او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

رازداری و نقش آن در قُرب به خدا و امام زمان عج‌الله‌فرجه‌الشریف

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند:

خوبى دنیا و آخرت در رازدارى و دوستى با نیکان گرد آمده است و شر دنیا و آخرت در فاش کردن راز و دوستی با اشرار[1].

این حدیث شریف به خوبی اهمیت خارق‌العاده‌ی نقش رازداری را در سعادت دنیا و آخرت مشخص می‌کند؛ اهمیت فوق‌العاده‌ی دوستی و برادری با نیکان در نیل به سعادت عقبی و دنیا مشخص است و در آیات و روایات نیز فراوان بر آن تأکید شده و نیز آثار بسیار مخرّب دوستی با بدان و اشرار. لکن در مقدّم شدن رازداری بر دوستی با نیکان، این‌گونه به نظر می‌رسد که گویی از لوازم دوستی با نیکان، رازداری است و بدون آن نمی‌توان چندان در نزد نیکان و اولیای خدا جایگاهی یافت و به نظر می‌رسد که رازداری از لوازم بسیار مهم و تعیین کننده‌ در کسب جایگاه ویژه در نزد خدا و اولیای خداست.

چنانچه وقتی از عالم بزرگ شیعه ابو سهل نوبختى پرسیدند: چه‌طور شد که حسین بن روح نایب امام زمان علیه السّلام شد، ولى تو به این مقام نرسیدی؟
او گفت: ایشان [یعنى ائمّه علیهم السّلام] بهتر مى‌دانند، و آنچه که ایشان بپسندند [همان حقّ‌ است.]
من مردى هستم که با مخالفین [اهل سنّت] ملاقات مى‌کنم و با آن‌ها مناظره و مجادله مى‌کنم، اگر من وکیل و نایب حضرت مى‌شدم و همچنان‌که ابو القاسم مکان ایشان را مى‌داند از مکان امام خبر داشتم و در مقام مجادله، در جواب حجّت و دلیلى معطل مى‌ماندم، چه‌بسا در آن حالت مکان آن حضرت را به دیگران نشان مى‌دادم، ولى ابو القاسم اگر حجّت خدا در زیر لباسش باشد و او را با قیچى تکه‌تکه کنند، وى را به مردم نشان نمى‌دهد[2].


در تأیید این معنا، حضرت امام محمد باقر علیه السلام می‌فرمایند:
به‌خدا قسم محبوبترین یارانم نزد من، پرهیزگارترین و فقیه‌ترین آنها و کسى است که نسبت به سخنان ما راز دارتر باشد[3].


در تاریخ شیعه، به گواه روایات معتبرِ متعدد، چندین بار فرج آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله به جهت همین رازدار نبودن شیعیان به تعویق افتاده و عامل گرفتار شدن برخی امامان علیهم السلام و برخی یارانشان نیز همین عدم رازداری نقل شده است.


عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در این خصوص می‌فرمایند:
مطالبی را که فوق درک دیگران است یا حقایقی را که امکان دارد برخی نپذیرفته و انکار کنند باید کتمان کرد. کتمان، خود نوعی تقیه می‌باشد و از مصادیق روشن دستور اکید ائمه علیهم‌السلام به تقیه همین است که احادیث آنها را برای غیر اهلش نقل نکنند.
عرفا نیز نوعاً اول سفارشی که به شاگردان خود می‌کنند تأکید بر همین امر است، ولی متأسفانه بعضی آن‌قدر خام هستند که اگر حالی پیدا کنند آن را حتی برای زن و بچه‌ی خود که بسا مسائل شرعی‌شان را هم نمی‌دانند تعریف می‌کنند، یا مثلاً برای رفیقی که هنوز نمی‌داند اصول دین چیست از تجلیات حق صحبت می‌کنند!
بسیاری از تفسیق و تکفیرها نسبت به مؤمنین از همین‌جا ناشی می‌شود. اکثر گرفتاری‌های بندگان خاص خدا به واسطه‌ی شاگردان کم ظرف و خام آنهاست.
حتی من معتقدم بسیاری از مشکلاتی که برای ائمه علیهم‌السلام پیش می‌آمده، به خاطر جهل بعضی از شیعیان بوده است که باعث می‌شدند خلفا با آن بزرگواران مقابله کنند.
البته این‌گونه کم ظرفی‌ها و اشتباهات، قبح اعمال کسانی را که به مجرد شنیدن حرفی بدون تحقیق، تهمت به مؤمن و غیبت او را جایز دانسته، تکفیر و تفسیق را شروع می‌کنند و باعث هتک حرمت و احیاناً قتل او می‌شوند توجیه نمی‌کند؛
چه آن‌که این قبیل ظلم‌ها که در عالم فراوان صورت گرفته و اکنون نیز بسیار اتفاق می‌افتد یک اشتباه صرف نیست، بلکه در واقع از خرابی دل سرچشمه می‌گیرد؛ زیرا چه بسا خود به بعضی از گناهان کبیره ملتزم بوده و از آن غافل‌اند، ولی لغزش کوچک یا صغیره‌ی دیگران در نظرشان بسیار بزرگ جلوه می‌کند...[4]

