او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

تقدیم به همه ژن‌های خوب...

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

ما رأیت نعمة موفورة إلا وإلى جانبها حق مضیع[1].

وفور نعمت را در جایی ندیدم، مگر در کنار آن، حقی پایمال شده بود.

 

مقام معظّم رهبری آیت الله سید علی خامنه‌ای حفظه الله:

این‌که امیرالمؤمنین علیه‌السّلام می‌فرماید:
«ما رأیت نعمة موفورة الّا و فی جانبها حقّ مضیّع»؛

یعنی هرجا شما دیدید ثروت انباشته‌ای به وجود آمده، بدانید در کنارش حقوق ضایع‌شده‌ی فراوانی وجود دارد؛

مظهر اصلی و مصداق عمده‌اش همین است که کارگزاران و مسؤولان حکومت، با استفاده از نفوذ و قدرت، راحت بتوانند از امکانات عمومی استفاده کنند؛

بانک‌ها راحت وام بدهند؛ مراکز گوناگون، امکان استفاده از زمین، آب، هوا، تجارت و وارد کردن و صادر کردن را در اختیار آنها بگذارند؛

ناگهان ببینید کسانی که دستشان از مال دنیا تا اندکی پیش خالی بود، ثروت‌های گزاف پیدا کرده‌اند؛
ظاهر کار هم قانونی است...[2]


این که امیرالمومنین ـ طبق نقل ـ می‌فرماید:
«ما رایت نعمه موفوره الا و فی جانبها حق مضیع»
یعنی هرجا شما دیدید ثروت انباشته‌ای به وجود آمده, بدانید در کنارش حقوق ضایع شده فراوانی هم وجود دارد؛
معنایش این است که اگر اموال از راه حلال بدست آید و حقوق واجب و مستحب آن داده شود، اینقدر روی هم جمع نمی‌شود.
اگر ثروتمندی در کنارش فقرا در مانده را ببیند و به آنها بی‌توجه نماند طبعاً پول‌های راکد خود را صرف فقرا می‌کند و ثروت انباشته شده‌ای پیدا نمی‌شود.
تولید ثروت فراوان از راه صحیح عیب نیست و ارزش است! کمتر کسی در عالم به قدر امیرالمؤمنین علی علیه السلام تولید ثروت کرده است اما تولید ثروت حضرت برای رسیدگی به محرومان بود و نه انباشت ثروت!،
مشکل آنجا است که ثروت انباشته شود و در کنار آن جمعیت زیادی محروم باشند و ثروتمندان بی‌توجه به محرومین به جمع ثروت ادامه دهند و آه و ناله این‌ها را نا دیده بگیرند[3].

 

حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام:

لا یجتمع المال الا بخصال خمس: ببخل شدید، و امل طویل، و حرص غالب و قطیعه الرحم و ایثار الدنیا علی الاخرة[4].

مال جمع نمی‌شود مگر با پنج خصلت:
با بخل شدید

و آرزوی دراز

و حرصی که (بر نفس انسان) غالب شده

و رهاکردن رسیدگی به نزدیکان

و ترجیح دادن دنیا بر آخرت.



مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

ان الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیاء أقوات الفقراء فما جاع فقیر الاّ بما متع به غنی و الله تعالی جده سائلهم عن ذلک[5].

خداوند سبحان در دارایی‌های توانگران روزیهای فقرا را واجب گردانید. پس فقیری گرسنه نماند، مگر به سبب آنچه توانگری به او نداده است و در روز رستاخیز خداوند متعال، آن اغنیا را به خاطر این کار مؤاخذه می‌نماید.

 

حضرت امام جعقر صادق علیه السلام:

إن الناس ما افتقروا و لا احتاجوا و لا جاعوا و لا عروا إلا بذنوب الأغنیاء[6].

به راستی که مردم فقیر و نیازمند و گرسنه و برهنه نمی‌شوند مگر به واسطه گناه اغنیا و ثروتمندان.

 

آیا اگر کسی خمس و زکات و حقوق مالی واجبش را ادا کرد، دیگر هر‌گونه دلش خواست می‌تواند در اموالش دخل و تصرف کند؟!
پاسخ:

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

إن اللّه فرض للفقراء فی أموال الأغنیاء فریضة لا یحمدون إلا بأدائها و هی الزکاة بها حقنوا دماءهم و بها سموا مسلمین
و لکن اللّه تعالى فرض فی أموال الأغنیاء حقوقا غیر الزکاة - فقال تعالى:

فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ و الحق المعلوم غیر الزکاة و هو شیء یفرضه الرجل على نفسه فی ماله یجب علیه أن یفرضه على قدر طاقته و سعة ماله فیؤدی الذی فرض على نفسه إن شاء کل یوم و إن شاء کل جمعة و إن شاء فی کل شهر[7].

ابابصیر از یاران نزدیک امام صادق روایت می‌کند که: نزد امام جعفر صادق بودیم که برخی از ثروتمندان نیز همراه ما بودند.
آنان نام زکات را به میان آوردند،
امام صادق علیه السلام فرمود: پرداخت زکات چیزی نیست که به خاطر آن از صابحش تعریف و تمجید شود

بلکه زکات امری ظاهری است که به وسیله پرداخت آن... مسلمان نامیده می‌شود و اگر آن را بجا نیاورد نماز وی پذیرفته نخواهد شد.
در اموال شما ثروتمندان حقوقی واجبی غیر از زکات وجود دارد!!
عرض کردم خداوند تو را خیر دهد چه حقوقی غیر از زکات در اموال وجود دارد که باید آن را به جای آوریم؟
فرمود: سبحان الله مگر نیشینده‌ای که خداوند عز و جل در قرآن می‌فرماید:
«و الذین فی اموالهم حق معلوم * للسائل و المحروم (معارج - 24 و 25) و کسانى که در اموالشان حقى معلوم است. براى سائل و محروم»
عرض کردم چه حقی بر گردن ما وجود دارد؟

فرمود همان چیزی است که شخص در مال خویش بر طبق وسعت روزی و توانش تعیین می‌کند که در پایان هر روز و یا هر جمعه و یا هر ماه آن را از مالش خارج می‌کند و به نیازمندان می‌دهد.



پی‌نوشتی تقدیم به همه ژن‌های خوب:

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ کَثِیراً مَا یَقُولُ: اعْلَمُوا عِلْماً یَقِیناً أَنَ‏ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- لَمْ یَجْعَلْ لِلْعَبْدِ- وَ إِنِ اشْتَدَّ جَهْدُهُ، وَ عَظُمَتْ حِیلَتُهُ، وَ کَثُرَتْ‏ مُکَابَدَتُهُ أَنْ یَسْبِقَ‏ مَا سُمِّیَ لَهُ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ، وَ لَمْ یَحُلْ مِنَ الْعَبْدِ فِی ضَعْفِهِ، وَ قِلَّةِ حِیلَتِهِ أَنْ یَبْلُغَ مَا سُمِّیَ لَهُ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ. أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَنْ یَزْدَادَ امْرُؤٌ نَقِیراً بِحِذْقِهِ‏، وَ لَمْ یَنْتَقِصِ‏ امْرُؤٌ نَقِیراً لِحُمْقِه‏[8].

مولی امیرالمؤمنین علی عیله السلام بسیار ‌می‌فرمود:

این را به طور علم یقین بدانید که حقیقتاً ممکن نیست کسی با داشتن آگاهی کامل از تمام رموز کار و کوشش و فعالیت، بتواند بر آنچه که در عالَم تقدیرِ خدا، برایش مقرّر شده پیشی بگیرد
و بیش از آن مقدارِ مقدّر را رزق خود گرداند.
ای مردم! همان هرگز ممکن نیست کسی بر اثر هوشمندیش به قدر نقیری (فرورفتگی روی هسته خرما) بر آنچه خدا مقرّر کرده بیفزاید و ممکن نیست کسی بر اثر کم‌فهمی‌اش به قدر نقیری از آن روزی که خدا مقدّر خدا کمتر بهره ببرد.

 

زمانی که به قارون گفته شد:

«أَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ (سوره قصص - آیه ۷۷)
همان‌گونه که خدا به تو احسان کرده تو نیز به دیگران احسان کن!»

در پاسخ گفت:

«إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی (سوره قصص - آیه ۷۸)
جز این نیست که این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آورده‌ام!»

پس هر کس در پاسخ به اینکه چرا پول‌دار هست و به دیگران هم کمک نمی‌کند بگوید:
زرنگیم هست، دانشم هست، هوشم هست، تلاش و پشتکار خودم هست، عرضه خودم هست، توانایی‌های خودم هست،
ژن خوب‌ داشتم برای خودش یک‌پا قارون هست
[9]!!!
خداوند می‌فرماید مال و ثروت نتیجه احسان خداست نه تلاش و کوشش و دانش شما!
خودِ توفیق اون هوش رو کی به شما داده؟
توان و تدبیر رو کی به شما داده؟
این اشخاص رو که در رشد اقتصادی شما تأثیرداشتن کی بر سر مسیر زندگی شما قرار داده؟
آیا ذاتی‌ خودت هست این هوش و استعداد و توان؟
اگر ذاتی‌ خودت هست، پس چرا سنت رفت بالا همش دونه دونه از دست می‌ره؟

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

إنَّ اللّهَ تَعَالى‏ وَسَّعَ فِی أرزَاقِ الْحَمْقى لِیَعتَبِرَ الْعُقَلَاءُ وَ یَعلَموا أنَّ الدُّنْیَا لَیسَ یُنَالُ مَا فیها بِعَمَلٍ و لَا حِیل[10].

همانا خداوند بدین خاطر در روزى افراد احمق و نادان وسعت فراوان بخشیده است تا عاقلان خردمند عبرت بگیرند؛ و بدانند که دنیا و نعمت‌هایش چیزى نیست که بتوان با زرنگى و حیله و نیرنگ به دستش آورد.

 

 

 

 

 

پی‌نوشتی برای پی‌نوشت:


رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله:

مَنْ أَکَلَ مَا یَشْتَهِی وَ لَبِسَ مَا یَشْتَهِی وَ رَکِبَ مَا یَشْتَهِی لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ حَتَّى یَنْزِعَ أَوْ یَتْرُک[11]‏.

هر کس هر چه [دلش‏] خواست بخورد و هر چه دوست داشت بپوشد و هر چه از مرکب‌ها [نظرش را گرفت‏] سوار شود، خداوند [با نظر رحمت] به او ننگرد تا او بمیرد یا آن کارها را وانهد.

خوب اگر خدا نظر رحمتش را از کسی به واسطه تبعیت از خواسته‌های نفسانی‌ آن شخص بردارد چه می‌شود:

 مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

اتباع الهوی فیصد عن الحق[12].

پیروی از هوای نفس آدمی را از  (پذیرش) حق باز می‌دارد.


یعنی چه؟!
یعنی ولو که شخص مالش را از راه حلالِ حلال بدست آورده باشه، اگر هر کاری خواست باهاش کرد، یعنی هر چه دلش خواست انجام داد، خونه و ماشین میلیاردی و لباس میلیونی و ...؛
یا در حد طبقه متوسط جامعه هر وقت هر چی دلش خواست خورد و تابع نفسش در شکم‌چرانی بود و ... چه می‌شود؟!
می‌شود روزی بیاید که به واسطه تبعیت از هوای نفس و هوس‌هایش، دیگر تابع حق نشود، و به مرور خط فکریش هم عوض شود و ...
انقلابیِ آمریکا ستیز دیروز می‌شود
لیبرال کدخداپرست امروز...



[1]  دراسات فی نهج البلاغه (محمد مهدی شمس الدین):‌ ص 40

[2]  بیانات به مناسبت عید نیمه‌شعبان (30 مهر 81)

[3]  نشریه پرسمان دانشجویی نهاد نمایندگی مقام معظّم رهبری در دانشگاه‌ها: کد ۱/۱۰۰۱۰۹۱۲۵

[4]  خصال صدوق؛ ج1؛ ص 238

[5]  نهج البلاغه: حکمت 32

[6]  الوافی: ج10، ص 50

[7]  الکافی: ج3، ص499

[8]  الکافی: ج‏۹۵، ص ۸۱

[9]  برگرفته از تفسیر نور (محسن قرائتی): ذیل آیه ۷۸ سور قصص

[10]  الکافی: ج۵، ص ۸۲

[11]  تحف العقول (ابن شعبه حرّانی): ص 39

[12]  امالی (شیخ مفید): مجلس ۴۱، حدیث ۱

برای تزکیه نفس چه کنیم؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها - وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها[1]
به تحقیق که هر که خود را تزکیه کرد رستگارگشت و هر که آن را (به کفر و گناه) پلید گرداند البته (در دو جهان) زیانکار خواهد گشت.

 

 

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

جَاهِدْ شَهْوَتَکَ وَ غَالِبْ غَضَبَکَ وَ خَالِفْ سُوءَ عَادَتِکَ
تَزْکُ نَفْسُکَ
وَ یَکْمُلْ عَقْلُکَ
وَ تَسْتَکْمِلْ ثَوَابَ رَبِّکَ[2].

