او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

رابطه شکر و ترک معصیت و سخنانی دیگر پیرامون شکر!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم 



 لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ (ابراهیم-7)

 اگر شکر کنید حتماً و قطعاً و بدون شک بر نعمت شما مى‏افزایم (7)


در عبارت لأزیدنّکم، حرف لام، و حرف نون که تشدید دار شده است برای تأکید بر افزودن است یعنی حتماً و بدون شک خواهم افزود!

یعنی شکی نکنید که اگر توفیق پیدا کردید که شکر کنید حتماً خدا قصد کرده است که به شما نعمت را فزونی بخشد، آنچنان که مولا امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند:

من أُعطِیَ الشُّکرَ لَم یُحَرمِ الزِّیادَةَ.
 به کسی که توفیق شکرگزاری داده شود از فزونی یافتن (نعمت) محروم نگردد.

«نهج البلاغه، حکمت 135»



و امام باقر علیه السلام هم در کلامی دیگر می فرمایند:

 لا یَنقَطِعُ المَزیدُ من الله حتّی یَنقَطِعَ الشُّکرُ مِنَ العِبادِ.

 افزایش نعمت از سوی خداوند قطع نگردد، مگر آن گاه که شکر گزاری بندگان قطع گردد.

«بحار الانوار، ج 71، ص 56»


و امام حسین علیه السلام می فرمایند:

قشُکرُکَ لِنِعمَةٍ سالِفَةٍ یَقتَضى نِعمَةً آنِفَةً؛

شکر تو بر نعمت گذشته، زمینه ساز نعمت آینده است.

نزهة الناظر و تنبیه الخاطر،ص80


پس بنابر این می رسیم به این حدیث شیرین از امام رضا علیه السلام:


طوبی لِمَن شَغَل قَلبَه بَشُکرِ النِّعمَةِ.

خوشا به حال کسی که قلبش مشغول است به شکر نعمت.

نزهة الناظر: 128


این قلب که دائم مشغول است، حال سوال این است که مشغول چه باشد بهتر است؟

یکی از بهترین چیزهایی که قلب خوب است به آن مشغول باشد یادآوری کردن نعمات خداوند است!


این مسئله حداقل 2 فایده عظیم دارد!

1- باعث می شود که نعمات الهی برایش فزونی یابد!

2- احساس محبتش نسبت به خدا زیادتر می شود که این آثار بسیار حیرت انگیزی دارد! (آثار ازدیاد محبت خدا در قلب انسان خودش یک مجموعه چندین جلدی شرح و بسط و توضیح می خواهد اما به همین اکتفا می کنیم که ریشه ی بسیاری از مشکلات ما این است که حقیقتاً خیلی خدا را دوست نداریم و حب خداوند در قلبمان نیست)


این مسئله آنقدر مهم است که مولا امیرالمومنین علی علیه السلام در مناجات شعبانیه می فرمایند:


إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ
خدایا برایم نیرویى نیست که خود را بوسیله آن از عرصه نافرمانى‏ات (و معصیتت)‏ بیرون برم، مگر آنگاه که به محبّتت بیدارم سازى

یعنی تا انسان محبت خدا در دلش جای نگیرد حقیقتاً توان ترک معصیت ندارد!

شما وقتی عاشق شدی هر چه محبوبت بخواهد برایش انجام می دهی و کاری نمی کنی که محبوبت را برنجاند بدون اینکه کمترین زحمتی برایت داشته باشد!

حال اگر محبت خدا هم در دل نشست دیگر اطاعت از فرمان خدا و دوری کردن از کاری که خدا نمی پسندد برای انسان سخت نخواهد بود!


و انسان فطرتاً از کسی که به او هدیه دهد و محبت کند و او را مورد احسانش قرار دهد و گره از مشکلاتش حل کند و... احساس محبت در قلبش پیدا  می کند!

حال اگر این بی نهایت محبت های خدا را انسان یادآور شود در قلبش چه احساسی نسبت به خدا پیدا  می کند؟

این که بدون مشکل می تواند قضای حاجت کند

اینکه چشمانش می بیند


روزی سوار اتوبوس بودم، پسر جوانی را دیدم که معلول حرکتی بود و کنترل حرکت دستانش و  سر و گردنش را نداشت، شاید نزدیک 3 ایستگاه طول کشید تا بتواند به چه مشقتی یک اس ام اس چند کلمه ای ارسال کند!

واقعاً با خود گفتم: خدایا شکرت که کنترل اعضای بدنم را در اختیار دارم


آنجا حس کردم که واقعاً بنده ی ناسپاس و ناشکری هستم

و حقیقتاً وقتی با خود صادقانه می اندیشم می بینم که از مصادیق بارز این آیه ی شریفه هستم:


وَآتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ ﴿ابراهیم - ۳۴﴾

و از هر چه از او خواستید به شما عطا کرد و اگر نعمت‏خدا را شماره کنید نمى‏توانید آن را به شمار درآورید قطعا انسان ستم‏پیشه ناسپاس است (۳۴)

آنچنان که در آیه دیگر خداوند خطاب به حضرت آل داوود می فرماید:

 اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ ﴿سبأ - ۱۳﴾

 اى خاندان داوود شکرگزار باشید و از بندگان من اندکى سپاسگزارند (۱۳)

امام صادق علیه السلام در توضیح آیه بالا می فرمایند:

ال الصادق علیه السلام :

لَو کانَ عِندَ اللّه عِبادَةٌ تَعَبَّدَ بِها عِبادُهُ المُخلِصُونَ أفضَلَ مِنَ الشُّکرِ عَلى کُلِّ حالٍ لاَءطلَقَ لَفظَهُ فیهِم مِن جَمیعِ الخَلقِ بِها 

فَلمّا لَم یَکُن أفضَلَ مِنها خَصَّها مِن بَینِ العِباداتِ وخَصَّ أربابَها، فَقالَ تَعالى (وقَلیلٌ مِن عِبادىَ الشَّکُورُ

 اگر نزد خداوند عبادتى بهتر از شکرگزارى در همه حال بود که بندگان مخلصش با آن عبادتش کنند، 

هر آینه آن کلمه را درباره همه خلقش به کار مى برد، 

اما چون عبادتى بهتر از آن نبود از میان عبادات آن را خاص قرار داد و صاحبان آن را ویژه گردانید و فرمود: 

«واندکى از بندگان من سپاسگزارند» .

کنزالعمال، ج13، ص151، ح36472




و در پایان دعوت می کنم که به این حدیث شریف بیاندیشیم:


أوحَى اللّه  تَعالى إلى موسى علیه السلام یا موسى اُشکُرنى حَقَّ شُکرى فَقالَ : یا رَبِّ وَکَیفَ أشکُرُکَ حَقَّ شُکرِکَ، ولَیسَ مِن شُکرٍ أشکُرُکَ بِهِ إلاّ وأنتَ أنعَمتَ بِهِ عَلَىَّ؟! فَقالَ : یا موسى اَلنَ شَکَرتَنى حینَ عَلِمتَ أنَّ ذلِکَ مِنّى؛


خداى تعالى به موسى علیه السلام وحى فرمود که: 

اى موسى مرا چنان که باید شکر کن. 

موسى عرض کرد: 

پروردگارا چگونه تو را چنان که باید شکر گویم حال آن که هر شکرى که تو را مى گویم خود نعمتى است که تو به من ارزانى داشته اى؟ 

فرمود: اى موسى حال که دانستى توفیق آن شکر را هم من به تو داده ام، شکر مرا ادا کرده اى.


نهج البلاغه، خطبه 91


همواره باید شاکر باشیم و همواره بدانیم که همین توفیق شکر هم شکر می خواهد و کسی را توان آن نیست که حق شکر را بجای آورد و همواره معترف باشیم که تقصیر داریم و عاجزیم از شکر خداوند کریم.



 وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ ﴿تغابن - ۱۷﴾

و خداوند بسیار قدردان (و شکور) و بردبار (و حلیم) است.

رابطه دعا و عبودیت و بندگی و برخی از آثار دعا!


اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ‏ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ 

 [1]

و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى‏کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند.

 

ابتدا مباحثی تقدیم می­شود تا جایگاه رفیع دعا در عرصه­ی بندگی خداوند مشخص شود و بعد برخی از آثار و خواص دعا تقدیم می­گردد.

الف: تبیین جایگاه عظیم الشأن دعا در پیشگاه الهی در عرصه بندگی خدا.

بر طبق روایات محبوبترین عمل در روی زمین در نزد خداوند دعاست[2] و دعای فراوان بر قرائت بسیار قرآن[3] و خواندن نماز فراوان برترى داده شده است، و دعا را عبادت کبری نامیده اند![4] و از آن به عنوان مغز عبادت یاد شده است[5] ، البته این که در روایات بیان می شود که بسیار دعا کردن بر بسیار قرائت قرآن کردن یا خواندن نماز مستحب فضیلت دارد به معنای این نیست که ما به جای نماز مستحب یا تلاوت قرآن، فقط دعا کنیم، بلکه منظور این است که جایگاه بسیار رفیع و عظیم الشأن دعا در نزد پروردگار در مقایسه با برخی از بافضیلت­ترین اعمال مستحب مشخص شود.

اگر کسی بخواهد علّت را بداند، شاید بتوان گفت دلیل این جایگاه عظیم دعا، بازگشت می­کند به هدف خلقت انسان.

بر طبق آیات قرآن هدف از خلقت انسان، عبادت و بندگی پروردگارش است که تنها را رسیدن به کمالات برای خود انسان هم همین عبودیت و بندگی پروردگار است.


وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون[6] 

و جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه بندگی کنند.


و از سوی دیگر باز بر طبق آیات قرآن و روایاتی از معصومین علیهم السلام که این آیات را تفسیر می­کنند، یکی از مهمترین مظاهر عبودیت و بندگی خداوند همین دعا و اظهار فقر و نیاز و شکستگی در پیشگاه الهی است و قرآن کسانی را که از دعا رویگردان هستند را مستکبر در برابر عبادت خداوند و مستحق عذاب جهنم معرفی می­کند.

وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ[7] 

و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، در حقیقت کسانى که از عبادت من استکبار مى‏ورزند، به زودی با خواری وارد دوزخ می‏شوند.

 

و اساساً بر طبق آیات قرآن دلیل اعتنای پروردگار به بندگان نیز همین دعا و اظهار فقر و نیاز در پیشگاه الهی است.


قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ[8] 

بگو اگر دعایتان نباشد، پروردگار من به شما اعتنایى ندارد.

