مهمترین سؤال روز قیامت:
از یمن تا به شام معلوم است
هرچه دعواست پای نام علیاست[1]
روایاتی در خصوص آیاتی از قرآن کریم که همگی به مهمترین سؤال روز قیامت دربارهی حقیقت بس بلند و بسیار مهم اشاره دارند...
إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ
کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا[2]
به راستی که گوش و چشم و دل همهی آنها دربارهی آن مورد سؤال
واقع میشوند.
وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ[3]
آنها را [در کنار دوزخ] نگهدارید که باید مورد سؤال واقع شوند.
ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ[4]
سپس در آن روز [همه شما] قطعاً و بیتردید دربارهی نعیم مورد سؤال واقع
خواهید شد.
عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ - عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ - الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ[5]
درباره چه چیز از یکدیگر سؤال میپرسند - از آن خبر بزرگ -که در باره آن با
هم اختلاف دارند
حضرت امام حسین علیهالسلام نقل میکنند که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
اینها (یعنی برخی از اصحاب پیامبر) به منزلهی گوش و چشم و
قلب من هستند و از آنها دربارهی ولایت این جانشین و وصیّ من خواهند پرسید و به علیّبنابیطالب
(علیه السلام) اشاره کرد و سپس فرمود:
خداوند عزّوجلّ خود فرموده است: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ
اولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا - به راستی که گوش و چشم و دل همهی آنها دربارهی
آن مورد سؤال واقع میشوند.».
سپس فرمود: «قسم به عزّت پروردگارم! که همهی امّت من روز قیامت ایستانده میشوند
و دربارهی ولایت او مورد سؤال و بازخواست واقع میشوند و این معنی کلام خداوند
است که میفرماید: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ - آنها را نگهدارید که باید
مورد سؤال واقع شوند[6]!»
علیبنحسین عبدی میگوید: شنیدم امام صادق علیه السلام در (قنوت) نماز روز عید غدیر چنین میفرمود:
«خدایا! ای کسی که وعدهات راست است و خلف وعده نمیکنی و ای خدایی که هر لحظه به کاری میپردازی، تو با پذیرش ولایت با اولیائت، نعمتت را بر ما تمام نمودی، آن اولیایی که بندگانت در مورد آنان بازخواست میشوند؛ زیرا خود فرمودی: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ - سپس در آن روز [همه شما] دربارهی نعیم مورد سؤال واقع خواهید شد.» و نیز فرمودی: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ - آنها را[در کنار دوزخ] نگهدارید که باید مورد سؤال واقع شوند[7].»
از ابوحنیفه (رئیس مذهب حنفیهای اهل سنت!) نقل شده است که امام صادق علیه السلام به من فرمود:
«شنیدهام تو نعیم را در آیهی: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ
عَنِ النَّعِیمِ - سپس در آن روز [همه شما] دربارهی نعیم مورد سؤال واقع
خواهید شد.» به غذای پاک و آب سرد در روز گرم تفسیر نمودهای؟
گفتم: «درست است».
فرمود: «اگر کسی تو را دعوت کند و غذای پاک و خوبی برایت بیاورد و آب سرد و گوارایی
به تو بیاشامد بعد منّت بگذارد بر تو (و برای این از تو بازخواست کند)؛ همینطورکه
این آیه را تفسیر میکنی، در مورد او چه میگویی و از نظر تو چه نوع آدمی است»؟
گفتم: «من او را بخیل میدانم».
فرمود: «آیا خداوند بخل میورزد»؟
گفتم: «(خیر) اما پس نعیم در این آیه چیست»؟
حضرت فرمود: «دوستی با ما اهل بیت پیامبر
(صلی الله علیه و آله)»[8].
حضرت امام صادق علیه السلام:
خداوند عزّوجلّ ارجمندتر و والامقامتر از آن است که غذایی به شما بخوراند و آن را برایتان روا برشمارد، سپس شما را از آن بازخواست کند. امّا او از نعمت وجود حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) و خاندان محمّد (علیهم السلام) که به شما عطا کرده، از شما سؤال خواهد کرد[9].
و در فرمایش دیگری از حضرت نقل شده:
خدا کریمتر از این است که خوراکی به شما دهد و شما را از آن بازخواست کند. ولی شما همه نسبت به نعمت وجود ما اهل بیت علیهمالسلام مورد سؤال واقع میشوید که آیا آن را شناختید و حقّش را ادا کردید[10]؟
امیر مؤمنان علی علیهالسلام:
من کسی هستم که مردم در روز قیامت از یکدیگر از ولایت من سؤال میکنند؛ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ - سپس به راستی که در آن روز قطعاً و بیتردید از آنها دربارهی نعیم سؤال خواهند پرسید» من همان نعمت خداوند متعال هستم که بهواسطهی آن خداوند به مخلوقاتش نعمت داد[11].
همچنین حضرت در فرمایش دیگری فرمودند:
ابوحمزه ثمالی گوید: از امام باقر (علیه السلام) دربارهی
تفسیر (عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ – درباره چه چیز از یکدیگر سؤال
میپرسند؟ از آن خبر عظیم) سؤال کردم.
فرمود: «علیّبنابیطالب (علیه السلام) به اصحاب خود مکرر می فرمود: به خدا
سوگند! من آن خبر عظیم هستم که تمامی امّتها دربارهی من اختلاف کردند. به خدا
سوگند! خدای سبحان را خبری عظیمتر و بزرگتر از من نیست و برای پروردگار جهانیانی
هیچ آیه و نشانهای از من بزرگتر نیست»[12].
این حدیث شریف دو نکته بسیار مهم در خود دارد!
نکتهی اول این است:
چرا حضرت نفرمودند من آن خبر عظیمی هستند که امت اسلام در آن اختلاف کردند،
بلکه فرمودند همه امتها در آن اختلاف کردند؟
پاسخ اجمالی:
بر طبق آیات و روایات و حتی مستنداتی که همچنان در انجیل و تورات کنونی هم موجود
است، هر پیامبری که مبعوث میشده، در کنار اخذ اقرار دربارهی توحید و معاد و نبوت
خودش، مأمور بوده است که پیامبر آخرالزمان و وصی او را نیز به امتش معرفی کند و بر
حقانیت آن دو نیز اقرار بگیرد؛ یعنی ولایت امیرالمؤمنین، نه فقط در اسلام، بلکه در
همهی ادیان گذشته نیز شرط ایمان بوده است.
مستندات مفصل مطلب فوق را میتوانید إنشاءالله در شمارهی آتی مجله مشاهده فرمایید.
نکته دوم این است:
چرا با وجود اینکه مسلم است که بزرگترین آیهی خداوند وجود مقدّس نبی اکرم
هستند، امیرالمؤمنین فرمودند من بزرگترین آیهی خداوند هستم؟
پاسخ اجمالی:
به گواه شیعه و سنی در آیهی مباهله امیرالمؤمنین به منزلهی نفس نبی اکرم از سوی
خداوند معرفی شدهاند. یعنی حضرت امیر حقیقت باطنی نفس پیامبر هستند و یک حقیقت
هستند؛ به عبارت دیگر وقتی میفرمایند من بزرگترین آیه و نشانهی خداوند هستم، یعنی
حقیقت باطنی نفس پیامبر بزرگترین آیه و نشانهی خداوند است.
