سلام
در اینجا به مرور مطالبی بسیار ارزشمند اعتقادی بیان خواهد شد به امید خدا
بعضى از مردگان هم براى یارى قائم زنده میشوند:
و نیز کلینى در کتاب «کافى» از ابو بصیر از امام ششم علیه السّلام روایت میکند که
به آن حضرت عرضکردم: معنى آیه شریفه چیست:
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ، بَلى وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ
" با اصرار زیاد بخداوند قسم خوردند که خداوند مرده را زنده نمىگرداند. ولى خداوند مرده را زنده مىکند این وعده راست خدا است ولى اکثر مردم نمىدانند." (۳۸-نحل)
حضرت فرمود: اى ابو بصیر! در باره این آیه چه عقیده دارى؟
عرضکردم آنچه من میدانم اینست که مشرکین عقیده داشتند و براى پیغمبر قسم میخوردند که خداوند مردگان را زنده نمىگرداند.
حضرت فرمود: اف بر کسى که این عقیده را دارد.{اف بر کسانی که این عقیده را دارند ، یعنی این برداشت از آیه برداشت غلطی است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!}
حضرت فرمود: از آنها سؤال کن آنها بخداوند یگانه سوگند میخوردند یا به «لات» و «عزى»؟ {اینجا اثبات کردند که این اعتقاد در مورد این آیه غلط است چون در آیه ذکر شده که آنها به خدا قسم می خورند و حال آنکه مشرکین به لات و عزی قسم می خورند و نه خدا}
عرضکردم: قربانت گردم! مرا در جریان امر بگذار حضرت فرمود: اى ابو بصیر! هر گاه قائم ما قیام کرد، خداوند گروهى از شیعیان ما را که سر دسته شمشیرشان را بر روى دوش داشته باشند، از قبرهاشان برانگیخته نموده بسوى قائم میفرستد. چون این خبر بجمعى از شیعیان که هنوز نمردهاند میرسد بیکدیگر میگویند فلانى و فلانى و فلانى از قبرهاى خود بیرون آمده و هم اکنون با قائم هستند. وقتى این خیر بگوش مردمى از دشمنان میرسد، میگویند: اى جماعت شیعه! چقدر شما دروغگو هستید این دولت شما است، با این وصف شما در این دولت هم دروغ میگوئید نه بخدا قسم این اشخاص زنده نشدهاند و تا روز قیامت زنده نمیشوند{این همان قسم دروغی است که به خدا خورده میشود و اعتقاد زنده شدن عده ای را تکذیب می کنند}. خداوند هم زبان حال آنها را در این آیه وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ حکایت فرموده است.
عبارات داخل{} از حقیر است
مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص: 1212
دوستان إنشالله ادامه دارد...
40 روز دعا و تضرع برای تعجیل در فرج
در پی شدت گرفتن بحرانهای جهانی و نیز ظلم و ستم فراوان به مسلمانان ـ و بویژه شیعیان در بحرین، عربستان، آذربایجان و پاکستان تعدادی از منتظران مهدی موعود برنامهای تحت عنوان 40 روز دعا و تضرع برای تعجیل در فرج را برنامهریزی کردهاند.
این برنامه که از «روایات 40 روز گریه بنی اسرائیل برای فرج و نجات از دست فرعون» الگو گرفته است، از روز اول ذوالحجه آغاز و تا روز عاشورای امسال ادامه خواهد داشت و میتواند به شکل فردی و یا در هیأتهای مذهبی انجام شود.
متن بیانیه این منتظران به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم انا نشکو الیک...
ضجه جهانی برای نجات
امام صادق علیه السلام فرمودند: «فلما طال علی بنی اسرائیل العذاب ضجوا و بکوا الی الله اربعین صباحاً فاوحی الله الی موسی و هارون یخلصهم من فرعون فحطّ عنهم سبعین و مأه سنة، هکذا انتم لو فعلتم لفرج الله عنا، فاما اذ لم تکونو فان الامر ینتهی الی منتهاه» ؛
یعنی: «زمانی که عذاب بنی اسرائیل طول کشید، آنان ضجه زدند و چهل صبح به درگاه خدا گریستند و ضجه کردند. پس خداوند پس 170سال در فرج آنان تعجیل کرد و به موسی و هارون وحی نمود که آنان را از فرعون خلاصی بخشند. هم چنین شما اگر چنین کنید، خداوند فرج ما را می رساند و اگر مانند آنان نباشید، امر ظهور به انتهای زمان معین خود میرسد». (تفسیر عیاشی جلد 2 صفحه 154)
بنا بر این دستور، 40 روز ضجه و گریه جهانی به درگاه خداوند میکنیم تا در ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل فرماید. برای وحدت رویه و از آنجا که دعای جمعی اثر بیشتری دارد و در این روایت هم به آن تصریح شده است زمان این 40 روز از اول ذی الحجه تا روز عاشورا پیشنهاد میگردد.
