اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
برای یاری امام زمان...
بایستههایی برای یاری امام زمان عجاللهفرجه:
در حدیث معروفی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ
بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ اَلْأَخْلاَقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ[1].
هر کس خوشحال میشود که از یاران حضرت قائم عجاللهفرجه باشد و منتظر حقیقی باشد،
باید بر اساس ورع و محاسن اخلاقی عمل نماید در حالی که منتظر است.
همچنین امیر مؤمنان علی علیهالسلام در بیانی که تمام شیعیان و محبّانشان در طول
تاریخ را مخاطب قرار داده میفرمایند:
أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اِجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد[2].
مرا به واسطهی ورع، کوشش، عفّت و پایداری و استواری در مسیر حق یاری کنید.
این احادیث شریف معانی بسیار بلند و عمیقی در خود دارند که به آن کمتر توجّه میشود؛
به توفیق الهی سعی میشود مقداری مضامین نهفته در این احادیث تبیین شود؛ برای این
منظور باید دید میان انتظار حقیقی و یاری امامِ هر زمانی، با ورع و پرهیز و پاکی
از گناه و آراسته شدن به مکارم اخلاقی چه رابطهای است.
ورع و محاسن اخلاقی عامل قُرب الهی:
ورع در لغت به معنی کناره گرفتن و دوری گزیدن است و در روایات یک مفهوم ذو مراتب
است؛ مراتب اولیهی ورع طبق احادیث به معنای دوریجستن از امور حرام است[3] (که
البته خودش مرتبهای بسیار مهم و بلند است، تا جایی که بیان شده، کسی که ترک معصیت
کند از باورعترینِ مردمان است[4]) و
مراتب بالاترِ آن که شامل کنارهگیری از شبهات و توقف کردن هنگام مواجهه با امور
شبههناک است[5].
اثر وضعی و تکوینیِ عمل طبق ورع، پاکی درون انسان از گناه و معصیت است؛ همچنین در
روایات ذکر شده که ورع و پیراستگی[6] و
پیراسته شدن از گناه[7]
و معصیت از مهمترین عوامل قرب انسان به خداست[8].
اما در خصوص محاسن و مکارم اخلاق؛ در روایات بیان شده که نزدیکترین مؤمنین در روز
قیامت به نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله (که نزدیکترین مخلوق به ذات باریتعالی است[9]) آن
مؤمنی است که بهرهی بیشتری از محاسن و مکارم اخلاقی دارد[10].
با این مقدمه مشخص شد که ورع و پیراسته شدن از گناه و کسب مکارم و محاسن اخلاقی و
پیراسته شدن از رذایل اخلاقی، از مهمترین لوازم قرب الهی است.
حال باید دید کسی که به مقام قرب الهی برسد چه خواهد شد؟
نتیجهی قُرب مؤمن به خداوند در سایهی پاکی از گناه و
رذایل اخلاقی:
در حدیث قرب نوافل (که در معتبرترین منابع شیعه و سنی نقل
شده) آمده است که وقتی انسان با بندگی کردن، با ترک حرام و انجام واجب و انجام
مستحبات و... به خدا نزدیک شود، خداوند میفرماید «من گوش او میشوم که با آن میشنود
و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میگردم که با آن سخن میگوید و دستش میشوم
که به آن میگیرد[11]»
و نگاهش خدایی میشود، زبانش خدایی میگوید، دست و پایش کارهای خدایی انجام میدهد
و...
از طرف دیگر، حجت خداوند نیز ارادهای از خودش ندارد[12] و
هر کاری هم خداوند بخواهد در عالم انجام دهد از طریق این واسطهی فیض انجام میدهد[13] و
این وسایط فیض هم خواستی ندارند مگر خواست خدا.
رابطهی ارتکاب گناه و ابتلا به رذایل اخلاقی با نقصان و
احیاناً خروج انسان از ولایت خدا و اولیائش:
از سوی دیگر، هنگام گناه، انسان از ولایت الله خارج و تابع
ولایت طاغوت میشود[14].
همچنین در روایات بیان شده است که صفات رذیله، شعاعی از ولایت دشمنان اهل بیت در
وجود انسان است[15].
لذا وقتی انسان از گناه و صفات رذیله پاک میشود، (با توجه با زایل شدن آثار ولایت
طاغوت و دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام از وجود انسان) این استعداد و قابلیت
در او به وجود میآید که ولی خدا در او دخل و تصرف کند و البته این یک معنای دو
طرفه است، یعنی اگر انسان به واسطه گناهان و رذایل اخلاقی و اعتقادات باطل از
خداوند دور شود و به تعبیر دیگر از ولایت الله خارج و تحت ولایت طاغوت و ابلیس
قرار گیرد، مُلک وجودش مجرای جاری شدن ارادهی طاغوت و ابلیس میشود!
وجود انسان مجرای جاری شدن ولایت الله یا ولایت طاغوت:
برای هر یک از این دو حالت نیز در روایات نمونههای متعددی
وجود دارد، به عنوان مثال شخص مؤمنی کلامی بر زبانش جاری شده است و امام معصوم
فرمودهاند: این را که الآن بیان کردی، مَلَکی از جانب خداوند به تو الهام کرد[16]، یا
از سمت دیگر شخصی نفاقپیشه سخنی گفته، امام معصوم به او فرموده است که این مطلب
را شیطان بر زبانت جاری کرد[17]!
لذا چنانچه بیان شد، اگر مؤمنی که از گناهان و صفات ناپسند پاک شد و اعتقاداتش
هم صحیح بود، این شخص در حکم بازوی امام زمان عجاللهفرجه میشود و حضرت به وسیلهی
او میتوانند در عالم کار بکنند،
چرا؟!
چون برای مُلک وجودش شرایطی به وجود آورده که حضرت بتوانند در آن دخل و تصرف
نمایند و ولایتشان را در آن جریان دهند و بر این اساس مشخص میشود که به چه
علت کسی که طبق ورع و مکارم اخلاق عمل نماید، جزو یاران حضرت حجت ارواحنا فداه
است.
