حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری
مقدمه
در زیارت عاشورا به امام حسین(علیه السلام) اینگونه خطاب میکنیم: «و الوتر الموتور». وتر به معنای «تنها و یکتا»، و موتور بر وزن مفعول، یعنی«تنها شده» . حضرت تنهاست و در این تنهایی «موتور» است؛ یعنی حضرت با نقشه و برنامهریزی تنها شده است؛ به خصوص اگر توجه داشته باشیم که درگیری سیّدالشّهدا (علیه السلام) مخفیانه نبود که مسلمانان از آن بیخبر باشند.{و این بی خبری عامل تنهایی حضرت شده باشد}
یزید بعد از مرگ معاویه، به استاندار مدینه نامه نوشت که باید از حسین بیعت بگیری و الاّ او را بکش و سرش را بفرست. حضرت بیعت نکردند و با تدبیر از مدینه خارج شدند؛ در مکه برای مسلمانان نامة دعوت نوشتند و آنها را مطلّع کردند، علاوه بر این مکه محل رفت و آمد مسلمانان بود و اخبار از آنجا منتشر میشد. بعد هم یزید، عدهای را فرستاد تا حضرت را در مکه ترور کنند و توصیه کرد که، حتّی اگر دست حضرت به پردة کعبه بود او را بکشید، لذا حضرت در 8 ذیالحجّه در حالیکه همه مُحرِم میشدند کاملاً با سر و صدا و با حالتی که همه متوجه باشند از مکه خارج شدند{چرا که شهادت در آن شرایط در حرم امن الهی هم حرمت آن خانه را می شکست و هم خون آن حضرت در آن شرایط اثر مورد نظر سیدالشهدا را و بیدارگری لازم را برجای نمی گذاشت چرا که عاملان یزید قصد داشتن تا امام را به هر نحوی در بین جمعیت ترور کنند و بعد هم شایعه پراکنی کنند که مخاصمه ی شخصی بوده و....} در نتیجه ایشان با صراحت اعلام کردند:
کسی که حاضر است خونش را در راه ما بدهد و خودش را مهیّای لقای خدا کرده است، همراه ما کوچ کرده، همسفر شود.[1]
{ این جمله در دل خود نکات بسیار فراوان و مهمی دارد که یک یک این نکات باید بحث شود تا برخی از ویژگی های یاران خاص ولی اعظم خدا مشخص شود، به طور مثال کسی که می خواهد با امامش باشد باید دست از جانش و اموالش و عزیزانش و اساساً هر قیدی که مانع اطاعت محض از امامش شود بشوید و تمام دغدغه اش باید همراهی با امام در سفر لقای خدا باشد که هدف اصلی خلقت هم همین معرفت خداست که امام حسین در دعای عرفه به آن اشاره میکنند و اگر عبادت در آیات قرآن به عنوان هدف مطرح شده چون راه و مسیر شناخت خداوند، و لقای خداوند، بندگی خداست آن هم از همان طریقی که حضرتش تشریع فرموده و پیروی محض از ولی خدا تا بتواند با مستمسک شدن به امامش، امامش او را در مسیر معرفت خدا سیر دهد و او را به نهایت جایگاهش در معرفت خدا برساند و تمام ظرفیت بالقوه ی او در معرفت را، بالفعل نماید (البته حضرت محمد صلوات الله علیه هم هم نبی بودند و هم ولی، هم مقام رسالت داشتند و هم مقام امامت) و یکی از مهمترین تفاوت انبیا و اولیا این است که، انبیا بشیر و نذیرند مأمورند تا به سمت مردم روند و پیام خداوند را آشکارا ابلاغ نمایند و هدایت تشریعی را به نحو احسن انجام دهند و مسیر را به مردم نشان دهند، بعد از مشخص شدن مسیر، کسانی که آگاهانه راه را انتخاب میکنند و عزم طی طریق دارند باید به ولی خدا مستمسک شوند ، یعنی بر خلاف نبی که باید به سمت مردم بروند این مردم هستند که باید برای حرکت بر صراط مستقیمی که توسط نبی نشان داده شده به سمت ولی بروند وبه او مستمسک شوند و ولی پس از اینکه شخصی، حقیقتاً به قصد شناخت و معرفت و بندگی خدا به سمتش می رود او را در مسیر بندگی و معرفت خدا سیر میدهد و این جمله ی بسیار ارزشمند امام حسین علیه السلام توضیحات بیشتری را میطلبد که در این مقال نمی گنجد...}
از آن طرف، مردمِ کوفه از خروج امام از مدینه و حرکت به سوی مکه مطّلع شدند، نامه نوشتند و حضرت را دعوت کردند. حضرت نیز سفیر فرستادند. لذا به گونهای نبود که مردم مطّلع نباشند. هم مردم حجاز، مدینه، بصره و هم مردم کوفه مطّلع بودند. کمابیش تمام مناطق اسلامی مطّلع شده بودند که چنین حادثهای در شرف اتّفاق است و امام با یزید بیعت نکرده، ابتدا به مکه رفته سپس از مکه هم بیوقت خارج شده و مردم را به همکاری دعوت کردهاند.
