَ حُبَّ اَلْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ اَلشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ اَلْمُحْسِنِینَ. (نهج البلاغه (سید رضی): ص426، فرازی از نامه ۵۳ نهج البلاغه، خطاب به مالک اشتر) بپرهیز و برحذر باش از خودپسندی، و از اطمینان به چیزهایی که موجب خودپسندی تو شده [یعنی اطمینان به عمل صالحت یا علمت یا توانایی‌ات یا هر ویژگی و چیزی که به واسطه آن دچار خودپسندی و عُجب شده‌ای] و بپرهیز از اینکه دوست داشته باشی مورد ستایش واقع شوی؛ چرا که هر یک از این‌ها، به تنهایی از بهترین فرصت‌های شیطان برای هجوم آوردن به توست، و کردار نیکِ نیکوکاران را نابود می‌سازد.

[5]  حضرت امام محمد باقر علیه السلام: تقول ثلاث مرات اذا نظرت الی المبتلی من غیر ان تسمعه -اَلحَمدُ لِلهِ الَّذی عافانی مِمَّا ابتِلاکَ بِهِ وَ لَو شاءَ فَعَلَ- قال من قال ذلک لم یصبه ذلک البلا ابدا. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج2، ص98) هر گاه نظر کردی بر کسی که به گرفتاری و بلایی مبتلا شده باشد، بی‌آنکه آن شخص مبتلا متوجه شود! سه‌ مرتبه بگو: اَلحَمدُ لِلهِ الَّذی عافانی مِمَّا ابتِلاکَ بِهِ وَ لَو شاءَ فَعَلَ. یعنی: «حمد از برای خدایی که مرا عافیت داده، از آن‌چه تو را به آن مبتلی ساخته، و اگر می‌خواست با من نیز چنین می‌کرد.» و حضرت در ادامه فرمود: هر که این را بگوید، هرگز به آن بلا و گرفتاری مبتلا نشود!

[6]  چنانچه امیر مؤمنان علی علیه السلام هنگامی که دیدند سپاهیانشان به فحاشی‌های شامیان با فحاشی مقابله به مثل می‌کنند فرمودند: إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ، وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ، وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ، حَتَّى یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ یَرْعَوِیَ عَنِ الْغَیِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ. (نهج البلاغه (سید رضی):‌ خطبه 206) من دوست ندارم که شما دشنام‌دهنده باشید، اما اگر کردارشان را تعریف، و حالات آنان را باز گو مى‌کردید به سخن راست نزدیک‌تر، و عذر پذیرتر بود. خوب بود به‌جاى دشنام آنان مى‌گفتید: خدایا خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما، و آنان را از گمراهى به راه راست هدایت کن، تا آنان که جاهلند، حق را بشناسند، و آنان که با حق مى‌ستیزند پشیمان شده به حق باز گردند.
و نیز سیره اولیای الهی این‌چنین بوده است، چنانچه مالک اشتر نخعی نیز وقتی مورد اهانت جوانی نادان قرار گرفت به مسجد رفت و برای هدایت و مغفرت آن شخص دعا کرد. (وَ اَللَّهِ مَا دَخَلْتُ اَلْمَسْجِدَ إِلاَّ لِأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ (مجموعه ورّام: ج1، ص2) به خدا قسمت به مسجد وارد نشدم مگر برای آنکه برای تو طلب مغفرت نمایم.)

[7]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: وَ اللهِ ما اَرى عَبْداً یَتَّقى تَقْوى تَنْفَعُهُ حَتّى یَخْزُنَ لِسانَهُ. (نهج البلاغه (سید رضی): فرازی از خطبه 176، ص253) به خدا سوگند، باور نمى‌کنم بنده‌اى زبانش را حفظ نکند و بتواند به تقوایى سودمند دست یابد.

[8]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لَا یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یَسْتَقِیمَ لِسَانُهُ. (نهج البلاغه (سید رضی): فرازی از خطبه 176، ص253) ایمان هیچ بنده‌اى درست نباشد، مگر این که دلش درست باشد و دلش درست نباشد، مگر آن گاه که زبانش درست باشد.

[9]  حضرت امام محمد باقر علیه السلام: کَفَى بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یُبْصِرَ مِنْ عُیُوبِ اَلنَّاسِ مَا یَعْمَى عَنْهُ مِنْ أَمْرِ نَفْسِهِ. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج2، ص459) براى انسان همین عیب کفایت مى‌کند که عیب‌هاى مردم را بنگرد و عیوب خود را نا دیده بگیرد.

[10]  رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: ثَلاثُ خِصالٍ مَن کُنَّ فیهِ أو واحِدَةٌ مِنهُنَّ کانَ فی ظِلِّ عَرشِ اللّهِ عَزَّ و جلَّ (یَومَ القِیامَةِ) یَومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّهُ: ...رَجُلٌ لَم یَعِبْ أخاهُ المُسلِمَ بِعَیبٍ حَتّى یَنفِیَ ذلکَ العَیبَ مِن نَفسِهِ؛ فإنَّهُ لا یَنفی مِنها عَیبا إلاّ بَدا لَهُ عَیبٌ، و کَفى بِالمَرءِ شُغلاً بِنَفسِهِ عَنِ النّاسِ. (خصال (شیخ صدوق): ج1، ص81) سه خصلت است که هر کس آنها را داشته باشد، یا یکى از آنها در او باشد، روز قیامت در سایه عرش خداوند عزّ و جلّ است، روزى که هیچ سایه‌اى جز سایه او نیست: ... و مردى که از برادر مسلمان خود عیبى نگیرد تا آن‌گاه که آن عیب را از خودش دور کند؛ و آدمى هر عیبى که از خود بر طرف سازد، عیبى دیگر در نظرش آشکار مى‌شود. آدمى را همین بس که به رفع معایب خود پردازد و از پرداختن به عیب‌هاى مردم باز ایستد.

[11]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: مُجَالَسَةُ الأَشرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالأَخیَارِ. (عیون اخبار الرضا (شیخ صدوق):‌ ج2، ص53) همنشینی با بدان بدگمانی به نیکان را در پی دارد.

[12]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: إیّاکُم وَالفُرقَةَ فَإنَّ الشّاذَّ عَن أهلِ الحَقِّ لِلشَّیطانِ کَما أنَّ الشّاذَّ مِنَ الغَنَمِ لِلذِّئبِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی):‌ ج1، ص175) از جدایى بپرهیزید؛ زیرا تنهاى جدا مانده از اهل حق، بهره شیطان است، چنان که گوسفند جدا شده از گلّه، بهره گرگ است.

چه کنیم تا مورد توجه اولیای خدا و مؤمنان حقیقی (در صدرشان امام زمان ارواحنا فداه) واقع شویم و محبت ایشان را به خود جلب نماییم؟

چه کنیم تا مورد توجه اولیای خدا و مؤمنان حقیقی (در صدرشان امام زمان ارواحنا فداه) واقع شویم و محبت ایشان را به خود جلب نماییم؟
یکی از راه‌هایش:

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

إنّی لاَُحِبُّ للرجُلِ مِنکُم المؤمنِ إذا قامَ فی صلاةٍ فَریضَةٍ أن یُقبِلَ بقَلبِهِ إلى اللّه ِ و لا یَشغَلَ قَلبَهُ بأمرِ الدنیا، فلیسَ مِن مؤمِنٍ یُقبِلُ بِقَلبِهِ فی صلاتِهِ إلى اللّه ِ إلاّ أقبَلَ اللّه ُ إلَیهِ بوَجهِهِ، و أقبَلَ بقُلوبِ المؤمنینَ إلَیهِ بالمَحَبَّةِ لَهُ بعدَ حُبِّ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ إیّاهُ[1].