بر اساس آنچه بیان شد و دیگر احادیث، مطلق رازداری در سعادت دنیا و آخرت و نزدیک شدن به خدا و امام زمان ارواحنا فداه بسیار اهمیت دارد و این رازداری وقتی پای مباحث و معارف بلند دینی مطرح می‌شود اهمیتی مضاعف پیدا می‌کند و ضرورت دارد که این معارف جز به اهلش سپرده نشود و یکی از وظایف مهم منتظران رازدار بودن در همه‌ی عرصه‌های زندگی به خصوص در عرصه‌ی حفظ یا انتقال معارف دینی است.



[1] جُمِعَ خَیْرُ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ فِی کِتْمَانِ اَلسِّرِّ وَ مُصَادَقَةِ اَلْأَخْیَارِ وَ جُمِعَ اَلشَّرُّ فِی اَلْإِذَاعَةِ وَ مُؤَاخَاةِ اَلْأَشْرَارِ. (اختصاص (شیخ مفید): ص۲۱۸)

[2]  سَمِعْتُ جَمَاعَةً مِنْ أَصْحَابِنَا بِمِصْرَ یَذْکُرُونَ‌ أَنَّ أَبَا سَهْلٍ النَّوْبَخْتِیَ‌ سُئِلَ فَقِیلَ لَهُ کَیْفَ صَارَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَى الشَّیْخِ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَیْنِ بْنِ رَوْحٍ دُونَکَ. فَقَالَ هُمْ أَعْلَمُ وَ مَا اخْتَارُوهُ وَ لَکِنْ أَنَا رَجُلٌ أَلْقَى الْخُصُومَ وَ أُنَاظِرُهُمْ وَ لَوْ عَلِمْتُ بِمَکَانِهِ کَمَا عَلِمَ أَبُو الْقَاسِمِ وَ ضَغَطَتْنِی الْحُجَّةُ [عَلَى مَکَانِهِ‌ لَعَلِّی کُنْتُ أَدُلُّ عَلَى مَکَانِهِ وَ أَبُو الْقَاسِمِ فَلَوْ کَانَتِ الْحُجَّةُ تَحْتَ ذَیْلِهِ وَ قُرِّضَ بِالْمَقَارِیضِ مَا کَشَفَ الذَّیْلَ عَنْهُ أَوْ کَمَا قَالَ‌. (الغیبه (شیخ طوسی): ص۳۹۱)

[3] و اللّه، إنَّ أحَبَّ أصحابِی إلَیَّ أورَعُهُم و أفقَهُهُم و أکتَمُهُم لِحَدیثِنا. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج2، ص223)

[4] سفینة الصادقین: فصل تأثیر افراد بر نفس، ص443

برای یاری امام زمان...

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
 

برای یاری امام زمان...

