او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

توحید افعالی: توجه به حقیقتِ لا حول و لا قوة الّا بالله

 توحید افعالی: توجه به حقیقتِ لاحول و لا قوة الّا بالله

پناه بردن به خداوند برای حفظ از معصیت و نافرمانی

 و توجه به این حقیقت که: توفیق طاعت و بندگی صرفاً از ناحیه‌ی خداوند است و شأن انسان خاکی، انحطاط و تنزل در طبیعت است.


ما شاءَ اللهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ [کهف:۳۹]

آنچه خدا بخواهد (می‌شود)؛ قوّت [و نیرویى] جز از ناحیه‌ی خدا نیست.


 حضرت امام محمد باقر علیه السلام:

 عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَعْنَی لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهًَْ إِلَّا بِاللَّهِ فَقَالَ مَعْنَاهُ لَا حَوْلَ لَنَا عَنْ مَعْصِیَهًِْ اللَّهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ لَا قُوَّهًَْ لَنَا عَلَی طَاعَهًِْ اللَّهِ إِلَّا بِتَوْفِیقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل.

 جابر جعفی می‌گوید: 

از امام باقر (علیه السلام) در مورد معنی آیه: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ (حول و قوایی جز از ناحیه خدا نیست) سؤال نمودم، 

حضرت فرمود: 

«معنایش این است که روگردانیدن و دوری‌نمودن از معصیت خداوند برای ما جز به سبب یاری خدا میسّر نباشد، 

و قوّت و نیرویی بر طاعت و فرنبرداری خداوند برای ما جز به سبب توفیقی که خداوند با عزّت و جلال عطا فرماید، نیست.

 التوحید (شیخ صدوق): ج۱، ص۲۴۲


‍  حضرت امام محمد باقر علیه السلام:

 إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى  دَاوُدَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنِ اِئْتِ عَبْدِی  دَانِیَالَ فَقُلْ لَهُ إِنَّکَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ وَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ وَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ فَإِنْ أَنْتَ عَصَیْتَنِیَ اَلرَّابِعَةَ لَمْ أَغْفِرْ لَکَ فَأَتَاهُ  دَاوُدُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ یَا  دَانِیَالُ إِنَّنِی رَسُولُ اَللَّهِ إِلَیْکَ وَ هُوَ یَقُولُ لَکَ إِنَّکَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ وَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ وَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ فَإِنْ أَنْتَ عَصَیْتَنِیَ اَلرَّابِعَةَ لَمْ أَغْفِرْ لَکَ فَقَالَ لَهُ  دَانِیَالُ قَدْ أَبْلَغْتَ یَا نَبِیَّ اَللَّهِ فَلَمَّا کَانَ فِی اَلسَّحَرِ قَامَ  دَانِیَالُ فَنَاجَى رَبَّهُ فَقَالَ یَا رَبِّ إِنَّ  دَاوُدَ نَبِیَّکَ أَخْبَرَنِی عَنْکَ أَنَّنِی قَدْ عَصَیْتُکَ فَغَفَرْتَ لِی وَ عَصَیْتُکَ فَغَفَرْتَ لِی وَ عَصَیْتُکَ فَغَفَرْتَ لِی وَ أَخْبَرَنِی عَنْکَ أَنَّنِی إِنْ عَصَیْتُکَ اَلرَّابِعَةَ لَمْ تَغْفِرْ لِی فَوَ عِزَّتِکَ لَئِنْ لَمْ تَعْصِمْنِی لَأَعْصِیَنَّکَ ثُمَّ لَأَعْصِیَنَّکَ ثُمَّ لَأَعْصِیَنَّکَ.

 خداى عز و جل به داود علیه السّلام وحى فرمود: 

که نزد بنده‌ام دانیال برو و بگو: 

همانا تو مرا نافرمانى کردى و من آمرزیدمت، 

و نافرمانى کردى و تو را آمرزیدم، 

و نافرمانى کردى و تو را آمرزیدم، 

و اگر در بار چهارم نافرمانى مرا کنى تو را نمی‌آمرزم‌؟ 

پس داود علیه السّلام نزدش آمد و فرمود: 

اى دانیال من فرستادۀ خدایم بسوى تو، و او به تو فرماید: 

تو مرا نافرمانى کردى پس من آمرزیدم، 

و نافرمانى مرا کردى و من تو را آمرزیدم، 

و نافرمانى مرا کردى و تو را آمرزیدم، پس اگر براى چهارمین بار مرا نافرمانى کنى تو را نمی‌آمرزم، 

دانیال به وى گفت: 

اى پیامبر خدا پیام خود را رساندى، 

و همین که وقت سحر شد دانیال برخاست و با پروردگار خود مناجات کرد و عرض‌کرد: 

پروردگارا همانا پیغمبر تو داود از سوى تو مرا خبر داد که هر آینه من تو را نافرمانى کردم و تو آمرزیدى، 

و نافرمانیت کردم و تو آمرزیدى، 

و نافرمانیت کردم و تو آمرزیدى، 

و به من خبر داد از سوى تو که اگر من در بار چهارم تو را نافرمانى کنم مرا نمی‌آمرزى، 

پس به عزت و جلالت سوگند اگر تو مرا نگاه ندارى (و از نافرمانى کردن مرا حفظ‍‌ نکنى) هر آینه تو را نافرمانى کنم، 

و سپس نیز نافرمانى کنم، 

و باز هم نافرمانى کنم. 

 الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۴۳۵


پ.ن: نافرمانی دانیال نبی، ترک اولی بوده است و انبیای الهی به توفیق خدا از گناه و معصیت مصون هستند.


 توضیحات فوق‌العاده‌ی عالم ربانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در بیان نکات توحیدی عرفانیِ عظیم این حدیث شریف:


گاهی بعضی احادیث فهم را زیاد می‌کنه.

می‌گه یکی از انبیا را، خدا تهدیدش کرد

که فرمود: عبدی! (بنده‌ی من!)

عصیتنی فغفرت لک (معصیت کردی و از تو گذشتم)

ثم عصیتنی فغرفت لک (بعد دوباره معصیت کردی و باز گذشت کردم)

به عزت و جلالم سوگند اگر این‌دفعه معصیت کنی، تو را عذابت می‌کنم که چنین و چنان!

تعجبه! پیغمبر خدا، جواب چی‌ بده!؟

این اگر می‌گفت چشم، غلط بود!

این (چشم گفتن در اینجا) معنایش اینه که برای خودش حول و قوایی قائله‌.

گفت: به عزت و جلالت قسم خدایا!

اگر‌ حفظم نکن، بازم معصیت می‌کنم، باز معصیت می‌کنم، بازم معصیت می‌کنم.

چی می‌خوان حالی کنن (حضرات معصومین علیهم السلام با بیان این احادیث)

(می‌خواهم توجه دهند که) در این حالاتی که موفق می‌شی، این موفقیت‌ها از تو نیست، خدا حفظ کرده.

شأن انسان اینه که هلاک شه.

شأن خاک انحطاطه.

در همه این‌ها باید فکر کرد که فهم زیاد شه.

در اینجا به نظر من اگر می‌گفت چشم اطاعت می‌کنم، معناش لینه که عمل رو از خودش می‌بینه؛

غرض از تمام بعث و نزل و رسل و انزال کتب، توحید خدای متعال است، هیچ چیز غیر از این نیست.

بدون ولایت امیرالمؤمنین اصلاً به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله راهی نیست... تا چه رسد به رسیدن به توحید...

به گواه روایات معتبر شیعه[1] و سنی[2]، اولین مخلوق خداوند (به تعبیر دیگر صادر اول از ذات باری‌تعالی) و حجاب اقرب و نزدیک‌ترین مخلوق به خداوند[3]؛ حقیقت نوری نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است[4].

و حقیقت نوری ایشان به گواه قرآن کریم واسطه‌ی فیض خداوند به ما سوی الله هستند[5]. یعنی خداوند اراده کرده است که هر فیضی به هر مخلوقی بخواهد برسد باید از مجرای نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عبور کند.

از سوی دیگر به گواه آیه‌ی مباهله و روایات تفسیری ذیل آن در منابع شیعه و سنی[6]، نزدیک‌ترین مخلوق به نبی اکرم که در حکم نفس و جان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هستند، وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است[7] و طبق حدیث مشهور و متواتر در نزد شیعه و سنی منقول از نبی اکرم صلی الله علیه و آله که می‌فرمایند:

«من شهر علم هستم و علی باب آن است و احدی نمی‌تواند وارد این شهر علم شود مگر از طریق باب آن[8].» هیچ کس به وجود نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله راه ندارد، مگر از طریق پذیرش ولایت مولی علی علیه‌السلام که باب معرفت نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هستند.

بر این اساس، برای معرفت خداوند راهی وجود ندارد، مگر از طریق معرفت نبی‌ اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

و برای معرفت نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز راهی وجود ندارد مگر از طریق معرفت مولی علی علیه‌السلام

و لازمه معرفت ایشان هم پذیرش ولایت ایشان و اولاد طاهرینشان صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین است[9].

این حقیقت در قرآن کریم نیز ذکر شده است.

در آیه‌ای از قول نبی اکرم بیان شده:

من اجر رسالتی نمی‌خواهم مگر مودّت ذی‌القربی[10].

در آیه‌ی دیگر نیز بیان شده که:

من اجر رسالتی نمی‌خواهم مگر از کسی که بخواهد راهی به سمت پروردگار اتخاذ نماید[11].

این دو آیه کنار هم، یعنی جز از طریق مودّت ذی‌القربی، راهی به سمت خداوند وجود ندارد.

و البته روایات شیعه[12] و سنی[13] نیز بیان کرده‌اند که مصداق انحصاری ذی‌القربی در این آیات که مودّتشان واجب گشته مولی علی علیه‌السلام و امامان معصوم علیهم‌السلام از نسل ایشان هستند.

بر اساس این مقدّمات که بر مبنای آیات قرآن و منابع مهم اهل سنت بیان شد، مشخص می‌شود که بدون ولایت، به هیچ وجه نمی‌توان به توحید رسید. به همین جهت، رسیدن به توحید برای کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را نپذیرفته‌اند، از نظر تکوینی امکان ندارد، زیرا وجود امام علیه‌السلام مقدّم بر همه و واسطه‌ی خدا و خلق و محیط بر عالم است. بدون ولایت ائمه علیهم‌السلام حتی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز نمی‌توان استفاده کرد؛ چرا که همان‌طور که بیان شد وقتی نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در روایت متواتر معتبر از نظر شیعه و سنی می‌فرمایند: «أنا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة و الحکمة فلیأتها من بابها[14]» بدون ولایت اصلاً به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله راهی نیست، تا چه رسد به اینکه به توحید برسند.

لذا کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را نپذیرفته‌اند و مدعی عرفان توحیدی هستند، از خیالات خودشان استفاده می‌کنند، نه از وجود شریف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، مگر آن‌هایی که به ظاهر ولایت علی علیه‌السلام را ندارند، ولی در باطن شیعه باشند (یا شیعه شده باشند) و از روی تقیه تشیّع خود را مخفی کرده‌اند.



 منابع:

[1] به عنوان نمونه‌ای از روایات معتبر در این خصوص از منابع شیعه:

اباصلت هروی به نقل از علی بن موسی به نقل از پدرش موسی بن جعفر به نقل از پدرش جعفر بن محمد به نقل از پدرش محمد بن علی به نقل از پدرش علی بن الحسین به نقل از پدرش حسین بن علی به نقل از پدرش علی بن ابی‌طالب علیهم السلام نقل می‌کند:

قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَا خَلَقَ اَللَّهُ خَلْقاً أَفْضَلَ مِنِّی وَ لاَ أَکْرَمَ عَلَیْهِ مِنِّی قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَأَنْتَ أَفْضَلُ أَمْ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ عَلَى مَلاَئِکَتِهِ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی عَلَى جَمِیعِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلْمُرْسَلِینَ وَ اَلْفَضْلُ بَعْدِی لَکَ یَا عَلِیُّ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِکَ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِکَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّینَا ...فَکَیْفَ لاَ نَکُونُ أَفْضَلَ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَى مَعْرِفَةِ رَبِّنَا وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَقْدِیسِهِ لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقُ أَرْوَاحِنَا فَأَنْطَقَنَا بِتَوْحِیدِهِ وَ تَحْمِیدِهِ ثُمَّ خَلَقَ اَلْمَلاَئِکَةَ فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً اِسْتَعْظَمُوا أَمْرَنَا فَسَبَّحْنَا لِتَعْلَمَ اَلْمَلاَئِکَةُ أَنَّا خَلْقٌ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ مُنَزَّهٌ عَنْ صِفَاتِنَا فَسَبَّحَتِ اَلْمَلاَئِکَةُ بِتَسْبِیحِنَا وَ نَزَّهَتْهُ عَنْ صِفَاتِنَا. ...فَبِنَا اِهْتَدَوْا إِلَى مَعْرِفَةِ تَوْحِیدِ اَللَّهِ وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَحْمِیدِهِ وَ تَمْجِیدِهِ ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ آدَمَ فَأَوْدَعَنَا صُلْبَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِکَةَ بِالسُّجُودِ لَهُ تَعْظِیماً لَنَا وَ إِکْرَاماً وَ کَانَ سُجُودُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُبُودِیَّةً وَ لآِدَمَ إِکْرَاماً وَ طَاعَةً لِکَوْنِنَا فِی صُلْبِهِ فَکَیْفَ لاَ نَکُونُ أَفْضَلَ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ قَدْ سَجَدُوا لآِدَمَ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ وَ أَنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَى اَلسَّمَاءِ أَذَّنَ جَبْرَئِیلُ مَثْنَى مَثْنَى وَ أَقَامَ مَثْنَى مَثْنَى ثُمَّ قَالَ لِی تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ أَتَقَدَّمُ عَلَیْکَ فَقَالَ نَعَمْ لِأَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِیَاءَهُ عَلَى مَلاَئِکَتِهِ أَجْمَعِینَ وَ فَضَّلَکَ خَاصَّةً فَتَقَدَّمْتُ فَصَلَّیْتُ بِهِمْ وَ لاَ فَخْرَ فَلَمَّا اِنْتَهَیْتُ إِلَى حُجُبِ اَلنُّورِ قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ وَ تَخَلَّفْ عَنِّی فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ فِی مِثْلِ هَذَا اَلْمَوْضِعِ تُفَارِقُنِی فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اِنْتِهَاءَ حَدِّیَ اَلَّذِی وَضَعَنِی اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ إِلَى هَذَا اَلْمَکَانِ فَإِنْ تَجَاوَزْتُهُ اِحْتَرَقَتْ أَجْنِحَتِی بِتَعَدِّی حُدُودِ رَبِّی جَلَّ جَلاَلُهُ فَزُجَّ بِی فِی اَلنُّورِ زَجَّةً حَتَّى اِنْتَهَیْتُ إِلَى حَیْثُ مَا شَاءَ اَللَّهُ مِنْ عُلُوِّ مُلْکِهِ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَبَّیْکَ رَبِّی وَ سَعْدَیْکَ تَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ أَنْتَ عَبْدِی وَ أَنَا رَبُّکَ فَإِیَّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ فَتَوَکَّلْ فَإِنَّکَ نُورِی فِی عِبَادِی وَ رَسُولِی إِلَى خَلْقِی وَ حُجَّتِی عَلَى بَرِیَّتِی لَکَ وَ لِمَنِ اِتَّبَعَکَ خَلَقْتُ جَنَّتِی وَ لِمَنْ خَالَفَکَ خَلَقْتُ نَارِی وَ لِأَوْصِیَائِکَ أَوْجَبْتُ کَرَامَتِی وَ لِشِیعَتِهِمْ أَوْجَبْتُ ثَوَابِی فَقُلْتُ یَا رَبِّ وَ مَنْ أَوْصِیَائِی فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ أَوْصِیَاؤُکَ اَلْمَکْتُوبُونَ عَلَى سَاقِ عَرْشِی فَنَظَرْتُ وَ أَنَا بَیْنَ یَدَیْ رَبِّی جَلَّ جَلاَلُهُ إِلَى سَاقِ اَلْعَرْشِ فَرَأَیْتُ اِثْنَیْ عَشَرَ نُوراً فِی کُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أَخْضَرُ عَلَیْهِ اِسْمُ وَصِیٍّ مِنْ أَوْصِیَائِی أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمْ مَهْدِیُّ أُمَّتِی فَقُلْتُ یَا رَبِّ هَؤُلاَءِ أَوْصِیَائِی مِنْ بَعْدِی فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ هَؤُلاَءِ أَوْلِیَائِی وَ أَحِبَّائِی وَ أَصْفِیَائِی وَ حُجَجِی بَعْدَکَ عَلَى بَرِیَّتِی وَ هُمْ أَوْصِیَاؤُکَ وَ خُلَفَاؤُکَ وَ خَیْرُ خَلْقِی بَعْدَکَ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لَأُظْهِرَنَّ بِهِمْ دِینِی وَ لَأُعْلِیَنَّ بِهِمْ کَلِمَتِی وَ لَأُطَهِّرَنَّ اَلْأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مِنْ أَعْدَائِی وَ لَأُمَکِّنَنَّهُ مَشَارِقَ اَلْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ اَلرِّیَاحَ وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ اَلسَّحَابَ اَلصِّعَابَ وَ لَأَرْقِیَنَّهُ فِی اَلْأَسْبَابِ وَ لَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِی وَ لَأَمُدَّنَّهُ بِمَلاَئِکَتِی حَتَّى تَعْلُوَ دَعْوَتِی وَ یَجْتَمِعَ اَلْخَلْقُ عَلَى تَوْحِیدِی ثُمَّ لَأُدِیمَنَّ مُلْکَهُ وَ لَأُدَاوِلَنَّ اَلْأَیَّامَ بَیْنَ أَوْلِیَائِی إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ. (علل الشرایع (شیخ صدوق): ج۱، ص۵)

خداوند متعال موجودى را با فضیلت‌تر از من نیافریده.

على علیه السّلام (برای آگاه شدن اصحاب) فرمود: عرضه داشتم: شما افضل هستید یا جبرئیل‌؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: یا على حقّ‌ تبارک و تعالى انبیاء را بر فرشتگان مقرّبش برتری داده و من را بر تمام انبیاء برتری بخشیده و بعد از من افضل از همه‌ی خلایق (حتی با فضیلت‌‌تر از انبیاء مرسل)، تو و امامان بعد از تو هستند، فرشتگان خدمتکاران ما و خدمتگذار دوستان ما هستند.

...یا على ما اگر نبودیم خداوند آدم و حوّا را نمى‌آفرید، بهشت و دوزخ را ایجاد نمى‌کرد آسمان و زمین را پدید نمى‌آورد، با این وصف چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالى که پیش از ایشان به پروردگارمان معرفت پیدا کرده و به تسبیح و تهلیل و تقدیسش پرداخته‌ایم، زیرا اوّل موجودى که پروردگار عالمیان آفرید ارواح ما بود، پس از آفریدن، ارواح ما را به توحید و تحمیدش گویا ساخت، سپس فرشتگان را آفرید، ایشان وقتى مشاهده کردند که ارواح ما یک نور است امر ما را بزرگ شمردند و ما براى این که فرشتگان بدانند مخلوق حضرت جلال هستیم و او از صفات ما مخلوقات مبرّا است حضرتش را تسبیح و تنزیه نمودیم، فرشتگان که چنین دیدند آنها نیز با تسبیح ما به تسبیح حقّ‌ پرداخته و حضرتش را از صفات ما منزّه نمودند.

...پس فرشتگان به واسطه ما به یکتاپرستى و تسبیح و تهلیل و تحمید و تمجید نمودن بارى تعالى ارشاد و راهنمایى شدند.

پس از خلقت ارواح ما حقّ‌ تبارک و تعالى حضرت آدم را آفرید و ما را به رسم ودیعه در صلبش قرار داد و به منظور بزرگداشت و اکرام ما به فرشتگان امر نمود که به آدم سجده کنند و این سجده در واقع عبادت حقّ‌ عزّ و جلّ‌ و اکرام آدم و چون ما در صلب او بودیم طاعت ما بود، پس با این وصف چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالى که جملگى آنها در مقابل آدم سجده نمودند.

و بیان دیگر براى برتر بودن ما از فرشتگان این است که وقتى مرا به آسمان بردند، جبرئیل علیه السّلام دو فصل، دو فصل، اذان و اقامه گفت. سپس به من گفت: اى محمّد پیش بیافت.