 

 

 

ب.  برخی از آثار و فواید دعا از منظر آیات و روایات:

دعا عامل توجه و عنایت پروردگار به انسان است[9]، در مقابل سختی­ها و مشکلات و دشمنان، انسان نیاز به سلاح دارد و به تعبیر روایات دعا سلاح مومن است[10]، (در روایات دعا سلاح انبیا نیز ذکر شده است!)[11]، دعا کلید نزول رحمت خداست[12]،  چراغی است در ظلمات و تاریکی های دنیا و پس از مرگ[13]، مانع هلاکت انسانها است[14]. دعا محبوب ترین اعمال در روی زمین در نزد خداست[15]، مغز عبادت و خالص ترین نوع عبادت در پیشگاه الهی است[16] و بهترین عبادت در نزد خداست[17]، دعا باعث افزایش رزق و روزی است[18]، عامل دفع بلاست حتی اگر نزول آن بلا قطعی شده باشد[19]، باعث شفای دردهاست و مرض­هاست[20]، باعث بدست آوردن جایگاه و منزلت در نزد پروردگار است[21] وسیله ای بی مانند برای نزدیک شدن به خداست[22] و دعا آن چیزی است که بلای حتمی را هم برمی­گرداند حتی اگر مقدر هم شده باشد![23] و قضا و قدر حتمی را هم برمی­گرداند[24]


اگر برایتان مفید بود لطفاً در حق مادرم و مرحوم پدرم دعایی بفرماید...


[1] (بقره - 186)

[2] امیرالمومنین علی(علیه‏السّلام) فرمود: «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ الدُّعَا»، محبوب­ترین اعمال در نزد خداوند در روی زمین دعاست." کافی، ج2، ص467"

[3]برید بن معاویه روایت می کند که به امام باقر علیه السلام گفتم: تلاوت فراوان قرآن بهتر است یا دعای فراوان؟ ایشان فرمودند: فراوانی دعا بهتر است و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ "مجمع البیان، ج 7، ص317"

[4] یکى از یاران امام صادق (علیه‏السلام) از ایشان سؤال کرد: ما تقول فى رجلین دخلا المسجد جمیعا کان أحدهما اکثر صلاة والآخر دعاء فأیهما أفضل؟ قال: کل حسن؛ چه مى‏فرمایید درباره دو نفر که هر دو وارد مسجد شدند؛ یکى نماز بیشترى به جا آورد، و دیگرى دعاى بیشترى، کدام یک از این دو برترند؟ فرمود: هر دو خوبند. سؤال کننده مجددا عرض کرد: قد علمت ولکن أیهما افضل؟؛ مى‏دانم هر دو خوبند ولى کدام یک افضل است؟ امام فرمود: اکثرهما دعاء أما تسمع قول الله تعالى: ادعونى أستجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتى سید خلون جهنم داخرین (آیه 60 سوره غافر) آن‏کس که بیشتر دعا مى‏کند افضل است مگر سخن خداوند را نشنیده‏اى که مى‏فرماید: ادعونى أستجب لکم؛ مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را...سپس افزود: هى العبادة الکبرى؛ دعا عبادت بزرگ است." مجمع‏البیان، ج 8، ص 529 "

[5] رسول خدا صلوات الله علیه و آله: الدعا مخ العبادة. "وسائل الشیعه، ج7، ص27"

[6] (ذاریات - 56)

[7](غافر - 60)

[8](فرقان - 77)

[9]قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ (فرقان/77) بگو اگر دعایتان نباشد، پروردگار من به شما اعتنایى ندارد

[10]الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِنِ کافی، ج2، ص468 (دعا سلاح مومن است)

[11] امام رضا علیه السلام: «عَلَیْکُم بِسِلَاحِ الْأَنْبِیَاء قِیلَ وَ مَا سِلَاحُ الأَنبِیَاءِ قَالَ الدُّعَاء. بر شما باد به استفاده از سلاح انبیا، گفته شد سلاح انبیا چیست؟ فرمود: دعا   کافی، ج2، ص 468

[12] الدُّعَاءُ مِفْتَاحُ الرَّحْمَةِ بحارالانوار، ج90، ص300 (دعا کلید رحمت است)

[13] الدُّعَاءُ ...  مِصْبَاحُ الظُّلْمَةِ همان (دعا چراغی است در تاریکی)

[14] وَ لَا یُهْلَکُ مَعَ الدُّعَاءِ أَحَدٌ همان (با دعا کردن کسی هلاک نمی­شود)

[15] أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ الدُّعَا کافی، ج2، ص467 (محبوبترین اعمال در پیشگاه خداوند عز و جل دعاست)

[16]الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ بحارالانوار، ج90، ص300 (دعا مغز عبادت است) "در کتب معنی لغت از مخ به مغز و خالص هر چیزی تعبیر شده است و بر این اساس دعا مغز عبادت است و عبادت خالص هم محسوب می شود!"

[17] کافی، ج2، ص338، ح 1.

[18]پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرمایند: "رزق و روزی به عدد قطرات باران از آسمان بر زمین نازل می‌شود تا هر کس به اندازه خود دریافت کند، لکن خداوند زیاده دهنده است پس از فضل خداوند نعمتهای بیشتری درخواست کنید". بحارالانوار، ج 9، ص 293

[19]امام سجاد ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: "دعا و بلا با هم هستند تا روز قیامت و دعا بلا را دفع می‌کند حتی در حالیکه نزول بلا قطعی شده باشد." کافی، ج 2، ص 469 و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: " امواج بلا را با دعا دفع کنید. نهج البلاغه، ص 495، کلمات قصار 146

قال لی ابوعبدالله ـ علیه السّلام ـ علیک بدعاء فانه شفاء من کل داء.  

[20]  امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: "دعا کنید چرا که دعا شفا دهنده دردهاست کافی، ج 2، ص 470

[21]امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: ان عندالله عزوجل منزلة لا تنال الا بمسألة و لو أن عبدا سد فاه و لم یسئل لم یعط شیئا، فاسئل تعط، انه لیس من باب یقرع الا یوشک أن یفتح لصاحبه "نزد خداوند متعال، مقام و منزلتی هست که کسی به آن نمی‌رسد مگر با درخواست و دعا. همان، ص 466

[22]امام صادق(علیه السلام) در حدیثی می‌فرمایند: شما با هیچ وسیله ای همانند دعا نمی توانید به خدا نزدیک شوید. میزان الحکمه، همان، ص 872، حدیث 5571.

[23]عن الکاظم ـ علیه السّلام ـ: علیکم بالدعاء فان الدعا لله و طلب الی الله یرد البلاء و قد قدر و قضی. (کافی، ج2، ص 470) امام کاظم ـ علیه السّلام ـ فرمودند: دعا کنید چرا که دعا و درخواست از خداوند بلا را دفع می‌کند در حالیکه بلا مقدر و حتمی شده است.

[24]  دعا قضا را برمی گرداند حتی اگر محکم شده باشد. الدعا یرد القضاء و قد ابرم ابراما کافى, ج 2, ص 469

قضا و قدر و ارتباط آن با اختیار (مقاله ویژه)- توضیح تکمیلی حتماً خوانده شود!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام

بحثی پیرامون مسئله قضا و قدر و رابطه آن با اختیار ارائه می شود که غالباً برای بسیاری از ما درست جا نیافتاده است و محل سوال بسیار واقع می شود!


بر اساس آیات و روایات و ادبیات عرب قَدَر یعنی:

مشخص کردن حد و حدود و چگونگی و انتهای هر چیز

و معنای قضا می شود:

حکم کردن بر طبق آن قَدَر و اجرای آن


خداوند بعد از در نظر گرفتن قَدَر برای هر موجود آن را بر اساس قضای خود اجرا می کند و جاری می سازد

در قبال قضای جاری شده که در نظام تکوینی عالم مقدر شده،

بر اساس آیات و روایات، این قضا نسبت به موجود مختار یا بلا است یا نعمت!


حال بنده موظف است که تسلیم شود! که حداقلِ آن می­شود صبر کردن و شکایت نکردن و چون و چرا نکردن! و کمال آن می­شود راضی بودن به قضای الهی هر چه که بوده باشد هر چند برایش سخت و ناپسند باشد!


تسلیم بودن یعنی عملکرد بر طبق تشریع خداوند در قبال قضای مقدر شده الهی، چه بلاء باشد و چه نعمت!


اگر بلاء بود باید صابرانه به وظیفه­اش عمل کند بر طبق تشریع! (در یک نگاه حداقل صابر و در نگاهی از منظر کمال راضی و خشنود به این قضای جاری شده)


اگر نعمت بود باید شاکرانه عمل کند بر طبق تشریع! (حداقل شکر زبانی و در حالت کمال استفاده از آن نعمت در جایی که مورد رضای خداست و رضای خدا در تشریعش مشخص شده!)


با ذکر 2 مثال سعی می­کنم مطلب را تشریح کنم:


مثال یک: فرض کنید که خداوند تقدیر کرده که من فقیر باشم

از نظر حداقلی در مرتبه قلبی من باید صابر باشم بر این تقدیر! و چون و چرا نکنم و شکایت نکنم و در حالت کمال راضی باشم به این فقر!

از نظر مقام تسلیم بودن، باید بر طبق شریعت تلاش برای وسعت رزق حلال کنم! (به طور مثال کسب تخصص، وفای به عهد و رعایت امانت، سحر خیزی، دعا (که قضای الهی را بر می گرداند هر چند محکم شده باشد!)، تلاش برای کسب روزی حلال و سمت روزی حرام نرفتن از جمله این تلاشهاست که گفته شده باعث وسعت رزق می­شود و باید در مسئله روزی از سوی بنده رعایت شود و من موظفم برای آن تا جایی که با دیگر وظایف بندگی تضاد پیدا نکند و بدون آنکه حالت حرص و اضطراب در من پدید آید تلاش کنم)!

و در حین تمام این تلاشها اگر در امر معاش و رزق و روزی سر سوزنی وسعت و گشایش برای من حاصل نشد همچنان باید در نگاه حداقلی صابر باشم و شکایت نکنم و در حالت کمال راضی باشم به این تقدیر که خداوند برایم مقدر  کرده است،

خدایی که بیش از من به خیر من آگاه است

و از خودم نسبت به من شفیقتر است

و از هر کس برای رساندن خیر بر من تواناتر است!

 

مثالی دیگر: خداوند بنابر حکمتش مقدّر کرده است که من مریض شوم!

بنا­بر نظام تشریع در مقام بندگی من موظفم برای حفظ صحت و سلامتم نهایت تلاشم را بکنم

به پزشک حاذق مراجعه کرده و دستوراتش را انجام دهم دست به دعا و تضرع به درگاه خدا و توسل به اهل بیت بزنم برای شفا و...