 

بایسته‌هایی برای یاری امام زمان عج‌الله‌‌فرجه:
در حدیث معروفی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ اَلْأَخْلاَقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ[1].
هر کس خوشحال می‌شود که از یاران حضرت قائم عج‌الله‌فرجه باشد و منتظر حقیقی باشد، باید بر اساس ورع و محاسن اخلاقی عمل نماید در حالی که منتظر است.
همچنین امیر مؤمنان علی علیه‌السلام در بیانی که تمام شیعیان و محبّانشان در طول تاریخ را مخاطب قرار داده می‌فرمایند:
أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اِجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد[2].
مرا به واسطه‌ی ورع، کوشش، عفّت و پایداری و استواری در مسیر حق یاری کنید.
این احادیث شریف معانی بسیار بلند و عمیقی در خود دارند که به آن کمتر توجّه می‌شود؛ به توفیق الهی سعی می‌شود مقداری مضامین نهفته در این احادیث تبیین شود؛ برای این منظور باید دید میان انتظار حقیقی و یاری امامِ هر زمانی، با ورع و پرهیز و پاکی از گناه و آراسته شدن به مکارم اخلاقی چه رابطه‌ای است.

 

ورع و محاسن اخلاقی عامل قُرب الهی:
ورع در لغت به معنی کناره گرفتن و دوری گزیدن است و در روایات یک مفهوم ذو مراتب است؛ مراتب اولیه‌ی ورع طبق احادیث به معنای دوری‌جستن از امور حرام است[3] (که البته خودش مرتبه‌ای بسیار مهم و بلند است، تا جایی که بیان شده، کسی که ترک معصیت کند از باورع‌ترینِ مردمان است[4]) و مراتب بالاترِ آن که شامل کناره‌گیری از شبهات و توقف کردن هنگام مواجهه با امور شبهه‌ناک است[5].
اثر وضعی و تکوینیِ عمل طبق ورع، پاکی درون انسان از گناه و معصیت است؛ همچنین در روایات ذکر شده که ورع و پیراستگی[6] و پیراسته شدن از گناه[7] و معصیت از مهمترین عوامل قرب انسان به خداست[8].
اما در خصوص محاسن و مکارم اخلاق؛ در روایات بیان شده که نزدیک‌ترین مؤمنین در روز قیامت به نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله (که نزدیک‌ترین مخلوق به ذات باری‌تعالی است[9]) آن مؤمنی است که بهره‌ی بیشتری از محاسن و مکارم اخلاقی دارد[10].
با این مقدمه مشخص شد که ورع و پیراسته شدن از گناه و کسب مکارم و محاسن اخلاقی و پیراسته شدن از رذایل اخلاقی، از مهمترین لوازم قرب الهی است.
حال باید دید کسی که به مقام قرب الهی برسد چه خواهد شد؟

 

نتیجه‌ی قُرب مؤمن به خداوند در سایه‌ی پاکی از گناه و رذایل اخلاقی:
در حدیث قرب نوافل (که در معتبرترین منابع شیعه و سنی نقل شده) آمده است که وقتی انسان با بندگی کردن، با ترک حرام و انجام واجب و انجام مستحبات و... به خدا نزدیک ‌شود، خداوند می‌فرماید «من گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشمش می‌شوم که با آن می‌بیند و زبانش می‌گردم که با آن سخن می‌گوید و دستش می‌شوم که به آن می‌گیرد[11]» و نگاهش خدایی می‌شود، زبانش خدایی می‌گوید، دست و پایش کارهای خدایی انجام می‌دهد و...
از طرف دیگر، حجت خداوند نیز اراده‌ای از خودش ندارد[12]‌ و هر کاری هم خداوند بخواهد در عالم انجام دهد از طریق این واسطه‌ی فیض انجام می‌دهد[13] و این وسایط فیض هم خواستی ندارند مگر خواست خدا.

رابطه‌ی ارتکاب گناه و ابتلا به رذایل اخلاقی با نقصان و احیاناً خروج انسان از ولایت خدا و اولیائش:
از سوی دیگر، هنگام گناه، انسان از ولایت الله خارج و تابع ولایت طاغوت می‌شود[14]. همچنین در روایات بیان شده است که صفات رذیله، شعاعی از ولایت دشمنان اهل بیت در وجود انسان است[15].
لذا وقتی انسان از گناه و صفات رذیله پاک می‌شود، (با توجه با زایل شدن آثار ولایت طاغوت و دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام از وجود انسان)‌ این استعداد و قابلیت در او به وجود می‌آید که ولی خدا در او دخل و تصرف کند و البته این یک معنای دو طرفه است، یعنی اگر انسان به واسطه گناهان و رذایل اخلاقی و اعتقادات باطل از خداوند دور شود و به تعبیر دیگر از ولایت الله خارج و تحت ولایت طاغوت و ابلیس قرار گیرد، مُلک وجودش مجرای جاری شدن اراده‌ی طاغوت و ابلیس می‌شود!