به او گفتم: اى جبرئیل بر تو پیشى بگیرم‌؟

گفت: آرى، زیرا خداوند متعال انبیائش را عموماً و تو را به خصوص بر تمام فرشتگان برترى داده است، پس جلو برو و با فرشتگان نماز بگذار و این افتخارى نیست (فضل خداوند به من است)، من جلو رفته و وقتى به حجاب‌هاى نور رسیدم جبرئیل گفت: اى محمّد پیش‌رو و از من جدا شو.

گفتم: اى جبرئیل در چنین جایى مرا تنها مى‌گذارى‌؟

عرضه داشت: آخرین حدّى که حقّ‌ عزّ و جلّ‌ براى من قرار داده همین جا است، اگر از آن تجاوز کنم بال‌هایم مى‌سوزد، پس مرا در نور پرتاب نمود و در آن به جلو رفتم تا جایى که خدا خواست، سپس ندایى به گوشم رسید: یا محمّد!

عرضه داشتم: بلى پروردگارم.

نداء رسید: اى محمّد تو بنده من بوده و من پروردگار تو مى‌باشم، تنها مرا بپرست و فقط‍‌ توکّلت بر من باشد تو در بین بندگانم نور و به سوى خلق رسول و بر آفریدگانم حجّت من مى‌باشى، بهشتم را براى تو و پیروانت آفریده و جهنّم را براى مخالفینت ایجاد نموده‌ام به جانشینانت عزّت و به شیعیانت اجر و ثواب خواهم داد.

عرضه داشتم: پروردگارا! جانشینانم کیانند؟

نداء رسید: اى محمّد اسامى ایشان بر عمود عرش نوشته شده، پس در حالى که مقابل پروردگار جلّ‌ جلاله ایستاده بودم به عمود عرش نگریستم،

دوازده نور دیدم در هر نورى خطى سبز بود که بر آن اسم یکى از اوصیاء و جانشینانم به چشم مى‌خورد،

اول ایشان على بن ابى طالب علیه السّلام و آخر آنها نام مهدى امّتم بود.

عرضه داشتم: پروردگارا، اینان جانشینان بعد از من هستند؟

نداء رسید: اى محمّد ایشان والیان و محبوبان و برگزیدگان و حجّت‌هاى من بعد از تو بر مردمانند و ایشان جانشینان تو و بهترین مخلوقات من بعد از تو مى‌باشند

به عزّت و بزرگى خود قسم که البته به وسیله ایشان دین خود را آشکار کرده و آیین خویش را بر پا نموده و با آخرین ایشان زمین را از دشمنانم پاک خواهم کرد و او را بر مشارق و مغارب کرده زمین مسلط‍‌ نموده، بادها را مسخّرش کرده و ابرهاى سخت را رامش قرار داده و اسباب را در اختیارش نهاده و با لشکریانم کمکش نموده و با فرشتگانم یاریش خواهیم کرد تا دعوت من بر فراز کرۀ زمین مستقر گشته و خلق بر یکتاپرستى من اجتماع کنند و سپس ملک و سلطنتش را گسترانیده و پیوسته روزگار را بین دوستانم سپرى نموده تا روز قیامت فرا رسید.


[2] به عنوان نمونه‌ای از منابع اهل سنت در این خصوص:

عَن جَابر بن عبد الله الْأنْصَارِیّ رَضِی الله عَنْهُمَا قَالَ: (قلت: یَا رَسُول الله بِأبی أَنْت وَأمی أَخْبرنِی عَن أوّل شَیْء خلقه الله قبل الْأَشْیَاء؟ قَالَ: یَا جَابر إِن الله خلق قبل الْأَشْیَاء نور نبیک مُحَمَّد صلى الله عَلَیْهِ وَسلم من نوره. (الفتاوى الحدیثیة (ابن حجر هیتمی): ج۱، ص۴۴) جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: به رسول خدا صلی الله علیه و‌آله گفتم: پدر و مادرم به فدای شما، مرا با خبر کنید از اولین چیزی که خداوند خلق کرد قبل از هر چیز دیگری. رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: ای جابر به راستی که خداوند قبل از خلق کردن هر چیزی نور پیامبرت محمد را از نور خودش خلق کرد.


[3] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۱۴۵) به واسطه ما خداوند بندگی می‌شود، به واسطه ما خداوند شناخته می‌شود به واسطه ما خداوند یگانه دانسته می‌شود و محمد حجاب خدای تبارک و تعالی است.


[4] رسول خدا حضرت محم مصطفی صلی الله علیه و آله: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ حُجُبُهُ. (کفایة الاثر (خزّاز قمی): ج۱، ص۱۷۱) نخستین چیزی که خدا آفرید حجاب‌هایش بود.

رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی (کفایة الأثر (خزّاز قمی): ج۱، ص۱۷۰ - عوالی اللئالی (ابن ابی‌جمهور): ج۴، ص۹۹) اولین چیزی که خداوند خلق کرد نور من بود.

هم اولین مخلوق خداوند حجاب بوده و هم اولین مخلوق خداوند نور حضرت محمد بوده است؛‌ لذا حجاب اقرب خداوند نور حضرت محمد صلی الله علیه و‌ آله است.


[5] توضیح مفهوم واسطه‌ی فیض مبتنی بر آیات و روایات و مرز آن با شرک و غلو:

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

أَنَّ أَبَا حَنِیفَةَ أَکَلَ طَعَاماً مَعَ اَلْإِمَامِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا رَفَعَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَدَهُ مِنْ أَکْلِهِ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِینَ اَللَّهُمَّ هَذَا مِنْکَ وَ مِنْ رَسُولِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ. فَقَالَ أَبُو حَنِیفَةَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ أَ جَعَلْتَ مَعَ اَللَّهِ شَرِیکاً؟ فَقَالَ لَهُ: وَیْلَکَ فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ «وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ» وَ یَقُولُ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اَللّهُ سَیُؤْتِینَا اَللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ». فَقَالَ أَبُو حَنِیفَةَ: وَ اَللَّهِ لَکَأَنِّی مَا قَرَأْتُهُمَا قَطُّ مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ وَ لاَ سَمِعْتُهُمَا إِلاَّ فِی هَذَا اَلْوَقْتِ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: بَلَى قَدْ قَرَأْتَهُمَا وَ سَمِعْتَهُمَا وَ لَکِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِیکَ وَ فِی أَشْبَاهِکَ: «أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» وَ قَالَ: «کَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ». (کنز الفوائد (علامه کراکجی طرابلسی): ج۲، ص۳۶)

روزی ابوحنیفه نزد حضرت امام صادق علیه السلام بود و با هم غذا می‌خوردند. زمانی که امام علیه السلام دست از غذا کشیدند، فرمودند: حمد مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ خداوندا این نعمت از سوی تو و رسول تو است.

ابوحنیفه خطاب به حضرت گفت: ای اباعبدالله [امام علیه السلام را با کنیه خطاب قرار داد]! آیا برای خداوند شریک قرار دادی؟

حضرت در پاسخش فرمود: وای بر تو، خداوند در کتابش می‌فرماید: «آنها فقط از این انتقام می‌گیرند که خدا و رسولش آن‌ها را از فضلش بی‌نیاز ساختند (توبه:۷۴)»

و در جایی دیگر می‌فرماید: «اگر به آنچه خدا و رسولش به آن‌ها عطا کرده راضی باشند و بگویند: «خداوند برای ما کافی‌ست، و به زودی خدا و رسولش از فضلش به ما عطا می‌کنند (توبه:۵۹)»

ابوحنیفه [بعد از شنیدن این دو آیه گفت:] سوگند به خدا! گویا تا این لحظه، هرگز این دو آیه از کتاب خدا را نخوانده‌ام و نشنیده‌ام.

امام علیه السلام در پاسخش فرمودند: بله، به تحقیق که تو این دو آیه را هم خوانده بودی و هم شنیده بودی، اما خداوند متعال در مورد تو و امثال تو، چنین آیاتی را نازل فرموده است: «یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است (محمد:۲۴)»

و نیز فرموده است: «چنین نیست، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دل‌هایشان نشسته است‌ (مطففین:۱۴)»

 در دو آیه‌ی مورد استناد امام صادق علیه السلام یعنی آیات ۵۹ و ۷۴ از سوره‌ی توبه، خداوند نفرموده (الله و رسوله من فضلهما!) بلکه فرموده: «اَللّهُ‌ وَ رَسُولُهُ‌ مِنْ‌ فَضْلِهِ‌»؛ یعنی یک فضل است، از ناحیه خدا که به واسطه‌ی رسولش آن را به خلق می‌رساند.

ضمیمه شدن رسول به الله در بی‌نیاز ساختن از فضل خداوند، همان مفهوم واسطه‌ی فیض است که در معارف حقّه‌ی تشیع که از اختصاصات جایگاه ولی الله الاعظم است.

بیانات ذیل از عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه تبیین عمیق و دقیقی است برگرفته از آیات و روایاتِ صحیحه از مفهوم واسطه‌ی فیض و جایگاه ولی الله الاعظم در عالم و حد و مرز آن با شرک و غلو:

خداوند سبحان، وجود را از مجاری آن - که وسائط فیض هستند و واسطه و مجرای تام آن، که امام علیه‌السلام و مقام ولایت است - نازل می‌کند.

یعنی حق تعالی به واسطه‌ی نفس ولی که همان مقام نورانیت او است، متصرف در امور است و اشیا به واسطه‌ی نفس ولی، قائم به حق هستند.

صاحب ولایت مطلقه کسی است که قیوم تمام ما سوی الله است، اما در عین حال، او خود قائم به حق می‌باشد.

تفاوت اساسی در این است که حق تعالی از ما سوی بی‌نیاز است، لیکن ولی از حق بی‌نیاز نمی‌باشد.

و البته این معنا را به هیچ وجه نباید غلو به حساب آورد؛ زیرا غلو آن است که انسان ولی خدا را مستقل دانسته و بنده‌ی مخلوق را خدا بداند.

بنا بر این اگر کسی معتقد باشد که خداوند به واسطه‌ی نفس ولی - که از آن به نفس کلی الهی تعبیر می‌کنند - فیوضاتش را بر ما سوی جاری می‌کند و تمام اختیارات و قدرت‌ها را به محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - داده، و آنها که اراده‌ای جز اراده‌ی حق ندارند، می‌توانند هر کاری را به اذن او انجام دهند - نه اینکه امور به آنها تفویض شده و او خود سبحانه و تعالی منعزل باشد - چنین عقیده‌ای غلو محسوب نمی‌شود.

بلکه کمال هم در این است که انسان به مقام نورانیت ائمه علیهم‌السلام معرفت پیدا کند و امام زمانش را آن طور که هست و آن‌گونه که خداوند به ایشان مقام و مرتبه داده، بشناسد. (سفینة الصادقین: فصل توحید عرفا، ص۵۱۳)

همچنین در سخنان دیگری می‌فرمایند:

 در دعای روز جمعه می‌خوانیم:

حَتَّى لاَ نَعْتَمِدَ بِهِ غَیْرَکَ وَ لاَ نَطْلُبَ بِهِ إِلاَّ وَجْهَکَ. (مصباح المجتهد (شیخ طوسی): ص۴۱۲)

و درخواست می‌کنیم که به واسطه‌ی امام عصر - عجل الله فرجه - به غیر خدا اعتماد نکنیم و توسط آن حضرت غیر خدا را نخواهیم.

چگونه این احتمال متصور است که به واسطه‌ی امام زمان - صلوات الله علیه - به غیر خدا اعتماد کنیم؟

اگر امام را «غیر» فرض کردی و به او اعتماد کردی به غیر خدا اعتماد کرده‌ای!

همین‌که او را در عرض آوردی، می‌شود «غیر». و اعتماد به وی اعتماد به غیر خدا می‌شود، اگر چه منصب الهی هم داشته باشد.

در صورتی که اگر آن بزرگوار را مجرای فیض حق دیدی اعتماد به او، اعتماد به خداست و از آن حضرت خدا را خواسته‌ای. (سفینة الصادقین: فصل توحید افعالی، ص۲۷۱)


[6] به عنوان نمونه‌ای از انبوه روایات اهل سنت: رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: إِنَّ عَلِیًّا مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ، خُلِقَ مِنْ طِینَتِی. (مجمع الزوائد (ابن حجر هیتمی): ج۹، ص۱۲۸) به راستی که علی از من است و من از علی و او از طینت من خلق شده است.

به عنوان نمونه‌ای از انبوه روایات اهل سنت که نشان می‌دهد مقصود از أنفسنا در آیه‌ی مباهله وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی علیه السلام است از منابع معتبر اهل سنت:

عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: أَمَرَ مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ سَعْدًا فَقَالَ: مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟ فَقَالَ: أَمَّا مَا ذَکَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ، لَأَنْ تَکُونَ لِی وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ لَهُ، خَلَّفَهُ فِی بَعْضِ مَغَازِیهِ، فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ: یَا رَسُولَ اللهِ خَلَّفْتَنِی مَعَ النِّسَاءِ وَالصِّبْیَانِ؟ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؟ إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِی» وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ یَوْمَ خَیْبَرَ «لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ، وَیُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ» قَالَ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ: «ادْعُوا لِی عَلِیًّا» فَأُتِیَ بِهِ أَرْمَدَ، فَبَصَقَ فِی عَیْنِهِ وَدَفَعَ الرَّایَةَ إِلَیْهِ، فَفَتَحَ اللهُ عَلَیْهِ، وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ: {فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ} [آل عمران: ۶۱] دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلِیًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَیْنًا فَقَالَ: «اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی» (صحیح مسلم: ج۴، ص۱۸۷۱)

معاویة بن ابى‏ سفیان به سعد بن ابی وقاص گفت چه مانع تو شده است که ابوتراب را دشنام نمى‏‌گویى؟

سعد گفت هرگاه به یاد سه چیزى که رسول‏ خدا در حق او گفت مى‌‏افتم هرگز اجازه دشنام گویى به او را به ‏خود نمى‌‏دهم.

اگر یکى از آنها براى من بود از شتران سرخ مو برایم دوست‏‌داشتنى‌‏تر بود.

[اول آن که‏] چون در یکى از جنگ‌ها رسول‏ خدا على را به جاى خویش در شهر باقى گذاشت على گفت، آیا مرا همراه زنان و کودکان در شهر مى‏‌گذارى؟ پس رسول‏ خدا بدو گفت آیا راضى نمى‌‏شوى که نسبت به من منزلتى چون منزلت هارون نسبت به موسى داشته باشى جز آن که بعد از من نبوتى نیست

و [دوم آن که‏] از رسول‏ خدا شنیدم که در روز جنگ خیبر فرمود هر آینه پرچم را به دست مردى مى‏‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. پس آن حضرت فرمود على را نزد من بخوانید على را آوردند در حالى که چشم درد داشت پس رسول‏ خدا از آب دهان خود به چشم او کشید و خوب شد و آنگاه پرچم را بدو سپرد

و [سوم آن که‏] چون این آیه «فقل تعالوا ندع ابناءنا…» نازل شد رسول‏خدا على و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود «اللهم هولاء اهلى» و در روایتى دیگر از سعد نقل شده است که رسول‏خدا فرمود «ان هولاء اهل بیتى».


[7] آیه‌ی مباهله، بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در قرآن، به گواه شیعه و سنی!

این آیه‌ی شریفه، دلیل اصلی افضلیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر همه‌ی انبیا علیهم‌السلام (جز رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله)

 فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ الله عَلَی الْکاذِبِینَ [آل عمران:۶۱]

هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن‌گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

در احادیث متعددی منقول از حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه و دیگر حضرات معصومین علیهم‌السلام، در تفسیر «نبأ عظیمِ» مورد نظر قرآن در آیه‌ی 2 از سوره‌ی نبأ، بیان شده که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام همان عظیم‌ترین خبر و بزرگ‌ترین نشانه‌ی الهی هستند.[تفسیر قمی، ج۲، ص۴۰۱].

و بر طبق روایات، این مطلبی بوده است که حضرت علی علیه‌السلام مکرّر آن را بیان می‌فرمودند و بر آن تأکید ویژه داشتند[الکافی، ثقة الاسلام کلینی،‌ ج۱، ص۲۰۷]!

حال ممکن است این سؤال پیش آید:

با توجه به این که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله یقیناً افضل از امیرالمؤمنین علیه‌السلام هستند، چرا حضرت امیر علیه‌السلام چنین بیان کرده‌اند که عظیم‌ترین خبر و بزرگ‌ترین نشانه‌ی الهی هستند؟!

پاسخ در آیه‌ی مباهله نهفته که بنابر فرمایش امامان علیهم‌السلام، بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در همین آیه بیان شده[چنانچه وقتی مأمون به امام رضا (علیه‌السلام) گفت: «مرا از بزرگ‌ترین فضیلت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که در قرآن آمده باخبر کن». امام رضا (علیه‌السلام) به همین آیه‌‌ی مباهله استناد کردند و فرمودند: «امتیاز مباهله که خداوند در قرآن می‌فرماید:... (الفصول المختارهْ (شیخ مفید): ص۳۸)]،

چرا که بر طبق مفاد آیه‌ی مباهله به اتفاق روایات منقول در منابع شیعه و سنی امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حکم نفس و حقیقت باطنی وجود رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله معرفی شده‌اند.

[قاضی نورالله شوشتری، در کتاب اِحقاق‌الحق (ج۳، ص۴۶-۷۲)، حدود شصت منبع معتبر از اهل‌سنت را ذکر می‌کند که تصریح کرده‌اند آیه‌ی مباهله درباره‌ی امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) نازل شده است؛ از جمله: الکَشّاف (ج۱، ص۳۷۰) اثر زَمَخشَری، التفسیر الکبیر (ج۸، ص۲۴۸) اثر فخر رازی، اَنوارُ التَّنزیل و اَسرارُ التَّأویل (ج۲، ص۲۱) اثر عبدالله بن عمر بیضاوی و...])


[8] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و‌آله: أنَا مَدینَةُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ.

من شهر علم هستم و علی، دروازه آن است. هر کس خواهان علم است، باید از [این] دروازه در آید.

این حدیث مشهور و متواتر در انبوهی از منابع شیعه و سنی آمده است، به عنوان نمونه: حاکم نیشابوری عالم بزرگ اهل سنت در المستدرک على الصحیحین: ج۳، ص۱۳۸ و ابن شهر آشوب عالم بزرگ شیعی در المناقب: ص۸۰ آن را ذکر کرده‌‌اند.


[9] به عنوان نمونه‌ای از احادیث مؤید این معنا:

حضرت امام محمد باقر علیه السلام: بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۱۴۵) به واسطه ما خداوند بندگی می‌شود، به واسطه ما خداوند شناخته می‌شود به واسطه ما خداوند یگانه دانسته می‌شود و محمد حجاب خدای تبارک و تعالی است.


[10] قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى (شوری:۲۳) بگو من هیچ‌ اجر و پاداشى از شما بر این دعوت درخواست نمى‌کنم جز مودّت نزدیکانم (اهل بیتم) را.


[11] قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلاً (فرقان:۵۷) بگو: «من در برابر آن [ابلاغ آیین خدا] از شما هیچ‌گونه پاداشى نمى‌طلبم؛ مگر کسى که بخواهد راهى به‌سوى پروردگارش برگزیند [و این پاداش من است]».

در دعای ندبه منقول از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در خصوص این آیه چنین بیان شده است:

ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ (مَوَدَّتَهُمْ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ قُلْتَ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ وَ قُلْتَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا فَکَانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْکَ وَ الْمَسْلَکَ إِلَی رِضْوَانِک. (إقبال الأعمال (سید بن طاووس): ص۲۹۶)

سپس در کتاب خود، پاداش محمّد صلی الله علیه و‌آله را دوستی آنان مقرّر کردی و فرمودی: بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‌کنم جز دوست‌داشتن نزدیکانم [اهل بیتم]». (شوری:۲۳) و یا فرمودی: هرآنچه از شما خواستم بنفع خود شماست. (سبأ:۴۷) و در جایی دیگر فرمودی: ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا (فرقان:۵۷) به‌راستی که اهل بیت علیهم السلام یگانه مسیر منتهی به‌سوی خدا و یگانه راه رسیدن به خوشنودی پروردگار هستند.


