او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

تقدیم به شما میکنم گنجینه های حکمت را:

هدیه ای به دوستانِ و بازدیدکنندگان عزیز پیشکش میکنم که روشنیِ چشم ها و جان هایمان در آن است،
دوستان، هر کدام از این دُرَر و گُهَر، اگر به دلهایمان نفوذ کند میتواند دنیا و عقبایمان را زیرو رو کند
تقدیم به شما میکنم گنجینه های حکمت را:

نهج البلاغه
حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
ای مردم ! بخدا سوگند من هرگز شما را به هیچ طاعتی فرا نمی خوانم مگر آنکه خود بر شما در عمل به آن پیشی می جویم و از هیج گناهی بازتان نمی دارم مگر آنکه پیش از شما ، خود را از عمل به آن باز می دارم.

- از صفت مردانگى و جوانمردى سؤال شد، فرمود: عملى در نهان مکن که در آشکار از آن شرم کنى.

- ستونهاى کفر چهار چیز است: 1- دلبستگى به دنیا، 2- ترس از دست رفتن دنیا 3- ناخرسندى [از تقدیرات‏] 4- و خشم‏


-- منظور من از ذکر خدا؛ گفتن «سبحان اللَّه و الحمد للَّه» نیست، بلکه بیاد خدا بودن به هنگام روبرو شدن با حرام و حلال است‏.


---کسى که قادر به بازداشتن نفس خویش از چهار چیز باشد در خور آن است که هرگز دچار حادثه‏اى نگردد، پرسیدند: آنها کدامند؟ فرمود: شتاب، لجاجت، تکبّر، و سستى (تنبلى)


----- حارث گفت: از امیر المؤمنین (علیه السلام) شنیدم که فرمود: هیچ چیزى به زندانى شدن طولانى، سزاوارتر از زبان نیست. (هر چه کمتر سخن گویى کمتر گناه کنى) خصال-ترجمه جعفرى، ج‏1، ص: 31


-- قسم به خدا، درباره قرآن مبادا دیگران در عمل به آن بر شما پیش گیرند. نامه 47


--- تشکر نکردن دیگران از تو، نباید تو را به خوبى کردن بى رغبت سازد؛ زیرا کسى که از ان نیکى کم ترین بهره اى نمى برد (یعنى خداوند) از تو قدردانى مى کند و از سپاسگزارى این سپاسگزار به بیش از آن چیزى مى رسى که فرد ناسپاس فرو گذاشته است و خداوند نیکوکاران را دوست دارد. حکمت 204.


-- خداوند روزى شما را تضمین کرد و به کار (انجام واجبات ) فرمان داده شده اید.
پس ، طلب روى تضمین شده نباید براى شما مقدم بر اعمال واجب باشد، لیکن به خدا سوگند که شک بر شما عارض شده و اوهام نادرست با یقین در آمیخته است ؛ چندان که آن چه براى شما تضمین شده گویى به صورت امرى واجب در آمده و گویى آن چه واجب شده ، از دوش شما برداشته شده است . خطبه 114.


-- در دنیا خیرى نیست مگر براى دو نفر: کسى که گناه کرده و با توبه جبران مى کند و کسى که با سرعت به سوى کارهاى خیر مى شتابد حکمت 94.


- بزرگ ترین حسرت در روز قیامت ، حسرت کسى است که ثروتى را از راه نامشروع به دست آورده و مردى آن را به ارث برده و در راه اطاعت خدا صرف کرده و به بهشت رفته و آن اولى به خاطر همان مال به دوزخ رفته . حکمت 429.


------- هنگامى که مقدمات نعمت ها به شما رسید با کمى سپاسگزارى دنباله آن هارا از دست ندهید. حکمت 13.
یعنی با کمی شکرگزاری می توان ادامه ی باران رحمت خدا را دریافت کرد.


-کم ترین حقى که لازم است براى خدا رعایت کنید آن است که از نعمت هایش در معصیتش کمک نجویید. حکمت 330.


- اى پسر آدم ! غصه رزق آن روزى که نیامده بر آن روزى که آمده ، اضافه نکن ؛ چرا که اگر عمرت باشد روزى ات را خداوند در آن روز خواهد داد. حکمت 267.


-- همانا بدبخت کسى است که از منافع خرد و تجربه محروم باشد. نامه 78.


-------- زنهار! زنهار! از این که پیش کسى درد دل کنید که اندوه و مشکل شما را بر طرف نمى کند و با اندیشه خود گره از کار شما نمى گشاید. خطبه 105.


- هر گاه امور مستحب به واجبات زیان رسانند، آن ها را ترک کنید. حکمت 279.


-- از معصیت خدا در خلوتگاه ها بپرهیزید که خدایى که شاهد گناهان شماست خود قاضى و حاکم است . خطبه 186.


--- بدانید، ریاکارى هر چند هم کم باشد شرک به خداوند است . خطبه 86.


ح /121-----ترجمه : تفاوت بسیاراست بین دو عمل ، عملى که لذتش گذرا و ضررش باقى است و عملى که زحمتش گذرا و پاداش وسودش باقیست.


ح /35-------ترجمه : هر کسى به سوى چیزى که مردم از آن بدشان مى آید بشتابد، مردم نیز درباره او، آنچه را که نمیدانند، خواهند گفت .


نامه /69-------ترجمه : به افراد پائین تر از خود، زیاد بنگر، که این نگریستن ها، درهاى شکر گزارى را به روى تو باز مى کند.
(و شکر نعمت، نعمتت افزون کند)


نامه /69ترجمه : از کارى که در نهان انجام مى شود، و در آشکار شرم آور است ، بپرهیز و نیز از کارى که اگر از انجام دهنده اش ، در باره آن بپر سند، یا انجام آن را انکار مى کند و یا بخاطر آن پوزش مى طلبد، دورى کن .


ح /268---ترجمه : در دوستى با دوست خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید روزى با تو دشمن شود،
و در دشمنى با دشمن خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید او نیز، شاید با تو دوست شود.


ح /255--ترجمه : تندخوئى یک نوع دیوانگى است ، زیرا تندخو پشیمان میشود، و اگر پشیمان نشود، دیوانگى اش مستحکم و پایدار شده است


ح /461-----------------ترجمه : غیبت کردن نهایت تلاش آدم ناتوان است


ح /196ترجمه : مالى که از دستت رفت و تو را پندى آموخت ، از دست رفته مپندار


ح /353--------=ترجمه :بزرگترین عیب آن است که : عیبى را که خود نیز داراى ، در دیگران ، عیب بشمارى .


ح 241/------ترجمه :همت عالى ، با شکم پرورى ، جمع نمیشود و سازگار نیست .


نامه /31---ترجمه : کارگرى با پاکدامنى ، بهتر از داشتن ثروتى است که با گناهکارى به دست آمده باشد


ح / 154ترجمه : هر کس که به کارِ گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آنها همراهى کرده است ، هر کس در کار نادرست همراهى کند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همکارى در آن کار نادرست ، و گناه رضایت دادن به انجام آن .


--===== مولا علی فرمود: پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنیمت شمارید:
موقع تلاوت قرآن ، موقع اذان ، موقع بارش باران ، موقع جنگ و جهاد - فى سبیل اللّه - موقع ناراحتى و آه کشیدن مظلوم .در چنین موقعیت ها مانعى براى استجابت دعا نیست . امالى صدوق : ص 97،


ترجمه :
از دوستى با احمق ونادان بپرهیز، چون او میخواهد به تو سود برساند، ولى زیان میرساند،
از دوستى با شخص بخیل تنگ نظر بپرهیز، چون او تو را، هنگامى که به شدت نیازمند او باشى رها میکند،
از دوستى با شخص بدکاره بپرهیز، چون او به ناچیزترین قیمتها تو را مى فروشد، و
از دوستى با دروغگو بپرهیز، چون او، مانند سراب ، فریبت میدهد. دور را در نظرت نزدیک نشان میدهد، و نزدیک را دور جلوه گر میسازد.


حکمت 252
نهج البلاغة-ترجمه دشتى، ص: 683
و درود خدا بر او، فرمود:
خدا «ایمان» را براى پاکسازى دل از شرک،
و «نماز» را براى پاک بودن از کبر و خودپسندى،
و «زکات» را عامل فزونى روزى،
و «روزه» را براى آزمودن اخلاص بندگان،
و «حج» را براى نزدیکى و همبستگى مسلمانان،
و «جهاد» را براى عزّت اسلام،
و «امر به معروف» را براى اصلاح توده‏هاى ناآگاه،
و «نهى از منکر» را براى بازداشتن بى‏خردان از زشتى‏ها،
و «صله رحم» را براى فراوانى خویشاوندان،
و «قصاص» را براى پاسدارى از خون‏ها،
و اجراى «حدود» را براى بزرگداشت محرّمات الهى،
و ترک «مى‏گسارى» را براى سلامت عقل، ...
و «گواهى دادن» را براى به دست آوردن حقوق انکار شده،
و ترک «دروغ» را براى حرمت نگهداشتن راستى،
و «سلام» کردن را براى امنیّت از ترس‏ها،
و «امامت» را براى سازمان یافتن امور امّت،
و «فرمانبردارى از امام» را براى بزرگداشت مقام رهبرى، واجب کرد.