وجود انسان مجرای جاری شدن ولایت الله یا ولایت طاغوت:
برای هر یک از این دو حالت نیز در روایات نمونه‌های متعددی وجود دارد، به عنوان مثال شخص مؤمنی کلامی بر زبانش جاری شده است و امام معصوم فرموده‌اند: این را که الآن بیان کردی، مَلَکی از جانب خداوند به تو الهام کرد[16]، یا از سمت دیگر شخصی نفاق‌پیشه سخنی گفته، امام معصوم به او فرموده است که این مطلب را شیطان بر زبانت جاری کرد[17]!
لذا چنانچه بیان شد، اگر مؤمنی که از گناهان و صفات ناپسند پاک شد و اعتقاداتش هم صحیح بود، این شخص در حکم بازوی امام زمان عج‌الله‌فرجه می‌شود و حضرت به وسیله‌ی او می‌توانند در عالم کار بکنند،
چرا؟!
چون برای مُلک وجودش شرایطی به وجود آورده که حضرت بتوانند در آن دخل و تصرف نمایند و ولایتشان را در آن جریان دهند و بر این اساس مشخص می‌شود که به چه علت کسی که طبق ورع و مکارم اخلاق عمل نماید، جزو یاران حضرت حجت ارواحنا فداه است.

رابطه‌ی خواندن نماز جعفر طیار با دعای حقیقی و یاری رساندن به امام زمان علیه السلام:
این حقیقت بسیار بلند، عمیق، ناب و کمتر بیان شده را عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در بخشی از کتاب زندگی‌نامه‌شان سفینة الصادقین، بیان کرده‌اند؛ ایشان بعد از اینکه تأکید می‌کنند که نماز جعفر طیار بر طبق احادیث متعدد و معتبر باعث آمرزش گناهان بزرگ و پاکی نفس انسان است[18]، ارتباط میان تحقق دعای حقیقی برای امام زمان ارواحنا فداه و یاری حضرت را با پاک شدن نفس آدمی از گناهان و رذایل چنین بیان می‌دارند:
«چون این نماز (نماز جعفر طیار) طبق احادیث بسیار معتبر باعث آمرزش گناهان بزرگ می‌شود؛ لذا هرگاه یکی از محبین به واسطه‌ی این نماز از ظلمت معصیت پاک شد روح او که در واقع پرتوی از شعاع شمس ولایت الهی می‌باشد از همه‌ی آفات نجات یافته و در واقع امام خود را در وجود خود یاری و دعا کرده است.
و بر طبق این مطلب نیز احادیثی از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام وارد شده است[19]

مطلب را با حدیثی از حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه به پایان می‌بریم:
اگر خداوند به شیعیان ما توفیق همدلى در وفاى به عهدى که بر ایشان است عنایت می‌فرمود، مبارکى دیدار ما براى ایشان به تأخیر نمی‌‏افتاد و در سعادت مشاهده ما با معرفتى شایسته و درست شتاب می‌‏شد.
چیزى ما را از ایشان محبوس نکرده است، مگر اعمال ناخوشایند و ناپسندى است که از آنها به ما می‌رسد و ما برای ایشان نمی‌پسندیم[20].


باشد که از کسانی باشیم که دست حضرت را برای اعمال ولایت در عالم مانند سلمان و مالک باز می‌کنند؛ که به واسطه‌ی پاکی از گناه و صفات رذیله، مجرای جاری شدن ولایت امام زمانشان بودند.