دوست دارم که فرد مؤمنِ شما، هرگاه به نمازِ واجب مى‌ایستد، با دل خویش به خداوند رو کند و دلش را مشغول امور دنیا نگرداند؛ زیرا هیچ مؤمنى نیست که در نمازش روى دل به خدا کند، مگر این که خداوند نیز به او توجّه کند و خداوند عزّ و جلّ او را دوست بدارد *و محبّت دل‌های مؤمنان را نیز متوجّه او گرداند.*

حضرت آیت الله بهجت رضوان الله علیه در پاسخ به پرسشِ چگونگیِ تحصیلِ حضور قلب در نماز، توصیه‌هایی داشته‌اند از جمله بیان داشته‌اند که:
تحصیل حضور قلب به این می شود که:
1. در اوقات حضور، اختیاراً آن را در نماز از دست ندهد!

2. [به مرور] با کمک نوافل و عبادات مستحبِّ [مربوط به نماز] حضور تحصیل می‌شود و از جمله [این مستحبات]، تبدیل فرادا به جماعت [و التزام به تعقیبات نماز و رعایت آداب نماز است.]
3. [اصل] حضور قلب [به] این است که در تمام بیست و چهار ساعت، باید حواسّ (بینایی، شنوایی و...) خود را کنترل کنیم [و در غیرِ زمانِ نماز، خود را حقیقتاً در محضر خدا بدانیم]؛ زیرا برای تحصیل حضور قلب، باید مقدماتی را فراهم کرد. باید در طول روز، گوش، چشم و هم چنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم[2]!

همچنین عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله علیه نیز برای حضور قلب در نماز توصیه‌هایی داشتند،
از جمله‌ی این توصیه‌ها، همان موارد شماره 2 و 3 از مطالب فوق الذکر بود، همچنین می‌فرمودند:
[از] عمده‌ترینِ کار[ها] در نماز، ترک خیالات است. که پیامبر صلی الله علیه و‌ آله، راه آن را نیز فرمودند که: نماز را به عنوان صلاة مُوَدِّع (آخرین نماز) به‌جای‌آور.
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلى الله علیه و آله:
صَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ؛ فإنّ فیها الوُصلَةَ و القُربى[3].
چنان نمازى بخوان که گویى آخرین نماز عمر توست؛ زیرا چنین نمازى موجب رسیدن و نزدیک شدن به خداست.

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
إذا صَلَّیتَ صلاةً فَریضَةً فَصَلِّها لِوَقتِها صلاةَ مُوَدِّعٍ یَخافُ أن لا یَعودَ إلَیها أبدا، ثُمَّ اصرِفْ بِبَصَرِکَ إلى مَوضِعِ سُجودِکَ، فلَو تَعلَمُ مَن عَن یَمینِکَ و شمالِکَ لأَحسَنتَ صلاتَکَ، وَ اعلَمْ أنّکَ بَینَ یَدَی مَن یَراکَ و لا تَراهُ[4].
هرگاه نماز واجب خواندى، به وقت بخوان و همانند کسى که با آن وداع مى‌کند (و آخرین نماز عمرش را می‌خواند) و مى‌ترسد دیگر به سوى آن برنگردد آن را به‌جای‌آور.
دیده‌ات را به جایگاه سجده‌ات بدوز، چنان‌که اگر بدانى کسى طرف راست یا چپ توست، خوب نماز مى‌خوانى، و بدان که تو در برابر کسى هستى که تو را مى‌بیند و تو او را نمى‌بینى.




[1]  ثواب الأعمال (شیخ صدوق): ج1 ص،136

[2]  به سوی محبوب (محمدتقی بهجت - نشر: مؤسسه فرهنگی و هنری البهجة):‌ص 62 و 63

[3]  بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج75، ص200

[4]  امالی (شیخ صدوق): ص389

عوامل زوال حب اهل بیت علیهم السلام از قلب

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (روم:10)
سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و پیوسته آن را مسخره مى‌نمودند.


باید توجه داشت که بر طبق روایات، گناهانی وجود دارند که باعث زوال مغر و ریشه ایمان که همان ولایت حب امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهما السلام و ائمه هدی علیهم السلام است می‌شود.

به تعبیر دقیق‌تر، آنچه از خود گناه و انواعش به مراتب دارای اهمیت بیشتری است، موضع و حالت قلب انسان است نسبت به گناه و اثری است که آن گناه (چه کوچک و چه بزرگ) در قلب می‌گذارد. چنانچه مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: أَشَدُّ اَلذُّنُوبِ مَا اِسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ[1].
شدیدترینِ گناهان آن گناهی است که مرتکب شونده‌اش آن را کوچک شمارد.
برخی از مهمترین گناهان و معاصی و به تعبیر دقیق‌تر عکس‌العمل‌ها و حالات قلب نسبت به معاصی که منجر به زوال حب اهل بیت علیهم السلام و ایمان از دل می‌گردد عبارتند از:
1. بی‌تفاوت بودن و خشمگین نشدن از شیوع علنی معاصی[2]
2. علاقه و محبت‌پیدا کردن به گناه  به شکلی که حتی پس از ارتکاب به گناه شخص پشیمان نشود[3]!
3. افتخارکردن به ارتکاب گناه و معصیت[4]
4. انکار و بی‌اعتنایی نسبت به محرّمات الهی[5]
5. انکار و بی‌اعتنایی به واجبات، به خصوص نماز[6]
6. دوستی با دشمنان اهل بیت علیهم السلام[7] و منحرفان از راه ایشان[8] و دوستی با دوستان دشمنان اهل بیت علیهم السلام[9] و دشمنی با دوستان راستین ایشان[10].

بر طبق آیات[11] و روایات[12]، به وجود آمدن حالت انکار نسبت به واجبات و محرمات الهی و افتخار به گناه و بی‌تفاوت شدن نسبت به شیوع علنی معاصی در قلب، یک سیر تدریجی دارد که باید انسان با رجوع دائم با حالات قلبش و مطالعه اوضاع احوال قلب و محاسبه اعمال از حرکت به این فرجام شوم جلوگیری کرد.

مؤمن و متولی به ولایت اهل بیت علیهم السلام، هرگز از گناه خود شادمان نخواهد بود[13] و هموار پس از ارتکاب معصیت نادم و پشیمان است، زوال حالت پشیمانی پس از گناه علامتی بسیار خطرناک است که نشان‌دهنده آن است که آن معصیت به مرحله‌ای رسیده است که دارد به محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام که مغز، ریشه و حقیقت ایمان[14] است، صدمه می‌زند!