با هوا و هوس خود جهاد کن،
بر خشمت مسلّط شو
و با عادت‌هاى بدِ خود مخالفت کن
تا نفست پاکیزه شود، عقلت به کمال برسد و از پاداش پروردگارت بهره کامل ببرى.

 

قاعدتاً مخالفت با هوای نفس و تسلط بر خشم و غلبه بر عادت‌ها بسیار سخت است!

فقط مورد سومش یعنی غلبه بر عادت‌ها به فرموده امام حسن عسکری علیه السلام مانند معجزه است! (رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ‏ عَادَتِهِ‏ کَالْمُعْجِزِ[3]))
و این سه مورد که بیان شد شرط لازم برای تزکیه نفس است که خداوند ما را به آن امر کرده است!

خوب آیا راهی وجود دارد تا بتوانیم آن سه مورد، یعنی غلبه بر خشم و هوای نفس و عادت‌های بد را تحصیل کنیم تا به واسطه آن نفسمان تزکیه شود؟
بله
چه راهی:

مولی الموحدین
امام العارفین
سید المتقین
امیرالمؤمنین
اسد الله الغالب
غالب کل غالب
علی بن ابی‌طالب علیهما السلام در این خصوص فرموده:

جالِسِ الْعُلَماءَ
یزْدَدْ عِلْمُکَ وَ یحْسُنْ اَدَبُکَ
وَ تَزْکُ نَفْسُکَ[4].

با علما همنشین باش و مجالست کن،
تا علمت زیاد و ادبت نیکو
و نفست تزکیه شود.

 

مجالست با کدام عالم؟
کدام عالمش هم در بیان حضرات معصومین علیهم السلام السلام آمده است:

رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله:

لا تَجْلِسوا مَعَ کُلِّ عالِمٍ، اِلاّ عالِماً یَدْعوکُمْ مِنْ الخَمْسِ اِلى الْخَمْسِ: مِنَ الشَّکِّ اِلَى الْیَقینِ، وَ مِنَ الْعَداوَهِ اِلَى النَّصیحَهِ وَ مِنَ الْکِبْرِ اِلَى التَّواضُعِ وَ مِنَ الرّیاءِ اِلَى الاِْخْلاصِ وَ مِنَ الرَّغْبَهِ اِلَى الزُّهْدِ[5].

با هر عالمى ننشینید، مگر عالمى که شما را از پنج چیز به پنج چیز دعوت کند:
از شکّ به یقین،
از دشمنى به خیرخواهى،
از تکبّر به تواضع،
از ریا به اخلاص و
از علاقه به دنیا به بى‌‏رغبتی به آن.

 

همچنین ایشان در حدیث دیگری در این خصوص می‌فرمایند:

 

قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ تَحَبَّبُوا إِلَى اللَّهِ وَ تَقَرَّبُوا إِلَیْهِ قَالُوا یَا رُوحَ اللَّهِ بِمَا ذَا نَتَحَبَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ نَتَقَرَّبُ قَالَ بِبُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِی وَ الْتَمِسُوا رِضَا اللَّهِ بِسَخَطِهِمْ
قَالُوا یَا رُوحَ اللَّهِ فَمَنْ نُجَالِسُ إِذاً قَالَ
مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ
وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ
وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُهُ[6].

حضرت عیسی علیه السلام به حواریون گفت:
خود را نزد خدا محبوب سازید و به او نزدیکی جوئید.
حواریون گفتند: ای روح الله چگونه نزد خدا محبوب شده و به او نزدیک شویم؟
فرمود: با در دل داشتن بغض گناهکاران و رضایت خدا را نیز با خشم گرفتن بر گناهکاران بطلبید.
گفتند: ای روح الله با چه کسانی نشست و برخاست کنیم؟
فرمود: کسی که
دیدنش شما را به یاد خداوند بیندازد
و سخنش بر دانش شما بیفزاید
و کردار او شما را به آخرت ترغیب کند.

 

 



* * البته این به آن معنا نیست که باید مجاهده با نفس و مراقبه و محاسبه را تعطیل کرد؛ بلکه مقصود توجه دادن به اهمیت مجالست با عالم عامل حقیقی و علمای ربانی است که اگر خدا نصیب کرد قدر این نعمت عظیم را بدانند!!



[1]  سوره شمس آیات 9 و 10

[2] تصنیف غررالحکم و دررالکلم: ص 242 ، ح 4919
[3]
تحف العقول: ص489

[4]  غرر الحکم و دررالکلم: ح ۴۷۸۶

[5]  تاریخ بغداد: ج5، ص70

[6]  تحف العقول، ص44

 


در ضرورت و اهمیت مراقبه و محاسبه و مجاهده نفس نیز چند حدیث به عنوان حُسن ختام تقدیم می‌شود:

حضرت امام موسی کاظم علیه السّلام:
لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ کُلَّ یَومٍ. فَإن عَمِلَ حَسَنًا إستَزادَ اللهَ، وَ إن عَمِلَ سَیِّئًا إستَغفَرَ اللهَ مِنهُ وَ تابَ إِلَیهِ.
از ما نیست هر کس هر روز محاسبه نفس نکند (و از خود برای کارهایی که در آن روز کرده است، حساب نکشد)
تا اگر کار نیکی کرده است بر آن بیفزاید و اگر کار بدی کرده است به درگاه خدا توبه کند.
تحف العقول: حدیث 292
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
اِجعَلْ مِن نفسِکَ على نفسِکَ رَقیبا و اجعَلْ لاِخِرَتِکَ مِن دُنیاک نَصیبا.
از خود مراقبى بر خود بگمار و از دنیاى خویش براى آخرتت بهره اى برگیر.
غرر الحکم: ح۲۴۲۹

حضرت در حدیث دیگری می‌فرماید:
یَنبَغِی أن یکونَ الرجُلُ مُهَیمِنا عَلى نَفسِهِ مُراقِبا قَلبَهُ حافِظا لِسانَهُ.
سزاوار است که آدمى نگهبان نفس خود و مراقب دل و نگه‌دار زبان خویش باشد.
غرر الحکم: ح۱۰۹۴۷

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
اعلموا ان الجهاد الاکبر جهاد النفس فاشتغلوا بجهاد انفسکم تسعدوا و ارفضوا القال و القیل تسلموا و اکثروا ذکر الله تغنموا و کونوا عباد الله اخوانا تسعدوا لدیه بالنعیم المقیم.
بدانید که بزرگترین جهاد، جهاد با نفس اماره است
پس آماده شوید و به مجاهده با نفس خود بپردازید تا به سعادت ابدی برسید
و قیل و قال را ترک کنید و حرف و گفت و گو را به دور ریزید تا به ساحل سلامت برسید
و خدا را بسیار یاد کنید تا به ذکر خدا غنیمت یابید
و ای بندگان خدا با هم برادر ایمانی باشید تا نزد خدا در بهشت نعیم جاودانی به سعادت برسید.
شرح غرر الحکم: ج 6، ص 469

رابطه مدرنیته و افسردگی - راه رهایی بشر از معضل بزرگ افسردگی

چرا معضل افسردگی مهمترین معضل آینده جهان است؟ راه حل چیست؟!

برای پاسخ به سؤال بالا نظر شما را جلب می‌کنم به عباراتی از دو مقاله‌ی بسیار حائز اهمیت؛
مقاله نخست در سایت سازمان بهداشت جهانی (WHO) منتشر شده است:

در قسمتی از این مقاله آمده است:
According to the World Health Organization, unipolar depressive disorders were ranked as the third
leading cause of the global burden of disease in 2004 and will move into the first place by 2030.

به گفته سازمان بهداشت جهانی، اختلال افسردگی به عنوان سومین رتبه‌ی عمده‌ترین عوامل بیماری در سال 2004 در جهان معرفی شده و این معضل یعنی افسردگی تا سال 2030 به رتبه نخست تهدید کننده سلامت جوامع بشری می‌رسد.

منبع:
https://www.who.int/mental_health/management/depression/wfmh_paper_depression_wmhd_2012.pdf
صفحه 3 از مقاله بالا



عبارت دوم برای یک مقاله بود که در سایت (مرکز ملی اطلاعات بیوتکنولوژی (NCBI) منتشر شده
و در طی آن رابطه مدرنیته و افسردگی از جهات مختلف بررسی شده  و در نهایت به نتیجه زیر رسیده است که:

Parallel lines of evidence indicate that modernization is generally associated with higher rates of depression
تحلیل داده‌‌ها نشان می‌دهد که به طور کلی میزان مدرنیزاسیون (افزایش مدرن‌شدن سبک‌زندگی افراد و جامعه) به طور کلی افزایش افسردگی را با خود به همراه دارد.

منبع:
https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC3330161/
پاراگراف اول از عنوان:
Future directions and implications


خوب حالا برویم سر سؤال اصلی:
راه حل چیست؟
مدرنیته‌ای که بزرگترین دستاور بشر مدرن و میوه رنسان (عصر روشنگریست که بشر گفت خودش می‌خواهد صرفاً با تکیه بر عقل و علم خودبنیاد به ربوبیت خود بپردازد) باعث افسردگی روز افزون بشر شده.
مشکل کجاست؟
چه باید کرد؟

راه حل به نظر شما چیست؟



پی‌نوشت:


أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (سوره رعد - آیه 28)
همانا که تنها با یاد خدا قلوب به آرامش و اطمینان دست یابد.


مَن أعرَضَ عَن ذِکرِی فإنّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکاً (سوره طه - آیه 124)
هر کس از یاد من رویگردان شود پس برایش زندگی تنگ و سختی خواهد بود.

یکی از علمای ربانی می‌فرماید:
دو چیز وجود دارد: خود وخودیت. [نفس و نفسانیت]
خود نباید فراموش شود چرا که راه اتصال انسان به خداست. [همان نَفَختُ فیهِ مِن روحی و إنا لِله وَ إنا الیه راجعون]
[خدا] در ‌قرآن فرمود:
وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ﴿سوره حشر - آیه ۱۹﴾
و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشی کرد و خودشان را از یاد بردند.
اما خودیت [نفسانیت، انانیت، رفتن دنبال هوا و هوس و حرص و آز و جاه و مقام و دنیا] و باد‌کردن [و مغرور شدن] غلط است.
این خود [نفس] در حیوانات هم هست، این که شیر پای اولیا خدا را می‌بوسد، چون خود او [نفسش] مخاطب قرار گرفته نه طبیعتش که درّندگی است.

و تمدن و غرب و مدرنیته همان است که خود و نفس و از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود، به کجا می‌روم آخر را از یاد برده
و تابع نفسانیت و هواها شده
و این بشری که چهارنعل به دنبال تحقق هواهای نفسش است و کاری با خالق ندارد و خود ربوبیت خود را بر عهده گرفته است عاقبتش چه می‌شود؟
می‌شود بشر مدرنی که روز به روز با پدیده افسردگی بیش از پیش دست و پنجه نرم می‌کند و هر روز افسرده‌تر از دیروز می‌شود و به تحقق آیه ذیل بیش از پیش نزدیک می‌شود:

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41-روم)
ظاهر شده است فساد در خشکی و دریا به واسطه آن چه مردم خودشان کسب کرده‌اند تا نتیجه قسمتی از اعمالشان را بچشند، باشد که بازگردند (41)

این آیه قرآن در فرازی از دعای عهد هم آمده البته نه به طور کامل بلکه قسمت اول آن: ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس
به این معنا که: با آنچه که مردم کسب کردند (بدون توجه به امر و نهی خدا و با تشخیص خودشان) در خشکی و دریا فساد آشکار شد

یعنی وقتی بشر شروع کرد به تمدن‌سازی صرفاً با تکیه بر عقل و علم منفک از وحی و خود‌بنیاد و زیر بار ولایت خدا که در ولایت امام تجلی میابد نرفت
حاصلش شده این حجم عظیم از فساد که در خشکی و دریا به وجود آمده!

حال چه می‌شود و این روند تا کِی ادامه می‌یابد؟
تا جایی که همان‌گونه که قرآن بیان داشته نتیجه این استکبار نسبت به ربوبیت خدا را بشر مدرن ببیند و طعم تلخ و سخت و ناخوشایند آن را با تمام وجود بچشد و دیگر آن را نخواهد! به تعبیر بزرگان دیگر غرب و مدرینته و آن سرابی که به بشر ارائه می‌دهد از زندگی مطلوب برای بشر جذابیت نداشته باشد و از آن اعراض کنند؛ در این هنگام که به تعبیر قرآن چشیدند و اعراض کردند چه می‌شود؟ بله «لعلهم یرجعون» می‌شوند و امید است که بازگردند.
به چه بازگردند؟
به فطرتشان که خداجو و به دنبال منجی و ولی خداست.

آن وقت است که إن شاء الله ظهور واقع خواهد شد.

