او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

کتابی فوق العاده ارزشمند برای طالبان سلوک الی الله

کتاب غم عشق ، تألیف عبدالقائم شوشتری، انتشارات طوبی محبت

مولف این اثر گرانقدر جناب عبدالقائم شوشتری در محضر بزرگانی چون آیت الله بهجت، آیت الله بهاءالدینی، حاج سید حسین یعقوبی، حاج اسماعیل دولابی، علامه طباطبایی، شیخ عبدالکریم حامد و... کسب فیض کرده اند و خوشه های علم و معرفت را چیده اند و شمه ای از یافته های خود را در کتاب ارزشمند غم عشق به طالبان سلوک الی الله تقدیم کرده اند.

این کتاب در 17 بخش تدوین یافته
بعد از مقدمه ی 10 صفحه ای که در آن توضیحاتی در باب عارف و عرفان بیان میکنند،

در فصل اول به این سوالات اساسی پاسخ داده میشود که مقصد انسان ها چیست و چرا خدا را باید انتخاب کرد؟

در فصل دوم بحث مبسوطی در باب توبه دارند به عنوان گام نخست سلوک الی الله، یکی از بی نظیر ترین قسمتهای کتاب ارائه استغفار 70 بندی مولا علی علیه السلام است که یک بند از این استغفار را برای تبرّک در اینجا تقدیم دوستان میکنم:
بار خدایا ! از تو آمرزش می طلبم از هر گناهی که با صرف وقت و تأمل برای انجام آن ، شب را به بیداری گذراندم تا توانستم مرتکب شوم ، ولی صبح در لباس و ظاهر صالحین به سوی تو گام برداشتم، در حالی که خلاف رضایتت را در درون پنهان کرده بودم ای پروردگار عالمیان ! پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان.(بدون هیچ اغراقی اگر این کتاب به جز این استغفار 70 بندی مولا علی و ترجمه ی آن هیچ چیز دیگری نداشت هم کتاب بی نظیر در باب سلوک الی الله بود و خود من به تنهایی بعد از دیدن این استغفار این کتاب را خریدم!)

در فصل بعد سخنانی پیرامون استمداد دائم و اظهار فقر دائم از خداوند متعال رو بیان میکنند و در باب توکل و عالم اسباب و اسما و صفات خدا توضیحات ارزشمندی رو ارائه میکنند.

در فصل بعد استغاثه به امام زمان عج علی الله تعالی فرجه الشریف رو بیان میکنند و مطالبی در باب معرفت امامز مان و نیابت امام زمان در دوران غیبت کبری و برخی از مهمترین وظایف شیعیان در دوران غیبت رو مطرح میکنند و در نهایت هم نقش استغاثه به امام زمان در مبارزه با نفس و راه های این استغاثه و استمداد رو بیان میکنند و مقداری هم در باب تشرفات و شرایط آن سخن به میان میاورند. (یکی از قسمت های جالب این فصل راه های استغاثه و طلب کمک و یاری از امام زمان است با ذکر مثل ها و حکایات شیرین)

در فصل بعد به بحث بسیار مهم لزوم استاد در راه سلوک الی الله توضیحات بسیار ارزشمندی رو ارائه میکنند و ویژگیهای اساتید عمومی و خصوصی رو بیان میکنند.
اساتید عمومی کسانی هستند که عموم مردم میتونند به اونها مراجعه کنند و نشانه ها و ویژگیهایی دارند که باید مورد توجه کسانی باشند که میخواهند از آنها و آثارشون برای راهنمایی شدن در طی طریق استفاده کنند.
اساتید خاص کسانی هستند که بنابه شرایطی خداوند برای اشخاصی که حقیقتاً طالب طی طریق هستند در نظر میگیره و باز در اینجا هم بسیار مهم است که سالک با مهمترین ویژگیهایی که این اساتید باید داشته باشند هم آشنا باشند تا خدایی نکرده گرفتار نا اهلان نیافتند.

در فصل 6 آداب عبادت و بندگی رو با استفاده از آیات و روایات و حکایت های شیرین و پرنکته بیان میکنند.

در فصل 7 درباره نقش واثر اکسیر عشق در سلوک الی الله توضیحاتی ارائه شده بر مبنای آیات و روایات با استفاده از حکایات و اشعار بسیار شیرین و نمونه هایی بسیاری از داستان های عشاق خدا رو که هرکدام درسی و نکته ای برای خود دارند رو بیان میکنه

در فصل و 9 و 10 به دوتا از مهمترین و مؤثر ترین کارها و صفات در رشد سالک اشاره میشه ، یکی خدمت به خلق و دیگری بحث بسیار بسیار مهم اخلاص

در فصل 11 و 12 به دوتا از عوامل بسیار مهم تقرب به خداوند بر طبق آیات و روایات اشاره میکنه ویکی از اینها خلوت با خدا و مناجات و دعاست و دیگری حسن ظن به خداست

در فصل 13 به عامل بی اندازه مهم لقمه حلال و نقش اون در سلوک اشاره میکنه که پیشنهاد میکنم این بخش رو حتماً با دقت مطالعه کنید

بحثی رو هم در ادامه راجع به مهمترین نکته های سلوکی مطرح میکنند
مانند سالک و مسایل اجتماعی
یاد محبوب
ذکر همراه با تفکر و تعقل
مهمترین اقسام ادعیه و اذکار برای سلوک
بحثی در باب اسم اعظم و اسماءالحسنی خداوند و علم حروف ابجد و چگونگی بهره مندی از اسماءالله با توجه به معنای حقیقی هر یک از این اسمای الهی
بحثی در باب سه دستور و سفارش اکید حضرت بقیةالله علیه السلام (نماز شب و زیارت عاشورا و زیارت جامعه کبیره)
و سه دستور مجرب وبسیار اثر بخش در سلوک الی الله که تبرکاً خدمت دوستان هم تقدیم میشه:
1. تلاوت 14 دور قرآن کریم و تقدیم کردن ثواب اون به هر یک از 14 معصوم
2. خواند هر یک از نماز 14 معصوم که در مفاتیح هم آمده و تقدیم ثواب اون به هر یک از 14 معصوم که نمازشان رو خونده ایم
3. نماز جعفر طیار که از لحاظ بار معنوی و حل مشکلات و رفع حاجات اگر نگویم اثر بی نظیر است قطعاً کم نظیر است و تمام بزرگان مانند آیت الله بهجت به خواندن آن توصیه و تأکید فراوان داشته اند.
در نهایت هم دستور سلوکی امام صادق علیه السلام به عنوان بصری ذکر شده که فوق العاده و بی نظیر و بسیار کاربردی و عملیات است.

دوستان من از نکات بسیار جالب این کتاب این است که این کتاب رو نویسنده به طور اخص برای قشر جوان به نگارش درآورده و ادبیات به کار رفته در اون و سبک نگارش و فصل بندی اون به طور ویژه برای قشر جوان است.
امیدوارم اگر خواندید حقیر رو هم از دعای خیرتون محروم نفرماید.
این کتاب در 296 صفحه و با قیمت3500 تومان (چاپ 1388) به فروش می رسد.
حدیث قدسی
من طلبنی وجدنی ، من وجدنی عرفنی، من عرفنی أحبنی، من أحبنی عشقنی، من عشقنی عشقته ، من عشقته قتلته، من قتلته فعلی دیته ، من علی دیته فانا دیته.
هر کس مرا طلب کند می یابد، هر کس مرا یافت می شناسد، هر کس مرا شناخت به من محبت پیدا میکند، هر کس به من محبت پیدا کرد عاشقم میشود، هر کس عاشقم شد من عاشقش میشوم، هر کس عاشقش شوم او را میکشم، هر کس را من بکشم خون بهایش بر من است، و هر کس خونبهایش بر من باشد من خودم خونبهای او میشوم.یا علی و التماس دعای فراوان!!!!!

مبانی محوری و ارکان توسعه نظم نوین جهانی از منظر قرآن کریم:

سلام دوستان
این آیه شریفه رو بادقت بخوانید:
" اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ ..."
بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است... (20 - حدید)

در این آیه به 5 مؤلفه مهم حیات دنیوی مذموم به طور کامل اشاره میکنه، که از قرار معلوم منطبق بر دوران حیات انسان ها هم میشه.
اولین مؤلفه حیات دنیوی مذموم لعب هست که مهمترین مشخصه دوران کودکی هست و برخی از ما تا آخر عمر با این مؤلفه کم وبیش دست به گریبانیم.
لعب یعنی چه؟
لعب به معناى بازى نظامدارى است (که دو طرف بازى به نظام آن آشنایى دارند، مانند الک‏دولک و نظایر آن) که اطفال به منظور رسیدن به غرضى خیالى آن را انجام مى‏دهند.(نقل از تفسیر المیزان)
المپیک، چمپیونز لیگ، لیگ برتر، جام جهانی و بازیهای پلی استیشن و کامپیوتر و... همه از مظاهر لعب هستند
آیا بشر برای این خلق شده که مثلاً 20 سال از امر خودش رو صرف کنه از اینکه چی بخوره کجا بره کِی بیاد چه کار کنه که مثلاً در نهایت 2. ثانیه 100 متر رو زود تر طی بکنه؟؟؟؟؟؟
خب این کار رو که خیلی از حیوانات بهتر از ما هم انجام میدن!!!
آیا این تلاشها در راستای رشد دادن جنبه انسانی بشر هست؟ آیا ورزش قهرمانی به شکل مدرن که فراگیر شده و به عنوان مسائل مهم زندگی بسیاری از ما تبدیل شده پرداختن بهش در این حد، جزو اهداف عالیه خلقت ماست؟
یه سوال!!!!! : من یه خط به عرض 5 سانت رو زمین میکشم بعد یه توپ رو از این طرفش به اون طرفش قِل میدم به نظر شما در حقیقت هستی وجود من الآن چه اتفاقی افتاد؟
خیلی ها به خاطر این اتفاقات تا پای مرگ خوشحال میشن و از خوشحالی جیغ میزنن حتی ممکن تو سر خودشون بزنن (کاری که من بعد از گل دوم ایران به استرالیا انجام دادم) و خیلی ها هم ممکن تا پای دِغ کردن و افسردگی و خشم مُفرت پیش برن (مثلاً در جام ملتها 96 به خاطر حذف ایتالیا افسردگی گرفتم) اما اینها همه از اعتباریات هست که اوهامِ من و شما بهش اهمیت و ارزش کاذب داده و هیچ اثر مثبتی برای حیات حقیقی انسانی نداره.
و ما باید این رو درک کنیم. بعضی از ما تا آخر عمر توی همین لعب و بازی باقی میمونن و چه سرمایه ها و انرژی های هنگفتی رو که از دست نمیدن!!!!!!!!!!!!!
بعد از کودکی میرسیم به نوجوانی و جوانی، جایی که شهوات به اوج خودش میرسه و آدم میره دنبال لهویات.
لهو یعنی چی؟
" لهو" به معناى هر عمل سرگرم کننده‏اى است که انسان را از کارى مهم و حیاتى و وظیفه‏اى واجب باز بدارد. (نقل از تفسیر المیزان)
در نوجوانی و جوانی بیشترین کشش برای پرداختن به لهویات وجود داره و اوج سیطره شهوات شکمی و زیر شکمی است و برخی تا آخر عمر از این منجلاب رها نمیشن.
تجارت س ک س و تجارت مواد مخدر از مهمترین گردانندگان چرخه پولی اقتصاد جهان هستند امروز.
ما امروز بیش از 70 طعم متفاوت برای ماست در دنیا داریم که بسیاری از این ها مصنوعی و شیمیایی هست و مضراتی داره اما از اونجا که در تمدن جدید اصالت با لذت حداکثری هواس پنج گانه هست دیگه این مسایل مطرح نیست، اصالت با این است که ما باید بیشتر حال کنیم، حالا چه خدا خوشش بیاد چه نیاد، اصلاً با خدا چیکار داریم، گور بابای سلامتی، ما که بالاخره یه روز میمیریم حالا 2 روز دیر تر یا زود تر چه فرقی داره بزار ما حالمون رو بکنیم!!!!!
اینها جوابهای آشنایی هستند!
بعد از جوانی در اواخر دوران جوانی تا نزدیکی میانسالی انسان میره سراغ زینت!
زینت چیه؟
کلمه" زینت" ... و" آرایش"، عبارت از آن است که چیز مرغوبى را ضمیمه چیز دیگرى کنى تا مردم به خاطر جمالى که از این ضمیمه حاصل شده مجذوب آن چیز شوند، (مثلا آرایش زنان عبارت از این است که زن با طلا و جواهرات و یا رنگهاى سرخ و سفیدى خود را جلوه دهد، و از ضمیمه کردن آنها به خود جمالى (عاریتی) کسب کند، به طورى که بیننده مجذوب جمال او شود). (نقل از تفسیر المیزان)
تفاوت بنیادی وجود داره بین زینت و جمال، ریشه زینت ، آرایش بیرونی با چیزهای عاریتی هست اما ریشه جمال، زیبای منبعث شده از ذات شی است و امروز ما شدیداً گرفتار زینت شدیم. از مد پرستی بگیر تا نو به نو کردن وسایل به خاطر شیک بودن.
بعد از این میرسیم به تفاخر که مهمترین تجلیاتش در دوران میانسالی هست که اتفاقاً از مهمترین پیامد های زینت هم همین تفاخر هست.
اما تفاخر در لغت به چه معناست؟
" تفاخر" به معناى مباهات کردن به حسب و نسب است. (نقل از تفسیر المیزان)
در این مرحله انسان میچسبه به پز دادن با مدرکشو خونشو پولشو بچه شو .... و بعضی ها تا آخر عمر گرفتار تفاخر باقی میمونند.
امروز علناً داره تبلیغ میشه که چه کار کنید تا منحصر به فرد باشید، این عنوان تبلیغات مملکت خودمون هم هست در خارج که جلب توجه کردن رو ماشاالله در روانشناسی غربی جزو نیازهای لاینفک و اصیل انسان میدونن!!!!!!!!!!!!!!!
امام خمینی و آیت الله بهاءالدینی به روانشناسی غربی میگفتن حیوان شناسی!!!!!!
اما بعد از این دوران، انسان به دوران کهنسالی میرسه
مولا علی میفرمایند: وقتی انسان پیر میشه حرصش جوون میشه
انسان در پیری می افته به تکاثر و جمع کردن مال دنیا، حرصش زیاد میشه و دست سخاوتش کم میشه و بعد یه دفعه جناب عزرائیل تشریف میارند میگن: یه عمر تمام سرمایه هات و صرف چیزایی کردی که نباید میکردی حالا با دست خالی تشریف میبری به....
و اگه صادقانه و متفکرانه بیاندیشید، دوستان من، این 5 محور و رکن حیات مادی مضموم، امروز محور توسعه و حرکت تمدن نوین جهانی هست که داره نظم نوین جهانی رو شکل میده
بر پایه پرداختن و پر رنگ کردن مظاهر و مصادیق لعب و بازی ، لهویات و سرگرمیها و شهوترانیها، مسابقه در زینت و تفاخر و دمیدن بر آتش خودبرتر بینی و خودنمایی انسان و پرداختن به این که سعادت یعنی جمع آوری مظاهر و مواهب و متاع دنیا یا همون تکاثر.
علامه طباطبایی در المیزان در مورد این 5 رکن میگن
و همه اینها همان موهوماتى است که نفس آدمى بدان و یا به بعضى از آنها علاقه مى‏بندد،
امورى خیالى و زائل است که براى انسان باقى نمى‏ماند،
و هیچ یک از آنها براى انسان کمالى نفسانى و خیرى حقیقى جلب نمى‏کند
.

