او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

در سختی ها چگونه دعا نکنم و چگونه دعا کنم؟!!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم



رسول خدا صلوات الله علیه و آله فرمود:
به هوش باشید تا کاری همچون کار بنی اسرائیل نکنید و خداوند را به خشم نیاورید 
و آمرانه از او چیزی نخواهید 
و هرگاه یکی از شما در روزی یا زندگانی خویش به امری ناخوشایند دچار شد
 
مبادا چیزی در نظر آورد تا از خداوند بخواهد! 
چرا که شاید موجب مرگ یا نابودی او شود!
بلکه باید بگوید: 

خداوندا! 
به حقّ شکوه محمد و خاندان پاکش، 
اگر در آنچه ناخوشایندش می شمارم، خیری برایم قرار دارد و برای دینم بهتر است، 
مرا بر آن صبور گردان و توانی عطا فرما تا تحمّلش کنم 
و نیرومندم ساز تا سنگینی بارش را به دوش گیرم، 
و اگر خیر در چیزی غیر از آن است،
 
پس همان را بر من ارزانی فرما 
و مرا در همه حال به قضای خود خشنود گردان که سپاس و ستایش برای توست.
پس اگر تو چنین گویی، 

خداوند آن چه را خیر است برایت مقدور و مقدّر می سازد.

ترجمه تفسیر البرهان، جلد دوم، ذیل آیه 62 سوره بقره، ح1، ص319

متن عربی حدیث شریف:
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله):
ألا فلا تفعلوا کما فعلت بنو إسرائیل،
و لا تسخطوا الله تعالى، و لا تقترحوا على الله تعالى،
و إذا ابتلی أحدکم فی رزقه أو معیشته بما لا یحب،
فلا یحدس‏ شیئا یسأله،
لعل فی ذلک حتفه و هلاکه،
و لکن لیقل:
اللهم بجاه محمد و آله الطیبین
إن کان ما کرهته من أمری‏ خیرا لی و أفضل فی دینی، فصبرنی علیه،
و قونی على احتماله، و نشطنی على النهوض بثقل أعبائه،
و إن کان خلاف ذلک خیرا فجد علی به، و رضنی بقضائک على کل حال، فلک الحمد؛
فإنک إذا قلت ذلک قدر الله و یسر لک ما هو خیر.
البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج‏1 ؛ ص228 متن عربی حدیث شریف:
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله):
ألا فلا تفعلوا کما فعلت بنو إسرائیل،
و لا تسخطوا الله تعالى، و لا تقترحوا على الله تعالى،
و إذا ابتلی أحدکم فی رزقه أو معیشته بما لا یحب،
فلا یحدس‏ شیئا یسأله،
لعل فی ذلک حتفه و هلاکه،
و لکن لیقل:
اللهم بجاه محمد و آله الطیبین
إن کان ما کرهته من أمری‏ خیرا لی و أفضل فی دینی، فصبرنی علیه،
و قونی على احتماله، و نشطنی على النهوض بثقل أعبائه،
و إن کان خلاف ذلک خیرا فجد علی به، و رضنی بقضائک على کل حال، فلک الحمد؛
فإنک إذا قلت ذلک قدر الله و یسر لک ما هو خیر.
البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج‏1 ؛ ص228

معنی حلم در کلام معصوم و تفاوت آن با کظم غیظ، و یکی از راهکارهای بدست آوردن حلم!

اعوذ بالله من الشیطان رجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ(1) مُّنِیبٌ ﴿۷۵-هود﴾
همانا ابراهیم، بسیار حلیم و اهل دعا (و خاضع و خاشع در پیشگاه خدا) و بازگشت کننده به سوی خدا (و اهل انابه) بود.
الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۳۴- آل عمران﴾
همانها که در توانگری و تنگدستی انفاق می‏کنند؛ و خشم خود را فرو می‏برند؛ و از خطای مردم می‏گذرند،
و خدا نیکوکاران را دوست دارد.(134)


از امام حسن مجتبی علیه السلام پرسیده شد حلم چیست؟
فرمود: « الْحِلْمُ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ مِلْکُ النَّفْسِ (2
فرو بردن خشم، و تسلط بر خویشتن است.»