البته نشانه‌های این بازگشت بسیار قبل از ایران در مهد مدرینته آغاز شده و امروز موجش به ما هم رسیده است؛
برخی به عنوان نمونه:
1. به وجود آمدن نهضت غذای آرام (Slow Food) به جای غذای سریع (Fast Food) از سال 1986
جالب توجه که در احادیث معصومین علیهم السلام بسیار تأکید شده است بر خوردن غذا با آرامش و جویدن بسیار تا جایی که بیان شده این زمانی که صرف خوردن غذا می‌شود جزو عمر محسوب نمی شود و از هر گونه عجله در خوردن غذا باید پرهیز کرد؛ بشر پس از پرداخت هزینه‌های هنگفت به حرف معصومین علیهم السلام رسیده است و به آن بازگشته است. (حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: نشستن بر سفره را طولانی کنید که جزء عمر شما به حساب نمی‌آید. (مکارم الاخلاق (شیخ طبرسی): ص141) - حضرت فاطمه سلام الله علیها:‌ لقمه‌ها را کوچک بردارید، غذا را خوب بجوید تا کاملا نرم شود. (عوالم: ج11، 692))

2. بشر امروز وقتی می‌خواهد به آرامش برسد از مصنوعاتش و جاهایی که وجه غالب آن مصنوعات خودش است فرار می‌کند و به جایی می‌رود که طبیعت دست نخورده است یا مصنوعاتی با حداکثر هماهنگی با طبعیت و حداقل دخل و تصرف در‌ آن تهیه شده است.
دو مقاله در این زمینه:

مقاله اول با عنوان:

The Positive Effects Of Nature On Your Mental Well-Being

تأثیرات مثبت طبیعت بر بهزیستی ذهنی شما
مقاله دوم با عنوان:
Green is good for you
طبیعت سبز برای شما مناسب است)

3. اعراض مردم از طب مدرن و داروهای شیمیایی به سمت طب سنتی و داروهای گیاهی‌ و طبیعی و روش‌های درمانی طب سنتی نظیر حجامت و ... (در این خصوص بی‌مناسبت نیست رجوعی به مقاله کالبد شکافی طب مدرن ، قطعه ای از پازل نظم نوین جهانی بیاندازید.)
فعالیت رسمی "۱۱۶ کلینیک حجامت" در انگلستان/ مخالفت با حجامت فقط در ایران! وب‌سایت و آدرس یکی از بزرگترین کلینیک‌های طب‌سنتی و حجامت در انگلستان (مرکز طب سنتی وودفورد)

مراکز بزرگ حجامت در نیویورک و لندن!!! (گزیده‌هایی از برنامه راز در موضوع طب سنتی)


4. اعراض مردم از مصرف مواد کارخانه‌ای و اقبال ایشان به محصولات ارگانیک از خوارکی گرفته تا پوشاک و... (چقدر مغازه‌های محصولات سنتی در محلات دوباره رواج یافته است...)


ظهور تحقق حداکثری توحید در تمام شئون است، یعنی توحید در خالقیت و ربوبیت و عبودیت؛
برای ظهور بر این اساس باید دو اتفاق واقع شود.

کلمه توحید چیست؟!
لا اله الا الله
برای رسیدن به الله باید اول اله‌ها را نفی‌کنیم
بشر امرزو معبود‌های غیر حقانی زیادی برای خودش درست کرده است
معبود چیست؟
معبود آن چیزی است که انسان رسیدن به آن را مطلوب خود می‌پندارد و کمال و خوش‌بختیش را‌ در نیل و دستیابی به آن می‌داند و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند. به این تلاش برای رسیدن به مطلوب که مستلزم تن دادن به یک سری امر و نهی‌ و نظام ارزشی و اعتقادی است می‌گویند پرستش و عبودیت.

بشر امروز آیا حقیقتاً بندگی خدا را می‌کند و رسیدن به قرب خدا را آن هم از همان راهی که خدا نشان داده دنبال می‌کند؟ یا به طور مثال
رسیدن به مدرنترین تکنولوژی شده معبود و هدف بشر
در حدیث داریم: مؤمن در دنیا به دنبال کسب توشه آخرت خویش است‌ و کافر و منافق در دنیا به دنبال رفاه و لذت بیشتر.
حال با این تعریف انصافاً ما زندگیمان به کفار بیشتر شباهت دارد  یا مؤمنین؟

این عبور از سراب مدرنیته و مطلوب‌هایی که او برای بشر تعیین کرده و بشر امروزی به دنبال آن است باید به وجود بیاد و خود بشر هم باید به این حقیقت برسد.
چون لا اکراه فی الدین و اجباری در کار نخواهد بود
بشر نیاز به درک عمیق این حقیقت دارد که سعادتش در پذیرش ولایت خدا و اولیای اوست.

نکته پایانی:
زیر بنای جامعه‌سازی و جامعه‌پردازی در علوم انسانی شکل می‌گیرد که انسان و کمال انسان رابطه انسان با خودش و دیگران و جهان اطرافش تعریف می‌شود
و اینجا که این انسان با عقل و علم منفک از وحی می‌آید و علوم انسانی تولید می‌‌کند و بر اساس آن هم جامعه‌پردازی می‌کند بر طبق آیات قرآن و روایات حاصلی جز لغزش و فساد نخواهد داشت.

اینجا معلوم می‌شود که ما به چه علت‌ نیاز به تحول در علوم انسانی داریم.



یا علی

التماس دعا



پ.ن:
امیرالمومنین علی علیه السلام:
مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْیِهِ ضَلَّ
وَ مَنِ اسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ زَلَّ.

هر کس تنها نظر خود را قبول داشته باشد گمراه شود
و هر کس تن‌ها به عقل خود اکتفا کند دچار لغزش شود.

بحار الانوار:  ج‏1، ص 161

حدیثی بسیار تأمل برانگیز!!!! درباره اهمیت حلم و مضرّات عظیم سفاهت و از کوره در رفتن و زود عصبانی شدن!!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ[1] 
کیست که از آئین ابراهیم روی بگرداند، مگر کسی که خود را (فریب داده و) به سفاهت بزند؟


در حدیث جنود عقل و جهل امام صادق علیه السلام «حلم» صفتی از جنود عقل بیان شده که نقطه مقابلش «سَّفه» معرفی شده است!!
«وَ الْحِلْمُ وَ ضِدَّهَا السَّفَهَ[2]- حلم و ضد آن سفاهت»


حلم آن ملکه‌ای است که وجودش باعث می‌شود تا قوه غضبیه به شکل افسار گسیخته، بی‌جا و بی‌موقع عمل نکند،
بنابر این نقطه مقابل این صفت یعنی حلم که می‌شود «سَفَه» که در کتب لغت[3] به معنای خفت و‏ ‏سبکی، در مقابل آن سکون و بردباری است، ملکه‌ای است که به واسطه‏ آن، نفس در مواجهه با ناملایمات سازگار نباشد و بدون کنترل قوای عاقله و از‏ ‏روی جهالت، به شکلی افسار گسیخته، بی موقع و بی‌جا غضبش به جوش آید و خوددار نباشد.

خلاصه‌اش به زبان خودمانی، سفیه از مهمترین نشانه‌هاش اینه که زود جوش بیاره و عصبانی بشه و کنترلش رو از دست بده!!

حالا می‌رسیم به حدیث بسیار تأمل برانگیز حضرت امام هادی علیه السلام:

إِنَّ اَلظَّالِمَ اَلْحَالِمَ یَکَادُ أَنْ یُعْفَى عَلَى ظُلْمِهِ بِحِلْمِهِ وَ إِنَّ اَلْمُحِقَّ اَلسَّفِیهَ یَکَادُ أَنْ یُطْفِئَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفَهِهِ[4].


به راستی که شخص ظالمی که حلیم است [و خشم خود را بروز نمی‌دهد] بسا ممکن است که به واسطه حلمش بخشیده شود،
اما شخص صاحب حقی که سفیه باشد [و زود از کوره در برود و افسارگسیخته عصبانی شود ولو که مظلوم هم واقع شده باشد] بسا که ممکن است به واسطه سفاهتش [و اعمال و گفتاری که به واسطه زود از کوره دَر رفتن و عصبانی شدنش انجام می‌دهد] نور حقش را نیز خاموش کند.


نکته پایانی و قابل توجه این است که زود عصبانی شدن و از کوره در رفتن تنها یکی از مصادیق سفاهت است! (البته مهمترین مصداقش است که در حدیث جنود عقل و جهل هم مقابل حلم واقع شده!) اما تنها مصداق نیست!
به عنوان نمونه در احادیث آمده که
کسی که با زیردست ظالمانه برخورد می‌کند و در مقابل بالادست خود را خوار و زبون نشان می‌دهد[5]
و یا اینکه از فرومایگان و افراد پست پیروی کند و با گمراهان همنشینی‌ کند[6]
نیز از مصادیق مهم انسان سفیه برشمرده‌اند.
بر این اساس ظالمانی چون معاویه که در تاریخ آمده حلیم بوده‌اند و زود از کوره در نمی‌رفتند، با توجه به اینکه سایر مصادیق سفاهت را در خود داشته‌اند (نظیر ظلم به زیر دست و پیروی از فرومایگان و همنیشینی با گمراهان) جزو سفیهان نیز به شمار می روند، یعنی هم ظالم هستند و هم سفیه!


اما مهمترین نکته این حدیث شریف این است که زود از کوره در رفتن و عصبانی شدن و کنترل قوای خشم و غضب را نداشتن آن‌قدر ویرانگر و خطرناک است که باعث می‌شود شخصی که بر حق است، نور حق خود را خاموش کند و به واسطه اعمال افسارگسیخته قوای خشم و غضبش از مظلوم به ظالم تبدیل شود و از راه حق به راه باطل کشیده شود.


 



[1]  سوره بقره آیه 130

[2]  الکافی: ج1، ص21

[3]  تاج العروس، زبیدی، ج 9، ص 390. (زبیدی گوید: السَّفیه: خفیف العقل.

[4]  تحف العقول:‌ ص 483

[5]  حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: إِنَّ السَّفَهَ خُلُقُ لَئِیمٍ یَسْتَطِیلُ عَلَى مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ یَخْضَعُ لِمَنْ [هُوَ] فَوْقَه. از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: سفاهت براستى خوى پستى است، صاحب آن بر زیر دستش گردن فرازى کند، و بر بالا دست خود زبونى کند. (الکافی: ج2، ص322)

[6]  حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام: الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ ع لِلْحَسَنِ ابْنِهِ ع فِی مَسَائِلِهِ الَّتِی سَأَلَهُ عَنْهَا یَا بُنَیَّ مَا السَّفَهُ فَقَالَ اتِّبَاعُ الدُّنَاةِ وَ مُصَاحَبَةُ الْغُوَاةِ. در پاسخ به سؤال : سبکسرى چیست؟ ـ فرمود : دنباله روى از فرومایگان و همنشینى با گمراهان. (الکافی: ج2، ص 642)

فتنه مالی در آخرالزمان

به گواه تاریخ کسانی که در مالشان حرامی باشد، به هنگام فتنه‌ها و امتحانات یقیناً در جبهه مقابل حق قرار خواهند گرفت.

چنانچه حضرت سید الشهداء علیه السلام در روز عاشورا خطاب سپاه عمر سعد فرمود: (همه شما ناشنوایید، زیرا بخشش‌هایتان در حرام منحصر شده و شکم‌هایتان از حرام پر گشته است و خدا (بدین سبب) بر دل‌های شما مُهر زده است[1].)

این مسئله را بگذارید در کنار این حدیث رسول خدا صلوات الله علیه و آله که می‌فرمایند: کم‌یاب‌ترین چیز در آخرالزمان درهمی حلال است و دوست مؤمنی که با آن انس بگیرید[2]. (یعنی مال شبهه ناک کم نیست اما طیب و طاهر و حلالِ بی‌شُبهَت قرار است بسیار اندک باشد!)

و سخن امام صادق علیه السلام که می‌فرمایند: قبل از ظهور کسب و کار کساد می‌شود و برکت از میان می‌رود و مردم در زمینه مالی به سختی امتحان می‌شوند[3].

و مولا امیرالمؤمنین علیه السلام که می‌فرمایند: در فتنه‌ای اضطراب‌آور و هولناک که همه به آن مبتلا خواهید شد [برای در امان ماندنِ ایمانتان] شما مال حرام وارد زندگی و لقمه حرام وارد شکم خود نکنید[4]!

و این سخن امام زمان علیه السلام که در نامه خود به شیخ مفید فرمودند: عهد می‌کنم که هر کدام از شیعیان که راه تقوا را در پیش گیرد و هر آنچه که لازم است (و حق خداست) از مال خود خارج کند، از فتنه‌ گمراه‌کننده و ظلمانی در امان باشد[5].

و اما کسانی که در سودای یاری امام زمان خویش هستند نیز در این سخن حضرت سید الشهدا بیاندیشند: موسی بن عمیر از پدر خود نقل کرد که گفت: امام حسین علیه السلام به من فرمود: بین مردم ندا کن، کسی که بدهی و دِینی دارد، نباید با من به پیکار آید. یک نفر از اصحاب نزد امام آمد و عرض کرد: من بدهی دارم(چه کنم؟) امام دوباره فرمودند:  هر کس بدهی (و دِینی) دارد با من به نبرد (و پیکار) نیاید[6].