حکمت 150
و درود خدا بر او، فرمود: (مردى از امام در خواست اندرز کرد.) از کسانى مباش که :
بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، ...
در دنیا چونان زاهدان، سخن مى‏گوید، اما در رفتار همانند دنیا پرستان است،..
دیگران را پرهیز مى‏دهد اما خود پروا ندارد؛....
اگر مصیبتى به او رسد به زارى خدا را مى‏خواند. اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روى بر مى‏گرداند، ...
براى دیگران که گناهى کمتر از او دارند نگران، و بیش از آنچه که عمل کرده امیدوار است.
اگر بى نیاز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهیدست گردد، مأیوس و سست شود.
چون کار کند در آن کوتاهى ورزد، و چون چیزى خواهد زیاده روى نماید،
چون در برابر شهوت قرار گیرد گناه را بر گزیده، توبه را به تأخیر انداز،...
عبرت آموزى را طرح مى‏کند امّا خود عبرت نمى‏گیرد؛
در پند دادن مبالغه مى‏کند امّا خود پند پذیر نمى‏باشد.
سخن بسیار مى‏گوید، امّا کردار خوب او اندک است!
براى دنیاى زودگذر تلاش و رقابت دارد امّا براى آخرت جاویدان آسان مى‏گذرد؛
سود را زیان، و زیان را سود مى‏پندار؛
از مرگ هراسناک است امّا فرصت را از دست مى‏دهد؛
گناه دیگرى را بزرگ مى‏شمارد، امّا گناهان بزرگ خود را کوچک مى‏پندارد،
طاعت دیگران را کوچک و طاعت خود را بزرگ مى‏داند؛
مردم را سرزنش مى‏کند، امّا خود را نکوهش نکرده با خود ریاکارانه بر خورد مى‏کند؛
خوشگذرانى با سرمایه‏داران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد،
به نفع خود بر زیان دیگران حکم مى‏کند امّا هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد،... حق خود را به تمام مى‏گیرد امّا حق دیگران را به کمال نمى‏دهد،
از غیر خدا مى‏ترسد، امّا از پروردگار خود نمى‏ترسد!

سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان صلواتی هدیه بفرماید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

فضیلتی غیر قابل انکار و بی نظیر برای مولا علی که هر شیعه باید بد

ذکر علی عباده
مزیّن میکنم این تالار را به فضیلتی بی نظیر از مولا علی که غیر قابل انکار است و متأسفانه مغفول است میان بسیاری از شیعیان

از آنجا که من در دانشگاهی تحصیل کردم که پر بود از اهل سنت، این فضیلت را چاپ کردم و دراتاق خوابگاهم نصب کردم و باز خورد بسیار جالبی داشت
چون این فضیلتی است که غیر قابل جعل و مشابه سازی استSmile
به همه محبین مولا علی تقدیم میکنم

خطبه بدون نقطه معروف به مونقه (شگفت‌آور در گفتار)، از خطبه‌های علی بن ابیطالب است.

روزی عربی در مسجد کوفه و پس از نماز، برای ریشخند علی از او درخواست گفتن چند جمله بدون نقطه می‌کند، و او این خطبه را می‌خواند ، بی درنگ!!!!!!!!.


خطبه بدون نقطه


الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.
الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.
سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.
الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.
عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.
وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.
أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.
صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.
أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.
اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.
هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.
اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.
عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.
وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.

ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.
یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.
شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.
معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.
کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.
بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.
خداوند این امّت را به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.
درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.
او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).
از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.

1- نهج السّعادة، به نقل از کتاب «مجموعة ادبیة» تألیف محی الدّین محمد بن عبد القاهر بن الموصلی الشهروزی
کتاب ناقل بخش آغازین خطبه:
1- مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب)2- الصراط المستقیم3- نهج الایمان (زین الدّین علی بن یوسف بن جبر)4- بحار الانوار5- منهاج البراعة


دوستان ما چند حرف داریم در زبان عربی که نقطه ندارد؟
14 حرف

و مولا فقط جمله نساخته است، شما بروید در بحر معانی بلند این خطبه
این نمی است از دریا فضایل مولا علی


دومین خطبه بدون نقطه


اَلْحَمْدُ لِلّهِ الْمَلِکِ الْمَحْمودِ الْمالِکِ الْوَدودِ، مُصَوِّرِ کُلِّ مَوْلودٍ وَ مَآلِ کُلِّ مَطْرودٍ.
ساطِحِ الْمِهادِ وَ مُوَطِّدِ الْاَطْوادِ وَ مُرْسِلِ الْاَمْطارِ وَ مُسَهِّلِ الْاَوْطارِ، عالِمِ الْاَسْرارِ وَ مُدْرِکِها وَ
مُدَمِّرِ الاَمْلاکِ وَ مُهْلِکِها وَ مُکَوِّرِ الدُّهورِ وَ مُکَرِّرِها وَ مُورِدِ الْاُمورِ وَ مُصْدِرِها، عَمَّ سَماحُهُ وَ
کَمُلَ رُکامُهُ وَ هَمَلَ وَ طاوَعَ السُّؤالَ وَ الْاَمَلَ وَ اَوْسَعَ الرَّمَلَ وَ اَرْمَلَ.

اَحمَدُهُ حَمْداً مَمْدوداً مَداهُ وَ اُوَحِّدُهُ کَما وَحَّدَ الاَوّاهُ، وَ هُوَ اللهُ لا اِلهَ لِلاُمَمِ سِواهُ وَ لا صادِعَ لِما عَدَّلَهُ
وَ سَوّاهُ.
اَرْسَلَ مُحَمَّداً عَلَماً لِلْاِسْلامِ وَ اِماماً لِلْحُکّامِ، مُسَدِّداً لِلرَّعاعِ وَ مُعَطِّلَ اَحْکامِ وَدٍّ وَ سُواعٍ، اَعْلَمَ وَ
عَلَّمَ وَ حَکَمَ وَ اَحْکَمَ وَ اَصَّلَ الْاُصولَ وَ مَهَّدَ وَ اَکَّدَ الوُعودَ وَ اَوْعَدَ، اَوْصَلَ اللهَ لَهَ الاِکْرامَ وَ اَوْدَعَ
روحَهَ السَّلامَ وَ رَحِمَ آلَهُ وَ اَهْلَهُ الْکِرامَ، مالَمَعَ رِئآلٌ وَ مَلَعَ رالٌ وَ طَلَعَ هِلالَ وَ سُمِعَ اِهْلالٌ.
اِعْمَلوا -رَعاکُمُ اللهُ- اَصْلَحَ الْاَعْمالِ وَ اسْلُکوا مَسالِکَ الْحَلالِ وَ اطرَحوا الْحَرامَ وَ دَعوهُ وَ
اسمَعوا اَمرَ اللهِ وَ عوهُ وَ صِلوا الْاَرْحامَ وَ راعوها وَ عاصوا الْاَهْواءَ وَ اَردَعوها وَ صاهِروا اَهْلَ
الصَّلاحِ وَ الْوَرَعِ وَ صارِموا رَهْطَ اللَّهْوِ وَ الطَّمَعِ وَ مُصاهِرُکُمْ اَطْهَرُ الْاَحْرارِ مولِداً وَ اَسْراهُمْ
سؤدُداً وَ اَحْلاهُمْ مَورِداً وَ ها؛ هُوَ اَمَّکُمْ وَ حَلَّ حَرَمَکُمْ مُملِکاً عَروسَکُم المُکَرَّمَةَ وَ ماهَرَ لَها کَما
مَهَرَ رَسولُ اللهِ اُمَّ سَلَمَةَ وَ هُوَ اَکْرَمُ صِهْرٍ اَوْدَعَ الْاَوْلادَ وَ مَلَکَ ما اَرادَ وَ ما سَها مُمَلِّکُهُ وَ لا وَهِمَ
وَ لا وُکِسَ مُلاحِمُهُ وَ لا وُصِمَ. اَسْئَلُ اللهَ لَکُم اِحمادَ وِصالِهِ وَ دَوامَ اِسْعادِهِ وَ اَلْهَمَ کُلّاً اِصْلاحَ حالِهِ
وَ الْاِعْدادَ لِمَآلِهِ وَ مَعادِهِ، وَ لَهُ الْحَمْدُ السَّرْمَدُ وَ الْمَدْحُ لِرَسولِهِ اَحْمَدَ.