بر این اساس مفهوم حلم چیزی فراتر از کظم غیظ است 
چرا که شخص حلیم بر اساس حلمش آنقدر بر خود مسلط است که اصلاً به مرز بروز غیظ و غضب نمی رسد که بخواهد آن را کظم کند و فرو بخورد! 
همچین مضمونی در کلام مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی خدا بیامرز در کتاب کیش پارسایان هم اومده!
عین کلام آن مرحوم در ص 114 کتاب کیش پارسایان در این خصوص:
"حلیم، صاحب طمأنینه نفس است.
برخی تصور کرده اند که غضب در مقابل کظم غیظ است و حال آنکه غضب، مقابل حلم قرار دارد. 
کظم غیظ، فرونشاندن غضب است با فشاری که از درون به شخص می آید که در برابر عمل مکروهی خود را نگه می دارد. 
اما حلیم، نفسی است که به قدری آراسته شده که به محض برخورد با مکروه به سبب طمأنینه ای که دارد اصلاً خشمش برانگیخته نمی شود"
البته به نظرم اگه منظور مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی از مکروه، عمل مورد کراهت نزد خدا باشد حرف غلطی است که بگوییم شخص خشمش برانگیخته نمی شود!
چرا که مومن برای رخ دادن هر چیز که برای خدا خوشایند نیست به غضب می آید و از لوازم ایمان این است
اما اگر منظور ایشان این باشد که اگر امری مکروه و منفور نفس انسان باشد که او را به خشم می آورد و شخص حلیم اصلاً برای این امور به خشم نمی آید تا بخواهد آن را کظم کند و فرو بخورد این حرف حرف درست و دقیقی است به نظرم!
مصداق قرآنی آن هم می شود این آیه شریفه:
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳- فرقان﴾
و بندگان خداى رحمان کسانى‏اند که روى زمین به نرمى گام برمى‏دارند 
و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏دهند (۶۳)


امیر مؤمنان علی (علیه‌السلام) فرمود: «لا حلم کالصبر والصمت; (3) 
هیچ حلمی مانند صبر و سکوت نیست.» 
بر این اساس، صابر بودن و توان بر سکوت کردن، از مظاهر مهم حلم است، و با این تعبیر شاید بتوان گفت ملکه حلم از ملکه صبر بالاتر است! 
و 
زمانی هم صمت و سکوت کردن برای یک شخص به صورت ارادی حاصل می شود که شخص حقیقت مالک بر نفس خود باشد!!!!!! 
همانطور که حدیث امام حسن علیه السلام به این مسئله تصریح دارد که حلم تسلط بر خویشتن است!
در تاپیک آخرین تاپیک مفصل علی 110 در تالار گفتگوی بیداری اندیشه هم از قول یکی از شاگردان بزرگ استادِ استاد ذکر کردم که ایشان فرمود: هر وقت کسی خواست حرفی بزند اگر جلوی خود را گرفت روحش بزرگ می شود اما اگر نتوانست و به زبان آورد نفسش چاق می شود!


در حدیث جنود عقل و جهل امام صادق علیه السلام صفتی که در مقابل حلم آمده است سفه است:
وَ الْحِلْمُ وَ ضِدَّهَا السَّفَهَ- (4)
و حلم و ضد آن که سفاهت است.


و از باب تعرف الاشیاء باضدادها خوب است که معنی سفاهت را ببینیم تا بهتر با معنی حلم آشنا شویم:


«حلم از نشانه های تعادل در قوه ی غضب است! 
و نشانه ی حاکمیت قوای عقل بر قوه ی غضب است، 
ملکه ای است که نفس به واسطة آن به طمأنینه می رسد 
و بر این اساس زود و بی موقع، قوه غضب او به هیجان در نیاید، 
و اگر بر خلاف میل نفسانی او چیزی رخ دهد و به او مکروه یا ناگواری رسد از حوصله بیرون نرود و کنترل خود را از دست نمی دهد.»(5

در مقابل آن: « سفه به فتح فاء است از« سَفِهَ » 
به معنای سبکی و خفّت است 
در مقابل آن سکونت و شکیبایی 
و آن ملکه ای است که بواسطه آن نفس از کنترل قوای عقل خارج شود و قوه ی غضب بر قوه ی عقل حاکم شود 
و در مقابل ناملایمات سازگار نباشد»(6
و از روی جهالت، افسار گسیخته شود و غضبش به جوش آید و خوددار نباشد، 
و این از شُعب افراط قوه غضب است 
و از نشانه های این است که قوه عقل مالک بر قوه ی غضب نیست!.(7
و چون کسی که عقلش حاکم بر قوة غضبیه نیست جاهل و سبک مغز و خفیف العقل است از خلاف حلم به سفاهت تعبیر شده است، نه آنکه جوهراً معنای سفه ضد حلم باشد.»(8

