آیات آغازین سورهی محمد (صلیاللهعلیهوآله) پرده از حقیقتی بسیار
عمیق و مهم برمیدارد.
خداوند در آیات اول تا سوم سورهی محمد (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید:
«الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ * وَ
الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى
مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْالَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ
* ذلِکَ بِأَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذینَ
آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللهُ لِلنَّاسِ
أَمْثالَهُمْ[1]
کسانى که کافر شدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند، [خداوند] اعمالشان را
نابود مىکند.
و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمّد نازل
شده و آن حقّی است از سوی پروردگار نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را
مىبخشد و کارشان را اصلاح مىکند.
این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروی کردند، و مؤمنان از حقّی که از سوی
پروردگارشان بود تبعیّت نمودند؛ اینگونه خداوند برای مردم مثلهای [زندگی]
آنان را بیان میکند.»
ما در این آیات با دو مفهوم
مواجه هستیم، یکی عمل و دیگری تبعیت از حق یا باطل!
در آیهی نخست صحبت از نابود کردن اعمال کسانی است که از راه حق باز میدارند.
یعنی کسانی هستند که به ظاهر اعمال نیکی دارند، اما در عین حال از راه خدا نیز باز
میدارند؛
در آیهی سوم میفرماید این که اینها که اعمال به ظاهر نیکی هم دارند، اما از
راه خدا هم باز میدارند و خدا اعمالشان را نیز نابودشان میکند، به این علت است
که در حال تبعیت از باطل هستند.
یعنی تبعیت از باطل عامل ۲ چیز
میشود!
نخست اینکه
شخص تابع باطل ولو به ظاهر اعمال نیکی هم داشته باشد اما خدا آن اعمال را نابود میکند.
دیگر اینکه کسی که تابع باطل است در حقیقت با هر فعلش
دارد سد راه خدا میکند، لذا به جهت تبعیت از باطل و بازداشتن دیگران از راه
خدا، خداوند اعمالشان را نابود میکند!
در نقطهی مقابل با کسانی مواجه هستیم که با وجود اینکه سیئاتی دارند، اما ضمن ایمان
آوردن ابتدایی و انجام اعمالی صالح، به یک امر خاصی که بر پیامبر نازل شده نیز
ایمان آوردهاند، و از این حق خاص نازل شده از سوی پروردگار تبعیت کردند؛ لذا
به این جهت سیئاتشان نیز مورد مغفرت واقع شده. (نکتهی تأملبرانگیز دیگر در باب
آیه دوم این است که خدا تأکید خاصی دارد که این امر حق خاص نازل شده به پیامبر که
مردم باید به آن ایمان بیاورند از سوی پروردگار است، گویی برخی مدعی هستند و
نظرشان این است این امر پیامبر نه حق است و نه از سوی پروردگار!)
حال سوال اینجاست:
مقصود از این سبیل الله (راه خدا) که برخی از آن باز میدارند و امر باطلی که آن
بازدارندگان از راه خدا از آن تبعیت میکنند و موجب نابودی اعمالشان میشود چیست؟ و
مقصود از آن امر حق خاصی که به جز سایر اموری که بر پیامبر صلی الله علیه و آله
نازل شده باید با طور ویژه به آن ایمان آورد و تابع آن امر حق خاص شد چیست؟
(امری که گویی برخی منکر آن هستند که حق است و از سوی پروردگار به پیامبر نازل
شده)
امر حق خاصی که ایمان به آن و تبعیت از آن باعث میشود گناهان انسان مورد مغفرت
الهی قرار گیرد و امر انسان اصلاح شود.
توجه به این آیات شریفه از دو جنبه اهمیت ویژه دارد!
نخست اینکه نشان میدهد، بر طبق صریح آیات قرآن، در مقایسهی اهمیت عمل نسبت به
اعتقاد و تابع یک مفهوم حق یا باطل شدن، آنچه از منظر قرآن کریم بسیار مهمتر است
اعتقاد و تابع امر حق یا باطل شدن است!