 



[1] نهج البلاغه (سید رضی):‌ ص535، حکمت 348

[2] (1) مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: إِنَّ أَوَّلَ مَا تُقْلَبُونَ إِلَیْهِ مِنَ اَلْجِهَادِ اَلْجِهَادُ بِأَیْدِیکُمْ ثُمَّ اَلْجِهَادُ بِقُلُوبِکُمْ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ قَلْبُهُ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً نُکِسَ قَلْبُهُ فَجُعِلَ أَسْفَلُهُ أَعْلاَهُ فَلاَ یَقْبَلُ خَیْراً أَبَداً (تفسیر قمی: ج1، ص213)
بی‌گمان اولین جهادی که به آن مکلف می‌شوید جهاد با قلب‌هایتان است، هر که قلبش معروفی را معروف نشناسد و منکری را زشت نشمارد قلبش وارونه می‌شود به طوری که پایین آن در بالا و بالای آن در پایی قرار می‌گیرد و *در این صورت دیگر هیچ خیری را نمی‌پذیرد. [و بالاترین و مهمترین خیری که قلب بیاد پذیرای آن باشد،‌ ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام است!]*

(2) مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: ...وَ مِنْهُمْ تَارِکُ لِإِنْکَارِ اَلْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِکَ مَیِّتٍ بَیْنَ اَلْأَحْیَاءِ. (عیون الحکم و المواعظ (ابوالحسن واسطی):‌ ج1، ص 360)

... و از میان مردم کسی که انکار و نهی نکند منکر را، نه با عملش، نه با سخنش و نه حتی با قلبش، پس چنین کسی مرده‌ای است در میان زندگان!
(3) رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: مَن رَأى مِنکُم مُنکَرا فَلیُغَیِّرهُ بِیَدِهِ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِلِسانِهِ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِقَلبِهِ وَذلِکَ أضعَفُ الإیمانِ. (عوالی الئالی (ابن ابی جمهور): ج1، ص313)
هر کس از شما منکرى ببیند، باید با اقدام عملی و اگر نتوانست با زبان *
و اگر نتوانست با قلبش آن را تغییر دهد، که [این بیزاری جستن قلبی از منکر در قلب] ضعیف‌ترین درجه ایمان است.*

[3] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: سُرُورُ اَلْمُؤْمِنِ بِطَاعَةِ رَبِّهِ وَ حُزْنُهُ عَلَى ذَنْبِهِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج1، ص400) شادی مؤمن در طاعت و بندگی پروردگارش است و *غم و اندوه او از گناهانش.* [یعنی مؤمن هرگز از گناه کردن شاد نمی‌گردد و همواره پس از گناه حالت اندوه و پیشمانی دارد! جز این باشد یعنی مؤمن نیست! و تنها ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام را دارد! چنانچه در حدیث شریفی، شخصی منافق به امام رضا علیه السلام طعنه می‌زند که از یکی از کسانی که مدعی است شیعه شماست، شراب مست کننده می‌نوشد، امام رضا علیه السلام که از شنیدن این سخن بسیار آزرده خاطر می‌گردند و عرق بر پیشانی مبارکشان می‌نشیند ضمن سخنان خود در این خصوص به همین نکته بسیار ظریف و دقیق اشاره می‌کنند که:
(2) اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَجْمَعَ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَیْنَ رَسِیسِ[دسیس] الْخَمْرِ وَ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ. (بحار الانوار (علامه مجلسی): ج27، ص314) *خداوند کریم‌تر و منیع‌تر از آن است که در قلب مؤمن، بین شُرب خَمر و حب ما اهل بیت را جمع گرداند.*
یعنی ولو هم که یکی از محبان ضعیف الایمان ما مرتکب چنین معصیت بزرگی شود، او به این معصیتش علاقه ندارد و ناشی از ضعف ایمان و غلبه شهوت است نه انکار حرمت شراب یا سبک شمردن آن و تا وقتی که محبت اهل بیت علیهم السلام در دل شخص باشد، او پس از ارتکاب معصیت بلافاصله نادم و پشیمان است و عزم واقعی بر ترک آن دارد و چنانچه در روایات ذیل ذکر شده، حرکت قلب به سمت عادی شدن گناه و عدم پشیمانی پس از ارتکاب نشان از آغاز زوال حب اهل بیت علیهم لاسلام از قلب است، چرا که خداوند دو قلب درون یک شخص قرار نداده که با یکی محبوب خدا را دوست بدارد و با دیگری به مغبوض و ضدش علاقه پیدا کند!]

[4] مولی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ جُنَّةً حَتَّى یَعْمَلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً فَإِذَا عَمِلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً انْکَشَفَتْ عَنْهُ الْجُنَنُ فَیُوحِی اللَّهُ إِلَیْهِمْ أَنِ اسْتُرُوا عَبْدِی بِأَجْنِحَتِکُمْ فَتَسْتُرُهُ الْمَلَائِکَةُ بِأَجْنِحَتِهَا قَالَ فَمَا یَدَعُ شَیْئاً مِنَ الْقَبِیحِ إِلَّا قَارَفَهُ حَتَّى‏ یَمْتَدِحَ إِلَى النَّاسِ بِفِعْلِهِ الْقَبِیحِ فَیَقُولُ الْمَلَائِکَةُ یَا رَبِّ هَذَا عَبْدُکَ مَا یَدَعُ شَیْئاً إِلَّا رَکِبَهُ وَ إِنَّا لَنَسْتَحْیِی مِمَّا یَصْنَعُ فَیُوحِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ أَنِ ارْفَعُوا أَجْنِحَتَکُمْ عَنْهُ فَإِذَا فُعِلَ ذَلِکَ أَخَذَ فِی بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْت‏... (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۲، ص ۲۷۹)

هیچ بنده‌ای نیست، جز آن که چهل پوشش بر او کشیده شده است تا آنکه چهل گناه کبیره مرتکب شود و هر گاه چهل گناه کبیره مرتکب شد، همه پرده‌ها از او کنار روند و خدا به آنان (فرشته‌ها) وحى کند: با بال‌های خود، بندۀ مرا بپوشانید (و آبروى او را حفظ کنید) و فرشته‌ها با بال‌های خود از او پرده‌پوشى کنند، اما آن بنده هیچ کار زشتی را باقی نمی‌گذارد که مرتکب نشده باشد

*تا جایی که به گناهان خود افتخار می‌کند*، پس (در این هنگام که او به گناه کردنش افتخار کرد) فرشته‌ها گویند: پروردگارا! این بنده گناهی را باقی نگذاشته که مرتکب نشده باشد و ما از آنچه انجام می‌دهد شرمساریم، پس خدای عز و جل به آنها وحى می‌کند که بال‌هایتان را از روى او بردارید *وقتی چنین شود [و او به مرحله افتخار به گناه برسد] او بغض ما اهل بیت را به دل می‌گیرد...*

[5] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: إِذَا زَنَى اَلزَّانِی خَرَجَ مِنْهُ رُوحُ اَلْإِیمَانِ فَإِنِ اِسْتَغْفَرَ عَادَ إِلَیْهِ» قَالَ «وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ «لاَ یَزْنِی اَلزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یَشْرَبُ اَلشَّارِبُ حِینَ یَشْرَبُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یَسْرِقُ اَلسَّارِقُ حِینَ یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ». (من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج4، ص22)
هنگامى که زانى مشغول زناکارى است حقیقت و روح ایمان از دل او بیرون شده است، پس اگر آمرزش طلبد، آن روح ایمان به او باز گردد، و گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: زناکار در حین زنا ایمان نخواهد داشت و مؤمن نیست، و مى‌گسار در حین شرب مؤمن نیست، و سارق (دزد) حین سرقت مؤمن نخواهد بود.

 حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:  فَکُلُّ مَعصیَةٍ مِن المَعاصِی الکِبارِ فَعَلَها فاعِلٌ، أو دَخَلَ فیها داخِلٌ بِجِهَةِ اللذَّةِ و الشَّهوَةِ و الشَّوقِ الغالِبِ، فهُو فِسقٌ و فاعِلُهُ فاسِقٌ خارِجٌ مِن الإیمان بجِهَةِ الفِسقِ، فإن دامَ فی ذلکَ حتّى یَدخُلَ فی حَدِّ التَّهاوُنِ و الاستِخفافِ، فقد وَجَبَ أن یکونَ بِتَهاوُنِهِ و استِخفافِهِ کافِرا. (تحف العقول (ابن شعبه حرّانی): ص330)

 هر معصیتى از معاصى بزرگ خدا که کسى آن را انجام دهد، یا شخصى از روى لذّت‌جویى و شهوت و غلبه شوق و شهوت به آن درآید، این فسق است و انجام دهنده آن فاسق و به لحاظ فسقش [حین ارتکاب]، از [حیطه] ایمان خارج است.

