خطبهی 194
نهج البلاغه، به شکلی فوقالعاده عمیق و کمنظیر، مهمترین اوصاف منافقان را در
مقابل دیدگان مخاطب ترسیم میکنند.
فرازهای این خطبه هر یک بسیار تکاندهنده هستند، اما یک فراز این خطبه برای خود من
به شخصه از همه تکاندهندهتر بود.
قبل از اینکه بگویم این فراز چه بود، این سؤال را از خیلیها پرسیدم، میخواهم اول
3 انتخاب که از همه در پاسخ دوستانم پر تکرارتر بود را نقل کنم و بعد بگویم که از
نظر خودم، تکاندهندهترین فراز این خطبهی طوفانی حضرت امیر صلوات الله علیه، چه
فرازی بود و چرا!
اما سه پاسخ که بیشترین تکرار را در نظر دوستانم داشت:
اکثر دوستان گفتند، تکاندهندهترین فراز این خطبه از نظر من این فراز
بود:
"إِلَى کُلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ" (به سوی هر قلبی شفیعی میجوید)
دلیل انتخابشان هم در مجموع چنین بیان کردند:
این فراز، ساختار پیچیدهی نفوذ منافقان را رمزگشایی میکند. علی علیهالسلام با این
جمله، نقشهی دقیق ِفریب روانی و اجتماعی نفاق را آشکار میسازد: منافق راه نفوذ
مستقیم را نمیرود، بلکه برای رسیدن به هر قلبی واسطهای میجوید،
این واسطه میتواند لفظ، رفتار، یا شخصی تأثیرگذار باشد.
این توصیف نشان میدهد که نفاق فقط یک رویکرد فردی نیست، بلکه یک شبکهی نفوذی
هوشمند است که برای رسیدن به اهداف خود نقشههای متعدد طراحی میکند و واسطههای
متعدد میجویند و این یکی از عمیقترین حقایق در شناخت شبکه نفوذ جریان نفاق در
جامعه است.
همچنین بسیاری دیگر از دوستان گفتند از نظرشان این فراز از همه تکاندهندهتر
بود:
"حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو
الرَّجَاءِ" (حسودان رفاه، شدتدهندگان به گرفتاری، و ناامیدکنندگان امید
مردم)
دلیل انتخابشان را هم چنین بیان کردند:
علی علیهالسلام در این فراز، چهرهی حقیقی منافقان را در جامعه توصیف میکند،
آنها از رفاه و آسایش مردم در عذابند، برای گرفتار کردن جامعه تلاش میکنند،
و امید را از مردم میگیرند.
این ویژگی نهتنها در سطح فردی، بلکه در سطح سیاستها، رسانهها و نهادهای فریبکارانه
نیز قابل مشاهده است و شناخت این خصیصهی جریان نفاق، یکی از ضروریترین ابزارهای
شناختی، برای جلوگیری از سقوط جوامع در دام ناامیدی و اضطراب و گرفتاری است.
همچنین برخی دیگر از دوستان هم بیان کردند که از نظرشان این فراز تکاندهندهترین
بود:
"وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ
الْعَیَاءُ، (وقتى توصیف مىکنند و حرف مىزنند مثل آن است که داروى دردها را
تجویز مىکنند، ولى اعمالشان دردى بىدرمان است.)
و دلیل انتخابشان را چنین بیان کردند:
این فراز به شکلی بسیار دقیق و گویا، دوگانگی و تضاد عملکرد ظاهری با عملکرد واقعی
منافقان را به تصویر میکشد. در حرف، حتی بهتر از بهترین مجاهدان و مؤمنان میتوانند
حرف بزنند، ولی عملشان دقیقاً در خلاف تحقق آن حرفها و در خدمت جبههی دشمنان خدا
و مؤمنین است، و بر خلاف حرفهایشان که شفاست، عملشان مثل درد بیدرمان است. این
فراز بسیار عمیق هشداری جدی به ما میدهد که فریب ظاهر افراد و حرفهای خوبشان را
نخوریم و به دنبال شناخت واقعی و بررسی عملکرد آنها باشیم.
اما میرسیم به اصل بحث؛ اینکه از نظر من تکاندهندهترین فراز این خطبه کدام فراز بود و چرا...