در فضاهای
روشنفکری مذهبی که خیلی تمایل به صلح کل دارند و پذیرش اختلاف سلایق، تأکیدشان را
میبرند بر عمل نیکو و نیکوکاری و خوشخلقی این مفاهیم! حال آنکه طبق صریح آیات
قرآن آنچه بسیار مهم است این است که انسان چه چیز را حق میداند و تابع چه چیزی
میشود.
اگر آنچه را انسان حق میداند و تابعش میشود واقعا حق باشد، خدا فرموده موجب
بخشش گناهانش میشود و اعمال صالحش در نظر گرفته میشود و امرش در نهایت اصلاح میشود.
اما اگر آنچه انسان حق میداند و تابعش میشود واقعا حق نباشد و باطل باشد، خدا
فرموده هر چه هم عمل داشته باشد، سودی ندارد و همه را نابود میکند و در عمل کسی
که تابع حق نیست و امر باطلی را حق میداند مصداق کسی است که از راه خدا باز میدارد،
حال هر عملی میخواهد داشته باشد!
دوم اینکه توجه به این آیات شریفه مشخص کند که، ایمان صرف به پیامبر
نجاتبخش نیست! بلکه در کنار ایمان به پیامبر، باید به یک امر حقی که از سوی
خدا به پیامبر نازل شده و پیامبر آن را امر کرده نیز ایمان آورد و تابع آن شد تا
انسان به صلاح و نجات برسد!
و این امر خاص هم به گونهای است که خداوند تأکید میکند که هم حق است و هم از
سوی پروردگار است، یعنی گویا در زمان ابلاغ این امر خاص از سوی پیامبر عدهای
بودند که بیان میکردند که این امر، هم حق نیست و هم از سوی پروردگار نیست[2].
امر خاص پیامبر صلیاللهعلیهوآله که برای نجات حتماً باید به آن ایمان داشت:
در تفسیر این آیات شریفه و تعیین مصادیق برای «نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ
هُوَ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ - آن امر حقی که از سوی پروروگار بر محمد صلی الله
علیه و آله نازل شده است» از امام حسین علیه السلام نقل شده است که فرمودهاند:
نَزَلَتْ فِینَا[3].
در شأن ما اهل بیت نازل شده است.
همچنین از امام باقر و امام صادق علیهما السلام در تعیین مصداق برای
سبیل الله چنین نقل شده:
و کسانی که از راه خدا بازداشتند، مقصود کسانی است که از ولایت علی بن ابیطالب
علیه السلام باز داشتند[4].
یعنی آن امر خاص پیامبر صلیاللهعلیهوآله که خداوند تأکید فرموده که از سوی
پروردگار است و حق است (و چنان بر این که این امر از سوی پروردگار نازل شده و حق
است تأکید و اصرار دارد که گویی بودند کسانی که از ایمان به این امر و پذیرش آن،
به بهانهی اینکه از سوی پروردگار نیست و حق نیست سر باز زدند) و عدم پذیرش
این امر خاص، موجب نابودی اعمال است و پذیرش آن باعث مغفرت و اصلاح
امر انسان، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام و اولاد طاهرین ایشان
صلوات الله علیهم اجمعین است که بدون ایمان آوردن به این امر، ایمان آوردن
به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و سایر دستوراتشان کافی و نجات بخش نخواهد بود و
سایر اعمال نیک انسان نیز موجب اصلاح امر انسان نخواهد شد!
در باب تبیین اهمیت و ارجحیت تبعیت بر همه چیز (حتی عمل صالح)، میتوان
به آیات و روایاتی فراوانی اشاره کرد که در ذیل به چند مورد اشاره میشود:
روایت شده که ابلیس براى عیسى مسیح (علیهالسلام) مجسّم شد و به او گفت: بگو: لا
اله الّا الله.
حضرت فرمود: سخن حقّى است ولى به گفته تو (و به تبعیت از تو) آن را نمىگویم[5].
یعنی حتی کلمهی توحید را نیز نباید به تبع و امر یک باطل و طاغوت بیان کرد!
تا چه رسد به سایر امور...