سپاس از آن خداوندی است که پادشاهی ستوده و مالکی پر مهر، صورت گر هر مولود و پناهگاه هر مطرودی است. گستراننده بستر زمین و استوار کننده کوهها و فروفرستنده بارانها و آسان کننده نیازها (و آرزوها) است.
دانا و آگاه به همه رازها و درهم کوبنده پادشاهان و نابودکننده آنهاست. در هم پیچنده (:و پایان بخش) روزگاران و برگرداننده آنهاست. اوست که هر چیز را وارد دَور می نماید و از دور خارجش می گرداند. عطایش همه چیز را فراگرفته و ابرِ سخایش کمال یافته و فروباریده و خواسته ها و آرزو(های بندگان) را برآورده است. و (به حکمتش) ریگزارها را گسترد و به ریگ آراست.
ستایش می کنم او را، ستایشی که امتدادش بلند (:و بی انتها) است؛ و یگانه اش می شمارم بدان گونه که (پیامبرِ) پر تضرّع و ابتهال یگانه اش می شمرد. و اوست خداوندی که امّتها را خدایی جز او نیست. آنچه که او استوار و مرتّب نمود کسی نیست که درهم ریزد.
محمّد را – به عنوان نشانه هدایت اسلام و پیشوای زمام داران (:و پیشوایان)، و اصلاح گر توده ها و تعطیل کننده احکام (:و رسوم بتهایی چون) وَدّ و سُواع – فرستاد. او (نیز تعالیم رسالت را) ابلاغ نمود و تعلیم فرمود (هر حکمی که لازم به بیان بود بدان) حکم نمود و (مبانی را) محکم ساخت؛ و اصول اساسی را پایه گذارد و زمینها(ی عملی اش را) مهیّا ساخت، و بر وعده ها(ی بشارت) تأکید ورزید و انذار و بیم داد.
خداوند اِکرام (خویش) را برای او پیوسته سازد و سلام (:و درود) را ملازم روانش گرداند، و آل و اهل بیت بزرگوارش را رحمت عطا کند، تا وقتی که کواکب می درخشد و بچه شتر مرغ می دود و ماه طلوع می کند و بانگی به گوش می رسد.
خداوند حفظتان کند. شایسته ترین اعمال را انجام دهید، و به مسیرهای حلال روید، و حرام را کنار افکنید و ترک گویید، به فرمان خدا گوش فرا دهید آن را به خاطر بسپارید و پیوند با خویشان را محکم نمایید، و مراعاتشان نمایید، و با هوسها مخالفت ورزید، و آنها را از خود دور کنید.
با اهل درستی و تقوا وصلت نمایید و از اهل لهو و آز ببُرید. این کسی که در پی وصلت با شماست از پاکزاده ترین آزادگان و شریفترین آنان، و شیرین (:و محبوبترین) آنان در (تبار و) خواست گاه.
آگاه باشید؛ که او اینک آهنگ شما را نموده، به حریم شما وارد گشته تا عروس گرامی (از تبار) شما را بگیرد و مهریّه اش را همان مهری قرار می دهد که رسول خدا، برای (همسرش) امّ سلمه قرار داده است، با اینکه این بزرگوار یهترین دامادی بود که فرزندانی را به ودیعه نهاد و آنچه را که خواست بدست آورد (و کسی از وصلتش امتناع نمی کرد). و هر که به او همسر داد، دچار سهو و اشتباه نشد و بر آن که با او پیوند نمود خرده ای گرفته نشد و خسارتی ندید.
از خداوند برایتان مسئلت می کنم که پیوندتان را ستوده گرداند و امدادش را به شما مداوم کند و به هر یک را آن چه مایه صلاح کار و آمادگی برای سرانجام و معادِ اوست الهام نماید.
و ستایش همیشگی مخصوص آن ذات (یکتا)ست و مدح و ثنا از آنِ رسول او احمد.


• ابن ابی الحدید معتزلی. شرح نهج البلاغه، جلد 19. ص 140.
• محمد بن مسلم شافعی معتزلی. کتاب الطالب. ص 248.

برخی از سنی ها که تعدادشان البته در اطراف ما کم بود، معاند بودند و چهره هاشان بعد از دیدن این خطبه ها دیدنی بود Smile



روزی مردم در مسجد بحث می‌کردند که کدام حرف در عربی از همه بیشتر در گفتار است؟ معلوم شد حرف «الف» از همه بیشتر است و هیچکس نمی‌تواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد. علی آنجا بود و بی‌درنگ این خطبه را گفت. علی خطبه دیگری بدون نقطه دارد.



خطبه بدون الف


حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ
بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن
خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن
فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ
مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی
مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ
فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ
تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ
مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ
نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ
مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ
یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ،
رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ
رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ
مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ
مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ
مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم
بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ
یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم
مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ
مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ
حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ
جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ
شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ
حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ
قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ
نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ
وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ
مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ
بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ
وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ
قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ
لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ
یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ
شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ
تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ،
بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ
صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ
عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ
بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ
وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ
تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ
عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ
عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن
تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ
طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن
عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ
یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ
مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ
ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ
بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ
رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی
وَ لَکُم.


ای جانم به فدای مولا ، ماشا الله این خطبه بدون الف ایشان یه ذره در ذره هم نیست و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در باره خدا و دنیا و آخرت و... سخن به میان آوردند
خوشا به حال شیعه با این امیری که دارد
بدا به حال شیعه با این قدر نا شناسی که دارد




ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. سخن و حکم اوتمامیّت یافته و قطعی است؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش بریده و کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید و بیم عذابش به خود او پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که انسان را به گرفتاری خویش مشغول و از بستگان و فرزندانش غافل می سازد.

از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او به توحید گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار در یقین. و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. بر کردارها آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد. نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او عطا فرمود.

همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه و مقتدر. و به برتری شأنش پاک و منزّه است. و به علوّ مقامش ه حق خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی در معرفت بر او احاطه پیدا نمی کند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. به آفریدگان نزدیک است و در رفعت مقام، از آناندور است. به علوّ شأنش از آنان دور است و به آنان نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.

و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را در بهترین و ضروری ترین برهه و در دوران گسیختگی وحی و کفر به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار برانگیختن پیامبران به پیامبری از جانب خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی به قضا و حکم حق بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی ویژه و فراوان از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.

ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما از پروردگارتان درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن از گناه و پشیمانی و بازگشت به طاعت باشد.

هر کدامتان که غنیمت شمار فرصت است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از گرفتاری و مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و نزدیکترین دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای به عیادت و وداع به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.

در چنین حالی می بینی که تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. هم اکنون می بینی رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ از هر جامه و پیرایه ای عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، قطعه دیگرکفنش را نیز بر او افکنده اند، به گونه ای که از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و نزدیکان با او وداع نموده، بدرودش گفتند.

اینک می نگری بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و کسانی که یار و همنشین و خویشاوند و دوست او بودند، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.

اکنون درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. و بدین گونه است تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده و هویدا می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری که مجاز به تکلّم است، آورده می شوند.

داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا به حالشان است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده و بدان توجّه نمی گردد. و دلیل و عذر او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد و به وی سپرده می شود و بدی کردارش بر او و دیگران بیان می شود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او به حرام و دستش به سخت گیری نامورد او و پایش به گام برداشتن به سوی حرام، پوستش به لمس نامشروع و شرمگاهش به تماس به حرام گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را به عذاب وحشتناک تهدید می کنند و خداوند بینا از کارش پرده بر می دارد.

پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند. فرشته مأمور عذاب او به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، پیوسته پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد و تبدیل می شود. و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.

به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام نا خجسته ای و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که ایمان و طاعتشان را از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.

پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان بهشتی بهره مند می گردد. و جامهایی مملو از خوراکی و نوشیدنی پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم و از نوشیدنی های بهشت بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی پاکیزه در باغی روشن، با درختانی پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد.

این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن نیز کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس شیطانی او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.


دوستان التماس دعا دارم برای خودم و پدر و مادرم
سعی کنید این فضیلت مولا را به هر نحو پخش کنید که بی شک مولا علی پس از 1400 سال هنوز غریب است
ای اول مظلوم عالم، جانم به فدایت

کتاب هایی مهم در زمینه اصول عقاید

سلام دوستان دو کتاب بسیار ارزشمند در زمینه ی اصول عقاید رو میخوام خدمتتون معرفی کنم

اولی کتاب  سیمای عقاید شیعه تألیف جناب آقای آیة الله جعفر سبحانی هست

کتابی جامع و ارزشمند که مطالعه ی اون فواید بسیاری داره و خواننده رو درباره ی بسیاری از شبهات واکسینه میکنه و راهنمای انصافاً خوبی هست

مهمترین حسن این کتاب اینه که با اینکه ممکن هست بعضی از مطالبش رو شنیده باشیم اما با ذکر سند های متعدد از قرآن و روایات معتبر ما را بسیار محکم تر خواهد کرد در عقایدمان أنشاالله

ببینید حتی اگه نخواید یکباره کل کتاب رو داشته باشید اما مثل توضیح المسائل به نظرم هر شیعه باید اون رو داشته باشه تا اگه در مورد مسایل اعتقادیش شک وشبه و سوالی براش پیش اومد مثل یه مرجه بهش مراجعه کنه

 

این کتاب در 10 فصل تنظیم شده

 

در فصل اول به شیعه و تشیع می پردازه:

بعد از معرفی  و تبیین شیعه در لغت و در قرآن وحدیث، تاریخچه پیدایش اون رو بیان میکنه و بعد نظرات وشبهات انحرافی در این زمینه ها رو مطرح کرده و مستدل یک به یک پاسخ میده