مستندات مفصل مطلب فوق را میتوانید نیز إنشاءالله در شمارهی آتی مجله مشاهده
فرمایید.
ابوحمزه ثمالی گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم:
«فدایت شوم! شیعه از شما تفسیر این آیه را میپرسند: «عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ
النَّبَإِ الْعَظِیمِ – درباره چه چیز از یکدیگر سؤال میپرسند دربارهی آن
خبر عظیم»! فرمود:
«اختیار با من است، اگر خواهم به آنها میگویم و اگر خواهم نمیگویم»، سپس فرمود:
«ولی من تفسیرش را برای تو میگویم». عرض کردم: «از چه از یکدیگر میپرسند»؟
فرمود: «این آیه دربارهی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، آن حضرت (علیه السلام)
میفرمود: «خدا را آیهای بزرگتر از من نیست، خدا را خبری بزرگتر از من نیست»[13].
[1] شعر از احمد بابایی
[2] (اسراء:۳۶)
[3] (صافات:۲۴)
[4] (تکاثر:۸)
[5] (نبأ:۱تا۳)
[6] هُمُ السَّمْعُ وَ الْبَصَرُ وَ الْفُؤَادُ وَ سَیُسْأَلُوَن عَنْ وَصِیِّی هَذَا وَ أَشَارَ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عزّوجلّ یَقُولُ: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» ثُمَّ قَالَ: وَ عِزَّهْ رَبِّی إِنَّ جَمِیعَ أُمَّتِی لَمُوقَفُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهْ وَ مَسْئُولُونَ عَنْ وَلَایَتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عزّوجلّ: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.» (عیون أخبارالرضا (شیخ صدوق): ج۱، ص۳۱۳)
[7] عَلِیُّبْنُالْحُسَیْنِ الْعَبْدِیُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ الصَّادِقَ علیه السلام یَقُول: (فی صلاهْ الغدیر)، اللَّهُمَّ فَکَمَا کَانَ مِنْ شَأْنِکَ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ یَا مَنْ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ یَا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ أَنْ أَنْعَمْتَ عَلَیْنَا بِمُوَالَاهْ أَوْلِیَائِکَ الْمَسْئُولِ عَنْهَا عِبَادُکَ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ« وَ قُلْتَ: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.» (تهذیب الأحکام (شیخ طوسی): ج۳، ص۱۴۵)
[8] وَ قَدْ بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ آیَهْ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ هِیَ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» أَنَّهُ الطَّعَامُ الطَّیِّبُ وَ الْمَاءُ الْبَارِدُ فِی الْیَوْمِ الصَّائِفِ؛ قُلْتُ نَعَمْ. قَالَ لَهُ دَعَاکَ رَجُلٌ وَ أَطْعَمَکَ طَعَاماً طَیِّباً وَ أَسْقَاکَ مَاءً بَارِداً ثُمَّ امْتَنَّ عَلَیْکَ بِهِ مَا کُنْتَ تَنْسُبُهُ إِلَیْهِ قُلْتُ إِلَی الْبُخْلِ، قَالَ: أَ فَیَبْخَلُ اللَّهُ تَعَالَی؟ قُلْتُ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ: حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت. (بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج۱۰، ص۲۲۰)
[9] اللَّهُ أَکْرَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ یُطْعِمَکُمْ طَعَاماً فَیُسَوِّغَکُمُوهُ ثُمَّ یَسْأَلَکُمْ عَنْهُ وَ لَکِنَّهُ أَنْعَمَ عَلَیْکُمْ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله). (المحاسن (برقی): ج۲، ص۴۰۰)
[10] اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُطْعِمَکُمْ طَعَاماً فَیَسْأَلَکُمْ عَنْهُ وَ لَکِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ عَنْ نِعْمَهْ اللَّهِ عَلَیْکُمْ بِنَا هَلْ عَرَفْتُمُوهَا وَ قُمْتُمْ بِحَقِّهَا. (دعائم الإسلام (قاضی نعمان مغربی): ج۲، ص۱۱۶)
[11] أَنَا عَمَ یَتَساءَلُونَ عَنْ وَلَایَتِی یَوْمَ الْقِیَامَهْ قَوْلُهُ تَعَالَی ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ أَنَا نِعْمَهْ اللَّهِ تَعَالَی الَّتِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَی خَلْقِهِ. (الفضائل (ابن شاذان): ص۸۴)
[12] عَنْ أَبِیحَمْزَهْ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَر (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَمَّ یَتَساءَلُونَ فَقَالَ کَانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ أَنَا وَ اللَّهِ النَّبَأُ الْعَظِیمُ الَّذِی اخْتُلِفَ فِی جَمِیعِ الْأُمَمِ بِأَلْسِنَتِهَا وَ اللَّهِ مَا لِلَّهِ نَبَأٌ أَعْظَمُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ آیَهْ أَعْظَمُ مِنِّی. (تفسیر فرات کوفی: ج۱، ص۵۳۳)
[13] عَنْ أَبِی حَمْزَهْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الشِّیعَهْ یَسْأَلُونَکَ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهْ عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ قَالَ ذَلِکَ إِلَیَ إِنْ شِئْتُ أَخْبَرْتُهُمْ وَ إِنْ شِئْتُ لَمْ أُخْبِرْهُمْ ثُمَّ قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ بِتَفْسِیرِهَا قُلْتُ عَمَّ یَتَساءَلُونَ قَالَ فَقَالَ هِیَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهْ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۰۷)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [1]
و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید
سلام دوستان
قضیه برمیگرده به شهریور سال 91،
داشتم یه مطالعاتی می کردم در مورد حدیث جنود عقل و جهل (از این لینک می تونید متن و ترجمه ی این حدیث شریف رو مطالعه کنید)
موقعی که داشتم مطالعه می کردم به یک نکته ای برخوردم که برام خیلی عجیب بود.
و اون این بود که امام صادق علیه السلام طمع رو جزو جنود و سپاهیان قوه ی عقل در نظر گرفته بودند! و نقطه مقابل طمع رو هم یأس ذکر کرده بودند:
"وَ الطَّمَعُ وَ ضِدَّهُ الْیَأْسَ [2] و طمع و ضد آن که یأس است"
معمولاً ما تو زبان فارسی حرص و طمع رو مترادف هم میگیریم!
جالبه بدونید که در حدیث جنود عقل و جهل امام صادق علیه السلام، حرص رو جزو جنود جهل معرفی کردند و دو متضاد برایش در جنود عقل قرار دادن، یکی یک متضادِّ قابل پیش بینی برای حرص که همون قناعت هست و یک متضادِّ دیگه برای حرص که یه مقدار دور از ذهن تر هست و اونم توکل هست!