رابطهی خواندن نماز جعفر طیار با دعای حقیقی و یاری رساندن
به امام زمان علیه السلام:
این حقیقت بسیار بلند، عمیق، ناب و کمتر بیان شده را عالم ربّانی آیت الله سید
حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در بخشی از کتاب زندگینامهشان سفینة
الصادقین، بیان کردهاند؛ ایشان بعد از اینکه تأکید میکنند که نماز جعفر طیار بر
طبق احادیث متعدد و معتبر باعث آمرزش گناهان بزرگ و پاکی نفس انسان است[18]،
ارتباط میان تحقق دعای حقیقی برای امام زمان ارواحنا فداه و یاری حضرت را با پاک
شدن نفس آدمی از گناهان و رذایل چنین بیان میدارند:
«چون این نماز (نماز جعفر طیار) طبق احادیث بسیار معتبر باعث آمرزش گناهان بزرگ میشود؛
لذا هرگاه یکی از محبین به واسطهی این نماز از ظلمت معصیت پاک شد روح
او که در واقع پرتوی از شعاع شمس ولایت الهی میباشد از همهی آفات نجات یافته و در
واقع امام خود را در وجود خود یاری و دعا کرده است.
و بر طبق این مطلب نیز احادیثی از اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام وارد شده است[19].»
مطلب را با حدیثی از حضرت بقیة الله
الاعظم ارواحنا فداه به پایان میبریم:
اگر خداوند به شیعیان ما توفیق همدلى در وفاى به عهدى که بر ایشان است عنایت میفرمود،
مبارکى دیدار ما براى ایشان به تأخیر نمیافتاد و در سعادت مشاهده ما با معرفتى شایسته
و درست شتاب میشد.
چیزى ما را از ایشان محبوس نکرده است، مگر اعمال ناخوشایند و ناپسندى است که از
آنها به ما میرسد و ما برای ایشان نمیپسندیم[20].
باشد که از کسانی باشیم که دست حضرت را برای اعمال ولایت در عالم مانند
سلمان و مالک باز میکنند؛ که به واسطهی پاکی از گناه و صفات رذیله، مجرای جاری
شدن ولایت امام زمانشان بودند.
[1] الغیبة (نعمانی): ج۱، ص۲۰۰
[2] نهج البلاغة (سید رضی): فرازی از نامه 27، ج۱، ص۴۱۶
[3] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: مِلاکُ الوَرَعِ الکَفُّ عَن المَحارِم. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج۱، ص۷۰۳) معیار و ملاک پرهیزگاری، خودداری کردن از حرامهاست.
[4] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: مَنْ وَرِعَ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ اَلنَّاسِ. (من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج۴، ص۳۵۲) کسی که پرهیز کند از حرامهای الهی، از با ورعترینِ مردمان است.
[5] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: اَلْوَرَعُ اَلْوُقُوفُ عِنْدَ اَلشُّبْهَةِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج۱، ص۱۲۵) ورع توقف کردن در هنگام مواجهه با شبهه است.
[6] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: مَنْ وَرِعَ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ اَلنَّاسِ. (من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج۴، ص۳۵۲) کسی که پرهیز کند از حرامهای الهی، از با ورعترینِ مردمان است.
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: مِلاکُ الوَرَعِ الکَفُّ عَن المَحارِم. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج۱، ص۷۰۳) معیار و ملاک پرهیزگاری، خودداری کردن از حرامهاست.
[7] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: اَلتَّائِبُ مِنَ اَلذَّنْبِ کَمَنْ لاَ ذَنْبَ لَهُ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۴۳۵) توبهکننده از گناه گویی مانند کسی است که گناهی ندارد.
[8] خدای متعال در معراج خطاب به نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله: یا أحْمَدُ عَلَیْکَ بِالْوَرَعِ فَإنَّ الْوَرَعَ رَأْسُ الدّینِ وَوَسَطُ الدّینِ وَآخِرُ الدّینِ، إنَّ الْوَرَعَ یُقَرِّبُ الْعَبْدَ إلَى اللّهِ تَعالى. (ارشاد القلوب (دیلمی): ج1، ص203) اى احمد! بر تو باد به ورع، چرا که ورع سر دین و وسط دین و آخر دین است، ورع، عبد را به مقام قرب حق مىرساند.
[9] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: أَوَّلُ مَنْ سَبَقَ مِنَ الرُّسُلِ الى «بَلى» رَسوُلُ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآله) وَ ذلِکَ أَنَّهُ کانَ أَقْرَبُ الْخَلْقِ الَى اللّهِ تَبارَکَ. (تفسیر القمی: ج۱، ص۲۴۶) از رسولان نخستین کسى که براى گفتن «بلى» - در پاسخ خداوند که پرسید أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ - بر همه پیشى گرفت رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآله) بود، چرا که آن حضرت نزدیکترین مخلوقات به خداى تبارک و تعالى بود.
[10] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: أقرَبَکُم مِنّی یَومَ القِیامَةِ مَجلِسا أحْسَنُکُم خُلقا. (قرب الإسناد (حمیری): ص۴۵) نزدیکترین شما به من در روز قیامت، نیکو اخلاقترینِ شماست.
[11] خدای متعال خطاب به نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله: مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ، وَإِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ، وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ، وَإِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ. (الکافی (کلینی): ج۲، ص۳۵۲ – صحیح بخاری: ج۷، ص۱۹۰) هیچیک از بندگانم به من تقرب نجوید با عملی که نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب کردهام؛ و بهدرستی که بهوسیله نافله (مستحبات) به من تقرب میجوید تا آنجا که من دوستش میدارم و چون دوستش دارم، آنگاه گوش او میشوم که با آن میشنود و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میگردم که با آن سخن میگوید و دستش میشوم که به آن میگیرد. اگر بخوانَدَم، اجابتش میکنم و اگر خواهشی از من کند، به او میدهم.