[12] به عنوان نمونه‌ای از انبوه روایات از منابع معتبر شیعه در این خصوص: حضرت امام محمد باقر علیه السلام: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی قَالَ هُمُ الْأَئِمَّهْ (علیهم السلام). (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۴۱۳)

مقصود از خویشاوندان در این آیه ائمّه (علیهم السلام) هستند.


[13] به عنوان نمونه‌ای از انبوه روایات از منابع معتبر اهل سنت در این خصوص: اعمش از سعید بن جبیر از ابن عبّاس نقل می‌کند: الْأَعْمَشِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ {قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى} [الشورى: ۲۳] ، قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ قَرَابَتُنَا هَؤُلَاءِ الَّذِینَ وَجَبَتْ عَلَیْنَا مَوَدَّتُهُمْ؟ قَالَ: «عَلِیٌّ، وَفَاطِمَةُ، وَابْنَاهَا عَلَیْهِمُ السَّلَامُ». (فضائل الصحابة (احمد بن حنبل): ج۲، ص۶۶۹)

هنگامی که این آیه نازل شد مردم به پیامبر گفتند: این نزدیکان ما که مودتشان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله فرمودند: (خویشان شما نه، بلکه) علی و فاطمه و دو پسرشان (حسن و حسین) علیهما السلام (مصداق ذی‌القربی و خویشان در این آیه هستند که مودتّشان بر شما واجب است).


[14] أَنَا مَدِینَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ اَلْحِکْمَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا. (احتجاج (طبرسی): ج۱، ص۷۵) من شهر علم هستم و علی دربِ آن است، پس هر کس خواهان حکمت است باید از باب آن وارد شود.

در قبر از چه چیزها پرسش خواهند کرد، و در چه صورت می‌توانیم پاسخ این پرسش‌ها را بدهیم؟!


در قبر از چه چیزها پرسش خواهند کرد،
و در چه صورت می‌توانیم پاسخ این پرسش‌ها را بدهیم؟!


حضرت امام سجاد علیه السلام:

آن‌گاه که عمرت به پایان رسد و فرشتۀ مرگ جانت را ستانَد، و به تنهائى روانۀ گورت شدى، آن‌گاه  ...دو فرشته «منکر» و «نکیر» براى بازپرسى و آزمونى سخت به تو روى آورند.
هان!
همانا که آن دو (نکیر و منکر) ابتدا
از پروردگارى که او را مى‌پرستیدى سؤال کنند،
و نیز از پیامبرى که به سویت فرستاده شد،
و از دین و کیشت که بدان پایبند بودى،
و کتابى که تلاوت مى‌کردى،
و از امامت که طرفداریش مى‌نمودى،
و از عمرت پرسند که در چه سپرى ساختى،
و از مالت که از کجا آوردى و در چه راهى خرج کردى،
پس (تا زنده‌اى) تمام هوش و حواست را جمع کن، و براى خود فکرى کن، و پیش از آزمون و بازپرسى و امتحان، پاسخ را آماده کن،
چنانچه تو فردى با ایمان، و به دینت معرفت داشتی
و پیرو راستگویان بودی، و ولایت اولیای خدا را داشتید،
در این صورت
خداوند پاسخ صحیح را در فکر تو اندازد و زبانت را به حقّ‌ گویا سازد،
و به خوبى جواب گوئى، و حجّت و برهانت را در اندیشه‌ات جارى خواهد نمود و به بهشت و رضوان الهى بشارت یابى و فرشتگان با روئى گشاده و عطرى دل‌انگیز با شما روبرو مى‌شوند...

فَکَأَنْ قَدْ أَوْفَیْتَ أَجَلَکَ وَ قَدْ قَبَضَ اَلْمَلَکُ رُوحَکَ وَ صُیِّرْتَ إِلَى قَبْرِکَ وَحِیداً ...وَ اِقْتَحَمَ عَلَیْکَ مَلَکَاکَ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ لِمُسَاءَلَتِکَ وَ شَدِیدِ اِمْتِحَانِکَ
أَلاَ وَ إِنَّ أَوَّلَ مَا یَسْأَلاَنِکَ
عَنْ رَبِّکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَعْبُدُهُ
وَ عَنْ نَبِیِّکَ اَلَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکَ
وَ عَنْ دِینِکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَدِینُ بِهِ
وَ عَنْ کِتَابِکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَتْلُوهُ
وَ عَنْ إِمَامِکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَتَوَلاَّهُ
وَ عَنْ عُمُرِکَ فِیمَا أَفْنَیْتَ
وَ عَنْ مَالِکَ مِنْ أَیْنَ اِکْتَسَبْتَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقْتَهُ
فَخُذْ حِذْرَکَ وَ اُنْظُرْ لِنَفْسِکَ وَ أَعِدَّ اَلْجَوَابَ قَبْلَ اَلاِمْتِحَانِ وَ اَلْمُسَاءَلَةِ وَ اَلاِخْتِبَارِ
فَإِنْ تَکُ مُؤْمِناً عَارِفاً بِدِینِکَ
مُتَّبِعاً لِلصَّادِقِینَ
مُوَالِیاً لِأَوْلِیَاءِ اَللَّهِ
لَقَّاکَ اَللَّهُ حُجَّتَکَ وَ أَنْطَقَ لِسَانَکَ بِالصَّوَابِ فَأَحْسَنْتَ اَلْجَوَابَ وَ بُشِّرْتَ بِالْجَنَّةِ وَ اَلرِّضْوَانِ مِنَ اَللَّهِ وَ اِسْتَقْبَلَتْکَ اَلْمَلاَئِکَةُ بِالرَّوْحِ وَ اَلرَّیْحَانِ...

تحف العقول (ابن شعبه حرّانی): ص۲۴۹


در خصوص این بخش از حدیث شریف که از مهمترین شروط لازم برای اینکه انسان بتواند جواب نکیر و منکر را به درستی بدهد فرمودند:
مُتَّبِعاً لِلصَّادِقِینَ
پیروی کردن از صادقین.
باید دید این صادقین چه کسانی هستند:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ‌ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ[1]
اى کسانى ‌که ایمان آورده‌اید! از تقوای الهی پیشه کنید و با صادقان باشید.

این آیه از مبنایی‌ترین آیاتی است که مؤید شاکله‌ی اعتقادات تشیع است.
بر طبق این آیه شریفه، خداوند پس از دستور به رعایت تقوا خطاب به اهل ایمان، دستور می‌دهد بی‌قید و شرط و در همه‌ی شرایط و زمان‌ها مؤمنان در معیت و همراهی با صادقان باشند!
اینکه آیه نفرموده (کونوا من الصادقین - یعنی از صادقان باشید) بلکه فرموده: (کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ - یعنی همراه با صادقانه باشید) یعنی این صادقان در مرتبه‌ای از صدق قرار دارند که باقی مؤمنان، هر قدر هم که تقوا پیشه کنند، باز از زمره‌ی ایشان نمی‌توانند قرار بگیرند، چرا که اگر امکان نائل شدن به آن مرتبه از صدق وجود داشت، آیه می‌فرمود (کونوا من الصادقین - از صادقین باشید)

همچنین بی‌قید و شرط بودن امر به معیت و همراهی با این صادقان نیز گواه معصوم بودن این صادقان است، چرا که امر مطلق و بی‌قید خداوند به معیت و همراهی با کسی که معصوم نیست محال است‌‌.

همچنین مطلق بودن امر به معیت با این صادقان از حیث زمان نیز مؤید این حقیقت است که در هر زمان، حداقل یکی از این صادقان باید باشد که مؤمنین ضمن رعایت تقوا، مأمور هستند به همراهی مطلق و بی‌چون و چرا با این صادقان!

اما روایات تفسیری ذیل این آیه‌ی شریفه:

قندوزی عالم حنفی مذهب اهل سنت در ینابیع المودة، حدیث ذیل را به نقل از امیر مؤمنان در خصوص تفسیر این آیه ذکر کرده که حضرت فرمود:

آیا شما نمی‌دانید که هنگامی که این آیه نازل گشت:
سلمان از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید:
ای رسول خدا! این آیه عام است یا خاص؟
و حضرت در پاسخ فرمود:
به عموم مؤمنان امر شده که با صادقان منظور نظر آیه باشند و از این حیث آیه مصداق عام دارد.
اما در خصوص صادقین، پس خاص هست و مصداقش مختص برادرم علی که اوصیای بعد از او از فرزندانش است، تا روز قیامت و از این حیث آیه مصداق خاص دارد.[2]

در روایت دیگری نیز منقول از رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در خصوص شأن نزول این آیه چنین آمده است:
حسین سعید با سندی از ابوسعید روایت کرده که گفت:
هنگامی‌که آیه: اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، نازل شد، رسول خدا (صلی‌الله علیه‌و‌آله) رو به صحابه کرده و فرمود:
«آیا می‌دانید این آیه درباره‌ی چه کسی نازل شد»؟
...ابودجانه گفت: «ای رسول خدا (صلی‌الله علیه‌و‌آله) ما همه از صادقین هستیم که به تو ایمان آورده و تصدیقتان کردیم».
حضرت فرمود: «ای ابودجانه! چنین نیست؛ این آیه اختصاصاً در شأن پسر عموی من علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) نازل شده است، و او از راستگویان است».[3]

و در کتاب کافی شریف نیز چندین روایت در خصوص این آیه ذکر شده از جمله حدیث ذیل منقول از امام رضا علیه‌السلام:
مقصود از صادقان در این آیه، همان امامان علیهم‌السلام هستند که در طاعتشان صدّیق هستند.[4]


پانوشت:
[1] توبه:۱۱۹
[2] ثم قال علی علیه السّلام: أنشدکم اللّه أ تعلمون أن اللّه أنزل: یََا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللََّهَ وَ کُونُوا مَعَ اَلصََّادِقِینَ (توبه:۱۱۹)
فقال سلمان: یا رسول اللّه عامّة هذا أم خاصّة؟قال: أمّا المؤمنون فعامّة المؤمنین أمروا بذلک، و أمّا الصادقون فخاصّة لأخی علی و أوصیائی من بعده إلى یوم القیامة. (ینابیع المودة (قندوزی): ج۱، ص۳۴۴)
[3] ...فَقَالَ أَبُودُجَانَهًَْ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) کُلُّنَا مِنَ الصَّادِقِینَ قَدْ آمَنَّا بِکَ وَ صَدَّقْنَاکَ قَالَ لَا یَا أَبَادُجَانَهًَْ هَذِهِ نَزَلَتْ فِی ابْنِ‌عَمِّی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ... (تفسیر فرات الکوفی: ص۱۷۴)
[4] الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّهًُْ علیهم‌السلام وَ الصِّدِّیقُونَ بِطَاعَتِهِمْ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۰۸)





مهمترین سؤال روز قیامت...

مهمترین سؤال روز قیامت:

 

از یمن تا به شام معلوم است
هرچه دعواست پای نام علی‌است
[1]

 

روایاتی در خصوص آیاتی از قرآن کریم که همگی به مهمترین سؤال روز قیامت درباره‌ی حقیقت بس بلند و بسیار مهم اشاره دارند...

 

إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا[2]
به راستی که گوش و چشم و دل همه‌ی آن‌ها درباره‌ی آن مورد سؤال واقع می‌شوند.

 

وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ[3]
آن‌ها را [در کنار دوزخ] نگه‌دارید که باید مورد سؤال واقع شوند.

 

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ[4]
سپس در آن روز [همه شما] قطعاً و بی‌تردید درباره‌ی نعیم مورد سؤال واقع خواهید شد.

 

عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ - عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ  - الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ[5]
درباره چه چیز از یکدیگر سؤال می‌پرسند - از آن خبر بزرگ -که در باره آن با هم اختلاف دارند

 

 

حضرت امام‌ حسین علیه‌السلام نقل می‌کنند که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند:

این‌ها (یعنی برخی از اصحاب پیامبر) به منزله‌ی گوش و چشم و قلب من هستند و از آن‌ها درباره‌ی ولایت این جانشین و وصیّ من خواهند پرسید و به علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) اشاره کرد و سپس فرمود:
خداوند عزّوجلّ خود فرموده است: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا - به راستی که گوش و چشم و دل همه‌ی آن‌ها درباره‌ی آن مورد سؤال واقع می‌شوند.».
سپس فرمود: «قسم به عزّت پروردگارم! که همه‌ی امّت من روز قیامت ایستانده می‌شوند و درباره‌ی ولایت او مورد سؤال و بازخواست واقع می‌شوند و این معنی کلام خداوند است که می‌فرماید: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ - آن‌ها را نگهدارید که باید مورد سؤال واقع شوند[6]

 

 

علی‌بن‌حسین عبدی می‌گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام در (قنوت) نماز روز عید غدیر چنین می‌فرمود:

«خدایا! ای کسی که وعده­ات راست است و خلف وعده نمی‌کنی و ای خدایی که هر لحظه به کاری می‌پردازی، تو با پذیرش ولایت با اولیائت، نعمتت را بر ما تمام نمودی، آن اولیایی که بندگانت در مورد آنان بازخواست می‌شوند؛ زیرا خود فرمودی: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ - سپس در آن روز [همه شما] درباره‌ی نعیم مورد سؤال واقع خواهید شد.» و نیز فرمودی: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ - آن‌ها را[در کنار دوزخ] نگه‌دارید که باید مورد سؤال واقع شوند[7]

 

 

از ابوحنیفه (رئیس مذهب حنفی‌های اهل سنت!) نقل شده است که امام صادق علیه السلام به من فرمود:

«شنیده‌ام تو نعیم را در آیه‌ی: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ - سپس در آن روز [همه شما] درباره‌ی نعیم مورد سؤال واقع خواهید شد.» به غذای پاک و آب سرد در روز گرم تفسیر نموده‌ای؟
گفتم: «درست است».
فرمود: «اگر کسی تو را دعوت کند و غذای پاک و خوبی برایت بیاورد و آب سرد و گوارایی به تو بیاشامد بعد منّت بگذارد بر تو (و برای این از تو بازخواست کند)؛ همین‌طورکه این آیه را تفسیر می‌کنی، در مورد او چه می‌گویی و از نظر تو چه نوع آدمی است»؟
گفتم: «من او را بخیل می‌دانم».
فرمود: «آیا خداوند بخل می‌ورزد»؟
گفتم: «(خیر) اما پس نعیم در این آیه چیست»؟
حضرت فرمود: «دوستی با ما اهل بیت  پیامبر (صلی الله علیه و آله)»[8].



حضرت امام صادق علیه السلام:

خداوند عزّ‌وجلّ ارجمندتر و والامقام‌تر از آن است که غذایی به شما بخوراند و آن را برایتان روا برشمارد، سپس شما را از آن بازخواست کند. امّا او از نعمت وجود حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) و خاندان محمّد (علیهم السلام) که به شما عطا کرده، از شما سؤال خواهد کرد[9].

 

 

و در فرمایش دیگری از حضرت نقل شده:

خدا کریم‌تر از این است که خوراکی به شما دهد و شما را از آن بازخواست کند. ولی شما همه نسبت به نعمت وجود ما اهل بیت علیهم‌السلام مورد سؤال واقع می‌شوید که آیا آن را شناختید و حقّش را ادا کردید[10]؟

 

 

امیر مؤمنان علی علیه‌السلام:

من کسی هستم که مردم در روز قیامت از یکدیگر از ولایت من سؤال می‌کنند؛ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ - سپس به راستی که در آن روز قطعاً و بی‌تردید از آن‌ها درباره‌ی نعیم سؤال خواهند پرسید» من همان نعمت خداوند متعال هستم که به‌واسطه‌ی آن خداوند به مخلوقاتش نعمت داد[11].

 

 

همچنین حضرت در فرمایش دیگری فرمودند:

ابوحمزه ثمالی گوید: از امام باقر (علیه السلام) درباره‌ی تفسیر (عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ درباره چه چیز از یکدیگر سؤال می‌پرسند؟ از آن خبر عظیم) سؤال کردم.
فرمود: «علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) به اصحاب خود مکرر می‌ فرمود: به خدا سوگند! من آن خبر عظیم هستم که تمامی امّت‌ها درباره‌ی من اختلاف کردند. به خدا سوگند! خدای سبحان را خبری عظیم‌تر و بزرگتر از من نیست و برای پروردگار جهانیانی هیچ آیه‌ و نشانه‌ای از من بزرگتر  نیست»[12].

این حدیث شریف دو نکته بسیار مهم در خود دارد!
نکته‌ی اول این است:
چرا حضرت نفرمودند من آن خبر عظیمی هستند که امت اسلام در آن اختلاف کردند، بلکه فرمودند همه امت‌ها در آن اختلاف کردند؟
پاسخ اجمالی:
بر طبق آیات و روایات و حتی مستنداتی که همچنان در انجیل و تورات کنونی هم موجود است، هر پیامبری که مبعوث می‌شده، در کنار اخذ اقرار درباره‌ی توحید و معاد و نبوت خودش، مأمور بوده است که پیامبر آخرالزمان و وصی او را نیز به امتش معرفی کند و بر حقانیت آن دو نیز اقرار بگیرد؛ یعنی ولایت امیرالمؤمنین، نه فقط در اسلام، بلکه در همه‌ی ادیان گذشته نیز شرط ایمان بوده است.
مستندات مفصل مطلب فوق را می‌توانید إن‌شاء‌الله در شماره‌ی آتی مجله مشاهده فرمایید.

 

نکته دوم این است:
چرا با وجود اینکه مسلم است که بزرگترین آیه‌ی خداوند وجود مقدّس نبی اکرم هستند، امیرالمؤمنین فرمودند من بزرگترین آیه‌ی خداوند هستم؟
پاسخ اجمالی:
به گواه شیعه و سنی در آیه‌ی مباهله امیرالمؤمنین به منزله‌ی نفس نبی اکرم از سوی خداوند معرفی شده‌اند. یعنی حضرت امیر حقیقت باطنی نفس پیامبر هستند و یک حقیقت هستند؛ به عبارت دیگر وقتی می‌فرمایند من بزرگترین آیه و نشانه‌ی خداوند هستم، یعنی حقیقت باطنی نفس پیامبر بزرگترین آیه‌ و نشانه‌ی خداوند است.
مستندات مفصل مطلب فوق را می‌توانید نیز إن‌شاء‌الله در شماره‌ی آتی مجله مشاهده فرمایید.

 

 

ابوحمزه ثمالی گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: «فدایت شوم! شیعه از شما تفسیر این آیه را می‌پرسند: «عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ درباره چه چیز از یکدیگر سؤال می‌پرسند درباره‌ی آن خبر عظیم»! فرمود:
«اختیار با من است، اگر خواهم به آن‌ها می‌گویم و اگر خواهم نمی‌گویم»، سپس فرمود: «ولی من تفسیرش را برای تو می‌گویم». عرض کردم: «از چه از یکدیگر می‌پرسند»؟ فرمود: «این آیه درباره‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، آن حضرت (علیه السلام) می‌فرمود: «خدا را آیه‌ای بزرگتر از من نیست، خدا را خبری بزرگتر از من نیست»[13].