و خود خدا در قرآن در ادامه این آیه شریفه می فرماید: " وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ"- یعنى دنیا جز متاعى نیست که با آن تمتع مى‏شود و از آن بهره‏مند مى‏گردند، و بهره‏مندى از آن همان فریب خوردن با آن است، البته این فریب خوردن مخصوص کسانى است که به دنیا دل بسته باشند.

این هم نکته جالبی که در تفسیر نمونه در این مورد اومده: " متاع" به معنى هر گونه وسائل بهره‏گیرى است، بنا بر این جمله" دنیا متاع غرور است" مفهومش این است که وسیله و ابزارى است براى فریبکارى، فریب دادن خویشتن، و هم فریب دیگران و البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهایى قرار مى‏دهند و به آن دل مى‏بندند، و بر آن تکیه مى‏کنند و آخرین آرزویشان وصول به آن است، اما اگر مواهب این جهان مادى وسیله‏اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنیا نیست، بلکه مزرعه آخرت، و پلى براى رسیدن به آن هدفهاى بزرگ است.
بدیهى است توجه به دنیا و مواهب آن به عنوان یک" گذرگاه" یا یک" قرارگاه" دو جهت‏گیرى مختلف به انسان مى‏دهد که در یکى مایه نزاع و فساد و تجاوز و بیدادگرى و طغیان و غفلت است، و در دیگرى وسیله بیدادى است و آگاهى و ایثار و فداکارى و برادرى و گذشت.

و البته این دنیا ارزشی بی نهایت دارد چرا که مهمترین سرمایی ما برای ساختن ابدیتمان تلاشهای ما در این دنیا هست، اما خیلی از ما در خیلی از مواقع برای دنیا کار میکنیم و محور برنامه ریزی های ما به گونه ای هست که انگار اینجا اقامت گاه ماست و نه مسافر خانه
مولا علی در حدیثی بسیار زیبا میفرمایند: کافر در دنیا برای لذت کار میکند و مومن برای جمع آوری توشه !!!!!خداوکیلی خیلی حدیث فوق العاده ای هست.
جا داشت بیشتر این بحث رو ادامه بدم و باهاش به نقد مبانی تمدن مدرن و فلسفه پیدایش این تمدن بپردازیم
که ما و زندگی ما رو هم درگیر کرده کم و بیش،ما در این موضوع آیات و روایات بسیار مهم و تکان دهنده ای و روشن گری داریم اما فکر کنم تا همین جاش هم طولانی شده
رفقا برای پدر و مادر حقیر دعا بفرماید.
یا علی مدد
الهم عجل لولیک الفرج

کالبد شکافی طب مدرن ، قطعه ای از پازل نظم نوین جهانی (مقاله ویژه

بسم الله الرحمن الرحیم

در این مقاله سعی شده به بررسی طب مدرن و تفاوت های بنیادین آن با طب سنتی پرداخته شود.

با گذشت بیش از سه قرن از رشد روز افزون طب جدید، امروزه بسیاری از آگاهان و خبرگان فریادشان از عوارض ناشی از آن بلند شده است. از حسن اتفاق، این فریاد ابتدا در غرب، محل تولد طب جدید و سپس در سراسر دنیا بلند شده است. طرفداران مدرنیته، پزشکی مدرن را از مهمترین دستاوردهای آن میدانند. آنها معمولاً با مطرح کردن چند مصداق جزئی در موفقیت پزشکی مدرن در تشخیص و رفع برخی بیماریها، به طب سنتی و بلکه هر طب مخالف با اصول پزشکی مدرن می تازند. دراین خصوص اشاره به چند نکته مهم است:

بسیاری از طرفداران طب جدید، از ضایعات و معزلات آن اطلاع ندارند و یا به دلایلی به رغم اطلاع داشتن از مشکلات آن، باز هم آن را تبلیغ میکنند. امروزه بر آگاهان و خرد ورزان جامعه ی جهانی روشن شده است که طب جدید در اکثر موارد به پیدایش عوارض و نتایج ناگواری در مورد سلامت انسان منجر شده است. بسیاری از آنها هیچ گونه اطلاع دقیقی از طب سنتی ندارند یا این که غالباً از نقص های آن آگاهند. مهمترین مزیت های طب سنتی بر طب مدرن عبارتند از:



الف. شیوه دفع کنندگی و نه رفع کنندگی :
شیوه درمانی طب سنتی ، شیوه دفع کنندگی است، بر خلاف طب جدید که معمولاً شیوه درمانی رفع کنندگی دارد.
یعنی چه؟
یعنی اصول طب سنتی به گونه ای است که مانع از بیمار شدن میشود و اساس آن بر پرهیز است، اما اصول طب جدید بیشتر به درمان مرض و بیماری اختصاص داده شده
{ریشه این امر در طب مدرن به خیلی چیز ها برمیگردد دوستان، یکی از مهمترین اونها فلسفه اومانیستی (انسان خدایی) است که در ورای این طب وجود دارد. به چه معنا؟
به این معنا که انسان اومانیسمی که مهمترین هدفش رسیدن به حداکثر لذت از هواس پنج گانه اش میباشد فارغ از این که آیا از نظر خالق اجازه دارد یا نه به مدلی از طب وجود دارد که به او بکن نکن نگوید و او را به خصوص در خوردن و چگونه خوردن محدود نکند مگر در مواردی که پای مرگ و زندگی در میان است و تازه اونجا هم به این علت زیر بار این بخور نخور میره که دوست داره بیشتر زنده باشه و به حال کردن و لذت های مادی برسه (دنیا زندان مومن و بهشت کافر است) به این علت به طبی نیاز داره که بگه اگه میخوای بخوری بخور اما باید این قرص ها رو هم بخوری (حالا عوارض این قرص ها چیه بماند) به تو میگوید خیلی در قید بخور و نخور و چگونه بخور نباش اگه به طور مثال کلیه ات هم از کار افتاد ما مصنوعیش رو بهت میدیم در حالی که مهم ترین رکن در طب سنتی پرهیز غذایی هست و در روایات اسلامی داریم که معدن بیماری ها و امراض معده است و آنچه وارد آن میکنیم و بسیاری از دستورات طب سنتی در باره چگونه خوردن و احیاناً پرهیزهای غذایی است، از دیگر دلایل پرداختن به رفع کردن به جای دفع کردن و جلوگیری از وقوع بیماری که در ادامه مفصلاً بحث خواهد شد این گره خوردن تمام اجزای پازل مدرنیسم به اقتصاد و پول است، پرهیز غذایی و جلوگیری از بیمار شدن بسیار ارزانتر از استفاده از این داروهای شیمیایی بسیار گران و استفاده از دستگاههای بسیار گران آزمایشگاهی و... است به علاوه بسیاری از این طعمهای مصنوعی و بسیاری از این چیزهای خوشمزه مانند نوشابه و سوسیس و کالباس و... بسیار برای بدن مضرند اما چون در نظم نوین جهان انسان و هوای نفسش اصالت داره باید طبی تولید بشه که منطبق و هماهنگ با حال کردن بی قید وشرط انسان باشه و البته دلایل دیگری هم دارد که فعلاً کفایت میکند}

ب. درمان علت ها نه معلول ها:
طب سنتی به درمان علت ها میپردازد، در حالی که طب جدید بیشتر به عوارض و معلول ها توجه دارد. طب سنتی درمان بیماری را به تعدیل درون انسان حوالت میدهد، در حالی که طب جدید بیشتر به دنبال هماهنگ کردن با بیرون است.

{دو مثال ملموس میزنم از خودم دوستان، من مدتی چشمم دچار آبریزش شده بود و رفتم پیش یه فوق تخصص چشم این بنده خدا برای من دو تا قطره داد این قطره چه میکرد؟
میومد با اشک چشم من (که معلول است و نه علت) واکنش میداد و مانع آبریزش میشد اما اصل قضیه (یعنی علت آبریزش) همچنان سرجایش بود، بعد از یه مدت من رفتم سراغ یه طبیب سنتی، ای بنده خدا گفت شما بلغمت بالاست و این نوع آبریزش ریشه اش در بلغم بالاست، دوتا کار باید بکنی ورزش کنی و تحرکت رو زیاد کنی و یه لیست از مواد غذایی رو پرهیز کنی تا طبعت متعادل بشه بعد آبریزشت هم درست میشه و درست شد دوستان!
مورد دوم : من به طور ژنتیک و ارثی اسید اوریک بالایی دارم و اسید اوریک اگه خیلی بره بالا عوارضی مثل بیماری نقرص رو بجا میگذاره و باعث درد مفاصل و مشکلاتی از این دست میشه، بعد از اینکه من آزمایش خونم رو بردم پیش دکتر گفت شما بلافاصله باید درمان دارویی رو شروع کنی اما خب من میدونستم که اگه با یه پرهیز سفت و سخت گوشت قرمز رو حذف کنم از برنامه غذاییم نیازی به اون همه قرص با اون عوارض ناجور نیست بعد از یک ماه پرهیز که البته کار خیلی آسونی نبود چون من کباب و چلوکباب برگ رو خیلی دوست داشتم رفتم دوباره آزمایش دادم و خدا رو شکر رِنج اسید اوریک در حد نورمال شده بود }

ج. شیوه درمانی اقلیمی نه جهانی
شیوه درمانی طب سنتی اقلیمی و حزیی است، برخلاف طب جدید که داروها و نسخه های آن عمومی و جهانی پیجیده می شوند
{این مورد هم هماهنگی داره با جهانی سازی ، این خیلی نکته معمی هست چراکه در طب مدرن این پارامتر به این مهمی اصلاً در نظر گرفته نمیشود و برای یه بیمار در همدان همان نسخه ای نوشته میشه که بیمار دیگه ای با همون مریضی در اهواز داره}

د. داروهای گیاهی و نه شیمایی
از آنجا که دارو های طب سنتی اغلب گیاهی و طبیعی است، حتی در صورتی که طبیب نتواند درد و بیماری را به طور صحیح مورد شناسایی قرار دهد، باز هم استفاده از آن دارو ها ضرر و درد مضاعفی برای بیماری ایجاد نمیکند، اما در طب جدید که بسیاری از داروهای آن شیمیایی است، در صورت عدم تشخیص صحیح بیماری، استفاده دارو مشکلات بیمار را مضاعف خواهد کرد و این یکی از مهمترین عوامل روی گردانی مردم از طب مدرن و رو آوردن آنها به طب سنتی است.
((آمار تخمینی نشان میدهد که آمریکایی ها هر سال در حدود 13 ملیارد و هفتصد ملیون دلار برای استفاده از معالجه و معاینه روشهای سنتی پزشکی پرداخت میکنند، زیرا معتقدند که روش های جدید قادر به درمان بیماری آنها نیستند.))