حالا یعنی چی جوهراً سفه در مقابل حلم نیست؟
از نظر جوهری غضب در مقابل حلم است
اما چون از مهمترین ریشه های حلم در شخص وجود علم حقیقی است! و آگاهی حقیقی به اینکه خیلی چیزها حقیقتاً ارزش غضب ندارد! از طرف دیگر شخص سفیه و بی خرد هم حقیقتاً به خاطر چیزهایی که حقیقتاً ارزش غضب ندارد به علت جهل و نادانی و بی خردی اش به غضب می آید! بر این اساس ضد حلم را سفه آورده اند!


اما چه کنیم تا حلیم شویم؟!
حلم لوازمی دارد
تا شخص بینشش نسبت به دنیا فانی و وقایع آن درست نشود حقیقتاً نمی تواند حلیم شود!


یک مثال ساده می زنم!


فرض کنید دو نفر به مدّت 5 دقیقه می خواهند مسافرتی داشته باشند!


شما اگر بر روی یک صندلی بنشینید و این صندلی بسیار صندلی ناراحتی باشد و هوای داخل ماشین هم بسیار گرم و نامطبوع باشد اما به شما بگویند که مدت زمان سفر شما بسیار کوتاه است شما بسیار راحت این سختی را تحمل می کنید! و بدون جزع و فزع آن 5 دقیقه را سپری می کنید!

اما اگر به شما بگویند که مدت زمان سفر شما بسیار طولانی است تحمل شما از همان ابتدا برای شما سخت خواهد بود!!! و از همان 5 دقیقه اول هم شروع به بی تابی و گلایه می کنید 
حال اگر بینش به دنیا اصلاح شده باشد و آن را اقامتگاه نبینیم و مسافرخانه ببینیم و همان بینشی که اولیا خدا به دنیا دارند و بعد از مرگ که حقایق برای انسان مکشوف شد همه ی انسان ها به آن بینش می رسند در همین دنیا داشته باشیم که آن گذرا و بسیار ناچیز بودن عمر دنیا و فانی بودن نعمات آن است در مقابل بسیار طولانی بودن عمر بی نهایت آخرت و باقی و ابدی بودن نعمات آن، گذشتن از بسیاری از مشکلات و سختی های زندگی برای انسان سهل می شود!
استادِ استاد به کسانی که از مشکلات و سختی های دنیا و توهین جاهلان نزد ایشان گلایه می کردند همیشه می فرمایند:
این نیز بگذرد!

قرآن کریم در آیات ۱۱۲ و ۱۱۳ سوره مومنون از زبان کسانی که در روز قیامت درباره مدت درنگی که در دنیا داشته اند مورد سوال واقع شدند نقل قول می کند که:

" قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ - قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ ...".
خداوند مى‏گوید: چند سال در روى زمین توقّف کردید؟
مى‏گویند: تنها به اندازه یک روز، یا قسمتى از یک روز!


اصلاح بینش و نوع نگاه به مسائل و زاویه دید باعث می شود تا نوع برخور اشخاص در وقایع یکسان بسیار با هم متفاوت باشد!


مثالهای متعدد دیگری از سیره معصومین و اولیای خدا در موقعیت هایی که می تواند هر یک از ما را به غضب درآورد وجود دارد که ریشه این نوع نگرش و بینش به هستی است که متأسفانه حوصله اش نیست و شاید حوصله خواننده هم نباشد تنها به ذکر دو مورد از آنها اکتفا می کنم:
موفق بن احمد خوارزمی در کتاب مقتل الحسین (علیه السلام) روایت کرده که 
امام حسن (علیه السلام) گوسفندی داشت که بدان علاقه داشت، 
روزی مشاهده کرد که پای آن گوسفند شکسته شده، 
به غلامش فرمود : چه کسی پای این گوسفند را شکسته؟
پاسخ داد: من!
فرمود: چرا؟
گفت: می خواستم تا شما را غمگین کنم!
امام (علیه السلام) فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد، و تو در راه خدا آزادی! و در روایت دیگری است که فرمود:
«لا غمن من امرک بغمی»
(من نیز غمگین می کنم آن کسی را که به تو دستور داده تا مرا غمگین کنی یعنی شیطان)
و به دنبال آن او را آزاد کرد. (9)
موالیان و پیشوایان ما چگونه اند و ما چگونه ایم
واقعاً با چه رویی خود را شیعه می نامیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 