*اگر به این عمل ادامه دهد، تا جایى که به حدّ کوچک‌شمردن و خفیفشمردن برسد*، به سبب این بى‌اعتنایى و خفیف شمارى، *کافر می‌گردد.*

[6] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: وَ سُئِلَ مَا بَالُ اَلزَّانِی لاَ تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ تَارِکُ اَلصَّلاَةِ قَدْ تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ مَا اَلْحُجَّةُ فِی ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّ اَلزَّانِیَ وَ مَا أَشْبَهَهُ إِنَّمَا یَعْمَلُ ذَلِکَ لِمَکَانِ اَلشَّهْوَةِ لِأَنَّهَا تَغْلِبُهُ وَ تَارِکُ اَلصَّلاَةِ لاَ یَتْرُکُهَا إِلاَّ اِسْتِخْفَافاً بِهَا وَ ذَلِکَ لِأَنَّکَ لاَ تَجِدُ اَلزَّانِیَ اَلَّذِی یَأْتِی اَلْمَرْأَةَ إِلاَّ وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ لِإِتْیَانِهِ إِیَّاهَا قَاصِداً إِلَیْهَا وَ کُلُّ مَنْ تَرَکَ اَلصَّلاَةَ قَاصِداً لِتَرْکِهَا فَلَیْسَ یَکُونُ قَصْدُهُ لِتَرْکِهَا اَللَّذَّةَ فَإِذَا اِنْتَفَتِ اَللَّذَّةُ وَقَعَ اَلاِسْتِخْفَافُ وَ إِذَا وَقَعَ اَلاِسْتِخْفَافُ وَقَعَ اَلْکُفْرُ قِیلَ مَا اَلْفَرْقُ بَیْنَ اَلْکُفْرِ إِلَى مَنْ أَتَى اِمْرَأَةً فَزَنَى بِهَا أَوْ خَمْراً فَشَرِبَهَا وَ بَیْنَ مَنْ تَرَکَ اَلصَّلاَةَ حَتَّى لاَ یَکُونَ اَلزَّانِی وَ شَارِبُ اَلْخَمْرِ مُسْتَخِفّاً کَمَا اِسْتَخَفَّ تَارِکُ اَلصَّلاَةِ وَ مَا اَلْحُجَّةُ فِی ذَلِکَ وَ مَا اَلْعِلَّةُ اَلَّتِی تَفْرُقُ بَیْنَهُمَا قَالَ اَلْحُجَّةُ أَنَّ کُلَّ مَا أَدْخَلْتَ أَنْتَ نَفْسَکَ فِیهِ وَ لَمْ یَدْعُکَ إِلَیْهِ دَاعٍ وَ لَمْ یَغْلِبْکَ عَلَیْهِ غَالِبُ شَهْوَةٍ مِثْلُ اَلزِّنَا وَ شُرْبَ اَلْخَمْرِ وَ أَنْتَ دَعَوْتَ نَفْسَکَ إِلَى تَرْکِ اَلصَّلاَةِ وَ لَیْسَ ثَمَّ شَهْوَةٌ فَهُوَ اَلاِسْتِخْفَافُ بِعَیْنِهِ فَهَذَا فَرْقُ بَیْنِهِمَا. (علل الشرایع (شیخ صدوق): ج2، ص339) از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چرا به زانى کافر گفته نمی‌شود ولى تارک صلاة را کافر خوانده‌ می‌شود؟ دلیل آن چیست؟ حضرت فرمودند: زیرا زناکار و امثال او، به خاطر شهوتى که بر آنها غالب شده مبادرت به این معصیت مى‌کنند ولى تارک نماز، آن را ترک نکرده مگر صرفاً به خاطر کوچک شمردن این عبادت الهى [و بی‌اهمیت بودن آن برایش] و تفصیل این توضیح این است که: زانى وقتى با زنى تماس پیدا مى‌کند از این تماس لذّت برده و قصدش تنها همین التذاذ است، *امّا تمام کسانى که نماز را ترک مى‌کنند، قصدشان فقط‍‌ ترک و رها کردن آن مى‌باشد و هیچ قصد لذّتى از این ترک ندارند و وقتى غلبه شهوت و کسب لذّت منتفى شد قهراً قصدشان فقط‍‌ خفیف شمردن مى‌باشد و وقتى قصد خفیف نمودن نماز بود بدون شکّ‌ حالت کفر در آنها پیدا شده و کفرشان ثابت مى‌گردد.* از امام صادق علیه السلام پرسیده شد: چه فرقى هست بین کسى که به زنى نگاه کرده و با وى زنا نموده یا شراب مى‌آشامد و بین کسى که نماز را ترک کند؟ چرا زانى و شارب الخمر را کافر نمی‌نامند ولی تارک الصلاة مستخف شمرده مى‌شود، در نتیجه وى را کافر می‌شمرند! دلیل این امر چیست؟ و علّتى که این دو معصیت را از یکدیگر متمایز می‌سازد چیست؟ حضرت در جواب فرمودند: دلیل و برهان آن است که به طور کلّى در هر معصیتی که منشأ فعل غلبه شهوت باشد نظیر زنا و شرب خمر، این امر استخفاف و خوار و کوچک شمردن حکم خدا محسوب نمی‌شود! اما وقتی انسان خودش عمداً نماز را ترک نماید بدون اینکه شهوت غالبی در میان باشد، غیر از استخفاف منشأ دیگرى براى این ترک نیست و همین امر وجه تمایز ترک نماز و فعل زنا و شرب خمر مى‌باشد.

[7] (1) حضرت امام محمد باقر علیه السلام: فِی قَوْلِهِ ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ فَیُحِبَّ بِهَذَا وَ یُبْغِضَ بِهَذَا فَأَمَّا مَحَبَّتُنَا (مُحِبُّنَا) فَیُخْلِصُ الْحُبَّ لَنَا کَمَا یَخْلُصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ لَا کَدَرَ فِیهِ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ حُبَّنَا فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شَارَکَهُ فِی حُبِّنَا حُبَّ عَدُوِّنَا فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ وَ اللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ. (تفسیر صافی: ج4، ص162)

حضرت پیرامون تفسیر آیه: «ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ (احزاب:4)» «خداوند عزّوجلّ در درون هیچ‌کس، دو قلب را قرار نداده که با یکی، کسی را دوست بدارد و با دیگری با او دشمنی ورزد. دوستدار ما چنان‌که زر با آتش خالص می‌گردد و هیچ‌گونه تیرگی و ناخالصی در آن نمی‌ماند، در دوستی با ما اخلاص می‌ورزد. پس هرکسی بخواهد بداند که از جمله دوستداران ما هست یا نه، باید قلب خود را بیازماید؛ *اگر در دوستی و محبّت به ما، دشمن ما را نیز سهیم کند، او از ما نیست و ما نیز از او نیستیم.* خداوند، جبرئیل و میکائیل دشمن او هستند و خداوند، دشمن کافران است.
(2) «لَا تَجِدُ
قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ (مجادله:۲۲) هرگز نمى‌یابى مردمى را که به خدا و روز قیامت ایمان آورده باشند، ولى با کسانى که با خدا و پیامبرش مخالفت مى‌ورزند دوستى کنند، هر چند آن مخالفان، پدران یا فرزندان یا برادران و یا خویشان آنها باشند.»