[1] شعر از احمد بابایی

[2] (اسراء:۳۶)

[3] (صافات:۲۴)

[4] (تکاثر:۸)

[5] (نبأ:۱تا۳)

[6] هُمُ السَّمْعُ وَ الْبَصَرُ وَ الْفُؤَادُ وَ سَیُسْأَلُوَن عَنْ وَصِیِّی هَذَا وَ أَشَارَ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عزّوجلّ یَقُولُ:  «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» ثُمَّ قَالَ: وَ عِزَّهْ رَبِّی إِنَّ جَمِیعَ أُمَّتِی لَمُوقَفُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهْ وَ مَسْئُولُونَ عَنْ وَلَایَتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عزّوجلّ: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.» (عیون أخبارالرضا (شیخ صدوق): ج۱، ص۳۱۳)

[7] عَلِیُّ‌بْنُ‌الْحُسَیْنِ الْعَبْدِیُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ الصَّادِقَ علیه السلام یَقُول: (فی صلاهْ الغدیر)، اللَّهُمَّ فَکَمَا کَانَ مِنْ شَأْنِکَ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ یَا مَنْ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ یَا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ أَنْ أَنْعَمْتَ عَلَیْنَا بِمُوَالَاهْ أَوْلِیَائِکَ الْمَسْئُولِ عَنْهَا عِبَادُکَ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ« وَ قُلْتَ: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.» (تهذیب الأحکام (شیخ طوسی): ج۳، ص۱۴۵)

 

[8] وَ قَدْ بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ آیَهْ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ هِیَ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» أَنَّهُ الطَّعَامُ الطَّیِّبُ وَ الْمَاءُ الْبَارِدُ فِی الْیَوْمِ الصَّائِفِ؛ قُلْتُ نَعَمْ. قَالَ لَهُ دَعَاکَ رَجُلٌ وَ أَطْعَمَکَ طَعَاماً طَیِّباً وَ أَسْقَاکَ مَاءً بَارِداً ثُمَّ امْتَنَّ عَلَیْکَ بِهِ مَا کُنْتَ تَنْسُبُهُ إِلَیْهِ قُلْتُ إِلَی الْبُخْلِ، قَالَ: أَ فَیَبْخَلُ اللَّهُ تَعَالَی؟ قُلْتُ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ: حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت. (بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج۱۰، ص۲۲۰)

[9] اللَّهُ أَکْرَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ یُطْعِمَکُمْ طَعَاماً فَیُسَوِّغَکُمُوهُ ثُمَّ یَسْأَلَکُمْ عَنْهُ وَ لَکِنَّهُ أَنْعَمَ عَلَیْکُمْ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله). (المحاسن (برقی)‌: ج۲، ص۴۰۰)

[10] اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُطْعِمَکُمْ طَعَاماً فَیَسْأَلَکُمْ عَنْهُ وَ لَکِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ عَنْ نِعْمَهْ اللَّهِ عَلَیْکُمْ بِنَا هَلْ عَرَفْتُمُوهَا وَ قُمْتُمْ بِحَقِّهَا. (دعائم الإسلام (قاضی نعمان مغربی): ج۲، ص۱۱۶)

 

[11] أَنَا عَمَ یَتَساءَلُونَ عَنْ وَلَایَتِی یَوْمَ الْقِیَامَهْ قَوْلُهُ تَعَالَی ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ أَنَا نِعْمَهْ اللَّهِ تَعَالَی الَّتِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَی خَلْقِهِ. (الفضائل (ابن شاذان):  ص۸۴)

[12] عَنْ أَبِی‌حَمْزَهْ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَر (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ عَمَّ یَتَساءَلُونَ فَقَالَ کَانَ أَمِیرُ‌الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ أَنَا وَ اللَّهِ النَّبَأُ الْعَظِیمُ الَّذِی اخْتُلِفَ فِی جَمِیعِ الْأُمَمِ بِأَلْسِنَتِهَا وَ اللَّهِ مَا لِلَّهِ نَبَأٌ أَعْظَمُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ آیَهْ أَعْظَمُ مِنِّی. (تفسیر فرات کوفی: ج۱، ص۵۳۳)

[13] عَنْ أَبِی حَمْزَهْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الشِّیعَهْ یَسْأَلُونَکَ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهْ عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ قَالَ ذَلِکَ إِلَیَ إِنْ شِئْتُ أَخْبَرْتُهُمْ وَ إِنْ شِئْتُ لَمْ أُخْبِرْهُمْ ثُمَّ قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ بِتَفْسِیرِهَا قُلْتُ عَمَّ یَتَساءَلُونَ قَالَ فَقَالَ هِیَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهْ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۰۷)

 

شاه‌کلید نجات و سعادت

مقایسه اهمیت مسئله‌ی تبعیت و پذیرش ولایت حق یا باطل نسبت به سایر امور از منظر قرآن کریم:

آیات آغازین سوره‌ی محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پرده‌ از حقیقتی بسیار عمیق و مهم برمی‌دارد.
خداوند در آیات اول تا سوم سوره‌ی محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید:
«الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ * وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْالَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ * ذلِکَ بِأَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ[1]
کسانى که کافر شدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند، [خداوند] اعمالشان را نابود مى‌‌کند.
و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمّد نازل شده و آن حقّی است از سوی پروردگار نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را مى‌بخشد و کارشان را اصلاح مى‌کند.
این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروی کردند، و مؤمنان از حقّی که از سوی پروردگارشان بود تبعیّت نمودند؛ این‌گونه خداوند برای مردم مثل‌های [زندگی] آنان را بیان می‌کند.»

ما در این آیات با دو مفهوم مواجه هستیم، یکی عمل و دیگری تبعیت از حق یا باطل!
در آیه‌ی نخست صحبت از نابود کردن اعمال کسانی است که از راه حق باز می‌دارند.
یعنی کسانی هستند که به ظاهر اعمال نیکی دارند، اما در عین حال از راه خدا نیز باز می‌دارند؛
در آیه‌ی‌ سوم می‌فرماید این که این‌ها که اعمال به ظاهر نیکی هم دارند، اما از راه خدا هم باز می‌دارند و خدا اعمالشان را نیز نابودشان می‌کند، به این علت است که در حال تبعیت از باطل هستند‌‌.
یعنی تبعیت از باطل عامل
۲ چیز می‌شود!
نخست اینکه شخص تابع باطل ولو به ظاهر اعمال نیکی هم داشته باشد اما خدا آن اعمال را نابود می‌کند.
دیگر اینکه کسی که تابع باطل است در حقیقت با هر فعلش دارد سد راه خدا می‌کند، لذا به جهت تبعیت از باطل و بازداشتن دیگران از راه خدا، خداوند اعمالشان را نابود می‌کند!
در نقطه‌ی مقابل با کسانی مواجه هستیم که با وجود اینکه سیئاتی دارند، اما ضمن ایمان آوردن ابتدایی و انجام اعمالی صالح، به یک امر خاصی که بر پیامبر نازل شده نیز ایمان آورده‌اند، و از این حق خاص نازل شده از سوی پروردگار تبعیت کردند؛ لذا به این جهت سیئاتشان نیز مورد مغفرت واقع شده. (نکته‌ی‌ تأمل‌برانگیز دیگر در باب آیه دوم این است که خدا تأکید خاصی دارد که این امر حق خاص نازل شده به پیامبر که مردم باید به آن ایمان بیاورند از سوی پروردگار است، گویی برخی مدعی هستند و نظرشان این است این امر پیامبر نه حق است و نه از سوی پروردگار!)
حال سوال اینجاست:
مقصود از این سبیل الله (راه خدا) که برخی از آن باز می‌دارند و امر باطلی که آن بازدارندگان از راه خدا از آن تبعیت می‌کنند و موجب نابودی اعمالشان می‌شود چیست؟ و مقصود از آن امر حق خاصی که به جز سایر اموری که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده باید با طور ویژه به آن ایمان آورد و تابع آن امر حق خاص شد چیست؟ (امری که گویی برخی منکر آن هستند که حق است و از سوی پروردگار به پیامبر نازل شده)
امر حق خاصی که ایمان به آن و تبعیت از آن باعث می‌شود گناهان انسان مورد مغفرت الهی قرار گیرد و امر انسان اصلاح شود.
توجه به این آیات شریفه از دو جنبه اهمیت ویژه دارد!
نخست اینکه نشان می‌دهد، بر طبق صریح آیات قرآن، در مقایسه‌ی اهمیت عمل نسبت به اعتقاد و تابع یک مفهوم حق یا باطل شدن، آنچه از منظر قرآن کریم بسیار مهمتر است اعتقاد و تابع امر حق یا باطل شدن است!
در فضاهای روشن‌فکری مذهبی که خیلی تمایل به صلح کل دارند و پذیرش اختلاف سلایق، تأکیدشان را می‌برند بر عمل نیکو و نیکوکاری و خوش‌خلقی این مفاهیم! حال آن‌که طبق صریح آیات قرآن آنچه بسیار مهم است این است که انسان چه چیز را حق می‌داند و تابع چه چیزی می‌شود.
اگر آنچه را انسان حق می‌داند و تابعش می‌شود واقعا حق باشد، خدا فرموده موجب بخشش گناهانش می‌شود و اعمال صالحش در نظر گرفته می‌شود و امرش در نهایت اصلاح می‌شود.
اما اگر آنچه انسان حق می‌داند و تابعش می‌شود واقعا حق نباشد و باطل باشد، خدا فرموده هر چه هم عمل داشته باشد، سودی ندارد و همه را نابود می‌کند و در عمل کسی که تابع حق نیست و امر باطلی را حق می‌داند مصداق کسی است که از راه خدا باز می‌دارد، حال هر عملی می‌خواهد داشته باشد!

 


از منظر قرآن کریم، ایمان به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله کافی و نجات‌بخش نیست:

دوم اینکه توجه به این آیات شریفه مشخص کند که، ایمان صرف به پیامبر نجات‌بخش نیست! بلکه در کنار ایمان به پیامبر، باید به یک امر حقی که از سوی خدا به پیامبر نازل شده و پیامبر آن را امر کرده نیز ایمان آورد و تابع آن شد تا انسان به صلاح و نجات برسد!
و این امر خاص هم به گونه‌ای است که خداوند تأکید می‌کند که هم حق است و هم از سوی پروردگار است، یعنی گویا در زمان ابلاغ این امر خاص از سوی پیامبر عده‌ای بودند که بیان می‌کردند که این امر، هم حق نیست و هم از سوی پروردگار نیست[2].


امر خاص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که برای نجات حتماً باید به آن ایمان داشت:

در تفسیر این آیات شریفه و تعیین مصادیق برای «نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ - آن امر حقی که از سوی پروروگار بر محمد صلی الله علیه و آله نازل شده است» از امام حسین علیه السلام نقل شده است که فرموده‌اند:
نَزَلَتْ فِینَا[3]. در شأن ما اهل بیت نازل شده است.

همچنین از امام باقر و امام صادق علیهما السلام در تعیین مصداق برای سبیل الله چنین نقل شده:
و کسانی که از راه خدا بازداشتند، مقصود کسانی است که از ولایت علی بن ابی‌طالب علیه السلام باز داشتند[4].
یعنی آن امر خاص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که خداوند تأکید فرموده که از سوی پروردگار است و حق است (و چنان بر این که این امر از سوی پروردگار نازل شده و حق است تأکید و اصرار دارد که گویی بودند کسانی که از ایمان به این امر و پذیرش آن، به بهانه‌ی اینکه از سوی پروردگار نیست و حق نیست سر باز زدند)
و عدم پذیرش این امر خاص، موجب نابودی اعمال است و پذیرش آن باعث مغفرت و اصلاح امر انسان، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهما السلام و اولاد طاهرین ایشان صلوات الله علیهم اجمعین است که بدون ایمان آوردن به این امر، ایمان آوردن به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و سایر دستوراتشان کافی و نجات بخش نخواهد بود و سایر اعمال نیک انسان نیز موجب اصلاح امر انسان نخواهد شد!

 

 

 

ارجحیت تبعیت و پذیرش ولایت بر همه چیز حتی بر مهمترین اعمال واجب:

در باب تبیین اهمیت و ارجحیت تبعیت بر همه چیز (حتی‌ عمل صالح)، می‌توان به آیات و روایاتی فراوانی اشاره کرد که در ذیل به چند مورد اشاره می‌شود‌:
روایت شده که ابلیس براى عیسى مسیح (علیه‌السلام) مجسّم شد و به او گفت: بگو: لا اله الّا الله.
حضرت فرمود: سخن حقّى است ولى به گفته تو (و به تبعیت از تو) آن را نمى‌گویم[5].
یعنی حتی کلمه‌ی توحید را نیز نباید به تبع و امر یک باطل و طاغوت بیان کرد! تا چه رسد به سایر امور...

همچنین، می‌دانیم نماز مهمترین عمل واجب عبادی است، امری که بارها در قرآن کریم به طرق مختلف بر آن تأکید شده، اما وقتی بناست جایگاه انسان‌ها در ابدیت مشخص شود، آن جایگاه با چیزی فراتر از عمل (حتی عملی مانند نماز) مشخص می‌شود، به گواه قرآن کریم چیزی گه جایگاه ابدی شخص را در قیامت تعیین می‌کند این است که شخص در دنیا حقیقتاً تابع چه کسی بوده و حقیقتاً چه کسی را امام و مقتدای و پیشوای خود می‌دانسته:
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لایُظْلَمُونَ فَتِیلاً[6]
[به‌یادآور] روزى را که هر گروهى را با امامشان مى‌خوانیم. کسانى ‌که نامه‌ی عملشان به دست راستشان داده‌ شود، آن را [با شادى و سرور] مى‌خوانند و کمترین ستمى به آن‌ها نخواهد شد.»
حضرت امام محمد باقر علیه السلام در تفسیر این آیه‌ی شریفه می‌فرمایند:
هنگامی‌که آیه‌ی: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» نازل شد، مسلمانان گفتند:
«ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! آیا تو امام همه‌ی مردم نیستی»؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «من پیامبر (صلی الله علیه و آله) و فرستاده
ی خدا به‌سوی همهی مردم هستم، امّا بعد از من مردم از سوی خدا، از اهل بیت من امامانی خواهند داشت که در میان مردم خواهند آمد و تکذیب می‌شوند و سردمداران کفر و طرفداران آن‌ها، به این امامان ظلم خواهند کرد، هر کس با آن‌ها دوستی‌ کند و ولایت آن‌ها را بپذیرد و و از ایشان تبعیت کند، او از من است، همراه من خواهد بود و مرا ملاقات خواهد کرد، امّا هرکس به آن‌ها ظلم کند و آن‌ها را تکذیب نماید، از من و همراه من نخواهد بود و من از او بیزارم[7].
این قسمت از فرمایش این روایت معتبر و صحیح از قول رسول اکرم صلوات الله علیه و آله که فرموده‌اند: (فَمَنْ ...اتَّبَعَهُمْ ...فَهُوَ مِنِّی - هر کس از آن‌ها تبعیت کند پس او از من است)، کاملاً منطبق است بر منطق قرآن که فرموده است از قول حضرت ابراهیم علیه السلام: «فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی[8] *
هر کس از من تبعیت کند پس به راستی که او از من است»
یعنی تبعیت آن مفهومی است که باعث اتصال و معیت حقیقی امام و مأموم می‌شود!

 


ولایت مانند کمیّت برداری است و سایر اعمال مانند کمیّت‌های متریک:

ولایت که حاصل پذیرش سرپرستی و تبعیت از مولی است، یک مفهومی است که مانند کمیت‌های برداری عمل می‌کند. خود اعمال اما مانند کمیّت‌های متریک هستند. یعنی اندازه دارند، اما جهت ندارند؛ آنچه جهت را تعیین می‌کند ولایت است.
اینکه این عمل را تحت ولایت چه کسی، به دستور چه کسی به تعبیت از چه کسی به نیت متابعت از امر چه کسی شخص انجام داده، میزان ترقّی یا تنزّل حاصل از عمل را مشخص می‌کند!

مرحوم آیت الله حائری شیرازی رضوان الله علیه در تعبیری حکیمانه و زیبا این مطلب را چنین بیان می‌دارند:
بین همه اعمال و رفتاری که انسان دارد، ولایت انسان جایگاه ویژه
ای دارد. در ردیف سایر اعمال انسان نیست.
عدد جبری با علامت تحقق پیدا می‏‌کند. اما عدد در حساب ساده بی‌علامت است.
اگر در حساب ساده
۳ و ۴ می‏‌شود ۷، در جبر این‌طور نیست. می‏‌گویید مثبت ۳ یا منفی ۳  که به اندازه ۶ واحد بین آنها فاصله است.
اگر مثبت باشد به اندازه
۳ واحد بالا است. اگر منفی باشد به اندازه‌ی ۳ واحد زیر صفر است.
در مورد هزار هم همین‌طور. هزار تا زیر صفر و هزار تا بالای صفر که تفاوتش دو هزار است. هر چه عدد بزرگتر باشد، تفاوت عدد منفی و مثبتش بیشتر است.
ابلیس شش هزار سال عبادت کرد که این رقم بسیار عظیمی است. سجده بر آدم باید علامت این رقم بالا را تعیین کند.
ملائکه هم عبادت‏‌های شش هزار سال، ده هزار سال، کمتر یا بیشتر هم دارند. به همه گفتند که سجده کنید، ملائکه سجده کردند علامت مثبت جلوی عباداتشان آمد. ابلیس سجده نکرد علامت منفی جلوی میلیاردش آمد و دو میلیارد سقوط کرد.
این نقش ولایت است. ولایت یا بالا می‏برد یا به زمین می‏زند. اگر ولایت الله باشد بالا می‏‌برد و اگر ولایت طاغوت باشد زمین می‏‌زند[9].

یعنی در هر عمل که انسان از روی آگاهی و اختیار انجام می‌دهد، اگر آن عمل را به امر خدا و حجت‌های خدا انجام دهد و به نیت تبعیت از امر آن‌ها انجام دهد، آن عمل او را به میزان توانی که دارد از ظلمت‌ها به سمت نور سیر می‌دهد.
اما اگر عمل را (ولو ظاهر خوبی هم داشته باشد!) به نیت تبعیت از غیر خدا و غیر حجت‌های الهی انجام دهد و امر و دستور خدا و حجت‌های خدا پشت آن فعل نباشد، با ارتکاب و انجام آن عمل (ولو ظاهر خوبی هم داشته باشد!) شخص به همان نسبت از نور به سمت ظلمات سیر می‌کند و سقوط می‌کند و از خدا دور می‌شود.


 

آیت الکرسی و مفهوم برداری ولایت:

و این است معنای دقیق و عمیق آیت الکرسی که می‌فرماید:
«أللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ[10]
خداوند، ولىّ و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‌اند؛ آنها را از ظلمت‌ها خارج ساخته، به‌سوى نور مى‌برد. ولى کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوت‌ها هستند؛ ‌که آنها را از نور خارج ساخته، به‌سوى ظلمت‌ها مى‌برند؛ ‌آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود.»
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در ذیل این آیه‌ی شریفه می‌فرمایند:
مقصود آیه این است که آن‌ها نور اسلام دارند ولی هرگاه از یک پیشوای ستمکار که خداوند او را تعیین نکرده تبعیّت کنند، به‌واسطه‌ی این پیروی، از نور اسلام به [سوی] تاریکی کفر خارج می‌شوند[11].

بحث تبعیت مطلب بسیار دقیق و عمیقی است؛ یک وقت هست که انسان دروغ نمی‌گوید، چون مثلا یک فلیسوف غربی ملحد را الگوی خود قرار داده و آن فیلسوف می‌گوید نباید دروغ گفت!
یک وقت هست دروغ نمی‌گوید چون می‌گوید من دروغ گفتن را نمی‌پسندم!
اما یک وقت هست دروغ نمی‌گوید، وقتی می‌گویند چرا؟ می‌گوید چون خدا و پیغمبر و امام امر کرده‌اند (هر چند که امر خدا و پیغمبر و امام همواره حکیمانه است چه بدانیم و چه ندانیم، لیکن وقتی علت را جویا می‌شوند، شخص دلیل اصلی را تبعیت از خدا و اولیای خدا بیان می‌دارد
.)
در حالت اول و دوم نه عبودیتی در کار است و نه چون تحت ولایت الله بوده، شخص با همان صداقتش از نور به سمت ظلمات سیر خواهد کرد[12]؛ اما در حالت سوم محرِّک و انگیزه‌ی فعل شخص، عبودیت و تبعیت از خدا و اولیای خداست، لذا با صداقتش شخص از ظلمات به سمت نور سیر می‌کند و به خدا و اولیائش نزدیک می‌شود.
چنانچه در روایات صحیح و معتبر نیز بر این حقیقت تأکید شده است، از جمله از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده:
هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد، هیچ گفتار و کردار و نیتى جز با موافقت و متابعت از سنت [و سیره‌ی حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین] ارزش ندارد[13].


داشتن نیت تبعیت از ولی خدا در همه‌ی امور عامل حفظ شدن از بسیاری از فتنه‌ها و خطرات و انحراف‌ها:

برای اینکه میزان عمق و ظرافت بحث تبعیت بیشتر مشخص شود، به این فرمایش عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در خصوص مسئله طلب عافیت در دعاها توجه فرمایید:
لازمه‌ی ترقّی و رسیدن به کمالات معنوی، تحمّل مشکلات و تن دادن به گرفتاری‌هاست لذا ممکن است در طلب عافیت از خداوند، شائبه‌ی خودیت باشد که امر پسندیده‌ای نیست، لیکن با توجّه به فرمایش پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در پاسخ سائل، مبنی بر درخواست عافیت در شب قدر[14]، اگر آن‌ را از باب تبعیت از کلام آن بزرگوار درخواست نماییم مذموم نخواهد بود[15].