پس بیایید همناله با شیعیان جهان و همه ی مظلومان و مستضعفان جهان ـ بویژه در بحرین، عراق، عربستان، یمن، پاکستان، هندوستان، آذربایجان، سوریه و لبنان ـ با توجه به طول هجران و غیبت مولایمان و شدت اضطرار خلق به سوی منجی الهی، به صورت فردی، خانوادگی و هیئتی دست نیاز به سوی خداوند مجیب و قریب و مهربان برداریم.
از اعمالی که میتوان در این 40 صبح تضرع انجام داد "دعای فرج (عظم البلاء)"، "زیارت عاشورا"، "دعای علقمه"، "دعای عهد"، "دعای ندبه" و نیز "روضه امام حسین علیه السلام" است.
مساجد، تکایا، حسینیهها و هیأتهای مذهبی در شهرهای مختلف کشور که اقدام به برگزاری مراسم دعا و استغاثه در این 40 روز نمایند میتوانند با ارسال آدرس و برنامههای خود به این تاپیک اقدام به اطلاع رسانی در این مکان نمایند.
متن پیشنهادی برای ارسال به صورت پیامک!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:
ضجه جهانی برای نجات: 40 روز دعا و تضرع برای تعجیل در فرج از اول ذی الحجه تا روز عاشورا
برنامه های پیشنهادی: "دعای فرج (عظم البلاء)"، "زیارت عاشورا"، "دعای علقمه"، "دعای عهد"، "دعای ندبه" "روضه امام حسین علیه السلام (سهم شما ارسال برای 4 نفر)
البته یک پیام هم نیاز داریم که باید جهانی باشد و به زبانهای عربی و انگلیسی حداقل ترجمه شود!
این هم متن پیام جهانی این حرکت است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ای اهل عالم
ای 99 درصد کره ی زمین آیا زمان آن فرا نرسیده است که برای ظهور منجی بشریت دست به دامن امداد خداوند بشویم
بیایید همه با هم برای ظهورش دعا کنیم
و نکته ی پایانی در کلام آخر:
بیایید آی کسانی که می خواستید برای امامتان کاری انجام دهید
این هم کار!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باز تکرار میکنم
این دعای عاجزانه وظیفه ی ما هست به عنوان بندگان خدا
این که اوست کریم چه می خواهد رقم بزند ابداً به ما ربطی ندارد
ممکن است که به ظاهر اتفاق خاصی هم نیافتد
اما بنا به تصریح آیات و روایات و تاریخ جهان
دعای از ته دل آن هم به درگاه کریم و جوادی چون اوست کریم
پشت پرده را در غوغایی فرو خواهد برد که به اذن خدا برکاتش متجلی خواهد شده
فقط پیشاپیش اگر آب از آب هم در ظاهر تکان نخورد سر خورده نشوید که این یکی از امتحانات مهم است
از ما ناز کشیدن باید
یوسف زهرا ناز کشیدن دارد
باید خون بگرییم و از صمیم جان دعا کنیم
از خانوم فاطمه ی زهرا بخواهید و به درگاه خدا دعا کنند برای فرج فرزندشان!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باید سعی کنیم یک توبه جانانه کنیم
حق الناس را بپردازید
دیون مالی را صاف کنید
تا این دعاهایمان به علت گناهانمان محبوس نشود!!!!!!
