از نظر من که همهی کتابهای مرحوم محی الدین حائری شیرازی (شخصیتی که رهبر معظّم انقلاب با عباراتی نظیر عالم ربانی، متفکّر و مربی نفوس از ایشان یاد کردهاند) را از نظر گذراندهام، مهمترین کتاب ایشان همین کتاب تعلّق است.
این کتاب، بسیار عمیق، متفاوت، تحوّلآفرین و فوقالعاده جذاب است. میگوید که حقیقت انسان چیست و چگونه این حقیقت منشأ تحولات انسان است و جایگاه ابدی او را مشخص میکند.
در این اثر، مخاطب با انسانشناسی اسلامی و قرآنی آشنا میشود. اینکه از منظر قرآن کریم انسان چگونه موجودی است و مختصاتی از انسان ارائه میدهد که با بسیاری تصورات رایج از انسان و قابلیتها و عوامل مؤثر بر سرنوشت او تفاوتهای اساسی دارد.
در بین خیل انبوه کتابهایی که در زندگی خواندهام، این کتاب در میان ده کتاب اول از چهل کتابی است که بیشترین تأثیر را بر زندگی من داشتهاند.
مطالبِ ذیلِ بسیاری از تیترهای هوشمندانهی کتاب، بسیار تکاندهنده است و پیشفرضهای ذهنی رایج مخاطبان را به چالش میکشد و افقهای جدید به رویشان میگشاید.
مباحثی نظیر رابطهی تعلق و مسئله نیت و ولایت، روش متفاوتِ درمان آفات اخلاقی توسط انبیا و حجتهای خدا با روشهای مرسوم. (مثلاً در ذیل این بحث، ایشان این حدیث علوی را شرح میکنند که حضرت میفرمایند: جُبن، حرص و بخل سه رذیلهی پراکنده هستند که ریشهی همهی آنها سوءظن به خداست! شرح این حدیث فوقالعاده، تفاوتهای بنیادین روش انسانسازی مکتب توحیدی اسلام را با سایر مکاتب اخلاقی و روانشناسی و... تبیین میکند و مینمایاند که چرا درمان حقیقی پایدار در هر شرایط، منحصر است در روش درمان بر مبنای توحید؛ یعنی تا شخص به این حقیقت نرسد که تنها خداست که نفع و ضرر میرساند و خداوند در هر حال برای بندهی مؤمنش خیر تقدیر میکند، از جبن و ترس به شکل مطلق رهایی پیدا نمیکند و به همین ترتیب...)
ریشه بدبینی و سوءظن به خداوند یکی دیگر از تکاندهندهترین و تأمّلبرانگیزترین مباحث کتاب است که در ذیل بحث حب دنیا مطرح شده است، به عنوان نمونه ایشان در بخشی از مباحث ذیل این عنوان میفرمایند:
انسان با شکایت از خدا، دو کار میکند، یک سوء رفتار با خدا دارد و یک حُسنظن و تعلق به خودش دارد. این دو وقتی در هم ضرب شد نتیجهاش اعتراض به خدا میشود؛ یعنی اعتراض به خدا حاصل جمع دو قضیه است یکی سوء رفتار بنده با حق و دیگری حُسنظن انسان و تعلق انسان به خودش. من وقتی به خودم تعلّق دارم اجازه نمیدهم ایرادی به خودم وارد شود. خودم را همیشه مبرا و مُنزّه میدانم، ایرادی هست ولی من هم مُنزّه هستم. نتیجه چه میشود؟ در رابطه من و خدا بیتناسبیهایی مشاهده میشود که نتیجه سوء عمل من است و از طرفی هم من خودم را مبرا و مُنزّه میدانم، پس بر اثر حسنظن به خودم، به خدا سوءظن پیدا میکنم؛ یعنی نتیجه غرور و کبر و خوشبینی انسان به خودش به اضافه گناهانی که مرتکب شده است، بدبینی انسان به خدا میشود.
کتاب مشحون است از جملات ناب و تحلیلها و تمثیلهای بدیع و استفادههای شگفتآور از آیات و روایات؛ به عنوان نمونه بنگرید به عبارات ذیل:
انسان میوهاش را با گذشت میدهد، نه با امساک. چرا؟ چون این بوته در هر مرحله از رشدش، باید مرحله قبلی خود را رها کند تا زمینه برای مرحله بعدی وجود داشته باشد. تعلّقاتی که انسان در وسط راه پیدا میکند، به عنوان سنگ و مانع در راه هستند... (لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ (آلعمران:92)... هرگز به حقیقت بر و نیکی نخواهید رسید، مگر اینکه آنچه دوست دارید را (برای خدا) انفاق کنید)
انسان با تعلّق خود، یک نوع اتحاد دارد، یعنی به هر چه دل ببندد، همان میشود... وقتی دل به فانی ببندد، فانی است و وقتی دل به باقی ببندد باقی.