از مهمترین قسمت های این فصل بررسی اختلافات بین شیعه 12 امامی و سایر فرقه های منحرف شده ی شیعه از مسیر ناب، مانند زیدیه و اسماعیلیه است

در فصل دوم به اصول اعتقادی میپردازه:

اقسام توحید را بررسی میکنه بر پایه آیات وروایات مانند، توحید ذاتی و صفاتی و توحید در خالقیت و ربوبیت و حاکمیت و عبادت

بعد به صفات میپردازه ، صفات ذاتی و صفات فعل--- صفات ثبوتی و صفات سلبیه

بحثی پیرامون قضا و قدر و اختیار داره

و بعد هم سخن از نبوت و معاد و قیامت به میان میاره

در فصل سوم که از فصول بسیار مهم کتاب هست به موضوع

ملاک توحید و شرک در عبادات می پردازه

بحث مبسوتی رو بر مبنای آیات و روایات در مورد شفاعت داره

و در مورد مباحثی مانند نذر و توسل زیارت و تبرک و... توضیح میده

در فصل چهارم به موضوع مهم جایگاه قرآن نزد شیعه میپردازه

مباحثی مانند جایگاه قرآن کریم در نزد شیعه 12 امامی

 بحث تحریف قرآن رو کامل باز میکنه

و ضمن اثبات عقلی ونقلی به مهمترین شبهات در این زمینه پاسخ میده

در فصل پنجم به بحث امامت در نزد شیعه و اهل سنت میپردازه

مباحث گسترده و متعدد و مهمی رو در موضوع مسئله امامت مطرح میکنه

مانند تعیین امام، نقش امام و مقایسه امامت و خلافت و جانشینی پیامبر بین شیعه و سنی

اثبات اینکه امامان دوازده نفرند ، نه بیشتر ونه کمتر

در باب اوصاف امام : عصمت، اعلمیت و افضلیت و...

درمورد غلو کنندگان نسبت به ائمه

فرق میان رسول و نبی و امام و...

در فصل ششم به موضوعی که بین شیعه وسنی بعضاً مورد مناقشه بوده یعنی اهل بیت سخن میگه

اهل بیت در لغت و قرآن و روایات رو بررسی میکنه

فصل روشنگری هست که هر شیعه ای باید ازش مطلع باشه

فصل هفتم کتاب اختصاص داره به وجود مقدس آقا امام زمان

مباحث مربوط به ظهور و اصل نصب ایشان و ولادتشان

بحث اولیای ظاهر و غایب الهی رو مطرح میکنه و غیبت بعضی پیامبران رو در امتهایشان مطرح میکنه

اثبات زنده بود و طول عمر ایشان را بر اساس آیات و روایات دلایل عقلی مطرح میکنه

علائم ظهور و آثار سازنده وجود مقدسشان را مطرح میکنند

در فصل هشتم به مسایل متعددی که بسیار مورد سوال است با استناد به آیات وروایات میپردازه

در مورد بدعت و عوامل پیدایش آن ونمونه هایش

در مورد تقیه، ازدواج موقت، بداء یا تغییر سرنوشت،خمس و رجعت، شبه زدایی و توضیح میده

در فصل نهم به یکی دیگر از موارد مورد مناقشه شیعه وسنی میپردازه یعنی موضوع صحابه و تابعین

نظر قرآن کریم و اهل سنت و شیعیان در مورد صحابه و عدالتشان رو مقایسه میکنه

و رابطه شریعت رو با این مباحث مطرح میکنه

بحثی بی اندازه مهم است ، مهمتر از آنچه فکرش را میکنید

یک بحث ریشه ای است که هر شیعه باید بداند

فصل دهم هم در مورد یکی دیگر از موارد مورد مناقشه شیعه وسنی بحث میکنه

یعنی وضو و نماز

مباحث تفاوت اذان و نوع ایستادن و آمین بعد از حمد  که اهل سنت میگویند و سجده بر زمین و چگونگی تشهد و سلام و جمع بین دونماز رو بسیار زیبا و مستدل بر آیات و روایات بیان میکنه که برای من از جالب ترین و کاربردی ترین فصول کتاب بوده

کتاب دوم رو هم به زودی خدمت دوستان مفصل معرفی میکنم

اجالتاً نامش رو داشته باشید

کتاب آموزش دین تآلیف جناب علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان است.

یا علی و التماس دعا

برای کسانی که دوست دارند با امام زمانشان رفیق شوند!!!

حکمت 289 نهج البلاغه ی شریف

الگوى کامل انسانیّت‏

و درود خدا بر او، فرمود: در گذشته برادرى داشتم که در راه خدا با او دوستی میکردم، و او در چشم من بزرگ مقدار بود، چون دنیا در چشم او کوچک بود، و از سلطه ی شکم خود بیرون بود، چیزی را که را نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد، و چون به آن دست مى‏یافت زیاده روى نمیکرد.
بیشتر اوقات خود را به سکوت میگذراند، و اگر لب به سخن مى‏گشود بر دیگر سخنوران برترى داشت، و تشنگى پرسش کنندگان را فرو مى‏نشاند.
در چشم ظاهر بینان ناتوان و مستضعف مى‏نمود، امّا در برخورد جدّى و در میدان کارزار چونان شیری خشمگین و ماری پر زهر بود.
تا پیش قاضى نمى‏رفت دلیلى مطرح نمى‏کرد، و کسى را که عذرى داشت سرزنش نمى‏کرد، تا آن که عذر او را مى‏شنید، از بیماری و ابتلای خود تنها وقتی خبر میداد که بهبودى و شفا یافته بود، آنچه را میگفت که قبلاً انجام داده و در مورد کاری که انجام نداده چیزی نمیگفت ، اگر در سخن گفتن بر او پیشى مى‏گرفتند در سکوت مغلوب کسی نمى‏گردید و بر شنیدن بیشتر از سخن گفتن حریص بود.
هر گاه بر سر دو راهى قرار مى‏گرفت، مى‏اندیشید که کدام یک با خواسته نفسش نزدیک‏تر است تا با آن مخالفت کند.
پس بر شما باد که خود را به اینگونه ارزش‏هاى اخلاقى بیارایید، و با یکدیگر در کسب آنها رقابت کنید، و اگر نتوانستید که همه ی آنها را کسب کنید، بدانید که بهره برداری اندک از رها کردن مطلق بهتراست.
خدای من! چه کلامی دارد مولا علی
بند بندِ این منشور بی نظیر تبیین کننده ی ویژگیهای رفقای ولی اعظم خداست و ما اگر میخواهیم در بین دوستان حضرت جایی داشته باشیم باید سعی کنیم به هر اندازه که میتوانیم شمه ای از این صفات را در خود بیاوریم
پیشنهاد میکنم یک بار دیگر کلام مولا را این بار با دقت و توجه بیشتر بخوانید و روی تک تک آنها تأملی کنید، خود من هم همینکار را میکنم
دوستان! من و پدر ومادرم را از دعای خیرتان محروم نفرماید
یا علی
خداوند پشت و پناهتان

از کسانی مباش که ...

از کسانی نباش که:

 بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است و توبه را با آرزوهای دراز به تأخیر می اندازد. از آنچه به او رسید شکرگزار نیست اگر تندرست باشد، مشغول خوشگذرانی هاست، در سلامت مغرور و در گرفتاری ناامید است... برای دیگران که گناهی کمتر از او دارند نگران و بیش از آنچه عمل کرده امیدوار است … چون کار کند, در آن کوتاهی ورزد و چون چیزی خواهد زیاد روی نماید، چون در برابر شهوت قرار گیرد گناه  را برگزیده، توبه را به تأخیر اندازد در پند دادن مبالغه می کند اما خود پندپذیر نمی باشد … سخن بسیار می گوید اما کردار او اندک است، برای دنیای زودگذر تلاش و رقابت دارد اما برای آخرت جاویدان آسان نمیگذرد … گناه دیگری را بزرگ       می شمارد، اما گناهان بزرگ خود را کوچک می پندارد،  طاعت دیگران را کوچک و طاعت خود را بزرگ می پندارد ، مردم را سرزنش می کند، اما خود را نکوهش کرده با خود ریاکارانه برخورد می کند، خوشگذرانی با سرمایه داران را بیش از یاد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود، بر زیان دیگران حکم میکند اما هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد،  حق خود را به تمام می گیرد اما دیگران را به کمال نمیدهد، از غیر خدا    می ترسد اما از پروردگار خود نمی ترسد

فرازی از حکمت 150 نهج البلاغه (ترجمه محمد دشتی)

 

هیچ وقت اولین باری که این حدیث را خواندم فراموش نمی کنم ، چند ثانیه ای خشکم زده بود
خدا خودش به هممون رحم کنه

صفتی که تمام یاران امام زمان دارند و صفتی که هیچ یک از یاران اما

صفتی که تمام یاران امام زمان دارند و صفتی که هیچ یک از یاران امام زمان ندارند!!!!!!!!