[12] قُلُوبُنا أَوْعِیةٌ لِمَشِیةِ اللّهِ، فَإِذا شاءَ شِئْنا، وَاللّهُ یقُولُ: «وَ ما تَشاؤُونَ إِلاّ أَنْ یشاءَ اللّهُ (تکویر:29) (الغیبة (شیخ طوسی): ج۱، ص۲۴۶) دلهای ما ظروفی برای خواست خداوند است. اگر خدا چیزی را اراده کند و بخواهد، ما نیز اراده کرده، خواهیم خواست. خداوند متعال میفرماید: «و شما نمیخواهید مگر این که خداوند بخواهد.»
[13] مفهوم واسطهی فیض و مرز آن
با شرک و غلو:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: ان أبا حنیفه اکل طعاما مع الإمام الصادق جعفر بن
محمد علیهم السلام فلما رفع الصادق علیه السلام یده من اکله قال: الحمد لله رب العالمین،
اللهم هذا منک و من رسولک صلى الله علیه و آله... (کنز الفوائد (علامه کراکجی طرابلسی):
ج۲، ص۳۶)
روزی ابوحنیفه نزد حضرت امام صادق علیه السلام بود و با هم غذا میخوردند. زمانی که
امام علیه السلام دست از غذا کشیدند، فرمودند:
حمد مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ خداوندا این نعمت از سوی تو و رسول تو است.
ابوحنیفه خطاب به حضرت گفت: ای اباعبدالله [امام علیه السلام را با کنیه خطاب قرار داد]! آیا برای خداوند شریک قرار دادی؟
حضرت در پاسخش فرمود: وای بر تو، خداوند در کتابش میفرماید: «آنها فقط از این انتقام میگیرند که خدا و رسولش آنها را از فضلش بینیاز ساختند (توبه:۷۴)»
و در جایی دیگر میفرماید: «اگر به آنچه خدا و رسولش به آنها عطا کرده راضی باشند و بگویند: «خداوند برای ما کافیست، و به زودی خدا و رسولش از فضلش به ما عطا میکنند (توبه:۵۹)»
ابوحنیفه [بعد از شنیدن این دو آیه گفت:] سوگند به خدا! گویا تا این لحظه، هرگز این دو آیه از کتاب خدا را نخواندهام و نشنیدهام.
امام علیه السلام در پاسخش فرمودند: بله، به تحقیق که تو این دو آیه را هم خوانده بودی و هم شنیده بودی، اما خداوند متعال در مورد تو و امثال تو، چنین آیاتی را نازل فرموده است: «یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است (محمد:۲۴)»
و نیز فرموده است: «چنین نیست، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است (مطففین:۱۴)»
در دو آیهی مورد استناد امام صادق علیه السلام، خداوند نفرموده (الله و رسوله من فضلهما!) بلکه فرموده: «اَللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛ یعنی یک فضل است، از ناحیه خدا که به واسطهی رسولش آن را به خلق میرساند.
ضمیمه شدن رسول به الله در بینیاز ساختن از فضل خداوند، همان مفهوم واسطهی فیض است که در معارف حقّهی تشیع که از اختصاصات جایگاه ولی الله الاعظم است.
البته
روایات معتبر در خصوص مفهوم و جایگاه واسطهی فیض فراوان است که به جهت رعایت
اختصار به ذکر یک مورد دیگر اکتفا میشود؛ حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: أَبَى
اَللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ اَلْأَشْیَاءَ إِلاَّ بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ
سَبَباً وَ جَعَلَ لِکُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ
لِکُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ
ذَاکَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ نَحْنُ. (الکافی
(ثقة السلام کلینی): ج۱، ص۱۸۳) خدا خوددارى و امتناع فرموده که
کارها را بدون اسباب فراهم آورد پس براى هر چیزى سبب و وسیلهاى قرار داد و براى هر
سبب شرح و گشایشى مقرر داشت و براى هر شرحى نشانهاى [دانشى] گذاشت و براى هر نشانه
بابی گویا نهاد، عارف حقیقى کسى است که این درب و باب را شناخت و نادان حقیقى کسى است
که به این درب و باب نادان گشت، این درب و باب گویا، رسول خدا (صلّى الله علیه و آله)
است و ما (اهل بیت).
بیانات ذیل از عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه تبیین عمیق
و دقیقی است برگرفته از آیات و روایاتِ صحیحه از مفهوم واسطهی فیض و جایگاه ولی الله
الاعظم در عالم و حد و مرز آن با شرک و غلو:
خداوند سبحان، وجود را از مجاری آن - که وسائط فیض هستند و واسطه و مجرای تام آن، امام
علیهالسلام و مقام ولایت است - نازل میکند.
یعنی حق تعالی به واسطهی نفس ولی که همان مقام نورانیت او است متصرف در امور است و اشیا به واسطهی نفس ولی، قائم به حق هستند.
صاحب ولایت مطلقه کسی است که قیوم تمام ما سوی الله است، اما در عین حال، او خود قائم به حق میباشد.
تفاوت اساسی در این است که حق تعالی از ما سوی بینیاز است، لیکن ولی از حق بینیاز نمیباشد.
و البته این معنا را به هیچ وجه نباید غلو به حساب آورد؛ زیرا غلو آن است که انسان ولی خدا را مستقل دانسته و بندهی مخلوق را خدا بداند.
بنا بر این اگر کسی معتقد باشد که خداوند به واسطهی نفس ولی - که از آن به نفس کلی الهی تعبیر میکنند - فیوضاتش را بر ما سوی جاری میکند و تمام اختیارات و قدرتها را به محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - داده، و آنها که ارادهای جز ارادهی حق ندارند، میتوانند هر کاری را به اذن او انجام دهند - نه اینکه امور به آنها تفویض شده و او خود سبحانه و تعالی منعزل باشد - چنین عقیدهای غلو محسوب نمیشود.
بلکه
کمال هم در این است که انسان به مقام نورانیت ائمه علیهمالسلام معرفت پیدا
کند و امام زمانش را آن طور که هست و آنگونه که خداوند به ایشان مقام و مرتبه داده،
بشناسد. (سفینة الصادقین: فصل توحید عرفا، ص۵۱۳)
ایشان در بخش دیگری میافزایند:
در دعای روز جمعه میخوانیم:
حتی لا نعتمد به غیرک و لا نطلب به الا وجهک. (مصباح المجتهد (شیخ طوسی): ص۴۱۲)
و درخواست میکنیم که به واسطهی امام عصر - عجل الله فرجه - به غیر خدا اعتماد نکنیم و توسط آن حضرت غیر خدا را نخواهیم.