[1]  الغیبة (نعمانی): ج۱، ص۲۰۰

[2]  نهج البلاغة (سید رضی): فرازی از نامه 27، ج۱، ص۴۱۶

[3]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: مِلاکُ الوَرَعِ الکَفُّ عَن المَحارِم. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج۱، ص۷۰۳) معیار و ملاک پرهیزگاری، خودداری کردن از حرام‌هاست.

[4]  رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: مَنْ وَرِعَ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ اَلنَّاسِ. (من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج۴، ص۳۵۲) کسی که پرهیز کند از حرام‌های الهی، از با ورع‌ترینِ مردمان است.

[5]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:‌ اَلْوَرَعُ اَلْوُقُوفُ عِنْدَ اَلشُّبْهَةِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج۱، ص۱۲۵) ورع توقف کردن در هنگام مواجهه با شبهه است.

[6]  رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: مَنْ وَرِعَ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ اَلنَّاسِ. (من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج۴، ص۳۵۲) کسی که پرهیز کند از حرام‌های الهی، از با ورع‌ترینِ مردمان است.

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: مِلاکُ الوَرَعِ الکَفُّ عَن المَحارِم. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج۱، ص۷۰۳) معیار و ملاک پرهیزگاری، خودداری کردن از حرام‌هاست.

[7]  حضرت امام محمد باقر علیه السلام:‌ اَلتَّائِبُ مِنَ اَلذَّنْبِ کَمَنْ لاَ ذَنْبَ لَهُ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۴۳۵) توبه‌کننده از گناه گویی مانند کسی است که گناهی ندارد.

[8]  خدای متعال در معراج خطاب به نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: یا أحْمَدُ عَلَیْکَ بِالْوَرَعِ فَإنَّ الْوَرَعَ رَأْسُ الدّینِ وَوَسَطُ الدّینِ وَآخِرُ الدّینِ، إنَّ الْوَرَعَ یُقَرِّبُ الْعَبْدَ إلَى اللّهِ تَعالى. (ارشاد القلوب (دیلمی): ج1، ص203) اى احمد! بر تو باد به ورع، چرا که ورع سر دین و وسط دین و آخر دین است، ورع، عبد را به مقام قرب حق مى‌رساند.

[9]  حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: أَوَّلُ مَنْ سَبَقَ مِنَ الرُّسُلِ الى «بَلى» رَسوُلُ اللّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وَ ذلِکَ أَنَّهُ کانَ أَقْرَبُ الْخَلْقِ الَى اللّهِ تَبارَکَ. (تفسیر القمی: ج۱، ص۲۴۶) از رسولان نخستین کسى که براى گفتن «بلى» - در پاسخ خداوند که پرسید أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ - بر همه پیشى گرفت رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود، چرا که آن حضرت نزدیکترین مخلوقات به خداى تبارک و تعالى بود.

[10]  رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: أقرَبَکُم مِنّی یَومَ القِیامَةِ مَجلِسا أحْسَنُکُم خُلقا. (قرب الإسناد (حمیری): ص۴۵) نزدیک‌ترین شما به من در روز قیامت، نیکو اخلاق‌ترینِ شماست.

[11]  خدای متعال خطاب به نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ، وَإِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ، وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ، وَ‌إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ. (الکافی (کلینی): ج۲، ص۳۵۲ صحیح بخاری: ج۷، ص۱۹۰) هیچ‌یک از بندگانم به من تقرب نجوید با عملی که نزد من محبوب‌تر باشد از آنچه بر او واجب کرده‌ام؛ و به‌درستی که به‌وسیله نافله (مستحبات) به من تقرب می‌جوید تا آنجا که من دوستش می‌دارم و چون دوستش دارم، آنگاه گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشمش می‌شوم که با آن می‌بیند و زبانش می‌گردم که با آن سخن می‌گوید و دستش می‌شوم که به آن می‌گیرد. اگر بخوانَدَم، اجابتش می‌کنم و اگر خواهشی از من کند، به او می‌دهم.