برای جناب "من"

کبر را اسباب بسیاری است که برگشت تمام آنها به این است که انسان در خود کمالی توهم کند،‌که آن باعث عجب و خودپسندی شود و حجاب کمال دیگران شده، آن ها را ناقص تر از خود گمان کند و برایشان ترفع و بزرگی و بزرگ فروش کند.
در حدیث کافی وارد است که حضرت صادق (علیه السلام) فرموده است:‌ هیچ بنده ای نیست مگر آن که در سر آن لجامی است و فرشته ای است که آن را نگاه می دارد،‌ پس وقتی که تکبر می کند می گوید پایین بیا، خدای تو را پایین بیاورد،‌ پس او همیشه در پیش خود،‌بزرگترین مردم است و در چشم مردم کوچکترین آنهاست و هنگامی که تواضع نماید،‌ خدای تعالی آن لجامی را که در سر اوست، مرتفع فرماید و گوید به او که بزرگ شو، خداوند تو را بزرگ و رفیع کند. پس همیشه کوچکترین مردم است نزد خود و رفیع ترین مردم است نزد آنها.

همچنین می فرمایند:‌ در قیامت متکبران،‌ قرار داده می شوند به صورت مورچگان ضعیف،‌ پایمال نمایند مردم آنها را تا خدا از حساب فارغ شود.

و همچنین می فرمایند: همانا در جهنم وادی هست از برای متکبران. که او را سَقَر گویند که شکایت می کند به خدای عزوجل از شدت حرارت خود و از خدای درخواست می کند تا نفس بکشد. سپس تنفس می کند. پس محترق می کند جهنم را بواسطه آن نفس. پناه می برم به خدا از جایی که خودش با آن که دار عذاب است،‌ از حرارت خودش شکایت می کند و جهنم از نفس او می سوزد.

و همچنین می فرمایند: بترسید بترسید از عظمت و کبر کردن، زیرا کبر مختص به خدای عزوجل است، و کسی که منازعه کند خدا را در آن، خدای تعالی او را در هم شکند،‌ و ذلیلش کند روز قیامت.

پناه می برم به خدا اگر بخواهد کسی را در هم شکند.

و علاوه بر همه این امور، کبر مایه فلاکت و خسران دنیوی نیز می باشد و تولید بغض و عداوت کرده، انسان را از چشم خلایق بیاندازد و پست و ناچیز کند و مردم را وادار کند که با او معارضه به مثل کنند و او را خوار کنند و تحقیر نمایند. (گزیده ای از چهل حدیث امام باب کبر)


خلوص، جان عمل

بنده ، هرگاه که گناهی از او سرزند از دو حال خارج نیست، یا پشیمان می شود که همان پشیمانی کفاره گناه اوست و یا پشیمان نمی شود، حال اگر عمل نیکی پس از آن انجام دهد با همان پاک خواهد شد، اگر باز پاک نشد و گناهش از گناهان کبیره نبود با نمازهای پنجگانه اش پاک خواهد شد. اگر باز هم پاک نشد خدا او را به عقوبتی در این دنیا پاک می سازد و اگر این هم نشد به شفاعت ملائکه و مؤمنین پاک خواهد شد و اگر با آن هم نشد، به شفاعت پیامبر و ائمه و اگر از آن هم محروم شد به رحمت واسعه پروردگار پاک خواهد شد و اگر باز چیزی باقی ماند، خداوند متعال او را به سختی جان کندن پاک خواهد کرد و اگر با آن هم نشد به عذاب قبر و اگر با آن هم نشد به هول و هراس روز قیامت و گرنه که باید تشریف مبارک را به جهنم ببرند برای پاک شدن.

و این در حال است که بنده اگر نیت خیر کند برایش ثوابش را می نویسند ولی گناه را تا به انجام نرساند چیزی در نامه عملش ثبت نخواهد شد و بعلاوه هر کار خیرش را به تناسب خلوص نیتش تا چندین برابرش ثواب و خواهند نوشت.

حال به نظر شما چه می شود که با این طرز برخوردی که با ما می شوند، دوزخ از جن و انس پر می شود؟!!

علت اصلی این است که ما خلوص نداریم.

خداوند می فرماید: من خودم بهترین شریکم و شریکی قبول نمی کنم پس اگر در کارتان کسی را غیر من شریک ساختید تمامش را به شریک واگذار می کنم.

آری کاری که غیر خدا را در انجامش در نظر داشته باشی هیچ ارزشی ندارد. بدبختی اینجاست که ما اگر با هزار زحمت موفق به انجام کار خالصی بشویم باز هم از شر شیطان ملعون رهایی نمی یابیم و یک جا به یک نحوی آن را برای غیر ابراز می کنیم، ولو شده در یک محفل دوستانه به عنوان یک خاطره،خلاصه با گلی که در کشتزار عمل کاشته ایم، آنقدر ور می رویم که جز خار چیزی از آن باقی نماند و به خیال خود کلی هم کار خیر انجام داده ایم و نامه عملمان توپِّ توپ است. زهی خیال باطل.

پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) به مولی امیر می فرمایند:‌ زمانی که دیدی همت ها همه در زیادی عمل صرف می شوند توبه اخلاص عمل همت گمار.

عزیز برادر بدان و آگاه باش که زیادی عمل مهم نیست، آنچه مایه نجات است خلوص عمل است.
و عمل خالص هم نشانه ای دارد
نشانه اش این است که انسان پس از انجام دادنش آن عملش در نظرش نمی آید.


خدایا، پروردگارا! مارا از کبر امان ده و خلوص در نیات و اعمالمان عنایت فرما

آیا انیشتین شیعه بوده؟

سلام
آغاز آشنایی انیشتین با اسلام برمی گردد به مطالبی که الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین در باره روایاتی که در کتاب علامه مجلسی خوانده است.روایت اصلی که توجه فلمینگ را به اسلام جلب کرد روایتی در باره پشه بودروایت این است : اگر پشه روی غذا نشست و بلند شد آن را نخورید و دور بریزید و اگر نشست و به طور مثال غذا در حال پختن بود و پشه در آن حل شد آن را می توانید بخورید.
در پشت پشه ماده ای مانند پاد زهر وجود دارد که مانع بیمار شدن پشه در عین تماس داشتن با انواع آلودگی هاست
زمانی که چشه فقط روی غذا بشیند آلودگی را بر جای می گذارد و اگر در غذا حل شود آن پاد زهر در غذا پخش شده و اثر آلودگی را خنثی می کند و فلمینگ این مطلب را می دانست
و همین باعث ادامه تحقیقاتش درباره اسلام شد و این مسائل را با انیشتین هم در میان گذاشت.
انیشتین هم به مطالعه ی احادیث کتب مجلسی پرداخت تا اینکه به حدیث معراج رسید و که در آنجا در مورد کیفیت معراج هم توضیح داده شده و گفه شده در عین طولانی بودن زمان معراج از نظر پیامبر اما از لحاظ گذر زمان در زمین ، معراج در زمان بسیار کمی رخ داده . این خصوصیات معراج تطابق حیرت انگیزی داشت با نظریه نسبیت و نظریه های او در مورد اتفاقاتی که هنگام حرکت با سرعت نور رخ می دهد در ابعاد فضا و زمان
انیشتین در ادامه برای تحقیقات عمیق تر درباره اسلام و به ویژه تشیع (به علت ناب بودن معارفی که در احادیث شیعی یافته بود) با نفر اول عالم شیعه در آن زمان یعنی آیت الله بروجردی مکاتباتش را آغاز می کند.
گویند در آخر عمر آلبرت انیشتین به اسلام و مذهب تشیع گرویده و اسنادی هم در این زمینه وجود دارند که زحمتش یک سرچ در گوگل است.
یک نکته ی بسیار مشکوک در باره ی انیشتین این است که در آخر عمر شخصیت او را شدیداً کوبیدند و به او تهمت خرفت شدن زدند
او هیچگاه زیر بار برخی فرضیه های اثبات نشده ی نظریه کوانتوم مثل اصل عدم قطعیت هایزنبرگ نرفت
جمله ای معروف دارد که خدا تاس نمی ریزد و
همچنین در کلامی دیگر می گوید
من می خواهم بدانم (خدا) چگونه این جهان را آفریده است. علاقه ای به این یا آن پدیده ندارم. در (طیف) این یا آن عنصر لطفی نمی بینم. من می خواهم اندیشه های ( او ) را بدانم؛ مابقی، جزییات است.  
 
به علاوه حتماً شما را به مشاهده این لینک بسیار جالب در این مورد دعوت میکنم  
 
 
آخرین کتاب انیشتین باید انتشار یابد.
 

رابطه فراماسونری در داخل و خارج ایران (یک دشمن شناسی واقعی)

سلام دوستان 

به این لینک حتماْ مراجعه بفرماید 

برای خودمن بسیار بصیرت بخش و روشنگر بود 

 

رابطه فراماسونری در داخل و خارج ایران (یک دشمن شناسی واقعی)  

 

بعضی از فراز های این لینک ارزشمند رو خدمتتون عرض میکنم 

 

در این بخش قصد داریم یه معرفی دجال واقعی ( انگلیس ) و متحدان ایشان ( امریکا و رژیم منحوس اسرائیل ) پردازیم و نیز نفوذ انگلیس در حکومت ها و دولت های منطقه می پردازیم.
مثل نفوذ انگلیس و متحدانش ( امریکا و اسرائیل ) در عراق ، افغانستان و مصر و کشور های عربی مثل امارات و عربستان و..... نیز حلقه کیان (حلقه ماسونی ایرانی لندن نشین مثل محسن سازگار، سروش، مهاجرانی ، اکبر گنجی و... ونیز دیگر گروه های تحت نفوذ انگلیس )
............ 