[8] سلیمان بن جعفر جعفری گوید:

شنیدم ابو الحسن (امام رضا یا امام هادی) (علیهما السلام) به پدرم می‌فرمود: سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ لِأَبِی مَا لِی رَأَیْتُکَ عِنْدَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ إِنَّهُ خَالِی فَقَالَ لَهُ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّهُ یَقُولُ فِی اَللَّهِ قَوْلاً عَظِیماً یَصِفُ اَللَّهَ تَعَالَى وَ یَحُدُّهُ وَ اَللَّهُ لاَ یُوصَفُ - فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَکْتَنَا وَ إِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَکْتَهُ... (امالی (شیخ مفید): مجلس 13، ح3، ص112)

چگونه است که تو را نزد عبد الرحمن بن یعقوب دیدم؟ عرض کرد: او دائی من است، حضرت به او فرمود: آن مرد در باره خدا سخنی بس گزاف و هول انگیز گوید. او خدا را (به صورت اجسام و اوصاف آن) وصف می‌کند و برایش حد و حدود قائل است و حال آنکه خداوند به وصف نیاید، چیزی او را محدود نکند، *پس یا با او همنشین شو و ما را رها کن، و یا با ما همنشین باش و او را ترک کن!*

[9] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: مَنْ جَالَسَ لَنَا عَائِباً أَوْ مَدَحَ لَنَا قَالِیاً أَوْ وَاصَلَ لَنَا قَاطِعاً أَوْ قَطَعَ لَنَا وَاصِلًا أَوْ وَالَى لَنَا عَدُوّاً

أَوْ عَادَى لَنَا وَلِیّاً فَقَدْ کَفَرَ بِالَّذِی أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیم‏. (امالی (شیخ صدوق): مجلس 13، ص 57)

هر که مجالست کند با کسی که از ما عیب‌جویی می‌کند، یا دشمن ما را مدح کند، یا با کسی که از ما بریده پیوند کند!، یا از دوستداران ما کناره گیرد، یا با دشمن ما دوستى کند، یا با دوست ما دشمنى کند، *به کسی که سبع مثانى و قرآن عظیم را فرو فرستاده (یعنی خداوند) کافر گشته.*

[10] (2) حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: مَنْ جَالَسَ لَنَا ... عَادَى لَنَا وَلِیّاً فَقَدْ کَفَرَ بِالَّذِی أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیم‏. (امالی (شیخ صدوق): مجلس 13، ص 57)

هر که مجالست کند با کسی ... با دوست ما دشمنى کند، *به کسی که سبع مثانى و قرآن عظیم را فرو فرستاده (یعنی خداوند) کافر گشته.*

(3) حضرت امام باقر علیه السلام: سَلْمَانَ بَابُ اَللَّهِ فِی اَلْأَرْضِ ... مَنْ أَنْکَرَهُ کَانَ کَافِراً. (رجال کشی): ج1، ص24)
سلمان باب الله است، ... هر کس او را انکار کند کافر است.

[11] «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (روم:10) سپس *سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند* و پیوسته آن را مسخره مى‌نمودند.»
یعنی شخصی محب و معتقد به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام از طریق تکرار اعمال بد به جایی می‌رسد که حقانیت حضرت را که طبق فرمایش خود امیرالمؤمنین بزرگترین آیه خداوند هستند تکذیب کند و خدایی نکرده آن را به سخره بگیرد! (نستجیر بالله)
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: أَنَا اَلْحُجَّةُ اَلْعُظْمَى وَ اَلْآیَةُ اَلْکُبْرَى. (امالی (شیخ صدوق): ص38)
من حجت عظمای خداوند و آیت بزرگ خداوند هستم.

[12] مولی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ جُنَّةً حَتَّى یَعْمَلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً فَإِذَا عَمِلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً انْکَشَفَتْ عَنْهُ الْجُنَنُ فَیُوحِی اللَّهُ إِلَیْهِمْ أَنِ اسْتُرُوا عَبْدِی بِأَجْنِحَتِکُمْ فَتَسْتُرُهُ الْمَلَائِکَةُ بِأَجْنِحَتِهَا قَالَ فَمَا یَدَعُ شَیْئاً مِنَ الْقَبِیحِ إِلَّا قَارَفَهُ حَتَّى‏ یَمْتَدِحَ إِلَى النَّاسِ بِفِعْلِهِ الْقَبِیحِ فَیَقُولُ الْمَلَائِکَةُ یَا رَبِّ هَذَا عَبْدُکَ مَا یَدَعُ شَیْئاً إِلَّا رَکِبَهُ وَ إِنَّا لَنَسْتَحْیِی مِمَّا یَصْنَعُ فَیُوحِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ أَنِ ارْفَعُوا أَجْنِحَتَکُمْ عَنْهُ فَإِذَا فُعِلَ ذَلِکَ أَخَذَ فِی بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْت‏... (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۲، ص ۲۷۹)

هیچ بنده‌ای نیست، جز آن که چهل پوشش بر او کشیده شده است تا آنکه چهل گناه کبیره مرتکب شود و هر گاه چهل گناه کبیره مرتکب شد، همه پرده‌ها از او کنار روند و خدا به آنان (فرشته‌ها) وحى کند: با بال‌های خود، بندۀ مرا بپوشانید (و آبروى او را حفظ کنید) و فرشته‌ها با بال‌های خود از او پرده‌پوشى کنند، اما آن بنده هیچ کار زشتی را باقی نمی‌گذارد که مرتکب نشده باشد

*تا جایی که به گناهان خود افتخار می‌کند،* پس (در این هنگام که او به گناه کردنش افتخار کرد) فرشته‌ها گویند: پروردگارا! این بنده گناهی را باقی نگذاشته که مرتکب نشده باشد و ما از آنچه انجام می‌دهد شرمساریم، پس خدای عز و جل به آنها وحى می‌کند که بال‌هایتان را از روى او بردارید *وقتی چنین شود [و او به مرحله افتخار به گناه برسد] او بغض ما اهل بیت را به دل می‌گیرد...*

[13] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: سُرُورُ اَلْمُؤْمِنِ بِطَاعَةِ رَبِّهِ وَ حُزْنُهُ عَلَى ذَنْبِهِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج1، ص400) شادی مؤمن در طاعت و بندگی پروردگارش است *و غم و اندوه او از گناهانش.* [یعنی مؤمن هرگز از گناه کردن شاد نمی‌گردد و همواره پس از گناه حالت اندوه و پیشمانی دارد! جز این باشد یعنی مؤمن نیست!]

[14] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: عَنْ سُفْیَانَ‌بْنِ‌السِّمْطِ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ مَا الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا؟ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ الْتَقَیَا فِی الطَّرِیقِ وَ قَدْ أَزِفَ مِنَ الرَّجُلِ الرَّحِیلُ فَقَالَ لَهُ أَبُوعَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام): کَأَنَّهُ قَدْ أَزِفَ مِنْکَ رَحِیلٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ. فَقَالَ: فَالْقَنِی فِی الْبَیْتِ فَلَقِیَهُ فَسَأَلَهُ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ مَا الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا؟ فَقَالَ: الْإِسْلَامُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِی عَلَیْهِ النَّاسُ شَهَادَهْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامُ الصَّلَاهْ وَ إِیتَاءُ الزَّکَاهْ وَ حِجُ الْبَیْتِ وَ صِیَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَهَذَا الْإِسْلَامُ. وَ قَالَ: الْإِیمَانُ مَعْرِفَهْ هَذَا الْأَمْرِ مَعَ هَذَا فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ یَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ، کَانَ مُسْلِماً وَ کَانَ ضَالًّا. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج2، ص24)
سفیان‌بن‌سمط گوید: مردی از حضرت (علیه السلام) از اسلام و ایمان سؤال کرد که فرق بین آن دو چیست؟ حضرت پاسخ نداد. دوباره سؤال کرد باز جواب نشنید (آن مرد رفت و) سپس روزی در بین راه به حضرت برخورد درحالی‌که آماده‌ی کوچ‌کردن بود، حضرت به او فرمود: «گویا آماده سفری»؟ عرض کرد: «آری». فرمود: «پس در مسجد الحرام مرا ببین»! آن مرد در محلّ موعد خدمت حضرت رسیده و دوباره سؤال کرد: «چه فرقی بین اسلام و ایمان است»؟
حضرت فرمود: «اسلام برنامه ظاهری است که مردم دارند، شهادت به یگانگی خدا، و پیامبری محمّد (صلی الله علیه و آله) و برپا داشتن نماز و پرداختن زکات و حجّ خانه خدا، و روزه ماه رمضان، این اسلام است *ولی ایمان شناسایی این امر (امامت) است، با این وصف اگر کسی بدان اقرار کند و این امر را نشناسد، مسلمان است ولی گمراه.*

رابطه پیشقدم شدن در سلام کردن و خروج حب دنیا از دل + راز منا اهل البیت شدن:


 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی[1]
اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید.