چگونه این احتمال متصور است که به واسطهی امام زمان - صلوات الله علیه - به غیر خدا اعتماد کنیم؟
اگر امام را «غیر» فرض کردی و به او اعتماد کردی به غیر خدا اعتماد کردهای!
همینکه او را در عرض آوردی، میشود «غیر». و اعتماد به وی اعتماد به غیر خدا میشود، اگر چه منصب الهی هم داشته باشد.
در صورتی که اگر آن بزرگوار را مجرای فیض حق دیدی اعتماد به او، اعتماد به خداست و از آن حضرت خدا را خواستهای. (سفینة الصادقین: فصل توحید افعالی، ص۲۷۱)
[14] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: لاَ یَزْنِی اَلزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یَسْرِقُ اَلسَّارِقُ حِینَ یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِکَ خُلِعَ عَنْهُ اَلْإِیمَانُ کَخَلْعِ اَلْقَمِیصِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۲۸) زناکار زنا نمی کند، در حالی که هنگام زنا مومن باشد. دزد دزدی نمی کند، در حالی که هنگام دزدی مومن باشد، زیرا هنگامی که زناکار زنا کند و دزد دزدی کند، ایمان از آن ها بیرون می رود، مانند بیرون آوردن پیراهن از بدن.
[15] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِیدُ وَ اَلصَّلاَةُ وَ اَلصِّیَامُ وَ کَظْمُ اَلْغَیْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِیءِ وَ رَحْمَةُ اَلْفَقِیرِ وَ تَعَهُّدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ اَلْکَذِبُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلنَّمِیمَةُ وَ اَلْقَطِیعَةُ وَ أَکْلُ اَلرِّبَا وَ أَکْلُ مَالِ اَلْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی اَلْحُدُودِ اَلَّتِی أَمَرَ اَللَّهُ وَ رُکُوبُ اَلْفَوَاحِشِ «ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» وَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَةُ وَ کُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِکَ مِنَ اَلْقَبِیحِ فَکَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیْرِنَا. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۲۴۲) ما ریشۀ هر گونه خیر و خوبى هستیم و همۀ نیکیها از شاخههاى ماست، و از جملۀ نیکیهاست توحید و نماز و روزه و فرو خوردن خشم و چشمپوشى از خطاکاران و رحم کردن به کمتوشه و دلجویى از همسایه و اعتراف به فضیلت اهل فضل، و دشمنان ما ریشۀ هر شر و تباهى هستند و از شاخۀ آنهاست زشتى و هرزگى، از آنهاست دروغ و بخل و سخنچینى و بریدن از خویشاوندان و رباخوارى و بهناحق خوردن مال یتیم و تجاوز به حقوقى که خداوند تعیین کرده و ارتکاب کارهاى پنهان و پیداى پلید و زنا و دزدى و کارهاى زشتى مانند اینها، و لذا دروغ مىگوید هر که گمان مىکند که با ماست لیکن به شاخههاى دیگرى جز ما چنگ مىافکند.
[16] حضرت امام رضا علیه
السلام: ...یَا خُزَاعِیُّ نَطَقَ رُوحُ اَلْقُدُسِ عَلَى لِسَانِکَ بِهَذَیْنِ اَلْبَیْتَیْنِ...
(عیون الأخبار (شیخ صدوق): ج۲، ص۲۶۵)
...ای خزاعی! روح القدس، این دو بیت را به زبان تو انداخته است...
دعبل بن علی خزاعی، شاعر زمان حضرت رضا علیه السلام گفت: وقتی قصیده تائیهام را برای
حضرت رضا علیه السلام خواندم همین که به ابیات زیر رسیدم؛ (خروج امام لا محالة واقع
- یقوم علی اسم الله بالبرکات
یمیز فینا کل حق و باطل - و یجزیی علی النعماء و النقمات)
ترجمه: آنچه امید میدارم، ظهور امامی است که البته ظهور خواهد کرد و با نام خدا و
یاری او و با برکتهای بسیار به امامت قیام خواهد کرد و هر حق و باطلی را تمیز و مردم
را به نیک و بد، پاداش و کیفر خواهد داد.
دعبل گفت: چون این دو بیت را خواندم؛ حضرت رضا علیه السلام بسیار گریست. بعدا سر بلند کرد، فرمود:
ای خزاعی! روح القدس، این دو بیت را به زبان تو انداخته است؛ آیا می دانی آن امام کیست؟...
[17] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: ...لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ. (نهج البلاغه (سید رضی): فرازی از خطبه 190 (خطبه متقین)، ص۳۰۳) آرام باش و دیگر چنین سخنانى مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است.
بعد از آنکه همام به اصرار از مولی امیرالمؤمنین خواست تا حضرت متقین را برایش توصیف نماید، جان سپرد، حضرت فرمود: سوگند به خدا من از این پیش آمد بر همّام مى ترسیدم. سپس گفت: آیا پندهاى رسا با آنان که پذیرنده آنند چنین مىکند؟ شخصى رسید و گفت: پس چرا با تو چنین نکرد؟ امام علیه السّلام پاسخ داد: واى بر تو، هر أجلى وقت معیّنى دارد که از آن پیش نیفتد و سبب مشخّصى دارد که از آن تجاوز نکند. (لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ) آرام باش و دیگر چنین سخنانى مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است.