ان شاالله ادامه دارد...
قسمت -2-

کالبد شکافی پزشکی مدرن
1- مهندسی انسان بر پایه مدل فیزیکی

انسان شناسی غرب جدید، انسان را مانند ماشینی در نظر میگیرد که از قوانین عمومی مکانیک پیروی میکند. در این تلقی رابطه ذهن و روح و جسم مورد غفلت قرار میگیرد و درمان انسانها نیز بر اساس قوانین حاکم بر جسم صورت میگیرد. البته تمایز بین جسم و مغز تاریخ طولانی دارد ولی در تمدن جدید رنه دکارت فیلسوف فرانسوی قرن هفدهم، بود که این تمایز و دودستگی را در غرب متداول کرد و پایه گذار بزرگ این جدایی شد. دکارت ادعا کرد که : جسم از مغز جداست و بدن به طور یک موتور و ماشین انجام وظیفه میکند. فلسفه و اندیشه دکارت. فلسفه و اندیشه و جهانبینی دکارت تاثیر مهمی در علوم و به ویژه در علم پزشکی در غرب داشت و تا قرنها، طبابت و مطالعه در علم پزشکی فقط با بیولوژی جسم و رابطه اعزای بدن با یکدیگر سروکار داشته است.
در دهه های اخیر، نظریات دکارت در مورد جسم و مغز و تاثیر آن در تفکر پزشکی غرب، مورد بررسی و اتقاد دقیق قرار گرفته است. چند سال قبل پروفسور آنتونیو داماسیو، یکی از متخصصان برجسته ی مغز شناسی آیوا (آمریکا)، در کتابی با عنوان اشتباه دکارت نظریه ی این فیلسوف و دانشمند فرانسوی را رد کرد و اظهار داشت که دکارت با چشم پوشی از بیولوژی مغز و رابطه آن با بیولوژی جسم، طبابت و پزشکی را در غرب یک بعدی کرده است. مغز در حدود صد ملیارد سلول عصبی دارد که در حقیقت شبکه ی اطلاعاتی و ارتباطی جسم و بدن را تشکیل میدهندو عدم توجه به یک چنین شبکه اطلاعاتی که ارزشها واعتقادات و احساسات بشری را تشکیل میدهند، سد بزرگی در دانش پزشکی به شمار میرود.(ظهور و سقوط مدرن ص 20و21)
پزشکی جدید همچون همه ی فعالیت های دیگر جامعه معاصر، نشانگر جهانبینی نیوتنی است. کار پزشمی با دید مکانیکی، مدت 200 سال است که بر مشاغل مربوط به تندرستی، سایه افکنده است. تامس مک کئون، یکی از خبرگان انگلیسی تندرستی، طرز تلقی رایج را بدین صورت خلاصه کرده است: ((برداشتی که از زیست شناسی و پزشکی در قرن هفدهم شده است، نوعی مهندسی بر پایه ی مدل فیزیکی بود. طبیعت، مکانیستی ادراک میشد (حس گرایی محض) و در زیست شناسی، باعث پیدایش این نظریه گردید که جاندارن را میتوان به صورت ماشینی تصور کرد که اعضایش جداشدنی و بار دیگر متصل شدنی اند (مانند یک ربات بیولوژیکی) به این شرط که ساخت و کنش آنها کاملاً شناخته شده باشد. همین نظریه در پزشکی، فراتر رفت وبه این باور انجامید که شناخت فرآیندهای بیماری و پاسخ به آنها، این امکان را به وجود می آورد که بتوان به خصوص به روش خای فیزیکی (جراحی)، شیمیایی و التکریکی دست به کار درمان شد.))

2- افزایش سرانه تندرستی به دلیل تکنولوژی پیچیده
امروزه مراقبت های تندرستی، سومین صنعت بزرگ ایالات متحده است و حدود 9 درصد تولید ناخالص ملی است. بیشتر 150 ملیارد دلاری که در زمینه پزشکی خرج میشود، صرف تهیه ابزار ها و فناوری جدید و پیچیدهتر میشود. درمانگاهها و بیمارستان های امروزی، حاوی مقادیر بسیاری ماشین آلات صنعتی و درمانی اند. یکی از دلایل بالا رفتن هزینه های مراقبت های تندرستی، ورود این سخت افزارها در پزشکی است. تمرکز و افزایش تخصص و تجهیزات مدرن تر، همه به مصرف آنتروپی بیشتر می انجامد و این درحالی است که ما متد های شناسایی بسیار ارزانتری در طب سنتی داریم که هیچ عوارضی هم برجای نمیگذارند!!!!!!!

3- افزایش بیماریهای یاتروژنیک (بیماریهای به وجود آمده از طب مدرن)
هر چه انرژی بیشتر برای پزشکی مصرف شود، بی نظمی ها مربوط به آن بیشتر میگردد. اگرچه پزشکان دوست ندارند در این باره چیزی بگویند، اما حقیقت تلخ این است که جامعه پزشکی با یک اصطلاح ده حرفی دست به گریبان شده (Iatrogenic)
بیماری های یاتروژنیک آنهایی هستند که پزشکان، بیمارستانها، داروها و دستگاههای درمان به وجود آورده اند و البته همچنان می آورند. واقعیت این است که وضع بیمار به دنبال اِعمال یک اقدام پزشکی به طور موقت بهتر میشود، ولی غالباً موجب مشکل بزرگتری برای بیمار میشود. آگاهی از میزان کل ناتوانی های شدیدتری که حلقه درمانهای پزشکی مدرن به وجود می آورد غیر ممکن است، ولی این را میدانیم حتی وقتی بیمار در بیمارستان درمان میشود، از هر پنج نفر یکی به بیماری یاتروژنیک مبتلا میشود و یکی از سی نفر بیمار یاتروژنیک، سرانجام به وسیله ی بیماری وابسته به بیمارستان می میرد. طبق گزارش دکتر لوسیان لیپ در فصل نامه انجمن پزشکی آمریکا(دسامبر 1994)، در حدود صد و هشتاد هزار نفر از بیماران بیمارستانهای آمریکا به علت اشتباه پزشکی میمیرند.
فاجعه این است که اساساً در وهله اول برای بسیاری از بیماران، دلیلی برای بستری شدن در بیمارستان وجود ندارد. بخشی از توضیح مسئله به این واقعیت مربوط است که 75 تا 80 درصد همه بیمارانی که به پزشک مراجعه میکنند، بیماریهایی دارند که یا به هرصورت خوب میشوند و یا با قویترین داروهای امروزی هم قابل بهبود نیستند. با این حال پزشکان به جای آنکه بیماران را به محل کمکهای پزشکی ابتدایی بفرستند، دست به عمل جراحی میزنند و داروهای مختلفی تجویز میکنند که برای بیمار، مشکلات بزرگتری می آفریند، به عنوان نمونه
در هر 24 ساعت تا 36 ساعت، بین 50 تا 80 نفر آمریکایی بالغ، یک داروی تجویز شده را میبلعند. البته ناراحتی و بیماری های آنها موقتاً بهبود می یابد، اما اثرات زیانبار درازمدت دارو بر فیزیولوژی انسان، قطعاً برجا خواهد بود (بسیاری از آرام بخشها و مسکنها عوارضی چون پوکی استخوان و ناراحتی های معده رو به همراه دارند)
این پدیده در هیچ جا آشکار تر از آنتی بیوتیک ها نیست. این داروی به اصطلاح عجیب، برای تقریباً هر بیمار عفونی که وضعی بلاتکلیف دارد، تجویز میشود. نتایج حاصل، فاجعه آمیز بوده اند.
از آنجا که آنتی بیوتیک ها باکتریها را یکسره نابود میکشند، بسیاری از جانداران درون بدن ما را که برای حفظ تن درستی ما لازمند، نیز از بین میبرند. برفک مهبلی، عفونت های قارچی روده، کمبود ویتامین و تعدادی از اختلالات دیگر، حاصل استفاده از آنتی بیوتیک هاست. استفاده کلان از این داروها سبب شده که دودمان های مقاوم از آنها به وجود آید که هم در مقابل کاربرد دارو هم چنان زنده می مانند و هم در غیاب آن؛ یعنی در حالت عدی وضع بدن انسان. آنتی بیوتیک فقط نمایانگر رأس کوه یخی است که از بیرون آب نمایان است .

قسمت -3-
4. انفعال طب مدرن از قوانین سرمایه داری و سیاست
بر اساس یک بررسی مفصل که به وسیله ی کمیته ی فرعی سنای آمریکا در سال 1962 انتشار یافت مشخص شد از 4000 دارویی که متجاوز از 24 سال قبل به صورت قانونی وارد بازار دارویی کشور شده اند، تقریباً نیمی ارزش علمی تأیید شده ندارند و از آن زمان تاکنون ، تغییری در این وضع پیدا نشده است. جالبتر این است که بسیار از این فرآورده های بی فایده که به وسیله ی شرکت های بزرگ ساخته شده اند، به راستی خطرناکند و باعث بیماری شده اند.
میلتون سیلورمن، داروشناسِ پژوهشگر و فیلیپ لی، دستیار پیشین منشی HEW در کتابشان به نام "قرص،سود،سیاست" گزارش داده اند: (( اختلالات ثانویه ناخواسته ناشی از داروها، بیش از سرطان پستان قربانی میدهد. به قول مؤلفان، مسئله چنان صادر شده است که اثرات ناخواسته داروها، اکنون در ردیف ده علت عمده بستری شدن در بیمارستانها درآمده است.))
یکی از علت هایی که مانع از حذف طب جدید است، عجین شدن آن با تجارت است، تراست های دارو از پی پرکردن کیسه خود و تهی کردن جیب مردم، برای هر یک از علایم گوناگون بیماری ها، دارویی جدا ساخته و عامه ی پزشکان و توده مردم را به درمانهای علامتی عادت داده اند و این به طور قطع و یقین یکی از گناهان بزرگ و نابخشودنی و مستحق اشد مجازات کیفری است.
هر یک از بیماریها دارای علایم گوناگونی است؛
مثلاً در بعضی از کتابهای پزشکی برای بیماری اسکوربوت که در نتیجه کمبود یا فقدان ویتامین C در بند بروز میکند، بیست علامت مختلف ذکر کرده اند و هیچ پزشکی امروز شک ندارد که با خوردن انواع سبزیجات مخصوصاً کلم، تره تیزک و مرکبات؛ از قبیل لیمو ترش، پرتقال و نارنج که سرشار از ویتامین C هستند میتوان تمام این بیست علامت اسکوربوت را به طور کامل درمان کرد. این را درمان علتی میگویند؛ زیرا بیماری را از میان میبرد بی آنکه به درمان علائم مختلف اسکوربوت نیازی باشد.
در تازه ترین چاپ کتاب طب داخلی هاریسون نیز برای درمان اسکوربوت به همین مرکبات اشاره شده است، حال اگر تشخیص بیماری اندکی مشکل باشد و یا اینکه پزشک باید به خود اندکی زحمت دهد و با جستجو و بررسی دقیق آن را بیابد سازندگان داروها پزشک را از تجسس و تقحص برای دریافت علت بیماری باز میدارند و با تبلیغات بسیار فریبنده برای هر یک از علائم بیماریها به ویژه علائم بسیار چشمگیر و ناراحت کننده و دردناک، داروهایی رنگارنگ میسازند و به وفور در اختیار پزشکان و بیماران قرار میدهند و پزشکان را به این عادت میدهند که پشت و روی نسخه ها را از نام داروها سیاه کنند؛
مثلاً برای همین درمان بیماری اسکوربوت که به عنوان نمونه ذکر شد،
برای خونریزی ها یک دارو،
برای درد های استخوانی و مفصلی یک دارو،
برای التهاب و ورم لثه ها ولق شدن دندانها یک دارو،
برای درمان یبوست شدید یک دارو،
برای ضعف مفرط بدن یک دارو،
برای عفونت و چرکین شدن یک دارو،
برای درمان خستگی و کوفتگی بدن یک دارو
و برای علائم دیگر این بیماری نیز داروهایی دیگر ساخته اند. وحال آنکه این داروها همه دارای ترکیبات شیمیایی زیان بخش است و برای کبد و کلیه و جهاز هاضمه و مراکز عصبی و خونساز، سم و زهر است، چون هیچ یک علت اصلی بیماری را درمان نمیکنند!

سازندگان داروها از این راه روز وشب مال و منال مردم را به یغما میبرند ، آیا اینکار گناهی بزرگ نیست و آیا گناه کاران نباید مجازات شوند؟ در اینجا ممکن است کسی اعتراض کند و بگوید : چرا پزشک زیر نفوذ تراستها قرار میگیرد و داروهایی که آنان میسازند ، برای بیماران تجویز میکند؟!
پاسخ آن را از زبان یک پزشک لطیفه پرداز بشنوید، او میگفت: از زمان آدم ابولبشر تا اوایل قرن بیستم، پزشک دستور دارو میداد و داروساز آنرا میساخت و به بیمار میداد ولی از اوایل قرن بیستم تا کنون {یعنی از زمان کلید خوردن فاز نهایی اجرای پروژه نظم نوین جهانی!} داروساز دارو میسازد و پزشک چاره ای جز این ندارد که داروهای ساخته شده در لابراتوارهای داروسازی را برای بیماران تجویز کند. دانشجو نیز که در دانشکده پزشکی و کتاب های داروشناسی جز این داروها را نخوانده و نشناخته از استادان خود نشنیده و جز این نیاموخته، ناچار است پس از رسیدن به مقام پزشکی همین داروهای رایج ساخت لابراتوارهای داروسازی را با وجود احراز زیانهای آنها در نسخه ی بیمار بنویسد! (دارو مسئله پزشکی قرن، ص 303 و 305)
کشور های مهم تولید کننده ی دارو عبارتند از: آمریکا با 16 کارخانه و حجم معاملات 455/16 ملیون دلار، آلمان با 4 کارخانه و حجم معاملات 686/6 ملیون دلار، سوئیس با 3 کار خانه و حجم معاملات 897/4 ملیون دلار، انگلستان با 4 کارخانه و حجم معاملات 432/3 ملیون دلار، همچنین فرانسه با دو و کشورهای ژاپن ، هلند و ایتالیا هرکدام با یک کارخانه در رده های بعدی هستند.
آمار نشان میدهند که 32 شرکت دارویی با حجم معامله بیش از 35 ملیارد دلار، بازار جهانی دارو را در اختیار دارند و همه ساله چند صد تن ماده شیمیایی به نام داروی ضد درد، رفع سردرد ، خستگی و هزاران نام دیگر تولید میشود.
تبلغات نقش مهمی در توسعه ی بازار جهانی دارو دارد. درباره نقش تبلیغات کمراه کننده ی کارخانه های داروسازی در کشورهای دیگر، فراوان میتوان سخن گفت. بیشتر داروهایی که در جوامع سرمایه داریِ استعماری عرضه میشوند نه فقط بر حیوانات، بلکه بر ملتها و در پاره ای موارد بر مردم خود این کشورها نیز آزمایش میشوند.
{ذکر یک نکته اینجا الزامی است و آن اینکه بر طبق پروتکل های یهود، گردانندگان فعلی جهان و معماران نظم نوین جهانی پروژه های بسیار مخوفی برای ناباروری و ضعیف کردن نسل بشر و... در نظر گرفته اند که یکی از ابزارهای موثر پیاده سازی این نقشه هم طب مدرن است!!!!!!!!!!!}

