بحثی پرامون انحراف اعتقادیِ عمیقِ یاشار سلطانی در مفهوم عدالت!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ[1]
(خداوند) از آنچه انجام مىدهد بازخواست نمىشود، درحالىکه آنان بازخواست مىشوند.
یاشار سلطانی در بخشی از پیام خود، خطاب به علیرضا پناهیان چنین
بیان داشته:
«برای ما دم از مساوات نزنید. کاش بجای هماندیشی با میلیاردها و تریلیاردرها، کمی
درس می خواندید تا بفهمید که عدالت از اصول دین ماست و حتی باید بر رفتار خدا نیز
حاکم باشد، چه رسد به بنده خدا[2].»
معنای جمله یاشار سلطانی که بُلد شده این است که ما یک متری داریم که با آن میتوانیم فعل خدا را از حیث مطابق بودن با عدل یا عدم تطابق با عدل بسنجیم!
یعنی در عالم خارج، محک و میزان و متر و سنجهای داریم که عدالت با آن تعریف میشود و میتوانیم حتی با آن، فعل خدا را نیز، از این نظر که مطابق عدالت بوده یا نه را بسنجیم!
خدا که هیچ!
علی بن ابیطالب علیهما السلام یکی از بندگان خداست؛ منتها
چه بندهای؟
بندهای که ارادهای جز اراده خدا ندارد و هر چه میکند طبق امر و رضای الهیست!
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که افضل از ایشان است درباره ایشان
(به نقل از شیعه و سنی با اسناد صحیح[3]) فرموده
است:
عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلَى لِسَانِهِ
وَ اَلْحَقُّ یَدُورُ حَیْثُ مَا دَارَ عَلِیٌّ[4].
علی با حق است و حق با او و بر زبانش و حق به گرد علی میگردد هر کجا علی باشد.
مقصود از قسمت آخر حدیث فوق چیست؟
برای فهم بهتر آن باید به حدیث نبویِ دیگری در باب عمار توجه کنیم:
عماراً مع الحق و الحق معه یدور عمار مع الحق اینما دار[5].
عمار با حق است و حق با عمار، عمار به گِرد حق میچرخد، هر کجا حق باشد!
با مقایسه دو حدیث فوق در مییابیم که، وقتی بناست حق به گِرد
علی بگردد، یعنی خود امیرالمؤمنین علیه السلام و قول و فعلشان ملاک حق است و حق بر
اساس قول و فعل علی علیه السلام مشخص میشود؛ نه اینکه ملاک و محک و سنجهای به نام
حق در خارج وجود داشته باشد و آن را بر قول و فعل علی بن ابیطالب علیهما السلام قرار
دهیم تا مشخص شود آیا قول و فعل علی بن ابیطالب علیهما السلام بر اساس حق است یا نه.
اما در خصوص عمّار اینگونه نیست! در خارج از عمار ملاک و محک و سنجهای به
نام حق وجود دارد که عمار باید به گِرد آن بگردد و آن وجود نازنین مولیالموحدین امیرالمؤمنین
علی علیه السلام است.
هر چیز که مطابق حق باشد، مطابق عدل هم هست و بر این اساس نیز، میزان عدالت هم قول و فعل علی بن ابیطالب است.
زمانی که در خارج از قول و فعل علی بن ابیطالب علیهما السلام، ما مفهومی به نام حق نداریم و ملاک حق و باطل بودن یک چیز، موضعِ علی علیه السلام نسبت به آن است؛ به طریق اولی نیز در عالم خارج، سنجه و محک و ملاکی نداریم که بخواهیم بر اساس آن میزان، مطابقِ حق بودنِ فعل خدا را مورد سنجش قرار دهیم و قول و فعل خداوند، خود نشاندهنده حق و عدالت است!
چناچه خود خداوند در قرآن میفرماید:
لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ[6]
(خداوند) از آنچه انجام مىدهد بازخواست نمىشود، درحالىکه آنان بازخواست مىشوند.
یعنی بنا نیست خداوند برای افعالش مورد بازخواست قرار گیرد که آیا مطابق حق بوده یا
نه، مطابق عدل بوده یا نه! چرا که ملاک حق و باطل، خود فعل و قول خداوند است!