اما اگر در حین این تلاشها هیچ نتیجه ای هم حاصل نشد در نگاه حداقلی باید صابر بر این تقدیر باشم و در جایگاه کمال بندگی راضی باشم به این تقدیر!

 

ریشه اکثر ناراحتی­های انسان در این دنیا این است که برای خودش به دنبال کسب نتایج و اهدافی است! و بدست آوردن آن اهداف برایش اصل می شود! و بندگی خدا را در طول کسب این هدف قرار میدهد!


به این مثال مهم خوب توجه کنید!


من هدفم پولدار شدن است

می­خواهم در عین حال بنده هم باشم!

پس سعی می­کنم از راه حلال پول بدست بیاورم، برنامه ریزی می­کنم و بر طبق آن برای اجرایش تلاش می­کنم و چیزهایی که گفته شده وسعت رزق می­آورد را هم انجام دهم، حال اگر هدف اصیل من ثروتمند شدن باشد و اگر برایم خداوند این مسئله را مقدر نکرده باشد پس از نرسیدن به این هدف چه می­شود؟

بله به چون و چرا و شکایت ممکن است گرفتار شوم و این یعنی خروج از دایره بندگی!

اما اگر هدف اصیل من بندگی باشد و هدف فرعی و تبعی من این باشد که ثرومند بشوم، تازه آن­هم با این دید که در شرایط وسعت رزق بهتر می توانم بندگی کنم! اگر بعد از تلاش برای وسعت رزق بر طبق تشریع پولدار هم نشدم چه می شود؟

هیچ!

می گویم من موظف بودم تلاش کنم نتیجه اش دست من نبود و راضی به تلاش و انجام وظیفه خودم خواهم بود!

 

پس تمام مشکلات از اینجا ناشی می شود که من هدف خلقت را فراموش می­کنم و از اصالت خارجش می­کنم!

هدف خلقت بر طبق آیات و روایات بندگی است!

حتی من موظف نیستم به اینکه به دنبال به محقق شدن این نتیجه هم باشم!


به طور مثال برای بنده شدن موظف به تزکیه نفس و رذایل اخلاقی هم هستم!

اگر با نیت کسب نتیجه برای تزکیه نفس مجاهده کردم اما به طور مثال به قول خودمان آدم هم نشدم باز اگر برایم نتیجه مهم باشد و بعد از مدّتی مجاهده موفق نشدم چه می­شود؟

بله به احتمال فراوان مأیوس شده و احیاناً لب به شکایت هم از خدا خواهم گشود!

اما اگر خود را فقط موظف به تلاش مجاهدانه دانستم و کسب نتیجه را هدف خود ندانستم چه می­شود، در صورت عدم حاصل شدن نتیجه به هر دلیل و حکمتی نه مأیوس می­شوم و نه به درگاه الهی شکایت می­کنم! و راضی هستم از اینکه خدا توفیق داده است تا سعی و مجاهده در راه بنده شدنش انجام دهم!


اگر کسی بنده شد، این سوال که در هر لحظه چه کار کنم تا این به اهدافم نزدیک­تر شوم تبدیل می­شود به این سوال که در هر لحظه و شرایط که من هستم وظیفه­ی من در قبال این موقعیت به عنوان بنده خدا چیست! و سعی در اجرای آن می­کنم و کاری هم ندارم که نتیجه­ی این تلاش چه می­شود!

 

و در یک کلام به جای نتیجه­گرایی تکلیف محور می­شوم! و ثواب و عقاب هم به همین تلاش برای عملکرد بر طبق انجام وظیفه تعلق می­گیرد نه کسب نتیجه!


به طور مثال در زمانی که انسان وظیفه اش جهاد است مأمور است با تمام توان جهاد کند و برای همین عمل به تکلیفش مأجور است و اجر و پاداش می­گیرد هر چند به حسب ظاهر بر دشمن غلبه هم پیدا نکند و پیروز نشود!

 

حال با توجه به مطالب ذکر شده تمام آیات و روایات ذیل را به دقت مطالعه فرماید:


وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (۵۶-ذاریات)

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بندگی کنند (۵۶)

 

 

امیرالمومنین علی علیه السلام:

إن کنتَ غَیرَ قانعٍ بِقضائَه و قَدَرِه، فَاطلُب رَبّا سِوادً.

اگر به قضا و قدر خدا قانع نیستی، پروردگار دیگری بجوی.

"التوحید، ص371، ح11"

 

 

الإمامُ الصّادقُ علیه السلام:

العَبدُ بَینَ ثلاثٍ: بَینَ بَلاءٍ و قَضاءٍ و نِعمَةٍ فعَلَیهِ للبلاءِ مِنَ اللّه ِ الصَّبرُ فَریضَةٌ، و علَیهِ لِلقضاءِ مِنَ اللّه ِ التَّسلیمُ فَریضَةٌ، و علَیهِ لِلنِّعمَةِ مِنَ اللّهِ الشُّکرُ فَریضَةٌ.
امام صادق علیه السلام:
بنده میان سه چیز قرار گرفته است؛ میان بلا و قضا و نعمت. در برابر بلاى خدا وظیفه صبر است، در برابر قضاى خدا وظیفه تسلیم است و در برابر نعمت خدا وظیفه شکر است.
"بحار الأنوار:٨٢/١٢٩/٧"

 

 

امیرالمومنین علی علیه السلام:

عَلامةُ رِضَا اللهِ سُبحانَهُ عَنِ العَبدِ رِضاهُ بِما قَضَى بِهِ سُبحانَهُ لَهُ وَ عَلَیه.

نشانه خشنودی خداوند سبحان از بنده، خشنودی بنده به آن چیزی است که خداوند سبحان به سود و زیان او حکم کرده است. "غررالحکم، ح6344"

 

 

رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله:
إذا أحَبَّ اللّه ُ عَبدا ابتَلاهُ، فإن صَبَرَ اجتَباهُ ، و إن رَضِیَ اصطَفاهُ.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
هرگاه خدا بنده اى را دوست بدارد، مبتلایش گرداند؛ اگر صبر کرد، او را [براى خود ]بر مى­گیرد و اگر خشنود بود، او را بر مى­گزیند. "بحار الأنوار : ٨٢/١٤٢/٢٦."

مجتبی و مصطفی هر دو معنای برگزیده می­دهد منتها در مصطفی یک صاف کردن و عشقی ورزیدن خاصی وجود دارد

 

از امام سجاد سلام‌ الله‌علیه نقل شده است:

الصَّبْرُ وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ فِیمَا قَضَى عَلَیْهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ لَمْ یَقْضِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلَّا مَا هُوَ خَیْرٌ لَه.

صبر و رضای از خدا رأس اطاعت خداست و کسی که صبر کند و در آنچه که خدا بر او مقرر کرده است ـ‌خواه خوشایند او باشد و خواه ناخوشایند‌ـ خداوند عزوجل در آنچه دوست دارد، یا ناخوش دارد چیزی جز خیر برای او مقرر نکند.

"کافی، ج2، ص60."

 

 

امیرالمومنین علی بن ابیطالب روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه:

إن عَقَدتَ أیمانَک فَارضَ بِالمَقضی عَلَیکَ وَ لَکَ، وَ لا تَرجُ أحداً إلّا اللهَ، وَانتَظِر ما أتاک به القَدَر.

اگر ایمانت را استوار کردی به قضا[ی الهی] راضی باش، چه به زیان و چه به سودت [باشد] و به کسی جز به خدا امید مبند، و در انتظار چیزی باش که قَدَر برایت پیش می­آورد.

"مختصر بصائر الدرجات، ص 363،ح418"

 

امام صادق علیه السلام:

اعْلَمُوا أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِهِ حَتَّى یَرْضَى عَنِ اللَّهِ فِیمَا صَنَعَ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ صَنَعَ بِهِ عَلَى مَا أَحَبَّ وَ کَرِهَ وَ لَنْ یَصْنَعَ اللَّهُ بِمَنْ صَبَرَ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ إِلَّا مَا هُوَ أَهْلُهُ وَ هُوَ خَیْرٌ لَهُ مِمَّا أَحَبَّ وَ کَرِهَ.

بدانید که هرگز بنده­ای از بندگان خدا، مؤمن نخواهد شد، مگر اینکه به آنچه خدا برای او و یا در حق او کرده، خوشایندش باشد یا نباشد، راضی باشد، البته خداوند هرگز در حق کسی که صبر می­کند و از او خشنود باشد، جز آنچه را که سزاوار [خداوندی] اوست انجام نمی­دهد و این برای او از آنچه می­پسندد و نمی­پسندد بهتر است.

"الکافی، ج8، ص8، ح1"

  

 

فرازی از حدیث عنوان بصری: 

ثمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: مَا مَسْأَلَتُکَ!؟

فَقُلْتُ: ... إنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی‌ قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی‌ أَنْ یَهْدِیَهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی‌ نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ، وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ یُفْهِمْکَ!

«سپس‌ حضرت‌ [امام صادق علیه السلام] سر خود را بلند نمود و گفت‌:...

علم‌ نوری‌ است‌ که‌ در دل‌ کسی‌ که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ ارادة‌ هدایت‌ او را نموده‌ است‌ واقع‌ میشود. پس‌ اگر علم‌ میخواهی، باید در اوّلین‌ مرحله‌ در نزد خودت‌ حقیقت‌ عبودیّت‌ را بطلبی؛ و بواسطة‌ عمل‌ کردن‌ به‌ علم، طالب‌ علم‌ باشی؛ و از خداوند بپرسی‌ و استفهام‌ نمائی‌ تا خدایت‌ ترا جواب‌ دهد و بفهماند.

قُلْتُ: یَا شَرِیفُ! فَقَالَ: قُلْ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ!

قُلْتُ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ!؟

قَالَ: ثَلاَثَةُ أَشْیَآءَ: أَنْ لاَ یَرَی‌ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْکًا، لاِنَّ الْعَبِیدَ لاَ یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ، یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَهِ، یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ؛ وَ لاَ یُدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرًا؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَی‌ بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ.

فَإذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ مِلْکًا هَانَ عَلَیْهِ الاْءنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی‌ مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَآئِبُ الدُّنْیَا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ وَ نَهَاهُ، لاَیَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَی‌ الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ.

فَإذَا أَکْرَمَ اللَهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَةِ هَانَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا، وَ إبْلِیسُ، وَ الْخَلْقُ؛ و لاَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، وَ لاَ یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، وَ لاَ یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلاً.

فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَی. قَالَ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی‌:

تِلْکَ الدَّارُ ا لاْ خِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی‌ الاْرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.(83-قصص)

«گفتم‌: ای‌ شریف! گفت‌: بگو: ای‌ (أبا عبدالله)!»

گفتم‌: ای‌ أبا عبدالله [مقصود امام صادق علیه السلام است]! حقیقت‌ عبودیّت‌ کدام‌ است؟

گفت‌: سه‌ چیز است‌:

اینکه‌ بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ دربارة‌ آنچه‌ را که‌ خدا به‌ وی‌ سپرده‌ است‌ مِلکیّتی‌ نبیند؛ چرا که‌ بندگان‌ دارای‌ مِلک‌ نمی‌باشند، همة‌ اموال‌ را مال‌ خدا می‌بینند، و در آنجائیکه‌ خداوند ایشان‌ را امر نموده‌ است‌ که‌ بنهند، میگذارند؛

و اینکه‌ بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ مصلحت‌ اندیشی‌ و تدبیر نکند؛

و تمام‌ مشغولیّاتش‌ در آن‌ منحصر شود که‌ خداوند او را بدان‌ امر نموده‌ است‌ و یا از آن‌ نهی‌ فرموده‌ است.

بنابراین، اگر بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ مِلکیّتی‌ را در آنچه‌ که‌ خدا به‌ او سپرده‌ است‌ نبیند، انفاق‌ نمودن‌ در آنچه‌ خداوند تعالی‌ بدان‌ امر کرده‌ است‌ بر او آسان‌ می‌شود؛

و چون‌ بندة‌ خدا تدبیر امور خود را به‌ مُدبّرش‌ بسپارد، مصائب‌ و مشکلات‌ دنیا بر وی‌ آسان‌ میگردد؛

و زمانی‌ که‌ اشتغال‌ ورزد به‌ آنچه‌ را که‌ خداوند به‌ وی‌ امر کرده‌ و نهی‌ نموده‌ است، دیگر فراغتی‌ از آن‌ دو امر نمی‌یابد تا مجال‌ و فرصتی‌ برای‌ خودنمائی‌ و فخریّه‌ نمودن‌ با مردم‌ پیدا نماید.

پس‌ چون‌ خداوند، بندة‌ خود را به‌ این‌ سه‌ چیز گرامی‌ بدارد، دنیا و ابلیس‌ و خلائق‌ بر وی‌ سهل‌ و آسان‌ میگردد؛ و دنبال‌ دنیا به‌ جهت‌ زیاده‌اندوزی‌ و فخریّه‌ و مباهات‌ با مردم‌ نمیرود، و آنچه‌ را که‌ از جاه‌ و جلال‌ و منصب‌ و مال‌ در دست‌ مردم‌ می‌نگرد، آنها را به‌ جهت‌ عزّت‌ و علوّ درجة‌ خویشتن‌ طلب‌ نمی‌نماید، و روزهای‌ خود را به‌ بطالت‌ و بیهوده‌ رها نمی‌کند.

و اینست‌ اوّلین‌ پلّه‌ از نردبان‌ تقوی. خداوند تبارک‌ و تعالی‌ میفرماید:

آن‌ سرای‌ آخرت‌ را ما قرار میدهیم‌ برای‌ کسانیکه‌ در زمین‌ ارادة‌ بلندمنشی‌ ندارند، و دنبال‌ فَساد نمی‌گردند؛ و تمام‌ مراتبِ پیروزی‌ و سعادت‌ در پایان‌ کار، انحصاراً برای‌ مردمان‌ با تقوی‌ است. (آیه83 – سوره قصص)

 

 

یک توضیح تکمیلی:

بر طبق روایات:

الدعا یرد القضاء و قد ابرم ابراما. "کافى, ج 2, ص 469"

دعا قضا را برمی گرداند حتی اگر محکم شده باشد.

در مورد دعا و ارتباط آن با بندگی مطلبی مفصل ارائه می­شود اما آنچه باید در تکمله­ی این بحث اضافه کرد این است که اگر همین دعا کردن که قضای حتمی را هم برمی­گرداند باز ما با محوریت کسب نتیجه انجام بدیم و آن را اصل قرار دهیم! همان مشکل مجدداً باقیست، یعنی باز این انانیت و نفس و منِ انسان محور می­شود و اگر بعد از دعا، دقیقاً آنچه را که خواستیم محقق نشود (به هر دلیلی!) به احتمال فراوان گرفتار کفر و ناسپاسی و دلخوری از خداوند می­شویم! و باز حقیقت بندگی و عبودیت حاصل نمی­شود!

به همین دلیل است که در دعای ائمه هم ایشان مقید دعا می­کردند هر چند بر آن دعای مقید هم اصرار می کردند که همین اصرار بر دعا که مقید شده مطلوب است و نزد خدا این اصرار بسیار محبوب است!

به عنوان نمونه به چگونگی دعا کردن و نکردن 2 نمونه را ذکر می­کنیم:

نمونه اول: در تعقیبات نماز ظهر که در مفاتیح الجنان ذکر شده آمده است:

 اللَّهُمَّ ... لا حَاجَةً هِیَ لَکَ رِضاً وَ لِیَ فِیهَا صَلاحٌ إِلا قَضَیْتَهَا

خدایا از تو میخواهم ... هیچ یک از حاجاتم را روا نکنی مگر اینکه در آن رضایت تو و مصلحت من باشد.

 

و در نمونه دوم: که چگونه دعا کردن و چگونه دعا نکردن از قول رسول خدا صلوات الله علیه و آله ذکر شده است:

رسول خدا صلوات الله علیه و آله فرمود:
به هوش باشید تا کاری همچون کار بنی اسرائیل نکنید و خداوند را به خشم نیاورید و آمرانه از او چیزی نخواهید و هرگاه یکی از شما در روزی یا زندگانی خویش به امری ناخوشایند دچار شد مبادا چیزی در نظر آورد تا از خداوند بخواهد!
چرا که شاید موجب مرگ یا نابودی او شود!بلکه باید بگوید:
خداوندا!
به حقّ شکوه محمد و خاندان پاکش، اگر در آنچه ناخوشایندش می شمارم، خیری برایم قرار دارد و برای دینم بهتر است، مرا بر آن صبور گردان و توانی عطا فرما تا تحمّلش کنم و نیرومندم ساز تا سنگینی بارش را به دوش گیرم، و اگر خیر در چیزی غیر از آن است، پس همان را بر من ارزانی فرما 
و مرا در همه حال به قضای خود خشنود گردان که سپاس و ستایش برای توست.
پس اگر تو چنین گویی، خداوند آن چه را خیر است برایت مقدور و مقدّر می سازد.[1] 

ترجمه تفسیر البرهان، جلد دوم، ذیل آیه 62 سوره بقره، ح1، ص319

 

 برای مباحث تکمیلی خوب است به این مطلب هم نگاهی انداخته شود: مباحثی پیرامون جبر و اختیار رزق و روزی امتحان و سرنوشت و ...

اگر برایتان مفید بود برای مادرم و مرحوم پدرم دعا بفرماید لطفاً


ضمناً بسیار خوب است برای تکمیل مبحث به مطلب رابطه دعا و عبودیت و بندگی و برخی از آثار دعا مراجعه فرماید!


 [1]متن عربی حدیث شریف: قال رسول الله (صلى الله علیه و آله): ألا فلا تفعلوا کما فعلت بنو إسرائیل، و لا تسخطوا الله تعالى، و لا تقترحوا على الله تعالى، و إذا ابتلی أحدکم فی رزقه أو معیشته بما لا یحب، فلا یحدس‏ شیئا یسأله، لعل فی ذلک حتفه و هلاکه، و لکن لیقل: اللهم بجاه محمد و آله الطیبین إن کان ما کرهته من أمری‏ خیرا لی و أفضل فی دینی، فصبرنی علیه، و قونی على احتماله، و نشطنی على النهوض بثقل أعبائه، و إن کان خلاف ذلک خیرا فجد علی به، و رضنی بقضائک على کل حال، فلک الحمد؛ فإنک إذا قلت ذلک قدر الله و یسر لک ما هو خیر. البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج‏1 ؛ ص228

 

منظور از تأسف خوردن یا خشمگین شدن خدا در قرآن چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم



مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ عَمِّهِ حَمْزَةَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام:

فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ-

فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ (زخرف-55) 

فَقَالَ:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَأْسَفُ کَأَسَفِنَا وَ لَکِنَّهُ خَلَقَ أَوْلِیَاءَ لِنَفْسِهِ یَأْسَفُونَ وَ یَرْضَوْنَ وَ هُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ 

فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ 

وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِهِ 

لِأَنَّهُ جَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ إِلَیْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَیْهِ 

فَلِذَلِکَ صَارُوا کَذَلِکَ 

وَ لَیْسَ أَنَّ ذَلِکَ یَصِلُ إِلَى اللَّهِ 

کَمَا یَصِلُ إِلَى خَلْقِهِ 

لَکِنْ هَذَا مَعْنَى مَا قَالَ مِنْ ذَلِکَ وَ قَدْ قَالَ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ دَعَانِی إِلَیْهَا 

وَ قَالَ- 

مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء -80 ) 

وَ قَالَ 

إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (فتح-10) 

فَکُلُّ هَذَا وَ شِبْهُهُ عَلَى مَا ذَکَرْتُ لَکَ وَ هَکَذَا 

الرِّضَا وَ الْغَضَبُ وَ غَیْرُهُمَا مِنَ‏ الْأَشْیَاءِ مِمَّا یُشَاکِلُ ذَلِکَ وَ لَوْ کَانَ یَصِلُ إِلَى اللَّهِ الْأَسَفُ وَ الضَّجَرُ وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَهُمَا وَ أَنْشَأَهُمَا لَجَازَ لِقَائِلِ هَذَا أَنْ یَقُولَ 

إِنَّ الْخَالِقَ یَبِیدُ یَوْماً مَا لِأَنَّهُ إِذَا دَخَلَهُ الْغَضَبُ 

وَ الضَّجَرُ دَخَلَهُ التَّغْیِیرُ 

وَ إِذَا دَخَلَهُ التَّغْیِیرُ لَمْ یُؤْمَنْ عَلَیْهِ الْإِبَادَةُ 

ثُمَّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُکَوِّنُ مِنَ الْمُکَوَّنِ 