5. آثار معکوس بر بیماران (بیماری های مضاعف دارو ساخته)
در سالهای اخیر شواهد روز افزونی درباره ی آثار داروهایی که دانشمندان برای درمان بیماری ها تولید کرده اند، موجود است که نشان میدهند این داروها خود بیماری ها و نارسایی های تازه ای به وجود آورده اند و در برخی موارد موجب مرگ بیماران هم شده اند.
یکی از شناخته شده ترین این بیماری ها تالیدوماید (Thalidomide) میباشد که موجبات نقص هزاران کودک را ایجاد کرده است!
اما به هیچ وجه تنها نمونه نیست. خطر اثر معکوس داروها برای بیماران بستری شده بسیار زیاد است. یک درصد از هزار بیماری که در آمریکا به بیمارستان مراجعه کرده اند، به واسطه واکنش آشکار در برابر دارو جان سپرده اند.بررسی دیگری در شش بیمارستان آمریکایی در سال 1971 نشان داد که واکنشهای دارویی مهلک در میان تمامی بیماران تحت درمان 44 درصد بوده. اگر این رقم در مورد همه بیماران ورودی به بیمارستانهای ایالات متحده اعمال شود، چیزی حدود 32 ملیون بیمارِ بستری شده در طول یکسال، رقمی بالغ بر 130000 مرگ را نشان خواهد داد!
در مطالعه جدیدتری که ملویل و جانسون در کتابشان به نام درمانِ منجر به مرگ در سال 1983 انجام داده اند ، گزارش کرده اند که طبق محاسباتی در ایالات متحده و بریتانیا در هر سال افرادی که بر اثر تجویز دارو جان خود را از دست میدهند بیشتر از کسانی هستند که در تصادف جاده ها کشته میشوند
یکی از بزرگترین فجایع حاصل از این داروها مقاومت و جهش یافتن عوامل ذره بینی بیماری زا در اثر استفاده از این داروهای شیمیایی است!!!!!!!


6. استفاده از روش آزمایش و خطا و غفلت از علت یابی بیماری

هاری بنجامین در کتاب درمان طبیعی میگوید: ((اگر کسی به بیمارستان اتاق انتظار شلوغ و پرجمعیت پزشکان سری بزند، به خوبی متوجه میشود که مسئله بیماری به دست علم پزشکی مدرن حل نشده است و در حقیقت چنین به نظر میرسد که این مشکل روز به روز غیر قابل حل تر میشود (و هر قدر دارو ها شیمیایی افزایش میابد به همان میزان بیماری ها هم افزایش می یابد). این بدین خواطر است که دانش پزشکی به جای آنکه علت بیماری ها را در داخل بدن افراد جستجو کند، آنها را از خارج مورد بررسی قرار میدهد، در نتیجه با اینکه حسن نیت دارد ولی این راه اشتباه را همچنان ادامه میدهد و با تجویز داروهای شیمیای، تزریقات و چاقوی جراحی در معالجه، بر ستمکاری و شناعت خود می افزاید.
بدین ترتیب گرچه این نوع پزشکی را علم خوانده اند، لیکن هیچگونه قائده و اساسی که بر وضع بیماری در داخل بدن انسان حکم رانی کند و آن را از بین ببرد وجود ندارد. در پزشکی رسمی همواره با روش معین و معلومِ آزمایش، اشتباه عمل شده و هر روز گره های محکمتری برمشکل های دیگر زده میشود. آنچه به صورت یک روش درمان در یک دهه مورد توجه و استقبال قرار میگیرد و به اصطلاح متد روز میشود، در دهه بعد ملغا میشود، {و علت این امر هم تکیه بر روش آزمون و خطاست!}مخلص کلام آنکه ما باید ضمن احترام به پزشکان و دستاورد های طب مدرن، به آرای نو در طب و بازنگری جدی در باره طب قدیم و سنتی بپردازیم و از هر راه ممکن برای تعمین سلامت جامعه دریغ نورزیم

در ادامه ضمن مرور مجدد طب مبانی طب مدرن، مختصری هم به طب سنتی و مبانی آن و طب قرآنی-اسلامی و مبانی آن میپردازیم


پزشکی جدید یا طب مدرن:
1- علمی است که بدن انسان را به طور سلولی مورد بحث قرار میدهد.
2- این طب وابستگی شدیدی به داروهای شیمیایی دارد.همچنین در این طب علل خیلی از بیماری ها مشخص و معین نیست(در ادامه مقاله علت این امر بیان خواهد شد و مواردی هم برای آن ذکر خواهد شد).
3- این طب بیشتر با معلول مبارزه میکند و بیمار ممکن است بارها و بارها تن به عنواع داروها و آزمایش ها و جراحی های مختلف دهد. این طب بدون دارو های شیمیایی و آزمایشگاه کارآیی چندانی ندارد، ضمناً هزینه آن نیز بسیار بالاست.!
4- در این طب بیماری های گوناگونی بر اثر استفاده از دارو ایجاد می شود که قابل تشخیص و درمان نیست(در ادامه مقاله مستنداتی در اثبات این مطلب ارائه خواهد شد )
5- در مجموع این طب عملاً آن اندازه که ادعا داشت، موفق نبوده است به همین دلیل انواع طب جایگزین به وجود آمده یا احیا شده اند. بیماری های یاتروژنیک که بر اثر مصرف داروهای شیمیایی و روش های درمانی مدرن به وجود می آیند در این ورش کم نیست.
6- در این طب درمان ها بیشتر علائمی است تا استدلالی و روش ها بیشتر استقرایی هست تا استنتاجی (در ادامه مقاله مستنداتی برای اثبات این مطلب ارائه خواهد شد).
7- در این طب غذا را چندان مؤثر در درمان یا علل بیماری ها نمیدانند. (دقیقاً نقطه مقابل طب اسلامی آنچنان که مولا علی ریشه و عامل اصلی بسیاری از بیماری ها را شکم و خوارکی ها معرفی کرده اند. در ادامه مقاله، علت این موضوع طب مدرن درباره غذا و تأثیر آن، تشریح خواهد شد)

طب قدیم یا طب سنتی:
1- علمی است که درباره بدن انسان، طبایع گوناگون، مزاجهای مختلف، اثر داروهای گیاهی با مزاجهای مختلف و گاهی اوقات جراحی و مزاج فصول و نوشیدنی ها و خوراکی ها بحث میکند.
2- در این علم علل بیماریها وسپس درمان توسط داروهای مختلف گیاهی و انواع معجون ها، خوراکیها، نوشیدنیها و بعضی مواقع توسط جراحی بیماری را درمان می کنند.
3- این طب از داروهای گیاهی و حیوانی و معدنی استفاده میکند.
4- حجامت، بادکش وفصد نیز در این طب وجود دارد.
5- شناخت و تشخیص بیماریها از طریق نبض، ادرار، مدفوع و علائم بالینی بیمار انجام میشود.

طب قرآنی اسلامی:
1- علمی است که درباره ساختار روحی و جسمی انسان صحبت میکند و برای غذای او اهمیت زیادی قائل است و هستی اش را در گرو غذایی که برایش مشخص شده میداند.

2- این طب بهترین روش پیشگیری را بیان میکند که هزینه چندانی ندارد و پایه و اساس درمان در این طب استفاده از غذاست و نه دارو.

3- در این طب آیات و ادعیه جایگاه ویژه ای دارند و تأثیر روح بر جسم در شفا و بیماری و توجه به شفا بخش حقیقی بسیار مورد تأیید و استفاده و تأکید است.
این طب سلامت روح و جسم را همزمان در نظر میگیرد.
در این طب، ابعاد مختلف روحی و روانی شخص را در نظر گرفته میشود و به تأثیر گناهان بر بیماریها و توبه و اعمال خیر در شفا یافتن توجه دارد، چیزی که در هیچ طب دیگری یافت نمی شود.

4- برگشت به فطرت و حرکت بر مبنای آن و توجه به مواد غذایی نام برده شده در قرآن، اساس طب قرآنی است و مبنای آن همان درمان از درون است که در فرمایش معروف امیر مومنان است
دواؤک فیک و ما تبصر و داؤک منک و ما تشعر
درد تو در درون جان تو است و تو نمى‏بینى و داروى تو، در خود تو است و تو نمى‏فهمى‏ (مفتاح السعادة ، ج 7 ، ص 382)

5- پایه و اساس درمان در این طب بر تغذیه است و نه دارو و در این طب، فرد بر مبنای طبع و مزاج خود و غذا و فصلی که در آن است عمل میکند.
مولا علی در خطبه یک نهج البلاغه در باب آفرینش انسان میفرمایند: (( ... و انسان را مخلوطی از رنگهای گوناگون، و چیزهایی همانند و سازگار و نیروهای متضاد و مزاجهای گوناگون، گرمی، سردی، تری، و خشکی قرار داد و...))

6- در این طب امکان شفا وجود دارد و به عنوان نمونه یکی از این شفاها به ماده ای غذایی به نام عسل اختصاص داده شده و در ادامه ی مقاله، داستان بسیار جالب و شگفت انگیزی درباره عسل درمانی یک فوق تخصص آلمانی که در جهان شهره است ارائه خواه شد.

ثُمَّ کُلی‏ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکی‏ سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (69-نحل)
سپس از تمام ثمرات (و شیره گلها) بخور و راه‏هایى را که پروردگارت براى تو تعیین کرده است، براحتى بپیما! «از درون شکم آنها، نوشیدنى با رنگهاى مختلف خارج مى‏شود که در آن، شفا براى مردم است به یقین در این امر، نشانه روشنى است براى جمعیّتى که مى‏اندیشند. (69)

جالب است دوستان بدانند که با رعایت این روش در زمان رسول خدا طبیب مدینه از آن شهر رفت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نتیجه آن که طب قرآنی- اسلامی در صورت فراگیر شدن ساده ترین و بهترین روش زندگی را تأمین میکند و موجب ارتقای سلامت انسانهاست.

منتظران حقیقی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چه کسانی هست

 
مرحوم حاج میرزا محمدتقی موسوی اصفهانی»، در کتاب شریف «مکیال المکارم» که در آن براساس احادیث گوناگون وظایف منتظران را برشمرده است، موردی دارد که واقعاً تکان دهنده است. ایشان می نویسد ازجمله وظایف منتظران،
توبه واقعی و بازگرداندن حقوق مردم به آنان است.
یعنی حتی آن توبه ای که بدون پس دادن حقوق ضایع شده مردم به آنها باشد، مورد پذیرش نیست
و نمی تواند ما را در زمره منتظران قرار دهد.

درهای رحمت الهی، هیچگاه به روی کسانی که از روی غفلت، به راه ناصواب رفته اند بسته نیست.
کسانی که می خواهند برگردند، می توانند با اداکردن حقوق مردم و باتوبه واقعی، خود را در صف منتظران حقیقی آقا امام زمان(عج) قرار دهند.
من خود را مکلف می دانم که صدای حضرتش را به همگان برسانم که ای مردم بیایید و در صف منتظران من قرار گیرید، بیایید و با احقاق حقوق ضایع شده دیگران،
با تأسی به پرهیزگاری و ورع،
با دوری از گناهان،
با صرف مال در راه هایی که سود آن به مسلمانان برسد،
باکوشش در ادای حقوق برادران دینی،
با قرائت قرآن
و نماز،

با شاد کردن دل شیعیان،
با خدمت به مردم مرا یاری کنید

تا من از شما راضی شوم.
خدا را گواه می گیرم که من راه های تقرب به آن حضرت را آشکارا بیان کردم و از هرکس که این مطالب را بخواند، پیمان می گیرم که آن را به دیگران منتقل کند.»
وظایف منتظران حقیقی امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سنگین است و از عهده هر کسی ساخته نیست. به همین دلیل است که گفته شده عدد منتظران حقیقی حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجخ الشریف) از عدد آنان که داعیه انتظار و یاوری حضرتش را دارند، بسیار کمتر است
.. ..