بسیار نکته مهمی است که اگر انسان از قبل حساب مالی‌اش دُرُست نباشد، هنگام فراخوان امامش جایی در لشگر نخواهد داشت...



[1]  «وَیْلَکُمْ مَا عَلَیْکُمْ ان تُنْصِتُوا اِلَیَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلِی وَ اِنَّمَا اَدْعُوکُمْ اِلَی سَبِیلِ الرَّشَادِ فَمَنْ اَطَاعَنِی کَانَ مِنَ الْمُرْشَدِینَ وَ مَنْ عَصَانِی کَانَ مِنَ الْمُهْلَکِینَ وَکُلُّکُمْ عَاصٍ لِاَمْرِی غَیْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِی فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَی قُلُوبِکُمْ؛ وای بر شما! چرا ساکت نمی‌شوید تا گفتارم را بشنوید! همانا من شما را به راه هدایت و رستگاری فرا می‌خوانم، هر کس از من پیروی کند، سعادتمند است و هر کس نافرمانی‌ام کند از هلاک‌شدگان است، شما همگی نافرمانی‌ام می‌کنید و به سخنم گوش نمی‌دهید، آری شکم‌های شما از حرام پُر و (به همین دلیل) بر قلب‌هایتان مهر‌زده شده است.» (بحارالأنوار (علامه مجلسی): ج۴۵، ص۸)

[2]  «أقَلُّ ما یَکونُ فی آخِرِ الزَّمانِ أخٌ یوثَقُ بِهِ، أو دِرهَمٌ مِن حَلالٍ؛ کم‌یاب‌ترین چیز در آخرالزمان برادری است (مؤمن) که مورد اعتماد باشد و درهمی از حلال.» (تحف العقول: ص 54)

[3]  مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّ قُدَّامَ قِیَامِ الْقَائِمِ عَلَامَاتٍ بَلْوَى مِنَ اللَّهِ تَعَالَى لِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ قُلْتُ وَ مَا هِیَ قَالَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ قَالَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ یَعْنِی الْمُؤْمِنِینَ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ مِنْ مُلُوکِ بَنِی فُلَانٍ فِی آخِرِ سُلْطَانِهِمْ- وَ الْجُوعِ بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ فَسَادِ التِّجَارَاتِ وَ قِلَّةِ الْفَضْلِ فِیهَا- وَ الْأَنْفُسِ قَالَ مَوْتٌ ذَرِیعٌ وَ الثَّمَراتِ قِلَّةِ رَیْعٍ مَا یُزْرَعُ وَ قِلَّةِ بَرَکَةِ الثِّمَارِ- وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ عِنْدَ ذَلِکَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ علیه السلام. قبل از قیام قائم علیه السلام نشانه‏هائى خواهد بود: گرفتارى از جانب خدا براى بندگان مؤمنش. عرض کردم: آن گرفتارى چیست؟ فرمود: همان است که خداى عزّ و جلّ می­فرماید [وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ (سوره بقره - آیه 155) حتماً و یقیناً ما شما را آزمایش خواهیم کرد به چیزى از ترس و گرسنگى و کم بود در مال و جان و میوه‏جات و بشارت ده صابران را.] حضرت فرمود: مقصود از آزمایش شوندگان مؤمنان هستند، مقصود از (به چیزى از ترس) از (ظلم و ستم) پادشاهان فلان خانواده در پایان دوران سلطنتشان، مقصود از (و گرسنگى) گرانى قیمت­هاست و مقصود از (و کمبود ثروت­ها) کسادی بازرگانى و کم سود بودن تجارت­ها و مقصود از (و نقص در جان­ها) یعنى مرگ زودرس و مقصود از (نقص در میوه‏جات) یعنى کم شدن کشاورزى و کمی برکت میوه‏هاست و مقصود از (و صابران را بشارت ده) این است که در چنین وقتی مؤمنان صابر را به خروج حضرت قائم علیه السّلام بشارت بده. (الغیبة (نعمانی): ص 251)

[4]   «وَ اِتَّقُوا مَدَارِجَ اَلشَّیْطَانِ وَ مَهَابِطَ اَلْعُدْوَانِ وَ لاَ تُدْخِلُوا بُطُونَکُمْ لُعَقَ اَلْحَرَامِ؛ از راه‌هاى شیطان و محل فرود آمدن کینه و دشمنى بپرهیزید و شما در شکم‏هاى خود لقمه‏هاى حرام وارد نکنید.» (نهج البلاغه: فرازی از خطبه 151)

[5]  نَحْنُ نَعْهَدُ إِلَیْکَ أَیُّهَا الْوَلِیُّ الْمُخْلِصُ الْمُجَاهِدُ فِینَا الظَّالِمِینَ أَیَّدَکَ اللَّهُ بِنَصْرِهِ الَّذِی أَیَّدَ بِهِ السَّلَفَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا الصَّالِحِینَ أَنَّهُ مَنِ اتَّقَى رَبَّهُ مِنْ إِخْوَانِکَ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجَ مِمَّا عَلَیْهِ إِلَى مُسْتَحِقِّیهِ کَانَ آمِناً مِنَ الْفِتْنَةِ الْمُبْطِلَةِ وَ مِحَنِهَا الْمُظْلِمَةِ الْمُضِلَّةِ وَ مَنْ بَخِلَ مِنْهُمْ بِمَا أَعَارَهُ اللَّهُ مِنْ نِعْمَتِهِ عَلَى مَنْ أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ فَإِنَّهُ یَکُونُ خَاسِراً بِذَلِکَ لِأُولَاهُ وَ آخِرَتِه‏. (احتجاج (طبرسی): ج2، ص 499) عهد می‌کنم که هر کدام از شیعیان که راه تقوا را در پیش گیرد و هر آنچه که لازم است (و حق خداست) از مال خود خارج کند، از فتنه‌ گمراه‌کننده و رنج‌های ظلمانی در امان باشد و هر کدام از شیعیان، در بخشش اموالی که خداوند به او داده به کسانی که خداوند فرمان داده است بخل ورزد، در دنیا و آخرت زیانکار خواهد بود. (و در فتنه­ها گمراه خواهد شد.)

[6]  «نادِ فِى النّاسِ اَنْ لا یُقاتِلَنَّ مَعی رَجُلٌ عَلَیْهِ دَیْنٌ، فَاِنَّهُ لَیْسَ مِنْ رَجُل یَمُوتُ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ لا یَدَعُ لَهُ وَفاءً اِلاّ دَخَلَ النّارَ. میان مردم ندا کن که هر کس که دَینی به گردن دارد با من برای نبرد نیاید، چرا که هر کس بمیرد در حالی که بر گردنش دَینی باشد و قصد هم نداشته باشد که آن را ادا کند به جهنم می‌رود. مردى برخاست و گفت: همسرم پذیرفت که از طرف من دینم را بپردازد. امام (علیه السلام) پاسخ داد: «وَ ما کِفالَهُ امْرَاَه، وَ هَلْ تَقْضی اِمْرَاَهٌ»؛ (کفالت آن زن چه فایده اى دارد؟ آیا او قدرت دارد چنین کند؟!)» (احقاق الحق (قاضی نورالله شوشتری): ج 19، ص 429)

تفسیری غلط از آیه شریفه آیه «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد - 11)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ
وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (رعد - 11)


خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتى ) را تغییر نمى‌دهد مگر آنکه آنها خود را تغییر دهند
و چون خدا برای گروهی بدی بخواهد هیچ‌کس نمی‌تواند جلو آن را بگیرد و برای ایشان غیر از خدا سرپرستی نیست .

از آیه بالا یک تفسیری رایج شده است (به ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران) به معنا که:
طبق این آیات، خدا آن اوضاع و احوالی را که در یک قوم وجود دارد، هرگز عوض نمی‌کند،
مگر آنکه خود آن قوم آنچه را که مربوط به خودشان است (یعنی مربوط به روح، فکر، اندیشه، اخلاق و اعمال) را عوض کنند؛
یعنی اگر خداوند قوم‌هایی را به عزّت می‌رساند و یا از اوج عزّت به خاک ذلّت فرود می‌نشاند، به دلیل آن است که آن اقوام آنچه را که مربوط به خودشان است، تغییر دادند.
سربلندی و سرافرازی هر ملتی
و یا به عکس ذلت و زبونی او به دست خودش می‌‌باشد.
حتی لطف خداوند، یا مجازات او، بی‌مقدمه دامان هیچ ملتی را نخواهد گرفت،
بلکه این اراده و خواست ملت‌ها و تغییرات درونی آنهاست، که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خدا می‌سازد.

کجای توضیحاتی و تفسیرهای این چنینی‌ که درباره این آیه بیان می‌شود غلط است؟
آن قسمت که بیان می‌کند:  هر گونه لطف و تبدیل نقمت به نعمت برای ملت‌ها را منوط می‌کند به فعل و حالات نفسانی آن قوم و ملت! ولطف خداوند، بی‌مقدمه دامان هیچ ملتی را نخواهد گرفت!
اما اشکال این تفسیر از آیه فوق چیست؟

این تفسیر با وجدان و عقل انسانی نیز در تضاد است.
این تفسیر با مبانی توحیدی و اسما و صفات خدا در تضاد است.
این تفسیر با سیاق آیه و دیگر آیات قرآن در تضاد است.
این تفسیر با روایات تفسیری متعددی که در ذیل این آیه آمده در تضاد است.


اما چرا؟


یک سؤال: آیا اگر در بین عزیزان و نزدیکان شما خانواده‌ای باشند که در منجلاب گناه و فساد فرو رفته باشند و شما می‌دانید که قصدی هم برای تغییر خود ندارند، اگر احتمال بدهید که با صحبت یا کاری آن‌ها مسیر خود را تغییر دهند برای کمک به ایشان هیچ اقدامی نمی‌کنید، صرفاً به این جهت که می‌دانید آنها قصد و اراده‌ای برای تغییر مسیر غلط خود ندارند؟
بدیهی است که نه!
وجدان و محبت و نوع دوستی و عقل ایجاب می‌کند که زمانی که شما احتمال تأثیر بدهید با ایشان صحبت کنید و یا اقدامی در راستای اصلاح ایشان انجام دهید، ولو که یقین داشته باشید آنها قصدی برای تغییر مسیر غلط خود نیز نداشته باشند!!
خوب وقتی ما انسان‌های ضعیف و محتاج چنین ترحم می‌کنیم به عزیزانمان که می‌دانیم قصد و اراده‌ای هم برای تغییر مسیر غلط خود ندارند، آیا خدا ارحم الراحمین که صاحب فضل است و بی‌استحقاق می‌بخشد و از ما و مادرمان و هر کسی در عالم به ما مهربان‌تر و خیرخواه‌تر است در صورتی که نخواهیم مسیر غلط خود را تغییر دهیم هیچ اقدامی برای هدایت و بازگشت ما از مسیر غلط نمی‌کند؟
اگر بگوییم نه با بسیاری از معارف مسلم توحیدی مخالفت کرده‌ایم و بزرگترین اهانت‌ها را به درگاه خداوند روا داشته‌ایم و مبانی توحیدی و حقایق مهمی درباره اسما و صفات خداوند را نادیده انگاشته‌ایم.
خدایی که در بسیاری از ادعیه او را چنین می‌خوانیم:
 یَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا.
ای خدایی که ابتدا به ساکن و بدون آنکه بندگانت استحقاق داشته باشند آغاز می‌کنی نعمت بخشی به آن‌ها را!

عدة الداعی (ابن فهد حلی):‌ ص337 فرازی از دعا یا من اظهر الجمیل که جبرئیل امین به رسول خدا صلوات الله علیه و آله آن را آموزش داد.