وَ لَا الْقَادِرُ مِنَ الْمَقْدُورِ عَلَیْهِ 

وَ لَا الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِ 

تَعَالَى اللَّهُ عَنْ هَذَا الْقَوْلِ عُلُوّاً کَبِیراً 

بَلْ هُوَ الْخَالِقُ لِلْأَشْیَاءِ لَا لِحَاجَةٍ 

فَإِذَا کَانَ لَا لِحَاجَةٍ اسْتَحَالَ الْحَدُّ وَ الْکَیْفُ فِیهِ 

فَافْهَمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى‏

الکافی، ج‏1، ص: 145 حدیث 6 باب نوادر




ابتدا معنای این حدیث بسیار مهم و بلند و عمیق از نظر معرفتی و اصول اعتقادی را تقدیم میکنم


امام صادق (علیه السلام) در تفسیر قول خداى تعالى 

فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ (زخرف-55) 

(55 سوره 43): «چون ما را به افسوس آوردند (و یا خشمگین کردند) از آنها انتقام کشیدیم»

فرمود: 

همانا شک نیست که خداى تبارک و تعالى چون ما افسوس نخورد و به خشم هم نیاید ولى او اولیایی براى خود آفریده است که افسوس خورند و خشمگین شوند و راضی شوند و با اینکه آنها مخلوق و پرورده اویند، 

رضاى آنها را رضاى خود مقرر کرده 

و خشم آنها را خشم خود، 

زیرا آنها دعوت کنندگان به سوى خود و رهنماى بر خویش نموده 

و بدین سبب این مقام را دارند و این براى آن نیست که از نافرمانى مردم زیانى به خدا رسد چنانچه به خلق مى‏رسد، 

ولى این است مقصود از آنچه در این باره گفته شده است 

و به راستى که خداى عز و جل فرموده است: 

هر که یک دوست مرا خوار شمارد مرا به نبرد طلبیده و بدان دعوت کرده 

و فرموده است 

(80 سوره 4): «هر که فرمان رسول برد، فرمان خدا را برده» 

مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء -80 ) 

و فرموده

10 سوره 48): «به راستى کسانى که با تو بیعت کنند همانا با خدا بیعت کردند، دست خدا روى دست آنها است» 

إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (فتح-10) 

همه اینها و آنچه مانند اینهاست چنان است که من با تو گفتم 

و خشنودى و خشم و آنچه بدانها ماند هم مثل آنها است 

و اگر درست بود که افسوس و دلتنگى براى خدا رخ دهد با اینکه خدا آنها را آفریده و ایجاد کرده، گوینده‏اى میتواند بگوید که روزى شود که خالق جهان نیست گردد، 

زیرا اگر خشم و دلتنگى بر او در آیند دیگرگونى به او رخ دهد 

و هر چه در معرض تغییر و دیگرگونى باشد، از نیستى در امان نیست 

و در این صورت فرقى میان پدید آرنده و پدید شده 

و میان قادر و آنچه مسخر قدرت است 

و میان خالق و مخلوق نماند

بسیار بسیار از این گفتار ناهنجار منزه و برتر است و بدور است 

بلکه او است که همه چیز را آفریده بى‏نیاز بدان 

و چون خلقت او بر پایه بى‏نیازى از مخلوق است محال است‏ که حدى و یا چگونگى در وى باشد 

باشد که خوب بفهمی ان شاء الله.



و برای تکمله ی این حدیث بسیار شریف و نورانی و بلند مرتبه

این حدیث شریف را هم تقدیم میکنم



بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ بِشْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ قَادِمٍ عَنْ سُلَیْمَانَ عَنْ 

زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: 

قَالَ‏سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:

وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (بقره-57)

قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْظَمُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ یُظْلَمَ 

وَ لَکِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَایَتَنَا وَلَایَتَهُ حَیْثُ یَقُولُ- 

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ

یَعْنِی الْأَئِمَّةَ مِنَّا 

ثُمَّ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ 

وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ثُمَّ ذَکَرَ مِثْلَه‏



زراره گوید: 

از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم از تفسیر قول خداى عز و جل (54 سوره 2): 

وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (بقره-57)

«به ما ستم نکردند ولى به خودشان ستم کردند» 

فرمود: 

براستى خداى تعالى بزرگتر و عزیزتر و جلیل‏تر و منیع‏تر است از اینکه ستم شود 

ولى حضرت او ما را به خود وابسته و ستم به ما راست به خود انگاشته 

و ولایت ما را ولایت خود شناخته، 

آنجا که مى‏فرماید

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ

(60 سوره 5): «همانا ولى شما خدا است و رسولش و آن کسانى که ایمان آوردند» (و نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات می دهند)

یعنى امامان (علیه السلام) از تیره ما، 

سپس در جاى دیگر که همین آیه را تفسیر فرمود: «به ما ستم نکردند و به خود ستم کردند» نظیر این فرمایشات را فرمود.

اصول کافى-ترجمه کمره‏اى، ج‏1، ص: 421ح11



اگه راه داشت برای پدر و مادر حقیر هم دعایی بفرماید!

افشای یک دروغ تاریخی دلیل حضور امیرالمومنین در شورای شش نفره!

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام
میگن دروغ گو فراموش کار میشه!
شاید برای شما هم سوال شده باشد که چرا امیرالمومنین در شورای شش نفره شرکت کردند؟


چرا که به قول عباس عموی پیامبر که حضرت را از این حرکت نهی می کرد ما هم بپنداریم که اینکار نوعی مشروعیت بخشی به آن شورا است و در حقیقت زیر سوال بردن این مسئله که اساساً خلافت حق امیرالمومنین بوده و حضرت با حضورشان در این شورا با عمل خود منکر صاحب حق بودنشان می شدند!

دلایل مختلفی داشته اما اجازه دهید اصل متن روایت را تقدیم شما کنم و از زبان خود حضرت امیر یکی از مهمترین دلایل را متوجه شویم:
«...فلما بویع عثمان قال له العباس:
ألم أقل لک،
قال له یا عم انه قد خفى علیک أمر،
أما سمعت قوله على المنبر ما کان الله لیجمع لأهل هذا البیت الخلافة والنبوة فأردت ان یکذب نفسه بلسانه فیعلم الناس ان قوله بالأمس کان کذبا باطلا وإنا نصلح للخلافة، فسکت العباس»؛

علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص170، باب 134، العلة التی من أجلها دخل أمیر المؤمنین "ع" فی الشورى.

وقتی با عثمان بیعت شد،
عباس به علی (علیه السلام) گفت: آیا به تو نگفتم چنین خواهد شد و خود را داخل در شورا نکن.
حضرت در جواب فرمودند:
ای عمو! آیا کلام دیروز عمر را نشنیدی که می گفت:
خداوند نمی‎خواست خلافت و نبوت در یک خانواده جمع گردد؟ (1)
و من خواستم با حضور خود در شورا دروغ دیروز او را اثبات کنم و به مردم اعلام نمایم حرف او دروغ و باطل است و ما صلاحیت خلافت را داریم.


آنها دیروز می گفتند که رسول خدا گفت تو نمی توانی خلیفه باشی!
اما امروز وقتی حضرت را در شورا قرار میدهد با این عمل خود عملاً منکر حرف خود می شود و می گوید تو می توانی خلیفه باشی

و این افشای یک دروغ بزرگ تاریخی است!
حضرت برای اثبات دروغگویی خلفای اول و دوم سالها صبر کردند
و در موقعیت مناسب برای اتمام حجت بر مردم حقیقت طلب
و اثبات حقانیت خود
و دروغگویی و کذاب بودن خلفای غاصب اول و دوم که برای رسیدن به خلافت حاضر بودند هر کاری بکنند و حتی از قول رسول خدا به دروغ روایت جعل کنند حاضر شدند در شورا شرکت کنند!
تمسک به این روایت دروغ و جعلی بعد از واقعه ی غدیر یکی از مهمترین راهکارهای خلفای غاصب اول و دوم بود تا بتوانند در حالی که صراحتاً رسول الله حضرت امیر را به خلافت برگزیده بودند ایشان را از صحنه برکنار کنند و سقیفه و عمل خود را موجه جلوه دهند 
و حضرت امیر با این کار دروغ بزرگ ایشان را برای کل تاریخ اثابت فرمودند و حجت را بر هر فرد حقیقت جویی تمام کردند
.
خدا را شکر که مولایم علی شد...

اگر مطلب برایتان مفید بود التماس دعا برای پدر و مادرم...





(1): قال عمر: یا بن عَبَّاسٍ، أَتَدْرِی مَا مَنَعَ قَوْمَکُمْ مِنْهُمْ بَعْدَ مُحَمَّدٍ؟ فَکَرِهْتُ أَنْ أُجِیبَهُ، فَقُلْتُ: إِنْ لَمْ أَکُنْ أَدْرِی فَأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یُدْرِینِی، فَقَالَ عُمَرُ: کَرِهُوا أَنْ یَجْمَعُوا لَکُمُ النُّبُوَّةَ وَالْخِلافَةَ، فَتَبَجَّحُوا عَلَى قَوْمِکُمْ بَجَحًا بَجَحًا، فَاخْتَارَتْ قُرَیْشٌ لأَنُفْسِهَا فَأَصَابَتْ وَوُفِّقَتْ ( نام کتاب : تاریخ الطبری = تاریخ الرسل والملوک، وصلة تاریخ الطبری نویسنده : الطبری، أبو جعفر    جلد : 4  صفحه : 223  - نام کتاب : الکامل فی التاریخ نویسنده : ابن الأثیر، أبو الحسن    جلد : 2  صفحه : 439 )

توکل به ارباب چند گوسفند....

بسم الله الرحمن الرحیم
در سال قحطی عارفی غلامی را دید که شادمان بود.
گفت چه طور در چنین وضعی شادی می کنی؟
گفت: من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی من برای او کار می کنم روزی مرا می دهد.

عارف با خود گفت:
"از خود شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام هستی است و نگران روزی خود هستم"





امیرالمومنین علی علیه السلام:

... قَدْ تُکُفِّلَ لَکُمْ بِالرِّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ

فَلَا یَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَیْکُمْ عَمَلُهُ مَعَ أَنَّهُ

وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّکُّ وَ دَخِلَ الْیَقِینُ حَتَّى کَأَنَّ الَّذِی ضُمِنَ لَکُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَیْکُمْ وَ کَأَنَّ الَّذِی فُرِضَ عَلَیْکُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْکُمْ



براستی که خداوند روزی شما را ضمانت کرده
و شما امر شده اید که تلاش کنید.
پس مبادا طلب آنچه که برای شما ضمانت شده از آنچه که بر شما واجب شده برایتان مهمتر باشد.
به خدا سوگند شما به تردید افتاده اید و یقین شما فاسد گردیده است.
کار شما به جائى رسیده است که گویا کارى را که براى شما ضمانت کرده اند براى شما واجب است و گویا آنچه واجب گردیده از شما ساقط شده است.