[12]  قُلُوبُنا أَوْعِیةٌ لِمَشِیةِ اللّهِ، فَإِذا شاءَ شِئْنا، وَاللّهُ یقُولُ: «وَ ما تَشاؤُونَ إِلاّ أَنْ یشاءَ اللّهُ (تکویر:29) (الغیبة (شیخ طوسی): ج۱، ص۲۴۶) دل‌های ما ظروفی برای خواست خداوند است. اگر خدا چیزی را اراده کند و بخواهد، ما نیز اراده کرده، خواهیم خواست. خداوند متعال می‌فرماید: «و شما نمی‌خواهید مگر این که خداوند بخواهد.»

[13]  مفهوم واسطه‌ی فیض و مرز آن با شرک و غلو:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: ان أبا حنیفه اکل طعاما مع الإمام الصادق جعفر بن محمد علیهم السلام فلما رفع الصادق علیه السلام یده من اکله قال: الحمد لله رب العالمین، اللهم هذا منک و من رسولک صلى الله علیه و آله... (کنز الفوائد (علامه کراکجی طرابلسی): ج
۲، ص۳۶)
روزی ابوحنیفه نزد حضرت امام صادق علیه السلام بود و با هم غذا می‌خوردند. زمانی که امام علیه السلام دست از غذا کشیدند، فرمودند:

حمد مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ خداوندا این نعمت از سوی تو و رسول تو است.

ابوحنیفه خطاب به حضرت گفت: ای اباعبدالله [امام علیه السلام را با کنیه خطاب قرار داد]! آیا برای خداوند شریک قرار دادی؟

حضرت در پاسخش فرمود: وای بر تو، خداوند در کتابش می‌فرماید: «آنها فقط از این انتقام می‌گیرند که خدا و رسولش آن‌ها را از فضلش بی‌نیاز ساختند (توبه:۷۴)»

و در جایی دیگر می‌فرماید: «اگر به آنچه خدا و رسولش به آن‌ها عطا کرده راضی باشند و بگویند: «خداوند برای ما کافی‌ست، و به زودی خدا و رسولش از فضلش به ما عطا می‌کنند (توبه:۵۹)»

ابوحنیفه [بعد از شنیدن این دو آیه گفت:] سوگند به خدا! گویا تا این لحظه، هرگز این دو آیه از کتاب خدا را نخوانده‌ام و نشنیده‌ام.

امام علیه السلام در پاسخش فرمودند: بله، به تحقیق که تو این دو آیه را هم خوانده بودی و هم شنیده بودی، اما خداوند متعال در مورد تو و امثال تو، چنین آیاتی را نازل فرموده است: «یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است (محمد:۲۴)»

و نیز فرموده است: «چنین نیست، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دل‌هایشان نشسته است‌ (مطففین:۱۴)»

در دو آیه‌ی مورد استناد امام صادق علیه السلام، خداوند نفرموده (الله و رسوله من فضلهما!) بلکه فرموده: «اَللّهُ‌ وَ رَسُولُهُ‌ مِنْ‌ فَضْلِهِ»؛ یعنی یک فضل است، از ناحیه خدا که به واسطه‌ی رسولش آن را به خلق می‌رساند.

ضمیمه شدن رسول به الله در بی‌نیاز ساختن از فضل خداوند، همان مفهوم واسطه‌ی فیض است که در معارف حقّه‌ی تشیع که از اختصاصات جایگاه ولی الله الاعظم است.

البته روایات معتبر در خصوص مفهوم و جایگاه واسطه‌ی فیض فراوان است که به جهت رعایت اختصار به ذکر یک مورد دیگر اکتفا می‌شود؛ حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: أَبَى اَللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ اَلْأَشْیَاءَ إِلاَّ بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِکُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِکُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَاکَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ نَحْنُ. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۱، ص۱۸۳) خدا خوددارى و امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد پس براى هر چیزى سبب و وسیله‌اى قرار داد و براى هر سبب شرح و گشایشى مقرر داشت و براى هر شرحى نشانه‌اى [دانشى] گذاشت و براى هر نشانه بابی گویا نهاد، عارف حقیقى کسى است که این درب و باب را شناخت و نادان حقیقى کسى است که به این درب و باب نادان گشت، این درب و باب گویا، رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) است و ما (اهل بیت).
بیانات ذیل از عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه تبیین عمیق و دقیقی است برگرفته از آیات و روایاتِ صحیحه از مفهوم واسطه‌ی فیض و جایگاه ولی الله الاعظم در عالم و حد و مرز آن با شرک و غلو:
خداوند سبحان، وجود را از مجاری آن - که وسائط فیض هستند و واسطه و مجرای تام آن، امام علیه‌السلام و مقام ولایت است - نازل می‌کند.