تکرار میکنم حتی اگر هیچ چیز هم نشد بعد از عاشورای امثال ابداً نباید سست بشوید
بلکه با عزم راسختر
پاکتر و عاجزانه تر دعا میکنیم
به ضعفا زیاد رحم کنید در این مدت
به پدر و مادر زیاد خدمت کنید در این 40 روز
به ایتام رسیدگی کنید حتی المکان
تا میتوانید به تمام 14 معصوم متوسل شوید
و خانوم فاطمه ی زهرا شاهکلید هستند
بخواهید از ایشان تا برای فرج فرزندشان دعا کنند
خدایا ما را آدم کن
تا لایق این باشیم تا قدمی برداریم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
اللهم عجل لولیک الفرج و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه
اللهم صل علی محمد و آل محمد
راستی تا میتوانید دور هم و دسته جمعی دعا کنید
سعی کنید در بینتان پیرها و کودکان هم باشند
در اماکن متبرکه جمع شوید و دسته جمعی دعا کنید
این داستان حاوى مطالبى است که براى جلوگیرى از به دام افتادن انسان در دست بعضى از افراد فاسد و منحرف بسیار مفید است.
نقل قول از یک عالم ربّانی:
داستان مذکور از این قرار بود که شخصى به نام عبد الصمد همدانى در شرح حال خود مىنویسد: من در ایام جوانى خاطر خواه دختر عمویم شدم و هر چه از او خواستگارى کردم مرا رد کردند. و چون از عشق او مىسوختم فکر کردم به عراق بروم تا شاید در اثر دور شدن از او آرام بگیرم؛ لذا عازم عراق شده، به نجف اشرف رفتم.
آن زمان صحن مقدس امیر المؤمنین علیه السلام اتاقهایى داشت که طلبهها و اشخاص غریب در آنها ساکن مىشدند. اتاقى گرفته، در آن ساکن شدم. یک شب در اتاق خود نشسته بودم که درویشى آمد و گفت: یا هو ! گفتم: بفرمایید.
درویش وارد اتاق شده، گفت: در پیشانى تو حقیقتى مىبینم. گفتم: چه مىبینى؟ گفت: تو به مقامات عالى مىرسى. سپس گفت: تو عاشق دختر عمویت هستى. آنگاه نام دختر عمو و عمویم را برده، اضافه کرد: چند روز است از تبریز حرکت کردهاى، فلان شب رسیدى، بین راه با فلان و فلان برخورد کردى، خلاصه تمام گذشتهى مرا خبر داده و گفت: دختر عمویت را که در فراقش مىسوزى امر مىکنم امشب نزد تو بیاید. با او حرف بزن و هر نشانهاى که خواستى از او بگیر. انگشترى را هم که خودت به او دادهاى به تو مىدهد تا مطمئن شوى که خود اوست، لکن حق ندارى به او دست بزنى. نیم ساعت نزد تو مىنشیند و مىرود.
درویش این را گفت و رفت. من نیز در حالى که احتمال مىدادم او از اولیاى خدا باشد سخت مضطرب شده، به انتظار نشستم. ساعت دوازده شب بود که دختر عمویم سراسیمه و نفس زنان وارد اتاق شد. گفتم: کجا بودى؟! گفت: تو مرا آوردى. آنگاه از هر کدام از نشانههایى که بین ما بود از عمویم، از شهر تبریز و... سؤال کردم، همه را درست جواب داد و بعد از نیم ساعت گفت: من مأمورم این انگشتر را به تو بدهم. انگشتر را داد و خدا حافظى کرد و رفت.
صبح فردا سر و کلهى درویش پیدا شده، گفت: هو! بنده که با آن شواهد و قرائن به او اعتقاد پیدا کرده بودم گفتم: درویش! خوش آمدى. او وارد اتاق شده،
قضایاى دیشب را با خصوصیات آن دختر و صحبتها و سؤال و جوابها، همه را گفت، به طورى که گویا اینجا بوده است. گفتم: درویش! به تو ایمان آوردم. گفت: شرط این راه تسلیم بودن است. سعى کن که مخالفت نکنى! من تو را به مقامات عالى مىرسانم. دستور اول این است که از امروز وضو نگیرى و با تیمم نماز بخوانى!
دقت کنید همین یک دستور براى بطلان راه او کافى بوده است؛ زیرا حقایق در ضمن عمل کردن به وظایف شرعیه به دست مىآید. آنها که طریقت را در عرض شریعت قرار داده و خیال کردهاند طریقت راهى است و شریعت راهى دیگر، در مسیرى گام برداشتهاند که دیر یا زود نشانههاى بطلان راه آنان ظاهر خواهد شد.
خلاصه هر روز دستور تازهاى مىداد؛ امروز بدون وضو، فردا بدون تیمم، روز دیگر اگر جنب شدى غسل نباید بکنى، حرم هم حق ندارى بروى، کمکم نماز هم نباید بخوانى و مواظب باش مخالفت نکنى که راه خطرناک است!
