سلام دوستان
به این لینک حتماْ مراجعه بفرماید
برای خودمن بسیار بصیرت بخش و روشنگر بود
رابطه فراماسونری در داخل و خارج ایران (یک دشمن شناسی واقعی)
بعضی از فراز های این لینک ارزشمند رو خدمتتون عرض میکنم
در این بخش قصد داریم یه معرفی دجال واقعی ( انگلیس ) و متحدان ایشان ( امریکا و رژیم منحوس اسرائیل ) پردازیم و نیز نفوذ انگلیس در حکومت ها و دولت های منطقه می پردازیم.
مثل نفوذ انگلیس و متحدانش ( امریکا و اسرائیل ) در عراق ، افغانستان و مصر و کشور های عربی مثل امارات و عربستان و..... نیز حلقه کیان (حلقه ماسونی ایرانی لندن نشین مثل محسن سازگار، سروش، مهاجرانی ، اکبر گنجی و... ونیز دیگر گروه های تحت نفوذ انگلیس )
............
کالبدشکافی یک حلقه
در سال 1368 ه.ش پس از معرفی سید محمد اصغری به عنوان نماینده رهبر معظم انقلاب اسلامی و سرپرست موسسه کیهان افرادی چون : ماشاءالله شمس الواعظین ، رضا کفاش تهرانی ، رخ صفت ، هادی خانیکی ، امین زاده ومحمد عطریان فر که تا پیش از این کیهان فرهنگی را تحت تاثیر آرا واندیشه های سروش منتشر می کردند ، از کیهان خارج می شوند . عطریان فرد به موسسه همشهری می رود و رضا تهرانی ، شمس الواعظین واحمد شامخی ، برادر محمود شامخی - داماد عزت الله سحابی- ماهنامه کیان را در سال 1370 ه.ش منتشر می سازند .اینان در ابتدا قصد داشتند نام « نمون» را برای نشریه خود برگزینند ، ولی از آنجا که بنیاد کیان آمریکا درصدد انتشار نشریه ای در داخل کشور بود ، این طیف از طریق محجوب - عضو شورای بنیان کیان آمریکا نمایندگی این بنیاد را می پذیرند. دست اندرکاران ماهنامه کیان با عناصری همچون بیژن حکمت ( ضد انقلاب فرارای از کشور) ، رامین جهانبگلو ، داریوش شایگان ( از همکاران ساواک و از عناصر دفتر رضا پهلوی ) ، میرزا آقا عسکر ( معروف به مانی و از عناصر وابسته به سازمان چریکهای فدایی خلق ) و ... غیره مرتبط گردند.
محمد قوچانی - نویسنده روزنامه های زنجیره ای - در 29 اردیبهشت ماه 1370 ، در مقاله ای در روزنامه عصر آزادگان ، با اشاره به حلقه کیان می نویسد : 107 نویسنده روشنفکر و سیاستمداری که در بیست وهفتم تیر ماه 1374 آن نامه را امضاء کرده بودند ، وارثان نسلی از مردان انقلابی دهه 50 بودند که با گذر از دهه 60 به اصلاح طلبان دهه 70 تبدیل شدند و آن نامه چون فهرست راهنمای جمعی از آنان به کار مخالفان اصلاحات می آمد ... اندکی پس از خشک چوبه های آتش گرفته کیهان فرهنگی و زن روز سابق دو نشریه جدید برآمدند . چنانچه « سروش نوجوان » به جای « سوره بچه های مسجد » نشسته بود ، « کیان » به جای «کیهان فرهنگی» و « زنان « به جای « زن روز» منتشر شد .
.............
افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند؛ برخی از آنها همچون حجاریان، علویتبار، گنجی و باقی در دورههای معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند و از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپگرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود.
* حلقه کیان
حلقه کیان به عنوان معروفترین مرکز مطالعاتی تجدیدنظرطلبان، در آغاز به توصیه و علاقه شهید حسن شاهچراغی برای ایجاد کانونی فکری و دینی تشکیل شده بود و پیشینه آن به کانون فرهنگی نهضت اسلامی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی میرسد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این افراد به دعوت شاهچراغی در مؤسسه کیهان دور هم جمع شدند و به انتشار کیهان فرهنگی تا سال 1369 پرداختند.(1)
افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند. برخی از آنها همچون حجاریان، علویتبار، گنجی و باقی در دورههای معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند.
از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپگرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود. به عنوان مثال موسویخوئینیها و حجاریان برای دانشجویان پیرو خط امام که سفارت آمریکا را تسخیر کرده بودند، در درون سفارت کلاس سیاسی گذاشته بودند.(2) اعضای حلقه کیان که ترکیبی از لیبرالها و چپگرایان بودند، هر هفته چهارشنبهها در منزل یکی از اعضا دور هم جمع شده و به بحثهای معرفتشناختی و فلسفی میپرداختند.(3) این افراد با بازاندیشی افکار خود، غربپژوهی را استراتژی مطالعاتی خود قرار داده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که تلفیقی از تجربیات مثبت تمدن غالب بشری (غرب) و درونی کردن آنها با ارزشهای بومی و محلی، بهترین راهکار است و در همین راستا به تلفیق سه شکاف ملی، اسلامی و غربی تأکید میورزند.(4)
آنها به مرور زمان، از مواضع اصولی و دینی نظام جمهوری اسلامی فاصله گرفته و با شعار توسعه سیاسی و پیوستن به نظام جهانی، به سوی تمدن و تفکر غرب و لیبرالی حرکت کردند.(5)
دگرگونی پایههای اندیشههای کسانی چون سعید حجاریان و برخی سازماندهندگان اصلی جریان سیاسی دوم خرداد در این حلقه و تحت تأثیر آن شکل گرفت.(6)
عبدالکریم سروش در جواب این سؤال که آیا او و دوستانش در محفل کیان با برنامه و طرح قبلی از فضای عمومی انقلاب فاصله گرفته و به تأسیس جریان و جنبشی خاص اقدام کردهاند میگوید که: "برنامهریزی و عزم قبلی در کار نبوده، بلکه به مرور زمان و در فضا و زمان مناسب این جریان مخاطب و مشتری پیدا کرده است ". (7)
بیشتر تخصص "عبدالکریم سروش " به عنوان استاد و پدرخوانده محفل کیان در ترجمه و انتقال مفاهیم جدید غربی با رنگ و لعاب اشعار مولوی و تفکر غزالی بود. تلاش محوری وی تلفیق و هماهنگی بین افکار مدرن غربی و اسلامی بود و به همین دلیل برخی افراد بر او و همفکرانش نام "روشنفکران تلفیقی " نهادهاند.