 

کالبدشکافی یک حلقه



در سال 1368 ه.ش پس از معرفی سید محمد اصغری به عنوان نماینده رهبر معظم انقلاب اسلامی و سرپرست موسسه کیهان افرادی چون : ماشاءالله شمس الواعظین ، رضا کفاش تهرانی ، رخ صفت ، هادی خانیکی ، امین زاده ومحمد عطریان فر که تا پیش از این کیهان فرهنگی را تحت تاثیر آرا واندیشه های سروش منتشر می کردند ، از کیهان خارج می شوند . عطریان فرد به موسسه همشهری می رود و رضا تهرانی ، شمس الواعظین واحمد شامخی ، برادر محمود شامخی - داماد عزت الله سحابی- ماهنامه کیان را در سال 1370 ه.ش منتشر می سازند .اینان در ابتدا قصد داشتند نام « نمون» را برای نشریه خود برگزینند ، ولی از آنجا که بنیاد کیان آمریکا درصدد انتشار نشریه ای در داخل کشور بود ، این طیف از طریق محجوب - عضو شورای بنیان کیان آمریکا نمایندگی این بنیاد را می پذیرند. دست اندرکاران ماهنامه کیان با عناصری همچون بیژن حکمت ( ضد انقلاب فرارای از کشور) ، رامین جهانبگلو ، داریوش شایگان ( از همکاران ساواک و از عناصر دفتر رضا پهلوی ) ، میرزا آقا عسکر ( معروف به مانی و از عناصر وابسته به سازمان چریکهای فدایی خلق ) و ... غیره مرتبط گردند.

محمد قوچانی - نویسنده روزنامه های زنجیره ای - در 29 اردیبهشت ماه 1370 ، در مقاله ای در روزنامه عصر آزادگان ، با اشاره به حلقه کیان می نویسد : 107 نویسنده روشنفکر و سیاستمداری که در بیست وهفتم تیر ماه 1374 آن نامه را امضاء کرده بودند ، وارثان نسلی از مردان انقلابی دهه 50 بودند که با گذر از دهه 60 به اصلاح طلبان دهه 70 تبدیل شدند و آن نامه چون فهرست راهنمای جمعی از آنان به کار مخالفان اصلاحات می آمد ... اندکی پس از خشک چوبه های آتش گرفته کیهان فرهنگی و زن روز سابق دو نشریه جدید برآمدند . چنانچه « سروش نوجوان » به جای « سوره بچه های مسجد » نشسته بود ، « کیان » به جای «کیهان فرهنگی» و « زنان « به جای « زن روز» منتشر شد . 

............. 

 



افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند؛ برخی از آنها همچون حجاریان، علوی‌تبار، گنجی و باقی در دوره‌های معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند و از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپ‌گرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود.


* حلقه کیان

حلقه‌ کیان به عنوان معروف‌ترین مرکز مطالعاتی تجدیدنظرطلبان، در آغاز به توصیه و علاقه‌ شهید حسن شاهچراغی برای ایجاد کانونی فکری و دینی تشکیل شده بود و پیشینه آن به کانون فرهنگی نهضت اسلامی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می‌رسد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این افراد به دعوت شاهچراغی در مؤسسه‌ کیهان دور هم جمع شدند و به انتشار کیهان فرهنگی تا سال 1369 پرداختند.(1)
افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند. برخی از آنها همچون حجاریان، علوی‌تبار، گنجی و باقی در دوره‌های معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند.
از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپ‌گرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود. به عنوان مثال موسوی‌خوئینی‌ها و حجاریان برای دانشجویان پیرو خط امام که سفارت آمریکا را تسخیر کرده بودند، در درون سفارت کلاس سیاسی گذاشته بودند.(2) اعضای حلقه کیان که ترکیبی از لیبرال‌ها و چپگرایان بودند، هر هفته چهارشنبه‌ها در منزل یکی از اعضا دور هم جمع شده و به بحث‌های معرفت‌شناختی و فلسفی می‌پرداختند.(3) این افراد با بازاندیشی افکار خود، غرب‌پژوهی را استراتژی مطالعاتی خود قرار داده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که تلفیقی از تجربیات مثبت تمدن غالب بشری (غرب) و درونی کردن آنها با ارزش‌های بومی و محلی، بهترین راهکار است و در همین راستا به تلفیق سه شکاف ملی، اسلامی و غربی تأکید می‌ورزند.(4)
آنها به مرور زمان، از مواضع اصولی و دینی نظام جمهوری اسلامی فاصله گرفته و با شعار توسعه سیاسی و پیوستن به نظام جهانی، به سوی تمدن و تفکر غرب و لیبرالی حرکت کردند.(5)
دگرگونی پایه‌های اندیشه‌های کسانی چون سعید حجاریان و برخی سازمان‌دهندگان اصلی جریان سیاسی دوم خرداد در این حلقه و تحت تأثیر آن شکل گرفت.(6)
عبدالکریم سروش در جواب این سؤال که آیا او و دوستانش در محفل کیان با برنامه و طرح قبلی از فضای عمومی انقلاب فاصله گرفته و به تأسیس جریان و جنبشی خاص اقدام کرده‌اند می‌گوید که: "برنامه‌ریزی و عزم قبلی در کار نبوده، بلکه به مرور زمان و در فضا و زمان مناسب این جریان مخاطب و مشتری پیدا کرده است ". (7)
بیشتر تخصص "عبدالکریم سروش " به عنوان استاد و پدرخوانده‌ محفل کیان در ترجمه و انتقال مفاهیم جدید غربی با رنگ و لعاب اشعار مولوی و تفکر غزالی بود. تلاش محوری وی تلفیق و هماهنگی بین افکار مدرن غربی و اسلامی بود و به همین دلیل برخی افراد بر او و همفکرانش نام "روشنفکران تلفیقی " نهاده‌اند. 
...................................... 

 

 



افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند؛ برخی از آنها همچون حجاریان، علوی‌تبار، گنجی و باقی در دوره‌های معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند و از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپ‌گرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود.


* حلقه کیان

حلقه‌ کیان به عنوان معروف‌ترین مرکز مطالعاتی تجدیدنظرطلبان، در آغاز به توصیه و علاقه‌ شهید حسن شاهچراغی برای ایجاد کانونی فکری و دینی تشکیل شده بود و پیشینه آن به کانون فرهنگی نهضت اسلامی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می‌رسد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این افراد به دعوت شاهچراغی در مؤسسه‌ کیهان دور هم جمع شدند و به انتشار کیهان فرهنگی تا سال 1369 پرداختند.(1)
افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند. برخی از آنها همچون حجاریان، علوی‌تبار، گنجی و باقی در دوره‌های معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند.
از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپ‌گرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود. به عنوان مثال موسوی‌خوئینی‌ها و حجاریان برای دانشجویان پیرو خط امام که سفارت آمریکا را تسخیر کرده بودند، در درون سفارت کلاس سیاسی گذاشته بودند.(2) اعضای حلقه کیان که ترکیبی از لیبرال‌ها و چپگرایان بودند، هر هفته چهارشنبه‌ها در منزل یکی از اعضا دور هم جمع شده و به بحث‌های معرفت‌شناختی و فلسفی می‌پرداختند.(3) این افراد با بازاندیشی افکار خود، غرب‌پژوهی را استراتژی مطالعاتی خود قرار داده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که تلفیقی از تجربیات مثبت تمدن غالب بشری (غرب) و درونی کردن آنها با ارزش‌های بومی و محلی، بهترین راهکار است و در همین راستا به تلفیق سه شکاف ملی، اسلامی و غربی تأکید می‌ورزند.(4)
آنها به مرور زمان، از مواضع اصولی و دینی نظام جمهوری اسلامی فاصله گرفته و با شعار توسعه سیاسی و پیوستن به نظام جهانی، به سوی تمدن و تفکر غرب و لیبرالی حرکت کردند.(5)
دگرگونی پایه‌های اندیشه‌های کسانی چون سعید حجاریان و برخی سازمان‌دهندگان اصلی جریان سیاسی دوم خرداد در این حلقه و تحت تأثیر آن شکل گرفت.(6)
عبدالکریم سروش در جواب این سؤال که آیا او و دوستانش در محفل کیان با برنامه و طرح قبلی از فضای عمومی انقلاب فاصله گرفته و به تأسیس جریان و جنبشی خاص اقدام کرده‌اند می‌گوید که: "برنامه‌ریزی و عزم قبلی در کار نبوده، بلکه به مرور زمان و در فضا و زمان مناسب این جریان مخاطب و مشتری پیدا کرده است ". (7)
بیشتر تخصص "عبدالکریم سروش " به عنوان استاد و پدرخوانده‌ محفل کیان در ترجمه و انتقال مفاهیم جدید غربی با رنگ و لعاب اشعار مولوی و تفکر غزالی بود. تلاش محوری وی تلفیق و هماهنگی بین افکار مدرن غربی و اسلامی بود و به همین دلیل برخی افراد بر او و همفکرانش نام "روشنفکران تلفیقی " نهاده‌اند. 
...................... 