فرازی از خطبه 113 نهج البلاغه



لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‏ (132-طه)
از تو رزق (و روزى) نمى‏خواهیم. ما به تو رزق (و روزى) مى‏دهیم. و عاقبت (نیک) برای تقوا (و پرهیزگاری) است. (132)



الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ ...﴿۲۶۸- بقره﴾
شیطان به شما وعده فقر می دهد ...



اتَّقُوا اللَّهَ (102 - آل عمران)
تقوا پیشه کنید (102)

وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا ﴿۲﴾
وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ﴿۳- طلاق﴾
و هر کس که تقوای الهی پیشه کند برایش محل خورجی (از گرفتاریها و ناخوشی ها) قرار داده می شود (2)
و از جایی که گمان نمی برد روزی داده می شود (3)




وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ﴿۹۶- اعراف﴾
و اگر مردم شهرها ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند قطعا بر آنها (درهای) برکات آسمان و زمین را مى‏گشودیم(۹۶)

ملاک نشانه ی حقیقی ایمان تنها جهت گیری قلب نسبت به مولا علیست!

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

شخصی از من سوال پرسید که:

 چرا محبت امام علی(علیه السلام)؟؟؟چرا از بین بقیه امامها، ایشون؟؟؟


در پاسخ به ذکر یک حدیث اکتفا می کنم

خداوند اراده فرموده است که متر و محک و میزان و امتحان و ملاک ایمان حقیقی جهتگیری حقیق قلب نسبت به وجود نازنین امیرالمومنین علی بن ابیطالب روحی لتراب مقدمه الفداه باشد از بین کل 14 معصوم ایشان برای این امر برگزیده شده است!


مُعَاوِیَةُ بْنُ عَمَّارٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه و آله:
إِنَّ حُبَّ عَلِیٍّ قُذِفَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَا یُحِبُّهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُهُ إِلَّا مُنَافِقٌ
وَ إِنَّ حُبَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ قُذِفَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ الْکَافِرِینَ فَلَا تَرَى لَهُمْ ذَامّاً
مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص: 384

امام صادق علیه السلام فرمودند:
رسول خدا صلوات الله علیه فرمودند:
همانا حب علی (علیه السلام) تنها در قلوب مومنین قرار دارد و به همین دلیل غیر از مومن او را دوست نخواهد داشت
و غیر از منافق او را دشمن نخواهد داشت
ولی محبت حسن و حسین (علیهما السلام) در قلب مومنین و منافقین و کافرین قرار داده شده است، لذا هیچ کس آنها را مذمت نخواهد کرد.




خدا را شکر که مولایم علی شد

ای دل غمگین مباش که مولای ما علیست

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

نشانه های علم نافع چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

با توجه به اینکه این مبحث چند بار دیگر هم در دیگر جاهای تالار مطرح شده بود به نظرم رسید که به صورت یک تاپیک مجزا ارائه شود

(۱۸/خرداد/۹۰ ۱۴:۱۹)sunrise59 نوشته است:  دوستان،برای خود من یک سوال پیش اومده،ممنون می شم که با جوابهاتون بهم کمک کنید...
منظور از "علم غیر سودمند" ،چیه؟!!!

علم نافع نشانه هایی دارد
اینکه از کجا بفهمیم که یک مسئله دانستنش به سود ما هست یا نه دو بعد مهم دارد

اول اینکه به چه نیتی داریم آن را کسب می کنیم
و دوم اینکه در عمل، دانستن آن چه آثاری بر قلب و اعتقادات و رفتارمان دارد میگذارد

روایت زیر تا حد زیادی مصادیق و نشانه های علم نافع را تبیین میکند

وَ رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام
قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه و آله
مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِلَّهِ
لَمْ یُصِبْ مِنْهُ بَاباً إِلَّا ازْدَادَ بِهِ فِی نَفْسِهِ ذُلًّا
وَ فِی النَّاسِ تَوَاضُعاً
وَ لِلَّهِ خَوْفاً
وَ فِی الدِّینِ اجْتِهَاداً
وَ ذَلِکَ الَّذِی یَنْتَفِعُ بِالْعِلْمِ فَلْیَتَعَلَّمْهُ
وَ مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِلدُّنْیَا وَ الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ النَّاسِ وَ الْحُظْوَةِ عِنْدَ السُّلْطَانِ
لَمْ یُصِبْ مِنْهُ بَاباً
إِلَّا ازْدَادَ فِی نَفْسِهِ عَظَمَةً
وَ عَلَى النَّاسِ اسْتِطَالَةً
وَ بِاللَّهِ اغْتِرَاراً
وَ مِنَ الدِّینِ جَفَاءً
فَذَلِکَ الَّذِی لَا یَنْتَفِعُ بِالْعِلْمِ فَلْیَکُفَّ وَ لْیُمْسِکْ عَنِ الْحُجَّةِ عَلَى نَفْسِهِ وَ النَّدَامَةِ وَ الْخِزْیِ یَوْمَ الْقِیَامَة
روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط - القدیمة)، ج‏1، ص: 12


امیرالمومنین از رسول خداوند نقل فرمودند که رسول خدا فرمود:
هر که دانش را برای خدا بیاموزد، به هیچ بابی از آن نرسد
مگر آنکه بیش از پیش خود را حقیرتر ببیند،
با مردم متواضعتر شود،
ترسش از خدا بیشتر گردد
و در دینش کوشاتر شود.
چنین کسی از علم بهره مند می شود، پس باید آن را بیاموزد
اما کسی که دانش را برای دنیا و منزلت یافتن نزد مردم و موقعیت یافتن نزد سلطان و حاکم فراگیرد،
به هیچ بابی از آن نرسد
مگر اینکه خودبزرگ بین تر شود و بر مردم بیشتر فخر فروشی کند
و از خدا بیشتر غافل شود
و از دین بیشتر فاصله بگیرد.
چنین کسی از دانش نفع نمی برد،
بنابر این باید از تحصیل دانش خود داری کند و علیه خود، حجت و پشیمانی و رسوایی در روز قیامت فراهم نیاورد.

مدتی نیاز دارم تا ببینم نشانه های علم نافع در من هست یا نه
اگر نیست که خوب باید...

بیان حقیقت منافاتی با اتحاد فرق اسلامی ندارد!

بسم الله الرحمن الرحیم

مطالب بیان شده در ذیل قسمتی از کتاب لولا فاطمه ی آیت الله محمد علی گرامی است:
http://ketaab.iec-md.org/FAATEMEH_ZAHRAA...mi_04.html

بیان حقیقت منافاتى با اتحاد فرق اسلامى ندارد!

گاهى گفته مى‏ شود اساسا نباید مسئله خلافت پس از پیامبر صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و چیزهائى از این قبیل، در جامعه کنونى مطرح شود زیرا این‏ها موجب اختلاف فرق اسلامى خواهد شد
و استدلال به کریمه قرآن «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا»(72) مى‏نمایند
معمولاً هم در این گونه موارد مى‏گویند: دشمن پشت دروازه است، هر گونه بیان مطلبى که مضر به رفاقت گروهها مى‏باشد همکارى با استکبار جهانى است و... و از این قبیل حرفها.
لکن باید توجه نمود که بیان حقیقت دین و مذهب، بیان فطرت است. اختلاف از ناحیه کسانى است که بر خلاف فطرت و حقیقت دین کار مى‏کنند، ... بیان حق و حق‏طلبى هرگز مصداق اختلاف افکنى (مذموم) نیست. این بیان عینا همانند آن است که کسى مال یا ناموس دیگرى را برباید و چون مظلوم فریاد کند، بگویند ساکت شو که اختلاف مى‏شود!


آیات قرآنى و روایات مذهبى با تعبیرات گوناگون وارد شده است که هر یک مربوط به جایى وناظر به موردى است. قرآن همان طور که منادى وحدت و ضد تفرقه است. دعوت داعیان الهى را بهترین سخن مى‏داند:
«و من أحسن قولاً ممّن دعا إلى الله و عمل صالحا و قال إنّنی من المسلمین؛
چه کسى خوش سخن‏تر از آن که دعوت به خدا کند و عمل شایسته نماید و بگوید که من از مسلمانان هستم.»(73)
دعوت همه انبیاء موجب اختلاف در جامعه شده، عدّه‏اى مؤمن به برنامه پیامبران و عده‏اى کافر شدند و درگیرى‏هاى شدیدى بین آن دو گروه پیدا شده است.

قرآن مى‏فرماید:
« کان الناس أمّة واحدة فبعث اللّه النبیّن مبشّرین و منذرین...؛
مردم همه یک پارچه بودند خداوند پیامبران را براى تبشیر و انذار فرستاد و کتاب را به حق همراهشان کرد تا بین مردم در موضوع اختلافشان حکم کند و در آن اختلاف نکردند مگر کسانى که کتاب را دریافت کرده، پس از آن که دلائل روشن به آنان رسیده بود، از سر ظلم...»(74)

پس مردم پیش از نزول کتب و ارسال رسل یک پارچه بودند یعنى اختلاف مذهبى نداشتند زیرا مذهبى و کتابى نبود...، لیکن اگر انبیاء نبودند همه در گمراهى و ضد ارزش و خلافت فطرت بودند، با آمدن انبیاء اگر همه اصلاح نشدند اقلاً عده‏اى نجات یافتند، دعوتى که براى نجات غریق باشد اختلاف افکنى نیست. اختلاف را آنها مى‏افکنند که ستم مى‏کنند، انحصارطلبى مى‏کنند، حق دیگران را مى‏برند، ادّعاى ناحق مى‏کنند، غصب حکومت و مقام مى‏کنند. آن گاه اگر کسى بگوید شما شایسته نیستید مى‏گویند اختلاف نیفکنید، در حقیقت این مطللب را چماقى براى استثمار و استعباد مردم مى‏کنند.

آیات قرآنى همه جا از دعوت پیامبر و اصرار و پافشارى مرز میان مؤمنین و کفّار سخن مى‏گوید:
«قل یا أیها الکافرون لا أعبد ما تعبدون و لا أنتم عابدون ما أعبد...»(75)
و هرگز قرآن و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اختلاف افکن نمى‏شوند.

آیه «واعتصموا بحبل اللّه» نیز مربوط به «وحدت اجتماعى» به معنائى که امروزه گفته مى‏شود نیست،
صریح آیه این است که حبل الله، ریسمان الهى، را محور قرار دهید و همه به آن چنگ بزنید
نه این که به هر صورت و با هر ترفند سعى کنید یکپارچه باشید.