 

همان‌طور که در آیه فوق مشاهده می‌فرمایید، نشانه صدق محبت به خداوند، تبعیت کردن از سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله است.

از سوی دیگر مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید:
إنْ کُنْتُم تُحِبّونَ اللّه َ فأخْرِجوا مِن قُلوبِکُم حُبَّ الدُّنیا[2].
اگر خداوند را دوست دارید، پس حب دنیا را از قلوبتان خارج کنید.

یعنی مولی امیرالمؤمنین هم نشانه صدق محبت به خداوند را خارج کردن حب دنیا از قلب می‌دانند.

در حدیث دیگری هم از رسول اکرم صلوات الله علیه و آله آمده است که:
من أحیا سنّتی فقد أحبّنی[3].
هر کس سنت مرا احیا کند، به راستی‌ که مرا دوست داشته است.

بر این اساس، هر کس که سنت رسول خدا را از طریق تبیعت از ایشان احیا کند، به تحقیق ایشان را دوست داشته است و با توجه به اینکه خداوند در قرآن می‌فرماید:

ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ[4] (احزاب - 4)
خداوند براى هیچ‌کس دو دل در درونش نیافریده.

کسی که حقیقتاً رسول خدا صلوات الله علیه و‌ آله را دوست بدارد، تبعاً نمی‌تواند مخالف و دشمن آن را دوست بدارد، چرا که بر طبق آیه فوق خداوند در درون یک شخص دو قلب قرار نداده که با یکی شخصی و چیزی را دوست داشته باشد و با دیگری ضد آن را. بر طبق روایات انسان یا حقیقتاً محب خدا و اولیای خدا و آخرت است یا گرفتار حب نفس و محبت به دشمنان خدا و حب دنیاست.
به هر نسبت انسان گرایشش به آخرت و اولیای خدا و خدا بیشتر شود، به همان نسبت حب دنیا و حب نفس و علاقه‌اش به دشمنان اولیای خدا کمتر می‌شود[5].

بنابر آنچه بیان شد، اگر می‌خواهیم حب دنیا را از دل خارج کنیم، باید به نیت تبعیت از رسول خدا طبق سخن و سنت و سیره آن حضرت عمل کنیم.

باید توجه داشت که نیت تبعیّت بسیار مهم است!

مثلاً رسول خدا صلوات الله علیه و آله امانت دار بودند.

شخصی بگوید، من با عقل خود تشخیص دادم امانت‌داری خوب است یا اصلاً از امین بودن خوشم می‌آید، برای همین امانت‌دار هستم و نیتش در امانت‌دار بودن تبعیت از رسول خدا صلوات الله علیه و آله نباشد!
چنین کسی در حقیقت تابع نفس خود و تشخیص خود و میل خودش است!
بنابر مفاد آیت الکرسی[6]، هر شخص برای اینکه عملش تقرّب‌آور شود و او را از ظلماتِ کفر و شرک و نفاق، به نور ایمان و توحید منتقل کند،‌ می‌بایست در اعمال خود از خدا و اولیای خدا تبعیت کند!
به عبارت دیگر قبل از هر عملش باید بتواند به این دو سؤال جواب دهد:
به دستور چه کسی!
برای چه کسی!

در هر عملی که انسان از روی اختیار انجام می‌دهد (ولو اعمال به حسب ظاهر خوب!) اگر انسان به دستور خدا و اولیای خدا و برای رضایت خدا و اولیایش آن کار را انجام نداده باشد، یعنی آن عمل تحت ولایت خدا و اولیای خدا نبوده، هر عملی‌ هم که تحت ولایت خدا و اولیای خدا نباشد، تحت ولایت طاغوت خواهد بود، خواه این طاغوت شیطان باشد، خواه شخص دیگری باشد و خواه نفس انسان باشد.

مثلاً بگوید من دروغ نمی‌گویم چون از دروغ بدم می‌آید.

این راستگویی او به خاطر میل نفسش است، نه اینکه چون خدا و اولیای خدا امر کرده‌اند من راست می‌گویم و آن شخص با راستگوییش در حقیقت نفس خود را اِله[7] و خدای خود قرار داده (ولو برای عملی در ظاهر خوب) به همین دلیل در صورتی که جاهل قاصر نباشد[8]، با همان راستگویی‌اش از نور توحید و ایمان خارج به سمت ظلمات کفر و نفاق و شرک سیر می‌کند و برایش ارزشی نخواهد داشت، چنانچه رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله در این باره می‌فرماید:
هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد
و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد[9].

به همین نسبت نیز هر مقدار در اعمال کوچک و بزرگش نیت تبعیت از خدا و اولیای خدا را داشته باشد، با اعمال کوچک و بزرگش نیز دائم از ظلمت شرک و نفاق و کفر به سوی مراتب متعالی ایمان و توحید سیر می‌کند.

وقتی از سلمان علیه الرحمه پرسیدند چگونه منا اهل البیت (جزو اهل بیت) شدی، فرمود هوای نفسم را در خواست و میل و اراده رسول خدا و امیر مؤمنان فانی کردم. نخواستم مگر آنچه آن‌ها خواستند.
این صفت، یعنی تبعیت محض از امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ترجیه خواست ایشان بر خواست خود، شاخصه‌ای است که امام صادق علیه السلام نیز به طور ویژه بر آن تأکید داشته‌اند، زمانی که یکی از اصحاب از امام می‌پرسند که چرا شما این‌قدر از سلمان فارسی یاد می‌کنید، حضرت درپاسخ می‌فرمایند:
نگو سلمان فارسی، بگو سلمان محمدی. می‌دانی چرا زیاد نام سلمان را می‌بریم؟
عرض کردم‌: نه نمی دانم.
فرمود: به خاطر سه ویژگی.
نخست اینکه خواستة امیرالمؤمنین را بر خواستة خود مقدم می‌داشت[10].

قرآن کریم راز «مِنّا» شدن و وصل شدن به اهل بیت علیهم السلام را تبعیت از ایشان (از روی محبت و معرفت) بیان می‌دارد و از قول حضرت ابراهیم می‌فرماید:

فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی[11]
هرکس از من تبعیت کند، پس به راستی که او از من است.

و مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام خطاب به کمیل بن زیاد می‌فرماید:
یَا کُمَیْلُ لاَ تَأْخُذْ إِلاَّ عَنَّا تَکُنْ مِنَّا[12].
ای کمیل، جز از ما فرمان‌نپذیر و چیزی مگیر تا از ما باشی.