چنانچه در این دعا و بسیاری دیگر از معارف توحیدی که از معصومین علیهم السلام به ما رسیده است مبرهن و واضح است، خداوند که صاحب فضل و جود و کرم است، ابتدا به ساکن و بدون آنکه بندگان استحقاقی داشته باشند به ایشان نعمت می‌بخشد!!!
نه اینکه مانند بسیاری از مفسران این آیه شریفه نعمت بخشی‌اش را صرفاً منوط کند به عملکرد بندگانش!!!
یقیناً هرگونه تغییر مثبت و گام‌ برداشتن به سمت خیر و صلاح نعمات خداوند را مضاعف می‌نماید،
اما اینگونه نیست که نعمت بخشی خداوند صرفاً، فقط و فقط در گرو عملکرد مناسب بندگان باشد و اگر بندگانی اعمال نادرست داشته باشند خداوند به ایشان نعمت ندهد تا زمانی که خودشان را تغییر دهند (بگذریم که همان تغییر ایشان هم به توفیق خداست، چنانچه به عنوان نمونه درباب شکر کردن چنین از امام صادق علیه السلام روایت شده است که:
 أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى ع یَا مُوسَى اشْکُرْنِی حَقَّ شُکْرِی فَقَالَ یَا رَبِّ وَ کَیْفَ أَشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ وَ لَیْسَ مِنْ شُکْرٍ أَشْکُرُکَ بِهِ إِلَّا وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ قَالَ یَا مُوسَى الْآنَ شَکَرْتَنِی حِینَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِکَ مِنِّی.
خداى تعالى به موسى علیه السلام وحى فرمود که : اى موسى مرا چنان که باید شکر کن .
موسى عرض کرد : پروردگارا چگونه تو را چنان که باید شکر گویم حال آن که هر شکرى که تو را مى گویم خود نعمتى است که تو به من ارزانى داشته اى؟
فرمود : اى موسى حال که دانستى توفیق آن شکر را هم من به تو داده ام ، شکر مرا ادا کرده اى .
الکافی:  ج 2 ، ص 98

علامه طباطبایی هم در تفسیر المیزان با استناد به سیاق آیه و نیز دیگر آیات قرآن کریم  در این خصوص چنین بیان می‌دارند:

از ظاهراین  آیه  ملازمه‌ی میان شیوع اعمال صالح  در قومى  و دوام نعمت برایشان استفاده مى‌شود!
اما اینکه اگر فساد در قومى شایع شود و یا از بعضى از ایشان سربزند، قطعاً نقمت و عذاب هم برایشان نازل مى‌شود و دیگر نعمتی به ایشان عطا نمی‌شود، آیه شریفه از اظهار نظر درباره تلازم میان آنها ساکت است،
نهایت چیزى که از آیه استفاده مى‌شود این است که:
خداوند تنها، فقط و فقط وقتى روش خود را از گسیل نعمت به نزول عذاب  تغییر مى‌دهد  که مردم رفتار خود را از نیک به بد عوض کرده باشند و البته امکان وقوع این مطلب را بیان می‌دارد نه اینکه در صورتی بدی مردم یا عده‌ای از ایشان حتماً عذاب نازل می‌شود!

[هذا هو الظاهر من الآیة فی التلازم بین شیوع الصلاح فی قوم ودوام النعمة علیهم ، وأما شیوع الفساد فیهم أو ظهوره من بعضهم ونزول النقمة علیهم فالآیة ساکتة عن التلازم بینهما وغایة ما یفیده قوله : « لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا » جواز تغیره تعالى عند تغییرهم وإمکانه لا وجوبه وفعلیته ، ولذلک غیر السیاق فقال : « وَإِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ » ولم یقل : فیرید الله بهم من السوء ما لا مرد له.

ویؤید هذا المعنى قوله : « وَما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ » : الشورى : ٣٠ حیث یدل صریحا على أن بعض التغییر عند التغییر معفو عنه.

وأما الفرد من النوع فالکلام الإلهی یدل على التلازم بین صلاح عمله وبین النعم المعنویة وعلى التغیر عند التغیر دون التلازم بین صلاحه والنعم الجسمانیة.]

آیات دیگری در قرآن نیز وجود دارد که مؤ یّد این معناست که میان اعمال بد انسان و عقوبت خدا رابطه تلازم و یک به یک وجود ندارد نظیر آیه  30 سوره شوری است:
((وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ -هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده‌اید، و [خداوند] بسیاری را نیز عفو می‌کند!)) این آیه شریفه صریحاً دلالت  بر این حقیقت دارد که خداوند با وجود اعمال ناپسندِ مردم، بسیاری از عقوبت‌ها را نازل نمی‌کند و از ایشان در بسیاری از موارد در می‌گذرد.
و این خود دلیل است بر اینکه در جانب اعمال شر ملازمه‌اى میان اعمال انسان و آثار سوء خارجى نیست!

[على أن الله سبحانه یقول : « وَما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ » : الشورى : ٣٠ فیذکر أنه یعفو عن کثیر من السیئات فیمحو آثارها فلا ملازمة بین أعمال الإنسان وأحواله وبین الآثار الخارجیة فی جانب الشر بخلاف ما فی جانب الخیر کما قال تعالى فی نظیر الآیة : « ذلِکَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ » : الأنفال : ٥٣.]

بر خلاف جانب خیر که میان آن و آثار حسنه‌اش ملازمه هست چنانچه خداوند در آیه 96 سوره اعراف می‌فرماید:

((مشاهده آیه در سورهوَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنْ کَذَّبُوا - و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می‌گشودیم؛ ولی (آنها حق را) تکذیب کردند.)) و مادامى که آن حالت ایمان و تقوا در دلهاى ایشان دوام داشته باشد این وضع نزول برکات هم از ناحیه خدا دوام می‌یابد،
[أن من القضاء المحتوم والسنة الجاریة الإلهیة التلازم بین الإحسان والتقوى والشکر فی کل قوم وبین توارد النعم والبرکات الظاهریة والباطنیة ونزولها من عند الله إلیهم وبقاؤها ومکثها بینهم ما لم یغیروا کما یشیر إلیه قوله تعالى : « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ » : الأعراف : ٩٦ وقوله : « لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ » : إبراهیم : ٧ وقال : « هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ » : الرحمن : ٦٠.]
ضمن آنکه سیاق آیه نیز مؤید این مطلب است! چنانچه ابتدا از یک تغییر رویکرد خداوند نسبت به یک قوم سخن گفته و در ادامه سخن از اراده بد و نزول عذاب به میان آورده که این امر نشان می‌دهد وضعیت اولیه آن قوم گسیل نعمت و خوشی برای ایشان بوده است!
[ولکن ظاهر السیاق لا یساعد علیه وخاصة ما تعقبه من قوله « وَإِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ » فإنه أصدق شاهد على أنه یصف معنى تغییره تعالى ما بقوم حتى یغیروا فالتغییر لما کان إلى السیئة کان الأصل أعنی « ما بِقَوْمٍ » لا یراد به إلا الحسنة فافهم ذلک.]
پس معناى آیه این قسمت از آیه [وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ] این مى‌شود که:
وقتى خداوند براى مردمى بدى بخواهد (که البته نمى‌خواهد مگر آنکه ایشان خود را تغییر دهند، و از زىّ عبودیت و مقتضیات فطرت خارج شوند)
هیچ کس نیست که از شقاوت و نقمت ، و یا عذاب او جلوگیرى به عمل آورد.
[فالمعنى : وإذا أراد الله بقوم سوء ولا یرید ذلک إلا إذا غیروا ما بأنفسهم من سمات معبودیة ومقتضیات الفطرة فلا مرد لذلک السوء من شقاء أو نقمة أو نکال.]

به نقل از کتاب المیزان فی التفسیر القرآن (علامه طباطبایی):‌ ج11، صفحات 310  تا 312

اما برسیم به اصل قضیه برای فهم مقصود حقیقی این آیات، یعنی‌ روایات معصومین علیهم السلام که یگانه مفسران حقیقی کلام خداوند هستند،
برخی از روایات تفسیری در تبیین مقصود این آیه شریفه تقدیم می‌گردد که همگی مؤید این معناست که مقصود از این آیه شریفه، صرفاً این است که تا وقتی که بندگان کفران نعمت نکنند خداوند نعمت را به نقمت مبدّل نمی‌سازد، نه اینکه اگر مردمانی گرفتار بدکرداری و بدفکری  بودند خداوند اراده‌ای برای اصلاح آنها‌ ندارد مادامی که خودشان نخواهند این مسیر غلط خود را تغییر دهند!

نخست حدیثی به وضوح انحصار مقصود این آیه را درباره زمانی می‌داند که شخص با گناهان کفران نعمت می‌کند و در نتیجه خداوند نعمتش را تغییر می‌دهد به نقمت:

حسین‌بن‌سعید مکفوف نامه‌ای به امام رضا (علیه السلام) نوشت.
در بخشی از آن چنین آمده است:
«فدایت شوم مولای من! ... و إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ به چه معناست؟
و چگونه گروهی حال کنونی خود را تغییر می‌دهند»؟
امام (علیه السلام) به او پاسخ داد:

وَ أَمَّا التَّغَیُّرُ إِنَّهُ لَا یُسِیءُ إِلَیْهِمْ حَتَّی یَتَوَلَّوْا ذَلِکَ بِأَنْفُسِهِمْ بِخَطَایَاهُمْ وَ ارْتِکَابِهِمْ مَا نُهِیَ عَنْهُ.

«... امّا مقصود از تغییر حال کنونی افراد، آن است که خداوند برای هیچ‌کس بدی نمی‌آورد، مگر آنگاه که خود با گناهان خویش و مرتکب‌شدن به آنچه خداوند نهی‌کرده و بازداشته است، وضعیت و حال خود را تغییر دهند».

بحارالأنوار؛ ج۶، ص۵۷/ العیاشی؛ ج۱۳، ص۲۰۶


حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

 إِنَّ اللَّهَ قَضَی قَضَاءً حَتْماً لَا یُنْعِمُ عَلَی عَبْدِهِ بِنِعْمَهًٍْ فَیَسْلُبَهَا إِیَّاهُ قَبْلَ أَنْ یُحْدِثَ الْعَبْدُ مَا یَسْتَوْجِبُ بِذَلِکَ الذَّنْبِ سَلْبَ تِلْکَ النِّعْمَهًِْ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ: إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ.

پروردگار به قضای قطعی، چنین مقدّر فرموده که اگر به بنده‌ای نعمتی اعطا فرماید، قبل از آنکه بنده مرتکب گناهی گردد که مستوجب محرومیّت خود از آن نعمت شود، وی را از آن نعمت محروم نخواهد کرد.
از همین روست که خداوند فرموده است: إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ.

بحارالأنوار؛ ج۶، ص۵۶/ العیاشی؛ ج۱۳، ص۲۰۶/ نورالثقلین/ البرهان


رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و‌ آله:

إِنَ اللَّهَ لَمْ یُعْطِ لِیَأْخُذَ وَ لَوْ أَنْعَمَ عَلَی قَوْمٍ مَا أَنْعَمَ وَ بَقُوا مَا بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ مَا سَلَبَهُمْ تِلْکَ النِّعَمَ وَ هُمْ لَهُ شَاکِرُونَ إِلَّا أَنْ یَتَحَوَّلُوا مِنْ شُکْرٍ إِلَی کُفْرٍ وَ مِنْ طَاعَهًٍْ إِلَی مَعْصِیَهًٍْ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم.

خداوند نعمتی به مردم نداده که از آنان پس بگیرد؛ پس نعمت‌های داده‌اش باقی می‌ماند، تا زمانی‌که شب و روز باقی است، مگر اینکه کفران نعمت کنند و از اطاعت خدا رویگردان شوند. و آیه‌ی شریفه به همین معنا اشاره دارد: إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ.

ارشادالقلوب؛ ج۱، ص۳۱


مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

وَ ایْمُ اللَّهِ مَا کَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضِ نِعْمَهًٍْ مِنْ عَیْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ حِینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَی رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شَارِدٍ وَ أَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِد.
به خدا سوگند هرگز ملّتی از ناز و نعمت زندگی گرفته نشدند؛ مگر به کیفر گناهانی که انجام داده‌اند، زیرا خداوند به بندگان خود ستم نمی‌کند، (آل عمران/۱۸۲) اگر مردم به هنگام نزول بلاها، و گرفته‌شدن نعمت‌ها، با درستی نیّت در پیشگاه خدا زاری کنند، و با قلب‌های پر از محبّت از خداوند درخواست عفو نمایند، آنچه از دستشان‌رفته بازخواهد گشت، و هرگونه فسادی اصلاح خواهد شد.

بحارالأنوار؛ ج۶، ص۵۷


حضرت در حدیث دیگری در این خصوص می‌فرمایند:

مَا مِنْ سُلْطَانٍ آتَاهُ اللَّهُ قُوَّهًًْ وَ نِعْمَهًًْ فَاسْتَعَانَ بِهَا عَلَی ظُلْمِ عِبَادِهِ إِلَّا کَانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یَنْزِعَهَا مِنْهُ أَ لَمْ تَرَ إِلَی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم.


 سلطانی نیست که خداوند متعال به او قوّتی و نعمتی عطا کند؛ پس با آن نعمت و قوّت خدایی بر بندگان خدا ظلم و ستم روا دارد و آن را وسیله‌ی اذیّت آن‌ها قراردهد، مگر اینکه خدا آن نعمت و مقام را از او می‌گیرد. آیا فرمایش حق تعالی را ندیدی که می‌فرماید: إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ.

ارشادالقلوب؛ ج۱، ص۶۸




جمع بندی:

آنچه در تفسیر رایج این آیه شریفه بیان می‌شود چنین است:
خداوند هرگز شرایط بد یک قوم را تغییر نمی‌دهد، تا زمانی که خود مردم آن قوم اراده کنند تغییر مسیر دهند و برای آن تلاش نمایند!

اینکه الا و لابد تنها فقط و فقط تغییر سرنوشت یک ملت از حال بد به حال خوب و از شقاوت به سعادت تنها در گرو اراده و خواست و تغییر اولیه مردم آن قوم در نظر گرفته شده  و اظهار شود که طبق این آیه تا انسان از خود عزم و اراده و تلاشی در راستای اصلاح نشان ندهد خداوند نیز هیچ تغییری از وضعیت بد به وضعیت مناسب‌تر برای فرد و قومی ایجاد نمی‌کند، دو اشکال بزرگ دارد!!