چنانچه در برخی روایاتِ تفسیریِ ذیل این آیه شریفه، با وضوح بیشتری به این حقیقت تصریح
شده است، از جمله:
از مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده است:
«خدای تبارکوتعالی کفی از آب گوارای شیرین را برگرفت [و با آن گِلی درست کرد] و آن
را خشک کرد؛ پس جامد شد. سپس به آن فرمود:
«انبیاء مرسلین (بندگان صالح و امامان هدایت شدهی دعوتکننده بهسوی بهشت و پیروان
آنها) تا روز قیامت را از تو میآفرینم
و اهمیّتی نمیدهم و هیچکس نمیتواند بر کار من خرده بگیرد، ولی در کارهای
آنها، جای سؤال و ایراد است[7]!
علامه طباطبایی در المیزان، ذیل آیه فوق، بحث فوقالعادهای
دارند با عنوان: «گفتارى در حکمت خداى تعالى، و معناى اینکه افعال او داراى
مصلحت است»
این بحث مؤید عرایض فوق است، مبتنی بر آیات و روایات، ملاک حق و باطل و حکیمانه
یا غیر حکیمانه یا عادلانه و ظالمانه بودن یک چیز، فعل و قول خود خدا و حجت خداست!
نه اینکه ما در خارج مفهوم و سنجه و متر و محکی داریم که به کمک آن بتوانیم، فعل و
قول خدا و حجت خدا را از نظر حکیمانه بودن، عادلانه بودن و مطابق حق بودن بسنجیم!
اما بحث عقلی علامه در این خصوص که در تأییدش از آیات و روایات نیز بهرهبردهاند:
«حکمت، وقتى صفت فاعل مىشود که فعل
او با نظام علمى او منطبق، و نظام علمیش نیز به درست از نظام خارجى اخذ شده باشد و
معناى مشتمل بودن فعل او بر مصلحت این است که فعلش با صورت علمیهاى که از خارج در
ذهن ترسیم شده مطابق در آید،
پس در حقیقت، حکمت، صفت ذاتى خارج است،
یعنی اگر فاعلى را حکیم، و فعلش را مطابق حکمت مىنامیم، به خاطر این است که فعل او
با وساطت علم با نظام خارج منطبق است،
همچنین اگر فعلى را مشتمل بر مصلحت مىنامیم، باز به خاطر این است که مطابق صورت علمىِ
ذهن فاعل است، و صورت علمى ذهن فاعل نیز مطابق با نظام خارج.
البته این مطلب در افعالى تمام و صحیح و صادق است که منظور از آن فعل، مطابقت با
نظام خارج باشد، مانند افعال ارادى ما،
اما آن افعالى که خود نظام خارج است، مانند افعال خداى تعالى، آن دیگر خودش حکمت، و
عین آن است،
نه اینکه در صورتى که مطابق با چیز دیگرى باشد حکمت تلقی شود.
پس اینکه مىگوییم فعل خدا مشتمل بر مصلحت است، معنایش این است که متبوع مصلحت
است و مصلحت به تَبَع آن مشخص میشود،
نه اینکه تابع مصلحت باشد و مصلحت، خداى را بر انجام آن دعوت و وادار کرده باشد.
غیر از خداى تعالى هر فاعل دیگرى، مسئول در فعل خود است که چرا
چنین کردى[8]؟
و لذا موظف است فعل خود را با نظام خارجى تطبیق دهد، و در پاسخ کسى که مىپرسد چرا
چنین کرده، به علت و وجه مصلحتى که وى را وادار به آن فعل کرده، اشاره و استدلال میکند.
اما چنین سؤالى در مورد خداى تعالى هیچ وجهی ندارد، براى اینکه براى افعال او نظامى
خارجى نیست تا با آن نظام تطبیق داده شود؛
چون فعل خدا همان خارجیت و خودِ نظام خارجى است، که هر حکیمى فعل خود را با آن تطبیق
مىدهد، و غیر این نظامِ خارجى، نظام دیگرى نیست تا خداوند فعل خود را با آن تطبیق
دهد،
و فعل خدا همان عالم خارج است که صورت علمى و ذهنى آن، هر فاعلى را وادار به عمل نموده،
به سوى انجام آن به حرکت در مىآورد، و غیر این خارج، خارجیت دیگرى نیست تا صورت علمى
آن، خداى تعالى را به فعل وا داشته باشد!
آنچه که ما گفتیم مطلبى است که هم مباحث عقلى آن را تأیید مىکند،
و هم بحث قرآنى، و از آیات قرآن همین بس که مىفرماید: (وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ
قَوْلُهُ الْحَقُّ[9]
و روزی که بگوید: موجود باش، آن چیز بیدرنگ موجود خواهد شد. سخن او حق است)
زیرا در این آیه، کلمه (کن) را تنها و تنها وسیله ایجاد معرفى نموده، و آن را کلام
خود دانسته و نیز خود آن را حق (عین ثابت خارجى ) معرفى نموده است.