انسان زمانی ربّانی میشود که به ربّ خود تعلّق داشته باشد و زمانی نفسانی میشود که به نفس خود تعلّق پیدا کرده باشد.
یا این جملات بسیار تأمّلبرانگیز ذیل عنوان: «نسبیگرایی؛ ابزار شیطان»
چیزی که انسان را به دل شبهات میبرد، این است که به هر معنایی یک جنبه نسبیت بدهد و با آن خیر و شر را در عرض هم قرار دهد. حق و باطل را هم در یک قماش قرار دهد. شیطان وقتی میخواهد کسی را گمراه کند، ...یک کلمه نسبیت میآورد و بعد دو تا را با یک تیر میزند؛ برای اینکه حق را ریشهکن کند، از حق نسبی و باطل نسبی دم میزند... حق مطلق را موهوم تلقی میکند و...
برخی دیگر از مباحث جالب توجه کتاب:
ملاک حقیقی عالم بود چیست؟
چرا فطرت با دنیا قانع نمیشود؟
چرا خداوند با مصیبت، به سمت تعلّقات انسان تیراندازی میکند؟
تقوا یعنی حفظ رابطه با کل هستی، یعنی مدیریت خشم و غضب و شهوت بر مدار عقل و شرع
چهار ویژگی اساسی جامعه بالنده در قرآن چیست که اگر این چهار ویژگی نباشد جامعه در خسران است؟
حرکت مبتنی بر آرزوی عقلانی با حرکت مبتنی بر آرزوی نفسانی چه تفاوتها و نشانههایی دارد؟
این کتاب برای هر کسی که میخواهد با حقیقت انسان بیشتر آشنا شود و بداند عامل اصلی حرکت به سمت شکوفایی و رشد، یا سقوط و گمراهی در انسان چیست و برای کسی که دغدغه دارد عمیقاً بداند که از کجا آمده است، آمدنش بهر چه بوده و به کجا میرود آخر، فلسفه خلقتش چیست، راه حرکت به سمت این فلسفه خلقتش کدام است و پرسشهایی از این دست، یکی از بهترین گزینههاست...!!!
«در نظام اسلامی، اصل سبقت رحمت بر غضب، اصل محتوایی و حکم غالب است... در هیئت نیز باید اصل سبقت رحمت بر غضب در همه برنامهها، چه در محتوا و چه در قالب، جاری و در تمام ارکان هیئت، حاکم باشد. حتی با مخالفان نیز باید اینگونه باشیم... چرا که این کار برکات زیادی به ارمغان میآورد. آیت الله شیخ علی آقای پهلوانی (سعادتپرور)، به خانه یکی از اقوامشان رفته بود و دیده بود که هیئت دارند و شماری از ضد انقلابها هم به آن هیئت میآیند. به مسئول هیئت گفته بود: «این چه هیئتی است که ضد انقلابها هم به آنجا میآیند؟» مسئول هیئت پاسخ داده بود: «من که نمیتوانم به اینها بگویم به هیئت نیایند، بالاخره هیئت امام حسین است. نمیتوان جلوی در ایستاد و به یکی گفت بیا به دیگری گفت نیا!» ایشان هم گفته بود: «اشکالی ندارد، نمیگویم اینطور بگو، اما مثلاً عکس امام و رهبری را در هیئت خود بگذار تا هر کسی که به هیئت میآید زیر پرچم ولایت سینه بزند. آنها هم وقتی زیر پرچم ولایت بایستند و سینه بزنند اشکالی ندارد که بیایند. حال اگر خودشان نخواهند، نمیآیند.» در این نگاه، در عین اینکه سبقت رحمت بر غضب است، از شرایطمان هم چشمپوشی نمیکنیم... در اینجا میتوان از الگوی جاذبه و دافعه امام علی علیه السلام استفاده کرد که در کتاب جاذبه و دافعه علی علیهالسلام نوشته شهید مطهری و در بیانات رهبر معظّم انقلاب بیان شده است. در این الگو، اگرچه اصول و ارزشها شفافاند و ذرهای از آنها چشمپوشی نمیشود، اما در مقام عمل و مواجهه با افراد، اصل بر جذب حداکثری است. تسامح در عمل، برای کسانی که در ایمان ضعیفاند معنادادر است و خالصسازی به معنای دفع آنان نیست، بلکه به این معناست که با همراه شدن، ایمان و باور خودمان و آنها را به مرور ارتقا دهیم و خالصتر کنیم. این روش انبیا و ائمه علیهمالسلام است. ...