به همین دلیل علمای عامل و عرفای حقّه، بر تبعیت صحیح در همه‌ی امور تأکید ویژه داشتند، چرا که اگر اعمال و دستورات حتی عبادی، مستند و مأثور و صادر شده از سوی حجت‌های خدا، ائمه علیهم السلام نباشد، مقرِّب نخواهد بود هر چند که آثاری هم داشته باشد و در بسیاری از موارد چون شخص با تبعیت از غیر حجت خدا دست به اعمالی (ولو به ظاهر خوب و حتی عبادات و ختم‌ها و اذکاری) می‌شود، در نتیجه با انجام این اعمال غیر مأثور از ولایت الهی خارج می‌شود و در مقابل هجوم شیاطین و بلاها و فتنه‌ها بی‌دفاع می‌شود، چرا که با تبعیت از غیر حجت خدا از حصن امن الهی خارج شده است و گرفتاری‌های فراوانی نیز به واسطه‌ی همان اعمال به ظاهر خوب و یا عبادات غیر مأثور نیز برایش به وجود می‌آید!
بسیاری از ابتلائات و گرفتاری‌ها و عدم تأثیر دعاها و... همه ریشه در تبعیت از غیر حجت‌های خدا دارد.

عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در این خصوص چنین بیان می‌داشتند:
اگر بنای مردم علاوه بر اعتقاد به حقانیت پیامبر اکرم و اهل بیت آن بزرگوار - صلوات الله علیهم اجمعین - بر این باشد که در هر امری تنها مطیع آنان باشند
و از دیگران حتی در کارهای به ظاهر نیک تبعیت نکنند، همین تصمیم موجب خواهد شد که از بسیاری از خطرات و مهالک محفوظ مانده و راه نفوذ شیاطین به آنان بسته گردد[16].

 


هر حرارت و اثری نشانه‌ی قُرب الهی نیست:

همچنین در جای دیگری می‌فرمایند:
مطلبی که باید همیشه به آن توجه داشته باشیم این است که... راه صحیح همان است که محمد و آل محمد علیهم‌السلام نشان داده‌اند و سلوک صحیح که نتیجه‌بخش و قرب‌آور باشد منحصر به این است که به آنان تمسک جسته و از ارواح شریف آن بزرگواران استمداد بجوییم.
...پس هر چه از ناحیه‌ی غیر آنها باشد، گرچه ممکن است دارای خواص و آثاری هم باشد، لکن حقیقت و محتوایی ندارد و همه باطل و گمراهی است.
روزی دستور العملی را که در کتاب غیر معتبری دیده بودم و مشتمل بر آیاتی از قرآن بود انجام دادم. همان شب در خواب دیدم کیسه‌ای پر از جواهرات دارم و به من گفته شد:
اینها مصنوعی است! جواهراتی خوب است که معدنی باشد.
پس از بیدار شدن فهمیدم مصنوعی بودن جواهرات به خاطر این بوده که آن دستور‌العمل مأثور نبوده است.
بار دیگر ختمی را که مرحوم نهاوندی در یکی از کتب خود ذکر کرده مشغول شدم. بعد از آن در خواب دیدم در مسیری حرکت می‌کنم که راه آن از میان باغ‌های مردم می‌گذرد و من از روی دیوار باغ‌ها یکی پس از دیگری عبور می‌نمایم.
از شخصی پرسیدم: چرا راه این‌گونه است؟ گفت: شما خودتان به خاطر اینکه کرایه‌ی ماشین ندهید از بی‌راهه آمده‌اید.
پس از بیدار شدن متوجه شدم چون این ختم از اهل بیت علیهم‌السلام نرسیده و مستند به روایت نیست استفاده‌ی از آن به منزله‌ی رفتن از بی‌راهه می‌باشد.
اگر از مسیری که آنان تعیین فرموده و به ما نشان داده‌اند حرکت نکنیم، هر چند ممکن است دارای آثاری باشد و در مسیر نیز سرسبزی و خرمی مشاهده کنیم، لکن بی‌راهه است و روشن است که عاقبت بی‌راهه رفتن وصول به مقصود نخواهد بود[17].
...البته چون هر زحمتی بی‌مزد نیست و هر عملی اثری دارد چه بسا دستور العمل‌های خارج از شرع مقدس، آثاری هم داشته باشد و در انسان حرارتی نیز ایجاد کند، لکن هر گرمی و اثری نشانه‌ی قرب به خدای متعال نیست.
راه آشنا شدن با حقایق و کسب معارف هیچ‌گاه از دایره‌ی شرع مقدس اسلام بیرون نیست، بلکه اصولاً فلسفه‌ی شریعت و غرض از ارسال پیامبران رسیدن به کمال و درک حقایق و کسب معارف می‌باشد، لکن راه آن منحصر به عمل کردن به احکام شرع بوده و صرفاً از طریق آل محمد علیهم‌السلام میسر است و به چیز دیگری نیاز نمی‌باشد.
حتی عرفا که عقیده دارند در راه سیر و سلوک نیاز به استاد است، برای این نیست که او دستوری غیر از آنچه در شرع مقدس وارد شده بدهد، بلکه استاد همچون طبیبی که برای هر بیمار داروی خاصی تجویز می‌کند او نیز برای تربیت نفوس به هر کس دستور خاصی مناسب نفس و حالات و روحیات او می‌دهد، اما در هر حال، این دستورات و راهنمایی‌ها در هیچ شرایطی از دایره‌ی شرع مقدس بیرون نمی‌باشد[18].



عمل بدون ولایت مقرِّب نیست و شیطان با غیر شیعه کاری ندارد:

استاد مسعود عالی نیز در بحث اهمیت ولایت و تبعیت از ولی خدا نسبت به سایر موارد چنین بیان می‌دارند:
شیطان خوب رصد می‌کنه که راه هدایت کجاست، این رو خوب می‌دونه که اگر کسی بتونه پیوند با ولی خدا داشته باشه این دستش گرفته می‌شه و می‌ره بالا، تمام سعیش شیطان و دستگاه ابلیس اینه که پیوند بین مؤمنین رو با ولی خدا قطع بکنه. تمام همّ و غمّ شیطان اینه.
چون اگر پیوند بین انسان و ولی خدا قطع شد، دیگه این انسان هدایت نمی‌شه، هر چی می‌خواد بره نماز بخونه، به قول امام صادق علیه‌السلام:
سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا اَلْأَمْرَ صَلَّى أَوْ زَنَى[19].
من ترجمه‌اش دیگه نمی‌کنم. اون کسی که از ولایت قطع کرده مساویست عملش: سَوَاءٌ... صَلَّى أَوْ زَنَى. دیگه فرق نمی‌کنه، از ولایت وقتی قطع کرد، دیگه نمی‌تونه بره بالا، دیگه نمی‌تونه رشد پیدا بکنه.
شیطان همه‌ی همّ و غمّش اینه که این پیوند رو بزنه و قطع بکنه. چه در فرد و چه در جامعه، شما تو قرآن همتون خوندید، شیطان می‌گه:
لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ[20]
خدایا، رو صراط مستقیم، من تور پهن می‌کنم.
صراط مستقیم، فرمود صراط یکی بیشتر نیست: الصراط، هو علی بن ابی‌طالب[21].
ما ده تا صراط مستقیم که نداریم، یک صراط مستقیم بیشتر نیست، شیطان همون‌جا رو صراط ولایت تور پهن می‌کنه.
زراره اومد پیش امام باقر علیه‌السلام گفت آقا شیطان چرا این‌قدر سراغ شیعیان شما میاد؟ تو بازارشون دروغه، فریبه، سر هم کلاه می‌گذارن، غیبت می‌کنن، دل همدیگرو می‌شکنن، چرا تو مخالفین اینا کمتره؟

زراره در واقع سؤالی رو کرد که شاید بعضیا هم این تو ذهنشون اومده. بعضیا الان می‌رن غرب، کشورهای اروپایی رو می‌بینن، می‌گن:‌ بابا ما دیندار نیستیم، اونا هستش که دارن به دستورای دین عمل می‌کنن، اونا خوبن، صداقت تو بازارشون هست، وجدان کاری دارن، نظم دارن، قانون‌پذیر هستن، رعایت حقوق همدیگر رو می‌کنن، یعنی یه مرتبه نمره 20 می‌دن به اونا، زراره هم همین رو اومد پرسید، گفت آقا چرا شیطان این‌قدر با شیعیان شما سر و کله می‌زنه؟ اینا رو میاندازه به گناه؟ این‌قدر غیبت و دروغ و سر همدیگه کلاه گذاشتن و این‌ها تو شیعیان شما زیاده؟ تا مخالفین این‌قدر نیست.
امام باقر علیه‌السلام فرمود که زراره!
یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ...[22]
شیطان برای تو و اصحابت تور پهن کرده، چون شماها گوهر دارید، شماها گنج دارید، اون کسی که از صراط بیرون هست و پرته، شیطان چی‌رو بره از اون بگیره؟ تو تو صراطی، که اگر مراقب خودت باشی بالا می‌کشی و می‌ری، تو ولایت داری.
دزد وقتی می‌خواد بره دزدی، به خونه‌ی پُر می‌زنه یا خونه‌ی خالی؟ خونه‌ی خالی برای چی بره دزدی؟ به خونه‌ی پُر می‌زنه.
شیعه دستش پُره، ولایت داره، اگر مراقب خودش باشه. شیطان طبیعیه که بیشتر سراغ شیعیان بیاد.
امام باقر علیه‌السلام فرمود: یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ... شیطان برای تو و اصحابت میاد!

 



[1] محمد:1تا3

[2] البته آیات متعدد دیگری نیز در قرآن وجود دارد که تأکید می‌کند ایمان صرف به پیامبر کافی و نجات‌بخش نیست و در کنار آن باید به امر دیگری نیز ایمان آورد (که اینجا به ذکر همین یک نمونه بسنده شده). به عنوان نمونه می‌توانید به روایات ذیل آیات 82 از سوره‌ی طه و 27 از سوره‌ی فرقان مراجعه فرمایید.

[3] شواهد التنزیل (حاکم حسکانی): ج۲، ص۲۴۱

[4] وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اَللّهِ عَنْ وَلاَیَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ. (المناقب (خوارزمی): ج۳، ص۷۲)

[5] روی أنّ إبلیس تمثّل لعیسى علیه السّلام فقال له قل: لا إله إلّا اللّه فقال: کلمة حقّ و لکن لا أقولها بقولک. (محجة البیضاء (فیض کاشانی): ج۵، ص۵۴)

[6] اسراء:۷۱

[7] لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهْ «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» قَالَ الْمُسْلِمُونَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَلَسْتَ إِمَامَ النَّاسِ کُلِّهِمْ أَجْمَعِینَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَی النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ لَکِنْ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدِی أَئِمَّهْ عَلَی النَّاسِ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَقُومُونَ فِی النَّاسِ فَیُکَذَّبُونَ وَ یَظْلِمُهُمْ أَئِمَّهْ الْکُفْرِ وَ الضَّلَالِ وَ أَشْیَاعُهُمْ، فَمَنْ وَالَاهُمْ وَ اتَّبَعَهُمْ وَ صَدَّقَهُمْ فَهُوَ مِنِّی وَ مَعِی وَ سَیَلْقَانِی أَلَا وَ مَنْ ظَلَمَهُمْ وَ کَذَّبَهُمْ فَلَیْسَ مِنِّی وَ لَا مَعِی وَ أَنَا مِنْهُ بَرِیءٌ. (لکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۱۵)

[8] (ابراهیم:۳۶)

[9] به نقل از پایگاه نشر آثار و اندیشه‌های حضرت آیت الله حائری شیرازی - بخش سخنرانی‌ها، سخنرانی‌های مسجد امیرالمؤمنین، فرازی از بیانات در جلسه پنجم -  http://www.haerishirazi.com/?p=1738

[10] بقره:۲۵۷

[11] إِنَّمَا عَنَی بِهَذَا أَنَّهُمْ کَانُوا عَلَی نُورِ الْإِسْلَامِ فَلَمَّا أَنْ تَوَلَّوْا کُلَّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ خَرَجُوا بِوَلَایَتِهِمْ إِیَّاهُ مِنْ نُورِ الْإِسْلَامِ إِلَی ظُلُمَاتِ الْکُفْرِ. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۱، ص۳۷۵)

[12] در مثال دروغ نگفتن، بر طبق آیات و روایات، اگر شخصی که از هدایت محروم است، با توجه به اینکه خداوند به انسان‌ها فجور و تقوا را الهام کرده، و انسان به شکل کلی با همان فطرتش از دروغ بیزار است، سعی کند بر اساس همان هدایت فطری اولیه دروغ نگوید، این می‌تواند مقدّمه شود برای اینکه شخص توفیق هدایت پیدا کند؛ یعنی بر طبق روایات، صفات نیکو و اعمال صالح اگر از سوی شخصی که هدایت نشده صادر شود، علاوه بر فواید دنیوی که برایش دارد، می‌تواند مقدمه‌ی هدایت شدنش نیز بشود. اما اگر در معرض هدایت قرار گرفت و آن را به رغم اتمام حجت نپذیرفت، نه دیگر این دروغ نگفتنش مقرِّب است و نه در آخرت برایش سودی دارد، باز بر طبق آیات و روایات، این عمل خیر منجر می‌شود در دنیا به نعماتی نظیر سلامتی و وسعت رزق و حسن شهرت و... دست‌یابد و نهایتاً موجب تخفیف در عذاب اخروی‌اش می‌شود. اما برای ابدیتش توشه‌ای برای نجات نخواهد داشت.

[13] لاَ قَوْلَ إِلاَّ بِعَمَلٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ إِلاَّ بِنِیَّةٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ وَ لاَ نِیَّةَ إِلاَّ بِإِصَابَةِ اَلسُّنَّةِ.  (الکافی (ثقة السلام کلینی):  ج۱، ص۷۰)

[14] وَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنْ أَنَا أَدْرَکْتُ لَیْلَةَ اَلْقَدْرِ فَمَا أَسْأَلُ رَبِّی قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْعَافِیَةَ. (مستدرک الوسائل (میرزا حسین نوری): ج۷، ص۴۵۸) به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله عرض شد: اگر شب قدر را درک کردم از پروردگار چه درخواستی کنم؟ حضرت فرمودند: عافیت.

[15] انیس الصادقین: فصل تعقیبات نماز، بخش دعاهای سجده‌ی آخر، مورد نخست

[16] سفینة الصادقین: فصل علوم غریبه ص۶۱۹

[17] سفینة الصادقین (شرح حال پنجاه سال نخست زندگی عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی): فصل طریقت از شریعت جدا نیست، ص583

 

[18] همان: ص582

[19] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا اَلْأَمْرَ صَلَّى أَوْ زَنَى. (بحار الانوار (مجلسی): ج۲۷، ص۲۳۵ به نقل از ثواب الاعمال‌ (صدوق): ص۲۱۱) برای مخالف این امر (ولایت علی بن ابی‌طالب علیهما السلام) تفاوتی نمی‌کند، خواه نماز بخواند، خواه زنا کند.

[20] «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ (اعراف:16) به دروغ گفت: «به سبب آن‌که مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقیم تو، در کمین آن‌ها مى‌نشینیم»»

[21] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: الصِّرَاطُ الَّذِی قَالَ إِبْلِیسُ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ الْآیَهْ هُوَ عَلِیٌّ (علیه السلام). (شواهد التنزیل (حاکم حسکانی سنی حنفی): ص۷۹) مقصود از آن صراطی که ابلیس گفت: قطعاً بر سر راه مستقیم تو در کمین آن‌ها می‌نشینم در این آیه علی علیه السلام است.

[22] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: زرارة قال: قلت له قوله عز و جل- «لاقعدن لهم صراطک المستقیم»... فقال ابو جعفر علیه السلام: یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ فَأَمَّا اَلْآخَرُونَ فَقَدْ فَرَغَ مِنْهُمْ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۱۴۵) زراره می‌گوید: به امام باقر علیه‌السلام عرض کردم: این سخن خدای عزّوجلّ: «(شیطان گفت:) قطعاً من بر سر راه مستقیم تو، در کمین آن‌ها مى‌نشینیم. حضرت فرمود: ای زراره! بدون شک ابلیس به کمین تو و اصحاب تو نشسته است و از (گمراه‌کردن) دیگران فارغ شده است.

توکل به ارباب چند گوسفند

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

...قَدْ تُکُفِّلَ لَکُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلَا یَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَیْکُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّکُّ وَ دَخِلَ الْیَقِینُ حَتَّى کَأَنَّ الَّذِی ضُمِنَ لَکُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَیْکُمْ وَ کَأَنَّ الَّذِی فُرِضَ عَلَیْکُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْکُمْ[1].

به‌راستی که خداوند روزی شما را ضمانت کرده *و شما امر شده‌اید که تلاش کنید.*
پس مبادا طلب آنچه که برای شما ضمانت شده از آنچه که بر شما واجب شده برایتان مهم‌تر باشد.
به خدا سوگند شما به تردید افتاده‌اید و یقین شما فاسد گردیده است. کار شما به جائى رسیده است که گویا کارى را که براى شما ضمانت کرده‌اند (یعنی رزق) براى شما واجب است
و گویا آنچه واجب گردیده (یعنی تقوا) از شما ساقط شده (و برای شما ضمانت شده) است. 



*توکل به ارباب چند گوسفند:*
در سال قحطی عارفی غلامی را دید که شادمان بود. گفت چه‌طور در چنین وضعی شادی می‌کنی؟
گفت: من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی من برای او کار می‌کنم روزی مرا می‌دهد. 
عارف با خود گفت: «از خود شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی‌دهد و من خدایی دارم که مالک تمام هستی است *و نگران روزی خود هستم*»


لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى[2] 
ما از تو رزق (و روزى) نمى‏خواهیم. ما به تو رزق (و روزى) مى‏دهیم. و عاقبت (نیک) برای تقوا (و پرهیزگاری) است.

الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ...[3]
شیطان به شما وعده فقر می‌دهد...   

وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا
* وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ[4]
و هر کس که تقوای الهی پیشه کند برایش محل خروجی (از گرفتاری‌ها و ناخوشی‌ها) قرار داده می‌شود؛ و از جایی که گمان نمی‌برد روزی داده می‌شود.

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ[5]

و اگر مردم شهرها ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند، قطعاً بر آنها (درهای) برکات آسمان و زمین را مى‏گشودیم.



[1] نهج البلاغه (سید رضی): فرازی از خطبه 113 نهج البلاغه   

[2] (طه:132)

[3] (بقره:268)

[4] (طلاق:2و3)

[5] (اعراف:96)

شگفتانه‌هایی در باب ولایت امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب علیه السلام:(رابطه ولایت حضرت علی و نماز!)

مقاله ویژه

قسمت اول:

از بدترین مصادیق استکبار در قرآن کریم!

قرآن کریم در ماجرای دستور خداوند به سجده بر آدم، درباره امتنای ابلیس از سجده می‌فرماید:

أَبى وَاستَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ (بقره:34)
ابا کرد و استکبار ورزید و از کافران بود!

توجه شود نمی‌فرماید به واسطه این کار از کافران شد! بلکه می‌فرماید از سجده بر آدم ابا کرد و استکبار ورزید و از کافران بود! (توضیح اینکه چرا فرموده «از کافران بود» و نفرموده (از کافران شد) در روایات ذیل آیه و نیز تفسیر المیزان به طور مفصل بیان شده است.)

ابلیس لعین در پاسخ به امر خدا بر سجده بر آدم به خداوند گفت:

اگر مرا از این سجده معاف کنی خودت را مستقیم آنچنان سجده می‌کنم که احدی تو را این‌چنین سجده نکرده باشد! (فَقَالَ إِبْلِیسُ یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ (علیه السلام) وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَهًًْ لَمْ یَعْبُدْکَهَا. (تفسیر صافی: ج1، ص116))

یعنی مستقیم خودت را، نه سجده به آدم و با واسطه قرار گرفتن آدم!

 

در جای‌ دیگر خداوند می‌فرماید:

وَقَالَ الَّذِینَ لَا یرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَینَا الْمَلَائِکَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا کَبِیرًا (فرقان:21)
و آنها که امیدی به لقای ما ندارند (و رستاخیز را انکار می‌کنند) می‌گویند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمی‌شوند؟ و یا پروردگارمان را با چشم خود نمی‌بینیم؟ آنها استکبار ورزیدند و طغیان بزرگی کردند.