و نیز فرمود: (الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ[10] حق از جانب پروردگار تو است. پس از تردیدکنندگان
مباش.) و حق عبارت است از سخن و یا اعتقادى که با واقعیت و خارج تطبیق کند؛ پس در
حقیقت خود خارج اصالتاً حق است و قول و فعل مطابق با آن، به تبع آن حق است.
وقتى خارج، فعل خدا باشد آن وقت با در نظر گرفتن اینکه همین خارج مبداء قول و عمل
حق است، به خوبى روشن مىشود که چطور حق از خدا شروع شده و به سوى او باز مىگردد.
و به همین جهت است که فرمود: (الحق مِن ربک – حق از پروردگار توست) و نفرمود:
(الحق مع ربک - حق با پروردگار توست)
همچنان که خود ما هم در هنگام مخاصمات که بینمان اتفاق مىافتد مىگوییم : (الحق مع
فلان - حق با فلانى است)
ولى خداى تعالى با اینکه باید مىفرمود حق با خدا است چنین نفرمود، بلکه فرمود حق
از ناحیه خدا است تا آن نکته را برساند.
از همینجا معلوم مى شود که از هر فعلى که تصور شود، یکى از عناوین
حق و یا باطل را دارد، مى توان سؤال کرد که آیا مطابق با حق هست یا نه؟
و معلوم است که این سؤال در غیر خودِ حق صحیح است، نه در خود آن، براى اینکه
حق بودن به ذات خود او است نه به مطابق بودنش با امر خارجی[11]!
و در ادامه نیز بس از بیان این استدلالهای عقلی و قرآنی، در بخش بحث رواییِ این آیه، علامه طباطبایی، به حدیث ذیل که به نقل از امام باقر علیه السلام و در کتاب توحید شیخ صدوق نقل شده استناد مینمایند و درباه این حدیث چنین بیان میدارد که:
«این روایت، بیانى را که ما در ذیل آیه مزبور گذراندیم تأیید مىکند[12].»
در این حدیث مورد استناد علامه نیز امام باقر علیه السلام تصریح
فرمودهاند که هر منعی که خدا انجام داده است، خود آن فعلِ منعکردن خدا، عین عدل است؛
به تعبیر دیگر، اگر کسی را از زیبایی ظاهر در خلقت منع کرده، عین عدل است.
اگر کسی را به رغم تلاش از وسعت رزق منع کرده، عین عدل است.
اگر کسی و کسانی را از آسایش و امنیت و صلح منع کرده، عین عدل است.
و این منعهای خداوند ولو که به اصطلاح با عقل ما هم جور در نیاید و از نظر انسان خلاف
عدالت باشد، چون فعلخدا و خداست و او مالک مطلق و حقیقیست، عین عدل است!
یعنی میزان برای عادلانه و حق بودن یک چیز، خود فعل و قول خداست، نه اینکه مفروضی به
عنوان سنجه عدل و حق داشته باشیم و با آن متر و سنجه و محک بخواهیم فعل خدا را از حیث
مطابق حق و عدل بودن بسنجیم!
اما حدیث شریف امام باقر علیه السلام در این خصوص:
جابر بن یزید جعفی میگوید: به امام باقر علیه السلام عرضه داشتم:
یا بن رسول اللّه، ما بسیارى اطفال را مىبینیم که مرده متولد مىشوند و بسیارى قبل
از اینکه خلقتشان تمام گردد سقط مىشوند و بعضى دیگر کور و لال و کر به دنیا مىآیند
و بعضى دیگر پس از ساعتى بعد از ولادت مىمیرند بعضى دیگر فقط تا سن بلوغ مىمانند،
بعضى دیگر تا سن پیرى، سر این اختلاف چیست؟
حضرت فرمود: خداى تبارک و تعالى از خلق خود سزاوارتر به تدبیر امر خلق است، زیرا او
خالق و مالک ایشان است، اگر یکى را از عمر محروم مىدارد از چیزى محروم داشته که سزاوار
و مالک آن نبوده و کسى را هم که عمر مىدهد باز چیزى را مى دهد که وى مالک آن نبوده
پس خداى تعالى هر چه را که مىدهد از باب تفضل و بیاستحقاق بخشی است،
و هر چه را نمىدهد و منع میکند نیز محض عدل است،
«او از آنچه مىکند بازخواست نمىشود بلکه خلق مورد بازخواست او هستند.
(انبیاء:23)»
جابر مى گوید عرضه داشتم: یا بن رسول اللّه چطور از آنچه مىکند بازخواست نمىشود؟
فرمود براى اینکه هیچ کارى نمىکند مگر آنکه، آن کار، خودش حکمت و صواب باشد!