وَ التَّوَکُّلُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ [3] و توکّل و ضد آن که حرص است
وَ الْقُنُوعُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ [4] و قناعت و ضد آن که حرص است
نکته ی جالبی که از این جا میشه برداشت کرد اینه که، وقتی هم توکل نقطه مقابل حرص هست و هم قناعت یه جورایی میشه برداشت کرد که محال است بدون توکل کسی قناعت پیشه بشه! و از مهمترین لوازم قناعت داشتن روح توکل است!
اما بریم سر بحث اصل که کلمه ی طمع و معنای بسیار جالب آن در زبان عربی است!
اون زمان که من طمع رو مقابل یأس دیدم از شاگرد اول استادِ استاد پرسیدم چرا طمع جزو جنود عقل است و نقطه مقابلش هم یأس هست؟
اون موقع ایشون گفتن در خاطرم نیست!
اما از اونجا که جوینده عاقبت یابنده است و خدا هادی است نزدیک دو هفته پیش به ما گفتن بیا یک مقدمه بنویس برای یک کتاب منتخب ادعیه، شروع کردم جمع آوری آیاتی که در مورد دعا داریم در قرآن!
تا این که رسیدم به این آیه شریفه!
وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [5]
و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید
قریب به اتفاق ترجمه ها رو که نگاه کردم، طمع رو امید ترجمه کرده بودم (از جمله ترجمه آقای مکارم شیرازی و خرمشاهی و فولادوند و...)
نقطه ی مقابل امید در فارسی چی هست؟
بله میشه یأس!
نقطه مقابل یأس هم در حدیث جنود عقل و جهل هم که گفتیم میشه طمع!
بعد رفتم به دو منبع مرجع مراجعه کردم!
یکی شرح جنود عقل و جهل امام خمینی و دیگری یکی از بهترین منابع لغتی عرب در باب قرآن که کتاب التحقیق فی کلمات القرآنِ علامه مصطفوی هست:
نتیجه ی این دو منبع رو در معنای کلمه طمع تقدیم می کنم:
طمع: امید به رحمت خدا داشتن بدون تکیه بر عمل و عمل خود را چیزی ندانستن در پیشگاه خدا یا امید به رحمت خدا داشتن بدون داشتن عمل خیر!
(رجا حالت امید به رحمت خداست با تکیه بر عمل) [6]
طمع در مقابل استغنا در نفس است و عبارتست از تمایل نفس به آنچه در دسترسش نیست و گاهی طمع به امری نیکو است هرچند شخص طمع کار مستحق آن نباشد. و گاهی هم به این تمایل به چیزی مذموم هست. [7]
حال به معنی آیه قرآن توجه کنید که چقدر زیباست با توجه به این تعریف از طمع!
خدا در قرآن می فرماید:
وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [8]
و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید
حالا با این تفاسیر یعنی چی خدا رو از روی طمع بخوان؟
یعنی اولاً نگاه به اعمالت نکن موقعی که خواستی دعاکنی!
یعنی پیش خودت بگی من اینهمه نماز خوندم، کار خیر کردم پس چی شد ثوابش! یا با تکیه بر اعمالت متوقع باشی که خدا به دعاهات توجه کنه!
چون اولاً توفیق همون اعمال رو کی بهت داده؟
دوماً اعمال فقط خالصش مقبول است! حالا کجا عمل ما خالص برای خداست! نشانه ی عمل خالص برای خدا اینه که آدم از هیچ کس حتی خود خدا توقع نداشته باشه (در توضیح مبسوط این مطلب خوبه حتماً به این لینک مراجعه کنید!)
سوماً اعمال ما سر سوزنی به درد خدا نمی خوره!
استادِ استاد می فرمودند وقتی خواستی بری در خونه خدا، با خودت یه چیزی ببر که اونجا نیست و خریدار داره!
درِ خونه خدا چی نیست؟
فقر، بیچارگی، اینارو ببر ازت میخرن، وگرنه خواستی بری در خونه خدا بگی خدایا زود بیا حاجت منو بده دو کیلو نماز و شیش کیلو روزه سه کیلو خدمت به خلق برات اُوردم، خدا میگه اونا رو ببر یه جایی که نداشته باشن و بهش نیاز داشته باشن!
ائمه ی ما علیهم السلام چه جوری می رفتن در خونه خدا
به عنوان نمونه امیرالمومنین در دعای کمیل وقتی میرن در خونه خدا چی میگن و خودشون رو چه جوری معرفی می کنن؟
«وأنا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر الفقیر المسکین المستکین» [9]
و من بنده ضعیف و ذلیل و حقیر و فقیر و مسکین و درمانده تو هستم
یا به عنوان مثالی دیگه امام سجاد علیه السلام در فرازی از دعای بیست و یکم صحیفه سجادیه در درگاه الهی خود رو اینگونه معرفی می کنند:
فانی عبدک المسکین المستکین الضعیف الذلیل الحقیر المهین الفقیر الخائف المستجیر...» [10]
همانا من، بنده بیچاره، درمانده، ناتوان، رنج دیده، حقیر، ترسان، فقیر، هراسان و پناهنده تو هستم.
و اما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
از طرف دیگه با توجه به قسمتهای دیگه معنی کلمه طمع باید گفت وقتی میری به درگاه الهی دعا کنی!
هیچ وقت نا امید نباش حتی اگه هیچ عمل خیری هم نداری بیا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
که خداوند متعال در قرآن می فرماید:
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ [11]
بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیادهروى روا داشتهاید (در ارتکاب به معاصی) از رحمتخدا نومید مشوید که همانا خدا همه گناهان را مىآمرزد که او خود آمرزنده و بسیار مهربان است.
و یا در آیه ای دیگر می فرماید:
وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ [12]
و از رحمت خدا نومید مباشید، زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نومید نمىشود
که همانطور که اینجا هم گفته بودم یأس از رحمت خدا از نشانه های کفر به خداست!
و امید و تکیه ات به فضل و کرم خدا باشه، نه استحقاق خودت!!!!!!!!
خلاصه کلام:
وقتی خواستی بری به درگاه الهی دعا کنی نه به کار خوبت نگاه کن، نه به کار بدت
یعنی
نه تکیه ات به اعمالت باشه و اعمالت رو ببینی که متوقع بشی و طلبکار که به خاطرت اعمالت دعات مستجاب بشه و نه اینکه حتی اگه اوضاعت مثل من خیلی خراب بود و هیچ عمل خیری برای رضای خدا انجام نداده بودی و دستت خالی بود نا امید باشی از فضل و کرم و رحمت خدا برای استجابت خدا
خلاصه به استحقاق خودت نگاه نکن!
به فضل و کرم و رحمتش نگاه کن که عمری است بی استحقاق می بخشد این ارحم الراحمین!
چه قدر زیبا است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آدم وقتی میره به درگاه الهی دعا کنه
نه باید متکی به عمل خودش باشه که متوقعانه دعا کنه!