......................................
افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند؛ برخی از آنها همچون حجاریان، علویتبار، گنجی و باقی در دورههای معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند و از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپگرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود.
* حلقه کیان
حلقه کیان به عنوان معروفترین مرکز مطالعاتی تجدیدنظرطلبان، در آغاز به توصیه و علاقه شهید حسن شاهچراغی برای ایجاد کانونی فکری و دینی تشکیل شده بود و پیشینه آن به کانون فرهنگی نهضت اسلامی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی میرسد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این افراد به دعوت شاهچراغی در مؤسسه کیهان دور هم جمع شدند و به انتشار کیهان فرهنگی تا سال 1369 پرداختند.(1)
افراد حلقه کیان در آغاز تماماً دارای یک گرایش خاص نبودند. برخی از آنها همچون حجاریان، علویتبار، گنجی و باقی در دورههای معینی مرتبط و وابسته به نهادهای جمهوری اسلامی بودند.
از نظر فکری، گرایش اصلی این افراد چپگرایی بود و نقش آنها در تسخیر سفارت آمریکا بیشتر از دیگران بود. به عنوان مثال موسویخوئینیها و حجاریان برای دانشجویان پیرو خط امام که سفارت آمریکا را تسخیر کرده بودند، در درون سفارت کلاس سیاسی گذاشته بودند.(2) اعضای حلقه کیان که ترکیبی از لیبرالها و چپگرایان بودند، هر هفته چهارشنبهها در منزل یکی از اعضا دور هم جمع شده و به بحثهای معرفتشناختی و فلسفی میپرداختند.(3) این افراد با بازاندیشی افکار خود، غربپژوهی را استراتژی مطالعاتی خود قرار داده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که تلفیقی از تجربیات مثبت تمدن غالب بشری (غرب) و درونی کردن آنها با ارزشهای بومی و محلی، بهترین راهکار است و در همین راستا به تلفیق سه شکاف ملی، اسلامی و غربی تأکید میورزند.(4)
آنها به مرور زمان، از مواضع اصولی و دینی نظام جمهوری اسلامی فاصله گرفته و با شعار توسعه سیاسی و پیوستن به نظام جهانی، به سوی تمدن و تفکر غرب و لیبرالی حرکت کردند.(5)
دگرگونی پایههای اندیشههای کسانی چون سعید حجاریان و برخی سازماندهندگان اصلی جریان سیاسی دوم خرداد در این حلقه و تحت تأثیر آن شکل گرفت.(6)
عبدالکریم سروش در جواب این سؤال که آیا او و دوستانش در محفل کیان با برنامه و طرح قبلی از فضای عمومی انقلاب فاصله گرفته و به تأسیس جریان و جنبشی خاص اقدام کردهاند میگوید که: "برنامهریزی و عزم قبلی در کار نبوده، بلکه به مرور زمان و در فضا و زمان مناسب این جریان مخاطب و مشتری پیدا کرده است ". (7)
بیشتر تخصص "عبدالکریم سروش " به عنوان استاد و پدرخوانده محفل کیان در ترجمه و انتقال مفاهیم جدید غربی با رنگ و لعاب اشعار مولوی و تفکر غزالی بود. تلاش محوری وی تلفیق و هماهنگی بین افکار مدرن غربی و اسلامی بود و به همین دلیل برخی افراد بر او و همفکرانش نام "روشنفکران تلفیقی " نهادهاند.
......................
دشمن در این مرحله از تقابل با جمهورى اسلامى ایران با بهره گیرى از عنوان ((اصلاحات )) و ((اصلاح طلبى )) چند هدف مشخص را تعقیب مى کند :
1 – تضعیف ایمان و اعتقادات دینى مردم و حذف دین و رهبرى دینى از حکومت ،
2 – زمینه سازى براى ایجاد یک حکومت و نظام لائیک طرفدار غرب در ایران ،
3 – اعاده سلطه و در نهایت استعمار و استثمار ملّت ایران .
هنگامیکه آمریکا از اصلاحات در ایران سخن مى گوید و براى آن دل مى سوزاند و گریبان چاک مى دهد! منظورش رسیدن به این اهداف است .
حال ببینیم مصادیق اصلاحات آمریکایى چیست ؟ آمریکائیها از اصلاحات چه چیزى را اراده مى کنند؟
اگر آنچه را که آمریکایى ها، اروپائیها ، حکومتهاى وابسته به غرب (هم چون اسرائیل ، ترکیه و کشورهاى مرتجع منطقه ) جریانهاى ضد انقلاب خارج نشین ، دگر اندیشان ، روشنفکران وابسته ، فرصت طلبها و تجدیدنظر طلبهاى داخلى در طول این مدت درباره اصلاحات در ایران گفته اند استخراج و ملاحظه کنیم ، بخوبى مى توان به نیّات آنان و تضادّ این اصلاحات با امنیّت ملّى پى برد.
از مجموع اظهار نظرهایى که در طول یک دوره زمانى دو ساله صورت گرفته است حداقل 16 عنوان استخراج شده است ؛ که مى توان آنها را عناوین و سرفصل برنامه هاى اصلاحات آمریکایى دانست و به شرحى که خواهیم گفت تمام آنها در مقابل اصلاحات واقعى و در تقابل و تعارض با امنیّت ملّى کشور ما قرار دارند.
این عناوین عبارتند از :
O حذف دین از عرصه حیات سیاسى و اجتماعى کشور
O آزادى و اباحه گرى
O ختم انقلاب و پایان دوران انقلابیگرى
O برکنارى روحانیّت از مصادر امور و حذف نهاد روحانیّت شیعه
O تحدید و حذف ولایت فقیه و رهبرى جامعه
O تغییر قانون اساسى و برخى قوانین موضوعه کشور
O حذف نهادهاى پاسدار حاکمیت دینى
O توقف اجراى احکام اسلامى
O الحاق به فرهنگ جهانى (فرهنگ غربى )
O احیاى ملى گرایى و بازگشت به سنتهاى ماقبل اسلام
O برقرارى رابطه با آمریکا و همراهى با روند صلح خاورمیانه
O ورود سرمایه داران و شرکتهاى خارجى و بازکردن درهاى اقتصاد به روى غرب
O اصلاح و رفرم در دین (پروتستانتیزم )
O عمده کردن جریانهاى قومى و اقلیّت هاى موجود در کشور
O تغییر نگاه و نگرش نسبت به غرب
O پیاده کردن الگوهاى غربى
........
قسمت اول
محمد خاتمی در اولین سالگرد دوم خرداد در دانشگاه تهران : اگر دین هم در برابر آزادی قرار بگیرد این دین است که باید محدود شود نه آزادی !