در سایه سار وحی (قسمت -۱-)

سلام دوستان

در این بخش که محوریت با آیات قرآن مجید هست، سعی میشه نابترین معارف در باره قرآن مجید، در اون ارائه بشه
از نظر حقیر مهمترین معیار ناب بودن اینه که اون آیه و مطلب بر روی خود نویسنده ی مطلب اثر ویژه و ملموسی داشته باشه و برای خود نویسنده در درجه اول بسیار مفید و کاربردی بوده باشه

اولین آیه ای رو که تقدیم دوستان میکنم یکی از آیاتی هست که خود من بسیار از اون لذت بردم و استفاده کردم:

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177- بقره)

نیکى، (تنها) این نیست که (به هنگام نماز،) روىِ خود را به سوى مشرق و (یا) مغرب کنید (و تمام گفتگوى شما، در باره قبله و تغییر آن باشد و همه وقت خود را مصروف آن سازید) بلکه نیکى (و نیکوکار) کسى است که
به خدا، و روز رستاخیز، و فرشتگان، و کتاب (آسمانى)، و پیامبران، ایمان آورده
و مال (خود) را، با همه علاقه‏اى که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مى‏کند
نماز را برپا مى‏دارد
و زکات را مى‏پردازد
و (همچنین) کسانى که به عهد و پیمان خود وفا مى‏کنند
و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ، صبر و استقامت به خرج مى‏دهند
اینها کسانى هستند که راست مى‏گویند و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است)
و اینها هستند پرهیزکاران! (177)

شأن نزول آیه همانطور که در پرانتزِ توضیحات معنای آیه هم آمده واقعه ی برگشتن قبله از بیت المقدس بسوى کعبه و جدال و بگو مگو بسیار یهودیان متکبر و مسیحیان و مسلمین در این باره هست که خیلی این بُعدش مورد نظر حقیر نیست.

در شأن این آیه شریفه رسول اکرم صلوات الله علیه می فرمایند: هر کس باین آیه عمل کند ایمان خود را به کمال رسانده باشد. (4- تفسیر صافى ج 1 ص 161)

این آیه بسیار آیه فوق العاده ای است و مراتب ایمان در این آیه مرحله به مرحله ذکر شده
ایمان در نازلترین درجه اون از اعتقاد به خدا آغاز میشه و اعتقاد به آخرت، من در زندگی افراد زیادی رو دیدم که به خدا و آخرت ایمان دارند اما به پیغمبر اکرم نه، معلوم میشه این یه مرحله بالاتر از ایمان هست، اما در ادامه میاد با افزودن هر قید مراحل ایمان رو سخت تر و سخت تر میکنه.
من خیلی ها رو دیدم که اهل انفاق و بخششند اما کمتر کسی رو دیدم که از محبوبترین و عزیزترین داراییهاش انفاق کنه و خداوند در این آیه میگه از شروط قرار گرفتن در میان نیکوکاران حقیقی اینه که از با ارزشترین ومحبوبترین اموالت انفاق کنی.
یکی از بزرگترین درسهایی که من گرفتم در این آیه اینه که برای انفاق، خداوند یک اولویت بندی بسیار دقیق و حسابشده تعیین کرده. یعنی چی؟
یعنی مستحب است شدیداً قبل از هر چیز ما به خویشاوندان مستحق خود انفاق کنیم و تا سایرین و تا مستحقی در بین خویشان ما هست چندان جایز نیست که اون رو به دیگری بدیم چه را که حق بیشتری برگردن ما هست نسبت به خویشانمان تا دیگران!

در آیه دیگه ای در همین سوره بقره باز این خویشان رو هم اولویت بندی میکنه:

یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ (215)
از تو سؤال مى‏کنند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: «هر خیر و نیکى (و سرمایه سودمند مادى و معنوى) که انفاق مى‏کنید، باید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد.» و هر کار خیرى که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است. (لازم نیست تظاهر کنید، او مى‏داند). (215)
همونطور که مشاهده میکنید اینجا پدر و مادر رو بر هر خویشاوند و هر شخصی مقدم دونسته!
یعنی خدا میگه اگه پدر و مادرتون مستحق بودن باید به اونها انفاق کنید نه کس دیگه چون بیش از هر کس بر گردن ما حق دارند!!!!
و بعد از پدر و مادر و خویشاوندان نوبت میرسه به یتیمان که خداوند بی اندازه نسبت به ایتام حساس است و ما احادیث حیرت انگیزی از ثواب رسیدگی به ایتام و عقاب و عذاب حقیقتاً وحشتناکی برای خیانت در مال و حق یتیم داریم،
بعد از ایتام نوبت میرسه به مساکین، یه توضیح مهم در مورد مسکین بدم: ببینید مسکین به فقیری میگن که اظهار گدایی نمیکنه و عزت خودش رو حفظ میکنه بعلاوه مسکین از فقیر بد حال تر است اما شما میدونی فقیر و محتاج است!!!!!!!!!
بعد از مساکین نوبت میرسه به در راه ماندگان و نکته ی بسیار جالب اینه که در آخرین مراحل نوبت میرسه به سائل یا همون گدای خودمون که در بسیاری از مواقع اولین نفر دربین این گروه دریافت کنندگان انفاقند و در نهایت هم نوبت میرسه به بردگان و شاید به نوعی زندانیان امروز
البته در روایات استثنا ها ای هم داریم به طور مثال شخصی که گرسنگی ممکن است به ایمانش صدمه جدی بزنه در حالی که همین گرسنگی برای زن و فرزندمان بی ایمانی به همراه نداره اینجا باید اون گرسنه رو اولویت داد ولی به هر حال روند عمومی انفاق به همین شکل است که در قرآن اومده.

در قید بعدی باز کار رو سخت تر میکنه: ببینید دوستان من خیلی ها رو دیدم که به اون عقایدی که اول گفتم معتقدند و اهل انفاق هم هستند اما زیر بار نماز نمیرن و نماز نمیخونن!!!!
نماز در قرآن، خودش یه بحث مفصل میخواد که اگه توفیقی بود و عمری در پستهای بعدی خدمت دوستان تقدیم میکنم.

در قید بعدی باز هم کار رو سخت تر میکنه یعنی پای حقوق مالی واجب، مانند خمس و زکات رو به میون میاره. دوستان من خیلی ها رو دیدم که هزار هزار و ملیون ملیون انفاق میکنن اما زیر یک قرون خمس یا زکات نمیرن و این هم بحث مفصلی میطلبد که مجالش اینجا نیست.

در قید بعدی کار رو و اقعاً سخت میکنه و من خودم از اینجا به بعد واقعاً کم میارم متأسفانه (البته امید به فضل خدا و عنایت امام زمان دارم تا من هم روزی آدم بشم انشاالله)
در اینجا قید وفای به عهد رو مطرح میکنه که کار حقیقتاً سختیه!!
در حدیث است که ((شیعیان ما رو در دو هنگام بشناسید یکی در هنگام اول وقت نماز (با پرداختن به نماز اول وقت) و دیگری در هنگام رسیدن موعد وفای به عهد (که باید به قولی که داده اند عمل کنند))
دوستان وفای به عهد خیلی خیلی گسترده است،
ما به دیگران قول میدیم و باید پاش وایسیم
ما به خدا قول میدیم و باید پاش وایسیم
و ما بارها و بارها به خودمون قول دادیم که خیلی کارا بکنیم امّا آیا پای قولمون به خودمون وایسادیم؟

در مرحله آخر هم یه قید بسیار خفن میاره و اون صبر هست
در روایت داریم که ((صبر در ایمان به منزله سر در بدن است!!!))
و در روایات سه جور صبر داریم،
اول صبر بر معصیت، بالاخره بسیاری از معاصی شیرینی هایی برای نفس داره و باید در برابر وسوسه های نفس و شیطان ایستاد وصبر کرد
دوم صبر بر مصیبت، در زندگی هر انسانی مصیبت هایی از بیماری ها و ازدست دادن عزیزان و از بین رفتن اموال و... رخ میده که کاری از دست انسان ساخته نیست و به نوعی مقدرات است و وظیفه ما در برابر این مصایب صبر است
سوم صبر بر طاعت، بسیار از واجبات برای نفس انسان سخت و گران و ناخوشایند است در مراحل اولیه مانند سختی روزه و جهاد و... اما واجب الهی تحت هر شرایط از سوی بنده مومن باید بجا آورده بشه هرچند سخت باشه و باید بر سختی ها و مشکلاتش صبر کرد و پایدار بود
حال، کسی که تمام این صفات رو داشت، در ادعای ایمانش از نظر خداوند متعال صادق است و خداوند او را در زمره صدیقین و ابرار و متقین حقیقی قرار میده و خدا میدونه که چه برکاتی در قرار گرفتن انسان در میان این گروه ها وجود داره!!
در پیایان این قسمت حدیث بسیار زیبایی از امام باقر علیه السلام رو مرتبط با مضمون این آیه شریفه تقدیم دوستان میکنم:

ابو حمزه ثمالى- رحمه اللَّه گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که مى‏فرمود: چهار چیز است که در هر کس باشد اسلام او کامل است، و بر ایمانش یارى مى‏شود، و گناهانش از وى پاک مى‏گردد، و بدیدار خدا رود در حالى که از او خرسند است، و اگر سراپایش را گناه فرا گرفته باشد خداوند آنها را بریزد. و آن چهار چیز عبارتند از:
وفا به عهدى که انسان با خدا مى‏بندد،
و راستگوئى با مردم،
و شرم و حیا از آنچه که نزد خدا و مردم زشت مى‏نماید،
و خوش خلقى با خانواده و سایر مردم.
و چهار چیز است که در هر یک از مؤمنین باشد خداوند او را در برترین درجات بهشت در غرفه‏اى فوق غرفه دیگر در جایگاه شرف، بتمام معنى جاى دهد:
آن کس که یتیمى را پناه دهد و بخوبى از وى پذیرائى کند و چون پدرى مهربان براى او باشد،
و آن کس که به ناتوانى رحم کند و او را یارى دهد و کفایت نماید،
و آن کس که هزینه زندگى پدر و مادرش را بپردازد و با آنان به نرمى و نیکى رفتار کند و اندوهگینشان نسازد،
و آن کس که با غلام خود بدخلقى و ناسازگارى نکند و او را در کارهایش کمک نماید و نسبت به بازخرید خود اگر طاقت ندارد مجبورش نسازد.
امالى شیخ مفید-ترجمه استادولى، متن، ص: 185


گزیده ای از تفسیر گرانسنگ المیزان رو هم در مورد این آیه شریفه خدمت دوستان تقدیم میکنم:

این آیه شریفه ذکر اوصاف ابرار و نیکوکاران است و می خواهد نشان دهد که مفهوم خالى از مصداق و حقیقت، هیچ اثرى و فضیلتى ندارد.
و این خود روش مرسومِ قرآن در تمامى بیاناتش است که وقتى میخواهد مقامات معنوى را بیان کند، با شرح احوال و تعریف رجال دارنده آن مقام، بیان میکند و به بیان مفهوم تنها قناعت نمیکند.
و سخن کوتاه آنکه جمله: (وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ) تعریف ابرار و بیان حقیقت حال ایشان است که:
هم در مرتبه اعتقاد تعریفشان مى‏کند
و هم در مرتبه اعمال
و هم اخلاق،
در باره اعتقادشان میفرماید: (مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ)
و در باره اعمالشان میفرماید: (أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا)،
و در باره اخلاقشان میفرماید. (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).
و در تعریف اولى که از ایشان کرده، فرموده: (کسانى هستند که ایمان به خدا و روز جزا و ملائکه و کتاب و انبیاء دارند)، و این تعریف شامل تمامى معارف حقه‏اى است که خداى سبحان ایمان به آنها را از بندگان خود خواسته و مراد به این ایمان، ایمان کامل است که اثرش هرگز از آن جدا نمى‏شود و تخلف نمیکند، نه در قلب، و نه در جوارح،
در قلب تخلف نمیکند، چون صاحب آن ایمان حقیقی دچار شک و اضطراب و یا اعتراض و یا در پیشامدى ناگوار دچار خشم نمیگردد.
و در اخلاق و اعمال هم تخلف نمیکند، (چون وقتى ایمانِ کامل در دل پیدا شد، اخلاق و اعمال هم اصلاح میشود).
بعد از این تعریف درباره اعتقاداتشان، به بیان پاره‏اى از اعمالشان پرداخته، میفرماید: (وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى‏، وَ الْیَتامى‏، وَ الْمَساکِینَ، وَ ابْنَ السَّبِیلِ، وَ السَّائِلِینَ، وَ فِی الرِّقابِ، وَ أَقامَ الصَّلاةَ، وَ آتَى الزَّکاةَ)
و از جمله اعمال آنان نماز را بر شمرده که حکمى است مربوط به عبادت که در آیه (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ، نماز از فحشاء و منکر نهى مى‏کند. (عنکبوت- 45)
و نیز در آیه: (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی، نماز را براى یادآورى من بپا بدار (طه-14)، در اهمیت آن سخن رفته است،
از دیگر نشانه های اعمال مومنین کامل، زکات را که حکمى است مالى و مایه صلاح معاش ذکر فرموده..
"وفاى به عهد، صبر و صدق، سه صفت مؤمنین‏"
خداى سبحان بعد از ذکر پاره‏اى از اعمال آنان بذکر پاره‏اى از اخلاقشان پرداخته، از آن جمله
وفاى به عهدى که کرده‏اند،
و صبر در باساء و ضراء و صبر در برابر دشمن و ناگواریها و سختی های جنگ را میشمارد
و عهد عبارتست از التزام به چیزى و عقد قلبى بر آن و هر چند خداى تعالى آن را در آیه مطلق آورده، لکن بطورى که بعضى گمان کرده‏اند شامل ایمان و التزام به احکام دین نمیشود، براى اینکه دنبالش فرموده: (اذا عاهدوا وقتى که عهد مى‏بندند)، معلوم مى‏شود منظور از عهد نامبرده عهدهایى است که گاهى با یکدیگر مى‏بندند (و یا با خدا مى‏بندند، مانند نذر و قسم و امثال آن) ولکن اطلاق عهد در آیه شریفه شامل تمامى وعده‏هاى انسان و قول‏هایى که اشخاص میدهد میشود، مثل اینکه بگوید: (من این کار را میکنم، و یا این کارى که مى‏کردم ترک مى‏کنم) و نیز شامل هر عقد و معامله و معاشرت و امثال آن مى‏شود.
و صبر عبارتست از ثبات بر شدائد، در مواقعى که مصائب و یا جنگى پیش مى‏آید و این دو خلق یعنى وفاى به عهد و صبر هر چند شامل تمامى اخلاق فاضله نمیشود و لکن اگر این دو خلق (صبر و وفای به عهد) در کسى پیدا شد، بقیه آن خلقها نیز پیدا میشود.
و این دو خلق یکى متعلق به سکون است و دیگرى متعلق به حرکت،
وفاى به عهد متعلق به حرکت
و صبر متعلق به سکون،

پس در حقیقت ذکر این دو صفت از میان همه اوصاف مؤمنین به منزله این است که فرموده باشد: مؤمنین وقتى حرفى میزنند، پاى حرف خود ایستاده‏اند و از عمل به گفته خود شانه خالى نمیکنند.
و اما این که براى بار دوم مؤمنین را معرفى نموده که (أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا) براى این بود که صدق، وصفى است که تمامى فضائل علم و عمل را در بر میگیرد،
ممکن نیست کسى داراى صدق باشد و عفت و شجاعت و حکمت و عدالت، چهار ریشه اخلاق فاضله را نداشته باشد، چون آدمى به غیر از اعتقاد و قول و عمل، چیز دیگرى ندارد
و
وقتى بنا بگذارد که جز راست نگوید، ناچار میشود این سه چیز را با هم مطابق سازد،
یعنى:
نکند مگر آنچه را که میگوید
و نگوید مگر آنچه را که معتقد است
وگر نه دچار دروغ میشود.