و دیگر اینکه او یگانه، متکبر، جبار و واحد قهار است
و هر کس در دل خود از آنچه او انجام میهد و تقدیر میکند، حرجى احساس کند، کافر
است
و هر که فعلى از افعال او را انکار کند و زشت بشمارد جاحد[13].
برخی لینکهای مرتبط:
لینک مربوط به متن و ترجمه المیزان در مباحث مربوط به آیه23 سوره انبیاء:
http://lib.eshia.ir/12016/14/271
و
https://quran.anhar.ir/tafsirfull-13879.htm
[1] انبیاء:23
[2] اعتماد
آنلاین؛ بخش سیاسی – خبر با
عنوان: سلطان مدعی مساوات –
تاریخ انتشار: جمعه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۹ - ساعت 09:40
آدرس لینک خبر:
[3]
در خصوص منابع شیعه و سنی که با اسناد صحیح حدیث
فوق را به از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردهاند میتوانید به دو لینک ذیل
مراجعه فرمایید:
لینک مربوط به سایت «ویکی فقه» در باب صحت حدیث الحق مع علی
و... در منابع اهل سنت و شیعه:
http://wikifeqh.ir/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%D8%B9_%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%82_%D9%88_%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%82_%D9%85%D8%B9_%D8%B9%D9%84%DB%8C
و لینک مربوط به سایت «ویکی شیعه» در باب صحت حدیث الحق مع علی و... در منابع اهل سنت و شیعه:
https://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%D8%B9_%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%82
[4] مناقب (ابن شهر آشوب): ج3، ص61
[5]
طبقات کبری (ابن اسعد): ج3، ص198
لینک مباحث بررسی حدیث عمار مع الحق و...:
https://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=8656
[6] انبیاء:23
[7] إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا أَحَبَّ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقاً بِیَدِهِ ... فَاغْتَرَفَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی غُرْفَهًًْ مِنَ الْمَاءِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ فَصَلْصَلَهَا فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْکِ أَخْلُقُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِیَ الصَّالِحِینَ وَ الْأَئِمَّهًَْ الْمُهْتَدِینَ الدُّعَاهًَْ إِلَی الْجَنَّهًِْ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُون. (علل الشرایع (شیخ صدوق): ج۱، ص۱۰۴)
[8] بدیهی است که اگر کسی هر چه کند به طبق فرمان و رضای خدا باشد، فعل او نیز مظهری از فعل خداست و اشکال به فعل چنین کسی به اشکال به فعل خدا باز میگردد، لذا از آن شخص نیز به مانند خدا نمیشود بازخواست؛ چرا که فعلش به امر و مطابق رضای خداست و دوئیتی نمیتوان میان فعل او و فعل خدا در نظر گرفت. دستور قرآن مبنی بر تبعیت محض و بیچون و چرا (آل عمران:32) (حشر:7) (احزاب:36) (نساء:80) و عدم هر گونه اعتراض، حتی اعتراض قلبی (نساء:65) به قول و فعل و امر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همین امر است.
[9] انعام:73
[10] آل عمران:60
[11]
الحکمة صفة الفاعل
من جهة انطباق فعله على النظام العلمی المنطبق على النظام الخارجی واشتمال فعله على
المصلحة هو ترتبه على الصورة العلمیة المترتبة على الخارج ، فالحکمة بالحقیقة صفة ذاتیة
للخارج وإنما یتصف الفاعل أو فعله بها من جهة انطباق الفعل علیه بوساطة العلم ، وکذا
الفعل مشتمل على المصلحة بمعنى تفرعه على صورتها العلمیة المحاکیة للخارج.
وهذا إنما یتم فی الفعل الذی أرید به مطابقة الخارج کأفعالنا الإرادیة وأما الفعل الذی
هو نفس الخارج وهو فعل الله سبحانه فهو نفس الحکمة لا لمحاکاته أمرا آخر هو الحکمة
وفعله مشتمل على المصلحة بمعنى أنه متبوع المصلحة لا تابع للمصلحة بحیث تدعوه إلیه
وتبعثه نحوه کما عرفت.