 

 





دشمن در این مرحله از تقابل با جمهورى اسلامى ایران با بهره گیرى از عنوان ((اصلاحات )) و ((اصلاح طلبى )) چند هدف مشخص را تعقیب مى کند :
1 – تضعیف ایمان و اعتقادات دینى مردم و حذف دین و رهبرى دینى از حکومت ،
2 – زمینه سازى براى ایجاد یک حکومت و نظام لائیک طرفدار غرب در ایران ،
3 – اعاده سلطه و در نهایت استعمار و استثمار ملّت ایران .
هنگامیکه آمریکا از اصلاحات در ایران سخن مى گوید و براى آن دل مى سوزاند و گریبان چاک مى دهد! منظورش رسیدن به این اهداف است .


حال ببینیم مصادیق اصلاحات آمریکایى چیست ؟ آمریکائیها از اصلاحات چه چیزى را اراده مى کنند؟
اگر آنچه را که آمریکایى ها، اروپائیها ، حکومتهاى وابسته به غرب (هم چون اسرائیل ، ترکیه و کشورهاى مرتجع منطقه ) جریانهاى ضد انقلاب خارج نشین ، دگر اندیشان ، روشنفکران وابسته ، فرصت طلبها و تجدیدنظر طلبهاى داخلى در طول این مدت درباره اصلاحات در ایران گفته اند استخراج و ملاحظه کنیم ، بخوبى مى توان به نیّات آنان و تضادّ این اصلاحات با امنیّت ملّى پى برد.
از مجموع اظهار نظرهایى که در طول یک دوره زمانى دو ساله صورت گرفته است حداقل 16 عنوان استخراج شده است ؛ که مى توان آنها را عناوین و سرفصل برنامه هاى اصلاحات آمریکایى دانست و به شرحى که خواهیم گفت تمام آنها در مقابل اصلاحات واقعى و در تقابل و تعارض با امنیّت ملّى کشور ما قرار دارند.
این عناوین عبارتند از :


O حذف دین از عرصه حیات سیاسى و اجتماعى کشور
O آزادى و اباحه گرى
O ختم انقلاب و پایان دوران انقلابیگرى
O برکنارى روحانیّت از مصادر امور و حذف نهاد روحانیّت شیعه
O تحدید و حذف ولایت فقیه و رهبرى جامعه
O تغییر قانون اساسى و برخى قوانین موضوعه کشور
O حذف نهادهاى پاسدار حاکمیت دینى
O توقف اجراى احکام اسلامى
O الحاق به فرهنگ جهانى (فرهنگ غربى )
O احیاى ملى گرایى و بازگشت به سنتهاى ماقبل اسلام
O برقرارى رابطه با آمریکا و همراهى با روند صلح خاورمیانه
O ورود سرمایه داران و شرکتهاى خارجى و بازکردن درهاى اقتصاد به روى غرب
O اصلاح و رفرم در دین (پروتستانتیزم )
O عمده کردن جریانهاى قومى و اقلیّت هاى موجود در کشور
O تغییر نگاه و نگرش نسبت به غرب
O پیاده کردن الگوهاى غربى 

........ 

 

 

 




قسمت اول

محمد خاتمی در اولین سالگرد دوم خرداد در دانشگاه تهران : اگر دین هم در برابر آزادی قرار بگیرد این دین است که باید محدود شود نه آزادی !


سید محمد خاتمی، همبستگی، 16/8/79 ص2، مصاحبه با شبکه ان اچ کی : اگر این حجاب و پوشش مانع حضور زن و بروز شخصیت زن شود، قطعاً مضر است ... مشکل این نیست که زنان چگونه لباس بپوشند، مشکل اینست که زنان بتوانند در عرصه­های مختلف حضور داشته باشند.

مهاجرانی، نشاط، 1/6/78: رقص را نباید همواره ناپسند دانست.



ابراهیم اصغر زاده، کیهان، 6/2/77 : حتی علیه خدا هم می­توان تظاهرات کرد.

 

بهزاد نبوی، جمهوری اسلامی، 13/2/79: خواستم سخنانم را مثل سوره توبه بدون بسم­الله شروع کرده باشم.

آقای کدیور در دانشکده فنی دانشگاه تهران در سال 79 طی سلسله مباحثی تحت عنوان «پژوهش‌های قرآنی» ایراد کرد: «... یک زمانی مردم می‌گفتند چون عیسی (ع) این سخن را گفته پس درست است اما امروز عیسی که سهل است خود خدا هم اگر حرفی بزند و آن حرف با عقل مردم منطبق نباشد نخواهد پذیرفت. امروز خدا در جامعه هیچ کاره است. همه کاره مردمند.»

عبدالکریم سروش، ماهنامه کیان، بهمن 77: ولایت، منحصر در شخص نبی اکرم است و با رفتن او ولایت نیز خاتمه می­یابد؛ او خاتم نبوت و خاتم ولایت بود، ولایت پیامبر تعد از او به کسی منتقل نشده است.




عبدالکریم سروش، ماهنامه کیان، مهر و آذر 78 : کار اساسی پیامبر آن بود که اعراب را دچار بحران هویت نمود و آنها را هویت نو بخشید، امروز نیز تمدن متجدد غرب، ما مسلمانان را دچار بحران هویت نموده و دین توان رویارویی با تمدن غربی را ندارد. تنها منجی، عقلانیت مستقل است.

عبدالکریم سروش، روزنامه صبح امروز، 16/6/78 : در تعارض تکالیف دینی و حقوق بشر، حقوق بشر مقدم است؛ متأسفانه فقهای ما اطلاعات برون دینی ندارند و متوجه این نکات نیستند.

عبدالکریم سروش، ماهنامه زنان، دی ماه 78، ش59 : ارزش­های دینی دائما در تغییرند، اگر روزی فاطمه (س) می­گفت، بهترین زنان کسی است که نامحرم او را نبیند، امروز کسی نمی­تواند این را بپذیرد.

عبدالکریم سروش، روزنامه نشاط، 12/3/78 : فرهنگ شهادت خشونت آفرین است، اگر کشته شدن آسان شد، کشتن هم آسان می­شود .
 


عبدالکریم سروش، زنان، ش59، دی ماه 78: به نظر من گفتار فاطمه که بهترین زنان کسانی­اند که «لایرین احداً و لایراهنّ» (و) رفتار او (فاطمه) در پنهان شدن از مقابل فرد نابینا نمی­تواند الگوی رفتاری زنان ما باشد.





ابراهیم یزدی، هفته نامه پیام هاجر، فروردین 77 : جامعه ولایی انحصارگر و مستبد است و ارزشی برای توده­ها قائل نیست



محمد کاظم محمدی اصفهانی، روزنامه ایران، 24/4/79: مردم حق دارند همه مسؤولین را به سؤال کشیده و از آنها انتقاد کنند حتی اگر آن مسؤول، پیامبر و امام معصوم باشد، بلکه به خود خدا هم می­توان اعتراض کرد و او را فتنه گر نامید.

تقی رحمانی، روزنامه فتح، 17/1/79 : چرا باید جریان سقیفه را تبدیل به یک کینه تاریخی کنیم؟ سؤال اینست که اگر طراحان سقیفه گناهکارند، پس تمام فرق اسلامی به جز شیعیان گناهکار و فریب خورده­اند و اگر این طور است، چرا آیه­الله بروجردی پذیرفتند که شیعه نیز در کنار چهار مذهب دیگر اهل تسنن قرار گیرد. این تعصب غیر معقول است که طراحان سقیفه را الی الابد گناهکار بدانیم.
 


دو هفته نامه ایران فردا، 8/10/78 : علی(ع) حکومت و ولایت را یک امر مردمی و امانتی از سوی مردم حکومت شونده تلقی می­کند، نه از طرف خدا؛ در ختم جنگ صفین و آتش بس هم، تسلیم رأی عمومی شد.




روزنامه خرداد، 22/8/78، ص6: قرآن بالصراحه یهود را به تورات ارجاع می­دهد و از مراجعه آنها به پیامبر انتقاد می­کند و تورات را هدایت و نور معرفی می­نماید، عیسی و انجیل را تأیید می­کند و انتظار پیامبر هم از یهود و مسیح عمل به تورات و انجیل بوده است نه قرآن.


ح.م. تبریز، روزنامه صبح امروز، خرداد 78: صحت قصه حضرت یوسف در قرآن کریم از محالات است.


محمد سعید حنایی کاشانی، ماهنامه کیان، فروردین 78: تراژدی حسین بن علی(ع) مشابه تراژدی­های آنتیگونه، تامس مور و جان پروکتور است.


............ 