همچنین، میدانیم نماز مهمترین عمل واجب عبادی است، امری که بارها در
قرآن کریم به طرق مختلف بر آن تأکید شده، اما وقتی بناست جایگاه انسانها در ابدیت
مشخص شود، آن جایگاه با چیزی فراتر از عمل (حتی عملی مانند نماز) مشخص میشود، به
گواه قرآن کریم چیزی گه جایگاه ابدی شخص را در قیامت تعیین میکند این است که شخص
در دنیا حقیقتاً تابع چه کسی بوده و حقیقتاً چه کسی را امام و مقتدای و پیشوای
خود میدانسته:
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ
فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لایُظْلَمُونَ فَتِیلاً[6]
[بهیادآور] روزى را که هر گروهى را با امامشان مىخوانیم. کسانى که نامهی
عملشان به دست راستشان داده شود، آن را [با شادى و سرور] مىخوانند و کمترین ستمى
به آنها نخواهد شد.»
حضرت امام محمد باقر علیه السلام در تفسیر این آیهی شریفه میفرمایند:
هنگامیکه آیهی: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» نازل شد،
مسلمانان گفتند:
«ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! آیا تو امام همهی مردم نیستی»؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «من پیامبر (صلی الله علیه و آله) و فرستادهی خدا بهسوی همهی
مردم هستم، امّا بعد از من مردم از سوی خدا، از اهل بیت من امامانی خواهند داشت که
در میان مردم خواهند آمد و تکذیب میشوند و سردمداران کفر و طرفداران آنها، به این
امامان ظلم خواهند کرد، هر کس با آنها دوستی کند و ولایت آنها را بپذیرد و و
از ایشان تبعیت کند، او از من است، همراه من خواهد بود و مرا ملاقات خواهد
کرد، امّا هرکس به آنها ظلم کند و آنها را تکذیب نماید، از من و همراه من نخواهد
بود و من از او بیزارم[7].
این قسمت از فرمایش این روایت معتبر و صحیح از قول رسول اکرم صلوات الله علیه و
آله که فرمودهاند: (فَمَنْ ...اتَّبَعَهُمْ ...فَهُوَ مِنِّی - هر کس از آنها
تبعیت کند پس او از من است)، کاملاً منطبق است بر منطق قرآن که فرموده است از
قول حضرت ابراهیم علیه السلام: «فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی[8]
* هر کس از من تبعیت
کند پس به راستی که او از من است»
یعنی تبعیت آن مفهومی است که باعث اتصال و معیت حقیقی امام و مأموم میشود!
ولایت که حاصل پذیرش سرپرستی و تبعیت از مولی است، یک
مفهومی است که مانند کمیتهای برداری عمل میکند. خود اعمال اما مانند کمیّتهای
متریک هستند. یعنی اندازه دارند، اما جهت ندارند؛ آنچه جهت را تعیین میکند ولایت
است.
اینکه این عمل را تحت ولایت چه کسی، به دستور چه کسی به تعبیت از چه کسی به نیت
متابعت از امر چه کسی شخص انجام داده، میزان ترقّی یا تنزّل حاصل از عمل را مشخص میکند!
مرحوم آیت الله حائری شیرازی رضوان الله علیه در تعبیری حکیمانه و زیبا
این مطلب را چنین بیان میدارند:
بین همه اعمال و رفتاری که انسان دارد، ولایت انسان جایگاه ویژهای دارد. در ردیف سایر اعمال انسان نیست.
عدد جبری با علامت تحقق پیدا میکند. اما عدد در حساب ساده بیعلامت است.
اگر در حساب ساده ۳ و ۴ میشود ۷، در جبر اینطور نیست. میگویید مثبت ۳ یا منفی ۳ که به اندازه ۶ واحد بین آنها فاصله است.
اگر مثبت باشد به اندازه ۳
واحد بالا است. اگر منفی باشد به اندازهی ۳
واحد زیر صفر است.
در مورد هزار هم همینطور. هزار تا زیر صفر و هزار تا بالای صفر که تفاوتش دو هزار
است. هر چه عدد بزرگتر باشد، تفاوت عدد منفی و مثبتش بیشتر است.
ابلیس شش هزار سال عبادت کرد که این رقم بسیار عظیمی است. سجده بر آدم باید
علامت این رقم بالا را تعیین کند.