اشکال اول:
با چنین تفسیری به برخی از مهمترین اسما و صفات خداوند کُفر ورزیده می‌شود! (ضمن آنکه با بسیاری
مانند صفت فضل خداوند. همانگونه که بیان شد، در بسیاری از دعاها چنین خداوند را صدا می‌زنیم:

 یَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا.
ای خدایی که ابتدا به ساکن و بدون آنکه بندگانت استحقاق داشته باشند آغاز می‌کنی نعمت بخشی به آن‌ها را!

با این تفسیر رایج از این آیه شریفه این صفت بی‌استحقاق بخشیدن خداوند از فضل و کَرَمش چه می‌شود؟!

قطعاً اعمال بد انسان ممکن است موجب زوال توفیقات و نعماتی شود، اما همانگونه که قرآن کریم نیز بیان می‌دارد، اولاً خداوند از بسیاری از گناهان انسان در می‌گذرد و در ثانی خداوند به واسطه رحمت و فضل و کَرَمش بسیاری از اوقات بی‌استحقاق نعمت می‌دهد!

از این مهمتر خود همین توفیق تغییر را این بندگان از کجا می‌آورند؟ از حول و قوای ذاتی خودشان؟

بدیهی است که خیر و چنانچه حدیثی هم در این زمینه بیان شد، خود این تغییر نیز و حول و قوا و تغییر میل و اراده قلبی انسان بدکاره نیز به توفیق الهی‌ است!


اشکال دوم:

با چنین تفسیری به قدرت اراده و خواست و فعل انسان به عنوان یگانه حاکم بر سرنوشت خویش اصالت داده می‌شود و اراده و خواست و فعل انسان، علت تامه در سرنوشت در نظر گرفته می‌شود و جایگاه خداوند از ربوبیت به نظارت تقلیل می‌یابد.
این عقیده را قدریه، مفوضه و عده‌ای از معتزله (البته واقعش را بخواهیم بسیاری از ما مسلمین) داریم که از نظر خدا در قرآن و اهل بیت علیهم السلام در احادیث ایشان عقیده‌ا‌ی به شدّت باطل و مردود است.

اتفاقاً موفضه و قدریه به قسمت نخست این آیه برای‌ اثبات مدعای خود نیز استناد می‌کردند که امام رضا علیه السلام بطلان این عقیده را با استناد به ادامه همین آیه چنین بیان می‌دارد:
عَنْ البَزَنطی سَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ فَقَالَ إِنَّ الْقَدَرِیَّهًَْ یَحْتَجُّونَ بِأَوَّلِهَا وَ لَیْسَ کَمَا یَقُولُونَ أَلَا تَرَی أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَقُولُ: وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ قَالَ نُوحٌ (علیه السلام) عَلَی نَبِیِّنَا وَ آلِهِ (وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ قَالَ الْأَمْرُ إِلَی اللَّهِ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ.

بزنطی گوید: از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که در مورد آیه: إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ فرمود: «قَدَریّه به بخش اوّل آیه استدلال می‌کنند؛ امّا آنچه آنان می‌گویند صحیح نیست، مگر نمی‌بینی که خداوند می‌فرماید: إِذَا أَرَادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ
و نوح (علیه السلام) هم گفته است: [امّا چه سود که] هر گاه خدا بخواهد شما را [به خاطر گناهانتان] گمراه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودی به حالتان نخواهد داشت!. (
(وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ (هود/۳۴)».
فرمود: «امور در دست خداوند متعال است و هرکه را بخواهد، هدایت می‌کند».

بحارالأنوار؛ ج۵، ص۵/ قرب الاسناد؛ ص۱۵۷؛ «علی بیننا و آله و علیه السلام» محذوف/ نورالثقلین/ البرهان

قدریه چه کسانی بودند و عقایدشان چه بود (که اگر دقت کنیم بسیاری از مسلمین فعلی هم چنین عقیده‌ای دارند!)

«به گروهی از مسلمانان گفته می‌شود که کردارهای انسان را نتیجه توان خود او می‌دانند و نه سرنوشت از پیش‌نوشته‌شده خدایی و خداوند چیزی را نمی‌داند مگر بعد از وقوع آن.
[رامیار، محمود: سنبویه اسواری پیشرو قدریه. مجله مطالعات اسلامی. تابستان ۱۳۵۵. شماره ۱۹. ص۱۵۲.]




لازم به ذکر است که:

1. در مکتب اهل بیت علیهم السلام عقیده ى جبر و تفویض هر دو باطل است،
و عقیده ى صحیح همان اختیار است که از طریق «امر بین الامرین» تفسیر شده است.

2. از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام عمومیت قدرت و خالقیت خداوند مستلزم استناد قبایح افعال انسان‌ها به خدا نیست؛ زیرا در این جا باید میان قَدَر و مشیت و اراده تکوینى، و قَدَر و مشیت و اراده تشریعى فرق گذاشت.

3. در مکتب اهل بیت علیهم السلام هم عقیده ى قدریان و مفوضه به عقیده ى مجوس تشبیه شده است،
و هم عقیده ى معتقدان به جبر؛
مفوضه  از آن جهت که انسان را فاعل مستقل کارهاى خود مى دانستند و لازمه ى آن اعتقاد به دو رب است (خدا و انسان) مانند مجوس که به دو مبدأ (یزدان و اهریمن) عقیده داشتند، تشبیه شده اند.
و جبرگرایان از آن جهت به سان مجوس شمرده شده اند که مجوسیان نکاح با مادران و دختران را جایز مى‌دانستند، و آن را به خدا نسبت مى‌دادند، و جبریان نیز افعال نارواى بشر را به خداوند نسبت مى دادند.

رابطه فقر و کفر و ایمان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها (بقره - 286)
خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش ، تکلیف نمی کند.


بسیار این جمله را شنیده‌اید:


فقر که از یک در خانه وارد بشه ، دین و ایمان از یه در دیگه خارج میشه.

اولاً این جمله حدیث نیست که بسیاری  (حتی برخی از آخوندها آن را به نقل از امیرالمؤمنین علیه السلام بیان می‌دارند)!!
دوماً  در روایت داریم که اگر کسی فقر حیرانش کرد، اگر ثروت  به او می‌رسید گرفتار تکبر می‌شد و با اون ثروت گناه و طغیان می‌کرد!
یعنی چی؟
یعنی کسانی که در امتحان بندگی در حالت فقر مردود می شوند اگه پول دار و ثروتمند میشدن مطلقاً وضعشون از نظر دینداری بهتر نمیشد و ای بسا بدتر رفتار می کردن.

بنابر این کسی ادعا کنه که من رو فقر به این گناهان و احیاناً کفر کشانده پاسخ اینه که تو اگه ثروتمند می‌شدی اوضاعت از این خرابتر می‌شد!

ثالثاً‌ حدیث معروفی هست از رسول خدا که می‌فرماید
کاد الفقر یکون کفرا.
نزدیک است که فقر به کفر بیانجامد؛  که نزدیک مضمونی ذکر شده در بالا هست.

اما باید توجه داشت که این حدیث تقطیع شده و در نتیجه معنی دیگری را منتقل می کند غیر از معنی حقیقی خود!
اصل حدیث چیست؟

لَوْ لَا رَحْمَةُ رَبِّی عَلَى فُقَرَاءِ أُمَّتِی کَادَ الْفَقْرُ یَکُونُ کُفْراً
یعنی اگر رحمت خدا بر فقرا نبود، فقر به کفر منتهی می شد!

یعنی چه اگر رحمت خدا نبود!!!؟؟

یعنی خداوند یک عنایت ویژه می کنه به کسی که برایش فقر تقدیر کرده و صبر این امتحان رو میدهد که از او به گناه نیافتد
و اگر کسی به واسطه فقرش به گناه و یا حتی کفر بیانجامد این رو نمیتونه پای فقرش بگذاره!
باید بگذاره پای نفس پرستی خودش!!!
چرا که خدا از سر رحمتش ظرفیت لازم برای موفقیت در این امتحان رو بهش داده

ضمن آنکه اصل حدیث جزء دیگری هم دارد که بیان نمیشه او جزء چیه؟:
کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً وَ کَادَ الْحَسَدُ أَنْ یَغْلِبَ الْقَدَرَ
نزدیک است که فقر به کفر بیانجامد و نزدیک است که حسد بر تقدیر غلبه کند.

خوب یک سوال؛ آیا حسد بر تقدیر خداوند غلبه پیدا می کند؟
قطعاً خیر و خداوند تقدیرش رو جاری می کنه چه ما خوشمان بیاید و چه نیاید!

قسمت اولش هم همین است
آیا فقر به کفر می‌انجامد؟
نه؛ اون رحمت خدا که در بالا گفته شد مانع می‌شود!
پس چرا یه عده از فقرا به کفر و معصیت می‌افتن

به واسطه داشتن اختیار و با نفس پرستی خودش اون شخص فقیر آگاهانه و مختارانه کفر رو بر اثر غلبه نفسانیتش انتخاب می‌کنه در حالی که خدا قدرت و ظرفیت صبر بر آن فقر رو از قبل به او بخشیده! و تکلیفی بیش از حد توانش به او نداده است (لا یکلف الله نفسا الا وسعها)



دوباره یاداوری می کنم طبق سخن معصوم
اگر کسی در امتحان فقر رفوزه شود قطعاً اگر ثروت بهش میرسید نامه عملش بدتر از این می‌شد!


بنابر این زمانی که با چنین روایاتی مواجه می‌شویم:

«إذا بَخِلَ الْغَنِىُّ بِمَعْرُوفِهِ باعَ الْفَقیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیاهُ،
هرگاه اغنیا از کمک به دیگران بخل بورزند فقرا آخرت خود را به دنیایشان مى فروشند».

مقصود، اگر آنگاهِ قطعی نیست!
یعنی مقصود این نیست که هر گاه اغنیا به فقرا کمک نکردند و بخل ورزیدند، فقرا قهراً و الا و لابدی و قطعاً و جبراً آخرت خود رو به دنیا می‌فروشند!
چرا که اولاً  بسیار مشاهده می‌شود فقرایی که نه تنها آخرت را به دنیا نفروخته‌اند در حالی که اغنیا از کمک به ایشان بخل ورزیده‌اند بلکه به مراتب بالای ایمان نیز نائل گشته اند.
در ثانی اختیار وجود دارد و طبق آنچه بیان شد خداوند به کسی که برایش فقر را تقدیر کرده عنایت ویژه دارد و اگر آن فقیر راه معصیت و کفر را در پیش بگیرد یعنی به رغم عنایت کردن توان تحمل فقر از سوی خدا به آن شخص، او تابع هوای نفسش شده است!
و اینکه فقیری به علت فقرش و بخل ورزیدن اغنیا در اطرافش آخرت خود را بفروشد توجیهی برای روز قیامتش ندارد!!

و نمیتواند این مسئله را بهانه کند ،چرا که همانگونه که بیان شد؛ خداوند به او توانش را داده ضمن آنکه طبق سخن معصومین علیهم السلام اگر چنینی کسی ثروتمند می‌شد به مراتب دست به گناهان بزرگتری میزد و کفرش بیش از حالت فقرش می‌شد.


همانگونه که در قرآن بیان شده که اکثر مردم سست ایمان و مشرک و ناسپاسند
فقرای زیادی هم کفر می‌ورزند
اما ریشه این کفر و معصیت عدم توان بر ترک آن و امتحانی ما فوق توان آنها نیست!!! بلکه تبعیت مختارانه از هوای نفس است!
همانگونه که ریشه سست ایمانی و مشرک بودن اکثر مردم نیز عدم توان ایشان بر ترک اینها و امتحان بیش از توان آنها نیست بلکه تبعیت مختارانه از هوای نفس آنها را به این مراحل می‌کشاند.

بنابر این آنچه محور اصلی این سخن امیرالمؤمنین است هشدار به اغنیا و مسئولین است که بر اثر بخل ورزیدن و بی‌کفایتی و کوتاهی در گناه فقرا سهیم خواهند بود؛ نه جواز و توجیهی برای آخرت فروشی فقرا!!!

ضمن آنکه اگر خداوند فقر را برای کسی تقدیر کرد نباید دست روی دست بگذارد!!!

بلکه باید به عنوان بنده، وظایفی را که خداوند برای بنده فقیرش مشخص کرده را در قبال مواجهه با فقرش انجام دهد!


اولاً‌ باید بداند ممکن است ریشه در گناهانش باشد بنابر این در پی استغفار و جبران باشد که در این زمینه آیات و روایات بسیار است.


در ثانی شاید به علت تنبلی و نداشتن آگاهی و مهارت باشد که در روایات ذکر شده که حاصل ازدواج این دو عنصر (تنبلی و جهل و نا آگاهی فقر است) بنابر این از تنبلی دست بر دارد و در پی کسب مهارت و آگاهی برای امرار معاش باشد.