[18] من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج1، ص 553 - النوادر (راوندی): ص۲۹ - مفاتیح الجنان (شیخ عباس قمی): ص55
[19] سفینة الصادقین: فصل بازگشت با سامراء، ص۱۲۰و۱۲۱
[20] وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ. (احتجاج (طبرسی): ج2، ص499)
چه کنیم تا مورد توجه اولیای
خدا و مؤمنان حقیقی (در صدرشان امام زمان ارواحنا فداه) واقع شویم و محبت ایشان را
به خود جلب نماییم؟
یکی از راههایش:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
إنّی لاَُحِبُّ للرجُلِ مِنکُم المؤمنِ إذا قامَ فی صلاةٍ فَریضَةٍ أن
یُقبِلَ بقَلبِهِ إلى اللّه ِ و لا یَشغَلَ قَلبَهُ بأمرِ الدنیا، فلیسَ مِن
مؤمِنٍ یُقبِلُ بِقَلبِهِ فی صلاتِهِ إلى اللّه ِ إلاّ أقبَلَ اللّه ُ إلَیهِ بوَجهِهِ،
و أقبَلَ بقُلوبِ المؤمنینَ إلَیهِ بالمَحَبَّةِ لَهُ بعدَ حُبِّ اللّه ِ عَزَّ و
جلَّ إیّاهُ[1].
دوست دارم که فرد مؤمنِ شما، هرگاه به نمازِ واجب مىایستد، با دل خویش
به خداوند رو کند و دلش را مشغول امور دنیا نگرداند؛ زیرا هیچ مؤمنى نیست که در
نمازش روى دل به خدا کند، مگر این که خداوند نیز به او توجّه کند و خداوند عزّ و
جلّ او را دوست بدارد *و محبّت دلهای مؤمنان را نیز
متوجّه او گرداند.*
حضرت آیت الله بهجت رضوان الله علیه در پاسخ به پرسشِ چگونگیِ تحصیلِ
حضور قلب در نماز، توصیههایی داشتهاند از جمله بیان داشتهاند که:
تحصیل حضور قلب به این می شود که:
1. در اوقات حضور، اختیاراً آن را در نماز از دست ندهد!
2. [به مرور] با کمک نوافل و عبادات مستحبِّ [مربوط به نماز] حضور
تحصیل میشود و از جمله [این مستحبات]، تبدیل فرادا به جماعت [و التزام به تعقیبات
نماز و رعایت آداب نماز است.]
3. [اصل] حضور قلب [به] این است که در تمام بیست و چهار ساعت، باید
حواسّ (بینایی، شنوایی و...) خود را کنترل کنیم [و در غیرِ زمانِ نماز، خود را
حقیقتاً در محضر خدا بدانیم]؛ زیرا برای تحصیل حضور قلب، باید مقدماتی را فراهم
کرد. باید در طول روز، گوش، چشم و هم چنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم[2]!
همچنین عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله علیه نیز
برای حضور قلب در نماز توصیههایی داشتند،
از جملهی این توصیهها، همان موارد شماره 2 و 3 از مطالب فوق الذکر
بود، همچنین میفرمودند:
[از] عمدهترینِ کار[ها] در نماز، ترک خیالات است. که پیامبر صلی
الله علیه و آله، راه آن را نیز فرمودند که: نماز را به عنوان صلاة مُوَدِّع
(آخرین نماز) بهجایآور.
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلى الله علیه و آله:
صَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ؛ فإنّ فیها الوُصلَةَ و القُربى[3].
چنان نمازى بخوان که گویى آخرین نماز عمر توست؛ زیرا چنین نمازى موجب
رسیدن و نزدیک شدن به خداست.
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
إذا صَلَّیتَ صلاةً فَریضَةً فَصَلِّها لِوَقتِها صلاةَ مُوَدِّعٍ
یَخافُ أن لا یَعودَ إلَیها أبدا، ثُمَّ اصرِفْ بِبَصَرِکَ إلى مَوضِعِ سُجودِکَ، فلَو
تَعلَمُ مَن عَن یَمینِکَ و شمالِکَ لأَحسَنتَ صلاتَکَ، وَ اعلَمْ أنّکَ بَینَ
یَدَی مَن یَراکَ و لا تَراهُ[4].
هرگاه نماز واجب خواندى، به وقت بخوان و همانند کسى که با آن وداع مىکند
(و آخرین نماز عمرش را میخواند) و مىترسد دیگر به سوى آن برنگردد آن را بهجایآور.
دیدهات را به جایگاه سجدهات بدوز، چنانکه اگر بدانى کسى طرف راست یا
چپ توست، خوب نماز مىخوانى، و بدان که تو در برابر کسى هستى که تو را مىبیند و
تو او را نمىبینى.
نقش و اهمیت داشتن محبت خدا و اولیای خدا و راهکار تحصیل آن:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ
اللَّهُ[1]
بگو اگر خدا را دوست داریم پس از من تبعیت کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.
نقش محبت در بندگی خداوند:
چنانچه خداوند در آیه فوق تصریح دارد، اگر انسان حقیقتاً خدا و اولیایش را دوست بدارد، از آنها با طیب خاطر و میل و رغبت تبعیت میکند؛ بسیاری از مشکلات در عرصه بندگی عمدتاً به دو جهت است، یا ما آن خوف لازم را از خداوند و عظمت و عذابش نداریم و یا آنطور که باید و شاید خداوند را دوست نداریم.
عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه
در این خصوص میفرماید:
میزان قرب انسان به خداى متعال به محبت اوست. اگر خداوند ذرهاى محبت عطا کند همه
کارهاآسان مىشود.
و در واقع اخلاص هم به معناى حقیقى آن از غیر محب ساخته نیست؛ زیرا تا انسان حب نفس
دارد نمىتواند براى خدا کار کند.
اگر خدا را هم بخواهد براى خودش مىخواهد،
امّا اگر محبت خداوند نصیب کسى شود، اول قدم او این است که پا روى خودش مىگذارد و
دیگر خودش را نمىبیند و طالب چیزى جز او نیست.
آن وقت تمام اعمال او خالص و براى خدا مىشود. پس کمال اخلاص هم پیدا نمىشود مگر با
محبت[2].
طُرُق عمده سلوک الی الله:
همچنین ایشان در بیانات دیگری در خصوص طُرُق عمده سلوک الی الله میفرمایند:
براى سیر و سلوک دو طریق عمده وجود دارد:
راه ریاضت
و
راه محبت.