من نیز یکى دو روز غسل نکردم، حرم هم نرفتم، نماز هم نخواندم، تا اینکه یک شب متوجه شدم دلم گرفته و قلبم سیاه شده است. گفتم: خدایا ! دارم مىمیرم چه کنم؟
اگر کسى قلبش زنده باشد خیلى زود آثار عمل ظلمانى یا نورانى را در خود احساس مىکند. راه خدا قلب را زنده مىکند و دل را آرامش مىدهد، در حالى که در راه شیطان انسان همیشه مضطرب است. اگر خداى نکرده مؤمن در تشخیص خود دچار خطا شده، به راه نادرست گرفتار گردد بهترین دلیلش دل اوست که آرام ندارد.
در ادامه مىنویسد: با خود گفتم: پدر این مقام بسوزد! ما مقامات عالیه نخواستیم؛ لذا صبح زود برخاستم و به حمام رفته غسل کردم. سپس به حرم رفته، زیارت کردم و نماز و دعا خواندم و تصمیم گرفتم درویش را فراموش نمایم.
نیمههاى شب در اتاق خود نشسته بودم که ناگهان متوجه شدم قدرت مرموزى مرا از اتاق بیرون مىکشد. بىاختیار از اتاق خارج شدم. از صحن نیز بیرون آمده، به طرف وادى السلام نجف حرکت کردم! اصلاً اختیارى از خود نداشتم. وارد وادى السلام شده، از پلههاى سردابى که گاهى اموات را در آن مىگذاشتند پایین رفتم! دیدم درویش آنجا نشسته است. مقدارى استخوان جلوى خود جمع کرده، شمعى مقابل خود روشن نموده و با حال عصبانیت دارد به من فحش مىدهد که هان! چرا مخالفت کردى؟ پدرت را در مىآورم! چنین و چنان مىکنم! خطاب به شمع مىکرد و اینها را مىگفت.
همینکه مرا دید گفت: آمدى؟ گفتم: بلى، آمدم. گفت: ببین اینجا کجاست! اگر بخواهم سرت را جدا کنم مىتوانم؟ من که تمام وجودم را ترس گرفته بود و به شدت مىلرزیدم، گفتم: بلى، مىتوانى. گفت: توبه کن و مواظب باش که دیگر مخالفت نکنى. این دفعه اگر مخالفت کنى تو را به اینجا آورده، سرت را مىبرم! گفتم: چشم، هر امرى کردید اجرا مىکنم. بعد گفت: خوب برو. همینکه گفت: برو، گویا رها شدم و آن قدرت مرموزى که مرا آورده بود آزادم کرد و با اختیار خود به اتاق باز گشته، خوابیدم.
مجددا صبح فردا به حمام رفته، غسل کردم. سپس به حرم رفته، ابتدا استغفار و توبهى جانانهاى نمودم. آنگاه عرض کردم: یا امیر المؤمنین! این درویش از علاقهى من به دختر عمویم سوء استفاده کرده و مرا به این روز انداخته است. شما مرا از دست او نجات دهید، من دیگر دختر عمویم را نمىخواهم.
شب نیز از ترس به اتاق نرفته، در همان ایوان مبارک خوابیدم و بحمد اللّه دیگر از درویش خبرى نشد.
مفضّل از امام صادق علیه السلام در بارهى عشق سؤال کرد، فرمودند:
((قلوب خلت عن ذکر اللّه فأذاقها اللّه حبّ غیره.))(( دلهائى از یاد خدا تهى شدهاند و خدا محبّت غیر خود را به آنها چشانده است.))"بحار الانوار، ج 70، ص 158، ح 1"
البته ممکن است اولیاى خدا بر خلاف فهم یا سلیقهى افراد دستورى بدهند و یا احیانا مانند طبیبى که بیمار خود را از خوردن یک غذاى مقوى پرهیز مىدهد به خاطر رعایت مصالحى یک عمل مستحب را بگویند موقتا ترک کنید، امّا هرگز خلاف واجبات و محرمات از آنها شنیده نخواهد شد، چرا که :
((حلال محمد حلال ابدا الى یوم القیامة و حرامه حرام ابدا الى یوم القیامة.))((حلال محمد صلوات الله علیه، حلال است تا روز قیامت و حرامش هم حرام است تا روز قیامت))" اصول کافى، ج 1، ص 58، کتاب فضل العلم، باب البدع و الرأى و المقائیس، ح 19"
و این حکم براى هیچ مقامى استثنا نشده است.