ثالثاً شاید عوامل کاهش روزی را انجام می‌دهد؛ عواملی نظیر دیر خوابیدن در شب؛ شکایت از خداوند به ویژه نزد خلق خدا؛ ناشکری کردن از نعمات خداوند و تحقیر و کوچک شمردن نعماتی که خداوند به انسان داده؛ دیر خوابین در شب و خواب بین الطلوعین و به ویژه خواب بعد از نماز صبح؛ اظهار فقر کردن؛ خارج نکردن زباله از منزل در هر شب؛ نارضایتی والدین و بسیاری عوامل فقر که در روایات مکرر آمده.


رابعاً ضمن کسب تخصص و مهارت و سحرخیزی دیگر عواملی که برای وسعت رزق در سخن معصومین علیهم السلام بیان شده را انجام دهد نظیر صدقه دادن؛ تلاوت برخی سوره‌های قرآن نظیر سوره واقعه،  بیداری در بین الطلوعین و در آغاز صبح به سمت کسب روزی رفتن؛ داشتن نیت خیر و خوب برای دیگران؛ نماز شب خواندن و...


خامساً اگر تمام این کارها را انجام داد و باز هم در حال فقر بود باید بداند که تقدیر خدا تحت هر شرایطی برای بنده مومنش خیر است و با آگاهی از خیرخواهی خداوند بر این فقر صبر کند و شاکر باشد از اینکه خداوند چه نعمات عظیمی را بر اثر صبر بر فقر به او عنایت خواهد کرد و شاکر خیرخواهی خداوند برای او باشد.


لازم به تأکید است که استغفار کامل و نماز شب خواندن و تدارک گناهان انسان را دیر یا زود از فقر نجات می‌دهد!

منظور از استغفار کامل چیست: پاسخ در لینک ذیل:

استغفار هفتاد بندی مولا علی علیه السلام



پی نوشت:

«کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى[علق/۶-۷] چنین نیست (که شما مى ‏پندارید) به یقین انسان طغیان مى ‏کند. از اینکه خود را بى ‏نیاز ببیند.»


لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها (بقره - 286) خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش ، تکلیف نمی کند.



امام کاظم علیه السلام:
مَن وَلَههُ الفَقرُأ بطَرهُ الغِنى.
آن که نَدارى حیرانش کند، توانگرى سرمستش مى سازد.
بحارالانوار،ج۷۴ص۱۹۸
بَطِرَ :
تکبَّر عند حلول النِّعمة فصرفها إلى غیر وجهها.
معنی بطر:

تکبر در هنگامی که نعمت به او رو کند و مصرف آن نعمت در جایی غیر از آنجایی که باید مصرف شود. (به جای مصرف در مسیر طاعت در مسیر معصیت صرف شود!)


رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه آله:
الْفَقْرُ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْغِنَى إِلَّا مَنْ حَمَلَ کَلًّا أَوْ أَعْطَى فِی نَائِبَة.
براى مؤمن، فقر و نداری بهتر از ثروت و توانگرى است،
مگر اینکه به واسطه ثروت و دارایی،
بارى از دوش دیگرى بردارد
و یا به مستمند و بیچاره و مصیبت دیده ‌اى کمک رساند.
مجموعه ورام: ج1، ص 303



قَالَ رسول الله صلوات الله علیه و آله لَوْ لَا رَحْمَةُ رَبِّی عَلَى فُقَرَاءِ أُمَّتِی کَادَ الْفَقْرُ یَکُونُ کُفْراً
اگر رحمت خدا بر فقرا نبود، فقر به کفر منتهی می شد!
جامع الأخبار، ۱۰۹ و بحار الأنوار، ج‏۶۹، ص ۴۷.

کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً وَ کَادَ الْحَسَدُ أَنْ یَغْلِبَ الْقَدَرَ
نزدیک است که فقر به کفر بیانجامد و نزدیک است که حسد بر تقدیر خداوند چیره شود.
الکافی ج ٢ ص ٣٠٧.


امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
«إذا بَخِلَ الْغَنِىُّ بِمَعْرُوفِهِ باعَ الْفَقیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیاهُ،
هرگاه اغنیا از کمک به دیگران بخل بورزند فقرا آخرت خود را به دنیایشان مى فروشند».
نهج البلاغه: حکمت 327

چقدر خدا مظلوم است...

امروز در یک جلسه‌ای بودم که در اون دوربین هم فیلم‌برداری می‌کرد، مسئول جلسه مکرر هنگام صحبت دوستان [با لحن شوخی که البته محتوایی تا حدی جدی را هم در بر داشت] گوشزد می‌کرد که دوربین هم هست و دوستان مراقبت‌ها و ملاحضاتی رو در گفتار رعایت می‌کردند. حتی گاهی خود دوستان حین صحبت [با لحنی شوخی که البته با محتوایی جدی همراه بود] می‌گفتند: "حالا چون دوربین هم هست..." و یا صحبت خود رو نمی‌گفتند و یا با ملاحظه می‌گفتند.

اواخر جلسه بود که به ذهنم آمد، چقدر خدا مظلوم است!

پ.ن:
 أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَىٰ (سوره علق - آیه ۱۴)
آیا ندانست که خدا می‌بیند؟!

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

 خف الله کانک تراه و ان کنت لا تراه فانه یراک فان کنت تری انه لا یراک فقد کفرت و ان کنت تعلم انه یراک ثم برزت له بالمعصیة فقد جعلته من اهون الناظرین علیک.

 چنان از خدا بترس که گویا تو او را می‌بینی،
و اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌بیند.
و اگر می پنداری که او تو را نمی‌بیند، پس کافر شده‌ای.
و اگر می‌دانی که او تو را می‌بیند و [در خلوت] او را معصیت می‌کنی،
به تحقیق که او را  از هر بیننده‌ای پست‌تر‌دانسته‌ای.

:books: الکافی: کتاب ایمان و کفر، باب خوف و رجا، ح2

مختصری در معنای فقری که در اسلام ممدوح است و مایه فخر پیامبر صلوات الله علیه و آله بوده است

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرماید
از جمله سخنان خداوند که در معراج با رسولش فرمود چنین بود:

یَا أَحْمَدُ إِنَّ اَلْمَحَبَّةَ لِلَّهِ هِیَ اَلْمَحَبَّةُ لِلْفُقَرَاءِ وَ اَلتَّقَرُّبُ إِلَیْهِمْ قَالَ وَ مَنِ اَلْفُقَرَاءُ قَالَ اَلَّذِینَ رَضُوا بِالْقَلِیلِ وَ صَبَرُوا عَلَى اَلْجُوعِ وَ شَکَرُوا عَلَى اَلرَّخَاءِ وَ لَمْ یَشْکُوا جُوعَهُمْ وَ لاَ ظَمَأَهُمْ وَ لَمْ یَکْذِبُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَمْ یَغْضَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ وَ لَمْ یَغْتَمُّوا عَلَى مَا فَاتَهُمْ وَ لَمْ یَفْرَحُوا بِمَا آتَاهُمْ.

 اى احمد!
محبّت و دوستى من، دوستى با فقرا و معاشرت و آمیزش با ایشان است،
حضرت رسول صلوات الله علیه و‌اله پرسید: [این] فقرا [که دوستی و محبت تو در گرو دوستی و معاشرت با ایشان است] چه کسانى هستند؟ خداوند تبارک و تعالی فرمود:
کسانى هستند که به اندک از مال دنیا خرسندند،
و بر گرسنگى صبر مى‌کنند
و در نعمت و آسایش سپاسگزارند،
و از گرسنگى و تشنگى خود به کسى شکوه نمى‌برند
و دروغ نمى‌گویند
و بر من خشم نمى‌گیرند،
و به آنچه از دنیاى ایشان فوت شده غمگین و محزون نمى‌گردند
و به آنچه به ایشان رسیده خوشحال نمى‌شوند (و در آسایش و سختى یک نواختند و به مقام زهد رسیده‌اند.)

 ارشاد القلوب (دیلمی):‌ ج 1، ص 199

 همانطور که بیان شده، مقصود از معاشرت و دوستی فقرا در این حدیث قدسی شریف، دوستی با آن کسانی است که #فقر_ذاتی خود را در برابر غنای پروردگارشان بیش از همه #ادراک کرده‌اند و در قلّه معرفتند و در نتیجه این معرفت، نسبت به دنیا تعلّقی ندارند و به اندک آن در حد ضرورت اکتفا می‌نمایند و در همه حال شکرگزار پروردگار خویشند.
این فقر، همان #وجدان_فقر_ذاتی است.
و این وجدان فقر ذاتی در برابر غنای محضر پروردگار #مغز_عرفان_شیعه است که در سراسر ادعیه صحیفه سجادیه به زبان‌های مختلف توسط امام سجاد علیه السلام فریاد شده است.

 این فقر همان است که رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله درباره‌اش فرمود:

 الفقر فخری و به افتخر.

 فقر فخر من است و به آن افتخار می‌کنم.

 عدة الداعی: ص 113

فقر با این وصف که در روایت فوق بیان شده، از مهمترین صفات و حالات قلبی اولیای خداست.

در روایت از امیر مؤمنان داریم که حضرت می‌فرماید:

أقرب الناس إلى الاجابة و الرحمة الطائع المضطر.

 نزدیک‌ترین مردم به اجابت دعا و مورد رحمت واقع شدن شخص مضطر است.

 ارشاد القلوب (دیلمی):‌ ج1، ص293

 چرا اولیای خدا دعایشان از همه به اجابت نزدیک‌تر و به اصطلاح مستجاب الدعوه هستند؟
یکی از مهمترین دلالیش همین ادراک فقر و حالت اضطرار قلبی در برابر پروردگار است.

 ما آدم‌های معمولی چه وقت مضطر می‌شویم؟
وقتی می‌بینیم به حسب ظاهر دیگر از اسباب عادی کاری بر نمی‌آید و بی‌چاره‌ایم و در خود توانی برای حل مشکل نمی‌یابیم.
اما اولیای خدا بدون اینکه در خارج از وجودشان با سختی‌ها و گرفتاری‌ها و مشکلات درگیر باشند در حالت آسایش و رفاه هم همان حالت اضطرار و فقر را نسبت به پرودگارشان دارند.

 چنانچه امام سجاد علیه السلام در دعای بیست و دوم صحیفه سجادیه (دعای آن‌ حضرت در سختی و گرفتاری) به این مهم به زیبایی اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:

 اللهم ... اجْعَلْنى مِمَّنْ یَدْعُوکَ مُخْلِصاً فِى الرَّخآءِ دُعآءَ الْمُخْلِصینَ الْمُضْطَرّینَ لَکَ فِى الدُّعآءِ.

 خداوندا... مرا از آنان قرار ده که تو را در حال آسایش چنان به اخلاص مى‌خوانند که مضطران [در اوج درماندگی تو را آنگونه] خالصانه‌ مى‌خوانند.

 حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

 إذا اراد احدکم ان لا یسئل ربه شیئا الا اعطاه فلییأس من الناس کلهم و لا یکون له رجاء الا من عند الله فإذا علم الله ذلک من قلبه لم یسئله شیئا الا اعطاه.

 اگر خواستی هر دعایی که می‌کنی مستجاب شود، از همه مردم مأیوس شو و امیدی جز از خدا نداشته باش.
وقتی خدای تعالی از دلت این را دانست آنگاه هر چه بخواهی به تو می‌دهد.

اولیای خدا کسانی هستند که چون به یقین یافته‌اند و چشیده‌اند و شهود کرده‌اند که هیچ مؤثری جز خداوند وجود ندارد و بی‌‌اذن و حول و قوه الهی، احدی توان نفع و ضرر رساندن ندارد، لذا تنها چشم امیدشان به خداست!
لذا همواره دعایشان به اجابت نزدیک است.

 البته مستجاب الدعوه بودن اولیای الهی دلایل دیگری هم دارد که ریشه برخی از این دلایل را در سه حدیث ذیل می‌توان یافت...

 حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

 العبودیة جوهر کنهها الربوبیه.

 جوهره و باطن عبودیت ربوبیت است.

 مصباح الشّریعه:‌ ج1، ص 7

وقتی انسان بنده شد و بر اثر اطاعت حجت خدا [که حقیقت اطاعت از خداست] اراده‌اش در جنب اراده خدا و حجت خدا نیست شد، مجرای جاری شدن فعل و خواست و ربوبیت خدا واقع می‌شود.
چنانچه در حدیث قدسی نیز مؤید این معنا آمده است که:

 یا ابن آدم أنا أقول للشئ: کن فیکون أطعنى فیما أمرتک أجعلک تقول للشى: کن فیکون.

 ای فرزند آدم، من کسی هستم که وقتی به چیزی می‌گویم بشو، می‌شود. مرا اطاعت کن در آنچه تو را به آن امر می‌کنم تا تو را نیز آنگونه قرار دهم [که اراده‌ات در هر چیز نافذ شود] و هر چه بخواهی بشود.