مثلاً مرتبه حداقلیِ نمایشِ اصل اعتقاد به حکومت اسلامی و ولایت فقیه در هیئت، با نصب تصویر امام خمینی قدّسسرّه و رهبر معظّم انقلاب اتفاق میافتد. اما ممکن است مرتبه دیگری از آن، مثلاً اشعار و مداحیهای سیاسیِ زیاد و بیان مسائل روز، دافعه ایجاد کند. در این صورت، باید ابتدا با تدبیر، باور سیاسی مخاطب هیئت را ارتقا داد و به موازات آن، رفته رفته با همراهی در این رشد و تعالی، شعارها و برنامههای هیئت را انقلابیتر کرد. مخاطب ابتدا باید به لحاظ معرفتی، به این باور برسد که عاشورا حادثهای تاریخی نیست و نبرد حق و باطل همچنان ادامه دارد و سپس کمکم مصداق امروزی این جبهه را با ملاک و معیار شناسایی کند. (کتاب خیمه خادمی، اثر محمدرضا عابدینی از نشر دفتر نشر معارف، ص122تا124) به نسبت تعداد زیاد کتابهایی که با موضوع هیئت دیدهام، این اثر با اختلاف زیاد از همهی آنها بهتر، عمیقتر، کاربردیتر و جامعتر است! به مسائلی پرداخته که هم مبتلابه است، هم مخاطب را به افقی جدید میبرد که با همان مسائل روزمره و به ظاهر عادیِ مربوط با هیئت، به شکلی متفاوت و عمیقتر مواجه میشود. در کتاب علاوه بر استفادهی عالمانه و بدیع از آیات قرآن و روایات، از بیانات بزرگانی چون رهبر معظّم انقلاب، شهید مطهری و به خصوص علامه طباطبایی (و المیزان ایشان) به خوبی بهره گرفته شده؛ زبان اثر، روان و کتابسازی نیز شکیل و زیبا انجام شده است. استفادهی به جا و نسبتاً پر تعداد از حکایتهای واقعی، برگرفته از تاریخ انبیا و اولیاء و تاریخ معاصر، باعث شده تا کتاب علاوه بر ارتقای معرفتی، جنبهی کابردی هم پیدا کند و مخاطب بتواند در پاسخ به این مسئله که حالا به طور مشخص باید چه کنیم، پاسخهایی الهامبخش، کابردی، و تجربهشده و نه صرفاً انتزاعی داشته باشد! خواندن این کتاب را از دست ندهید، چه مسئول هیئت هستید، چه اگر اهل رفتن به هیئتید و چه اگر هر گاه به پرچم عزای سید الشهدا میرسید، نگاهی از سر محبت و ارادت به آن میاندازید... به قسمتی متن پشت جلد که به نوعی شرح وجه تسمیه کتاب هست توجه فرمایید: «بر خلاف «بیت» که محل بیتوته کردن و نشستن است، «خیمه» منزلی برای اقامه و تدارکی برای به پا خاستن است. خیمههای خادمی اباعبدالله (علیهالسلام)، منزل تدارک و اقامه است، ...پس در آنها هم حق باید شناسانده و اقامه شود، هم باطل باید شناسانده شود و دشمنان که در رأس آنان ابلیس ملعون است، بایستی در آن رسوا شوند...» برخی از مباحث مهم کتاب عبارتند از: نسبت هیئت و احیای امر اهل بیت علیهم السلام؛ نقش حب و بغض و مسئله ولایت در هیئت؛ وجوه تمایز هیئتها؛ نقش نامگذاری و زمان و مکان هیئت در تأثیر و عملکرد آنها؛ تبیین ابعاد مسئله جذب حداکثر در هیئت؛ اهمیت کار تشکیلاتی در هیئت؛ ارتباط سه مفهومِ نیت، تواضع و ولایتپذیری با مسئولان هیئت؛ مهمترین چالشهای امروز هیئتها؛ مهمترین مکاید ابلیس نسبت به هیئتها؛ نسبت هیئت و مسائل جامعه؛ هیئت و خدمات اجتماعی؛ هیئت و اطعام؛ هیئت و جهاد تبیین؛ اهمیت و تأثیر ارتباط هیئتها با یکدیگر. و اما از نظر بنده عمیقترین و مهمترین فصل کتاب که البته به نوعی میوه و حاصل تمام دیگر مباحث کتاب است، فصل مربوط به مسئلهی «هیئت و ظهور» است که مشتمل است بر چهار مبحث: نگاه تمدنی به هیئت، جریان عاشورا و نسبت آن با ظهور؛ هیئت و زمینهسازی برای ظهور و نسبت شعار قیام حضرت حجت «یا لثارات الحسین» با هیئت. گزیدهای که در ابتدای متن تقدیم شده است، برای آشنا شدن شما با حال و هوای محتوای کتاب است تا خود شما مقداری از مشک را ببویید و به گفتههای عطار اکتفا نکرده باشید.