در این‌جا می‌بینیم که اعتراض کسانی را که می‌خواهند بی‌واسطه پیامبر، فرشتگان، مستقیم بر خودشان نازل شوند و پیام پروردگار را مستقیم دریافت کنند

یا با دیدن خودشان بدون واسطه پیامبران الهی، شخصاً از کم و کیف خداوند و ویژگی‌های او مطلع شوند نیز نسبت استکبار و طغیان کبیر داده است.

خداوند در جای‌دیگر می‌فرماید:

وَ إِذَا قِیلَ لهَُمْ تَعَالَوْاْ یسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْاْ رُءُوسَهُمْ وَ رَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَ هُم مُّسْتَکْبرُِون (منافقون:5) 
و هنگامى که به آنان گفته شود: «بیایید تا رسول خدا براى شما استغفار کند!»، سرهاى خود را (از روى استهزا و کبر و غرور) تکان مى‏‌دهند و آنها را مى‏‌بینى که از سخنان تو اعراض کرده و استکبار می‌ورزند!

در این آیه نیز به وضوح به کسانی‌که زیربار نمی‌روند که به واسطه پیامبر صلی‌‌الله‌علیه‌‌و‌آله و با توسل به ایشان مورد بخشش خداوند واقع شوند نیز نسبت استکبار داده شده است!

 

چنانچه مشاهده شد، زیر بار واسطه نرفتن در ارتباط با خدا از بدترین مصادیق استکبار و مقارن کفر معرفی شده است!

زیر بار رسول خدا نرفتن

زیر بار وصی رسول خدا نرفتن

زیر بار توسل و زیارت و شفاعت نرفتن و...

که در همگی پای واسطه در میان است، واسطه‌ای که خدا امر کرده حتماً‌ برای حرکت و ارتباط با خدا لازم است و اگر نباشد حتی مقدمه رستگاری نیز وجود نخواهد داشت! تا چه رسد به خود نائل شدن به رستگاری؛ چنانچه می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی‏ سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (35-مائده) اى کسانى که ایمان آورده‌اید! از خدا پروا کنید و (براى تقرب) به سوى او وسیله بجویید و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.»؛ همگی از بدترین مصادیق استکبار و مقارن با کفر می‌باشد.

 

قسمت دوم:

حال ببینیم، نقطه مقابل مستکبر چیست؟

خاشع!

در قرآن در باب خاشعان چه فرمایشی شده و اهل بیت علیهم السلام در تفسیرش چه فرمودند؟
وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ (بقره:45)
از صبر و نماز یارى جویید؛ و این کار (یعنی استعانت از نماز) جز براى خاشعان، دشوار و سنگین است.

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

قَالَ سَلْمَانُ: قُلْتُ: یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)! وَ مَنْ أَقَامَ الصَّلَاهًَْ أَقَامَ وَلَایَتَکَ قَالَ: نَعَمْ! یَا سَلْمَانُ تَصْدِیقُ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی فِی الْکِتَابِ الْعَزِیزِ وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ فَالصَّبْرُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ الصَّلَاهًُْ إِقَامَهًُْ وَلَایَتِی فَمِنْهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ وَ لَمْ یَقُلْ وَ إِنَّهُمَا لَکَبِیرَهًٌْ لِأَنَّ الْوَلَایَهًَْ کَبِیرَهًٌْ حَمْلُهَا إِلَّا عَلَی الْخَاشِعِینَ. 

از سلمان (رحمة الله علیه) نقل است که به حضرت علی (علیه السلام) عرض کرد:
«ای برادر پیامبر! آیا هرکس که نماز به‌پا دارد و اقامه نماید، در حقیقت ولایت تو را به‌پا داشته؟!
حضرت فرمود: «آری! دلیل این مطلب این آیه‌ی قرآن است:
وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ
پس [منظور از] صبر، پیامبر است و [منظور از] نماز، اقامه‌ی ولایت من است.
پس به همین خاطر خداوند فرموده: إِنَّها لَکَبِیرَةٌ (و ضمیر «ها» در آیه به «صلاة» بر می‌گردد و نفرموده (إنهما) یعنی استعانت از آن دو، یا (إنه) استعانت از صبر)
چرا که حمل ولایت (من)، کاری بزرگ و سنگین است؛ مگر برای خاشعین (فروتنان در برابر حق)».

بحارالأنوار، ج26، ص1


لذا مشخص می‌شود که سخت‌ترین امتحان نفس که باید استکبارش در هم شکسته شود، پذیر ولایت و واسطه‌ای به نام امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب علیهما السلام است!
و با خشوع نسبت به این حقیقت و پذیرش این ولایت و توسل به این واسطه است که حقیقت عبودیت شکل می‌گیرد!

 

لازم به ذکر است، چنانچه در روایت فوق حضرت امیر بیان می‌‌دارند که حقیقت نماز و اقامه آن، پذیرش ولایت ایشان است، در تفسیر آیات متعددی از قرآن کریم که در آن از صلاة و نماز سخن گفته شده، حضرات معصومین علیهم السلام تصریح کرده‌اند که مقصود حقیقی و تأویل آن ولایت حضرت امیر صلوات الله علیه است، به عنوان نمونه به جز آیه فوق به ذکر سه مورد دیگر نیز بسنده می‌شود:

آیه نخست:
وَ لاتَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لاتُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَینَ ذالِکَ سَبِیلاً (اسراء:110)
و نمازت را زیاد بلند، یا زیاد آهسته نخوان و در میان آن دو، راهى [معتدل] انتخاب ‌کن.

حضرت امام محمد باقر علیه السلام می‌فرماید:

عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ قَال سَأَلْتُهُ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهًِْ فِی قَوْلِ اللَّهِ وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا قَالَ لَا تَجْهَرْ بِوَلَایَهًِْ عَلِیٍّ فَهُوَ الصَّلَاهًُْ وَ لَا بِمَا أَکْرَمْتُهُ بِهِ حَتَّی آمُرَکَ بِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ لا تُخافِتْ بِها فَإِنَّهُ یَقُولُ وَ لَا تَکْتُمْ ذَلِکَ عَلِیّاً یَقُولُ أَعْلِمْهُ مَا أَکْرَمْتُهُ بِهِ فَأَمَّا قَوْلُهُ وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا یَقُولُ تَسْأَلُنِی أَنْ آذَنَ لَکَ أَنْ تَجْهَرَ بِأَمْرِ عَلِیٍّ (بِوَلَایَتِهِ فَأَذِنَ لَهُ بِإِظْهَارِ ذَلِکَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَهُوَ قَوْلُهُ یَوْمَئِذٍ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ. 

جابر گوید: تفسیر این آیه: وَ لاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَ لاَ تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا، را از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم،
حضرت فرمود: «یعنی ولایت علی (علیه السلام) را آشکار نکن و این همان (حقیقت) نماز است،
همچنین آن اکرامی که من در حق او مقدّر کرده‌ام را آشکار نکن تا من زمان آن را به تو بگویم
و این معنی کلام خداوند است که می‌فرماید: وَ لاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ.
امّا اینکه می‌فرماید: وَ لاَ تُخَافِتْ بِهَا؛ یعنی این اکرام را از علی (علیه السلام) پنهان نکن و اکرام را که برایش مقدّر کرده‌ام به او بگو و او را آگاه کن.
امّا اینکه می‌فرماید: وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا؛ یعنی از من بخواه که به تو اجازه دهم امر ولایت علی (علیه السلام) را آشکار کنی». که در روز غدیر خم خداوند این اجازه را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) داد و او در آن روز [به خداوند متعال] عرض کرد: «خدایا! هرکس که من مولای او هستم، پس این علی (علیه السلام) مولای اوست، خدایا! هرکس که او را دوست بدارد، دوست بدار و با دشمنان او دشمن باش».

بحارالأنوار، ج۳۶، ص۱۰۵

 

 

آیه دوم:

ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * الُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (مدّثر:42و43)
«چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت»؟!  مى‌گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.

حضرت امام محمد باقر می‌فرماید:

قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ یَعْنِی لَمْ یَکُونُوا مِنْ شِیعَهًِْ عَلِیِّ‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِب (علیه السلام). 

قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ المُصَلِّینَ یعنی از شیعیان علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) نبودند.

بحارالأنوار، ج۵۱، ص۶۱

طبق فرمایش امام صادق علیه السلام، مصلی به اسب می‌گویند که پشت سر اسب پیش‌تاز در حرکت است، از مصلین نبودیم، یعنی از کسانی نبودیم که پشت سر پیشتاز و پیشوا و امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب علیهما السلام و سایر ائمه از فرزندان ایشان در حرکت نبودیم و شیعه ایشان نبودیم!

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ قَالَ: عَنَی بِهَا لَمْ نَکُ مِنْ أَتْبَاعِ الْأَئِمَّهًِْ (علیهم السلام) الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیهِمْ: وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ أَمَا تَرَی النَّاسَ یُسَمُّونَ الَّذِی یَلِی السَّابِقَ فِی الْحَلْبَهًِْ مُصَلِّی فَذَلِکَ الَّذِی عَنَی حَیْثُ قَالَ: لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ لَمْ نَکُ مِنْ أَتْبَاعِ السَّابِقِینَ. 

در آیه قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمصَلِّینَ؛ مقصود این است که از امامانی (علیهم السلام) که خدای تبارک‌وتعالی درباره‌ی ایشان فرموده است: و [اَلسّابِقُونَ اَلسّابِقُونَ أُولئِکَ اَلْمُقَرَّبُونَ] پیشگامان پیشگامند، آن‌ها مقرّبانند!. (واقعه:۱۱-۱۰)، پیروی نکردیم».
مگر نمی‌بینی که مردم اسبی را که در مسابقه پشت‌سر اسب پیش‌رو است را مصلّی نامند؟
همین معنی مقصود است.
در آنجا که فرماید: لَمْ نَکُ مِنَ المُصَلِّینَ یعنی پیرو پیشروان نبودیم.

الکافی، ج۱، ص۴۱۹

 

 

 

آیه سوم:

حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلهِ قانِتینَ (بقره:238)
در انجام [به موقع و کامل] همه‌ی نمازها و [به خصوص] نماز وسطى (نماز ظهر) کوشا باشید و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا به پاخیزید.

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

الصلاهًَْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ أمیرُالمُؤمِنینَ وَ فاطمهًُْ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام والصلاه الْوُسْطَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) و قُومُوا لِلهِ قانِتِینَ طَائِعِینَ لِلْأَئِمَّهًِْ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ. 

[حقیقت] نماز، رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله)، امیرالمؤمنین (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها)، حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) می‌باشند. و مراد از [حقیقت] صلاة الوسطی، أمیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌باشد. و مقصود از قُومُوا لِلهِ قانِتِینَ، [یعنی] در راه اطاعت ائمّه (علیهم السلام) به پا خیزید.

تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۲۸

 

قسمت سوم:

حال که مشخص شد حقیقت نماز، پذیرش ولایت حضرت امیر صلوات الله علیه است
با این دید بنگرید و توجه کنید و تدبر کنید در روایاتی نظیر:

اگر نماز پذیرفته شود، باقی اعمال هم پذیرفته می‌شود و اگر نه، الباقی هم رد می‌شود.

یا به این شباهت عجیب نماز با ولایت حضرت امیر توجه فرمایید:
از میان واجبات دین، هیچ واجب دینی نیست که همواره بر قرار باشد، روزه در صورت بیماری یا سفر ساقط
امر به معروف و نهی از مکنر شرایطی دارد
حج و خمس و زکات نیز در هر شرایطی بر شخص واجب نیست
اما خداوند برای نماز مفری باقی نگذاشته، چه در مریضی، چه در سفر، چه در جنگ، حتی به هنگام غرق شدن در دریا هم باید نیت نماز غریق کرد و آن را به جای آورد.
مانند ولایت حضرت امیر که در روایات بیان خداوند برای عدم التزام به آن مفری قرار نداده است.


الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهما السلام

عوامل زوال حب اهل بیت علیهم السلام از قلب

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (روم:10)
سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و پیوسته آن را مسخره مى‌نمودند.


باید توجه داشت که بر طبق روایات، گناهانی وجود دارند که باعث زوال مغر و ریشه ایمان که همان ولایت حب امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهما السلام و ائمه هدی علیهم السلام است می‌شود.

به تعبیر دقیق‌تر، آنچه از خود گناه و انواعش به مراتب دارای اهمیت بیشتری است، موضع و حالت قلب انسان است نسبت به گناه و اثری است که آن گناه (چه کوچک و چه بزرگ) در قلب می‌گذارد. چنانچه مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: أَشَدُّ اَلذُّنُوبِ مَا اِسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ[1].
شدیدترینِ گناهان آن گناهی است که مرتکب شونده‌اش آن را کوچک شمارد.
برخی از مهمترین گناهان و معاصی و به تعبیر دقیق‌تر عکس‌العمل‌ها و حالات قلب نسبت به معاصی که منجر به زوال حب اهل بیت علیهم السلام و ایمان از دل می‌گردد عبارتند از:
1. بی‌تفاوت بودن و خشمگین نشدن از شیوع علنی معاصی[2]
2. علاقه و محبت‌پیدا کردن به گناه  به شکلی که حتی پس از ارتکاب به گناه شخص پشیمان نشود[3]!
3. افتخارکردن به ارتکاب گناه و معصیت[4]
4. انکار و بی‌اعتنایی نسبت به محرّمات الهی[5]
5. انکار و بی‌اعتنایی به واجبات، به خصوص نماز[6]
6. دوستی با دشمنان اهل بیت علیهم السلام[7] و منحرفان از راه ایشان[8] و دوستی با دوستان دشمنان اهل بیت علیهم السلام[9] و دشمنی با دوستان راستین ایشان[10].

بر طبق آیات[11] و روایات[12]، به وجود آمدن حالت انکار نسبت به واجبات و محرمات الهی و افتخار به گناه و بی‌تفاوت شدن نسبت به شیوع علنی معاصی در قلب، یک سیر تدریجی دارد که باید انسان با رجوع دائم با حالات قلبش و مطالعه اوضاع احوال قلب و محاسبه اعمال از حرکت به این فرجام شوم جلوگیری کرد.

مؤمن و متولی به ولایت اهل بیت علیهم السلام، هرگز از گناه خود شادمان نخواهد بود[13] و هموار پس از ارتکاب معصیت نادم و پشیمان است، زوال حالت پشیمانی پس از گناه علامتی بسیار خطرناک است که نشان‌دهنده آن است که آن معصیت به مرحله‌ای رسیده است که دارد به محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام که مغز، ریشه و حقیقت ایمان[14] است، صدمه می‌زند!

 



[1] نهج البلاغه (سید رضی):‌ ص535، حکمت 348

[2] (1) مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: إِنَّ أَوَّلَ مَا تُقْلَبُونَ إِلَیْهِ مِنَ اَلْجِهَادِ اَلْجِهَادُ بِأَیْدِیکُمْ ثُمَّ اَلْجِهَادُ بِقُلُوبِکُمْ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ قَلْبُهُ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً نُکِسَ قَلْبُهُ فَجُعِلَ أَسْفَلُهُ أَعْلاَهُ فَلاَ یَقْبَلُ خَیْراً أَبَداً (تفسیر قمی: ج1، ص213)
بی‌گمان اولین جهادی که به آن مکلف می‌شوید جهاد با قلب‌هایتان است، هر که قلبش معروفی را معروف نشناسد و منکری را زشت نشمارد قلبش وارونه می‌شود به طوری که پایین آن در بالا و بالای آن در پایی قرار می‌گیرد و *در این صورت دیگر هیچ خیری را نمی‌پذیرد. [و بالاترین و مهمترین خیری که قلب بیاد پذیرای آن باشد،‌ ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام است!]*

(2) مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: ...وَ مِنْهُمْ تَارِکُ لِإِنْکَارِ اَلْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِکَ مَیِّتٍ بَیْنَ اَلْأَحْیَاءِ. (عیون الحکم و المواعظ (ابوالحسن واسطی):‌ ج1، ص 360)

... و از میان مردم کسی که انکار و نهی نکند منکر را، نه با عملش، نه با سخنش و نه حتی با قلبش، پس چنین کسی مرده‌ای است در میان زندگان!
(3) رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: مَن رَأى مِنکُم مُنکَرا فَلیُغَیِّرهُ بِیَدِهِ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِلِسانِهِ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِقَلبِهِ وَذلِکَ أضعَفُ الإیمانِ. (عوالی الئالی (ابن ابی جمهور): ج1، ص313)
هر کس از شما منکرى ببیند، باید با اقدام عملی و اگر نتوانست با زبان *
و اگر نتوانست با قلبش آن را تغییر دهد، که [این بیزاری جستن قلبی از منکر در قلب] ضعیف‌ترین درجه ایمان است.*

[3] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: سُرُورُ اَلْمُؤْمِنِ بِطَاعَةِ رَبِّهِ وَ حُزْنُهُ عَلَى ذَنْبِهِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج1، ص400) شادی مؤمن در طاعت و بندگی پروردگارش است و *غم و اندوه او از گناهانش.* [یعنی مؤمن هرگز از گناه کردن شاد نمی‌گردد و همواره پس از گناه حالت اندوه و پیشمانی دارد! جز این باشد یعنی مؤمن نیست! و تنها ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام را دارد! چنانچه در حدیث شریفی، شخصی منافق به امام رضا علیه السلام طعنه می‌زند که از یکی از کسانی که مدعی است شیعه شماست، شراب مست کننده می‌نوشد، امام رضا علیه السلام که از شنیدن این سخن بسیار آزرده خاطر می‌گردند و عرق بر پیشانی مبارکشان می‌نشیند ضمن سخنان خود در این خصوص به همین نکته بسیار ظریف و دقیق اشاره می‌کنند که:
(2) اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَجْمَعَ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَیْنَ رَسِیسِ[دسیس] الْخَمْرِ وَ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ. (بحار الانوار (علامه مجلسی): ج27، ص314) *خداوند کریم‌تر و منیع‌تر از آن است که در قلب مؤمن، بین شُرب خَمر و حب ما اهل بیت را جمع گرداند.*
یعنی ولو هم که یکی از محبان ضعیف الایمان ما مرتکب چنین معصیت بزرگی شود، او به این معصیتش علاقه ندارد و ناشی از ضعف ایمان و غلبه شهوت است نه انکار حرمت شراب یا سبک شمردن آن و تا وقتی که محبت اهل بیت علیهم السلام در دل شخص باشد، او پس از ارتکاب معصیت بلافاصله نادم و پشیمان است و عزم واقعی بر ترک آن دارد و چنانچه در روایات ذیل ذکر شده، حرکت قلب به سمت عادی شدن گناه و عدم پشیمانی پس از ارتکاب نشان از آغاز زوال حب اهل بیت علیهم لاسلام از قلب است، چرا که خداوند دو قلب درون یک شخص قرار نداده که با یکی محبوب خدا را دوست بدارد و با دیگری به مغبوض و ضدش علاقه پیدا کند!]

[4] مولی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ جُنَّةً حَتَّى یَعْمَلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً فَإِذَا عَمِلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً انْکَشَفَتْ عَنْهُ الْجُنَنُ فَیُوحِی اللَّهُ إِلَیْهِمْ أَنِ اسْتُرُوا عَبْدِی بِأَجْنِحَتِکُمْ فَتَسْتُرُهُ الْمَلَائِکَةُ بِأَجْنِحَتِهَا قَالَ فَمَا یَدَعُ شَیْئاً مِنَ الْقَبِیحِ إِلَّا قَارَفَهُ حَتَّى‏ یَمْتَدِحَ إِلَى النَّاسِ بِفِعْلِهِ الْقَبِیحِ فَیَقُولُ الْمَلَائِکَةُ یَا رَبِّ هَذَا عَبْدُکَ مَا یَدَعُ شَیْئاً إِلَّا رَکِبَهُ وَ إِنَّا لَنَسْتَحْیِی مِمَّا یَصْنَعُ فَیُوحِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ أَنِ ارْفَعُوا أَجْنِحَتَکُمْ عَنْهُ فَإِذَا فُعِلَ ذَلِکَ أَخَذَ فِی بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْت‏... (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۲، ص ۲۷۹)

هیچ بنده‌ای نیست، جز آن که چهل پوشش بر او کشیده شده است تا آنکه چهل گناه کبیره مرتکب شود و هر گاه چهل گناه کبیره مرتکب شد، همه پرده‌ها از او کنار روند و خدا به آنان (فرشته‌ها) وحى کند: با بال‌های خود، بندۀ مرا بپوشانید (و آبروى او را حفظ کنید) و فرشته‌ها با بال‌های خود از او پرده‌پوشى کنند، اما آن بنده هیچ کار زشتی را باقی نمی‌گذارد که مرتکب نشده باشد

*تا جایی که به گناهان خود افتخار می‌کند*، پس (در این هنگام که او به گناه کردنش افتخار کرد) فرشته‌ها گویند: پروردگارا! این بنده گناهی را باقی نگذاشته که مرتکب نشده باشد و ما از آنچه انجام می‌دهد شرمساریم، پس خدای عز و جل به آنها وحى می‌کند که بال‌هایتان را از روى او بردارید *وقتی چنین شود [و او به مرحله افتخار به گناه برسد] او بغض ما اهل بیت را به دل می‌گیرد...*

[5] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: إِذَا زَنَى اَلزَّانِی خَرَجَ مِنْهُ رُوحُ اَلْإِیمَانِ فَإِنِ اِسْتَغْفَرَ عَادَ إِلَیْهِ» قَالَ «وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ «لاَ یَزْنِی اَلزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یَشْرَبُ اَلشَّارِبُ حِینَ یَشْرَبُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یَسْرِقُ اَلسَّارِقُ حِینَ یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ». (من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج4، ص22)
هنگامى که زانى مشغول زناکارى است حقیقت و روح ایمان از دل او بیرون شده است، پس اگر آمرزش طلبد، آن روح ایمان به او باز گردد، و گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: زناکار در حین زنا ایمان نخواهد داشت و مؤمن نیست، و مى‌گسار در حین شرب مؤمن نیست، و سارق (دزد) حین سرقت مؤمن نخواهد بود.

 حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:  فَکُلُّ مَعصیَةٍ مِن المَعاصِی الکِبارِ فَعَلَها فاعِلٌ، أو دَخَلَ فیها داخِلٌ بِجِهَةِ اللذَّةِ و الشَّهوَةِ و الشَّوقِ الغالِبِ، فهُو فِسقٌ و فاعِلُهُ فاسِقٌ خارِجٌ مِن الإیمان بجِهَةِ الفِسقِ، فإن دامَ فی ذلکَ حتّى یَدخُلَ فی حَدِّ التَّهاوُنِ و الاستِخفافِ، فقد وَجَبَ أن یکونَ بِتَهاوُنِهِ و استِخفافِهِ کافِرا. (تحف العقول (ابن شعبه حرّانی): ص330)

 هر معصیتى از معاصى بزرگ خدا که کسى آن را انجام دهد، یا شخصى از روى لذّت‌جویى و شهوت و غلبه شوق و شهوت به آن درآید، این فسق است و انجام دهنده آن فاسق و به لحاظ فسقش [حین ارتکاب]، از [حیطه] ایمان خارج است.

*اگر به این عمل ادامه دهد، تا جایى که به حدّ کوچک‌شمردن و خفیفشمردن برسد*، به سبب این بى‌اعتنایى و خفیف شمارى، *کافر می‌گردد.*

[6] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: وَ سُئِلَ مَا بَالُ اَلزَّانِی لاَ تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ تَارِکُ اَلصَّلاَةِ قَدْ تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ مَا اَلْحُجَّةُ فِی ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّ اَلزَّانِیَ وَ مَا أَشْبَهَهُ إِنَّمَا یَعْمَلُ ذَلِکَ لِمَکَانِ اَلشَّهْوَةِ لِأَنَّهَا تَغْلِبُهُ وَ تَارِکُ اَلصَّلاَةِ لاَ یَتْرُکُهَا إِلاَّ اِسْتِخْفَافاً بِهَا وَ ذَلِکَ لِأَنَّکَ لاَ تَجِدُ اَلزَّانِیَ اَلَّذِی یَأْتِی اَلْمَرْأَةَ إِلاَّ وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ لِإِتْیَانِهِ إِیَّاهَا قَاصِداً إِلَیْهَا وَ کُلُّ مَنْ تَرَکَ اَلصَّلاَةَ قَاصِداً لِتَرْکِهَا فَلَیْسَ یَکُونُ قَصْدُهُ لِتَرْکِهَا اَللَّذَّةَ فَإِذَا اِنْتَفَتِ اَللَّذَّةُ وَقَعَ اَلاِسْتِخْفَافُ وَ إِذَا وَقَعَ اَلاِسْتِخْفَافُ وَقَعَ اَلْکُفْرُ قِیلَ مَا اَلْفَرْقُ بَیْنَ اَلْکُفْرِ إِلَى مَنْ أَتَى اِمْرَأَةً فَزَنَى بِهَا أَوْ خَمْراً فَشَرِبَهَا وَ بَیْنَ مَنْ تَرَکَ اَلصَّلاَةَ حَتَّى لاَ یَکُونَ اَلزَّانِی وَ شَارِبُ اَلْخَمْرِ مُسْتَخِفّاً کَمَا اِسْتَخَفَّ تَارِکُ اَلصَّلاَةِ وَ مَا اَلْحُجَّةُ فِی ذَلِکَ وَ مَا اَلْعِلَّةُ اَلَّتِی تَفْرُقُ بَیْنَهُمَا قَالَ اَلْحُجَّةُ أَنَّ کُلَّ مَا أَدْخَلْتَ أَنْتَ نَفْسَکَ فِیهِ وَ لَمْ یَدْعُکَ إِلَیْهِ دَاعٍ وَ لَمْ یَغْلِبْکَ عَلَیْهِ غَالِبُ شَهْوَةٍ مِثْلُ اَلزِّنَا وَ شُرْبَ اَلْخَمْرِ وَ أَنْتَ دَعَوْتَ نَفْسَکَ إِلَى تَرْکِ اَلصَّلاَةِ وَ لَیْسَ ثَمَّ شَهْوَةٌ فَهُوَ اَلاِسْتِخْفَافُ بِعَیْنِهِ فَهَذَا فَرْقُ بَیْنِهِمَا. (علل الشرایع (شیخ صدوق): ج2، ص339) از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چرا به زانى کافر گفته نمی‌شود ولى تارک صلاة را کافر خوانده‌ می‌شود؟ دلیل آن چیست؟ حضرت فرمودند: زیرا زناکار و امثال او، به خاطر شهوتى که بر آنها غالب شده مبادرت به این معصیت مى‌کنند ولى تارک نماز، آن را ترک نکرده مگر صرفاً به خاطر کوچک شمردن این عبادت الهى [و بی‌اهمیت بودن آن برایش] و تفصیل این توضیح این است که: زانى وقتى با زنى تماس پیدا مى‌کند از این تماس لذّت برده و قصدش تنها همین التذاذ است، *امّا تمام کسانى که نماز را ترک مى‌کنند، قصدشان فقط‍‌ ترک و رها کردن آن مى‌باشد و هیچ قصد لذّتى از این ترک ندارند و وقتى غلبه شهوت و کسب لذّت منتفى شد قهراً قصدشان فقط‍‌ خفیف شمردن مى‌باشد و وقتى قصد خفیف نمودن نماز بود بدون شکّ‌ حالت کفر در آنها پیدا شده و کفرشان ثابت مى‌گردد.* از امام صادق علیه السلام پرسیده شد: چه فرقى هست بین کسى که به زنى نگاه کرده و با وى زنا نموده یا شراب مى‌آشامد و بین کسى که نماز را ترک کند؟ چرا زانى و شارب الخمر را کافر نمی‌نامند ولی تارک الصلاة مستخف شمرده مى‌شود، در نتیجه وى را کافر می‌شمرند! دلیل این امر چیست؟ و علّتى که این دو معصیت را از یکدیگر متمایز می‌سازد چیست؟ حضرت در جواب فرمودند: دلیل و برهان آن است که به طور کلّى در هر معصیتی که منشأ فعل غلبه شهوت باشد نظیر زنا و شرب خمر، این امر استخفاف و خوار و کوچک شمردن حکم خدا محسوب نمی‌شود! اما وقتی انسان خودش عمداً نماز را ترک نماید بدون اینکه شهوت غالبی در میان باشد، غیر از استخفاف منشأ دیگرى براى این ترک نیست و همین امر وجه تمایز ترک نماز و فعل زنا و شرب خمر مى‌باشد.

[7] (1) حضرت امام محمد باقر علیه السلام: فِی قَوْلِهِ ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ فَیُحِبَّ بِهَذَا وَ یُبْغِضَ بِهَذَا فَأَمَّا مَحَبَّتُنَا (مُحِبُّنَا) فَیُخْلِصُ الْحُبَّ لَنَا کَمَا یَخْلُصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ لَا کَدَرَ فِیهِ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ حُبَّنَا فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شَارَکَهُ فِی حُبِّنَا حُبَّ عَدُوِّنَا فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ وَ اللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ. (تفسیر صافی: ج4، ص162)

حضرت پیرامون تفسیر آیه: «ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ (احزاب:4)» «خداوند عزّوجلّ در درون هیچ‌کس، دو قلب را قرار نداده که با یکی، کسی را دوست بدارد و با دیگری با او دشمنی ورزد. دوستدار ما چنان‌که زر با آتش خالص می‌گردد و هیچ‌گونه تیرگی و ناخالصی در آن نمی‌ماند، در دوستی با ما اخلاص می‌ورزد. پس هرکسی بخواهد بداند که از جمله دوستداران ما هست یا نه، باید قلب خود را بیازماید؛ *اگر در دوستی و محبّت به ما، دشمن ما را نیز سهیم کند، او از ما نیست و ما نیز از او نیستیم.* خداوند، جبرئیل و میکائیل دشمن او هستند و خداوند، دشمن کافران است.
(2) «لَا تَجِدُ
قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ (مجادله:۲۲) هرگز نمى‌یابى مردمى را که به خدا و روز قیامت ایمان آورده باشند، ولى با کسانى که با خدا و پیامبرش مخالفت مى‌ورزند دوستى کنند، هر چند آن مخالفان، پدران یا فرزندان یا برادران و یا خویشان آنها باشند.»

[8] سلیمان بن جعفر جعفری گوید:

شنیدم ابو الحسن (امام رضا یا امام هادی) (علیهما السلام) به پدرم می‌فرمود: سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ لِأَبِی مَا لِی رَأَیْتُکَ عِنْدَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ إِنَّهُ خَالِی فَقَالَ لَهُ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّهُ یَقُولُ فِی اَللَّهِ قَوْلاً عَظِیماً یَصِفُ اَللَّهَ تَعَالَى وَ یَحُدُّهُ وَ اَللَّهُ لاَ یُوصَفُ - فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَکْتَنَا وَ إِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَکْتَهُ... (امالی (شیخ مفید): مجلس 13، ح3، ص112)

چگونه است که تو را نزد عبد الرحمن بن یعقوب دیدم؟ عرض کرد: او دائی من است، حضرت به او فرمود: آن مرد در باره خدا سخنی بس گزاف و هول انگیز گوید. او خدا را (به صورت اجسام و اوصاف آن) وصف می‌کند و برایش حد و حدود قائل است و حال آنکه خداوند به وصف نیاید، چیزی او را محدود نکند، *پس یا با او همنشین شو و ما را رها کن، و یا با ما همنشین باش و او را ترک کن!*

[9] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: مَنْ جَالَسَ لَنَا عَائِباً أَوْ مَدَحَ لَنَا قَالِیاً أَوْ وَاصَلَ لَنَا قَاطِعاً أَوْ قَطَعَ لَنَا وَاصِلًا أَوْ وَالَى لَنَا عَدُوّاً

أَوْ عَادَى لَنَا وَلِیّاً فَقَدْ کَفَرَ بِالَّذِی أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیم‏. (امالی (شیخ صدوق): مجلس 13، ص 57)

هر که مجالست کند با کسی که از ما عیب‌جویی می‌کند، یا دشمن ما را مدح کند، یا با کسی که از ما بریده پیوند کند!، یا از دوستداران ما کناره گیرد، یا با دشمن ما دوستى کند، یا با دوست ما دشمنى کند، *به کسی که سبع مثانى و قرآن عظیم را فرو فرستاده (یعنی خداوند) کافر گشته.*

[10] (2) حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: مَنْ جَالَسَ لَنَا ... عَادَى لَنَا وَلِیّاً فَقَدْ کَفَرَ بِالَّذِی أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیم‏. (امالی (شیخ صدوق): مجلس 13، ص 57)

هر که مجالست کند با کسی ... با دوست ما دشمنى کند، *به کسی که سبع مثانى و قرآن عظیم را فرو فرستاده (یعنی خداوند) کافر گشته.*

(3) حضرت امام باقر علیه السلام: سَلْمَانَ بَابُ اَللَّهِ فِی اَلْأَرْضِ ... مَنْ أَنْکَرَهُ کَانَ کَافِراً. (رجال کشی): ج1، ص24)
سلمان باب الله است، ... هر کس او را انکار کند کافر است.

[11] «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (روم:10) سپس *سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند* و پیوسته آن را مسخره مى‌نمودند.»
یعنی شخصی محب و معتقد به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام از طریق تکرار اعمال بد به جایی می‌رسد که حقانیت حضرت را که طبق فرمایش خود امیرالمؤمنین بزرگترین آیه خداوند هستند تکذیب کند و خدایی نکرده آن را به سخره بگیرد! (نستجیر بالله)
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: أَنَا اَلْحُجَّةُ اَلْعُظْمَى وَ اَلْآیَةُ اَلْکُبْرَى. (امالی (شیخ صدوق): ص38)
من حجت عظمای خداوند و آیت بزرگ خداوند هستم.

[12] مولی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ جُنَّةً حَتَّى یَعْمَلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً فَإِذَا عَمِلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً انْکَشَفَتْ عَنْهُ الْجُنَنُ فَیُوحِی اللَّهُ إِلَیْهِمْ أَنِ اسْتُرُوا عَبْدِی بِأَجْنِحَتِکُمْ فَتَسْتُرُهُ الْمَلَائِکَةُ بِأَجْنِحَتِهَا قَالَ فَمَا یَدَعُ شَیْئاً مِنَ الْقَبِیحِ إِلَّا قَارَفَهُ حَتَّى‏ یَمْتَدِحَ إِلَى النَّاسِ بِفِعْلِهِ الْقَبِیحِ فَیَقُولُ الْمَلَائِکَةُ یَا رَبِّ هَذَا عَبْدُکَ مَا یَدَعُ شَیْئاً إِلَّا رَکِبَهُ وَ إِنَّا لَنَسْتَحْیِی مِمَّا یَصْنَعُ فَیُوحِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ أَنِ ارْفَعُوا أَجْنِحَتَکُمْ عَنْهُ فَإِذَا فُعِلَ ذَلِکَ أَخَذَ فِی بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْت‏... (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۲، ص ۲۷۹)

هیچ بنده‌ای نیست، جز آن که چهل پوشش بر او کشیده شده است تا آنکه چهل گناه کبیره مرتکب شود و هر گاه چهل گناه کبیره مرتکب شد، همه پرده‌ها از او کنار روند و خدا به آنان (فرشته‌ها) وحى کند: با بال‌های خود، بندۀ مرا بپوشانید (و آبروى او را حفظ کنید) و فرشته‌ها با بال‌های خود از او پرده‌پوشى کنند، اما آن بنده هیچ کار زشتی را باقی نمی‌گذارد که مرتکب نشده باشد

*تا جایی که به گناهان خود افتخار می‌کند،* پس (در این هنگام که او به گناه کردنش افتخار کرد) فرشته‌ها گویند: پروردگارا! این بنده گناهی را باقی نگذاشته که مرتکب نشده باشد و ما از آنچه انجام می‌دهد شرمساریم، پس خدای عز و جل به آنها وحى می‌کند که بال‌هایتان را از روى او بردارید *وقتی چنین شود [و او به مرحله افتخار به گناه برسد] او بغض ما اهل بیت را به دل می‌گیرد...*

[13] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: سُرُورُ اَلْمُؤْمِنِ بِطَاعَةِ رَبِّهِ وَ حُزْنُهُ عَلَى ذَنْبِهِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج1، ص400) شادی مؤمن در طاعت و بندگی پروردگارش است *و غم و اندوه او از گناهانش.* [یعنی مؤمن هرگز از گناه کردن شاد نمی‌گردد و همواره پس از گناه حالت اندوه و پیشمانی دارد! جز این باشد یعنی مؤمن نیست!]

[14] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: عَنْ سُفْیَانَ‌بْنِ‌السِّمْطِ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ مَا الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا؟ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ الْتَقَیَا فِی الطَّرِیقِ وَ قَدْ أَزِفَ مِنَ الرَّجُلِ الرَّحِیلُ فَقَالَ لَهُ أَبُوعَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام): کَأَنَّهُ قَدْ أَزِفَ مِنْکَ رَحِیلٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ. فَقَالَ: فَالْقَنِی فِی الْبَیْتِ فَلَقِیَهُ فَسَأَلَهُ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ مَا الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا؟ فَقَالَ: الْإِسْلَامُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِی عَلَیْهِ النَّاسُ شَهَادَهْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامُ الصَّلَاهْ وَ إِیتَاءُ الزَّکَاهْ وَ حِجُ الْبَیْتِ وَ صِیَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَهَذَا الْإِسْلَامُ. وَ قَالَ: الْإِیمَانُ مَعْرِفَهْ هَذَا الْأَمْرِ مَعَ هَذَا فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ یَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ، کَانَ مُسْلِماً وَ کَانَ ضَالًّا. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج2، ص24)
سفیان‌بن‌سمط گوید: مردی از حضرت (علیه السلام) از اسلام و ایمان سؤال کرد که فرق بین آن دو چیست؟ حضرت پاسخ نداد. دوباره سؤال کرد باز جواب نشنید (آن مرد رفت و) سپس روزی در بین راه به حضرت برخورد درحالی‌که آماده‌ی کوچ‌کردن بود، حضرت به او فرمود: «گویا آماده سفری»؟ عرض کرد: «آری». فرمود: «پس در مسجد الحرام مرا ببین»! آن مرد در محلّ موعد خدمت حضرت رسیده و دوباره سؤال کرد: «چه فرقی بین اسلام و ایمان است»؟
حضرت فرمود: «اسلام برنامه ظاهری است که مردم دارند، شهادت به یگانگی خدا، و پیامبری محمّد (صلی الله علیه و آله) و برپا داشتن نماز و پرداختن زکات و حجّ خانه خدا، و روزه ماه رمضان، این اسلام است *ولی ایمان شناسایی این امر (امامت) است، با این وصف اگر کسی بدان اقرار کند و این امر را نشناسد، مسلمان است ولی گمراه.*

در باب انحراف اعتقادی‌ِ عمیقِ یاشار سلطانی در مفهوم عدالت!!!

بحثی پرامون انحراف اعتقادی‌ِ عمیقِ یاشار سلطانی در مفهوم عدالت!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ[1]
(خداوند) از آنچه انجام مى‌دهد بازخواست نمى‌شود، درحالى‌که آنان بازخواست مى‌شوند.

 

یاشار سلطانی در بخشی از پیام خود، خطاب به علیرضا پناهیان چنین بیان داشته:
«برای ما دم از مساوات نزنید. کاش بجای هم‌اندیشی با میلیاردها و تریلیاردرها، کمی درس می خواندید تا بفهمید که عدالت از اصول دین ماست و حتی باید بر رفتار خدا نیز حاکم باشد، چه رسد به بنده خدا[2]

معنای جمله یاشار سلطانی‌ که بُلد شده این است که ما یک متری داریم که با آن می‌توانیم فعل خدا را از حیث مطابق بودن با عدل یا عدم تطابق با عدل بسنجیم!

یعنی در عالم خارج، محک و میزان و متر و سنجه‌ای داریم که عدالت با آن تعریف می‌شود و می‌توانیم حتی‌ با آن، فعل خدا را نیز، از این نظر که مطابق عدالت بوده یا نه را بسنجیم!

خدا که هیچ!

علی بن ابی‌طالب علیهما السلام یکی از بندگان خداست؛ منتها چه بنده‌ای؟
بنده‌ای که اراده‌ای جز اراده خدا ندارد و هر چه می‌کند طبق امر و رضای الهیست!
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که افضل از ایشان است درباره ایشان (به نقل از شیعه و سنی با اسناد صحیح[3])‌ فرموده است:

عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلَى لِسَانِهِ وَ اَلْحَقُّ یَدُورُ حَیْثُ مَا دَارَ عَلِیٌّ[4].
علی با حق است و حق با او و بر زبانش و حق به گرد علی‌ می‌گردد هر کجا علی باشد.