بنا بر این اگر کسی بنا گذاشت که حقیقتاً جز راست نگوید، تنها چیزى را میگوید که بدان معتقد است و تنها عملى را میکند که مطابق گفتارش است، در این هنگام است که ایمان خالص و اخلاق فاضله و عمل صالح، همه با هم برایش فراهم میشود.
هم چنان که در جاى دیگر نیز در شان مؤمنان فرموده: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ، وَ کُونُوا
مَعَ الصَّادِقِینَ‏، اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا بترسید و با راستگویان باشید). (توبة- 119)
و اما تعریفى که براى بار سوم از آنان کرد و فرمود: (أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ)، براى بیان کمال ایشان است، چون برو نیکی و صدق اگر به حد کمال نرسند، تقوى دست نمیدهد.
یا علی و التماس دعا

کتابی بسیار شیرین و پرنکته

سلام دوستان

میخواهم یکی از کتاب های بسیار خواندنی شیرین و پرنکته ای رو که تا کنون خوندم براتون معرفی کنم.

کتاب دفتر خاطرات قنبر، غلام امیر المومنین

تألیفِ محمد رضا انصاری

انتشاراتِ دلیل ما

در این مجموعه داستان هایی که درباره قنبر غلام و خدمتگذار امیرالمومنین به ما رسیده، جمع آوری شده است.

در مرحله بعد این داستان ها به عنوان دقتر خاطرات از زبان قنبر به صورت متکلم و اول شخص مفرد برگردان شده است، به گونه ای که گویا داستان ها را خود قنبر نقل میکند و لحظات زندگی خویش را برای ما بازگو می نماید.

در نگاه دیگر، داستان ها به ترتیب زمانی چینش شده که جهت گیری دفتر خاطرات در آن معنادار شود و حالت روز شمار پیدا کند.

در شیوه ترجمه، اصل داستان و محتوای آن به طور کامل حفظ شده، و در بعضی فرازها که نیاز به توضیح بوده، که جملاتی بدون تغییر در معنی اضافه شده است.

یکی از مهمترین درسها و محاسن اینکه دفتر خاطرات غلام فداکار مولایمان امیرالمومنین را ورق بزنیم این است که میتوانیم از او تسلیم در برابر امام زمانمان حضرت حجت بن الحسن المهدی اوراحنا فداه را بیاموزیم و چگونگی فداکاری و ولایت مداری را از او یادبگیریم، چه امروز که در پرده ی غیبت است و چه انشاالله روزی که با ظهورش جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.

به عنوان نمونه یکی از خاطرات زیبای این کتاب را تقدیم دوستان میکنم:

چرا رزق حرام؟

قنبر غلام مولا علی میگوید: روزی مولایم علی، با دزدی روبه رو شد که قصد سرقت اموال آن حضرت را داشت. دزدی از اموال امیر المومنین!

من هم ندیده بودم تا روزی که بر در مسجد کوفه قاطر حضرت را بدون افسار و نگهبان دیدم در حالی که امیرالمومنین در مسجد مشغول نماز بود.

کنار قاطر ایستادم و مواظب آن بودم تا حضرت بیرون آمد و هنگامی که قاطر را بدون افسار و نگهبان دید با تعجب فرمود: سبحان الله! من دو درهم آماده کرده بودم تا به او هدیه بدهم.

مولایم هنگام ورود به مسجد، قاطر را به مردی سپرده بود تا در ازای مواظبت از آن مبلغی به وی بدهد، اما او برای اینکه سود بیشتری ببرد افسار را از دهان حیوان گشوده و سرقت کرده بود.

آنگاه امیر مومنان دو درهمی که برای آن شخص آماده کرده بود به من داد تا به بازار بروم و افساری بخرم. در بازار مردی را دیدم که افساری در دست دارد و آن را به دو درهم می فروشد.

آن را خریدم و نزد حضرت بازگشتم. امیرالمومنین افسار را نگریست و دانست که همان افسار به سرقت رفته است! لذا به افرادی که حاضر بودند فرمود:

هرگز به حرام نزدیک نشوید و مال مردم را غصب نکنید که رزق آن روزتان را که برایتان مقدر شده حرام میکنید. هر کس که قادر باشد اموال شخص دیگری را از راه حرام از او بگیرد و این کار را نکند، خداوند به همان اندازه روزی حلال نصیب وی خواهد نمود.

 

سیر مطالعاتی آثار شهید مطهری

سلام دوستان 
 این یه سیر مطالعاتی  هست که با مشورت انسان های آگاه خود من پشت سر گذاشتم و خیلی ازش استفاده کردم 

بسم الله الرحمن الرحیم

سیر مطالعاتی آثار استاد شهید مطهری رحمت الله علیه:
ستاره ها نشانه ی درجه اهمیت اثر است.
1- مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی
** انسان و ایمان
** جهان بینی توحیدی
* وحی و نبوت
**** انسان در قرآن
** زندگی جاوید یا حیات اخروی
آثار این مجموعه در عین کم حجم بودن، بسیار عمیق و خواندنش بسیار ضروری است.
خودم شخصاً چهار بار (دوم دبیرستان، پیش دانشگاهی، سال اول دانشگاه و سال سوم دانشگاه) کتاب بسیار ارزشمند انسان در قرآن را مطالعه کرده و هر بار مطالبِ عمیق تری از این کتاب نصیبم شده است.

2- **** آزادی معنوی
پیشنهاد می کنم پس از مجموعه ی (1) این کتاب را حتماً مطالعه بفرماید. این کتاب بر حالاتِ روحیِ من اثر بسیار دلنشینی داشت.

3- *** سیری در سیره ی ائمه اطهار
اگر شخص خواننده از خواهران هستند به عنوان چهارمین کتاب، کتابِ (**** مسأله ی حجاب را پیشنهاد می کنم.)

4- **** جاذبه و دافعه علی

5- مطالعه ی این 11 مقاله از بیست گفتار بسیار مفید است:
*** (1) عدالت از نظر علی علیه السلام - ** (4) احترامِ حقوق و تحقیر دنیا - ** (5) تفاوت های بجا و تفاوت های بیجا - **** (7) امام صادق علیه السلام - ** (8) موسی بن جعفر علیه السلام - **** (9) شدائد و گرفتاری ها – ** (10) فوائد و آثار ایمان – *** (14) عقل ودل - ** (15) درسی که از فصل بهار باید آموخت - ** (16) قرآن و مسئله ی تفکر - *** (18) دعا - *** (20) انکارهای بیجا


6- مطالعه این 4 مقاله از ده گفتار بسیار مفید است:
**** (1) تقوا (این مقاله تأثیر کم نظیری بر خود من داشت) - **** (2) امر به معروف و نهی از منکر(این مقاله واقعاً جالب و پرنکته و بصیرت بخش است) - ** (3) احیای فکر دینی - *** خطابه و منبر {بخش اول}(بر خلاف ظاهر اسمش که شاید خیلی جذاب نباشد مطالبی بسیار جالب و کاربردی دارد.)


7- *** سیری در نهج البلاغه

8- *** حکمت ها و اندرزها (از مطالعه ی این کتاب بسیار لذت بردم!)

9- *** حق و باطل

10- *** امامت و رهبری

11- *** انسان کامل

12- *** حماسه حسینی

13- ** قیام و انقلاب مهدی

14- *** انسان و سرنوشت

15- *** تکامل اجتماعی انسان

پس از مطالعه ی این سیر مطالعاتی در صورت تمایل به مطالعه ی باقی آثار استادِ شهید پیشنهاد می کنم به ترتیب آثار زیر مطالعه شوند.
16- توحید 17- نبوت 18– ولاها و ولایت ها 19- معاد 20- سیری در سیره ی نبوی 21- نظام حقوقی زن در اسلام 22- تعلیم و تربیت در اسلام 23- عدل الهی

تقدیم به شما میکنم گنجینه های حکمت را:

هدیه ای به دوستانِ و بازدیدکنندگان عزیز پیشکش میکنم که روشنیِ چشم ها و جان هایمان در آن است،
دوستان، هر کدام از این دُرَر و گُهَر، اگر به دلهایمان نفوذ کند میتواند دنیا و عقبایمان را زیرو رو کند
تقدیم به شما میکنم گنجینه های حکمت را:

نهج البلاغه
حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
ای مردم ! بخدا سوگند من هرگز شما را به هیچ طاعتی فرا نمی خوانم مگر آنکه خود بر شما در عمل به آن پیشی می جویم و از هیج گناهی بازتان نمی دارم مگر آنکه پیش از شما ، خود را از عمل به آن باز می دارم.

- از صفت مردانگى و جوانمردى سؤال شد، فرمود: عملى در نهان مکن که در آشکار از آن شرم کنى.

- ستونهاى کفر چهار چیز است: 1- دلبستگى به دنیا، 2- ترس از دست رفتن دنیا 3- ناخرسندى [از تقدیرات‏] 4- و خشم‏


-- منظور من از ذکر خدا؛ گفتن «سبحان اللَّه و الحمد للَّه» نیست، بلکه بیاد خدا بودن به هنگام روبرو شدن با حرام و حلال است‏.


---کسى که قادر به بازداشتن نفس خویش از چهار چیز باشد در خور آن است که هرگز دچار حادثه‏اى نگردد، پرسیدند: آنها کدامند؟ فرمود: شتاب، لجاجت، تکبّر، و سستى (تنبلى)


----- حارث گفت: از امیر المؤمنین (علیه السلام) شنیدم که فرمود: هیچ چیزى به زندانى شدن طولانى، سزاوارتر از زبان نیست. (هر چه کمتر سخن گویى کمتر گناه کنى) خصال-ترجمه جعفرى، ج‏1، ص: 31


-- قسم به خدا، درباره قرآن مبادا دیگران در عمل به آن بر شما پیش گیرند. نامه 47


--- تشکر نکردن دیگران از تو، نباید تو را به خوبى کردن بى رغبت سازد؛ زیرا کسى که از ان نیکى کم ترین بهره اى نمى برد (یعنى خداوند) از تو قدردانى مى کند و از سپاسگزارى این سپاسگزار به بیش از آن چیزى مى رسى که فرد ناسپاس فرو گذاشته است و خداوند نیکوکاران را دوست دارد. حکمت 204.


-- خداوند روزى شما را تضمین کرد و به کار (انجام واجبات ) فرمان داده شده اید.
پس ، طلب روى تضمین شده نباید براى شما مقدم بر اعمال واجب باشد، لیکن به خدا سوگند که شک بر شما عارض شده و اوهام نادرست با یقین در آمیخته است ؛ چندان که آن چه براى شما تضمین شده گویى به صورت امرى واجب در آمده و گویى آن چه واجب شده ، از دوش شما برداشته شده است . خطبه 114.


-- در دنیا خیرى نیست مگر براى دو نفر: کسى که گناه کرده و با توبه جبران مى کند و کسى که با سرعت به سوى کارهاى خیر مى شتابد حکمت 94.


- بزرگ ترین حسرت در روز قیامت ، حسرت کسى است که ثروتى را از راه نامشروع به دست آورده و مردى آن را به ارث برده و در راه اطاعت خدا صرف کرده و به بهشت رفته و آن اولى به خاطر همان مال به دوزخ رفته . حکمت 429.


------- هنگامى که مقدمات نعمت ها به شما رسید با کمى سپاسگزارى دنباله آن هارا از دست ندهید. حکمت 13.
یعنی با کمی شکرگزاری می توان ادامه ی باران رحمت خدا را دریافت کرد.


-کم ترین حقى که لازم است براى خدا رعایت کنید آن است که از نعمت هایش در معصیتش کمک نجویید. حکمت 330.


- اى پسر آدم ! غصه رزق آن روزى که نیامده بر آن روزى که آمده ، اضافه نکن ؛ چرا که اگر عمرت باشد روزى ات را خداوند در آن روز خواهد داد. حکمت 267.


-- همانا بدبخت کسى است که از منافع خرد و تجربه محروم باشد. نامه 78.