ملائکه هم عبادتهای شش هزار سال، ده هزار سال، کمتر یا بیشتر هم دارند. به
همه گفتند که سجده کنید، ملائکه سجده کردند علامت مثبت جلوی عباداتشان آمد. ابلیس
سجده نکرد علامت منفی جلوی میلیاردش آمد و دو میلیارد سقوط کرد.
این
نقش ولایت است. ولایت یا بالا میبرد یا به زمین میزند. اگر ولایت الله
باشد بالا میبرد و اگر ولایت طاغوت باشد زمین میزند[9].
یعنی در هر عمل که انسان از روی آگاهی و اختیار انجام میدهد، اگر آن
عمل را به امر خدا و حجتهای خدا انجام دهد و به نیت تبعیت از امر آنها انجام
دهد، آن عمل او را به میزان توانی که دارد از ظلمتها به سمت نور سیر میدهد.
اما اگر عمل را (ولو ظاهر خوبی هم داشته باشد!) به نیت تبعیت از غیر خدا و غیر حجتهای
الهی انجام دهد و امر و دستور خدا و حجتهای خدا پشت آن فعل نباشد، با ارتکاب و
انجام آن عمل (ولو ظاهر خوبی هم داشته باشد!) شخص به همان نسبت از نور به سمت
ظلمات سیر میکند و سقوط میکند و از خدا دور میشود.
و این است معنای دقیق و عمیق آیت الکرسی که میفرماید:
«أللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ
الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ
إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ[10]
خداوند، ولىّ و سرپرست کسانى است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها خارج
ساخته، بهسوى نور مىبرد. ولى کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند؛ که
آنها را از نور خارج ساخته، بهسوى ظلمتها مىبرند؛ آنها اهل دوزخند و جاودانه
در آن خواهند بود.»
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در ذیل این آیهی شریفه میفرمایند:
مقصود آیه این است که آنها نور اسلام دارند ولی هرگاه از یک پیشوای ستمکار که
خداوند او را تعیین نکرده تبعیّت کنند، بهواسطهی این پیروی، از نور اسلام به
[سوی] تاریکی کفر خارج میشوند[11].
بحث تبعیت مطلب بسیار دقیق و عمیقی است؛ یک وقت هست که انسان دروغ نمیگوید،
چون مثلا یک فلیسوف غربی ملحد را الگوی خود قرار داده و آن فیلسوف میگوید نباید
دروغ گفت!
یک وقت هست دروغ نمیگوید چون میگوید من دروغ گفتن را نمیپسندم!
اما یک وقت هست دروغ نمیگوید، وقتی میگویند چرا؟ میگوید چون خدا و پیغمبر و
امام امر کردهاند (هر چند که امر خدا و پیغمبر و امام همواره حکیمانه است چه بدانیم
و چه ندانیم، لیکن وقتی علت را جویا میشوند، شخص دلیل اصلی را تبعیت از خدا و اولیای
خدا بیان میدارد.)
در حالت اول و دوم نه عبودیتی در کار است و نه چون تحت ولایت الله بوده، شخص با
همان صداقتش از نور به سمت ظلمات سیر خواهد کرد[12]؛ اما
در حالت سوم محرِّک و انگیزهی فعل شخص، عبودیت و تبعیت از خدا و اولیای خداست،
لذا با صداقتش شخص از ظلمات به سمت نور سیر میکند و به خدا و اولیائش نزدیک میشود.
چنانچه در روایات صحیح و معتبر نیز بر این حقیقت تأکید شده است، از جمله از حضرت
امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده:
هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد،
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز با موافقت و متابعت از سنت [و سیرهی حضرات معصومین
صلوات الله علیهم اجمعین] ارزش ندارد[13].