افرادى که از طریق ریاضت و مجاهده که در واقع راه تزکیهى نفس است به سیر و سلوک مشغول
مىشوند، نوعا با اذکار و اوراد و اربعینهاى پى در پى و عبادتهاى طاقتفرسا و تحمل
فشار مبارزه و مخالفت با نفس مىکوشند با محو نمودن رذایل نفسانى، خود را به صفات حق
و اولیایش متخلق نمایند. امّا از آنجا که انسان خود را دوست دارد و به تبع آن هر آنچه
را که متعلق به اوست نیز دوست دارد، نفس به سادگى تسلیم ارادهى عقل نگشته، با آن درگیر
خواهد شد و برداشتن هر قدمى به خصوص براى نفوس قوى - چنانچه خلاف طبع و نفس باشد که
معمولاً نیز چنین است - مستلزم مبارزه و مجاهدههایى بس عظیم خواهد بود.
علاوه بر آن با محو هر یک از صفات رذیله که توأم با هزاران نوع جان کندن است گرفتار
رذیلهى دیگرى مىگردد؛ بخل را از خود دور مىکند، دچار ریا مىشود، از ریا مىگریزد
اسیر عجب مىگردد، و همین طور... و تا وقتى که نور توحید بر قلب او نتابد این مشکلات
ادامه خواهد داشت؛
زیرا ریشه کن شدن رذایل نفسانى جز با اشراق نور توحید میسور نیست[3]...
امّا راه محبت از جهتى آسانتر است؛ زیرا در این راه متعلق محبت
«خود» نیست و محبت به جاى دیگرى تعلق پیدا مىکند؛
لذا نفس درگیر نشده، بدون احساس کمترین فشار و سختى از همه چیز مىگذرد. محب هیچ گاه
از خدمت کردن به محبوب خسته نشده، تمام دستورات او را با کمال میل و اشتیاق انجام خواهد
داد و با انعکاس صفات محبوب در محب، خواستههاى او خواستههاى این خواهد گشت و چنانچه
محبوب از اولیاى خدا باشد تمام رذایل، خود به خود محو مىگردد.
افرادى که در مقابل قدرت و زور از کمترین سرمایه خود نمىگذرند با اندکى محبت، همه
دارایى خود را به سادگى و باکمال نشاط و شوق فداى محبوب مىنمایند. نفوس قوى را محبت
است که بىچاره خواهد کرد...
این نکته را نیز باید متذکر شوم که هر چند مجاهده، سخت و بىمشترى است، لکن هر مسلمانى موظف است براى انجام تکالیف شرعى خود مجاهده کرده، سختى آن را متحمل گردد؛ زیرا مجاهده به معناى عام خود اختصاصى به راه ریاضت ندارد. علاوه بر آن، راه ریاضت نیز چنانچه به طور صحیح و براساس دستورات شرع انجام گیرد سرانجام سالک را به محبت خواهد رساند «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا[4].» و علامت صحت آن نیز همین خواهد بود. بنا بر این چنانچه ریاضت به محبت منتهى نگردد سالک باید بداند که از مجاهده خود نتیجهاى نبرده و یا منفعت آن ناقص بوده است، هر چند ممکن است کشف و کرامات و تصرفاتى نیز همراه داشته باشد، لکن اینها دردى را دوا نمىکند[5].
انواع سالکان راه حق از حیث سیر و سلوک:
عالم ربانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی
علیه در خصوص عنوان سالکان راه حق میفرماید:
عرفا نوعا از نظر سیر و سلوک دو گونهاند:
گروهى که البته تعدادشان اندک است در آغاز حرکت مجذوب شده و پایان سیرشان را
به آنان نشان مىدهند. آنگاه به حال عادى بازگشته، با کوشش و اختیار خود مجدداً سیر
مىکنند تا سرانجام به آنچه که در ابتدا دیدهاند برسند.
اینان در همان حالى هم که سلوک مىکنند به نوعى عارفاند؛ لذا حرکتشان همراه با یقین
و سیرشان بسیارآسان است...
گروه دیگر که اغلب همین گونهاند حرکتشان بر اساس اعتقاد آنها است. یعنى مىکوشند تا در اثر مجاهده و ریاضت چیزى را که به آن معتقدند بیابند و چه بسیار فرق است بین حرکتى که بر اساس یقین باشد و سلوکى که بر مبناى اعتقاد انجام گیرد.
چه کنیم تا محبت خداوند و اولیایش نصیبمان شود؟
چنانچه بیان شد، کسانی که از ابتدا آن معرفت و محبت ویژه
نسبت به خدا واولایش دارند بسیار کم هستند و در نتیجه نیز تعداد بسیار کمی هستند
که از ابتدا به واسطه محبت و معرفت خود، با میل و رغبت به تبعیت کامل از خدا و
اولیایش نائل شوند. حال چه باید کرد؟ ناگزیر چنانچه بیان شد، باید راه مجاهده نفس
و پذیرش ریاضات شرعی از طریق اطاعت از اوامر و نواهی خداوند را با نیت تبعیت از
اولیای خدا و به قصد کسب رضای الهی در پیش گرفت.
طبق آنچه بیان شد، مجاهده و ریاضت اگر به شکل صحیح و با اطاعات از اوامر و نواهی
خدا و اولایش باشد باید منجر به محبت شود و وقتی محبت در قلب پیدا شد، اطاعت جای
خود را به تبعیت میدهد. این حقیقت مهم و ژرف در حدیث ذیل چنین بیان شده است:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام میفرماید، لقمان حکیم در خلال پندهایش به فرزندش چنین بیان داشت:
مَنْ یُطِعِ اللَّهَ خَافَهُ وَ مَنْ خَافَهُ فَقَدْ أَحَبَّهُ
وَ مَنْ أَحَبَّهُ اتَّبَعَ أَمْرَهُ وَ مَنِ اتَّبَعَ أَمْرَهُ اسْتَوْجَبَ جَنَّتَهُ
وَ مَرْضَاتَهُ[6].
هر کس از خدا اطاعت کند از او میترسد، هر کس از او بترسد پس به تحقیق که او را
دوست میدارد و هر کس او را دوست بدارد از او تبعیت میکند و هر کس از او تبعیت
کند، بهشت و رضایت خدا را بدست میآورد.