1ـ شرایط تنها شدن حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
شرایطی که موجب تنها شدن امام حسین(علیه السلام) شد را میتوان در جبهه دشمن و جبهه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مشاهده کرد:
1/1 ـ شرایط جبهة دشمن
اگر طرف درگیری حضرت، یکی از صحابی رسولالله یا فردی که امثال این عناوین را یدک میکشید، بود، جای توجیه ـ ولو به باطل ـ وجود داشت. ولی طرف مقابل سیّدالشّهدا(علیه السلام)، یزید و ابن زیاد است که حسب و نسبشان معلوم و هیچ نقطة قوتی در آنها نیست. یزید شخصیتی است که طرفداران او نیز نتوانستهاند برایش مدحی بگویند و معروف به قماربازی و عیّاشی بوده است.
همچنین ابن زیاد و یزید نه اسمی داشتند، نه صحابه بودند، نه سابقة خوشی داشتند. ابن زیاد پسر زیاد است، زیاد هم اولاد نامشروع بود که معاویه او را ملحق به ابوسفیان کرد و به خاطر این کار مورد طعن بسیاری قرار گرفت. یزید هم مجهولالهویه است؛ چون مادر یزید قبل از اینکه زن معاویه بشود باردار به یزید بوده ولی به اسم معاویه تمام شد. و لذا هیچ نقطة مثبتی درجبهه دشمن نیست.
2/1ـ شرایط جبهة امام حسین(علیه السلام)
طرف دیگر درگیری، سیّدالشّهدا(علیه السلام) از هر نظر صاحب کمال هستند. قلم دست دشمن بوده است ولی یک نقطة منفی برای سیّدالشّهدا(علیه السلام) در تاریخ ننوشتهاند؛{به عبارت دقیق تر نه اینکه ننوشته اند ، بلکه نتوانسته اند بنویسند} نوة پیامبر، فرزند امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه زهرا ـ علیهم السلام ـ غیر از اینها، همه نوع کمالات را دارند به طوریکه، در روز عاشورا وقتی فرمودند: به چه عذری مرا میخواهید بکشید؟ یک نفر نگفت شما فلان جرم را دارید. وقتی که فرمودند: مگر شما از پیامبر نشنیدید که؛ «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند»؟ اگر نشنیدهاید، اصحاب هستند، از آنها بپرسید که نه تنها اهل بهشت، بلکه سرور اهل بهشتند. هیچ کسی انکار نکرد.
حال با تمام این اوصاف باید دید چرا و چگونه ولیّ خدا تنها شد؟
البته این طور نیست که حضرت یک دفعه تنها شده باشند؛ بلکه یک حرکت و نقشة تاریخی است که سیّدالشّهدا(علیه السلام) را تنها و منزوی کرده است.
2. عوامل تنهایی ولیّ خدا
مرحوم علامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند: «همة کتاب وسایل الشیعه را از اول تا آخر مطالعه کردم تا ببینم چند روایت فقهی از سیّدالشّهدا(علیه السلام) نقل شده است، سه روایت بیشتر پیدا نکردم»!! معنای این حرف این است که مردم، سیّدالشّهدا(علیه السلام) را در حدّ یک مسئلهگو هم قبول نداشتند؛ در حالیکه ابوهریرهها به اسم صحابی، مراجع صاحب فتوا شده بودند؛ همة اینها نشان میدهد که ولیّ خدا با سازماندهی قبلی تنها شده بود.