حضرت در فرازی از این خطبهی بسیار عمیق و حیرتانگیز میفرماید:
«وَ إِنْ عَذَلُوا کَشَفُوا»
منافق اگر بخواهد سرزنش و انتقاد کند، پردهدری میکند و اصل شخصیت طرف مقابل را
له میکند! نه نقد مشفقانه!
اما چرا این فراز تکاندهندهترین فراز این خطبه برای من بود؟
چون بر خلاف خیلی از فرازها که انسان بیشتر بیرون خودش را میجوید، این فراز به
نکتهای و ویژگی و عملکردی اشاره میکند که کم و بیش همهی ما به آن گرفتار و
مبتلاییم.
چه بسیار مواردی که در بحثها، چه در فضای مجازی یا حقیقی و چه حتی در روابط واقعی
اجتماعی و خانوادگی موقع سرزنش کردن، اصل شخصیت طرف مقابل را نشانه میرویم؛ ولو
که آن را در زیر خروارها ظاهر نقادانه بپوشانیم!
و این هشداری بزرگ برای خود من به شخصه و البته بسیاری دیگری از ما است که بدانم و
بدانیم، وقتی مبتلا میشویم به اینگونه رفتارها، یعنی رگههای نفاق در درون ما
هم هست!
پس باید قبل از نقد و سرزنش، نیت خود را بررسی کنیم:
آیا به امر خدا از سر خیرخواهی میخواهم این نقد را انجام دهم یا سر میل نفس است و
به جهت تخریب؟
روی رفتار خاص تمرکز کنیم، نه کل شخصیت طرف مقابل.
اگر عصبانی هستیم، صبر کنیم تا با آرامش نقد کنیم.
از خود بپرسیم: آیا این نقد برای خداست به به بهود و یا اصلاح خداپسندانه کمک میکند
یا نه اوضاع را بدتر میکند؟
اما بحث دربارهی این فراز بسیار تکاندهنده از فرمایشات حضرت امیر
صلوات الله علیه در باب منافقان از این هم عمیقتر است!
ریشهی این رفتار منافقان که موقع سرزنش و انتقاد پردهدری میکنند و اصل شخصیت
طرف مقابل را تخریب میکنند چیست؟
ریشهی این رفتار منافق حس برتریجویی و علو و غرور و استکبار اوست!
این آیهی شریفه را شاید بشود گفت یکی از عمیقترین ارتباطها را با این فرمایش
حضرت امیر صلوات الله علیه دارد:
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی
الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ (قصص:83)
این سراى آخرت را [تنها] براى کسانى قرار مىدهیم که اراده برترىجویى و فساد در
زمین را ندارند و عاقبت نیک برای متقین است.
ریشهی میل قلب بیمارِ شخص مبتلا به درجاتی از نفاق که به جای نقد و با
ظاهر نقد، تشفی خاطر میکند و انتقام شخصی میگیرد و اصل شخصیت طرف مقابل را میکوبد
و تحقیرش میکند، علو است و برتری جویی؛ که خدا فرموده است هر کس ذرهای این خصلت
در او باشه، در آخرت از آن دار السلام بیبهره است.
در روایت ذیل این آیه، حضرت امیر صلوات الله علیه می فرمایند:
إنَّ الرَّجُلَ لَیَعْجَبَهُ شرَاکَ نَعْلِهِ فَیَدْخُلُ فِی هَذِهِ الآیَهْ
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ الایَهْ. (سعد السعود (سید بن طاووس): ج۱، ص۸۸)
اگر کسی بخواهد حتی بند کفشش از دیگری بهتر باشد، مصداق این آیه است.
که نشان میده، این امر چقدر عظیم، خطیر، ظریف و ناپیداست و میتواند زیر خروارها
توجیه به ظاهر موجّه نفس، دفن شود.