یعنی حق تعالی به واسطه‌ی نفس ولی که همان مقام نورانیت او است متصرف در امور است و اشیا به واسطه‌ی نفس ولی، قائم به حق هستند.

صاحب ولایت مطلقه کسی است که قیوم تمام ما سوی الله است، اما در عین حال، او خود قائم به حق می‌باشد.

تفاوت اساسی در این است که حق تعالی از ما سوی بی‌نیاز است، لیکن ولی از حق بی‌نیاز نمی‌باشد.

و البته این معنا را به هیچ وجه نباید غلو به حساب آورد؛ زیرا غلو آن است که انسان ولی خدا را مستقل دانسته و بنده‌ی مخلوق را خدا بداند.

بنا بر این اگر کسی معتقد باشد که خداوند به واسطه‌ی نفس ولی - که از آن به نفس کلی الهی تعبیر می‌کنند - فیوضاتش را بر ما سوی جاری می‌کند و تمام اختیارات و قدرت‌ها را به محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - داده، و آنها که اراده‌ای جز اراده‌ی حق ندارند، می‌توانند هر کاری را به اذن او انجام دهند - نه اینکه امور به آنها تفویض شده و او خود سبحانه و تعالی منعزل باشد - چنین عقیده‌ای غلو محسوب نمی‌شود.

بلکه کمال هم در این است که انسان به مقام نورانیت ائمه علیهم‌السلام معرفت پیدا کند و امام زمانش را آن طور که هست و آن‌گونه که خداوند به ایشان مقام و مرتبه داده، بشناسد. (سفینة الصادقین: فصل توحید عرفا، ص۵۱۳)
ایشان در بخش دیگری می‌افزایند:

در دعای روز جمعه می‌خوانیم:

حتی لا نعتمد به غیرک و لا نطلب به الا وجهک. (مصباح المجتهد (شیخ طوسی): ص۴۱۲)

و درخواست می‌کنیم که به واسطه‌ی امام عصر - عجل الله فرجه - به غیر خدا اعتماد نکنیم و توسط آن حضرت غیر خدا را نخواهیم.

چگونه این احتمال متصور است که به واسطه‌ی امام زمان - صلوات الله علیه - به غیر خدا اعتماد کنیم؟

اگر امام را «غیر» فرض کردی و به او اعتماد کردی به غیر خدا اعتماد کرده‌ای!

همین‌که او را در عرض آوردی، می‌شود «غیر». و اعتماد به وی اعتماد به غیر خدا می‌شود، اگر چه منصب الهی هم داشته باشد.

در صورتی که اگر آن بزرگوار را مجرای فیض حق دیدی اعتماد به او، اعتماد به خداست و از آن حضرت خدا را خواسته‌ای. (سفینة الصادقین: فصل توحید افعالی، ص۲۷۱)

[14]  رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: لاَ یَزْنِی اَلزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یَسْرِقُ اَلسَّارِقُ حِینَ یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِکَ خُلِعَ عَنْهُ اَلْإِیمَانُ کَخَلْعِ اَلْقَمِیصِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی):‌ ج۲، ص۲۸) زناکار زنا نمی کند، در حالی که هنگام زنا مومن باشد. دزد دزدی نمی کند، در حالی که هنگام دزدی مومن باشد، زیرا هنگامی که زناکار زنا کند و دزد دزدی کند، ایمان از آن ها بیرون می رود، مانند بیرون آوردن پیراهن از بدن.