در اینجا عوامل تنهایی ولیّ خدا را بر میشماریم،{این مسئله هم جای بحث و دقت دارد که در نتیجه تنها کردن ولی خدا، دین اسلام ناب محمدی در عرض کمتر از 50 سال به چه دین و مسلکی تبدیل شد}
{همچنین توجه به این نکته ضروری است که چگونه با قیام سید الشهدا، علی رقم تمام تلاش های جبهه کفر، ائمه علیه السلام را مجددآ کانون توجه امت اسلام قرار دادند و برخی نتایج زودرس آن نهضت روشنگری امام باقر و امام صادق علیهما السلام است.}
1/2ـ شبههها و فتنهها
عواملی که باعث تنهایی ولیّ خدا میشوند، دو دسته هستند؛ شبههها و فتنهها، که وقتی این دو با هم ترکیب شوند به شدت کارگر میشوند؛ شبهات فضا را تاریک میکند و در این فضا فتنهها تأثیرگذار میشوند. و الّا در فضای روشن، فتنهها کارساز نیستند.
اعلان بینیازی نسبت به ولیّ خدا و طرح «حسبنا کتاب الله» اولین و اساسیترین شبههای است که از زمان حیات خود پیامبر اکرم(صلوات الله علیه) آغاز شد.{باطن مفهوم این کلام هم انکار ربوبیت حق تعالی به صورت تام است که تجلی آن با عدم پذیرش اوامر و دستورات ولیِ مطلق و نصب شده از سوی خداست.}
شبهه از اینجا شروع شد که گفتند: قانون خدا وجود دارد؛ فرموده: نماز بخوانید، میخوانیم، روزه بگیر، میگیریم، حج برو، میرویم و … به جایی رسید که به تدریج گفتند: نوشتن حدیث معنا ندارد باید کتاب خدا را حفظ کنیم؛ چون اگر بخواهیم حدیث بنویسیم کتاب خدا از بین میرود؛ لذا نوشتن حدیث پیامبر را در زمان خلیفة اول منع کردند، البته علّت اصلی هم این بود که احادیث پیامبر خاتم(صلوات الله علیه)، صراحت بر فضایل اهل بیت(علیه السلام) داشت.
این شبهه ظاهر فریبندهای هم داشت؛ چون میگفتند روایت به اندازة قرآن اهمیت ندارد؛ لذا نگذارید قرآن از بین برود، در حالی که مفسّر قرآن، کلام رسول خدا(صلوات الله علیه) است. «لتبیـّن للنّاس ما نزّل إلیهم»[4] روشن است که اگر برای قرآن تبیینکنندهای نباشد، متشابهات آن به دلخواه افراد، معنا میشود.
{الیوم}
2/2ـ جعل شخصیت در مقابل اهل بیت(علیه السلام)
بعد از اینکه جلوی نشر فضایل اهل بیت را گرفتند، کمکم شروع به جعل شخصیت و شخصیت علیالبدل کردند، که در دنیای سیاست کار رایجی است؛ لذا در مقابل امیرالمؤمنین(علیه السلام) که صاحب فضایل است، برای دیگران جعل فضیلت کردند. معاویه دو کار انجام داد: اول، اینکه احدی حق ندارد نقل حدیث در فضایل علی و اهل بیت کند، (اگر کرد او را بکشید)، دوم، به استاندارانش دستور داد برای عثمان و شیخین فضیلت نقل کنید. کار جعل فضایل به حدی رایج شد که خود معاویه گفت: بس است. چون جعلیاتی مثل: مَثَل اصحاب من، مَثَل ستارگان آسمان است، به هر کدام اقتدا کنید، هدایت میشوید، خلاف صریح قرآن است، چون قرآن میگوید: داخل صحابه منافق هم وجود دارد.
3/2ـ تحریف در معنای دین و مسلمان بودن
این شبهات در حقیقت، تحریف در معنی دین و مسلمان بودن است، غافل از اینکه حقیقت دین چیزی جز تسلیم در مقابل خدای متعال نیست « إن الدّین عندالله الإسلام»[5] و این تسلیم بودن زمانی ثبوت پیدا میکند که در مقابل ولیّ خدا تسلیم باشیم.