برای اینکه میزان عمق و ظرافت بحث تبعیت بیشتر مشخص شود، به این فرمایش
عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در خصوص مسئله طلب
عافیت در دعاها توجه فرمایید:
لازمهی ترقّی و رسیدن به کمالات معنوی، تحمّل مشکلات و تن دادن به گرفتاریهاست
لذا ممکن است در طلب عافیت از خداوند، شائبهی خودیت باشد که امر پسندیدهای نیست،
لیکن با توجّه به فرمایش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در پاسخ سائل، مبنی بر
درخواست عافیت در شب قدر[14]، اگر
آن را از باب تبعیت از کلام آن بزرگوار درخواست نماییم مذموم نخواهد بود[15].
به همین دلیل علمای عامل و عرفای حقّه، بر تبعیت صحیح در همهی امور
تأکید ویژه داشتند، چرا که اگر اعمال و دستورات حتی عبادی، مستند و مأثور و صادر
شده از سوی حجتهای خدا، ائمه علیهم السلام نباشد، مقرِّب نخواهد بود هر چند که
آثاری هم داشته باشد و در بسیاری از موارد چون شخص با تبعیت از غیر حجت خدا دست به
اعمالی (ولو به ظاهر خوب و حتی عبادات و ختمها و اذکاری) میشود، در نتیجه با
انجام این اعمال غیر مأثور از ولایت الهی خارج میشود و در مقابل هجوم شیاطین و
بلاها و فتنهها بیدفاع میشود، چرا که با تبعیت از غیر حجت خدا از حصن امن الهی
خارج شده است و گرفتاریهای فراوانی نیز به واسطهی همان اعمال به ظاهر خوب و یا
عبادات غیر مأثور نیز برایش به وجود میآید!
بسیاری از ابتلائات و گرفتاریها و عدم تأثیر دعاها و... همه ریشه در تبعیت از
غیر حجتهای خدا دارد.
عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در این
خصوص چنین بیان میداشتند:
اگر بنای مردم علاوه بر اعتقاد به حقانیت پیامبر اکرم و اهل بیت آن بزرگوار -
صلوات الله علیهم اجمعین - بر این باشد که در هر امری تنها مطیع آنان باشند و از دیگران
حتی در کارهای به ظاهر نیک تبعیت نکنند، همین تصمیم موجب خواهد شد که از بسیاری از
خطرات و مهالک محفوظ مانده و راه نفوذ شیاطین به آنان بسته گردد[16].
همچنین در جای دیگری میفرمایند:
مطلبی که باید همیشه به آن توجه داشته باشیم این است که... راه صحیح همان است
که محمد و آل محمد علیهمالسلام نشان دادهاند و سلوک صحیح که نتیجهبخش و قربآور
باشد منحصر به این است که به آنان تمسک جسته و از ارواح شریف آن بزرگواران
استمداد بجوییم.
...پس هر چه از ناحیهی غیر آنها باشد، گرچه ممکن است دارای خواص و آثاری هم
باشد، لکن حقیقت و محتوایی ندارد و همه باطل و گمراهی است.
روزی دستور العملی را که در کتاب غیر معتبری دیده بودم و مشتمل بر آیاتی از قرآن
بود انجام دادم. همان شب در خواب دیدم کیسهای پر از جواهرات دارم و به من گفته
شد:
اینها مصنوعی است! جواهراتی خوب است که معدنی باشد.
پس از بیدار شدن فهمیدم مصنوعی بودن جواهرات به خاطر این بوده که آن دستورالعمل
مأثور نبوده است.
بار دیگر ختمی را که مرحوم نهاوندی در یکی از کتب خود ذکر کرده مشغول شدم. بعد
از آن در خواب دیدم در مسیری حرکت میکنم که راه آن از میان باغهای مردم میگذرد
و من از روی دیوار باغها یکی پس از دیگری عبور مینمایم.
از شخصی پرسیدم: چرا راه اینگونه است؟ گفت: شما خودتان به خاطر اینکه کرایهی ماشین
ندهید از بیراهه آمدهاید.
پس از بیدار شدن متوجه شدم چون این ختم از اهل بیت علیهمالسلام نرسیده و مستند
به روایت نیست استفادهی از آن به منزلهی رفتن از بیراهه میباشد.
اگر از مسیری که آنان تعیین فرموده و به ما نشان دادهاند حرکت نکنیم، هر
چند ممکن است دارای آثاری باشد و در مسیر نیز سرسبزی و خرمی مشاهده کنیم، لکن بیراهه
است و روشن است که عاقبت بیراهه رفتن وصول به مقصود نخواهد بود[17].