امّا در بارهى اینکه او چگونه چنین قدرتى را از راه شیطانى به دست آورده است باید عرض کنم: از آنجا که سنت خداى متعال بر این است که هر کس عملى انجام دهد مزد او را عطا فرماید، اشیا و موجودات را طورى خلق کرده که لازمهى هر عملى اثرى است. همچنان که اگر دستها را به هم بزنید ناگزیر صدایش بلند مىشود و ارتباطى به نیت و ایمان و کفر ندارد؛ لذا اگر انسان خلاف نفس کرده، خود را زجر دهد چنانچه براى خدا باشد اثر خدایى دارد و به خدا نزدیک مىشود و اگر براى خدا نباشد باز هم آثارى دارد که همان اثر غیر خدایى دستمزد او محسوب مىگردد. چنانکه اگر یک کافر هم درختى بکارد سبز مىشود.
یک دانهى گندم قابلیت آن را دارد که هفت خوشه و هر خوشه صد دانه بدهد، حال اگر همین دانه با شرایط علمى در زمین صالحى کاشته شود اگر چه به دست کافرى باشد بىتردید نتیجهاى مطلوب خواهد داشت.
{مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ}(( مثل کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند، همانند بذرى است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایستگى داشته باشد،) دو یا چند برابر مىکند و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسیع و (به همه چیز) داناست)) "261-بقره"
نفس انسان نیز اگر با شیاطین سنخیت پیدا کند آنها با او رفیق مىشوند و اگر در اثر تزکیه پاک گردد ملک با او قرین خواهد شد. این افراد در اثر ریاضتهاى باطل و کثیف، انسان را از مرتبهى انسانیت تنزل داده، او را قرین و هم سنخ شیاطین مىکنند و توسط آنان به کارهاى غیر عادى دست مىزنند؛ لذا انسان براى اینکه بداند در مسیر حق قرار گرفته یا نه، باید ببیند به کجا نزدیک مىشود، به خدا یا به شیطان؟ هر کدام داراى آثار و علائمى است.
اولیاى خدا دلبرند، حیات بخشاند، در اثر معاشرت با آنها یقین انسان به خدا زیاد شده، دنیا در نظرش کوچک مىگردد. اضطرابات و نگرانىهایش از بین رفته، آرامش پیدا مىکند. محبت خدا و اولیاى او در دلش زیادتر مىشود. اینک ببین آیا آثار قرب به خدا را در خود مىیابى؟
کسى که در صدد اصلاح نفس و روح خود برآمده، درست مانند کسى است که جسم خود را در وزنهبردارى، پرش، یا کارهاى دیگر تربیت مىکند. این افراد شاید قوت چندانى هم ندارند، ولى در اثر تربیت، حرکتهایى مىکنند که ممکن است آن را در حد سحر بدانند. نفس و روح نیز همینطور است. اگر این سرمایهى معنوى را از راه خودش و براى خدا تربیت کردى سلمان و ابوذر مىشوى و اگر بر خلاف حقیقت سیر نمودى آنقدر تنزل مىکنى که با شیاطین محشور خواهى شد و این لازمهى طبیعى سنخیت و مشابهت است.
دوستان این داستان رو نقل نکردم که کلی سوال در باره ی جن و جادو و... بپرسید و یا اصلاً ذهنتون رو خیلی درگیر این مطالب کنید، امیدوارم اصل کلام رو گرفته باشید
در ضمن اون دختری که اومد سراغ اون مرد، از جنس اجنه بوده و دختر واقعی نبوده، و یکی از علتهایی هم که پیرمرد درویش میگه نباید بهش دست بزنی برای همین بوده.
و نکته ی آخر اینکه اگه کسی واقعاً به خدا توکل کنه و مثل این مرد یه توسل درست و حسابی هم به اهل بیت بکنه، این جماعت اجنهو شیاطین و رمّالان و ... هیچ غلطی نمیتونن بکنن
بالاخره این عالم صاحب داره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آنها به خدا قسم کارهای خوبشان را پنهان می کردند چناچه شما کارهای بدتان را پنهان میکنید
و آنها نیکوکار بودند و با این حال گریه میکردند و شما کارهای بد میکنید و می خندید