منافق با تحقیر و پردهدری، میخواهد خود را برتر نشان دهد و طرف مقابل را خوار
کند. این میل به علو، چنانکه آیه میفرماید، انسان را از دار آخرت محروم میکند،
زیرا قلب او را از تقوا و فروتنی خالی میکند و خود آیه هم نشان میدهد که میل به
علو و برتریجویی با تقوا دو امر متضاد است که در یک قلب جمع نمیشود؛ چنانچه همین
میل به علو و برتری و کبر و غرور بود که بزرگترین عابدان تاریخ نظیر ابلیس و بلعم
باعورا (که اسم اعظم داشت) را به رغم آنهمه عبادت، به بدترین سقوطها کشاند
و امام صادق علیه السلام هم میفرمایند که استکبار و برتریجویی یکی از ریشههای
سهگانهی کفر است چناچه باعث شد ابلیس لعین به واسطهی این استکبار در برابر
فرمان سجده به آدم مطرود درگاه رحمت الهی شود. (أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ
الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ؛ ...وَ أَمَّا الِاسْتِکْبَارُ
فَإِبْلِیسُ حَیْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَى... (الکافی (ثقة السلام
کلینی): ج2، ص289)
پیوند این آیهی شریفه به فرمایش حضرت امیر صلوات الله علیه، ما را به
بررسی نیتهایمان دعوت میکند.
هر بار که در سرزنش یا نقد، بهجای اصلاح، به تحقیر و تخریب میپردازیم، باید از
خود بپرسیم: آیا این رفتار از میل به برتریجویی ناشی نمیشود؟ که اگر بشود...
و این سؤال، درهای معرفت نفس را به روی ما میگشاید، اگر با خود منصف و صادق باشیم...
اما آن فرمایش حضرت امیر صلوات الله علیه در وصف آن ویژگی خاص منافقان،
یعنی پردهدری ایشان هنگام سرزنش، با یکی از روایات ناب و بسیار عمیق حضرت رسول صلی
الله علیه و آله نیز ارتباطی عمیق دارد:
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله میفرمایند:
أدنَى الکُفرِ أن یَسمَعَ الرجلُ عن أخیهِ الکَلِمَةَ فَیَحفَظَها علَیهِ یُریدُ
أن یَفضَحَهُ بها، اُولئکَ لا خَلاقَ لَهُم. (محاسبه النفس (سید بن طاووس): ص۸۵)
کمترین درجه کفر این است که آدمى از برادر خود سخنى بشنود و آن را نگه
دارد تا [روزى ] با آن رسوایش گرداند؛ اینان از خیر و خوبى بىنصیبند.
هر نفاقی، روی دیگر سکهی کفر است!! با همان مراتب کفر، فقط به شکل مخفیاش
که همین مخفی بودن، قبح آن را نیز شدیدتر میکند.
چنانچه بیان شد، ریشهی اینکه منافق در نقد، به جای نقد مشفقانه، طرف مقابلش را میکوبد،
علو است؛ و این روایت نبوی، به وضوح نشان میدهد که این خصیصه، شعبهای از
مراتب کفر است (ولو نازلترین مرتبهی آن) که انسان را از هر خیری محروم میکند.
در واقع، منافق برای اینکه از سر علو و استکبار و برتریجوییاش، بتواند طرف
مقابلش را بکوبد، باید این موارد لغزش و نقص دیگران را، مثل مهمات برای شلیکِ
موقع انتقامِ برتریجویانهاش، در ذهن بیمارش حفظ کند تا به وقتش آنها را در خشاب
نقدش کار بگذارد و به سمت اصل شخصیت طرف مقابل شلیک نماید!
تعبیر «أدنَى الکُفرِ» (کمترین درجه کفر) در این حدیث شریف نشان میدهد
که حتی کوچکترین رفتارهایی که به ظاهر بیاهمیتاند، میتوانند ریشه در مراتبی از
رگههای کفر در ما داشته باشند.
حفظ لغزش دیگران برای رسوا کردن آنها، نشانهای از قلب بیمار است که بهجای خیرخواهی،
به دنبال تحقیر و تخریب است.
تعبیر «یَحفَظَها علَیهِ یُریدُ أن یَفضَحَهُ بها» (آن را نگه میدارد تا رسوایش
کند) در این حدیث شریف، مکانیسم روانی منافق را افشا میکند. منافق بهصورت
آگاهانه و برنامهریزیشده، عیوب دیگران را مثل «مهمات» ذخیره میکند تا در لحظه
مناسب، آنها را برای تخریب و تحقیر استفاده کند. این رفتار، نهتنها خیرخواهانه نیست،
بلکه ریشه در نیت ناپاک دارد.