...البته چون هر زحمتی بیمزد نیست و هر عملی اثری دارد چه بسا دستور العملهای
خارج از شرع مقدس، آثاری هم داشته باشد و در انسان حرارتی نیز ایجاد کند، لکن هر
گرمی و اثری نشانهی قرب به خدای متعال نیست.
راه آشنا شدن با حقایق و کسب معارف هیچگاه از دایرهی شرع مقدس اسلام بیرون نیست،
بلکه اصولاً فلسفهی شریعت و غرض از ارسال پیامبران رسیدن به کمال و درک حقایق و
کسب معارف میباشد، لکن راه آن منحصر به عمل کردن به احکام شرع بوده و صرفاً از
طریق آل محمد علیهمالسلام میسر است و به چیز دیگری نیاز نمیباشد.
حتی عرفا که عقیده دارند در راه سیر و سلوک نیاز به استاد است، برای این نیست که
او دستوری غیر از آنچه در شرع مقدس وارد شده بدهد، بلکه استاد همچون طبیبی که برای
هر بیمار داروی خاصی تجویز میکند او نیز برای تربیت نفوس به هر کس دستور خاصی
مناسب نفس و حالات و روحیات او میدهد، اما در هر حال، این دستورات و راهنماییها
در هیچ شرایطی از دایرهی شرع مقدس بیرون نمیباشد[18].
استاد مسعود عالی نیز در بحث اهمیت ولایت و تبعیت از ولی خدا نسبت به
سایر موارد چنین بیان میدارند:
شیطان خوب رصد میکنه که راه هدایت کجاست، این رو خوب میدونه که اگر کسی بتونه پیوند
با ولی خدا داشته باشه این دستش گرفته میشه و میره بالا، تمام سعیش شیطان و
دستگاه ابلیس اینه که پیوند بین مؤمنین رو با ولی خدا قطع بکنه. تمام همّ و غمّ شیطان
اینه.
چون اگر پیوند بین انسان و ولی خدا قطع شد، دیگه این انسان هدایت نمیشه، هر چی میخواد
بره نماز بخونه، به قول امام صادق علیهالسلام:
سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا اَلْأَمْرَ صَلَّى أَوْ زَنَى[19].
من ترجمهاش دیگه نمیکنم. اون کسی که از ولایت قطع کرده مساویست عملش: سَوَاءٌ...
صَلَّى أَوْ زَنَى. دیگه فرق نمیکنه، از ولایت وقتی قطع کرد، دیگه نمیتونه بره
بالا، دیگه نمیتونه رشد پیدا بکنه.
شیطان همهی همّ و غمّش اینه که این پیوند رو بزنه و قطع بکنه. چه در فرد و چه در
جامعه، شما تو قرآن همتون خوندید، شیطان میگه:
لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ[20]
خدایا، رو صراط مستقیم، من تور پهن میکنم.
صراط مستقیم، فرمود صراط یکی بیشتر نیست: الصراط، هو علی بن ابیطالب[21].
ما ده تا صراط مستقیم که نداریم، یک صراط مستقیم بیشتر نیست، شیطان همونجا رو
صراط ولایت تور پهن میکنه.
زراره اومد پیش امام باقر علیهالسلام گفت آقا شیطان چرا اینقدر سراغ شیعیان شما
میاد؟ تو بازارشون دروغه، فریبه، سر هم کلاه میگذارن، غیبت میکنن، دل همدیگرو میشکنن،
چرا تو مخالفین اینا کمتره؟
زراره در واقع سؤالی رو کرد که شاید بعضیا هم این تو ذهنشون اومده. بعضیا
الان میرن غرب، کشورهای اروپایی رو میبینن، میگن: بابا ما دیندار نیستیم، اونا
هستش که دارن به دستورای دین عمل میکنن، اونا خوبن، صداقت تو بازارشون هست، وجدان
کاری دارن، نظم دارن، قانونپذیر هستن، رعایت حقوق همدیگر رو میکنن، یعنی یه
مرتبه نمره 20 میدن به اونا، زراره هم همین رو اومد پرسید، گفت آقا چرا شیطان اینقدر
با شیعیان شما سر و کله میزنه؟ اینا رو میاندازه به گناه؟ اینقدر غیبت و دروغ و
سر همدیگه کلاه گذاشتن و اینها تو شیعیان شما زیاده؟ تا مخالفین اینقدر نیست.