 عدة الداعی (ابن فهد حلی): ج 1 ، ص 291

حدیث قرب نوافل هم که در معتبرترین منابع شیعه و سنی نقل شده است به جنبه دیگری از این حقیقت اشاره دارد که در این مختصر مجال شرحش نیست...

امام جعفر صادق علیه السلام می‌فرماید از جمله سخنان خداوند در معراج با پیامبرش این بود که:

ما یتقرب الی عبد من عبادی بشیء أحبّ الی ممّا افترضتُ علیه و انّه لیتقرّب الی بالنافله حتّی احبَّه.
فاذا أحببتُه کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الّذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به ویده الذی یبطش بها، ان دعانی أجبته و ان سألنی اعطیته.

هیچ یک از بندگانم به من تقرب نجوید با عملى که نزد من محبوبتر باشد از انجام آنچه بر او واجب کرده‌ام،
و به تحقیق که بنده من [پس از انجام واجبات و ترک محرمات] به وسیله نوافل [و مستحبات] به من تقرب می‌جوید تا آنجا که من دوستش بدارم،
و چون او را دوست بدارم، آنگاه
گوش او می‌شوم که با آن بشنود،
و چشمش شوم که با آن ببیند،
و زبانش می‌شوم که با‌ آن سخن بگوید،
و دستش می‌شوم که با آن برگیرد،
و اگر مرا بخواند اجابتش کنم،
و اگر از من درخواستی کند به او عطا کنم.

 الکافی: ج4، ص 74

در روزگار کنونی که مشکلات معیشتی و اقتصادی فراوان شده است:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى ﴿۱۳۲ - طه﴾
ما از تو روزی نمی‌خواهیم بلکه ما به تو روز‌ی می‌دهیم و عاقبت نیک برای تقوا است. (132)

در روزگار کنونی که مشکلات معیشتی و اقتصادی فراوان شده است، و گرانی‌ها و تحریم‌ها و کارشکنی‌های استکبار جهانی و بی‌کفایتی و خیانت و دزدی برخی مسئولین وطنی باعث بحران‌های اقتصادی شده است و در سایه این‌ها بسیاری در مسئله رزق و روزی گرفتار ترس و نگرانی شده‌اند، احادیث ذیل بسیار تأمل برانگیز می‌نماید:

مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

قَدْ تَکَفَّلَ لَکُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا یَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَیْکُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّکُّ وَ دَخِلَ الْیَقِینُ حَتَّى کَأَنَّ الَّذِی ضُمِنَ لَکُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَیْکُمْ وَ کَأَنَّ الَّذِی قَدْ فُرِضَ عَلَیْکُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْکُمْ.

خدا رزق شما را تعهد کرده و شما فقط مأمورید که انجام وظیفه کنید. [کار روزی  رسان شما نیست، تلاش برای تحصیل رزق حلال وظیفه بندگی شما است. رو‍زی‌رسان خداست!)
بنابر این نباید امری که برایتان ضمانت شده بیشتر از کاری که انجامش برای شما واجب شده است در نظرتان اهمیت داشته باشد!!
به خدا سوگند،
تردید روی آورده
و یقین فاسد گردیده است!
و کار به جایی رسیده که
گویا آنچه که برای شما ضمانت شده تحصیلش بر شما واجب است!
و آنچه واجب گردیده از شما ساقط شده است.

فرازی از خطبه 114 نهج البلاغه

مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

 ... لا تحمل هم سنتک علی هم یومک! کفاک کل یوم علی ما فیه، فان تکن السنة من عمرک فان الله تعالی سیؤتیک فی کل غد جدید ماقسم لک، و ان لم تکن السنة من عمرک فما تصنع بالهم فیما لیس لک، و لن یسبقک الی رزقک طالب،
و لن یغلبک علیه غالب، و لن یبطی عنک ما قد قدر لک. (1)

 ... اندوه سال خود را بر اندوه امروزت می‌افزای، که روزی هر روز، برای تو کافی است. اگر آن سال در شمار عمر تو باشد، خدای بزرگ در فردای هر روز آنچه قسمت تو فرموده عطا فرماید و اگر آن سال در شمار عمر تو نیست، پس غم تو بر آنچه از آن تو نیست برای چیست؟
در آنچه روزی توست هیچ خواهنده بر تو پیشی‌ نمی‌گیرد!
 و هیچ غالبی بر تو [در رسیدن آن رزق بدستت] چیره نشود!!
و [رسیدن] آنچه برایت مقدر شده به تأخیر نمی‌افتد.

 نهج البلاغه: ص 543، فرازی از حکمت 317


حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِی لَا یَأْکُلُهُ غَیْرِی فَاطْمَأْنَنْتُ.

دانستم رزق مرا دیگری نمی‌خورد پس آسوده گشتم.

بحارالانوار (علامه مجلسی): ج 78، ص 228


حضرت امام سجاد علیه السلام:

أَبِی حَمْزَةَ اَلثُّمَالِیِّ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ غَلاَءُ اَلسِّعْرِ فَقَالَ وَ مَا عَلَیَّ  مِنْ غَلاَئِهِ إِنْ غَلاَ فَهُوَ عَلَیْهِ وَ إِنْ رَخُصَ فَهُوَ عَلَیْهِ.

از گرانى کالاها نزد امام سجّاد علیه السّلام سخن به میان آمد، حضرت فرمود:
مرا به گرانى چه کار؟
اگر گران شود روزى‌ام بر عهده خداست،
و اگر ارزان شود نیز بر عهدۀ اوست.

الکافی , ج 5 , ص 81

در این روزگار که مرتب از سخن و گلایه از گرانی‌های وحشتناک اجناس است (فارغ از اینکه گرانی چه مقدار به علت تحریم‌ها و کارشکنی‌های خباثت‌آلود مستکبران عالم است و چه مقدارش به علت بی‌عرضه‌گی و یا خیانت و دزدی برخی مسئولین!) باور به این سخن امام سجاد علیه السلام برای آسودگی خاطر کفایت می‌کند!


حضرت
امام محمد باقر علیه السّلام:

لیس من نفس إلاّ و قد فرض اللّه-عزّ و جلّ-لها رزقا حلالا یأتیها فی عافیه و عرّض لها بالحرام من وجه آخر، فإن هی تناولت شیئا من الحرام قاصّها به من الحلال الّذی فرض لها، و عند اللّه سواها فضل کثیر، و هو قوله-عزّ و جلّ-: «وَ سْئَلُوا اللّٰهَ مِنْ فَضْلِهِ. (2)

خداوند براى هر انسان رزق حلالى را مشخص و حتمى کرده که به طور کامل به او خواهد رسید، و از طرف دیگر رزق حرامى نیز به او عرضه مى‌شود، پس اگر از آن حرام مقدارى برداشت، به همان اندازه از مال حلال او کم مى‌شود
 و نزد خدا علاوه بر آن دو مال، زیادى و افزونیِ فراوانی هست که خداوند درباره آن در قرآن می‌فرماید: «از فضل و زیادى که پیش خدا است از او درخواست کنید.» [که این زیادی و افزونی فراوان با دعا و درخواست از درگاه الهی به دست بنده می‌رسد.]

 الکافی: جلد 5 ، صفحه 80


 رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله خطاب به امیرالمومنین علی علیه السلام:

یا علی، إن من الیقین أن ... لا تحمد أحدا على ما آتاک الله...، و لا تذم أحدا على ما لم یؤتک.

 یا علی!
از [ آثار] #یقین این است که...
در آنچه خدا به تو داده، کس دیگرى را نستایى [و در هر نعمتی که به تو می‌رسد منعم حقیقی را خدا ببینی‌ و نظر استقلالی به مخلوقی که واسطه رسیدن این نعمت به تو بوده نداشته باشی.]
 ... و کسى را در آنچه خدا به تو نداده، نکوهش مکنى (چرا که تا خدا اراده نکند بلایی به تو نمی‌رسد و کسی هم نمی‌تواند تو را از رزق مقدّرت محروم کند.]...

 تحف العقول: ص۶


 حضرت امام سجاد علیه السلام:

 اللّهمّ صن وجهی بالیسار، و لا تبتذل جاهی بالاقتار، فأسترزق أهل رزقک و أستعطی شرار خلقک، فأفتتن به حمد من أعطانی، و أبتلی بذمّ من منعنی، و أنت من دونهم ولیّ الإعطاء و المنع.

 خداوندا
آبرویم را با گسترش و وسعت در مال و دارئی‌ حفظ فرما
و شخصیتم را به واسطه تنگ‌دستی بی‌اعتبار مکن
که در نتیجه آن از روزی خورانت روزی طلب کنم
و از مخلوقین شرورت خواستار عطا گردم
 و بدین سبب به ستایش کسی که چیزی به من عطا کرده گرفتار شوم
و یا به بدگوئی از کسی که از من دریغ داشته مبتلا گردم
در صورتی که [در ورای بخشش و منع آنها #تدبیر_و_اراده توست و] سرپرست بخشش و دریغ در حقیقت توئی نه آنها!

 فراز‌هایی از #دعای_مکارم_الاخلاق؛ دعای بیستم صحیفه سجادیه که در ملحقات دوم مفاتیح الجنان هم آمده‌ است و از جامع‌ترین و بهترین و کامل‌ترین دعاهاست.
 این دعای شریف از ادعیه بسیار مورد تأکید و توصیه عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی بوده است!


 در پایان نیز یکی از مهمترین #ادعیه در باب #وسعت_رزق که مورد تأکید بسیار ویژه عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه بود تقدیم می‌شود:

 از معاویة بن عمّار نقل شده:
از امام صادق علیه السّلام درخواست کردم تا براى رزق دعایى تعلیم من فرماید، آن حضرت این دعا را به من آموخت،
 "ما رأیت أجلب منه للرزق"
و من براى زیاد شدن رزق، چیزى بهتر از این ندیدم!

 اَللّهُمَّ ارْزُقْنى مِنْ فَضْلِکَ الْواسِعِ الْحَلالِ الطَّیِّبِ رِزْقاً واسِعاً حَلالاً طَیِّباً بَلاغاً لِلدُّنْیا وَالاْخِرَةِ صَبّاً صَبّاً هَنیئاً مَریئاً مِنْ غَیْرِ کَدٍّ وَلا مَنٍّ مِنْ اَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ اِلا سَعَةً مِنْ فَضْلِکَ الْواسِعِ فَاِنَّکَ قُلْتَ وَاسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ فَمِنْ فَضْلِکَ اَسْئَلُ وَ مِنْ عَطِیَّتِکَ اَسْئَلُ وَ مِنْ یَدِکَ الْمَلاْ اَسْئَلُ.

 خدایا از فضل گسترده‌ات نصیبم کن،
[رزقی] حلالِ پاکیزه،
روزى فراخ حلال پاک
[که] براى دنیا و آخرت مرا رساننده [به خیرم] باشد،
ریزان ریزان
گوارا و  لذیذ
بدون زحمت
و بدون منّت از احدى از بندگانت،
تنها وسعتى از فضل واسعت باشد،
زیرا تو فرمودى: «از فضل خدا بخواهید(سوره نساء - آیه 31)»
پس از فضل تو مى‌خواهم،
و از عطاى تو درخواست مى‌نمایم،
و از دست [فضل و رحمت] تو پُر مى‌طلبم.

 الکافی: ج2، ص 551 - مفاتیح الجنان، فصل پنجم (ادعیه وارد برای وسعت رزق) دعای اول!


 نتایج حاصل از این احادیث شریف:
(1) رزق انسان مقدّر شده و احدی (هیچ یک از مسئولین و صاحب منصبان ایرانی و خارجی) و تحت هیچ شرایطی (تحریم، دزدی و خیانت و بی کفایتی مسئولین) نمی‌تواند آن کم و یا حتی زیاد کند.
(2) دغدغه انسان باید رعایت تقوا باشد، نه کسب روزی، از لوازم تقوا تلاش برای کسب روزی حلال است! اما کار رازق انسان نیست! کار کردن از شئون بندگی است و روزی رسان خداست!
3) ) به هر مقدار مال حرام در زندگی خود وارد کردیم، باید بدانیم که به مقدار حلالش موجود بوده و اگر صبر می‌کردیم به دست ما می‌رسیده است!
 (4) به جز رزق مقدّر، یک رزق اضافه و افزونی در نزد خداست که از فضلش به هر که آن را بطلبد عنایت می‌فرماید.
(5) برای طلب آن رزق افزون، بهتر است به سراغ ادعیه‌ای که از معصومین علیهم السلام به ما رسیده رجوع کنیم که یکی از بهترین و مجرّب‌ترین و معتبرترین‌هایش تقدیم شد.
(6) به هیچ وجه نباید به دیگران  در مسئله رزق نگاه استقلالی داشت، که اگر چیزی به ما بخشید با دید استقلالی به مدح و ستایشش بپردازیم و اگر به حسب ظاهر چیزی از ما منع کرد به بدگویی از او بپردازیم.


@justhadis110