اساسا منظور از «حبل الله»، اجتماع یک جامعه نیست که آن یک امر اعتبارى است بلکه منظور یک امر حقیقى تکوینى است،

در روایات هم آمده که منظور از «حبل الله» ریسمان ولایت على علیه‏السلام و امامان پس از او مى‏باشد


همانچه که در دعاى ندبه هم مى‏خوانیم: «و حبل الله المتین و صراطه المستقیم؛ على علیه‏السلام پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ریسمان محکم الهى و صراط مستقیم او بود»

روایت ابن یزید از امام کاظم علیه‏السلام و جابر از امام باقر علیه‏السلام را ببینید:
«على بن ابى طالب حبل الله المتین است» و «آل محمد حبل الله است که خداوند دستور به تمسک به آن داده است».

در تفسیر على بن ابراهیم هم آمده: «منظور توحید و ولایت است».

در روایت معانى الاخبار صدوق آمده است: حبل الله قرآن است، امام و قرآن از هم جدا نیستند، قرآن به امام هدایت مى‏کند و امام به قرآن»(76)


نکته دیگرى که لازم است مورد توجّه قرار گیرد این است که بحث علمى وتحقیق تاریخ، وحدت را بر هم نمى‏زند بلکه نوع برخورد و درگیرى جدال و مراء و تعصّب است که به ناراحتى و جدائى مى‏انجامد وگرنه حتى بحث‏هاى مربوط به اصل توحید میان مسلم و کافر، اگر انسانى و بدون عصبیّت انجام شود هیچ گونه منافاتى با رفاقت و همزیستى مسالمت‏آمیز ندارد. خود من شخصا احیانا با برخى افراد غیر معتقد به اصل اسلام بحث داشته‏ام و او مى‏گفت مى‏ترسم تکفیرم کنید گفتم حرفت را بگو! توانستم روشنت مى‏کنم، نتوانستم روابط انسانى هست.

به روایات احتجاجات ائمه علیهم‏السلام و دستوراتى که درباره مناظره با اهل تسنن داده‏اند رجوع کنید و به خصوص دو جلد کتاب مرحوم طبرسى را به دقت ملاحظه فرمایید که هرگز اهل بیت علیهم‏السلام به بهانه وحدت و مانند آن، کتمان حقایق نکرده‏اند.

مى‏گویند: «زمان فرق مى‏کند، اکنون در برابر قدرت استکبارى آمریکا و مانند آن هستیم،...»

مگر در زمان اهل بیت جنگ‏هاى برون مرزى در جریان نبود، مگر سپاه اسلام درگیر جنگ‏هاى مهم با یهود و مسیحیّت نبود؟!


به این جمله حضرت صادق علیه‏السلام اکتفا مى‏کنم که به محمد بن نعمان فرمود دقت کنید:
«خاصموهم و بیّنوا لهم الهدى الذی أنتم علیه و بیّنوا لهم ضلالهم و باهلوهم فی علی علیه‏السلام ؛
با آن‏ها بحث و جدال کنید و راه هدایتى که دارید نشانشان بدهید و گمراهیشان را برایشان روشن کنید و در مورد على علیه‏السلام با آن‏ها مباهله نمایید.»(77)


(72) - آل عمران /103.
(73) - فصلّت /33.
(74) - بقره، 213.
(75) - به این مناسبت باید عرض کنم بیان مسائل اجتماعى و اخلاقى اسلام نیز اجتهاد و تخصص مى‏خواهد، روایات، اطلاق و تقیید و عموم وخصوص و... دارند، هم دعوت به صبر داریم هم دعوت به جهاد، هم اصرار بر کسب و کار داریم و هم مذمّت جمع ثروت (به حسب ظاهر برخى ادلّه)... این مجتهد است که باید موارد آن‏ها را تشخیص دهد. در قدیم حتى سخنرانیهاى مجالس عمومى نیز در اختیار مجتهدان بود و اینک...
(76) - به تفسیر برهان و نور الثقلین در ذیل آیه 103 آل عمران رجوع فرمایید.
(77)- الفصول المختارة، تألیف سید مرتضى، ص 284.

استدلال عقلی و قرآنی امام زمان در مسئله ی امامت!!!


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر همه ی منتظران و دوستاران مهدی موعود علیه السلام

بر آن شدم تا قاطعترین برهان عقلی و نقلی که در زندگی خود در مسئله ی تعیین امامت تا کنون دیده ام را تقدیم کنم!

این برهان و استدلال قرآنی و عقلی از مولا و سرورمان حضرت بقیة الله العظم روحی لتراب مقدمه الفداه است

من قسمتهایی از یک حدیث بسیار طولانی و فوق العاده را که در باب این مسئله است را تقدیم دوستان میکنم، کامل آن را می توانید در کتاب شریف کمال الدین و تمام النعمه ی شیخ صدوق بیابید دوستان

فقط اگر حوصله نکردید که تمام متن را بخوانید می توانید از اولین جایی که فونت متن را بزرگ کرده ام مطلب را دنبال فرماید!

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِیُّ الْمَعْرُوفُ بِالْکِرْمَانِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِیسَى الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیِّ
قَالَ‏ کُنْتُ امْرَأً لَهِجاً بِجَمْعِ الْکُتُبِ الْمُشْتَمِلَةِ عَلَى غَوَامِضِ الْعُلُومِ وَ دَقَائِقِهَا کَلِفاً بِاسْتِظْهَارِ مَا یَصِحُّ لِی مِنْ حَقَائِقِهَا مُغْرَماً بِحِفْظِ مُشْتَبَهِهَا
کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص: 455

وَ مُسْتَغْلَقِهَا شَحِیحاً عَلَى مَا أَظْفَرُ بِهِ مِنْ مُعْضَلَاتِهَا وَ مُشْکِلَاتِهَا مُتَعَصِّباً لِمَذْهَبِ الْإِمَامِیَّةِ رَاغِباً عَنِ الْأَمْنِ وَ السَّلَامَةِ فِی انْتِظَارِ التَّنَازُعِ وَ التَّخَاصُمِ وَ التَّعَدِّی إِلَى التَّبَاغُضِ وَ التَّشَاتُمِ مُعَیِّباً لِلْفِرَقِ ذَوِی الْخِلَافِ کَاشِفاً عَنْ مَثَالِبِ أَئِمَّتِهِمْ هَتَّاکاً لِحُجُبِ قَادَتِهِمْ إِلَى أَنْ بُلِیتُ بِأَشَدِّ النَّوَاصِبِ مُنَازَعَةً وَ أَطْوَلِهِمْ مُخَاصَمَةً وَ أَکْثَرِهِمْ جَدَلًا وَ أَشْنَعِهِمْ سُؤَالًا وَ أَثْبَتِهِمْ عَلَى الْبَاطِلِ قَدَماً فَقَالَ ذَاتَ یَوْمٍ وَ أَنَا أُنَاظِرُهُ تَبّاً لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ یَا سَعْدُ ...
قَالَ سَعْدٌ فَصَدَرْتُ عَنْهُ مُزْوَرّاً قَدِ انْتَفَخَتْ أَحْشَائِی مِنَ الْغَضَبِ وَ تَقَطَّعَ کَبِدِی مِنَ الْکَرْبِ وَ کُنْتُ قَدِ اتَّخَذْتُ طُومَاراً وَ أَثْبَتُّ فِیهِ نَیِّفاً وَ أَرْبَعِینَ مَسْأَلَةً مِنْ صِعَابِ الْمَسَائِلِ لَمْ أَجِدْ لَهَا مُجِیباً عَلَى أَنْ أَسْأَلَ عَنْهَا خَبِیرَ أَهْلِ بَلَدِی أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ صَاحِبَ مَوْلَانَا أَبِی مُحَمَّدٍ ع فَارْتَحَلْتُ خَلْفَهُ وَ قَدْ کَانَ خَرَجَ قَاصِداً نَحْوَ مَوْلَانَا بِسُرَّ مَنْ رَأَى فَلَحِقْتُهُ فِی بَعْضِ الْمَنَازِلِ فَلَمَّا تَصَافَحْنَا قَالَ بِخَیْرٍ لِحَاقُکَ بِی قُلْتُ الشَّوْقُ ثُمَّ الْعَادَةُ فِی الْأَسْئِلَةِ قَالَ قَدْ تَکَافَیْنَا عَلَى هَذِهِ الْخُطَّةِ الْوَاحِدَةِ فَقَدْ بَرِحَ بِیَ الْقَرَمُ‏ إِلَى لِقَاءِ مَوْلَانَا أَبِی مُحَمَّدٍ ع وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ مَعَاضِلَ فِی التَّأْوِیلِ وَ مَشَاکِلَ فِی التَّنْزِیلِ فَدُونَکَهَا الصُّحْبَةَ الْمُبَارَکَةَ- فَإِنَّهَا تَقِفُ بِکَ عَلَى ضَفَّةِ بَحْرٍ لَا تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ وَ لَا تَفْنَى غَرَائِبُهُ وَ هُوَ إِمَامُنَا فَوَرَدْنَا سُرَّ مَنْ رَأَى فَانْتَهَیْنَا مِنْهَا إِلَى بَابِ سَیِّدِنَا فَاسْتَأْذَنَّا فَخَرَجَ عَلَیْنَا الْإِذْنُ بِالدُّخُولِ عَلَیْهِ وَ کَانَ عَلَى عَاتِقِ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ جِرَابٌ قَدْ غَطَّاهُ بِکِسَاءٍ طَبَرِیٍّ فِیهِ مِائَةٌ وَ سِتُّونَ صُرَّةً مِنَ الدَّنَانِیرِ وَ الدَّرَاهِمِ عَلَى کُلِّ صُرَّةٍ مِنْهَا خَتْمُ صَاحِبِهَا
...
فَلَمَّا انْصَرَفَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ لِیَأْتِیَهُ بِالثَّوْبِ نَظَرَ إِلَیَّ مَوْلَانَا أَبُو مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ‏
مَا جَاءَ بِکَ یَا سَعْدُ فَقُلْتُ شَوَّقَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَلَى لِقَاءِ مَوْلَانَا
قَالَ وَ الْمَسَائِلُ الَّتِی أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَهُ عَنْهَا
قُلْتُ عَلَى حَالِهَا یَا مَوْلَایَ
قَالَ فَسَلْ قُرَّةَ عَیْنِی وَ أَوْمَأَ إِلَى الْغُلَامِ
فَقَالَ لِیَ الْغُلَامُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ مِنْهَا
فَقُلْتُ ...