سید محمد خاتمی، همبستگی، 16/8/79 ص2، مصاحبه با شبکه ان اچ کی : اگر این حجاب و پوشش مانع حضور زن و بروز شخصیت زن شود، قطعاً مضر است ... مشکل این نیست که زنان چگونه لباس بپوشند، مشکل اینست که زنان بتوانند در عرصههای مختلف حضور داشته باشند.
مهاجرانی، نشاط، 1/6/78: رقص را نباید همواره ناپسند دانست.
ابراهیم اصغر زاده، کیهان، 6/2/77 : حتی علیه خدا هم میتوان تظاهرات کرد.
بهزاد نبوی، جمهوری اسلامی، 13/2/79: خواستم سخنانم را مثل سوره توبه بدون بسمالله شروع کرده باشم.
آقای کدیور در دانشکده فنی دانشگاه تهران در سال 79 طی سلسله مباحثی تحت عنوان «پژوهشهای قرآنی» ایراد کرد: «... یک زمانی مردم میگفتند چون عیسی (ع) این سخن را گفته پس درست است اما امروز عیسی که سهل است خود خدا هم اگر حرفی بزند و آن حرف با عقل مردم منطبق نباشد نخواهد پذیرفت. امروز خدا در جامعه هیچ کاره است. همه کاره مردمند.»
عبدالکریم سروش، ماهنامه کیان، بهمن 77: ولایت، منحصر در شخص نبی اکرم است و با رفتن او ولایت نیز خاتمه مییابد؛ او خاتم نبوت و خاتم ولایت بود، ولایت پیامبر تعد از او به کسی منتقل نشده است.
عبدالکریم سروش، ماهنامه کیان، مهر و آذر 78 : کار اساسی پیامبر آن بود که اعراب را دچار بحران هویت نمود و آنها را هویت نو بخشید، امروز نیز تمدن متجدد غرب، ما مسلمانان را دچار بحران هویت نموده و دین توان رویارویی با تمدن غربی را ندارد. تنها منجی، عقلانیت مستقل است.
عبدالکریم سروش، روزنامه صبح امروز، 16/6/78 : در تعارض تکالیف دینی و حقوق بشر، حقوق بشر مقدم است؛ متأسفانه فقهای ما اطلاعات برون دینی ندارند و متوجه این نکات نیستند.
عبدالکریم سروش، ماهنامه زنان، دی ماه 78، ش59 : ارزشهای دینی دائما در تغییرند، اگر روزی فاطمه (س) میگفت، بهترین زنان کسی است که نامحرم او را نبیند، امروز کسی نمیتواند این را بپذیرد.
عبدالکریم سروش، روزنامه نشاط، 12/3/78 : فرهنگ شهادت خشونت آفرین است، اگر کشته شدن آسان شد، کشتن هم آسان میشود .
عبدالکریم سروش، زنان، ش59، دی ماه 78: به نظر من گفتار فاطمه که بهترین زنان کسانیاند که «لایرین احداً و لایراهنّ» (و) رفتار او (فاطمه) در پنهان شدن از مقابل فرد نابینا نمیتواند الگوی رفتاری زنان ما باشد.
ابراهیم یزدی، هفته نامه پیام هاجر، فروردین 77 : جامعه ولایی انحصارگر و مستبد است و ارزشی برای تودهها قائل نیست
محمد کاظم محمدی اصفهانی، روزنامه ایران، 24/4/79: مردم حق دارند همه مسؤولین را به سؤال کشیده و از آنها انتقاد کنند حتی اگر آن مسؤول، پیامبر و امام معصوم باشد، بلکه به خود خدا هم میتوان اعتراض کرد و او را فتنه گر نامید.
تقی رحمانی، روزنامه فتح، 17/1/79 : چرا باید جریان سقیفه را تبدیل به یک کینه تاریخی کنیم؟ سؤال اینست که اگر طراحان سقیفه گناهکارند، پس تمام فرق اسلامی به جز شیعیان گناهکار و فریب خوردهاند و اگر این طور است، چرا آیهالله بروجردی پذیرفتند که شیعه نیز در کنار چهار مذهب دیگر اهل تسنن قرار گیرد. این تعصب غیر معقول است که طراحان سقیفه را الی الابد گناهکار بدانیم.
دو هفته نامه ایران فردا، 8/10/78 : علی(ع) حکومت و ولایت را یک امر مردمی و امانتی از سوی مردم حکومت شونده تلقی میکند، نه از طرف خدا؛ در ختم جنگ صفین و آتش بس هم، تسلیم رأی عمومی شد.
روزنامه خرداد، 22/8/78، ص6: قرآن بالصراحه یهود را به تورات ارجاع میدهد و از مراجعه آنها به پیامبر انتقاد میکند و تورات را هدایت و نور معرفی مینماید، عیسی و انجیل را تأیید میکند و انتظار پیامبر هم از یهود و مسیح عمل به تورات و انجیل بوده است نه قرآن.
ح.م. تبریز، روزنامه صبح امروز، خرداد 78: صحت قصه حضرت یوسف در قرآن کریم از محالات است.
محمد سعید حنایی کاشانی، ماهنامه کیان، فروردین 78: تراژدی حسین بن علی(ع) مشابه تراژدیهای آنتیگونه، تامس مور و جان پروکتور است.
............