قل إن کنتم تحبون الله فاتّبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم و الله غفورٌ رحیمٌ.[6] {بگو اگر خدا را دوست می دارید، باید مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
{مخالفت عُمَر با درخواست پیامبر برای آوردن قلم و کاغذ در آخرین روزهای عمر مبارکشان را کنار این آیه قرار دهید، ضمن توجه به این نکته که فاتّبعونی، تبعیت محض، در تمام امور و در تمام شرایط بی قید و شرط است}
تولّی به ولی خدا گوهر دین و باقی مسائل، آداب ظاهری دین است و اینها در معنای حقیقت تسلیم (اسلام) و دینداری تحریف کردند، تحریفهایی که تاکنون ادامه دارد.
یک نگاه این است که، دین همین آداب است هر کس بیشتر نماز بخواند مقدستر است. یک نگاه دیگر هم که کم کم شکل گرفت و هم اکنون نیز وجود دارد این است که، دین یک مشت تجارب باطنی و به قول امروزیها تجارب قدسی، تأملات، رازدانی، رمزدانی، ریاضیتکشی، حالات و مقامات باطنی است و رسیدن به اینها هم یک آداب و فرمولهایی دارد، اگر به آن عمل کنی به نتیجه میرسی، لذا اهل سنت کتابهایی دارند به نام منازل الفلان، خیال میکنند پلکان است اگر رفتی به خدا میرسی. البته همة این حرفها مطلقاً باطل نیست، ولی این تحریفی است که پیدا شده و کمکم به جایی رسیده که رسیدن به خدا، بدون ولی فرمول پیدا کرده است.
{این دو آیه را کنار هم در نظر گیرید:
الشورى : 23 ... قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى...
... بگو: بر این رسالت مزدى از شما، جز دوست داشتن خویشاوندان، نمىخواهم... (23)
الفرقان : 57 قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلاً
بگو از شما براى رسالت مزدى نمىخواهم مگر ازکسیکه خواهد به سوى پروردگار خویش راهى پیش گیرد (57)
نتیجه ی این دو آیه چه می شود؟
یعنی هر کس بخواهد راهی به سمت پروردگار خویش پیشبگیرد نمی شود الا با محبت حقیقی به فی القربی که در خود تفاسیر اهل سنت هم فی القربی را اهل بیت یعنی حضرت علی و حضرت فاطمه و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین میدانند و محبت حقیقی بدون تبعیت معنا پیدا نمی کند.}
در این وسط ولیّ خدا چه میشود؟ این همان ظهور «حسبنا کتاب الله» است. دربارة امور اجتماعی نیز برخی میگویند: اول اینکه امور ظاهری است و اعتبار چندانی ندارد، دوم اینکه به دین ربط ندارد، باید خود مردم آن را سامان دهند{.و این هم نقص در توحید در مقام ربوبیت است که ریشه های آن در نفس پرستی یا به معنای امروزیش اومانیسم است که ریشه در استکبار و طغیان نفس در برابر پذیرش ولایت و سرپرستی و ربوبیت خداوند است که متجلی در ولایت ولی خداست }
این تفکّرات که از صدر اسلام شروع شد، باعث کارگر شدن فتنهها و تنها شدن ولیّ خدا شد. از زمانی که دینداری، فقط رمزدانی و نماز و روزه شد و همة صحابه، عادل و محترم شدند، کمکم امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم ارز طلحه یا زبیر شدند، چون همه صحابی هستند؛ لذا فتنه اثر خودش را گذاشت. از حضرت امیر(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: «مرا روزگار اینقدر پایین آورد که کنار معاویه گذاشت، تا جایی که گفتند: علی و معاویه». معاویه کسی است که تا فتح مکه هم خودش و هم پدرش بتپرست بودند، بعد از فتح هم به زور اسلام آوردند ، اما حضرت علی(علیه السلام) اوّل مؤمن است، مجاهدات و بتشکنی و سایر فضایل نامتناهی حضرت، که دیگر جای خود دارد.
باید تذکر داد که ما در این زمان نگران فتنههای دشمن نیستیم، فتنههایی مانند ماهواره، فیلم، ویدئو، رمان و … نمیتوانند در فضای روشن، کاری بکنند. در سال 1357 از این فتنهها بسیار داشتیم ولی امام خمینی(رحمت الله علیه) باذن الله ـ تبارک و تعالی ـ در دل فتنهها جوانان را نجات دادند و به مقام شهادت رساندند؛ مهم شبههها هستند، شبهاتی مثل اینکه؛ اصلاً دین، حکومت و سیاست ندارد (دینِ حداقل)، برای تفسیر دین، روحانیت لازم نیست، دین طبقة مفسّر ندارد، هر کس هر طوری فهمید، بالنسبه حق است (تکثّرگرایی)، و ... .