-------- زنهار! زنهار! از این که پیش کسى درد دل کنید که اندوه و مشکل شما را بر طرف نمى کند و با اندیشه خود گره از کار شما نمى گشاید. خطبه 105.


- هر گاه امور مستحب به واجبات زیان رسانند، آن ها را ترک کنید. حکمت 279.


-- از معصیت خدا در خلوتگاه ها بپرهیزید که خدایى که شاهد گناهان شماست خود قاضى و حاکم است . خطبه 186.


--- بدانید، ریاکارى هر چند هم کم باشد شرک به خداوند است . خطبه 86.


ح /121-----ترجمه : تفاوت بسیاراست بین دو عمل ، عملى که لذتش گذرا و ضررش باقى است و عملى که زحمتش گذرا و پاداش وسودش باقیست.


ح /35-------ترجمه : هر کسى به سوى چیزى که مردم از آن بدشان مى آید بشتابد، مردم نیز درباره او، آنچه را که نمیدانند، خواهند گفت .


نامه /69-------ترجمه : به افراد پائین تر از خود، زیاد بنگر، که این نگریستن ها، درهاى شکر گزارى را به روى تو باز مى کند.
(و شکر نعمت، نعمتت افزون کند)


نامه /69ترجمه : از کارى که در نهان انجام مى شود، و در آشکار شرم آور است ، بپرهیز و نیز از کارى که اگر از انجام دهنده اش ، در باره آن بپر سند، یا انجام آن را انکار مى کند و یا بخاطر آن پوزش مى طلبد، دورى کن .


ح /268---ترجمه : در دوستى با دوست خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید روزى با تو دشمن شود،
و در دشمنى با دشمن خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید او نیز، شاید با تو دوست شود.


ح /255--ترجمه : تندخوئى یک نوع دیوانگى است ، زیرا تندخو پشیمان میشود، و اگر پشیمان نشود، دیوانگى اش مستحکم و پایدار شده است


ح /461-----------------ترجمه : غیبت کردن نهایت تلاش آدم ناتوان است


ح /196ترجمه : مالى که از دستت رفت و تو را پندى آموخت ، از دست رفته مپندار


ح /353--------=ترجمه :بزرگترین عیب آن است که : عیبى را که خود نیز داراى ، در دیگران ، عیب بشمارى .


ح 241/------ترجمه :همت عالى ، با شکم پرورى ، جمع نمیشود و سازگار نیست .


نامه /31---ترجمه : کارگرى با پاکدامنى ، بهتر از داشتن ثروتى است که با گناهکارى به دست آمده باشد


ح / 154ترجمه : هر کس که به کارِ گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آنها همراهى کرده است ، هر کس در کار نادرست همراهى کند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همکارى در آن کار نادرست ، و گناه رضایت دادن به انجام آن .


--===== مولا علی فرمود: پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنیمت شمارید:
موقع تلاوت قرآن ، موقع اذان ، موقع بارش باران ، موقع جنگ و جهاد - فى سبیل اللّه - موقع ناراحتى و آه کشیدن مظلوم .در چنین موقعیت ها مانعى براى استجابت دعا نیست . امالى صدوق : ص 97،


ترجمه :
از دوستى با احمق ونادان بپرهیز، چون او میخواهد به تو سود برساند، ولى زیان میرساند،
از دوستى با شخص بخیل تنگ نظر بپرهیز، چون او تو را، هنگامى که به شدت نیازمند او باشى رها میکند،
از دوستى با شخص بدکاره بپرهیز، چون او به ناچیزترین قیمتها تو را مى فروشد، و
از دوستى با دروغگو بپرهیز، چون او، مانند سراب ، فریبت میدهد. دور را در نظرت نزدیک نشان میدهد، و نزدیک را دور جلوه گر میسازد.


حکمت 252
نهج البلاغة-ترجمه دشتى، ص: 683
و درود خدا بر او، فرمود:
خدا «ایمان» را براى پاکسازى دل از شرک،
و «نماز» را براى پاک بودن از کبر و خودپسندى،
و «زکات» را عامل فزونى روزى،
و «روزه» را براى آزمودن اخلاص بندگان،
و «حج» را براى نزدیکى و همبستگى مسلمانان،
و «جهاد» را براى عزّت اسلام،
و «امر به معروف» را براى اصلاح توده‏هاى ناآگاه،
و «نهى از منکر» را براى بازداشتن بى‏خردان از زشتى‏ها،
و «صله رحم» را براى فراوانى خویشاوندان،
و «قصاص» را براى پاسدارى از خون‏ها،
و اجراى «حدود» را براى بزرگداشت محرّمات الهى،
و ترک «مى‏گسارى» را براى سلامت عقل، ...
و «گواهى دادن» را براى به دست آوردن حقوق انکار شده،
و ترک «دروغ» را براى حرمت نگهداشتن راستى،
و «سلام» کردن را براى امنیّت از ترس‏ها،
و «امامت» را براى سازمان یافتن امور امّت،
و «فرمانبردارى از امام» را براى بزرگداشت مقام رهبرى، واجب کرد.



حکمت 150
و درود خدا بر او، فرمود: (مردى از امام در خواست اندرز کرد.) از کسانى مباش که :
بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، ...
در دنیا چونان زاهدان، سخن مى‏گوید، اما در رفتار همانند دنیا پرستان است،..
دیگران را پرهیز مى‏دهد اما خود پروا ندارد؛....
اگر مصیبتى به او رسد به زارى خدا را مى‏خواند. اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روى بر مى‏گرداند، ...
براى دیگران که گناهى کمتر از او دارند نگران، و بیش از آنچه که عمل کرده امیدوار است.
اگر بى نیاز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهیدست گردد، مأیوس و سست شود.
چون کار کند در آن کوتاهى ورزد، و چون چیزى خواهد زیاده روى نماید،
چون در برابر شهوت قرار گیرد گناه را بر گزیده، توبه را به تأخیر انداز،...
عبرت آموزى را طرح مى‏کند امّا خود عبرت نمى‏گیرد؛
در پند دادن مبالغه مى‏کند امّا خود پند پذیر نمى‏باشد.
سخن بسیار مى‏گوید، امّا کردار خوب او اندک است!
براى دنیاى زودگذر تلاش و رقابت دارد امّا براى آخرت جاویدان آسان مى‏گذرد؛
سود را زیان، و زیان را سود مى‏پندار؛
از مرگ هراسناک است امّا فرصت را از دست مى‏دهد؛
گناه دیگرى را بزرگ مى‏شمارد، امّا گناهان بزرگ خود را کوچک مى‏پندارد،
طاعت دیگران را کوچک و طاعت خود را بزرگ مى‏داند؛
مردم را سرزنش مى‏کند، امّا خود را نکوهش نکرده با خود ریاکارانه بر خورد مى‏کند؛
خوشگذرانى با سرمایه‏داران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد،
به نفع خود بر زیان دیگران حکم مى‏کند امّا هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد،... حق خود را به تمام مى‏گیرد امّا حق دیگران را به کمال نمى‏دهد،
از غیر خدا مى‏ترسد، امّا از پروردگار خود نمى‏ترسد!

سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان صلواتی هدیه بفرماید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

فضیلتی غیر قابل انکار و بی نظیر برای مولا علی که هر شیعه باید بد

ذکر علی عباده
مزیّن میکنم این تالار را به فضیلتی بی نظیر از مولا علی که غیر قابل انکار است و متأسفانه مغفول است میان بسیاری از شیعیان

از آنجا که من در دانشگاهی تحصیل کردم که پر بود از اهل سنت، این فضیلت را چاپ کردم و دراتاق خوابگاهم نصب کردم و باز خورد بسیار جالبی داشت
چون این فضیلتی است که غیر قابل جعل و مشابه سازی استSmile
به همه محبین مولا علی تقدیم میکنم

خطبه بدون نقطه معروف به مونقه (شگفت‌آور در گفتار)، از خطبه‌های علی بن ابیطالب است.

روزی عربی در مسجد کوفه و پس از نماز، برای ریشخند علی از او درخواست گفتن چند جمله بدون نقطه می‌کند، و او این خطبه را می‌خواند ، بی درنگ!!!!!!!!.


خطبه بدون نقطه


الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.
الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.
سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.
الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.
عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.
وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.
أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.
صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.
أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.
اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.
هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.
اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.
عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.
وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.

ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.
یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.
شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.
معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.
کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.
بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.
خداوند این امّت را به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.
درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.
او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).
از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.

1- نهج السّعادة، به نقل از کتاب «مجموعة ادبیة» تألیف محی الدّین محمد بن عبد القاهر بن الموصلی الشهروزی
کتاب ناقل بخش آغازین خطبه:
1- مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب)2- الصراط المستقیم3- نهج الایمان (زین الدّین علی بن یوسف بن جبر)4- بحار الانوار5- منهاج البراعة


دوستان ما چند حرف داریم در زبان عربی که نقطه ندارد؟
14 حرف

و مولا فقط جمله نساخته است، شما بروید در بحر معانی بلند این خطبه
این نمی است از دریا فضایل مولا علی


دومین خطبه بدون نقطه


اَلْحَمْدُ لِلّهِ الْمَلِکِ الْمَحْمودِ الْمالِکِ الْوَدودِ، مُصَوِّرِ کُلِّ مَوْلودٍ وَ مَآلِ کُلِّ مَطْرودٍ.
ساطِحِ الْمِهادِ وَ مُوَطِّدِ الْاَطْوادِ وَ مُرْسِلِ الْاَمْطارِ وَ مُسَهِّلِ الْاَوْطارِ، عالِمِ الْاَسْرارِ وَ مُدْرِکِها وَ
مُدَمِّرِ الاَمْلاکِ وَ مُهْلِکِها وَ مُکَوِّرِ الدُّهورِ وَ مُکَرِّرِها وَ مُورِدِ الْاُمورِ وَ مُصْدِرِها، عَمَّ سَماحُهُ وَ
کَمُلَ رُکامُهُ وَ هَمَلَ وَ طاوَعَ السُّؤالَ وَ الْاَمَلَ وَ اَوْسَعَ الرَّمَلَ وَ اَرْمَلَ.

اَحمَدُهُ حَمْداً مَمْدوداً مَداهُ وَ اُوَحِّدُهُ کَما وَحَّدَ الاَوّاهُ، وَ هُوَ اللهُ لا اِلهَ لِلاُمَمِ سِواهُ وَ لا صادِعَ لِما عَدَّلَهُ
وَ سَوّاهُ.
اَرْسَلَ مُحَمَّداً عَلَماً لِلْاِسْلامِ وَ اِماماً لِلْحُکّامِ، مُسَدِّداً لِلرَّعاعِ وَ مُعَطِّلَ اَحْکامِ وَدٍّ وَ سُواعٍ، اَعْلَمَ وَ
عَلَّمَ وَ حَکَمَ وَ اَحْکَمَ وَ اَصَّلَ الْاُصولَ وَ مَهَّدَ وَ اَکَّدَ الوُعودَ وَ اَوْعَدَ، اَوْصَلَ اللهَ لَهَ الاِکْرامَ وَ اَوْدَعَ
روحَهَ السَّلامَ وَ رَحِمَ آلَهُ وَ اَهْلَهُ الْکِرامَ، مالَمَعَ رِئآلٌ وَ مَلَعَ رالٌ وَ طَلَعَ هِلالَ وَ سُمِعَ اِهْلالٌ.
اِعْمَلوا -رَعاکُمُ اللهُ- اَصْلَحَ الْاَعْمالِ وَ اسْلُکوا مَسالِکَ الْحَلالِ وَ اطرَحوا الْحَرامَ وَ دَعوهُ وَ
اسمَعوا اَمرَ اللهِ وَ عوهُ وَ صِلوا الْاَرْحامَ وَ راعوها وَ عاصوا الْاَهْواءَ وَ اَردَعوها وَ صاهِروا اَهْلَ
الصَّلاحِ وَ الْوَرَعِ وَ صارِموا رَهْطَ اللَّهْوِ وَ الطَّمَعِ وَ مُصاهِرُکُمْ اَطْهَرُ الْاَحْرارِ مولِداً وَ اَسْراهُمْ
سؤدُداً وَ اَحْلاهُمْ مَورِداً وَ ها؛ هُوَ اَمَّکُمْ وَ حَلَّ حَرَمَکُمْ مُملِکاً عَروسَکُم المُکَرَّمَةَ وَ ماهَرَ لَها کَما
مَهَرَ رَسولُ اللهِ اُمَّ سَلَمَةَ وَ هُوَ اَکْرَمُ صِهْرٍ اَوْدَعَ الْاَوْلادَ وَ مَلَکَ ما اَرادَ وَ ما سَها مُمَلِّکُهُ وَ لا وَهِمَ
وَ لا وُکِسَ مُلاحِمُهُ وَ لا وُصِمَ. اَسْئَلُ اللهَ لَکُم اِحمادَ وِصالِهِ وَ دَوامَ اِسْعادِهِ وَ اَلْهَمَ کُلّاً اِصْلاحَ حالِهِ
وَ الْاِعْدادَ لِمَآلِهِ وَ مَعادِهِ، وَ لَهُ الْحَمْدُ السَّرْمَدُ وَ الْمَدْحُ لِرَسولِهِ اَحْمَدَ.