[15]  حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:‌ نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِیدُ وَ اَلصَّلاَةُ وَ اَلصِّیَامُ وَ کَظْمُ اَلْغَیْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِیءِ وَ رَحْمَةُ اَلْفَقِیرِ وَ تَعَهُّدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ اَلْکَذِبُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلنَّمِیمَةُ وَ اَلْقَطِیعَةُ وَ أَکْلُ اَلرِّبَا وَ أَکْلُ مَالِ اَلْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی اَلْحُدُودِ اَلَّتِی أَمَرَ اَللَّهُ وَ رُکُوبُ اَلْفَوَاحِشِ «ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» وَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَةُ وَ کُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِکَ مِنَ اَلْقَبِیحِ فَکَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیْرِنَا. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۲۴۲) ما ریشۀ هر گونه خیر و خوبى هستیم و همۀ نیکی‌ها از شاخه‌هاى ماست، و از جملۀ نیکی‌هاست توحید و نماز و روزه و فرو خوردن خشم و چشم‌پوشى از خطاکاران و رحم کردن به کم‌توشه و دلجویى از همسایه و اعتراف به فضیلت اهل فضل، و دشمنان ما ریشۀ هر شر و تباهى هستند و از شاخۀ آنهاست زشتى و هرزگى، از آنهاست دروغ و بخل و سخن‌چینى و بریدن از خویشاوندان و رباخوارى و به‌ناحق خوردن مال یتیم و تجاوز به حقوقى که خداوند تعیین کرده و ارتکاب کارهاى پنهان و پیداى پلید و زنا و دزدى و کارهاى زشتى مانند اینها، و لذا دروغ مى‌گوید هر که گمان مى‌کند که با ماست لیکن به شاخه‌هاى دیگرى جز ما چنگ مى‌افکند.

[16]  حضرت امام رضا علیه السلام:‌ ...یَا خُزَاعِیُّ نَطَقَ رُوحُ اَلْقُدُسِ عَلَى لِسَانِکَ بِهَذَیْنِ اَلْبَیْتَیْنِ... (عیون الأخبار (شیخ صدوق): ج۲، ص۲۶۵) ...ای خزاعی! روح القدس، این دو بیت را به زبان تو انداخته است...
دعبل بن علی خزاعی، شاعر زمان حضرت رضا علیه السلام گفت: وقتی قصیده تائیه‌ام را برای حضرت رضا علیه السلام خواندم همین که به ابیات زیر رسیدم؛ (خروج امام لا محالة واقع - یقوم علی اسم الله بالبرکات
یمیز فینا کل حق و باطل - و یجزیی علی النعماء و النقمات)
ترجمه: آنچه امید می‌دارم، ظهور امامی است که البته ظهور خواهد کرد و با نام خدا و یاری او و با برکت‌های بسیار به امامت قیام خواهد کرد و هر حق و باطلی را تمیز و مردم را به نیک و بد، پاداش و کیفر خواهد داد.

دعبل گفت: چون این دو بیت را خواندم؛ حضرت رضا علیه السلام بسیار گریست. بعدا سر بلند کرد، فرمود:

ای خزاعی! روح القدس، این دو بیت را به زبان تو انداخته است؛ آیا می دانی آن امام کیست؟...

[17]  مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: ...لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ. (نهج البلاغه (سید رضی): فرازی از خطبه 190 (خطبه متقین)، ص۳۰۳) آرام باش و دیگر چنین سخنانى مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است. 

بعد از آنکه همام به اصرار از مولی امیرالمؤمنین خواست تا حضرت متقین را برایش توصیف نماید، جان سپرد، حضرت فرمود: سوگند به خدا من از این پیش آمد بر همّام مى ترسیدم. سپس گفت: آیا پندهاى رسا با آنان که پذیرنده آنند چنین مى‌کند؟ شخصى رسید و گفت: پس چرا با تو چنین نکرد؟ امام علیه السّلام پاسخ داد: واى بر تو، هر أجلى وقت معیّنى دارد که از آن پیش نیفتد و سبب مشخّصى دارد که از آن تجاوز نکند. (لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ) آرام باش و دیگر چنین سخنانى مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است. 

[18]  من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج1، ص 553 -  النوادر (راوندی): ص۲۹ - مفاتیح الجنان (شیخ عباس قمی): ص55

[19]  سفینة الصادقین: فصل بازگشت با سامراء، ص۱۲۰و۱۲۱

[20]  وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمُ‏ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ‏.  (احتجاج (طبرسی): ج2، ص499)