مطالب بسیار ارزنده و بصیرت بخشی در این لینک زیر قرار دارد
دلایل فراموشی طب سنتی
دومین لینک مهم رو خدمت دوستان تقدیم میکنم
قاتلی به نام استر (هولوکاست ایرانی)
داستان مردخای یهود ی و دخترعموی فتنه گرش اِستردر دربار خشایارشا، پادشاه ایران(٦٤٨-٥٤٦)،گواه روشنی است ازحضور انبوه یهودیان درقلمرو دولت هخامنشی. دراین داستان، مردخای با حیله، فرمان عزل وشتی، ملکه ایران را که از فرمان شاه (در حالت مستی) مبنی بر برهنه ظاهر شدن در جشن سرپیچی کرده است، میگیرد.سپس استر زیبا، بانیرنگ مردخای، همخوابه خشایارشا میشود ،دل او را میرباید وسپس به ملکه قدرتمند ایران بدل میگردد .دراین زمان تکاپو ی یهودی اندر سراسر ایران چنان آزار دهنده است که هامان،وزیر پادشاه هخامنشی،تصمیم به اخراج ایشان میگیرد.ولی او،که به دروغ در کتاب عهد عتیق"دشمن یهودیان"خوانده شده (در باب دروغگویی و تحریفگری یهودیان در تورات و کتاب مقدس ، همان بس که بارها قرآن آنها را قومی تحریفگر دانسته و آنها را لعن کرده است و گفته مطالبی را به نفع خود می نوشتند و آگاهانه به خدا نسبت می دادند)،بادسیسه استر به دارآویخته میشود. آنگاه، یهودیان، باحمایت استر، به کشتارخونین و وسیع مخالفان خود دست میزنند و مردخای درمقام مرد قدرتمند ایران جای میگیرد .توصیف قساوت آمیز "کتاب مقدس - عهد عتیق – کتاب (سوره) استر" ازقتل عام بزرگان ایرانی به دست این میهمانان نو رسیده در روز سیزدهم ماه ادار حیرت انگیزاست:
ویهودیان بردشمنان خود پیروز شدند ..همه مردم از یهوذیان می ترسیدند و جرات نمی کردند در برابرشان بایستند.تمام حاکمان و استانداران ، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای ، به یهودیان کمک می کردند...به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده،کشتند.آنها در شهر شوش که پایتخت بود 500 نفر را کشتند...ده پسرهامان بن همدانای، دشمن یهود،راکشتند... و [جسد] ده پسر هامان را[درشوش]به دارآویختند... درروزچهاردهم ماه ادارنیز جمع شده سیصدنفر را درشوش کشتند... و سایر یهودیانی که درولایتهای پادشاه بودند...هفتاد و پنج هزارنفر از مبغضان خویش را کشته بودند...درروز چهاردهم ماه آرامی یافتند و آنرا روز بزم و شادمانی نگاه داشتند...این روز یعنی سالروز قتل عام 77000 ایرانی ( باید جمعیت ایران در 2600 سال پیش را در نظر گرفت . با توجه به آنکه جمعیت کم بوده است. این کشتار را می توان یک نسل کشی بحساب آورد) ، هر ساله تحت عنوان عید پوریم توسط یهودیان جشن گرفته می شود و در این روز وقیحانه به جشن و پایکوبی می پردازند.
در حالی که ما ایرانی ها سیزدهم فروردین را نحس دانسته و به یاد قتل عام اجدادمان به کوه و دشت پناه می بریم (تا توسط یهودیان کشته نشویم) آنها باید در جشن نسل کشی آنقدر شراب بنوشند تا تعادل خود را از دست بدهند.در نقشه خیالی ارض موعود که رژیم جعلی اسرائیل ترسیم کرده علاوه بر پهنه نیل تا فرات استان همدان نیز جزء خاکشان ذکر شده است فقط بخاطر مقبره استر و مردخای ابتدای خیابان شریعتی. باید به ایرانی بودن مسئولان تبریک گفت که نه تنها در هیچ کجا راجع به این واقعه هولناک سخن به میان نمی آورند بلکه برای آنها تابلویی در نظر گرفته می شود تحت عنوان زیارتگاه استر و مردخای!!؟ آیا کلمه زیارتگاه کلمه ای مقدس در فرهنگ شیعی ما نیست؟ آیا ما این واژه مقدس را فقط برای انسان هایی پاک از تبار عشق بکار نمی بریم؟ خواب تا کی؟
برای مشاهده ادامه مطالب و عکس ها به لینک درج شده میتوانید مراجعه فرماید
در یک سری از مطالب لینک موضوعات بسیار مهم و ارزشمند و اثر گذار را خدمت دوستان عرضه میدارم
والت دیزنی موسس این کمپانی شیطانی، به اذعان بسیاری یک فراماسون اعظم و عضو «Order of DeMolay» بوده و سالها چهره و افکار شیطانی خود را پشت کارتون، فیلم و کتاب پنهان نموده است. هدف اصلی او «کنترل ذهن کودکان» است.
گزارش های زیر حاکی از این است که جمعیت قابل توجهی از کارکنان کمپانی دیزنی، همجنس باز بوده و پستهای کلیدی بخشهای این کمپانی را در اختیار دارند. به تعدادی از این گزارش ها توجه کنید:
- دیزنی با لایحه پورن (مسائل شهوت انگیز) اینترنتی و همینطور قانون حفاظت از کودکان در مقابل اینترنت که مسائل جنسی و شهوت انگیز را برای کودکان محدود می کند مخالفت کرد.
- Washington Times of October 8, 1998, p.A8
- در ژوئن 1996، دیزنی کمک کرد به راه اندازی ششمین همایش «روز همجنس بازان مرد و زن در دنیای دیزنی». دراین همایش، دیزنی اجازه داد تا دست اندرکاران همجنس باز، میکی ماوس (Mickey Mouse) و دونالد داک (Donald Duck) را به صورت عاشقان همجنس باز مرد به تصویر کشند. همینطور اجازه داد مینی ماوس (Minnie Mouse) و دیزی داک (Daisy Duck) به عنوان عاشقان همجنس باز دختر به تصویر کشیده شوند.
برای مطالعه ی مقاله کامل و عکس هایش، به لینک درج شده مراجعه بفرماید
قیامی بر پایه شور یا شعور ؟
چرا امام در هر فرصتی می خواهد به بهانه ای اصحابش را مرخص کند ؟
دائما می گوید آگاه باشید که اینجا آب و نانی نیست، قضیه خطر دارد حتی در شب عاشورا که به آنها می گوید : من اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم از همه ی شما تشکر می کنم اینها جز با من یا کسی از شما کاری ندارند از تاریکی شب استفاده کنید و جان خود را نجات دهید .
اما چرا ؟
رهبری که می خواهد از نارضایتی مردم استفاده کند که چنین نمی گوید بلکه همواره از تکلیف شرعی دم می زند البته تکلیف شرعی هم بود و امام حسین نیز از گفتن آن غفلت نکرد ولی می خواست که آن تکلیف شرعی را در نهایت آزادی و آگاهی انجام دهند خواست به آنها بگوید اگر میخواهید بگریزید دشمن شما را محصور نکرده پس از جانب دشمن اجبار ندارید و اگر فکر می کنید که مسئله ی بیعت برای شما تعهد و اجباری به وجود آورده بیعت را هم برداشتیم یعنی فقط انتخاب و آزادی.
این است که به شهدای کربلا ارزش می دهد، اگر اجباری در کار بود آن گونه شهادت ارزش نداشت تنها یک سیاستمدار الهی این گونه عمل می کند، امام فرمودند: نه دریا پشت سرت است و نه دشمن رو به رویت نه دوست تو را اجبار کرده و نه دشمن هر کدام را می خواهی انتخاب کن در نهایت آزادی پس باید بدانیم که انقلاب امام حسین کاملا آگاهانه است هم از ناحیه ی خودش و هم ازناحیه ی اهل بیت و یارانش و شوری است آمیخته با شعور و ای بسا که مبنای آن شور هم شعور است.