 

 

 

 

اصلاحات آمریکایی (1)

گفتمان دوم خرداد " چگونه از دل حلقه‌های "کیان " و "آیین " بیرون آمد

گفتمان دوم خرداد " چگونه از دل حلقه‌های "کیان " و "آیین " بیرون آمد

دستورالعمل‌های آمریکا برای از بین بردن تشیع

 مطالب بسیار ارزنده و بصیرت بخشی در این لینک زیر قرار دارد 

 

 
بعضی از فراز های متن اصلی رو خدمت دوستان تقدیم میکنم 
 
 
این کارشناس مسائل فرهنگی در ادامه سخنان خود گفت: در آمریکا مدتی پیش کتابی با عنوان « نقشه‌ای برای جدایی مکاتب الهی» منتشر شد؛ این کتاب حاوی دستورالعمل‌هایی برای چگونگی از بین بردن تشیع است لذا باید هوشیار بود که دشمن چگونه درباره اهداف شوم خود فکر و طراحی می‌کند.
 
این نماینده سرویس اطلاعاتی آمریکا ادامه می‌دهد که باید به صورت غیر مستقیم و پشت پرده کارکرد، لذا ما به جای ضرب‌المثل انگلیسی «اختلاف بیانداز و حکومت کن»، از جمله «اختلاف بیانداز و نابود کن» استفاده کرده‌ایم.
 
در این کتاب به صراحت می گویند که برای از بین بردن روحیه شهادت طلبی در میان شیعیان که از امام حسین(ع) آموخته‌اند، باید با استفاده از برخی مداحان و گردانندگان هیأت‌های‌ مذهبی مسئله شهادت طلبی را سست کنیم، به طوری که تشیع در افکار عمومی دنیا مکتبی خرافی معرفی شود و مرجمعیت دینی که سد مستحکمی برای نفوذ در مقابل ما است را نابود کنیم.

وی در ادامه برخی از موضوعات طراحی‌های دشمن برای مکتب تشیع و مراسم محرم و صفر را برشمرد و گفت: 1- ایجاد اختلاف میان شیعه و سنی و تقویت وهابیت، 2- لکه‌دارکردن فرهنگ عاشورا بوسیله قمه‌زنی، 3- آوردن آلات موسیقی در عزاداری‌ها،4- استفاده از اشعار سست و جلوگیری از طراحی اشعار عمیق، معنی دار و معرفتی 5- موضوعی که اخیراً با عنوان تفسیر مدرن عاشورا تبلیغ و ترویج می‌شود از جمله طراحی‌های دشمن برای مکتب تشیع و مراسم محرم و صفر است.

مقدم‌فر در خاتمه گفت: شبکه‌های خارجی فارسی زبان و اینترنتی‌ تلاش می‌کنند، عاشورا را سکولار مطرح می‌کنند و طوری تفسیر ‌کنند که مانع مدرنیته نباشد به طوری که اعلام می‌کنند اصلاح سیدالشهدا همان اصلاح‌طلبی سکولاریته است و تفسیر امانیستی برای عاشورا ارائه می‌دهند.
  
 

دلایل فراموشی طب سنتی

دلایل فراموشی طب سنتی

این سوال مطرح است که اگر واقعا طب سنتی روش موثری برای درمان بسیاری از بیماری هاست، چرا یک دفعه ترک شده است؟ آیا مردم نسبت به گنجینه علمی خود دچار فراموشکاری شده اند یا برنامه خاصی برای نابودی آن اجرا شده است؟
مطالعه کتاب «تاریخ طب در ایران» نوشته «دکتر سیریل الگود» پزشک سفارت انگلیس در دربار قاجار، حقایق تلخی را بر ما روشن می کند. با خواندن کتاب «تاریخ طب در ایران» متوجه می شویم که استعمار اولین بار به وسیله طب وارد این مملکت شد و حذف طب سنتی، بنا به اعتراف سیریل الگود و سایر مورخین و اطبای غربی، حرکتی خزنده بود که طی ده ها سال تلاش و برنامه ریزی بی وقفه حاصل شد و جهت این حرکت نیز از بالا به پائین بود، یعنی ابتدا شاهان و شاهزادگان را متقاعد کردند، سپس راه آموزش طب سنتی را مسدود و در نهایت مردم را مجبور به روی آوردن به طب شیمیایی نمودند.
سیریل الگود در کتاب خود می گوید: «مبارزه با طب سنتی از زمان شاه عباس صفوی که مقارن با ورود کمپانی هند شرقی به ایران بود، در دستور کار قرار گرفت، لیکن به علت مقاومت مردمی هیات هایی که در زمان صفویه به ایران می آمدند توفیقی به دست نیاوردند».
پزشک کمپانی هند شرقی در آن زمان فردی به نام FRYER بود. او در مورد این ناکامی میگوید: «این ها اصلا عادت ندارند با مطالعات و تحقیقات جدید پیشرفت کنند و از این جهت، با همان تعصبی که به مقدسات متمسک هستند، به اصول طب خود چسبیده اند».
این سخنان علاوه بر این که عصبانیت این پزشک از اعتقاد مردم به طب خود را نشان می دهد، بیانگر شدت اعتقاد مردم آن زمان به طب سنتی در حد باورهای مذهبی می باشد. آیا اگر مردم که طبیعتا همیشه به سلامتی خود علاقه مندند، از طب سنتی خود نتیجه نمی دیدند و از آن راضی نبودند، چنین به آن پایبندی نشان می دادند؟
بعد از دوران صفویه به دوران قاجار می رسیم. سیریل الگود در ادامه کتاب خود می گوید: «ویژگی مهم دوران قاجار، انتقال از طب ابن سینا به طب هاروی و پاستور بود. هیات های نمایندگی که در این زمان به ایران می آمدند، اغلب پزشک بودند و به این ترتیب طب غربی به ملایمت و آهستگی در سنگرهای طب سنتی نفوذ کرد».
از این سخنان، خزنده بودن و اینکه این حرکت یک حرکت جنگی و به قصد غلبه و تسلط فرهنگی بوده است، روشن می شود. واضح است که برای غلبه بر یک ملت باید آن را نسبت به داشته های خود دچار خود باختگی کرد و کدام خود باختگی از این بالاتر که یک ملت بپذیرد برای حفظ سلامتی و درمان خود محتاج به بیگانگان است؟ پس وقتی در این سنگر تسلیم شود، سایر سنگرها را راحت تر تخلیه می کند و دقیقا به همین علت است که هیات های نمایندگی غربی که به ایران می آمدند عمدتا از میان پزشکان انتخاب می شدند.
سیریل الگود زمانی این اعترافات را می گوید که اهداف استعمار در این مورد کاملا پیاده شده و کار از کار گذشته است. وی اظهار می دارد: «بدیهی است که اکنون دورنمای طب به نحو محسوسی تغییر یافته بود. ۵۰ سال آموزش به وسیله اساتید خارجی، نسلی را پدید آورده بود که دید آنها کاملا با پدرانشان متفاوت بود. این نفوذ فرهنگ غربی به وسیله هیات های پزشکی در مراکز مختلف کشور تقویت شده بود و بزرگترین افتخار و اعتبار را در این مورد باید به این هیات ها داد».
سیریل الگود آن گاه وضع قانون منع طبابت سنتی را به عنوان آخرین میخ تابوت ابن سینا معرفی کرده و می گوید: « در سال ۱۹۱۱ وضع قانون طبابت بر اساس دیپلم و مدرک صورت گرفت که می گفت: هیچکس در هیچ نقطه از ایران حق اشتغال به هیچ یک از فنون طبابت را ندارد، مگر اینکه از وزارت معارف، اجازه نامه گرفته یا تصدیق نامه از ممالک خارجه داشته باشد. بدین ترتیب آخرین میخ تابوتی که حاوی جسد مرده طب سنتی بود کوبیده شد. سمت معلمی طب ابن سینا نیز منسوخ گشت. تمام این اصلاحات نشان می داد که با سپری شدن دوره مجریان طب رازی و ابن سینا، روش های طبی منسوب به آنان نیز محکوم به فنا گردیده است. رسم دیرینه خدمت شاگردی نیز از بین رفت و حکیم ها دیگر نمی توانستند شاگردانی به سوی خود جلب و معلومات و تجربیات عملی خود را به آنها منتقل نمایند. تمامی این پیشرفت ها به وسیله سیاست اروپا به شدت کنترل می شد».
ملاحظه می کنید که اصلا صحبت از یک حرکت علمی و یک جایگزینی منطقی در کار نیست و اصلا تحقیق و بحثی در تاریخ نمی بینیم که مقایسه ای میان طب رایج و طب سنتی انجام داده و رای به برتری طب رایج داده باشد.
در پایان، لازم به ذکر است که ما منکر پیشرفت های پزشکی رایج در زمینه جراحی، ارتوپدی، ابزار تشخیصی و خلاصه آنچه به مدد تکنولوژی و مهندسی پزشکی حاصل شده است نیستیم، بلکه بحث بر سر این است که طب رایج در درمان بیماری های مزمن ( DISEASE CHRONIC ) ناکام مانده و روز به روز این ناکامی ها و عوارض استفاده طولانی مدت از داروهای شیمیایی بیشتر رخ می نمایاند.

دکتر رضا منتظر