سپاس از آن خداوندی است که پادشاهی ستوده و مالکی پر مهر، صورت گر هر مولود و پناهگاه هر مطرودی است. گستراننده بستر زمین و استوار کننده کوهها و فروفرستنده بارانها و آسان کننده نیازها (و آرزوها) است.
دانا و آگاه به همه رازها و درهم کوبنده پادشاهان و نابودکننده آنهاست. در هم پیچنده (:و پایان بخش) روزگاران و برگرداننده آنهاست. اوست که هر چیز را وارد دَور می نماید و از دور خارجش می گرداند. عطایش همه چیز را فراگرفته و ابرِ سخایش کمال یافته و فروباریده و خواسته ها و آرزو(های بندگان) را برآورده است. و (به حکمتش) ریگزارها را گسترد و به ریگ آراست.
ستایش می کنم او را، ستایشی که امتدادش بلند (:و بی انتها) است؛ و یگانه اش می شمارم بدان گونه که (پیامبرِ) پر تضرّع و ابتهال یگانه اش می شمرد. و اوست خداوندی که امّتها را خدایی جز او نیست. آنچه که او استوار و مرتّب نمود کسی نیست که درهم ریزد.
محمّد را – به عنوان نشانه هدایت اسلام و پیشوای زمام داران (:و پیشوایان)، و اصلاح گر توده ها و تعطیل کننده احکام (:و رسوم بتهایی چون) وَدّ و سُواع – فرستاد. او (نیز تعالیم رسالت را) ابلاغ نمود و تعلیم فرمود (هر حکمی که لازم به بیان بود بدان) حکم نمود و (مبانی را) محکم ساخت؛ و اصول اساسی را پایه گذارد و زمینها(ی عملی اش را) مهیّا ساخت، و بر وعده ها(ی بشارت) تأکید ورزید و انذار و بیم داد.
خداوند اِکرام (خویش) را برای او پیوسته سازد و سلام (:و درود) را ملازم روانش گرداند، و آل و اهل بیت بزرگوارش را رحمت عطا کند، تا وقتی که کواکب می درخشد و بچه شتر مرغ می دود و ماه طلوع می کند و بانگی به گوش می رسد.
خداوند حفظتان کند. شایسته ترین اعمال را انجام دهید، و به مسیرهای حلال روید، و حرام را کنار افکنید و ترک گویید، به فرمان خدا گوش فرا دهید آن را به خاطر بسپارید و پیوند با خویشان را محکم نمایید، و مراعاتشان نمایید، و با هوسها مخالفت ورزید، و آنها را از خود دور کنید.
با اهل درستی و تقوا وصلت نمایید و از اهل لهو و آز ببُرید. این کسی که در پی وصلت با شماست از پاکزاده ترین آزادگان و شریفترین آنان، و شیرین (:و محبوبترین) آنان در (تبار و) خواست گاه.
آگاه باشید؛ که او اینک آهنگ شما را نموده، به حریم شما وارد گشته تا عروس گرامی (از تبار) شما را بگیرد و مهریّه اش را همان مهری قرار می دهد که رسول خدا، برای (همسرش) امّ سلمه قرار داده است، با اینکه این بزرگوار یهترین دامادی بود که فرزندانی را به ودیعه نهاد و آنچه را که خواست بدست آورد (و کسی از وصلتش امتناع نمی کرد). و هر که به او همسر داد، دچار سهو و اشتباه نشد و بر آن که با او پیوند نمود خرده ای گرفته نشد و خسارتی ندید.
از خداوند برایتان مسئلت می کنم که پیوندتان را ستوده گرداند و امدادش را به شما مداوم کند و به هر یک را آن چه مایه صلاح کار و آمادگی برای سرانجام و معادِ اوست الهام نماید.
و ستایش همیشگی مخصوص آن ذات (یکتا)ست و مدح و ثنا از آنِ رسول او احمد.


• ابن ابی الحدید معتزلی. شرح نهج البلاغه، جلد 19. ص 140.
• محمد بن مسلم شافعی معتزلی. کتاب الطالب. ص 248.

برخی از سنی ها که تعدادشان البته در اطراف ما کم بود، معاند بودند و چهره هاشان بعد از دیدن این خطبه ها دیدنی بود Smile



روزی مردم در مسجد بحث می‌کردند که کدام حرف در عربی از همه بیشتر در گفتار است؟ معلوم شد حرف «الف» از همه بیشتر است و هیچکس نمی‌تواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد. علی آنجا بود و بی‌درنگ این خطبه را گفت. علی خطبه دیگری بدون نقطه دارد.



خطبه بدون الف


حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ
بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن
خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن
فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ
مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی
مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ
فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ
تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ
مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ
نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ
مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ
یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ،
رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ
رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ
مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ
مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ
مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم
بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ
یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم
مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ
مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ
حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ
جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ
شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ
حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ
قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ
نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ
وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ
مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ
بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ
وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ
قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ
لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ
یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ
شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ
تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ،
بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ
صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ
عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ
بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ
وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ
تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ
عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ
عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن
تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ
طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن
عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ
یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ
مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ
ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ
بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ
رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی
وَ لَکُم.


ای جانم به فدای مولا ، ماشا الله این خطبه بدون الف ایشان یه ذره در ذره هم نیست و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در باره خدا و دنیا و آخرت و... سخن به میان آوردند
خوشا به حال شیعه با این امیری که دارد
بدا به حال شیعه با این قدر نا شناسی که دارد




ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. سخن و حکم اوتمامیّت یافته و قطعی است؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش بریده و کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید و بیم عذابش به خود او پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که انسان را به گرفتاری خویش مشغول و از بستگان و فرزندانش غافل می سازد.

از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او به توحید گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار در یقین. و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. بر کردارها آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد. نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او عطا فرمود.

همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه و مقتدر. و به برتری شأنش پاک و منزّه است. و به علوّ مقامش ه حق خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی در معرفت بر او احاطه پیدا نمی کند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. به آفریدگان نزدیک است و در رفعت مقام، از آناندور است. به علوّ شأنش از آنان دور است و به آنان نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.

و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را در بهترین و ضروری ترین برهه و در دوران گسیختگی وحی و کفر به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار برانگیختن پیامبران به پیامبری از جانب خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی به قضا و حکم حق بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی ویژه و فراوان از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.

ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما از پروردگارتان درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن از گناه و پشیمانی و بازگشت به طاعت باشد.

هر کدامتان که غنیمت شمار فرصت است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از گرفتاری و مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و نزدیکترین دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای به عیادت و وداع به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.

در چنین حالی می بینی که تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. هم اکنون می بینی رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ از هر جامه و پیرایه ای عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، قطعه دیگرکفنش را نیز بر او افکنده اند، به گونه ای که از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و نزدیکان با او وداع نموده، بدرودش گفتند.

اینک می نگری بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و کسانی که یار و همنشین و خویشاوند و دوست او بودند، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.

اکنون درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. و بدین گونه است تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده و هویدا می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری که مجاز به تکلّم است، آورده می شوند.

داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا به حالشان است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده و بدان توجّه نمی گردد. و دلیل و عذر او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد و به وی سپرده می شود و بدی کردارش بر او و دیگران بیان می شود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او به حرام و دستش به سخت گیری نامورد او و پایش به گام برداشتن به سوی حرام، پوستش به لمس نامشروع و شرمگاهش به تماس به حرام گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را به عذاب وحشتناک تهدید می کنند و خداوند بینا از کارش پرده بر می دارد.

پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند. فرشته مأمور عذاب او به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، پیوسته پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد و تبدیل می شود. و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.

به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام نا خجسته ای و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که ایمان و طاعتشان را از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.

پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان بهشتی بهره مند می گردد. و جامهایی مملو از خوراکی و نوشیدنی پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم و از نوشیدنی های بهشت بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی پاکیزه در باغی روشن، با درختانی پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد.

این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن نیز کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس شیطانی او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.


دوستان التماس دعا دارم برای خودم و پدر و مادرم
سعی کنید این فضیلت مولا را به هر نحو پخش کنید که بی شک مولا علی پس از 1400 سال هنوز غریب است
ای اول مظلوم عالم، جانم به فدایت

کتاب هایی مهم در زمینه اصول عقاید

سلام دوستان دو کتاب بسیار ارزشمند در زمینه ی اصول عقاید رو میخوام خدمتتون معرفی کنم

اولی کتاب  سیمای عقاید شیعه تألیف جناب آقای آیة الله جعفر سبحانی هست

کتابی جامع و ارزشمند که مطالعه ی اون فواید بسیاری داره و خواننده رو درباره ی بسیاری از شبهات واکسینه میکنه و راهنمای انصافاً خوبی هست

مهمترین حسن این کتاب اینه که با اینکه ممکن هست بعضی از مطالبش رو شنیده باشیم اما با ذکر سند های متعدد از قرآن و روایات معتبر ما را بسیار محکم تر خواهد کرد در عقایدمان أنشاالله

ببینید حتی اگه نخواید یکباره کل کتاب رو داشته باشید اما مثل توضیح المسائل به نظرم هر شیعه باید اون رو داشته باشه تا اگه در مورد مسایل اعتقادیش شک وشبه و سوالی براش پیش اومد مثل یه مرجه بهش مراجعه کنه

 

این کتاب در 10 فصل تنظیم شده

 

در فصل اول به شیعه و تشیع می پردازه:

بعد از معرفی  و تبیین شیعه در لغت و در قرآن وحدیث، تاریخچه پیدایش اون رو بیان میکنه و بعد نظرات وشبهات انحرافی در این زمینه ها رو مطرح کرده و مستدل یک به یک پاسخ میده

از مهمترین قسمت های این فصل بررسی اختلافات بین شیعه 12 امامی و سایر فرقه های منحرف شده ی شیعه از مسیر ناب، مانند زیدیه و اسماعیلیه است

در فصل دوم به اصول اعتقادی میپردازه:

اقسام توحید را بررسی میکنه بر پایه آیات وروایات مانند، توحید ذاتی و صفاتی و توحید در خالقیت و ربوبیت و حاکمیت و عبادت

بعد به صفات میپردازه ، صفات ذاتی و صفات فعل--- صفات ثبوتی و صفات سلبیه

بحثی پیرامون قضا و قدر و اختیار داره

و بعد هم سخن از نبوت و معاد و قیامت به میان میاره

در فصل سوم که از فصول بسیار مهم کتاب هست به موضوع

ملاک توحید و شرک در عبادات می پردازه

بحث مبسوتی رو بر مبنای آیات و روایات در مورد شفاعت داره

و در مورد مباحثی مانند نذر و توسل زیارت و تبرک و... توضیح میده

در فصل چهارم به موضوع مهم جایگاه قرآن نزد شیعه میپردازه

مباحثی مانند جایگاه قرآن کریم در نزد شیعه 12 امامی

 بحث تحریف قرآن رو کامل باز میکنه

و ضمن اثبات عقلی ونقلی به مهمترین شبهات در این زمینه پاسخ میده

در فصل پنجم به بحث امامت در نزد شیعه و اهل سنت میپردازه

مباحث گسترده و متعدد و مهمی رو در موضوع مسئله امامت مطرح میکنه

مانند تعیین امام، نقش امام و مقایسه امامت و خلافت و جانشینی پیامبر بین شیعه و سنی

اثبات اینکه امامان دوازده نفرند ، نه بیشتر ونه کمتر

در باب اوصاف امام : عصمت، اعلمیت و افضلیت و...

درمورد غلو کنندگان نسبت به ائمه

فرق میان رسول و نبی و امام و...

در فصل ششم به موضوعی که بین شیعه وسنی بعضاً مورد مناقشه بوده یعنی اهل بیت سخن میگه

اهل بیت در لغت و قرآن و روایات رو بررسی میکنه

فصل روشنگری هست که هر شیعه ای باید ازش مطلع باشه

فصل هفتم کتاب اختصاص داره به وجود مقدس آقا امام زمان

مباحث مربوط به ظهور و اصل نصب ایشان و ولادتشان

بحث اولیای ظاهر و غایب الهی رو مطرح میکنه و غیبت بعضی پیامبران رو در امتهایشان مطرح میکنه

اثبات زنده بود و طول عمر ایشان را بر اساس آیات و روایات دلایل عقلی مطرح میکنه

علائم ظهور و آثار سازنده وجود مقدسشان را مطرح میکنند

در فصل هشتم به مسایل متعددی که بسیار مورد سوال است با استناد به آیات وروایات میپردازه

در مورد بدعت و عوامل پیدایش آن ونمونه هایش

در مورد تقیه، ازدواج موقت، بداء یا تغییر سرنوشت،خمس و رجعت، شبه زدایی و توضیح میده

در فصل نهم به یکی دیگر از موارد مورد مناقشه شیعه وسنی میپردازه یعنی موضوع صحابه و تابعین

نظر قرآن کریم و اهل سنت و شیعیان در مورد صحابه و عدالتشان رو مقایسه میکنه

و رابطه شریعت رو با این مباحث مطرح میکنه

بحثی بی اندازه مهم است ، مهمتر از آنچه فکرش را میکنید

یک بحث ریشه ای است که هر شیعه باید بداند

فصل دهم هم در مورد یکی دیگر از موارد مورد مناقشه شیعه وسنی بحث میکنه

یعنی وضو و نماز

مباحث تفاوت اذان و نوع ایستادن و آمین بعد از حمد  که اهل سنت میگویند و سجده بر زمین و چگونگی تشهد و سلام و جمع بین دونماز رو بسیار زیبا و مستدل بر آیات و روایات بیان میکنه که برای من از جالب ترین و کاربردی ترین فصول کتاب بوده

کتاب دوم رو هم به زودی خدمت دوستان مفصل معرفی میکنم

اجالتاً نامش رو داشته باشید

کتاب آموزش دین تآلیف جناب علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان است.

یا علی و التماس دعا