وکل فاعل غیره تعالى یسأل عن فعله بقول « لم فعلت کذا »؟ والمطلوب به أن یطبق فعله
على النظام الخارجی بما عنده من النظام العلمی ویشیر إلى وجه المصلحة الباعثة له نحو
الفعل، و أما هو سبحانه فلا مورد للسؤال عن فعله إذ فعله نفس النظام الخارجی الذی یطلب
بالسؤال تطبیق الفعل علیه ولا نظام خارجی آخر حتى یطبق هو علیه، و فعله هو الذی تکون
صورته العلمیة مصلحة داعیة باعثة نحو الفعل ولا نظام آخر فوقه ـ کما سمعت ـ حتى تکون
الصورة العلمیة المأخوذة منه مصلحة باعثة نحو هذا النظام فافهم.
هذا ما یعطیه البحث العقلی ویؤیده البحث القرآنی وکفى فی ذلک قوله تعالى: «وَیَوْمَ
یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ » الأنعام:٣، فقد عد کلمة «کُنْ» التی هی
ما به یوجد الأشیاء أی وجودها المنسوب إلیه قولا لنفسه وذکر أنه الحق أی العین الثابت
الخارجی فقوله هو وجود الأشیاء الخارجی وهو فعله أیضا فقوله فعله وقوله وفعله وجود
الأشیاء خارجا، وقال: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ» آل
عمران:٦٠، والحق هو القول أو الاعتقاد من جهة أن الخارج یطابقه فالخارج حق بالأصالة
والقول أو الاعتقاد حق یتبع مطابقته، وإذا کان الخارج هو فعله تعالى والخارج هو مبدأ
القول والاعتقاد فالحق منه تعالى یبتدأ وإلیه یعود، ولذا قال: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ»
ولم یقل: الحق مع ربک کما نقول فی المخاصمات التی فیها بیننا: الحق مع فلان.
ومن هنا یظهر أن کل فعل ففیه سؤال إلا فعله سبحانه لأن المطلوب بالسؤال بیان کون الفعل
مطابقا ـ بصیغة اسم المفعول ـ للحق وهذا إنما یجری فی غیر نفس الحق وأما الحق نفسه
فهو حق بذاته من غیر حاجة إلى مطابقة. (المیزان فی التفسیر القرآن (علامه طباطبایی):
ج14، ص270 تا 273)
[12] أقول: وهو یؤید ما قدمناه فی تقریر الدلیل. (المیزان فی التفسیر القرآن (علامه طباطبایی): ج14، ص271)
[13]
جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ
اَلْجُعْفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرِ
عَلَیْهِما السَّلاَمُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنَّا نَرَى مِنَ اَلْأَطْفَالِ
مَنْ یُولَدُ مَیِّتاً وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْقُطُ غَیْرَ تَامٍّ وَ مِنْهُمْ مَنْ یُولَدُ
أَعْمَى أَوْ أَخْرَسَ أَوْ أَصَمَّ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمُوتُ مِنْ سَاعَتِهِ إِذَا
سَقَطَ عَلَى اَلْأَرْضِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَبْقَى إِلَى اَلاِحْتِلاَمِ وَ مِنْهُمْ
مَنْ یُعَمَّرُ حَتَّى یَصِیرَ شَیْخاً فَکَیْفَ ذَلِکَ وَ مَا وَجْهُهُ فَقَالَ عَلَیْهِ
السَّلاَمُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَوْلَى بِمَا یُدَبِّرُهُ مِنْ أَمْرِ
خَلْقِهِ مِنْهُمْ وَ هُوَ اَلْخَالِقُ وَ اَلْمَالِکُ لَهُمْ فَمَنْ مَنَعَهُ اَلتَّعْمِیرَ
فَإِنَّمَا مَنَعَهُ مَا لَیْسَ لَهُ وَ مَنْ عَمَّرَهُ فَإِنَّمَا أَعْطَاهُ مَا لَیْسَ
لَهُ فَهُوَ اَلْمُتَفَضِّلُ بِمَا أَعْطَاهُ وَ عَادِلٌ فِیمَا مَنَعَ «وَ لا یُسْئَلُ
عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ. (انبیاء:23)»
قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ کَیْفَ لا یُسْئَلُ عَمّا
یَفْعَلُ
قَالَ لِأَنَّهُ لاَ یَفْعَلُ إِلاَّ مَا کَانَ حِکْمَةً وَ صَوَاباً
وَ هُوَ اَلْمُتَکَبِّرُ اَلْجَبَّارُ وَ اَلْوَاحِدُ اَلْقَهَّارُ فَمَنْ وَجَدَ فِی
نَفْسِهِ حَرَجاً فِی شَیْءٍ مِمَّا قَضَى اَللَّهُ فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ أَنْکَرَ
شَیْئاً مِنْ أَفْعَالِهِ جَحَدَ. (التوحید (شیخ صدوق): ج1، ص397)