نه باید حتی اگه هیچ عمل خیری داره مأیوسانه با توجه به گناهکاری و بی توشه بودن خودش دعا کنه
و خلاصه تنها فقط و فقط چشم امیدش باید به فضل و کرم و رحمت الهی باشه برای استجابت دعاش.
چقدر زیباست!
و چقدر دقیق!
بی خود نیست از بین این همه زبان خداوند زبان عربی رو بر گزیده
برای اینکه ظرفیت بی نظیری در افاده ی دقیقترین معنا داره!
چیزی که نه تنها مسلمین بلکه تمام دانشمندان زباشناس دنیا بهش معترفند!
چند نمونه از دیگر آیاتی که در آنها طمع به همین معنا آمده است:
إِنَّا نَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا ...
... وَنَطْمَعُ أَن یُدْخِلَنَا رَبَّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ
... و ما امید داریم که پروردگارمان ما را با گروه شایستگان [به بهشت] درآورد
وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ
و آن کس که امید دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشاید
تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ
پهلوهایشان از خوابگاهها جدا مىگردد [و] پروردگارشان را از روى بیم و امید مىخوانند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق مىکنند
اما در خصوص تفاوت حرص با طمع، همانطور که بیان شد، حرص در مقابل قناعت و توکل در جنود جهل قرار داده شده!
حالا ملاک اینکه حال ما حرص هست یا طمع چیه؟
در حرص دو ویژگی نهفته با توجه به تضادش با توکل و قناعت
یکی بخل!
یکی اضطراب!
ولی در طمع (طمعی که منظور نظر قرآن هست و جزو جنود عقل آمده) نه بخل پیدا می شه و نه اضطراب
خداوند در قرآن مجید، برای انسان حریص نشانههایی بیان کرده که میتوان آن را از آثار حرص و آز دانس که وجوه تمایز با طمع است!
از جمله این آثار میتوان به بخلورزی و خودداری از رسیدن خیر به دیگران (معارج، آیات 19 و 21؛ عادیات، آیه 8)،
جزع کردن و بیصبری در برابر بدیها (معارج، آیات 19 و 20)،
زراندوزی و انباشت ثروت (معارج، آیات 18 و 19)،
عیبجویی و تحقیر مردم (همزه، آیات 1 و 2)،
نادیده گرفتن احکام الهی و حکم نکردن براساس آن (مائده، آیات 42 تا 44)،
حرام خواری (همان)،
چشمداشت به مال و حقوق دیگران به خاطر بخل شدید (حشر، آیه 9؛ تغابن، آیه 16)،
خوردن مال یتیم و بیارزش نگاشتن یتیمان و دستاندازی به ارث آنان (فجر، آیات 17 و 20)،
تحریف احکام وحقایق دین (مائده، آیات 41 و 42)،
بیتوجهی به بینوایان ومساکین و ترک تلاش در رفع گرسنگی آنان (قلم، آیات 17 تا 24؛ فجر، آیات 18 و 19)،
دنیاگرایی و آخرتگریزی (بقره، آیات 94 تا 96)
و ریشخند دیگران (همزه، آیات 1 و 2) اشاره کرد.
این هم یک نمونه ای دیگه بود از نمونه هایی که خوندن ترجمه قرآن به هیچ وجه نمیتونه جایگزین متن عربیش باشه
چرا که اصلاً معادلی برای برخی کلمات عربی در زبان فارسی وجود نداره!
همونطور که در تاپیک ترجمه هایی معروف که همگی ناقض عدل خداوند است !!(پست ویژه) هم نمونه هایی ذکر کرده بودم
پی نوشت:
[1] سوره اعراف - آیه 56
[2] اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج1، ص: 24
[3] همان
[4] همان
[5] سوره اعراف - آیه 56
[6] (شرح حدیث جنود عقل و جهل، نوشته امام خمینی ص 193)
[7] (نقل از کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، نوشته علامه مصطفوی، ج7، ص41)
[8] سوره اعراف - آیه 56
[9] مفاتیح الجنان، دعای کمیل
[10] صحیفه سجادیه، فرازی از دعای بیست و یکم
[11] سوره زمر - آیه 53
[12] سوره یوسف - آیه 87
نقل قول:داشتم دعای 42 صحیفه رو می خوندم، دیدم که انگار آدم نباید قرآن از دستش جدا بشه!رفتم دعای 42 رو خوندم
دائم باید بخوانه و باهاش مأنوس باشه و همتش این باشه که بهش عمل کنه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان
حتماً تا کنون بسیار شنیده اید که فهم دقیق و درست آیات قرآن شدید بسیار وابسته به فهم دقیق و درست ادبیات عرب است و استفاده ی صرف از ترجمه ی آیات نمی تواند به طور کامل گویای مطلب باشد
دیشب داشتم قرآن می خواندم
مثل همیشه بعد از آنکه که آیات عربی را خواندم رفتم سراغ معنی آن و ناگهان رسیدم به این آیه از قرآن کریم که خداوند می فرماید:
فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَابًا شَدِیدًا وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۲۷-فصلت﴾
ترجمه ای که بنده داشتم از آن مطالعه می کردم معنی را ترجمه ی استاد کاظم پور جوادی است که اینگونه ترجمه کرده اند:
کافران را به طور مسلم عذابی سخت می چشانیم و آنها را بدتر از کردارشان پاداش می دهیم(27)
همانطور که مشاهده می کنید، این ترجمه ناقض عدل خداوند است و در آیات متعدد خداوند می فرماید که به عمل خیر ده برابر و بیشتر پاداش می دهد اما عمل شر را به همان عقوبت میکند، یا خداوند در حق کسی ظلم نمی کند، یا انسان تنها نتیجه ی همان اعمال بدی که کسب کرده است را می بیند که در ادامه عین آیات را هم إن شاء الله تقدیم می کنم
اما ترجمه ای که اینجا از این آیه ی شریفه انجام شده است می گوید ما کافران را به بدتر از آنچه که انجام داده اند کیفر میدهید
خلاصه کلّی دیشب ما بالا پایین کردیم ببینیم این قضیه ریشه اش چیست
چندین ترجمه ی دیگر را ابتدا نگاهی کردم
ترجمه ی استاد ابوالفضل بهرامپور:
و قطعاً کسانی را که کافر شدند عذابی سخت می چشانیم و حتماً آنها را به بدتر از آنچه که انجام داده اند جزا می دهیم(27)
ترجمه ی استاد آیتی:
کافران را عذابى سخت مىچشانیم و بدتر از آنچه مىکردهاند پاداش مىدهیم. (27)
ترجمه ی استاد الهی قمشه ای:
ما هم کافران را البته عذابى سخت بچشانیم و بدتر از آنچه مىکردند کیفر کنیم. (27)
ترجمه ی استاد فولادوند:
و قطعاً کسانى را که کافر شدهاند عذابى سخت مىچشانیم و حتماً آنها را به بدتر از آنچه مىکردهاند جزا مىدهیم. (27)
همانطور که مشاهده میکنید
این یک عده از معروفترین ترجمه های قرآن مجید هستند که همگی این اشتباه بزرگ را که موجب یک شبهه ی اعتقادی بزرگ هست را در ترجمه آورده اند
اما منظور از آیه چیست و ترجمه ی صحیح آن چه میشود
منظور از این آیه این است
که اگر یک کسی کافر بود و گناهان دیگری هم داشت، مثلاً دروغ می گفت یا دزدی کرده بود و یا... خداوند آن کافر را به بدترین عملی که انجام داده است که همان کفر او است مجازات می کند
یعنی عبارت این آیه شریفه که می فرماید :
وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ
و آنها را جزا می دهیم به بدتر عملی که انجام داده اند (که در این آیه همان کفر کافران است!)
أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ یعنی بدتر عملی که انجام داده ، نه بدتر از عملی که انجام داده
در اینجا مناسب است که تعدادی از ترجمه های صحیح را هم تقدیم کنم
دو تای از این ترجمه های صحیح را در همین لینک می توانید مشاهده بفرماید: http://www.parsquran.com/data/showall.ph...r&lang=far
آیت الله مکارم:
به طور مسلم به کافران عذاب شدیدی میچشانیم، و آنها را به بدترین اعمالی که انجام میدادند جزا میدهیم.
استاد خرمشاهی:
پس به کافران عذابى سخت بچشانیم، و بر وفق بدترین کارى که کردهاند ایشان را جزا دهیم
استاد گرمارودی:
و بىگمان ما به کافران عذابى سخت مىچشانیم و برابر با بدترین کردارى که داشتهاند کیفرشان مىدهیم
مرحوم استاد صفارزاده:
پس محقّقاً به کافران عذاب شدیدى خواهیم چشانید و آنها را بر اساس بدترین اعمالشان کیفر خواهیم داد
استاد انصاریان:
به یقین کافران را عذابى سخت مىچشانیم، و بىتردید آنان را بر پایه بدترین اعمالى که همواره مرتکب مىشدند، کیفر مىدهیم.
آیت الله مشکینی:
پس ما هم بىتردید کسانى را که کفر ورزیدند عذاب سختى مىچشانیم و حتما آنها را به کارهاى بسیار زشتى که مىکردند کیفر مىدهیم یا تجسم عینى کارهاى بدشان را کیفر اخروى آنها مىکنیم
در آیه 71 سوره ی اسراء خداوند می فرماید:
یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً (71)
[یاد کن] روزى را که هر گروهى از مردم را با پیشوایشان مىخوانیم پس کسانى که نامه اعمالشان را به دست راستشان دهند، پس آنان نامه خود را [با شادى و خوشحالى] مىخوانند و {حتی} به اندازه رشته میان هسته خرما مورد ستم قرار نمىگیرند. (71)
یا در آیه 160 سوره ی انعام خداوند می فرماید
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (160-انعام)
کسانى که نیکى آورند ده برابر آن (پاداش) دارند و کسانى که بدى آورند جز همانند آن کیفر نمىبینند و به آنان ستم نخواهد شد
ببینید دوستان
علت ایجاد این تاپیک صرفاً توجه دادن شما به این اشتباه رایج ترجمه در ترجمه های نسبتاً معروف نبود
ریشه ی بسیاری از کج فهمی ها و شبهه ها همین جهل ما یا کم توجهی ما نسبت به قواعد دقیق ادبیات عرب است
و بسیاری از کسانی هم که به دنبال سو استفاده و شبهه افکنی هستند نیز می توانند از جهل ما نسبت به این مسئله استفاده کنند و ما را به زعم خود با انبوهی از شبهات و تناقضات در آیات و روایات مواجه کنند
مولا علی در کلام نورانی خود توصیه ای ویژه به جوانان دارند برای حفظ دینشان
مولا نمی فرمایند ای جوانان اگر میخواهید که دینتان حفظ شود به طور مثال تقوا داشته باشید و یا... (توجه کنید که معنای این حرف نعوذاً بالله کم توجهی به مقوله ی تقوا نیست!) معنای این حرف این است که اگر جوان میخواهد دینش حفظ شود باید این توصیه مولا همت گمارند که می فرمایند:
عن علىّ علیه السّلام: یا معشر الفتیان حصّنوا اعراضکم بالادب و دینکم بالعلم.
على علیه السّلام فرموده است: اى گروه جوانان، شرف انسانى خود را با ادب آموزى و دین خویشتن را با علم و دانش حفظ کنید.
الحدیت-روایات تربیتى، ج2، ص: 51
این جمله را جادارد که با طلا نوشت
مولا مخصوصاً گروه جوانان را اینجا مخاطب کرده اند و می فرمایند جوان باید دینش را علم حفظ کند
یعنی برویم علم در دین خود بدست آوریم، تفقه کنیم تا در مقابل دو تا شبهه که واقع شدیم پایه های اعتقادیمان نلرزد
بد نیست که به این تاپیک هم نظری بیفاکنید:
من برای دینم وقت ندارم!
به عنوان نمونه ی دیگر که ادب تفهیم درست از ادبیات عرب باعث شبه شده همان حدیث معروف مولا علی در مورد ناقص العقل بودن زنان است:
استدعا دارم کاملاً به دقت مطالعه فرماید!
مشکل ما در مورد عبارت ناقص العقل بودن زنان اینه که فکر میکنیم معنای نقص در عربی هم مثل فارسیه.
در فارسی نقص یعنی کمبود!
ولی در عربی معناش این نیست. اگه به لغنتنامه ها مراجعه کنین، نقص رو "خسران من الحظّ" معنی کنند. یعنی کاهش در بهره برداری یا خلاصه تر به معنای کم بهره گیری نه کمبود!.
حالا فرق اینها چیست؟
در روایات آمده (اذا ثمَّ العقل نقص الکلام) یعنی هر وقت عقل کامل شد، کلام کم میشه. [b]اینجا منظورش این نیست که هر کی عقلش کامل تره کمتر میتونه حرف بزنه! بلکه میخواد بگه هر کسی عقلش کامل میشه کمتر حرف میزنه و این با کمبود خیلی فرق میکنه[/b].
مثلاً! اگه اردوی ما هفتصد هزار تومان هزینه داشته باشه و بوجه مون پانصد هزار تومان باشه ما فارسی زبان ها میگیم نقص و کمبود بودجه داریم ولی در عربی بر عکسه! یعنی اگه هفتصد هزار تومان بودجه داشته باشیم فقط پانصد هزار تومانش رو خرج کنیم اینجا عرب میگه ناقصه! یعنی کمتر از بودجه بهره گرفته!