فَأَخْبِرْنِی یَا مَوْلَایَ عَنِ الْعِلَّةِ الَّتِی تَمْنَعُ الْقَوْمَ مِنِ اخْتِیَارِ إِمَامٍ لِأَنْفُسِهِمْ قَالَ مُصْلِحٍ أَوْ مُفْسِدٍ قُلْتُ مُصْلِحٍ قَالَ فَهَلْ یَجُوزُ أَنْ تَقَعَ خِیَرَتُهُمْ عَلَى الْمُفْسِدِ بَعْدَ أَنْ لَا یَعْلَمَ أَحَدٌ مَا یَخْطُرُ بِبَالِ غَیْرِهِ مِنْ صَلَاحٍ أَوْ فَسَادٍ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهِیَ الْعِلَّةُ وَ أُورِدُهَا لَکَ بِبُرْهَانٍ یَنْقَادُ لَهُ عَقْلُکَ‏ «3» أَخْبِرْنِی عَنِ الرُّسُلِ الَّذِینَ اصْطَفَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِمُ الْکِتَابَ وَ أَیَّدَهُمْ بِالْوَحْیِ وَ الْعِصْمَةِ إِذْ هُمْ أَعْلَامُ الْأُمَمِ‏ «4» وَ أَهْدَى إِلَى‏ الِاخْتِیَارِ مِنْهُمْ مِثْلُ مُوسَى وَ عِیسَى ع هَلْ یَجُوزُ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِمَا وَ کَمَالِ عِلْمِهِمَا إِذَا هَمَّا بِالاخْتِیَارِ أَنْ یَقَعَ خِیَرَتُهُمَا عَلَى الْمُنَافِقِ وَ هُمَا یَظُنَّانِ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ قُلْتُ لَا فَقَالَ هَذَا مُوسَى کَلِیمُ اللَّهِ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِ وَ کَمَالِ عِلْمِهِ وَ نُزُولِ الْوَحْیِ عَلَیْهِ اخْتَارَ مِنْ أَعْیَانِ قَوْمِهِ وَ وُجُوهِ عَسْکَرِهِ لِمِیقَاتِ رَبِّهِ سَبْعِینَ رَجُلًا مِمَّنْ لَا یَشُکُّ فِی إِیمَانِهِمْ وَ إِخْلَاصِهِمْ فَوَقَعَتْ خِیَرَتُهُ عَلَى الْمُنَافِقِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا إِلَى قَوْلِهِ‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ‏ «الأعراف: 155.» فَلَمَّا وَجَدْنَا اخْتِیَارَ مَنْ قَدِ اصْطَفَاهُ اللَّهُ لِلنُّبُوَّةِ وَاقِعاً عَلَى الْأَفْسَدِ دُونَ الْأَصْلَحِ وَ هُوَ یَظُنُّ أَنَّهُ الْأَصْلَحُ دُونَ الْأَفْسَدِ عَلِمْنَا أَنْ لَا اخْتِیَارَ إِلَّا لِمَنْ یَعْلَمُ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ وَ مَا تَکِنُّ الضَّمَائِرُ وَ تَتَصَرَّفُ عَلَیْهِ السَّرَائِرُ وَ أَنْ لَا خَطَرَ لِاخْتِیَارِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ بَعْدَ وُقُوعِ خِیَرَةِ الْأَنْبِیَاءِ عَلَى ذَوِی الْفَسَادِ لَمَّا أَرَادُوا أَهْلَ الصَّلَاحِ.
کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص: 463

سعد بن عبد اللَّه قمّى گوید:
من شوق زیادى به گرد آورى کتابهایى داشتم که مشتمل بر علوم مشکله و دقایق آنها باشد و در کشف حقایق از آن کتابها تلاش و کوشش مى‏کردم و آزمند حفظ موارد اشتباه و نامفهوم آنها بودم و بر آنچه از معضلات و مشکلات علمى دست مى‏یافتم به آسانى به کسى نمى‏گفتم و نسبت به مذهب امامیّه تعصّب داشتم، …
تا آنکه گرفتار یک ناصبىّ شدم که در منازعه عقیدتى سخت‏گیرتر و در دشمنى کینه‏توزتر و در جدال و پیروى از باطل تندتر و در پرسش بدزبان‏تر و در پیروى از باطل از همه متعصّب‏تر بود.
یک روز که با وى مناظره مى‏ کردم گفت: اى سعد! واى بر تو و بر اصحاب تو شما رافضیان ...
سعد گوید: من با بهانه ای خود را از دست او رهانیدم ولى از خشم اندرونم پر شده بود و از غصّه نزدیک بود جگرم پاره پاره شود، و من پیش از آن طومارى تهیه کرده بودم و در آن چهل و چند مسأله دشوار را نوشته بودم که پاسخگویى براى آنها نیافته بودم و مى‏خواستم از عالم شهر خود احمد بن اسحاق که مصاحب مولایمان ابو محمّد (امام حسن عسگری) علیه السّلام بود پرسش کنم و به دنبال او رفتم،
او به قصد سرّ من راى (سامرا) و براى شرفیابى حضور امام علیه السّلام از قم بیرون رفته بود و در یکى از منازل راه به او رسیدم و چون با او مصافحه کردم گفت: خیر است،
گفتم: اوّلا مشتاق دیدار شما بودم و ثانیا طبق معمول سؤالهایى از شما دارم،
گفت: در این مورد با هم برابر هستیم، من هم مشتاق ملاقات مولایم ابو محمّد (امام حسن عسگری) علیه السّلام هستم و مى‏خواهم مشکلاتى در تأویل و معضلاتى در تنزیل را از ایشان پرسش کنم، این رفاقت میمون و مبارک است زیرا به وسیله آن به دریایى خواهى رسید که عجائبش تمام و غرائبش فانى نمى‏شود و او امام ما است.
بعد از آن با هم به سامرّا درآمدیم و به در خانه مولایمان رسیدیم اجازه خواستیم و براى ما اذن دخول صادر شد
سعد گوید: من نمى‏ توانم مولاى خود ابو محمّد علیه السّلام را در آن لحظه که دیدار کردم و نور سیمایش ما را فرا گرفته بود به چیزى جز ماه شب چهارده تشبیه کنم.
و بر زانوى راستش پسر بچه‏اى نشسته بود ...
بر او سلام کردیم و او پاسخ گرمى داد و اشاره فرمود که بنشینیم و چون از نوشتن نامه فارغ شد،...
ابو محمّد علیه السّلام به من نظر کرد و فرمود:
اى سعد! تو براى چه آمدى؟
گفتم: احمد بن اسحاق مرا به دیدار مولایمان تشویق کرد،
فرمود: و مسائلى که مى‏ خواستى بپرسى!
گفتم: اى مولاى من آن مسائل نیز بر حال خود است،
فرمود: از نور چشمم بپرس! و به آن پسر بچه اشاره فرمود و آن پسر بچه گفت:
از هر چه مى‏خواهى بپرس.
گفتم:…


اى مولاى من علّت چیست که مردم از برگزیدن امام براى خویشتن ممنوع شده‏ اند؟

فرمود: امام مصلح برگزینند و یا امام مفسد؟
گفتم: امام مصلح،
فرمود: آیا امکان ندارند که برگزیده آنها مفسد باشد؟ چون کسى از درون دیگرى که صلاح است و یا فساد مطّلع نیست.
گفتم: آرى امکان دارد،
فرمود: علّت همین است
و براى تو دلیل دیگرى بیاورم که عقلت آن را بپذیرد،
فرمود: رسولان الهى که خداى تعالى آنها را برگزیده و بر آنها کتاب فرو فرستاده و آنها را به وحى و عصمت مؤیّد ساخته تا پیشوایان امّتها باشند چگونه‏ اند؟
آیا مثل موسى و عیسى علیهما السّلام که پیشوایان امتند و بر برگزیدن شایسته‏ ترند و عقلشان بیشتر و علمشان کامل‏تر آیا ممکن است منافق را به جاى مؤمن برگزینند؟
گفتم: خیر،
فرمود: این موسى کلیم اللَّه است که با وفور عقل و کمال علم و نزول وحى بر او از اعیان قوم و بزرگان لشکر خود براى میقات پروردگارش هفتاد تن را برگزید و در ایمان و اخلاص آنها هیچ گونه شک و تردیدى نداشت،

امّا منافقین را برگزیده بود، 


خداى تعالى مى‏ فرماید:

وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا « الأعراف: 155.»
و موسى براى وعده گاه ما از میان قومش هفتاد مرد را برگزید.(155)

تا این آیه: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً (55-بقره)
و (نیز به یاد آورید) هنگامى را که گفتید: «اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم!» (55)

تا آنجا که فرمود: فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ‏ (153-نساء)
و بخاطر این ظلم، صاعقه آنها را فرا گرفت (153)

و چون مى‏ بینیم که برگزیده پیامبر افسد بوده و نه اصلح در حالى که مى‏ پنداشته آنها اصلح هستند، مى‏ فهمیم برگزیدن مخصوص کسى است که ما فی الصّدور و ضمائر و سرائر مردم را بداند و برگزیدن مهاجرین و انصار ارزشى ندارد جایى که برگزیده پیامبران به جاى افراد صالح افراد فاسد باشند.


سپس مولایمان فرمود: اى سعد! ...
سعد گوید: سپس مولاى ما حسن بن علیّ علیه السّلام با آن پسربچه براى اقامه نماز برخاستند و من نیز برگشتم...

کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج‏2، ص: 191 تا 206





چه بگویم و اصلاً چه می توان گفت؟
فقط می توانم بگویم:

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی بن ابی طالب
خدا را شکر که مولایم علی شد!


دوستان در تصریح این معنا که امام و پیشوا و رهبری که بخواهد مردم را به سمت امر خدا هدایت کند باید تنها و فقط و فقط از سوی خود خدا مشخص شود این آیه را نیز تقدیم می کنم:

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا (24-سجده)
و از آنان امامان (و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مى‏ کردند


امامت و پیشوایی برای هدایت مردم به سمت خدا فقط از سوی خدا مشخص می شود و خدا آن را واگذار نکرده است به احدی!

و امیدواریم در روز قیامت که:
یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (71-اسراء)
روزى را که هر گروهى را با امامشان مى‏ خوانیم!(71)

ما را با امام زمانمان حضرت حجت ابن الحسن العسگری روحی لتراب مقدمه الفداه بخوانند و مشمول کسانی باشیم که:

فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً (71)
پس کسانى که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادى و سرور) مى‏ خوانند و بقدر رشته شکاف هسته خرمایى به آنان ستم نمى‏شود! (71)



ای دل غمگین مباش که مولای ما علیست!