 

چرا دو قید محبت و معرفت نیز باید ضمیمه تبعیت شود؟ زیرا این دو با هم (محبت و معرفت) باید ضمیمه تبعیت شوند تا تبعیت پایدار باشد!
چرا که به گواه قرآن کریم و تاریخ هر گاه این‌دو ضمیمه تبعیت نشده است، شخص در یکی از پیچ‌های امتحان لغزیده!

ابلیس که معرفت توحیدی داشت  و به جهت تبعیت به مقامات عالیه رسیده بود، به جهت نقصان محبتش به خدا (در مقایسه با محبتش به خودش) در مقابل فرمان خدا ایستاد و هر چه رشته بود پنبه کرد!

همچنین بلعم باعورا که بر اثر معرفت و تبعیتش اسم اعظم را نیز فراگرفته بود به جهت نقصان در محبتش به خدا و اولیای‌خدا (درمقایسه با محبتش به خودش) در مقابل حجت خدا حضرت موسی علیه السلام ایستاد و حتی حاظر شد آن محبوب خدا را نفرین نماید!

همچنان است اوضاع برخی از محبان بی‌بصیرت و کم‌معرفت اهل بیت علیهم السلام که به جهت همین نقصان در معرفت در پیچ امتحان در مقابل حضرات معصومین علیهم السلام ایستادند و خود را به هلاکت افکندند. چنانچه امیرمؤمنان نیز به این حقیقت تلخ صراحتاً اشاره می‌فرمایند[13].

اما پس از بیان راز و شیوه «منا اهل البیت» شدن، برسیم به قسمت نخست عنوان این مقاله یعنی: رابطه پیشقدم شدن در سلام کردن و خروج حب دنیا از دل.

همان‌طور که بیان شد اگر سعی کنیم سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله را فراگیریم و به نیت تبعیت از ایشان، طبق آن عمل کنیم، می‌توانیم به مررور حب دنیا که رأس  و ریشه همه خطاها است[14] از دل خارج کنیم. (این امر یکی از انگیزه‌های مرحوم علامه طباطبایی برای تألیف کتاب گرانسنگ سنن النبی نیز‌ بوده است.)

حال هر قدر یک سنت و سخن و سیره رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند محبوب‌تر باشد، به نیت تبعیت عمل‌کردن آن سنت در خارج شدن حب دنیا از دل ما تأثیر بیشتری خواهد داشت.
یکی از محبوب‌ترین سنت‌های رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند، سنت سبقت در سلام است. چنانچه در حدیث است:
إِنَّ اللهَ یُحِبُّ إِفشاءَ السَّلام[15].
به راستی که خداوند آشکار سلام کردن را دوست دارد.

پیشقدم شدن در سلام، به حَسَب ظاهر سنت ساده‌ای است، اما انجام آن تحت هر شرایط،‌ ظرایفی‌دارد که اگر به آن اشاره شود عظمت آن را می‌رساند.
اولاً وقتی ما در مواجهه با همه (کوچک و بزرگ و پیر و جوان) سبقت در سلام داشته باشیم، رفتاری بر طبق تواضع انجام داده‌ایم.
ثانیاً وقتی ما در مواجهه با کسی که از نظر ما به ما ظلم کرده است یا به هر دلیلی از او عصبانی هستیم، سبقت در سلام داشته باشیم، این نیز یک رفتار کریمانه است که نیاز به سعه صدر، گذشت و مخالفت با نفس دارد.
ثالثاً در حدیثی بسیار تأمل برانگیز از رسول خدا صلوات الله علیه وآله است که: مؤمن در سلام سبقت می‌جوید و منافق منتظر می‌ماند تا به او سلام دهند[16]! بر این اساس، میل به اینکه دیگران به ما سلام کنند از شعبه‌های نفاق در دل انسان است که با عمل ضد این میل در راستای خشکاندن این شعبه از نفاق در قلب حرکت می‌کنیم!

و در حدیثی بسیار تأمل‌برانگیز از رسول خدا صلوات الله علیه و آله می‌خوانیم:
إنَّ أولَى الناسِ بِاللّهِ و برسولِهِ مَن بَدَأ بِالسلامِ[17].
نزدیکترین مردم به خدا و رسول او کسى است که آغازگر سلام باشد.

که نشان می‌دهد چقدر سنت سبقت در سلام در نزد خدا و رسولش محبوب است و با انجام این سنتِ بسیار محبوب نزد ‌خدا و رسولش، بنابر آن مقدماتی‌ که تقدیم شد، انسان می‌تواند  به سوی خارج کردن حب دنیا از دلش گام بردارد.

فقط در خصوص پیشقدم شدن در سلام کردن به حدیث ذیل نیز باید توجه شود:

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ یَرْدُدْنَ عَلَیْهِ السَّلَامَ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ کَانَ یَکْرَهُ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَى الشَّابَّةِ مِنْهُنَّ وَ یَقُولُ أَتَخَوَّفُ أَنْ یُعْجِبَنِی صَوْتُهَا فَیَدْخُلَ عَلَیَّ أَکْثَرُ مِمَّا أَطْلُبُ مِنَ الْأَجْرِ[18].
رسول خدا صلوات الله علیه و آله به زن‌ها سلام می‌کرد و جوابش را می‌دادند،
و شیوه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) هم این بود که به زن‌ها سلام می‌کرد، ولی دوست‌نداشت که به زن‌هاى جوان سلام کند و می‌فرمود: می‌ترسم آوازش مرا خوش آید، و زیادتر از آن اجرى که می‌جویم [گناه] به من رسد.



[1] سوره آل عمران - آیه 31

[2]  غرر الحکم (آمدی): حکمت 3747

[3]  کنز العمال (متقی هندی): ج1، ص184 - فی ظلال التوحید (آیت الله جعفر سبحانی):‌ ج 1، ص 305

[4]  سوره احزاب آیه 4

[5]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: إنَّ الدُّنیا وَ الآخِرَةَ عَدُوّانِ مُتَفاوِتانِ، و سَبیلانِ مُختَلِفانِ، فَمَن أحَبَّ الدُّنیا و تَوَلّاها أبغَضَ الآخِرَةَ و عاداها، و هُما بِمَنزِلَةِ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ؛ و ماشٍ بَینَهُما کُلَّما قَرُبَ مِن واحدٍ بَعُدَ مِنَ الآخِرِ، و هُما بَعدُ ضَرَّتانِ. (نهج البلاغه (سید رضی): حکمت 103) دنیا و آخرت، دو دشمنِ متفاوت‌اند و دو راه جدا هستند. آن که دنیا را دوست بدارد و به آن علاقه نشان دهد، آخرت را ناخوش خواهد داشت و با آن، دشمن خواهد بود. آن دو چون مشرق و مغرب‌اند و آن که بین آن دو گام مى‌زند ، به هر کدام نزدیک شود‌، از دیگرى دور مى‌گردد و آن دو، دو هَوو هستند.
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:‌ لَنْ یَجْتَمِعَ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِی قَلْبٍ وَاحِدٍ- ما جَعَلَ اَللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ یُحِبُّ بِهَذَا قَوْماً وَ یُحِبُّ بِالْآخَرِ أَعْدَاءَهُمْ. (امالی (شیخ مفید): ص 232) هرگز دوستى ما و دوستى دشمن ما در یک دل نگنجد، زیرا که «خداوند براى یک مرد دو دل در درونش ننهاده است» تا با یکى گروهى را و با دیگرى دشمنان همان گروه را دوست بدارد.
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: مَنْ رَزَقَهُ اَللَّهُ حُبَّ اَلْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَقَدْ أَصَابَ خَیْرَ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ فَلاَ یَشُکَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِی اَلْجَنَّةِ فَإِنَّ فِی حُبِّ أَهْلِ بَیْتِی عشرون [عِشْرِینَ] خَصْلَةً عَشْرٌ مِنْهَا فِی اَلدُّنْیَا وَ عَشْرٌ مِنْهَا فِی اَلْآخِرَةِ أَمَّا اَلَّتِی فِی اَلدُّنْیَا فَالزُّهْدُ و... (الخصال (شیخ صدوق):‌ ج2، ص515) هر کس را که خداوند دوستى پیشوایان از خاندان مرا نصیبش فرمود، در حقیقت به خیر دنیا و آخرت رسیده است، پس هیچ کس تردیدى نداشته باشد که او در بهشت است زیرا در دوستى خاندان من بیست خصلت است ده از آنها در دنیا و ده از آنها در آخرت. اما خصلت‌هائى که در دنیا است: نخست زهد نسبت به دنیا.
همان‌طور که در حدیث جنود عقل و جهل امام صادق علیه السلام بیان شده است. زهد صفتی است که ضد آن رغبت است (الزُّهْدُ وَ ضِدَّهُ الرَّغْبَةَ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی):‌ ج1، ص21) و انسان تا نسبت به چیزی محبت و علاقه‌نداشته باشد، نسبت به آن میل و رغبت پیدا نمی‌کند.
بر این اساس زمانی که رسول خدا صلوات الله علیه و آله، یکی از نشانه‌های واقعی حب اهل بیت علیهم السلام را زهد نسبت به دنیا بیان می‌دارند، یعنی اگر حب اهل بیت علیهم السلام به شکل حقیقی در قلبی جای گرفت، صاحب آن قلب نسبت به دنیا بی‌رغبت شده و حب دنیایش از بین می‌رود.