این حدیث شریف پیوند عمیقی با فرمایش حضرت امیر دارند که در باب منافقان فرمودند: «وَ إِنْ عَذَلُوا کَشَفُوا»:
رفتار «کَشَفُوا» (پردهدری در سرزنش) دقیقاً مصداق همان «یَفضَحَهُ بها» (رسوا کردن) در این حدیث است. منافق وقتی سرزنش میکند، بهجای نقد مشفقانه، عیوب دیگران را با نیت تحقیر و تخریب افشا میکند. این پردهدری، همان رسوایی است که حدیث آن را نشانهی مرتبهی نازل کفر در شخص میداند.
این حدیث شریف به خوبی نشان میدهد که این رفتار منافق (تخریبگری با ظاهر نقد)، یک عمل لحظهای نیست، بلکه نتیجه یک فرآیند روانی برنامهریزیشده است: منافق عیوب دیگران را در ذهن بیمارش «حفظ» میکند، تا در زمان مناسب، مثل سلاحی برای برتریجویی و انتقام استفاده کند.
همچنین این حدیث شریف، پیوند عمیقی با آیه 83 سوره قصص در مسئله (علو) دارد:
بیان شد که ریشهی رفتار «کَشَفُوا» را در «علو» (برتریجویی) است و
ارتباط ان با آیه ۸۳ سوره قصص
(«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی
الْأَرْضِ...») مشخص شد.
این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله، این تحلیل را عمیقتر میکند:
رابطه علو و استکبار با کفر: میل به برتریجویی (علو) و استکبار، که ریشه و عامل اصلی انسان در تخریب شخصیت دیگران است، در این حدیث به کفر پیوند میخورد. چنانچه در حدیث دیگری منقول از امام صادق علیه السلام بیان شد که میل به برتریجویی و استکبار یکی از ریشههای اصلی سهگانهی کفر است. منافق با ذخیره عیوب دیگران و استفاده از آنها برای رسوایی دیگران، میخواهد خود را برتر نشان دهد و طرف مقابل را خوار کند. این برتریجویی و استکبار، شعبهای از کفر است (ولو نازلترین مرتبهی آن).
هم آیهی ۸۳ سوره قصص میفرماید کسانی که علو دارند، در دار آخرت بیبهرهاند. هم حدیث پیامبر میفرماید کسانی که عیوب دیگران را برای رسوایی حفظ میکنند، «لا خلاق لهم» (از خیر بینصیبند). این همخوانی، نشان میدهد که علو و استکبار و رفتار منافقانه، هر دو انسان را از سعادت اخروی محروم میکنند.
و اما مخلص کلام:
فراز «وَ إِنْ عَذَلُوا کَشَفُوا» از خطبه ۱۹۴ نهجالبلاغه، با تحلیلی که مطرح شد، آیینهای
است که ما را با خودمان روبهرو میکند.
این فراز، به ما میآموزد که نقد منافقانه که در آن با پردهدری اصل شخصیت طرف
مقابل مورد هجوم واقع میشود، ریشه در برتریجویی، علو و استکبار دارد و نشان از
وجود رگههای نفاق و کفر پنهان در قلب انسان است که میتواند ما را از خیر دنیا و
آخرت محروم کند.
حدیث پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که حفظ عیوب مؤمنان در ذهن به نیت رسوا ساختن
را «أدنَى الکُفر» و عامل محرومیت از هرگونه خیر معرفی میکند، و آیه ۸۳ سوره قصص که کمترین علو و برتریجویی را
هم مانع ورود به دارالسلام آخرت میخواند، هشداری تکاندهنده به ما میدهند:
حتی کوچکترین نیتهای ناپاک، مثل حفظ عیوب دیگران برای تحقیر، میتوانند ریشه در
بیماریهای عمیق قلبی داشته باشند.
و حتی سادهترین سرزنشهایی که در زندگی روزمره خانوادگی و اجتماعی انجام میدهیم
و در آن به جای نقد رفتار، کلیت شخصیت طرف مقابل را نشانه میگیریم، میتواند ریشه
در کفر و نفاق و علو و استکبار و برتریجویی ما داشته باشد.
و اگر مراقب نباشیم و این رفتار خود را اصلاح نکنیم و با تضرّع به خدا پناه نبریم
و به اولیایش توسل نجوییم...