عوامل مختلفی در شکل گیری نهضت امام حسین تاثیر داشته است که در ذیل به بعضی از آنها اشاره می کنیم :
عامل تقاضای بیعت با باطل و کفر محض:
معاویه قبل از مرگش به مدینه می آید و میخواهد از امام برای جانشینی یزید بیعت بگیرد و موفق نمی شود پس از مرگ معاویه، یزید هم می خواهد بیعت بگیرد ولی او هم موفق نمی شود و امام حاضر به بیعت نمی شود زیرا دراینجا بیعت کردن نه تنها به معنی تائید حاکمیت شخصیت یزید است که حتی ظواهر دین را هم رعایت نمیکند و یک فاسقی است که علناً حرام خدا را انجام میدهد و خود را هم امیرالمؤمنین خطاب می کند بلکه به عنوان تایید کردن رسمی است که اولین بار توسط معاویه باب شده یعنی تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت استبدادی و موروثی و اینجاست که اباعبدالله به عنوان پیشوا و رهبر حقیقی دین و جانشین راستین رسول خدا نمی توانستند با رسمیت دادن به این امور چنین قدم مؤثری را برای نابودی دین خدا بردارند و تکلیفی جز امتناع از بیعت نداشتند و خدا نیز از ایشان همین را میخواست.
از آنجا که بیعت امام با فسق و کفر محض غیر ممکن بود و قدرت مستبد ومخالفت ناپذیر وقت نیز با تمام وجودش خواستار بیعت یا سر ایشان بود و به هیچ چیز دیگری قانع نبود و از این رو کشته شدن امام قطعی و حتمی بود.
در این شرایط امام هم نظر به رعایت مصلحت اسلام و در راه اصلاح امت جدشان و احیای دین خدا بی هیچ واهمه ای شهادت را بر زندگی، آگاهانه ترجیه دادند و این معنای جمله ی معروف امام است که خدا میخواهد مرا کشته ببیند.
شهادت ایشان با آن وضع دلخراش، مظلومیت و حقانیت اهل بیت را مسجل ساخت و چهره واقعی دستگاه نفاق پیشه ی اموی را برای عموم مردم آشکار کرد.
البته منظور از این که میگوییم مقصد امام علیه السلام از قیام خود شهادت بود و خدا شهادت او را خواسته بود، به هیچ وجه این نیست که خدا از ایشان خواسته بود تا از بیعت با یزید خود داری نماید و بعد دست روی دست بگذارد و خود را در معرض شهادت قرار دهد و بعد اسم قیام و خروج برای اصلاح امت جدشان را روی این حرکت بگذارند، لذا روش امام در قیام در شرایط و مراحل مختلف متفاوت است.
در آغاز کار که تحت فشار حاکم مدینه قرار گرفت، شبانه از مدینه راهی مکه که حرم امن الهی بود حرکت کرد و چند ماهی را در مکه به حال پناهندگی گذراند.
از سویی با توجه به مراقبت شدید، توسط مأمورین حکومتی و آگاهی از قصد آنها در ترور ایشان در بیت الله الحرام برای حفظ حرمت خانه ی خدا و اینکه خونشان با ترور پایمال و بی اثر نشود در اثر شایع کردن این حرف که ترور امام در پی یک خصومت شخصی بوده .
عامل دعوت مردم کوفه
از سوی دیگر با توجه به سیل نامه ها (حدود هجده هزار نامه) و درخواست ها به سوی آن حضرت که از کوفه سرازیر شده بود با اینکه امام بهتر از هر کس از سابقه ی بی وفایی و پیمان شکنی کوفیان مطلع بودند اما از آنجا که کوفیان در نامه هایشان با سوگندهای بسیار بر نصرت امام تا پای جان تأکیدکرده بودند لذا حجت ظاهری را بر ایشان تمام کرده بودند، و قطعا اگر امام حسین ( علیه السلام) به مردم کوفه اعتنا نمی کردبسیاری امروز می گفتند چرا امام حسین به این دعوت همه جانبه ی کوفیان جواب مثبت نداد؟
امام در پی دریافت آخرین نامه که درخواست صریح عده ی کثیری از بزرگان کوفه در آن بود پیشاپیش مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده ی خود به کوفه فرستادند و پس از چندی هم نامه ی مسلم هم مبنی بر مصاعد بودن اوضاع نسبت به قیام امام به دستشان رسید.
لذا رهسپار آن دیار شد تا برای ایجاد حکومت حقه الهی و قیام علیه حکومت حاکم فاسق و جائر و احیای دین خدا اقدام نماید.
عامل امر بهمعروف و نهی از منکر :
عامل سوم عامل امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت اسلام است که همان روز اول که امام حسین از مدینه حرکت کرد با این شعار حرکت کرد، مساله این نبود که چون از من بیعت می خواهند و من نمی پذیرم و قیام می کنم، بلکه این بود که اگر بیعت هم نخواهند من به حکم وظیفه ی امر به معروف و نهی از منکر مقابل دستگاه سراسر فسادی که کمر بسته تا تمام واجبات الهی را از معروفیت بیاندازد و تمام محرمات الهی را هم از منکر بودن قیام می کنم ( هنوز دعوت مردم کوفه به امام نرسیده بود و به دعوت مردم کوفه مربوط نیست) بلکه مساله این بود که امام به حکم وظیفه ی دینی خود و به حکم مسئولیت شرعی و الهی خود قیام را بر خود و عموم مسلمین واجب میدانستند.
در میان راه هم وقتی به امام خبر می دهند که مسلم وهانی کشته شده اند و کوفه سقوط کرده امام تا این جمله را شنید اشک از چشمانش جاری شد و سپس آیه ی 23 سوره احزای را تلاوت فرمود :« بعضی ازمومنین به پیمانی که با خدای خویش بستند وفا کردند، آنهایی که وفا کننده به پیمان خویش هستند بعضی عهدخود را به آخر بردند ( رفتند و شهید شدند) و برخی در انتظارند و عهد خود را به هیچ وجه تغییر نمیدهند» یعنی مافقط برای کوفه نیامدیم کوفه سقوط کرد که کرد ما وظیفه ی سنگین تری داریم.
سپس روش قیام و جنگ تهاجمی را به قیام دفاعی تبدیل فرموده و شروع به تصفیه و خالص سازی جبهه ی یاران خود میکنند تا با خالص ترین یاران، خالص ترین قیام را در راه خدا به انجام برساند تا به برکت این خلوص، بالاترین اثر گذاری را در احیا دین خدا در طول تاریخ داشته باشد.