مقصود از قسمت آخر حدیث فوق چیست؟
برای فهم بهتر آن باید به حدیث نبویِ دیگری در باب عمار توجه کنیم:

عماراً مع الحق و الحق معه یدور عمار مع الحق اینما دار[5].

عمار با حق است و حق با عمار، عمار به گِرد حق می‌چرخد، هر کجا حق باشد!

با مقایسه دو حدیث فوق در می‌یابیم که، وقتی بناست حق به گِرد علی بگردد، یعنی خود امیرالمؤمنین علیه السلام و قول و فعلشان ملاک حق است و حق بر اساس قول و فعل علی علیه السلام مشخص می‌شود؛‌ نه اینکه ملاک و محک و سنجه‌ای به نام حق در خارج وجود داشته باشد و آن را بر قول و فعل علی بن ابی‌طالب علیهما السلام قرار دهیم تا مشخص شود آیا قول و فعل علی بن ابی‌طالب علیهما السلام بر اساس حق است یا نه.
اما در خصوص عمّار این‌گونه نیست!‌ در خارج از عمار ملاک و محک و سنجه‌ای به نام حق وجود دارد که عمار باید به گِرد آن بگردد و آن وجود نازنین مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.

هر چیز که مطابق حق باشد، مطابق عدل هم هست و بر این اساس نیز، میزان عدالت هم قول و فعل علی بن ابی‌طالب است.

زمانی که در خارج از قول و فعل علی بن ابی‌طالب علیهما السلام، ما مفهومی به نام حق نداریم و ملاک حق و باطل بودن یک چیز، موضعِ علی علیه السلام نسبت به آن است؛ به طریق اولی نیز در عالم خارج، سنجه و محک و ملاکی نداریم که بخواهیم بر اساس آن میزان، مطابقِ حق بودنِ فعل خدا را مورد سنجش قرار دهیم و قول و فعل خداوند، خود نشان‌دهنده حق و عدالت است!

چناچه خود خداوند در قرآن می‌فرماید:
لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ[6]
(خداوند) از آنچه انجام مى‌دهد بازخواست نمى‌شود، درحالى‌که آنان بازخواست مى‌شوند.
یعنی بنا نیست خداوند برای افعالش مورد بازخواست قرار گیرد که آیا مطابق حق بوده یا نه، مطابق عدل بوده یا نه! چرا که ملاک حق و باطل، خود فعل و قول خداوند است!
چنانچه در برخی روایاتِ تفسیریِ ذیل این آیه شریفه، با وضوح بیشتری به این حقیقت تصریح شده است، از جمله:
از مولی امیرالمؤمنین علی‌ علیه السلام نقل شده است:
«خدای تبارک‌وتعالی کفی از آب گوارای شیرین را برگرفت [و با آن گِلی درست کرد] و آن را خشک کرد؛ پس جامد شد. سپس به آن فرمود:
«انبیاء مرسلین (بندگان صالح و امامان هدایت شده‌ی دعوت‌کننده به‌سوی بهشت و پیروان آن‌ها) تا روز قیامت را از تو می‌آفرینم
و اهمیّتی نمی‌دهم و هیچ‌کس نمی‌تواند بر کار من خرده بگیرد، ولی در کارهای آن‌ها، جای سؤال و ایراد است[7]!

علامه طباطبایی در المیزان، ذیل آیه فوق، بحث فوق‌العاده‌ای دارند با عنوان: ‌«گفتارى در حکمت خداى تعالى، و معناى اینکه افعال او داراى مصلحت است»
این بحث مؤید عرایض فوق است، مبتنی بر آیات و روایات، ملاک حق و باطل و حکیمانه یا غیر حکیمانه یا عادلانه و ظالمانه بودن یک چیز، فعل و قول خود خدا و حجت خداست!
نه اینکه ما در خارج مفهوم و سنجه و متر و محکی داریم که به کمک آن بتوانیم، فعل و قول خدا و حجت خدا را از نظر حکیمانه بودن، عادلانه بودن و مطابق حق بودن بسنجیم!

اما بحث عقلی علامه در این خصوص که در تأییدش از آیات و روایات نیز بهره‌برده‌اند:

«حکمت، وقتى صفت فاعل مى‌شود که فعل او با نظام علمى او منطبق، و نظام علمیش نیز به درست از نظام خارجى اخذ شده باشد و معناى مشتمل بودن فعل او بر مصلحت این است که فعلش با صورت علمیه‌اى که از خارج در ذهن ترسیم شده مطابق در آید،
پس در حقیقت، حکمت، صفت ذاتى خارج است،
یعنی اگر فاعلى را حکیم، و فعلش را مطابق حکمت مى‌نامیم، به خاطر این است که فعل او با وساطت علم با نظام خارج منطبق است،
همچنین اگر فعلى را مشتمل بر مصلحت مى‌نامیم، باز به خاطر این است که مطابق صورت علمىِ ذهن فاعل است، و صورت علمى ذهن فاعل نیز مطابق با نظام خارج.
البته این مطلب در افعالى تمام و صحیح و صادق است که منظور از آن فعل، مطابقت با نظام خارج باشد، مانند افعال ارادى ما،
اما آن افعالى که خود نظام خارج است، مانند افعال خداى تعالى، آن دیگر خودش حکمت، و عین آن است،
نه اینکه در صورتى که مطابق با چیز دیگرى باشد حکمت تلقی شود.
پس اینکه مى‌گوییم فعل خدا مشتمل بر مصلحت است، معنایش این است که متبوع مصلحت است و مصلحت به تَبَع آن مشخص می‌شود،
نه اینکه تابع مصلحت باشد و مصلحت، خداى را بر انجام آن دعوت و وادار کرده باشد.

غیر از خداى تعالى هر فاعل دیگرى، مسئول در فعل خود است که چرا چنین کردى[8]؟
و لذا موظف است فعل خود را با نظام خارجى تطبیق دهد، و در پاسخ کسى که مى‌پرسد چرا چنین کرده، به علت و وجه مصلحتى که وى را وادار به آن فعل کرده، اشاره و استدلال می‌کند.
اما چنین سؤالى در مورد خداى تعالى هیچ وجهی ندارد، براى اینکه براى افعال او نظامى خارجى نیست تا با آن نظام تطبیق داده شود؛
چون فعل خدا همان خارجیت و خودِ نظام خارجى است، که هر حکیمى فعل خود را با آن تطبیق مى‌دهد،
و غیر این نظامِ خارجى، نظام دیگرى نیست تا خداوند فعل خود را با آن تطبیق دهد،
و فعل خدا همان عالم خارج است که صورت علمى و ذهنى آن، هر فاعلى را وادار به عمل نموده، به سوى انجام آن به حرکت در مى‌آورد، و غیر این خارج، خارجیت دیگرى نیست تا صورت علمى آن، خداى تعالى را به فعل وا داشته باشد!

آنچه که ما گفتیم مطلبى است که هم مباحث عقلى آن را تأیید مى‌کند، و هم بحث قرآنى، و از آیات قرآن همین بس که مى‌فرماید: (وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ[9] و روزی که بگوید: موجود باش، آن چیز بی‌درنگ موجود خواهد شد. سخن او حق است)
زیرا در این آیه، کلمه (کن) را تنها و تنها وسیله ایجاد معرفى نموده، و آن را کلام خود دانسته و نیز خود آن را حق (عین ثابت خارجى ) معرفى نموده است.
و نیز فرمود: (الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ[10]
حق از جانب پروردگار تو است. پس از تردیدکنندگان مباش.) و حق عبارت است از سخن و یا اعتقادى که با واقعیت و خارج تطبیق کند؛ پس در حقیقت خود خارج اصالتاً حق است و قول و فعل مطابق با آن، به تبع آن حق است.
وقتى خارج، فعل خدا باشد آن وقت با در نظر گرفتن اینکه همین خارج مبداء قول و عمل حق است، به خوبى روشن مى‌شود که چطور حق از خدا شروع شده و به سوى او باز مى‌گردد.
و به همین جهت است که فرمود: (الحق مِن ربک
حق از پروردگار توست) و نفرمود: (الحق مع ربک - حق با پروردگار توست)
همچنان که خود ما هم در هنگام مخاصمات که بینمان اتفاق مى‌افتد مى‌گوییم : (الحق مع فلان - حق با فلانى است)
ولى خداى تعالى با اینکه باید مى‌فرمود حق با خدا است چنین نفرمود، بلکه فرمود حق از ناحیه خدا است تا آن نکته را برساند.

از همینجا معلوم مى شود که از هر فعلى که تصور شود، یکى از عناوین حق و یا باطل را دارد، مى‌ توان سؤال کرد که آیا مطابق با حق هست یا نه؟
و معلوم است که این سؤال در غیر خودِ حق صحیح است، نه در خود آن، براى اینکه حق بودن به ذات خود او است نه به مطابق بودنش با امر خارجی[11]!

و در ادامه نیز بس از بیان این استدلال‌های عقلی و قرآنی، در بخش بحث رواییِ این آیه، علامه طباطبایی، به حدیث ذیل که به نقل از امام باقر علیه السلام و در کتاب توحید شیخ صدوق نقل شده استناد می‌نمایند و درباه این حدیث چنین بیان می‌دارد که:

«این روایت، بیانى را که ما در ذیل آیه مزبور گذراندیم تأیید مى‌کند[12]

در این حدیث مورد استناد علامه نیز امام باقر علیه السلام تصریح فرموده‌اند که هر منعی که خدا انجام داده است، خود آن فعلِ منع‌کردن خدا، عین عدل است؛
به تعبیر دیگر، اگر کسی را از زیبایی ظاهر در خلقت منع کرده، عین عدل است.
اگر کسی را به رغم تلاش از وسعت رزق منع کرده، عین عدل است.
اگر کسی و کسانی را از آسایش و امنیت و صلح منع کرده، عین عدل است.
و این منع‌های خداوند ولو که به اصطلاح با عقل ما هم جور در نیاید و از نظر انسان خلاف عدالت باشد، چون فعل‌خدا و خداست و او مالک مطلق و حقیقیست، عین عدل است!
یعنی میزان برای عادلانه و حق بودن یک چیز، خود فعل و قول خداست، نه اینکه مفروضی به عنوان سنجه عدل و حق داشته باشیم و با آن متر و سنجه و محک بخواهیم فعل خدا را از حیث مطابق حق و عدل بودن بسنجیم!
اما حدیث شریف امام باقر علیه السلام در این خصوص:

جابر بن یزید جعفی می‌گوید: به امام باقر علیه السلام عرضه داشتم:
یا بن رسول اللّه، ما بسیارى اطفال را مى‌بینیم که مرده متولد مى‌شوند و بسیارى قبل از اینکه خلقتشان تمام گردد سقط مى‌‌شوند و بعضى دیگر کور و لال و کر به دنیا مى‌آیند و بعضى دیگر پس از ساعتى بعد از ولادت مى‌میرند بعضى دیگر فقط تا سن بلوغ مى‌مانند، بعضى دیگر تا سن پیرى، سر این اختلاف چیست؟
حضرت فرمود: خداى تبارک و تعالى از خلق خود سزاوارتر به تدبیر امر خلق است، زیرا او خالق و مالک ایشان است، اگر یکى را از عمر محروم مى‌دارد از چیزى محروم داشته که سزاوار و مالک آن نبوده و کسى را هم که عمر مى‌دهد باز چیزى را مى‌ دهد که وى مالک آن نبوده
پس خداى تعالى هر چه را که مى‌دهد از باب تفضل و بی‌استحقاق بخشی است،
و هر چه را نمى‌دهد و منع می‌کند نیز محض عدل است،
«او از آنچه مى‌کند بازخواست نمى‌شود بلکه خلق مورد بازخواست او هستند. (انبیاء:23)»
جابر مى گوید عرضه داشتم: یا بن رسول اللّه چطور از آنچه مى‌کند بازخواست نمى‌شود؟
فرمود براى اینکه هیچ کارى نمى‌کند مگر آنکه، آن کار، خودش حکمت و صواب باشد!
و دیگر اینکه او یگانه، متکبر، جبار و واحد قهار است
و هر کس در دل خود از آنچه او انجام می‌هد و تقدیر می‌کند، حرجى احساس کند، کافر است
و هر که فعلى از افعال او را انکار کند و زشت بشمارد جاحد[13].

 

 

برخی لینک‌های مرتبط:

 

 

 

 

 

لینک مربوط به متن و ترجمه المیزان در مباحث مربوط به آیه23 سوره انبیاء:

http://lib.eshia.ir/12016/14/271

و

https://quran.anhar.ir/tafsirfull-13879.htm



[1]  انبیاء:23

[2]  اعتماد آنلاین؛ بخش سیاسی خبر با عنوان: سلطان مدعی مساوات تاریخ انتشار: جمعه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ساعت 09:40
آدرس لینک خبر:

https://etemadonline.com/content/430439/%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%AF%D8%B9%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%88%D8%A7%D8%AA

[3]  در خصوص منابع شیعه و سنی که با اسناد صحیح حدیث فوق را به از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند می‌توانید به دو لینک ذیل مراجعه فرمایید:
لینک‌ مربوط به سایت «ویکی فقه» در باب صحت حدیث الحق مع علی و... در منابع اهل سنت و شیعه:

http://wikifeqh.ir/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%D8%B9_%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%82_%D9%88_%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%82_%D9%85%D8%B9_%D8%B9%D9%84%DB%8C

و لینک‌ مربوط به سایت «ویکی شیعه» در باب صحت حدیث الحق مع علی و... در منابع اهل سنت و شیعه:

https://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%D8%B9_%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%82

[4]  مناقب (ابن شهر آشوب): ج3، ص61

[5] طبقات کبری (ابن اسعد): ج3، ص198
لینک مباحث بررسی  حدیث عمار مع الحق و...:

https://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=8656

[6]  انبیاء:23

[7]  إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا أَحَبَّ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقاً بِیَدِهِ ... فَاغْتَرَفَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی غُرْفَهًًْ مِنَ الْمَاءِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ فَصَلْصَلَهَا فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْکِ أَخْلُقُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِیَ الصَّالِحِینَ وَ الْأَئِمَّهًَْ الْمُهْتَدِینَ الدُّعَاهًَْ إِلَی الْجَنَّهًِْ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُون. (علل الشرایع (شیخ صدوق): ج۱، ص۱۰۴)

[8]  بدیهی است که اگر کسی هر چه کند به طبق فرمان و رضای خدا باشد، فعل او نیز مظهری از فعل خداست و اشکال به فعل چنین کسی به اشکال به فعل خدا باز می‌گردد، لذا از آن شخص نیز به مانند خدا نمی‌شود بازخواست؛ چرا که فعلش به امر و مطابق رضای خداست و دوئیتی نمی‌توان میان فعل او و فعل خدا در نظر گرفت. دستور قرآن مبنی بر تبعیت محض و بی‌چون و چرا (آل عمران:32) (حشر:7) (احزاب:36) (نساء:80) و عدم هر گونه اعتراض، حتی اعتراض قلبی (نساء:65) به قول و فعل و امر رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله نیز همین امر است.

[9]  انعام:73

[10]  آل عمران:60

[11]  الحکمة صفة الفاعل من جهة انطباق فعله على النظام العلمی المنطبق على النظام الخارجی واشتمال فعله على المصلحة هو ترتبه على الصورة العلمیة المترتبة على الخارج ، فالحکمة بالحقیقة صفة ذاتیة للخارج وإنما یتصف الفاعل أو فعله بها من جهة انطباق الفعل علیه بوساطة العلم ، وکذا الفعل مشتمل على المصلحة بمعنى تفرعه على صورتها العلمیة المحاکیة للخارج.
وهذا إنما یتم فی الفعل الذی أرید به مطابقة الخارج کأفعالنا الإرادیة وأما الفعل الذی هو نفس الخارج وهو فعل الله سبحانه فهو نفس الحکمة لا لمحاکاته أمرا آخر هو الحکمة وفعله مشتمل على المصلحة بمعنى أنه متبوع المصلحة لا تابع للمصلحة بحیث تدعوه إلیه وتبعثه نحوه کما عرفت.
وکل فاعل غیره تعالى یسأل عن فعله بقول « لم فعلت کذا »؟ والمطلوب به أن یطبق فعله على النظام الخارجی بما عنده من النظام العلمی ویشیر إلى وجه المصلحة الباعثة له نحو الفعل، و أما هو سبحانه فلا مورد للسؤال عن فعله إذ فعله نفس النظام الخارجی الذی یطلب بالسؤال تطبیق الفعل علیه ولا نظام خارجی آخر حتى یطبق هو علیه، و فعله هو الذی تکون صورته العلمیة مصلحة داعیة باعثة نحو الفعل ولا نظام آخر فوقه ـ کما سمعت ـ حتى تکون الصورة العلمیة المأخوذة منه مصلحة باعثة نحو هذا النظام فافهم.
هذا ما یعطیه البحث العقلی ویؤیده البحث القرآنی وکفى فی ذلک قوله تعالى: «وَیَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ » الأنعام:٣، فقد عد کلمة «کُنْ» التی هی ما به یوجد الأشیاء أی وجودها المنسوب إلیه قولا لنفسه وذکر أنه الحق أی العین الثابت الخارجی فقوله هو وجود الأشیاء الخارجی وهو فعله أیضا فقوله فعله وقوله وفعله وجود الأشیاء خارجا، وقال: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ» آل عمران:٦٠، والحق هو القول أو الاعتقاد من جهة أن الخارج یطابقه فالخارج حق بالأصالة والقول أو الاعتقاد حق یتبع مطابقته، وإذا کان الخارج هو فعله تعالى والخارج هو مبدأ القول والاعتقاد فالحق منه تعالى یبتدأ وإلیه یعود، ولذا قال: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» ولم یقل: الحق مع ربک کما نقول فی المخاصمات التی فیها بیننا: الحق مع فلان.
ومن هنا یظهر أن کل فعل ففیه سؤال إلا فعله سبحانه لأن المطلوب بالسؤال بیان کون الفعل مطابقا ـ بصیغة اسم المفعول ـ للحق وهذا إنما یجری فی غیر نفس الحق وأما الحق نفسه فهو حق بذاته من غیر حاجة إلى مطابقة. (المیزان فی التفسیر القرآن (علامه طباطبایی):‌ ج14، ص270 تا 273)

[12]  أقول: وهو یؤید ما قدمناه فی تقریر الدلیل. (المیزان فی التفسیر القرآن (علامه طباطبایی): ج14، ص271)

[13]  جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ اَلْجُعْفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَیْهِما السَّلاَمُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنَّا نَرَى مِنَ اَلْأَطْفَالِ مَنْ یُولَدُ مَیِّتاً وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْقُطُ غَیْرَ تَامٍّ وَ مِنْهُمْ مَنْ یُولَدُ أَعْمَى أَوْ أَخْرَسَ أَوْ أَصَمَّ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمُوتُ مِنْ سَاعَتِهِ إِذَا سَقَطَ عَلَى اَلْأَرْضِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَبْقَى إِلَى اَلاِحْتِلاَمِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یُعَمَّرُ حَتَّى یَصِیرَ شَیْخاً فَکَیْفَ ذَلِکَ وَ مَا وَجْهُهُ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَوْلَى بِمَا یُدَبِّرُهُ مِنْ أَمْرِ خَلْقِهِ مِنْهُمْ وَ هُوَ اَلْخَالِقُ وَ اَلْمَالِکُ لَهُمْ فَمَنْ مَنَعَهُ اَلتَّعْمِیرَ فَإِنَّمَا مَنَعَهُ مَا لَیْسَ لَهُ وَ مَنْ عَمَّرَهُ فَإِنَّمَا أَعْطَاهُ مَا لَیْسَ لَهُ فَهُوَ اَلْمُتَفَضِّلُ بِمَا أَعْطَاهُ وَ عَادِلٌ فِیمَا مَنَعَ «وَ لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ. (انبیاء:23)»
قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ کَیْفَ لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ
قَالَ لِأَنَّهُ لاَ یَفْعَلُ إِلاَّ مَا کَانَ حِکْمَةً وَ صَوَاباً
وَ هُوَ اَلْمُتَکَبِّرُ اَلْجَبَّارُ وَ اَلْوَاحِدُ اَلْقَهَّارُ فَمَنْ وَجَدَ فِی نَفْسِهِ حَرَجاً فِی شَیْءٍ مِمَّا قَضَى اَللَّهُ فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ أَنْکَرَ شَیْئاً مِنْ أَفْعَالِهِ جَحَدَ. (التوحید (شیخ صدوق):‌ ج1، ص397)