اگر این شبههها گرفت، فتنه به راحتی کارگر میافتد، هر کس صدا بلند کرد دورش جمع میشوند؛ لذا ایندو در کنار هم کار میکنند.
سیّدالشّهدا(علیه السلام) نیز به همین شکل تنها شدند. مردم طوری پراکنده شدند که احکام فقهی خود را نیز از سیّد الشّهدا(علیه السلام) نمیپرسیدند با اینکه، حضرت سبط پیامبر، صحابی و … بودند (حالا فضایلی که شیعه نقل میکند، بماند) بنابراین، شبههها و فتنهها یکی از عوامل مهم تنهایی حضرت بود و ایندو در یک شب درست نمیشوند؛ بلکه یک برنامهریزی تاریخی پشتیبان قضیه بود، لذا همین که حضرت را به عنوان «وتر موتور» سلام میدهید و بلافاصله یک امت را لعن میکنید. « فلعن الله امّةً أسّست أساس الظّلم و الجور علیکم أهل البیت» بدین معنی که حضرت با یک امت تاریخی روبهرو هستند، نه فقط با ابن زیاد و یزید.
4/2 ـ بالا بودن هدف در دستگاه اولیای الهی
یکی دیگر از عوامل تنهایی ولیّ خدا این است که در کار اولیای خدا هدف، خیلی بالاتر از آن است که اهل دنیا تعقیب میکنند. هدفی را که سیّدالشّهدا(علیه السلام) تعقیب میکنند این نیست که انسانها را به رفاه و عیش دنیا یا حتّی به آن چیزی که توسعة مادی و تکامل مادی نامیده میشود، برساند؛ اگر هدف اینها بود خیلی زود انسانها همراه میشدند؛ تأمین شهوات و ارضای غرایز مردم، هدف اصلی نیست، اگرچه نیاز مادی مردم در حکومت دینی و در جامعهای که بر محور اولیای خدا شکل میگیرد به بهترین وجه و در شکل معقول تأمین میشود ولی هدف برتر از رفاه و امنیت مادی و حتی برتر از آزادی مطلوب تمدنهای مادی و بالاتر از توسعهای که آنها تعقیب میکنند، است. لذا هیچکدام از اولیای الهی در آغاز دعوتشان به رفاه دنیا دعوت نکردند، با اینکه اغلب بعثتشان در جوامعی بود که وضعیت مادی بسیاری از آنها، وضعیت مناسبی نبوده است. نمونهاش جامعة جاهلی قبل از نبی مکرم اسلام(صلوات الله علیه) که از نظر امنیت و رفاه خیلی عقب افتاده بودند. ولی حضرت در بدو بعثت نفرمودند: ای مردم وضعتان بد است، دور هم جمع شوید، زندگیتان را سامان دهید، امنیّت اجتماعی برای خودتان ایجاد کنید، بلکه فرمودند: «قولوا لا إله إلّا الله تفلحوا» و بلافاصله دعوت به معاد کردند، دعوتی که برای انبیا بسیار سنگین تمام میشد، لذا در جوامعی که ادراکشان ضعیف و تعلّقشان به دنیا شدید بود، دعوتکننده به معاد و اینکه بعد از مردن، زنده شدنی هست، متّهم به جنون میشد. این جریان در آیات متعددی از قرآن آمده است. با همة این زحمات، شروع دعوتشان از اینجا بود؛ چرا؟ به دلیل اینکه میخواهند انسان را به مقام توحید، ...، یقین و رضا برسانند. این هدف بدون یقین به آخرت، بدون ایمان به الله ممکن نیست. البته وقتی هدف رفیع شد طبیعی است که همراهان واقعی دیرتر و کمتر پیدا میشوند، چون همه برای آن هدفهای رفیع آماده نیستند و همت ندارند.