در عامل اول امام حسین مدافع است. می گویند بیعت کن می گوید نمی کنم از خودش دفاع میکند
در عامل دوم امام متعاون است، او را به همکاری دعوت کرده اند، جواب مثبت می دهد،
در عامل سوم امام حسین مهاجم است در اینجا او به حکومت فاسد و جائر وغاصب وقت که حتی به رعایت ظواهر دین هم متعهد نیست هجوم آورده به همین خاطر امام حسین یک مرد انقلابی است و می خواهد انقلاب کند.
بعضی ها مرتکب این اشتباه می شوندکه مهم ترین عامل در قیام امام حسین عامل دعوت مردم کوفه است اتفاقاً این عامل کوچکترین عامل است چرا که اگر امام فقط به خاطر دعوت مردم کوفه دست به این کار زده بود در میان راه که پیمان شکنی مردم کوفه برایشان مسجل شده بود باید منصرف می شدند و بر می گشتند. از اینجا معلوم می شود که عامل امر به معروف ونهی از منکر و احیای دین خدا مهمترین عامل بوده.
سخنان امام حسین علیه السلام:
بیگمان من از روی خودخواهی و سرمستی ویا برای فساد و ستمگری قیام نکردم، بلکه قیام من برای اصلاح در امت جدم میباشد، میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدم و پدرم علی بن ابی طالب عمل کنم.
ای مردم! پیامبر خدا فرموده است: کسی که زمامدار ستمگر را ببیند که حرام خدا را حلال میسازد و عهدش را میشکند و با سنت پیامبر خدا مخالفت میورزد و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل میکند، ولی در مقابل او با عمل یا گفتار، اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که او را با همان ظالم در جهنم اندازد.
بدانید اینان ، به پیروی شیطان چسبیده، اطاعت خدای رحمان را ترک گفته اند، تباهی ها را آشکار ساخته، حدود خداوند را تعطیل کرده اند، بیت المال را در انحصار خود درآورده، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساخته اند و من از هرکس دیگر سزاوار ترم که در براینان شوریده و در برابرشان بیاستم.
اینجا امام به مسئله ی بیعت خواستن هم اشاره نمیکنند بلکه صراحتاً نشان میدهند که فارغ از بحث قیام، من خود را موظف میدانم که با دلایلی که ذکر شد در برابر این دستگاه سراسر کفر که بر جامعه و حکومت اسلامی مسلط شده قیام کنم.
۱۰دقیقه بعد : ۱۰ قاشق چای خوری شکر وارد بدنتان می شود. می دانید چرا با وجود خوردن این حجم شکر دچار استفراغ نمی شوید؟ چون اسید فسفریک، طعم آن را کمی می گیرد و شیرینی اش را خنثی می کند.
۲۰دقیقه بعد : قند خونتان بالا می رود و منجر به ترشح ناگهانی و یک جای انسولین می شود. کبدتان شروع می کند به تبدیل قند به چربی تا قند خون، بیش تر از این بالا نرود.
۴۰دقیقه بعد : حالا دیگر جذب کافئین کامل شده؛ مردمک های چشمتان گشاد می شود، فشار خونتان بالا می رود و در پاسخ به این حالت، کبدتان قند را به داخل جریان خون رها می کند. گیرنده های آدنوزین مغز حالا بلوک می شوند تا از احساس خواب آلودگی جلوگیری کنند.
۴۵دقیقه بعد : ترشح دوپامین افزایش پیدا می کند و مراکز خاصی در مغز، که حالت سرخوشی ایجاد می کنند تحریک می شوند. این همان مکانیسمی است که در مصرف هروئین منجر به ایجاد سرخوشی می شود.
۶۰دقیقه بعد : اسید فسفریک موجود در نوشابه، داخل روده کوچک، به کلسیم، منیزیم و روی می چسبد. متابولیسم بدن افزایش پیدا می کند. میزان بالای قند خون و شیرین کننده های مصنوعی، دفع هرچه بیش تر کلسیم را از طریق ادرار باعث می شوند.
مدتی بعد : کافئین در نقش یک داروی مدر (ادرارآور) وارد عمل می شود. حالا دیگر کلسیم و منیزیم و رویی که قرار بود جذب بدن شود، بیش از پیش از طریق ادرار دفع می شود و به همراه آن مقادیر زیادی آب، سدیم و دیگر الکترولیت ها نیز از دست می رود.
مدتی بعدتر : کم کم آن غوغایی که در بدنتان ایجاد شده بود فروکش می کند و نوبت به افت قند می رسد. در این مرحله یا خیلی حساس و تحریک پذیر می شوید یا خیلی کرخت و بیحال.
حالا دیگر تمام آن آبی را که از طریق نوشابه وارد بدن خود کرده بودید، دفع کرده اید؛ آبی که میشد به جای اسید و کافئین و شکر، حاوی مواد مفیدی برای بدنتان باشد. تا چند ساعت بعد اثر کافئین هم از بین می رود و شما هوس یک نوشابه دیگر می کنید.
"مضرات نوشابه های رژیمی و آمار وحشتناک کشورمان"
در نوشابه های رژیمی به جای شکر از شیرین کننده های مصنوعی عمدتاً آسپارتام استفاده می کنند که خود این ماده، اشتهاآور است و می تواند باعث سردرد، سرگیجه و کاهش حافظه شود. مصرف بیش از اندازه آسپارتام خالی از عارضه نیست. تومور مغزی، نقص عضو جنین و بروز حمله های صرع بعضی از این عوارض هستند. مصرف مداوم نوشابه به علت بالا بودن اسید فسفریک آن باعث پوکی استخوان و پوسیدگی دندان ها می شود. همچنین خوردن نوشابه باعث چاقی و افزایش وزن می شود. همچنین باعث تولید انسولین زیاد در بدن می گردد. که فرد را یک قدم برای ابتلا به دیابت نزدیک می کند. قند موجود در یک بطری نوشابه گازدار برابر با دو بسته شکلات است.
سرانه مصرف نوشابههای گازدار در ایران ۴۲لیتر است. با مقایسه این آمار با آمار دیگر کشورهای جهان به این نتیجه وحشتناک میرسیم که ما در سرانه مصرف نوشابههای گازدار مقام اول را در جهان پیدا کردهایم.
برای اینکه بیش تر وحشت کنید، بد نیست بدانید که:
۱ - میانگین مصرف نوشابههای گازدار در دنیا برای هر فرد ۱۰لیتر است.
۲ - در بیست سال اخیر، مصرف نوشابههای گازدار در کشور، نزدیک به ۱۵درصد رشد داشته است.