در نیتجه ناقص العقل بودن در اینجا یعنی نوع زنان کمبود عقل ندارند، بلکه از عقلی که خداوند به طور یکسان در اختیار زن و مرد قرار داده کمتر استفاده میکنند
حالا چی شده که کمتر استفاده میکنند؟
به خاطر این که خداوند همراه نعمت عقل به زن و مرد نعمت عواطف رو هم عنایت کرده و بارها دیده شده چه در مرد و چه در زن، عقل و عاطفه در برابر هم قرار گرفته اند که گاهی باید میدان را به عقل داد و گاهی به عواطف، ولی نوع زن چون از عواطف سرشار برخورداند و این هم بخاطر نقش تربیتی و محبتی است که به زن در دستگاه آفرینش داده اند، باعث شده در تقابل عقل و احساس، عموماً زنان طرف احساس رو گرفته و کمتر از عقل بهره بگیرن. از یک جنبه ی دیگر هم حضرت علی می فرمایند که عقل دو قسمته؛ عقل طبیعی و عقل تجربی و عقل تجربی قسمتی از عقله که شخص باید پرورش بده. حالا اون چیزی که زنها کمتر از اون بهره بردای میکنند شاید همین عقل تجربیه و... البته میبینیم که این هم قابل رفعه.
حالا سوال اینه که اگه قابل رفعه چرا حضرت علی کل زن ها رو مورد خطاب قرار داده اند؟
ببینید وقتی حضرت علی توصیفی رو در مورد زنان به کار میبرند چند حالت رو می شه در نظر گرفت.
یا فقط زنان عصر خودشون شامل این ویژگی میشن که اینطور نیست چون دلایلی که حضرت در مورد ادعاشون می آرند مربوط به همه زمان هاست.
یا این ادعا در مورد همه ی زنها صادقه که اون هم درست نیست. چون که زن هایی مثل حضرت زهرا و حضرت زینب از این قائده مستثنی اند.
پس میشه حالت سوم دیگه ای رو گفت. در این حالت منظور طبیعت اولیه زنانه که البته این طبیعت با تربیت قابل تغییر و اصلاحه ولی چون عموم زنها هم معلوم نیست بتونند کاملاً این حالت رو تغییر بدهند گفتار حضرت کلی بیان شده و هر کسی میتونه خودش رو از مصادیق این جمله خارج کنه
{درست مثل اینکه بگیم مردها از زنها قوی تر است، نوع خلقت اولیه عموم مردها از نظر قوای بدنی قویتر از نوع خلقت اولیه عموم زن هاست اما یه زن میتونه بره به طور مثال ورزش رزمی قهرمان المپیک هم بشه و یه تنه حریف چند مرد معمولی بشه!
اما حکم کلی قدرت بیشتر بدنی مرد نسبت به زن همچنان برقرار است!}
البته یک نکته ی بسیار مهم دیگر هم تقدیم میکنم که در مورد فیزیولوژی مغز زن و مرد و تفاوت بنیادین اونهاست
[b]مغز دو نیمکره دارد
یکی مخصوص عواطف و دیگری مخصوص استدلال و استنتاج و منطق
در مرد ها هر دوی این نیمکره ها مجزا از هم کار میکنند، یعنی مرد می توانند به طور کامل تقریباً منطقی فکر کند و یا کاملاً عاطفی باشد
اما در زنان به دلیل نوع نقشی که برایشان خدا در نظر گرفته در هستی برای رسیدن به کمالشان هر دوی این نیمکره ها دائم با هم ارتباط دارند و یک زن هیچ وقت نمی تونه تصمیمش مطلقاً منطقی و خالی از هر گونه احساس و عاطفه باشد چون هر دوی این نیمکره های احساس و منطق با هم در ارتباطند[/b]
و مادر هر چند هم که عقل حکم کنه که فرزندش عملی مرتکب شده که لایق مهر مادری نیست اما همواره مهر مادرانه جلوی اقدام کاملاً منطقی را از مادر میگیرد
خلاصه ی کلام آنکه برادران و خواهران ایمانی
اگر میخواهیم دینمان در ایام جوانی حفظ شود در این دوران آخرالزمان علاوه بر تقوا و .... بنابر صریح فرمایش مولا علی نیاز داریم که برویم و دینمان را بفهمیم و نسبت به آن علم و تفقه و فهم پیدا کنیم.
یا علی
التماس دعا برای پدر و مادر حقیر
سلام دوستان
در این بخش که محوریت با آیات قرآن مجید هست، سعی میشه نابترین معارف در باره قرآن مجید، در اون ارائه بشه
از نظر حقیر مهمترین معیار ناب بودن اینه که اون آیه و مطلب بر روی خود نویسنده ی مطلب اثر ویژه و ملموسی داشته باشه و برای خود نویسنده در درجه اول بسیار مفید و کاربردی بوده باشه
اولین آیه ای رو که تقدیم دوستان میکنم یکی از آیاتی هست که خود من بسیار از اون لذت بردم و استفاده کردم:
لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177- بقره)
نیکى، (تنها) این نیست که (به هنگام نماز،) روىِ خود را به سوى مشرق و (یا) مغرب کنید (و تمام گفتگوى شما، در باره قبله و تغییر آن باشد و همه وقت خود را مصروف آن سازید) بلکه نیکى (و نیکوکار) کسى است که
به خدا، و روز رستاخیز، و فرشتگان، و کتاب (آسمانى)، و پیامبران، ایمان آورده
و مال (خود) را، با همه علاقهاى که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مىکند
نماز را برپا مىدارد
و زکات را مىپردازد
و (همچنین) کسانى که به عهد و پیمان خود وفا مىکنند
و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ، صبر و استقامت به خرج مىدهند
اینها کسانى هستند که راست مىگویند و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است)
و اینها هستند پرهیزکاران! (177)
شأن نزول آیه همانطور که در پرانتزِ توضیحات معنای آیه هم آمده واقعه ی برگشتن قبله از بیت المقدس بسوى کعبه و جدال و بگو مگو بسیار یهودیان متکبر و مسیحیان و مسلمین در این باره هست که خیلی این بُعدش مورد نظر حقیر نیست.
در شأن این آیه شریفه رسول اکرم صلوات الله علیه می فرمایند: هر کس باین آیه عمل کند ایمان خود را به کمال رسانده باشد. (4- تفسیر صافى ج 1 ص 161)
این آیه بسیار آیه فوق العاده ای است و مراتب ایمان در این آیه مرحله به مرحله ذکر شده
ایمان در نازلترین درجه اون از اعتقاد به خدا آغاز میشه و اعتقاد به آخرت، من در زندگی افراد زیادی رو دیدم که به خدا و آخرت ایمان دارند اما به پیغمبر اکرم نه، معلوم میشه این یه مرحله بالاتر از ایمان هست، اما در ادامه میاد با افزودن هر قید مراحل ایمان رو سخت تر و سخت تر میکنه.
من خیلی ها رو دیدم که اهل انفاق و بخششند اما کمتر کسی رو دیدم که از محبوبترین و عزیزترین داراییهاش انفاق کنه و خداوند در این آیه میگه از شروط قرار گرفتن در میان نیکوکاران حقیقی اینه که از با ارزشترین ومحبوبترین اموالت انفاق کنی.