5/2ـ نبود تزویر در منطق اولیای الهی
از جمله عوامل تنهایی اولیای خدا این است که نمیخواهند با هر قیمتی شده ـ ولو با حیله و تزویر ـ مردم را به طرف خود بکشانند و به هدف برسانند، میخواهند اگر مردم میآیند، از سر بصیرت و آگاهی و فهم باشد، چون فقط این نوع آمدن به طرف خدای متعال درست است « و هدیناه النّجدین»[7] طوری مدیریت و رهبری میکنند که حق و باطل روشن شود، مردم با بصیرت و آگاهی تصمیم بگیرند
{ لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (256)
هیچ اکراهى در این دین نیست، همانا کمال از ضلال متمایز شد، پس هر کس به طغیانگران کافر شود و به خدا ایمان آورد، بر دستاویزى محکم چنگ زده است، دستاویزى که ناگسستنى است و خدا شنوا و دانا است (256)بقره
و در حقیقت، رشد و راه کمال را از غی و گمراهی برای مردم تبیین می کردند}
لذا اگر موارد زیادی در حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، یا در کل، برخورد اولیای الهی میبینید که به طور مثال چرا امیرالمؤمنین(علیه السلام) به طلحه و زبیر اجازه دادند از مدینه خارج شوند؟ گفتند: میخواهیم عمره برویم، حضرت فرمودند: میخواهند بروند مکر کنند، دنبال فتنه هستند. حضرت با اینکه میدانست، جلوی آنها را نگرفت. یا میدانستند امشب بنا است ابن ملجم ایشان را ترور کند ولی مانع نشدند؟ مسلم بن عقیل(علیه السلام) میدانست ابن زیاد داخل خانه آمده ولی ترورش نکرد! و داستانهای متعدد دیگر، معلوم میشود ترور و فریب، مشکلی را حل نمیکند، اگر بنا است مردم به بصیرت برسند باید طوری عمل کرد که حق و باطل روشن شود و مردم انتخاب کنند، قدرت اختیار حق و باطل معلوم شود تا تکلیف و رشد معنیدار شود. لذا سیّدالشّهدا(علیه السلام) طبق بعضی از نقلها در بین راه مکرر خطبه خواندند و هشدار دادند، عدهای هم پراکنده شدند، هر چه مخاطرات شدیدتر میشد عدة بیشتری میرفتند، حتی حضرت در شب آخر نیز فرمودند: بروید. البته مورخان نوشتهاند در آن شب با اینکه حضرت بیعت را از آنها برداشتند، کسی نرفت همگی التماس کردند و ماندند.
در حکومت دینی هدف این نیست که به هر قیمتی شده ـ ولو با دروغ و تزویر ـ مردم را نگه داریم؛ بلکه هدف روشن شدن حق و باطل است. به طوری که حجّت تمام شود و بر سر ایمان انسانها مانعی وجود نداشته باشد، برای رسیدن به این هدف شیاطین و فتنهها لازمند؛ لذا خداوند متعال در قرآن به پیامبرش میفرمایند:
«وکذلک جعلنا لکلّ نبیٍّ عدوّاً شیاطین الإنس و الجنّ».
برای هر پیامبری دشمن قرار دادیم، اعم از شیاطین انسی و جنی.
که الهاماتی نیز در بین خود دارند؛ یوحی بعضهم إلی بعضٍ زخرف القول غروراً.[8]
حرفهایی که زخرف القول یعنی ظاهر فریب و خوش ظاهر است، بین خودشان رد و بدل میکنند. بعد خداوند متعال به پیامبرش میفرماید: «ولو شاء ربّک ما فعلوه» اگر خداوند متعال میخواست، نمیتوانستند چنین کارهایی انجام دهند؛ یعنی خداوند متعال محکوم آنها نبوده و در مقابل فتنة آنها، دست خدا بسته نیست.
6/2ـ رنگینتر بودن سفرة جبهة مقابل
وسوسهها خیلی زیاد است، زیرا معمولاً پول، قدرت، ثروت و مظاهر دنیا در آن طرف است، سفرة معاویه رنگینتر است، در حالی که سفرة امیرالمؤمنین(علیه السلام) هیچ وقت مثل سفرة معاویه نیست. آنها به هر قیمتی که شده میخواهند مردم را جمع کنند، سران اقوام را با پول و وعده و وعید بر اساس انگیزههای مادی جمع میکردند. ولی حضرت نمیخواست لشکرش بر اساس انگیزههای مادی پر شود؛ بلکه میخواست آنهایی که در رکابش شمشیر میزنند، با این جنگ به بلوغ و رشد برسند؛
عبارات داخل {} و تلخیص مطلب از حقیر است