در این حدیث نورانی، گوهربار و بسیار عمیق و دقیق به این نکته اشاره شده است که اگر بر سختی و ریاضت ناشی از اطاعت اوامر و نواهی خدا و اولیایش صبر شود و استقامت و مجاهده صورت پذیرد، این پایداری و استقامتِ بر اطاعت کردن از اوامر و نواهی خداوند منجر به واقع شدن خوف در قلب مؤمن میشود و اگر بر این مرحله نیز استقامت ورزیده شود، این خوف انسان را به گوهر محبت خداوند نیز میرساند و طبق بیان آن عالم ربّانی، «راه ریاضت نیز چنانچه به طور صحیح و براساس دستورات شرع انجام گیرد سرانجام سالک را به محبت خواهد رساند.»
تفاوت اطاعت و تبعیت:
تبعیت، به معنای پیروی کردن، همراهی کردن، دنبالهروی و پشت
سر کسی رفتن است؛ مثلاً معنای «تَبع علیٌ محمداً» این است که علی پشت سر محمد راه رفت
و حرکت کرد. و «المصلی تَبَعٌ لأمامه»؛ یعنی نمازگزار، تابع و پیرو امام جماعت خود
است،
اما واژة «اطاعت» به معنای فرمانبرداری و انجام عمل برطبق امر، حکم و دستور دیگری است.
بنابراین، تبعیت مربوط به پیرویکردن و دنبالهروی از اعمال، گفتار و راه و روش دیگران
است،
اما اطاعت مربوط به فرمانبرداری از اوامر، نواهی، دستورات و فرامین دیگران است.
اطاعت و تبعیت تفاوتهای متعدد و عمیقی دارند که در اینجا به اختصار به برخی از آنها اشاره میشود:
1. اطاعت کار عقل است و تبعیت کار دل.
2. در اطاعت دستور خارجی لازم است، اما در تبعیت، شخص با میل و رغبت و داوطلبانه دنبالهرو و تابع محبوب میشود.
3. انسان با تبعیت است که میتواند به مقام «مِنّا» شدن و فانی شدن در محبوب دستیابد، ولی اطاعت این قابلیت را ندارد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید:
إِنَّ اَلْعَاقِلَ مَنْ أَطَاعَ اَللَّهَ[7].
بهراستی که عاقل کسی است که از خدا اطاعت کند.
از سوی دیگر خداوند میفرماید:
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ
اللَّهُ[8]
بگو اگر خدا را دوست داریم پس از من تبعیت کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.
بر این اساس در اطاعت عقل لازم است. در تبعیت محبت لازم است.
محبت تبعیتآور است. اما عقل تبعیتآور نیست!
در حدیث فوق از امام صادق علیه السلام هم که به نقل از لقمان حکیم خطاب به فرزندش
بیان شد، تبعیت مقامی است که پس از حصول محبت در قلب مؤمن محقق میشود.
قدرت عقل خیلی زیاد است، ولی به اندازه حب نمیرسد. حب است که تبعیت میآورد. در عقل
الزام وجود دارد. باید و نباید وجود دارد. ولی در حب اختیار کامل وجود دارد.
چنانچه بیان شد طبق آیه 31 سوره آل عمران که خدا میفرماید «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ
اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»، بعد از حب کلمه فاتبعونی آمده است.
یعنی میوه حب، تبعیت است.
چنانچه عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه نیز بیان
داشتند: «نفوس قوى را محبت است که بىچاره خواهد کرد.» الزام ناشی از محبت
قدرتش بسیار بیشتر است از الزام ناشی از تعقل. هر کس اهل محبت شود، اهل تبعیت نیز
میشود. هر کس اهل عقل شود و در آن منزل متوقف بماند، اهل اطاعت میماند.
البته باید توجه داشت چنانچه بیان شد، مقدمه ولازمه رسیدن
به مقام مُحِب، اطاعت ناشی از تعقّل و معرفت است!
و باز طبق بیان قرآن کریم، تعقّل حقیقی نیز محقق نمیشود مگر برای کسانی که اهل
کسب علم باشند!
«وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ[9]»
بنابر این مقدمه رسیدن به مقام مُحِب، کسب علم است،
علمی که بر روی آن تعقل و تفکر صورت گیرد! نه محفوظات صِرف، بدون تحلیل و تدبّر و
تعقل!
و پس از انجام تعقّل و تفکر و تدبّر از روی علم و آگاهی، انسان باید اهل عمل شود و
به اطاعت از اوامر و نواهی پروردگار مبادرت ورزد تا در نتیجه آن، به مقام اهل خوف
برسد[10].
اگر در این مقام نیز استقامت ورزید و همچنان به اطاعات از اوامر و نواهی خدا و
اولیایش با تعقل و تفکر و تدبرِ عالمانه ادامه داد، میتواند به مقام اهل محبت نیز
به فضل و رحمت پروردگار نائل گردد.
تبعیت لازمه رسیدن به مقام منّا اهل البیت شدن:
از دیگر تفاوتهای تبعیت و اطاعت چیست؟
مثلاً شما از پدر خود اطاعت میکنید. اطاعت مستلزم فرمان است. باید فرمان و دستوری
داده بشود تا شما اطاعت کنید.
اگر دستوری نبود میگویند هرکاری خواستید خودتان انجام بدهید. روی دیگر سکه اطاعت،
فرمان است، و فرمان سیاسیتر است، از محور قدرت است.
تبعیت اینطور نیست، موقوف بر فرمان نیست. شما نگاه میکنید پدرتان
چکار میکند، همان کار را انجام میدهید. تبعیت لطیفتر از اطاعت.
در خصوص ارتباط با امام و رهبر جامعه، معدودی از مؤمنین حقیقی گرایش به تبعیت
دارند و اکثریت به اطاعت.
مثلاً میگویند امام حسین علیه السلام به جون فرمان میدهد که بیعت را از تو
برداشتم از اینجا برو! اگر جون اهل اطاعت بود صرفاً امام علیه السلام را طبق فرمان
خود امام رها میفرمود؟ اما او محب است و تابع امام، میداند میل امام خلاف آن
چیزی است که امام به آن امر کرده است. امر امام برای عافیت خود اوست و به سختی و
رنج نیافتدانش، لذا او که محب امام است و تابع او میل و رغبت امام را در مییابد و
طبق آن عمل میکند و امام علیه السلام نیز با او همان کردند که با علیاکبرشان
انجام دادند!