امام باقر علیهالسلام فرمود که زراره!
یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ...[22]
شیطان برای تو و اصحابت تور پهن کرده، چون شماها گوهر دارید، شماها گنج دارید، اون
کسی که از صراط بیرون هست و پرته، شیطان چیرو بره از اون بگیره؟ تو تو صراطی، که
اگر مراقب خودت باشی بالا میکشی و میری، تو ولایت داری.
دزد وقتی میخواد بره دزدی، به خونهی پُر میزنه یا خونهی خالی؟ خونهی خالی برای
چی بره دزدی؟ به خونهی پُر میزنه.
شیعه دستش پُره، ولایت داره، اگر مراقب خودش باشه. شیطان طبیعیه که بیشتر سراغ شیعیان
بیاد.
امام باقر علیهالسلام فرمود: یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ
لِأَصْحَابِکَ... شیطان برای تو و اصحابت میاد!
[1] محمد:1تا3
[2] البته آیات متعدد دیگری نیز در قرآن وجود دارد که تأکید میکند ایمان صرف به پیامبر کافی و نجاتبخش نیست و در کنار آن باید به امر دیگری نیز ایمان آورد (که اینجا به ذکر همین یک نمونه بسنده شده). به عنوان نمونه میتوانید به روایات ذیل آیات 82 از سورهی طه و 27 از سورهی فرقان مراجعه فرمایید.
[3] شواهد التنزیل (حاکم حسکانی): ج۲، ص۲۴۱
[4] وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اَللّهِ عَنْ وَلاَیَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ. (المناقب (خوارزمی): ج۳، ص۷۲)
[5] روی أنّ إبلیس تمثّل لعیسى علیه السّلام فقال له قل: لا إله إلّا اللّه فقال: کلمة حقّ و لکن لا أقولها بقولک. (محجة البیضاء (فیض کاشانی): ج۵، ص۵۴)
[6] اسراء:۷۱
[7] لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهْ «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» قَالَ الْمُسْلِمُونَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَلَسْتَ إِمَامَ النَّاسِ کُلِّهِمْ أَجْمَعِینَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَی النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ لَکِنْ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدِی أَئِمَّهْ عَلَی النَّاسِ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَقُومُونَ فِی النَّاسِ فَیُکَذَّبُونَ وَ یَظْلِمُهُمْ أَئِمَّهْ الْکُفْرِ وَ الضَّلَالِ وَ أَشْیَاعُهُمْ، فَمَنْ وَالَاهُمْ وَ اتَّبَعَهُمْ وَ صَدَّقَهُمْ فَهُوَ مِنِّی وَ مَعِی وَ سَیَلْقَانِی أَلَا وَ مَنْ ظَلَمَهُمْ وَ کَذَّبَهُمْ فَلَیْسَ مِنِّی وَ لَا مَعِی وَ أَنَا مِنْهُ بَرِیءٌ. (لکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۱۵)
[8] (ابراهیم:۳۶)
[9] به نقل از پایگاه نشر آثار و اندیشههای حضرت آیت الله حائری شیرازی - بخش سخنرانیها، سخنرانیهای مسجد امیرالمؤمنین، فرازی از بیانات در جلسه پنجم - http://www.haerishirazi.com/?p=1738
[10] بقره:۲۵۷
[11] إِنَّمَا عَنَی بِهَذَا أَنَّهُمْ کَانُوا عَلَی نُورِ الْإِسْلَامِ فَلَمَّا أَنْ تَوَلَّوْا کُلَّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ خَرَجُوا بِوَلَایَتِهِمْ إِیَّاهُ مِنْ نُورِ الْإِسْلَامِ إِلَی ظُلُمَاتِ الْکُفْرِ. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۱، ص۳۷۵)