یا در جای دیگر «نقل شده که روزی مالک اشتر، سردار سپاه علی علیه السلام از بازار عبور کرد. 
شخصی از بازاریان که او را نمی شناخت، برای مسخره کردن او، پوست خربزه ای به طرف مالک پرتاب کرد. اما مالک اعتنائی به او ننمود و براه خود ادامه داد. 
بازاریان به آن مرد خبر دادن که این فردی که تو او را مسخره کردی، مالک اشتر سردار نظامی لشکر اسلام است. 
آن مرد هراسان شد و برای عذرخواهی بدنبال مالک رفت. 
او مالک را در مسجد یافت و عذرخواهی کرد. 
مالک گفت: من قصد نداشتم به مسجد بیایم. ولی وقتی این حرکت را از تو دیدم، به مسجد آمده و نماز خواندم و برایت دعا کردم تا خدا تو را بیامرزد.» 

در این موارد اشخاصی از روی جهالت اعمالی بر ضد آن بزرگان انچام داده اند که برای نفس هر شخصی طبیعتاً مکروه است اما ایشان به واسطه وجود صفت حلم اینچنین برخورد کردند!

البته قصه ی جایی که رخدادی حادث شود که مکروه و منفور خداست متقاوت است و آنجا اگر برای نصرت دین خدا شخص از روی ایمان و غیرت دینی غضب کند (آنهم تحت تسلط قوه ی عقل مانند جریان معروف امیرالمومنین و عمر ابن عبدود در جنگ خندق) این بسیار ممدوح و از لوازم ایمان است!!






اگر به دردتان خورد التماس دعا برای پدر و مادرم!
یا علی
خداوند هادی و نگهدار همه ما

(1) امام باقر علیه السلام فرمودند: «لأوّاه الدعاء»:اوّاه کسی است که بسیار دعا و نیایش کند. بحارالانوار، ج ۹، ص ۲۹۳.
(1) بحار، ج‏78،، ص‏102.
(2) بحار، ج‏77، ص‏78.
(4) الکافی، ج‏1، ص: 21
(5)معجم الفروق الغویه، ص 200
(6)تاج العروس، ج9، ص 390
(7)زبیدی می گوید: السَّفه: خفیف العقل 
(8)شرح جنود عقل وجهل، مقصد 20، ص 367
(9) ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117

فرق عظیم حرص با طمع و معنای فوق العاده آیه قرآن بر این اساس...

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


 وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [1]

و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید 


سلام دوستان

قضیه برمیگرده به شهریور سال 91، 

داشتم یه مطالعاتی می کردم در مورد حدیث جنود عقل و جهل (از این لینک می تونید متن و ترجمه ی این حدیث شریف رو مطالعه کنید) 

موقعی که داشتم مطالعه می کردم به یک نکته ای برخوردم که برام خیلی عجیب بود. 

و اون این بود که امام صادق علیه السلام طمع رو جزو جنود و سپاهیان قوه ی عقل در نظر گرفته بودند! و نقطه مقابل طمع رو هم یأس ذکر کرده بودند:

"وَ الطَّمَعُ وَ ضِدَّهُ الْیَأْسَ   [2]  و طمع و ضد آن که یأس است"


معمولاً ما تو زبان فارسی حرص و طمع رو مترادف هم میگیریم! 

جالبه بدونید که در حدیث جنود عقل و جهل  امام صادق علیه السلام، حرص رو جزو جنود جهل معرفی کردند و دو متضاد برایش در جنود عقل قرار دادن، یکی یک متضادِّ قابل پیش بینی برای حرص که همون قناعت هست و یک متضادِّ دیگه برای حرص که یه مقدار دور از ذهن تر هست و اونم توکل هست!


وَ التَّوَکُّلُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ  [3] و توکّل و ضد آن که حرص است

وَ الْقُنُوعُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ [4] و قناعت و ضد آن که حرص است


نکته ی جالبی که از این جا میشه برداشت کرد اینه که، وقتی هم توکل نقطه مقابل حرص هست و هم قناعت یه جورایی میشه برداشت کرد که محال است بدون توکل کسی قناعت پیشه بشه! و از مهمترین لوازم قناعت داشتن روح توکل است!