یکی از بزرگترین درسهایی که من گرفتم در این آیه اینه که برای انفاق، خداوند یک اولویت بندی بسیار دقیق و حسابشده تعیین کرده. یعنی چی؟
یعنی مستحب است شدیداً قبل از هر چیز ما به خویشاوندان مستحق خود انفاق کنیم و تا سایرین و تا مستحقی در بین خویشان ما هست چندان جایز نیست که اون رو به دیگری بدیم چه را که حق بیشتری برگردن ما هست نسبت به خویشانمان تا دیگران!
در آیه دیگه ای در همین سوره بقره باز این خویشان رو هم اولویت بندی میکنه:
یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ (215)
از تو سؤال مىکنند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: «هر خیر و نیکى (و سرمایه سودمند مادى و معنوى) که انفاق مىکنید، باید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد.» و هر کار خیرى که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است. (لازم نیست تظاهر کنید، او مىداند). (215)
همونطور که مشاهده میکنید اینجا پدر و مادر رو بر هر خویشاوند و هر شخصی مقدم دونسته!
یعنی خدا میگه اگه پدر و مادرتون مستحق بودن باید به اونها انفاق کنید نه کس دیگه چون بیش از هر کس بر گردن ما حق دارند!!!!
و بعد از پدر و مادر و خویشاوندان نوبت میرسه به یتیمان که خداوند بی اندازه نسبت به ایتام حساس است و ما احادیث حیرت انگیزی از ثواب رسیدگی به ایتام و عقاب و عذاب حقیقتاً وحشتناکی برای خیانت در مال و حق یتیم داریم،
بعد از ایتام نوبت میرسه به مساکین، یه توضیح مهم در مورد مسکین بدم: ببینید مسکین به فقیری میگن که اظهار گدایی نمیکنه و عزت خودش رو حفظ میکنه بعلاوه مسکین از فقیر بد حال تر است اما شما میدونی فقیر و محتاج است!!!!!!!!!
بعد از مساکین نوبت میرسه به در راه ماندگان و نکته ی بسیار جالب اینه که در آخرین مراحل نوبت میرسه به سائل یا همون گدای خودمون که در بسیاری از مواقع اولین نفر دربین این گروه دریافت کنندگان انفاقند و در نهایت هم نوبت میرسه به بردگان و شاید به نوعی زندانیان امروز
البته در روایات استثنا ها ای هم داریم به طور مثال شخصی که گرسنگی ممکن است به ایمانش صدمه جدی بزنه در حالی که همین گرسنگی برای زن و فرزندمان بی ایمانی به همراه نداره اینجا باید اون گرسنه رو اولویت داد ولی به هر حال روند عمومی انفاق به همین شکل است که در قرآن اومده.
در قید بعدی باز کار رو سخت تر میکنه: ببینید دوستان من خیلی ها رو دیدم که به اون عقایدی که اول گفتم معتقدند و اهل انفاق هم هستند اما زیر بار نماز نمیرن و نماز نمیخونن!!!!
نماز در قرآن، خودش یه بحث مفصل میخواد که اگه توفیقی بود و عمری در پستهای بعدی خدمت دوستان تقدیم میکنم.
در قید بعدی باز هم کار رو سخت تر میکنه یعنی پای حقوق مالی واجب، مانند خمس و زکات رو به میون میاره. دوستان من خیلی ها رو دیدم که هزار هزار و ملیون ملیون انفاق میکنن اما زیر یک قرون خمس یا زکات نمیرن و این هم بحث مفصلی میطلبد که مجالش اینجا نیست.
در قید بعدی کار رو و اقعاً سخت میکنه و من خودم از اینجا به بعد واقعاً کم میارم متأسفانه (البته امید به فضل خدا و عنایت امام زمان دارم تا من هم روزی آدم بشم انشاالله)
در اینجا قید وفای به عهد رو مطرح میکنه که کار حقیقتاً سختیه!!
در حدیث است که ((شیعیان ما رو در دو هنگام بشناسید یکی در هنگام اول وقت نماز (با پرداختن به نماز اول وقت) و دیگری در هنگام رسیدن موعد وفای به عهد (که باید به قولی که داده اند عمل کنند))
دوستان وفای به عهد خیلی خیلی گسترده است،
ما به دیگران قول میدیم و باید پاش وایسیم
ما به خدا قول میدیم و باید پاش وایسیم
و ما بارها و بارها به خودمون قول دادیم که خیلی کارا بکنیم امّا آیا پای قولمون به خودمون وایسادیم؟
در مرحله آخر هم یه قید بسیار خفن میاره و اون صبر هست
در روایت داریم که ((صبر در ایمان به منزله سر در بدن است!!!))
و در روایات سه جور صبر داریم،
اول صبر بر معصیت، بالاخره بسیاری از معاصی شیرینی هایی برای نفس داره و باید در برابر وسوسه های نفس و شیطان ایستاد وصبر کرد
دوم صبر بر مصیبت، در زندگی هر انسانی مصیبت هایی از بیماری ها و ازدست دادن عزیزان و از بین رفتن اموال و... رخ میده که کاری از دست انسان ساخته نیست و به نوعی مقدرات است و وظیفه ما در برابر این مصایب صبر است
سوم صبر بر طاعت، بسیار از واجبات برای نفس انسان سخت و گران و ناخوشایند است در مراحل اولیه مانند سختی روزه و جهاد و... اما واجب الهی تحت هر شرایط از سوی بنده مومن باید بجا آورده بشه هرچند سخت باشه و باید بر سختی ها و مشکلاتش صبر کرد و پایدار بود
حال، کسی که تمام این صفات رو داشت، در ادعای ایمانش از نظر خداوند متعال صادق است و خداوند او را در زمره صدیقین و ابرار و متقین حقیقی قرار میده و خدا میدونه که چه برکاتی در قرار گرفتن انسان در میان این گروه ها وجود داره!!
در پیایان این قسمت حدیث بسیار زیبایی از امام باقر علیه السلام رو مرتبط با مضمون این آیه شریفه تقدیم دوستان میکنم:
ابو حمزه ثمالى- رحمه اللَّه گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که مىفرمود: چهار چیز است که در هر کس باشد اسلام او کامل است، و بر ایمانش یارى مىشود، و گناهانش از وى پاک مىگردد، و بدیدار خدا رود در حالى که از او خرسند است، و اگر سراپایش را گناه فرا گرفته باشد خداوند آنها را بریزد. و آن چهار چیز عبارتند از:
وفا به عهدى که انسان با خدا مىبندد،
و راستگوئى با مردم،
و شرم و حیا از آنچه که نزد خدا و مردم زشت مىنماید،
و خوش خلقى با خانواده و سایر مردم.