در مسئله رهبری و ولی فقیه نیز امروز این امر رایج است، اهل تبعیت که از روی محبت
تابع رهبری هستند میگویند رهبری این کار نمیپسندد، و دیگری که اهل اطاعت است میگوید، خب فرمانی بیاید
که نمیپسندد.
آنی که میگوید فرمانی بیاید که نمیپسندد، تکیه دارد به اطاعت.
آنی که میگوید نمیپسندد، میگوید لازم بود آقا این را بگویند؟ استفهام تقریری دارد.
لازم نبود آقا تصریح بکند، آنی که مذاقش را میداند پیروی میکند.
لذا در پیچهای مهم تاریخ و امتحانات سخت، میان امام و
مأموم، آنها که توفیق مییابند در کنار امامشان باقی بمانند، اهل اطاعت نیستند،
اهل تبعیت هستند!
لازمهی مقام یکی شدن و منّا شدن با امام نیز همین تبعیت است که ریشه در محبت و
معرفت دارد! چنانچه خداوند از قول حضرت ابراهیم علیه السلام که امام جامعه و عصر
خویش است میفرماید:
«فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی[11] - هر
کس از من تبعیت کند پس به راستی که او از من است.» و نمیفرماید که فمن اطاعنی
فأنه منی!
[1] آل عمران:31
[2] سفینة الصادقین: قسمتی از بخش 57 کتاب با عنوان مدتی در قائن
[3] مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام: انَّ البُخلَ وَ الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرائِزٌ شَتّی یجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ. (نهج البلاغه (سید رضی): ص 430) به راستی که بخل و جُبن و حرص خصایل متفرقی هستند که بدگمانی به خدا ریشه آنهاست.
چنانچه بیان شد، عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه میفرمودند که برای تهذیب نفس و رفع رذائل و کسب فضایل اخلاقی راهی مرسوم است که نظیرش در کتاب ارزشمند معراج السعاده آمده، با اینکه یک راه مهم است و مجاهده شرعی هم لازم، اما دور و سخت و طولانی است و از هر چیز که خلاص شوی باز گرفتار خصلت دیگری میشوی.
بخل حل شود، ریا میآید،
ریا میرود، عُجب به سراغش میآید و...
اما راه اساسی راه محبت و توحید است،
نور توحید که به قلب تابید، قدری محبت که پیدا شد، اطاعتِ امر محبوب، نه تنها سخت نیست بلکه لذت بخش میشود،
در سایه نور توحید و گرمای محبت، تمام این رذائل محو میشود.
آیت الله محی الدین حائری شیرازی رحمت الله علیه که به مدّت پنجاه سال از محضر عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه بهره بردند در شرح این حدیث چنین بیان میدارد:
بسیاری راه درمان انحطاط اخلاقی انسان را که جُبن و حرص و بخل است در مبارزه با جزء جزء آنها میدانند، به عنوان نمونه میگویند باید احسان کنیم تا سخی شویم، [نظیر آنچه در کتاب شریف معراج السعاده آمده، که این طریق در تزکیه نفس، البته یک راهی هست اما بسیار سخت و دور و طولانی.]
اما علی علیه السلام میگوید این طور نیست!
انَّ البُخلَ وَ الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرائِزٌ شَتّی یجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ (نهج البلاغه (سید رضی): ص 430)
به راستی که بخل و جُبن و حرص خصائلی هستند متفرق که جمع کننده و ریشه آنها بدگمانی به خداست.
میگوید تو وقتی به خدا بدگمان میشوی، ظرف دلت را پشت به خدا میکنی و سوء ظن به او پیدا میکنی؛
وقتی این چنین شد، بخیل میشوی، ترسو میشوی، حریص و تنگنظر میشوی.
ریشه اخلاقیات را اعتقادیات میداند. وقتی جهت انسان عوض میشود، کل اخلاق انسان عوض میشود.
نباید این چنین باشد که بگوید: من این قدر صفت خبیث دارم، چه طور یکی یکی اینها را از خودم دور کنم؟!
این چنین نیست که مثلاً بگویی امروز با این صفت مبارزه میکنم و روز دیگر با آن صفت. این تو را ناتوان و متحیر میکند.
علی علیه السلام به تو میآموزد که تو حسن ظن به خدا پیدا کن، [نور توحید را به قلبت بتابان]
اگر بخواهی بترسی ترست نمیآید
اما وقتی به خدا سوء ظن داری و بخواهی شجاع باشی، شجاعت تو مصنوعی است!
انسان وقتی حسن ظن به خدا ندارد [محبت حقیقی به خدا ندارد]، احسانش هم مصنوعی است.
از این جهت هر وقت یک احسانی کرده، حتماً باید به مردم بگوید یک منتی هم پشت سرش بگذارد و صداقتش را هم باطل میکند.
اگر اینها هم نباشد کار خوبش او را به عُجب میکشاند.
به دلیل اینکه کار خوبش مصنوعی بوده و ریشه نداشته است. (تعلّق (محور تحول در انسان) (محی الدین حائری شیرازی): ص 44 و 45
[4] و کسانی که در راه ما مجاهده میکنند و نهایت کوشش خود را بذل مینمایند، قطعاً به راههای خود هدایت خواهیم کرد.
[5] سفینة الصادقین: قسمتی از بخش 17 کتاب با عنوان در محضر عارف مجذوب آیة الله انصاری قدس سره
[6] بحار الانوار (علامه مجلسی):ج13، ص412 – الوافی (فیض کاشانی):ج26، ص305 – البرهان فی تفسیر القرآن (ابن شعبه حرّانی): ج4، ص369
[7] اعلام الدین (دیلمی): ج1، ص69
[8] آل عمران:31
[9] عنکبوت:43
[10] «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ - و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتی است!»
[11] ابراهیم:36