اما بریم سر بحث اصل که کلمه ی طمع و معنای بسیار جالب آن در زبان عربی است!


اون زمان که من طمع رو مقابل یأس دیدم از شاگرد اول استادِ استاد پرسیدم چرا طمع جزو جنود عقل است و نقطه مقابلش هم یأس هست؟

اون موقع ایشون گفتن در خاطرم نیست!

اما از اونجا که جوینده عاقبت یابنده است و خدا هادی است نزدیک دو هفته پیش به ما گفتن بیا یک مقدمه بنویس برای یک کتاب منتخب ادعیه، شروع کردم جمع آوری آیاتی که در مورد دعا داریم در قرآن!

تا این که رسیدم به این آیه شریفه!

 وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [5]

و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید 


قریب به اتفاق ترجمه ها رو که نگاه کردم، طمع رو امید ترجمه کرده بودم (از جمله ترجمه آقای مکارم شیرازی و خرمشاهی و فولادوند و...)

نقطه ی مقابل امید در فارسی چی هست؟ 

بله میشه یأس! 

نقطه مقابل یأس هم در حدیث جنود عقل و جهل هم که گفتیم میشه طمع!


بعد رفتم به دو منبع مرجع مراجعه کردم!

یکی شرح جنود عقل و جهل امام خمینی و دیگری یکی از بهترین منابع لغتی عرب در باب قرآن که کتاب التحقیق فی کلمات القرآنِ علامه مصطفوی هست:


نتیجه ی این دو منبع رو در معنای کلمه طمع تقدیم می کنم:

 طمع: امید به رحمت خدا داشتن بدون تکیه بر عمل و عمل خود را چیزی ندانستن در پیشگاه خدا یا امید به رحمت خدا داشتن بدون داشتن عمل خیر!

(رجا حالت امید به رحمت خداست با تکیه بر عمل[6]   



طمع در مقابل استغنا در نفس است و عبارتست از تمایل نفس به آنچه در دسترسش نیست و گاهی طمع به امری نیکو است هرچند شخص طمع کار مستحق آن نباشد. و گاهی هم به این تمایل به چیزی مذموم هست. [7]  




حال به معنی آیه قرآن توجه کنید که چقدر زیباست با توجه به این تعریف از طمع!

خدا در قرآن می فرماید:

 وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [8] 

و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید 



حالا با این تفاسیر یعنی چی خدا رو از روی طمع بخوان؟


یعنی اولاً نگاه به اعمالت نکن موقعی که خواستی دعاکنی!

یعنی پیش خودت بگی من اینهمه نماز خوندم، کار خیر کردم پس چی شد ثوابش! یا با تکیه بر اعمالت متوقع باشی که خدا به دعاهات توجه کنه!

چون اولاً توفیق همون اعمال رو کی بهت داده؟

دوماً اعمال فقط خالصش مقبول است! حالا کجا عمل ما خالص برای خداست! نشانه ی عمل خالص برای خدا اینه که آدم از هیچ کس حتی خود خدا توقع نداشته باشه (در توضیح مبسوط این مطلب خوبه حتماً به این لینک مراجعه کنید!)

سوماً اعمال ما سر سوزنی به درد خدا نمی خوره!

استادِ استاد می فرمودند وقتی خواستی بری در خونه خدا، با خودت یه چیزی ببر که اونجا نیست و خریدار داره!

درِ خونه خدا چی نیست؟

فقر، بیچارگی، اینارو ببر ازت میخرن، وگرنه خواستی بری در خونه خدا بگی خدایا زود بیا حاجت منو بده دو کیلو نماز و شیش کیلو روزه سه کیلو خدمت به خلق برات اُوردم، خدا میگه اونا رو ببر یه جایی که نداشته باشن و بهش نیاز داشته باشن!

