ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند:
خوبى دنیا و آخرت در رازدارى و دوستى با نیکان گرد آمده است و شر دنیا و
آخرت در فاش کردن راز و دوستی با اشرار[1].
این حدیث شریف به خوبی اهمیت خارقالعادهی نقش رازداری را در سعادت دنیا
و آخرت مشخص میکند؛ اهمیت فوقالعادهی دوستی و برادری با نیکان در نیل به سعادت
عقبی و دنیا مشخص است و در آیات و روایات نیز فراوان بر آن تأکید شده و نیز آثار
بسیار مخرّب دوستی با بدان و اشرار. لکن در مقدّم شدن رازداری بر دوستی با نیکان، اینگونه
به نظر میرسد که گویی از لوازم دوستی با نیکان، رازداری است و بدون آن نمیتوان
چندان در نزد نیکان و اولیای خدا جایگاهی یافت
و به نظر میرسد که رازداری از لوازم بسیار مهم و تعیین کننده در کسب
جایگاه ویژه در نزد خدا و اولیای خداست.
چنانچه وقتی از
عالم بزرگ شیعه ابو سهل نوبختى پرسیدند: چهطور شد که حسین بن روح نایب امام زمان
علیه السّلام شد، ولى تو به این مقام نرسیدی؟
او گفت: ایشان [یعنى ائمّه علیهم السّلام] بهتر مىدانند، و آنچه که
ایشان بپسندند [همان حقّ است.]
من مردى هستم که با مخالفین [اهل سنّت] ملاقات مىکنم و با آنها
مناظره و مجادله مىکنم، اگر من وکیل و نایب حضرت مىشدم و همچنانکه ابو القاسم
مکان ایشان را مىداند از مکان امام خبر داشتم و در مقام مجادله، در جواب حجّت و
دلیلى معطل مىماندم، چهبسا در آن حالت مکان آن حضرت را به دیگران نشان مىدادم، ولى ابو القاسم اگر حجّت خدا در زیر لباسش باشد و او
را با قیچى تکهتکه کنند، وى را به مردم نشان نمىدهد[2].
در تأیید این معنا، حضرت امام محمد باقر علیه السلام میفرمایند:
بهخدا قسم محبوبترین یارانم نزد من، پرهیزگارترین و فقیهترین آنها و کسى است
که نسبت به سخنان ما راز دارتر باشد[3].
در تاریخ شیعه، به گواه روایات معتبرِ متعدد، چندین بار فرج آل محمد
صلیاللهعلیهوآله به جهت همین رازدار نبودن شیعیان به تعویق افتاده و عامل
گرفتار شدن برخی امامان علیهم السلام و برخی یارانشان نیز همین عدم رازداری نقل
شده است.
عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در این
خصوص میفرمایند:
مطالبی را که فوق درک دیگران است یا حقایقی را که امکان دارد برخی نپذیرفته و
انکار کنند باید کتمان کرد. کتمان، خود نوعی تقیه میباشد و از مصادیق روشن
دستور اکید ائمه علیهمالسلام به تقیه همین است که احادیث آنها را برای غیر اهلش
نقل نکنند.
عرفا نیز نوعاً اول سفارشی که به شاگردان خود میکنند تأکید بر همین امر است، ولی
متأسفانه بعضی آنقدر خام هستند که اگر حالی پیدا کنند آن را حتی برای زن و بچهی
خود که بسا مسائل شرعیشان را هم نمیدانند تعریف میکنند، یا مثلاً برای رفیقی که
هنوز نمیداند اصول دین چیست از تجلیات حق صحبت میکنند!
بسیاری از تفسیق و تکفیرها نسبت به مؤمنین از همینجا ناشی میشود. اکثر گرفتاریهای
بندگان خاص خدا به واسطهی شاگردان کم ظرف و خام آنهاست.
حتی من معتقدم بسیاری از مشکلاتی که برای ائمه علیهمالسلام پیش میآمده، به
خاطر جهل بعضی از شیعیان بوده است که باعث میشدند خلفا با آن بزرگواران مقابله
کنند.
البته اینگونه کم ظرفیها و اشتباهات، قبح اعمال کسانی را که به مجرد شنیدن حرفی
بدون تحقیق، تهمت به مؤمن و غیبت او را جایز دانسته، تکفیر و تفسیق را شروع میکنند
و باعث هتک حرمت و احیاناً قتل او میشوند توجیه نمیکند؛
چه آنکه این قبیل ظلمها که در عالم فراوان صورت گرفته و اکنون نیز بسیار اتفاق میافتد
یک اشتباه صرف نیست، بلکه در واقع از خرابی دل سرچشمه میگیرد؛ زیرا چه بسا خود به
بعضی از گناهان کبیره ملتزم بوده و از آن غافلاند، ولی لغزش کوچک یا صغیرهی دیگران
در نظرشان بسیار بزرگ جلوه میکند...[4]
بر اساس آنچه بیان شد و دیگر احادیث، مطلق رازداری در سعادت دنیا و آخرت و نزدیک شدن به خدا و امام زمان ارواحنا فداه بسیار اهمیت دارد و این رازداری وقتی پای مباحث و معارف بلند دینی مطرح میشود اهمیتی مضاعف پیدا میکند و ضرورت دارد که این معارف جز به اهلش سپرده نشود و یکی از وظایف مهم منتظران رازدار بودن در همهی عرصههای زندگی به خصوص در عرصهی حفظ یا انتقال معارف دینی است.
[1] جُمِعَ خَیْرُ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ فِی کِتْمَانِ اَلسِّرِّ وَ مُصَادَقَةِ اَلْأَخْیَارِ وَ جُمِعَ اَلشَّرُّ فِی اَلْإِذَاعَةِ وَ مُؤَاخَاةِ اَلْأَشْرَارِ. (اختصاص (شیخ مفید): ص۲۱۸)
[2] سَمِعْتُ جَمَاعَةً مِنْ أَصْحَابِنَا بِمِصْرَ یَذْکُرُونَ أَنَّ أَبَا سَهْلٍ النَّوْبَخْتِیَ سُئِلَ فَقِیلَ لَهُ کَیْفَ صَارَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَى الشَّیْخِ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَیْنِ بْنِ رَوْحٍ دُونَکَ. فَقَالَ هُمْ أَعْلَمُ وَ مَا اخْتَارُوهُ وَ لَکِنْ أَنَا رَجُلٌ أَلْقَى الْخُصُومَ وَ أُنَاظِرُهُمْ وَ لَوْ عَلِمْتُ بِمَکَانِهِ کَمَا عَلِمَ أَبُو الْقَاسِمِ وَ ضَغَطَتْنِی الْحُجَّةُ [عَلَى مَکَانِهِ لَعَلِّی کُنْتُ أَدُلُّ عَلَى مَکَانِهِ وَ أَبُو الْقَاسِمِ فَلَوْ کَانَتِ الْحُجَّةُ تَحْتَ ذَیْلِهِ وَ قُرِّضَ بِالْمَقَارِیضِ مَا کَشَفَ الذَّیْلَ عَنْهُ أَوْ کَمَا قَالَ. (الغیبه (شیخ طوسی): ص۳۹۱)
[3] و اللّه، إنَّ أحَبَّ أصحابِی إلَیَّ أورَعُهُم و أفقَهُهُم و أکتَمُهُم لِحَدیثِنا. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج2، ص223)
[4] سفینة الصادقین: فصل تأثیر افراد بر نفس، ص443