[12] در مثال دروغ نگفتن، بر طبق آیات و روایات، اگر شخصی که از هدایت محروم است، با توجه به اینکه خداوند به انسانها فجور و تقوا را الهام کرده، و انسان به شکل کلی با همان فطرتش از دروغ بیزار است، سعی کند بر اساس همان هدایت فطری اولیه دروغ نگوید، این میتواند مقدّمه شود برای اینکه شخص توفیق هدایت پیدا کند؛ یعنی بر طبق روایات، صفات نیکو و اعمال صالح اگر از سوی شخصی که هدایت نشده صادر شود، علاوه بر فواید دنیوی که برایش دارد، میتواند مقدمهی هدایت شدنش نیز بشود. اما اگر در معرض هدایت قرار گرفت و آن را به رغم اتمام حجت نپذیرفت، نه دیگر این دروغ نگفتنش مقرِّب است و نه در آخرت برایش سودی دارد، باز بر طبق آیات و روایات، این عمل خیر منجر میشود در دنیا به نعماتی نظیر سلامتی و وسعت رزق و حسن شهرت و... دستیابد و نهایتاً موجب تخفیف در عذاب اخرویاش میشود. اما برای ابدیتش توشهای برای نجات نخواهد داشت.
[13] لاَ قَوْلَ إِلاَّ بِعَمَلٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ إِلاَّ بِنِیَّةٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ وَ لاَ نِیَّةَ إِلاَّ بِإِصَابَةِ اَلسُّنَّةِ. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۱، ص۷۰)
[14] وَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنْ أَنَا أَدْرَکْتُ لَیْلَةَ اَلْقَدْرِ فَمَا أَسْأَلُ رَبِّی قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْعَافِیَةَ. (مستدرک الوسائل (میرزا حسین نوری): ج۷، ص۴۵۸) به پیامبر صلیاللهعلیهوآله عرض شد: اگر شب قدر را درک کردم از پروردگار چه درخواستی کنم؟ حضرت فرمودند: عافیت.
[15] انیس الصادقین: فصل تعقیبات نماز، بخش دعاهای سجدهی آخر، مورد نخست
[16] سفینة الصادقین: فصل علوم غریبه ص۶۱۹
[17] سفینة الصادقین (شرح حال پنجاه سال نخست زندگی عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی): فصل طریقت از شریعت جدا نیست، ص583
[18] همان: ص582
[19] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا اَلْأَمْرَ صَلَّى أَوْ زَنَى. (بحار الانوار (مجلسی): ج۲۷، ص۲۳۵ به نقل از ثواب الاعمال (صدوق): ص۲۱۱) برای مخالف این امر (ولایت علی بن ابیطالب علیهما السلام) تفاوتی نمیکند، خواه نماز بخواند، خواه زنا کند.
[20] «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ (اعراف:16) به دروغ گفت: «به سبب آنکه مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقیم تو، در کمین آنها مىنشینیم»»
[21] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: الصِّرَاطُ الَّذِی قَالَ إِبْلِیسُ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ الْآیَهْ هُوَ عَلِیٌّ (علیه السلام). (شواهد التنزیل (حاکم حسکانی سنی حنفی): ص۷۹) مقصود از آن صراطی که ابلیس گفت: قطعاً بر سر راه مستقیم تو در کمین آنها مینشینم در این آیه علی علیه السلام است.
[22] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: زرارة قال: قلت له قوله عز و جل- «لاقعدن لهم صراطک المستقیم»... فقال ابو جعفر علیه السلام: یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ فَأَمَّا اَلْآخَرُونَ فَقَدْ فَرَغَ مِنْهُمْ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۱۴۵) زراره میگوید: به امام باقر علیهالسلام عرض کردم: این سخن خدای عزّوجلّ: «(شیطان گفت:) قطعاً من بر سر راه مستقیم تو، در کمین آنها مىنشینیم. حضرت فرمود: ای زراره! بدون شک ابلیس به کمین تو و اصحاب تو نشسته است و از (گمراهکردن) دیگران فارغ شده است.