۳ - طی این بیست سال، مصرف شیر و لبنیات، تنها حدود یک دهم درصد رشد کرده است.
۴ - سرانه مصرف لبنیات در ایران کم تر از یک سوم استاندارد جهانی است.
۵ - طبق آمار، ۹۰درصد کودکان ۲۴ماهه تا ۱۲ساله کشورمان، روزانه حداقل یک بار پفک و نوشابه مصرف کردهاند.
۶ - ۲۵درصد از کودکان ایرانی به نوعی با سوء تغذیه دست به گریبانند.
۷ - یک سوم از مرگومیرهای کشور به علت بیماریهای قلبی – عروقی است که یکی از عوامل اصلی بروز آن، تغذیه بد است.
تا امام زمان در قلب ما ظهور نکرده اند، برای ظهورشان نمی توانیم گامهای چندان مؤثری برداریم.
ایمان!
امام زمان را مؤمنین می توانند یاری کنند.
اما ایمان چیست و آثارش چیست از کجا بفهمیم ایمان داریم یا نداریم؟
جایگاه ایمان در قلب انسان است، زمانی که انسانی به چیزی ایمان بیاورد، آن چیز به باور تبدیل شده و جایگاهش قلب است و نه عقل!
به طور مثال همه میدانیم که مرده کاری با آدم ندارد اما چند نفر حاضرند که شب در یک خانه تک وتنها بایک جسد بخوابد؟
بله تنها مرده شور چون علاوه بر اینکه میداند، باورهم دارد. یا مثالی ملموس تر، همه ما میدانیم که ورزش چقدر برای سلامت جسم و جان مفید است امام چند نفر از ما ورزش میکند؟
بنابر این انسان ها بیشتر بر اساس باورهای قلبی خود عمل میکنند تا دانسته های عقلی و اینکه اصطلاحاً میگن فلان اخلاق پسندیده باید ملکه شود در انسان یعنی باید به باور قلبی تبدیل شود.
قلب انسان در مواجه شدن با هر چیز اساساً دو خروجی از خود بروز می دهد، یا چیزی از جنس محبت ، عشق و علاقه و یا چیزی از جنس نفرت، بیزاری و اشمئزاز. البته شدت و ضعف به وجود آمدن و تجلی این امور در قلب، نسبت به هر چیزی که قلب با آن مواجه می شود متفاوت است.
عمل صالح و تقوا، به تنهایی ملاکی حقیقی برای اثبات وجود ایمان در انسان نیست، به گواه قرآن!
اما گواهان
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیراً (124)
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (97)
وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (19)
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112)
فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ (94)
و آیاتی از این دست بسیار است
باید توجه داشت که این و هو مؤمن که مرتباً تکرار می شود چیست؟
بعلاوه در خود قرآن و طول تاریخ، متقیان بسیاری داشتیم که از آنجا که ریشه ی تقوایشان حب فی الله نبوده و و حب النفس بوده دچار سوء عاقبت شده اند که معروف ترین این افراد متقی در بین انسانهایی که در قرآن ذکر شده بلعم باعورایی است که با اینکه به واسطه تقوا داشتن، اسم اعظم را هم می دانست اما چون ریشه ی این تقوا، حب فی الله نبود کارش به نفرین کردن حضرت موسی کشید و کافر از دنیا رفت و بعد از این نمونه ی انسانی ، شیطان لعنت الله علیه هم بعد از آنهمه تقوا پیشگی، همه میدانید که چه بلایی به سرش آمد به واسطه ی کرنش نکردن آگاهانه در برابر برگیزیده ی خدا از درگاه خداوند مترود شد و همه از تقوای اهل خوارج هم بسیار شنیده اید.
پس تقوایی که ریشه اش حب خدا و حب دوستان و محبوبین خدا نباشد ما را به سر منزل مقصود نمی رساند!!!!!!!!!!!!!!
اما هر کسی که ادعای حب داشت و تقوا نداشت ، حبش در حد بسیار ضعیف است .
ببینید همه ی ما در این دنیا مسافریم
هر مسافر برای مسافرت به دو چیز نیاز دارد
یکی توشه ی سفر و دیگری مرکب
همه ی شما شنیده اید که توشه ی راه تقوا است، اما شما حالا هی تقوا داشته باش و هی توشه جمع کن بدون مرکب کجا می خواهی بروی؟!!!!!
اما مرکب چیست؟
بله مرکب همان حب خدا و محبوبین خداست یعنی اهل بیت و بغض و دشمنیِ دشمنان خدا ودشمنان دوستان خدا
اما گفتم نشانه ی حب واقعی چیست؟
این است که نه تنها موجب ناراحتی محبوب نشویم بلکه موجبات شادی او را هم فراهم آوریم و هیچ چیز اهل بیت که محبوبترین خلق خدا هستند را به اندازه ی نافرمانیِ خدا وبی تقوایی ناراحت نمی کند و هیچ چیز هم مانند اطاعت از خدا و رعایت تقوای الهی و اطاعت امر خدا، ایشان را خوشنود نمی کند(و از مهمترین دستورات خدا که در قرآن هم آمده اطاعت محض از رسول و ولی امر تعیین شده از سوی خداست که توسط پیامبر معرفی میشود).
پس از نشانه های محب واقعی چیست ؟
عمل به واجب و ترک حرام که می شود همان تقوای الهی آن هم با ریشه و منشاً حب.
یک مثال ساده از تقوای با ریشه ی حب برایتان میزنم
احتمالاً میدانید که مستحب است که انسان در روز جمعه ناخن هایش را بگیرد. یک روز امام خمینی مشغول گرفتن ناخن هایشان بودند در روز جمعه که گویا دخترشان از ایشان میپرسند آقا جان چرا ناخون هایتان را الآن کوتاه میکنید. امام میفرمایند چون خدا دوست دارد.!!!
نکته خیلی دقیق و لطیف است، ایشان نمیگویند که چون مستحب است (یعنی برای ثوابش) بلکه میفرمایند چون خدا دوست دارد، یعنی چه؟ یعنی من میخواهم مطابق میل محبوبم عمل کنم.امام علی میفرمایند: قوماً عَبَدَالله حُباً (مردمی هستند که خدا را از روی حب و عشق عبادت می کنند) خدا خودش روزی ماهم بنماید.