[6]  «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ.» (سوره بقره آیه 257)خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند و آن‌ها را از ظلمات به سوی نور خارج می‌کند، اما کسانی که کفر ورزیدند، سرپرستشان طاغوت است و آن‌ها را از نور به سوی ظلمات خارج می‌کند و آن‌ها اصحاب آتش عذابند که در آن

[7]‌ «أ َفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» (سوره جاثیه آیه 23) آیا کسی را که هوای نفسش را اله و خدایش خویش گرفته بود ندیدی؟

[8] مطالب ذیل مستندات متعددی دارند که به جهت طولانی بودن به صورت مجزا در مقاله پیوست تقدیم خواهد شد!

با توجه به عبارت «جاهل قاصر» لازم است توضیحاتی درباره نتیجه اعمال نیکِ غیر مؤمنین ارائه شود.


غیر مؤمنان، یا مستکبر و عنود هستند، یعنی حق را در می‌یابند اما زیر بار آن نمی‌روند و نسبت به آن استکبار می‌ورزند و با مؤمنین و اولیای خدا نیز بر طبق همین استکبار دشمنی می‌کنند، بر طبق آیات و روایات این اشخاص اعمالشان حبط و نابود است و در آتش دوزخ نیز در عذاب و شدّت به سر خواهند برد.
چنین اشخاصی اگر در این دنیا کار نیکی هم انجام دهند،‌ بر طبق آیات و روایات در همین دنیا جزای آن کار نیک را از طریق سلامت و ثروت و مقام و راحتی و برآورده شدن برخی حاجات و... به طور کامل دریافت می‌کنند و در آخرت بهره‌ای جز عذاب نخواهند داشت و متناسب با بزرگترین گناهشان که همانا کفر به خدا و آیات و اولیای الهی و دشمنی با ایشان بوده است به سختی عذاب می‌شوند.

یا اینکه از حق آگاهند اما در عین حال که زیر بار آن نمی‌روند با مؤمنین و به ویژه اولیای خدا دشمنی نمی‌کنند؛ اولیای خدا را تکذیب نمی‌کنند و مؤمنین  و دین خدا را به سُخره نمی‌گیرند و ای بسا برای اولیای خدا و مؤمنین احترام هم قائلند!
اعمال نیک این افراد، نهایتاً منجر به تخفیفِ در عذابشان خواهد بود، چنانچه احادیث متعددی مؤید این معنا از حضرات معصومین علیهم السلام نقل شده است.

یا جاهل مقصّرند، یعنی یا نسبت به حق آگاهی ندارند، اما در این عدم آگاهیشان، خودشان مقصرند و با کوتاهی و بدون عذر، مانع رسیدن حق به خودشان شده‌اند. چنین افرادی نیز گمراهانی هستند که اعمالشان منجر به سعادت اخروی نخواهد شد و طبق آیات قرآن کریم جایگاهشان در دوزخ خواهد بود و اگر اعمال نیکی داشته باشند و با اولیای خدا و مؤمنین هم دشمنی نکرده باشند و دین خدا و مؤمنین را هم تحقیر نکرده باشند باز بر طبق بسیاری از احادیث، آن اعمال نیکشان موجب تخفیف در عذابشان می‌شود.

و یا جاهل قاصرند، این دسته به حق دست پیدا نکرده‌اند و این امکان را که حق را نیز دریابند نداشته‌اند،‌ به هر میزان هم که حق را یافته‌اند سعی کرده‌اند تا به آن عمل کنند، اعمال نیک و به ویژه صفات پسندیده چنین کسانی غالباً مقدمات هدایت ایشان را فراهم می‌کند و خداوند به ازای اعمال نیکشان توفیق یافتن حق و هدایت شدن را به ایشان عنایت می‌فرماید. چنانچه احادیث متعددی نیز مؤید همین معنا وجود دارد.
در غیر این صورت اگر در این دنیا به حق و هدایت نائل نشوند، در برزخ این امکان برایشان فراهم می‌شود تا پس از ارائه کردن حق به ایشان، اگر امتحان متناسب با آن را نیز با موفقیت سپری کردند از اعمال نیکشان در آخرت بهره ببرند.
در غیر این صورت نیز طبق آیات و روایات امرشان واگذار به خداست و خداوند در روز قیامت یا آن‌ها را در جایی ما بین بهشت و دوزخ جای می‌دهد، و یا با تخفیف در عذاب گرفتار عذابشان می‌کند در این خصوص نیز آیات و روایات متعدد وارد شده است.

[9] لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ وَ لَا نِیَّةَ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّةِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی):‌ ج‏1، ص 71)

[10]  مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا أَکْثَرَ مِنْکَ سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ فَقَالَ لاَ تَقُلْ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانُ اَلْمُحَمَّدِیُّ أَ تَدْرِی مَا کَثْرَةُ ذِکْرِی لَهُ؟ قُلْتُ لاَ قَالَ لِثَلاَثٍ أَحَدُهَا إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی نَفْسِهِ... (امالی (شیخ طوسی): ص288)

[11]  سوره ابراهیم آیه 36

[12]  مستدرک الوسائل (میرزای نوری): ج15، ص166

[13]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ، مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ. دو کس درباره من هلاک شدند: دوست غلو کننده و دشمن کینه توز! (حکمت 117 نهج‌البلاغه (سید رضی))

[14]  رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: حب الدنیا رأس کل خطیئة. حب دنیا ریشه همه خطاهاست. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج2، ص315)

[15]  تحف‌العقول (ابن شعبه حراّنی): ص۳۰۰

[16]  الْمُؤْمِنُ یَبْدَأُ بِالسَّلامِ وَ الْمُنافِقُ یَقُولُ: حَتّى یُبدَأَ بی؛ مؤمن ابتدا به سلام مى کند و منافق منتظر سلام دیگران است. (کنز العمال (متقی هندی): حکمت 778)

[17]  بحار الانوار (علامه مجلسی): ج76، ص 12

[18]  الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج2، ص648