و چهار چیز است که در هر یک از مؤمنین باشد خداوند او را در برترین درجات بهشت در غرفهاى فوق غرفه دیگر در جایگاه شرف، بتمام معنى جاى دهد:
آن کس که یتیمى را پناه دهد و بخوبى از وى پذیرائى کند و چون پدرى مهربان براى او باشد،
و آن کس که به ناتوانى رحم کند و او را یارى دهد و کفایت نماید،
و آن کس که هزینه زندگى پدر و مادرش را بپردازد و با آنان به نرمى و نیکى رفتار کند و اندوهگینشان نسازد،
و آن کس که با غلام خود بدخلقى و ناسازگارى نکند و او را در کارهایش کمک نماید و نسبت به بازخرید خود اگر طاقت ندارد مجبورش نسازد.
امالى شیخ مفید-ترجمه استادولى، متن، ص: 185
گزیده ای از تفسیر گرانسنگ المیزان رو هم در مورد این آیه شریفه خدمت دوستان تقدیم میکنم:
این آیه شریفه ذکر اوصاف ابرار و نیکوکاران است و می خواهد نشان دهد که مفهوم خالى از مصداق و حقیقت، هیچ اثرى و فضیلتى ندارد.
و این خود روش مرسومِ قرآن در تمامى بیاناتش است که وقتى میخواهد مقامات معنوى را بیان کند، با شرح احوال و تعریف رجال دارنده آن مقام، بیان میکند و به بیان مفهوم تنها قناعت نمیکند.
و سخن کوتاه آنکه جمله: (وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ) تعریف ابرار و بیان حقیقت حال ایشان است که:
هم در مرتبه اعتقاد تعریفشان مىکند
و هم در مرتبه اعمال
و هم اخلاق،
در باره اعتقادشان میفرماید: (مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ)
و در باره اعمالشان میفرماید: (أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا)،
و در باره اخلاقشان میفرماید. (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).
و در تعریف اولى که از ایشان کرده، فرموده: (کسانى هستند که ایمان به خدا و روز جزا و ملائکه و کتاب و انبیاء دارند)، و این تعریف شامل تمامى معارف حقهاى است که خداى سبحان ایمان به آنها را از بندگان خود خواسته و مراد به این ایمان، ایمان کامل است که اثرش هرگز از آن جدا نمىشود و تخلف نمیکند، نه در قلب، و نه در جوارح،
در قلب تخلف نمیکند، چون صاحب آن ایمان حقیقی دچار شک و اضطراب و یا اعتراض و یا در پیشامدى ناگوار دچار خشم نمیگردد.
و در اخلاق و اعمال هم تخلف نمیکند، (چون وقتى ایمانِ کامل در دل پیدا شد، اخلاق و اعمال هم اصلاح میشود).
بعد از این تعریف درباره اعتقاداتشان، به بیان پارهاى از اعمالشان پرداخته، میفرماید: (وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى، وَ الْیَتامى، وَ الْمَساکِینَ، وَ ابْنَ السَّبِیلِ، وَ السَّائِلِینَ، وَ فِی الرِّقابِ، وَ أَقامَ الصَّلاةَ، وَ آتَى الزَّکاةَ)
و از جمله اعمال آنان نماز را بر شمرده که حکمى است مربوط به عبادت که در آیه (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ، نماز از فحشاء و منکر نهى مىکند. (عنکبوت- 45)
و نیز در آیه: (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی، نماز را براى یادآورى من بپا بدار (طه-14)، در اهمیت آن سخن رفته است،
از دیگر نشانه های اعمال مومنین کامل، زکات را که حکمى است مالى و مایه صلاح معاش ذکر فرموده..
"وفاى به عهد، صبر و صدق، سه صفت مؤمنین"
خداى سبحان بعد از ذکر پارهاى از اعمال آنان بذکر پارهاى از اخلاقشان پرداخته، از آن جمله
وفاى به عهدى که کردهاند،
و صبر در باساء و ضراء و صبر در برابر دشمن و ناگواریها و سختی های جنگ را میشمارد
و عهد عبارتست از التزام به چیزى و عقد قلبى بر آن و هر چند خداى تعالى آن را در آیه مطلق آورده، لکن بطورى که بعضى گمان کردهاند شامل ایمان و التزام به احکام دین نمیشود، براى اینکه دنبالش فرموده: (اذا عاهدوا وقتى که عهد مىبندند)، معلوم مىشود منظور از عهد نامبرده عهدهایى است که گاهى با یکدیگر مىبندند (و یا با خدا مىبندند، مانند نذر و قسم و امثال آن) ولکن اطلاق عهد در آیه شریفه شامل تمامى وعدههاى انسان و قولهایى که اشخاص میدهد میشود، مثل اینکه بگوید: (من این کار را میکنم، و یا این کارى که مىکردم ترک مىکنم) و نیز شامل هر عقد و معامله و معاشرت و امثال آن مىشود.
و صبر عبارتست از ثبات بر شدائد، در مواقعى که مصائب و یا جنگى پیش مىآید و این دو خلق یعنى وفاى به عهد و صبر هر چند شامل تمامى اخلاق فاضله نمیشود و لکن اگر این دو خلق (صبر و وفای به عهد) در کسى پیدا شد، بقیه آن خلقها نیز پیدا میشود.
و این دو خلق یکى متعلق به سکون است و دیگرى متعلق به حرکت،
وفاى به عهد متعلق به حرکت
و صبر متعلق به سکون،
پس در حقیقت ذکر این دو صفت از میان همه اوصاف مؤمنین به منزله این است که فرموده باشد: مؤمنین وقتى حرفى میزنند، پاى حرف خود ایستادهاند و از عمل به گفته خود شانه خالى نمیکنند.
و اما این که براى بار دوم مؤمنین را معرفى نموده که (أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا) براى این بود که صدق، وصفى است که تمامى فضائل علم و عمل را در بر میگیرد،
ممکن نیست کسى داراى صدق باشد و عفت و شجاعت و حکمت و عدالت، چهار ریشه اخلاق فاضله را نداشته باشد، چون آدمى به غیر از اعتقاد و قول و عمل، چیز دیگرى ندارد
و
وقتى بنا بگذارد که جز راست نگوید، ناچار میشود این سه چیز را با هم مطابق سازد،
یعنى:
نکند مگر آنچه را که میگوید
و نگوید مگر آنچه را که معتقد است
وگر نه دچار دروغ میشود.
بنا بر این اگر کسی بنا گذاشت که حقیقتاً جز راست نگوید، تنها چیزى را میگوید که بدان معتقد است و تنها عملى را میکند که مطابق گفتارش است، در این هنگام است که ایمان خالص و اخلاق فاضله و عمل صالح، همه با هم برایش فراهم میشود.
هم چنان که در جاى دیگر نیز در شان مؤمنان فرموده: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ، وَ کُونُوا
مَعَ الصَّادِقِینَ، اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا بترسید و با راستگویان باشید). (توبة- 119)
و اما تعریفى که براى بار سوم از آنان کرد و فرمود: (أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ)، براى بیان کمال ایشان است، چون برو نیکی و صدق اگر به حد کمال نرسند، تقوى دست نمیدهد.
یا علی و التماس دعا