اما محبین ضعیف هم طبق روایات معتبر در نهایت عاقبت به خیر خواهند شد و آن مرکب آنها را به سر منزل مقصود می رساند
اما بدون توشه پدرشان در راه در می آید. بالآخره بهشت جای مطهران است و محب باید قبل از ورود به بهشت که جایگاه مطهران است از رجس و آلودگی پاک شود و برای همین هم ممکن است به انواع بلا ها در دنیا و در هنگام جان دادن و شب اول قبر و برزخ و قیامت مبتلا شود و اگر اوضاعش خیلی از نظر عمل خراب باشد ممکن است مدتی هم طعم جهنم را بچشد اما در نهایت مرکب حب پس از تطهیر او را روانه ی بهشت می کند
و تازه خداوند تنها عمل متقیانه ای را می پذیرد که خالصانه انجام شده باشد
روزی خداوند به حضرت موسی میفرماید: ای موسی تا کنون چه عملی را خالصانه برای من انجام داده ای بعد موسی به طور مثال میگوید مردم را به دینت دعوت کرده ام ، خداوند دلیل می آورد که این عمل خالصانه برای من نبوده بعد میگوید مثلاً نماز خواندم بعد دوباره خدا دلیل می آورد که در حقیقت این عملت هم از روی خلوص و تنها برای من نبوده و خلاصه هر چه موسی علیه السلام عملی را نام میبرد خداوند هم دلیلی می آورد که نشان میدهد این آن عمل خالصانه ی مورد نظر نیست. خلاصه موسی علیه السلام میگوید خدایا من نمیداندم تو خود بگو که عمل خالص برای تو چیست؟
خداوند میفرماید: ای موسی عمل خالص برای من آن است که دوستانِ من را دوست بداری و دشمنانِ من را دشمن بداری این است عمل خالص برای من.
و این درحقیقت همان فراز معروف زیارت عاشوراست که إنی سلمٌ لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم الی یوم القیامة ، یعنی من تا روز قیامت با هر که باشما در سلم و دوستی است دوستم و با هر که باشما در جنگ و خصم است نیز دشمنم .
و اساساً یکی از بهترین راه های ربط پیدا کردن و نشان دادن صادقانه ی حب این است که انسان خود را درشادی و بلای اهل بیت شریک کند و روایات زیادی داریم که شیعیان با غم امامشان غمگین میشوند و با شادی امامشان شاد میشوند.
و بزرگترین بلای کل تاریخ عالم که بر جبهه ی حق و حزب خدا واردشده فاجعه ی کربلا است، و تمام انبیا و ائمه و اولیای دین، ما را به مبتلا شدن و همراه شدن در عزای حسین علیه السلام و یارانش توصیه اکید کرده اند و زیارت عاشورا والا ترین سندی است که با توجه به معارف آن میتوان به بلای حسین علیه السلام وجبهه ی حق مبتلا شد و صداقت خود را در محب بودن نشان داد در سایه این همراهی به تهذیب نفس واز آن بالاتر سنخیت با امام زمان رسید. چرا که ایشان روزی دوبار در عزای جد بزرگوارشان مینشینند تا اذن انتقام از سوی خداوند صادر شود و این است وجه تسمیه ی امام زمان علیه السلام به منتقم.
راستی :::::::::::: حتماً همگی غربت و غم غروب جمعه ها را حس کرده اید.....
و البته این یک رابطه ی دو طرفه است و امام هم از غم هر کدام از شیعیانش غمگین میشود
بزرگترین معجزه ی اکسیر عشق آن است که عاشق کم کم در اثر عشق رنگوبوی معشوق را به خود میگیرد و از هر چه معشوق را میازارد بیزار میشود و به هر چه معشوق را خوشحال میکند میل پیدا میکند
در ادامه بحث مختصری را هم درباره ی جایگاه حب اهل بیت در قرآن خواهیم آورد
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلاً (فرقان 57)
بگو: «من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشى از شما نمىطلبم مگر کسى که بخواهد راهى بسوى پروردگارش برگزیند
... قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى... (شورى 23)
بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [اهل بیتم]
از دو آیه فوق در می یابیم که هر کس بخواهد راهی به سمت پروردگارش برگزیند باید اهل مودت و دوستیِ اهل بیت باشد (البته بدیهی است که از لوازم مودت و دوستی واقعی اطاعت از اوامر محبوب است و اوامر و نواهی ایشان نیز اوامر و نواهی خداوند است )
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم" (آل عمران 31)
بگو اگر خدای را دوست دارید از من(پیامبر) پیروی کنید تا خدا نیز دوستتان بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.
قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ (آل عمران32)
بگو: «خدا و پیامبر [او] را اطاعت کنید.» پس اگر رویگردان شدند، قطعاً خداوند کافران را دوست ندارد
همان گونه که در این دو آیه شریفه نیز مشاهده میشود نشانه ی محبت واقعی به خدا، اطاعت از رسول خداست که این اطاعت نیز موجب محبوب شدن بنده نزد خداوند و آمرزش او می شود و همچنین روی گردادن از حکم خدا و رسولش باعث خشم خدا و واقع شدن بنده در زمره کافرین است
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (نمل 89)
هر کس آن کارِ نیک را بیاورد پاداشى بهتر از آن دارد و آنان از وحشت آن روز ایمنند
وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (نمل 90)
هر کس آن کار بد را انجام دهد آنها به رو در آتش سرنگون شوند آیا جز در مقابل اعمالى که مىکردهاید سزایتان مىدهند
نکته بسیار تأمل برانگیزِ دو آیه فوق این است که در این دو آیه خداوند نمی فرمایند (( من جاء بالحسنات )) و یا ((من جاء بالحسنات )) بلکه برای ایمنی از فزع و وحشت روز قیامت آوردن یک حسنه را کافی می داند و برای سرنگونی در آتش تنها آوردن یک سیئه را .
حال سوال اساسی این است که کدام حسنه است که اگر در فردای قیامت بیاوریم از وحشت و سختی روز قیامت در امان میمانیم ؟
و کدام سیئه است که آدمی را به رو و صورت در جهنم می افکند؟
در روضة الواضعین ص 106 آمده است که امام باقر علیه السلام فرمود: مراد از حسنه ولایت و روش علی علیه السلام است و مراد از سیئه دشمنی و بغض و کینه ی اوست که با آن هیچ عملی مقبول نمیگردد
در کافی از امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارشان از امیر مؤمنان روایت شده است که در مورد این آیه فرموده اند: حسنه، شناخت ولایت و محبت ما اهل بیت است و سیئه، انکار ولایت و دشمنی با ما اهل بیت است
(کافی،ج1،ص185،ح14)
بعلاوه بحث تکمیلی را هم میتوانید در پست حقیقت ایمان و کفر چیست؟ پیگیری کنید.
یا علی و التماس دعای فراوان!!
جون من پدر مادر من رو هم اگه شد دعا کنید حالا منم دعا نکردید مسئله ای نیست