ائمه ی ما علیهم السلام چه جوری می رفتن در خونه خدا


به عنوان نمونه امیرالمومنین در دعای کمیل وقتی میرن در خونه خدا چی میگن و خودشون رو چه جوری معرفی می کنن؟

«وأنا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر الفقیر المسکین المستکین» [9]  

و من بنده ضعیف و ذلیل و حقیر و فقیر و مسکین و درمانده تو هستم


یا به عنوان مثالی دیگه امام سجاد علیه السلام در فرازی از دعای بیست و یکم صحیفه سجادیه در درگاه الهی خود رو اینگونه معرفی می کنند:

فانی عبدک المسکین المستکین الضعیف الذلیل الحقیر المهین الفقیر الخائف المستجیر...» [10] 

همانا من، بنده بیچاره، درمانده، ناتوان، رنج دیده، حقیر، ترسان، فقیر، هراسان و پناهنده تو هستم.


و اما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


از طرف دیگه با توجه به قسمتهای دیگه معنی کلمه طمع باید گفت وقتی میری به درگاه الهی دعا کنی!

هیچ وقت نا امید نباش حتی اگه هیچ عمل خیری هم نداری بیا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

که خداوند متعال در قرآن می فرماید:


قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ  [11] 

بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیاده‏روى روا داشته‏اید (در ارتکاب به معاصی) از رحمت‏خدا نومید مشوید که همانا ‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد که او خود آمرزنده  و بسیار مهربان است.

و یا در آیه ای دیگر می فرماید:

 وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ  [12] 

و از رحمت خدا نومید مباشید، زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نومید نمى‏شود


که همانطور که اینجا هم گفته بودم یأس از رحمت خدا از نشانه های کفر به خداست!

و امید و تکیه ات به فضل و کرم خدا باشه، نه استحقاق خودت!!!!!!!!




خلاصه کلام:


وقتی خواستی بری به درگاه الهی دعا کنی نه به کار خوبت نگاه کن، نه به کار بدت

یعنی

نه تکیه ات به اعمالت باشه و اعمالت رو ببینی که متوقع بشی و طلبکار که به خاطرت اعمالت دعات مستجاب بشه و نه اینکه حتی اگه اوضاعت مثل من خیلی خراب بود و هیچ عمل خیری برای رضای خدا انجام نداده بودی و دستت خالی بود نا امید باشی از فضل و کرم و رحمت خدا برای استجابت خدا

خلاصه به استحقاق خودت نگاه نکن!

به فضل و کرم و رحمتش نگاه کن که عمری است بی استحقاق می بخشد این ارحم الراحمین!



چه قدر زیبا است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


آدم وقتی میره به درگاه الهی دعا کنه

نه باید متکی به عمل خودش باشه که متوقعانه دعا کنه!

نه باید حتی اگه هیچ عمل خیری داره مأیوسانه با توجه به گناهکاری و بی توشه بودن خودش دعا کنه 

و خلاصه تنها فقط و فقط چشم امیدش باید به فضل و کرم و رحمت الهی باشه برای استجابت دعاش.


چقدر زیباست!

و چقدر دقیق!

بی خود نیست از بین این همه زبان خداوند زبان عربی رو بر گزیده 

برای اینکه ظرفیت بی نظیری در افاده ی دقیقترین معنا داره!

چیزی که نه تنها مسلمین بلکه تمام دانشمندان زباشناس دنیا بهش معترفند!

 

 

 چند نمونه از دیگر آیاتی که در آنها طمع به همین معنا آمده است: 

  

إِنَّا نَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا ... ﴿۵۱-شعراء﴾ 

ما امیدواریم که پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشاید...(۵۱)

 

... وَنَطْمَعُ أَن یُدْخِلَنَا رَبَّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ ﴿۸۴- مائده﴾  

... و ما امید داریم که پروردگارمان ما را با گروه شایستگان [به بهشت] درآورد (۸۴)

  

وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ ﴿۸۲-شعراء﴾  

و آن کس که امید دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشاید (۸۲)  

 

تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿۱۶-سجده﴾ 

پهلوهایشان از خوابگاهها جدا مى‏گردد [و] پروردگارشان را از روى بیم و امید مى‏خوانند و از آنچه روزیشان داده‏ایم انفاق مى‏کنند

(۱۶)



اما در خصوص تفاوت حرص با طمع، همانطور که بیان شد، حرص در مقابل قناعت و توکل در جنود جهل قرار داده شده!

حالا ملاک اینکه حال ما حرص هست یا طمع چیه؟

در حرص دو ویژگی نهفته با توجه به تضادش با توکل و قناعت

یکی بخل!

یکی اضطراب!

ولی در طمع (طمعی که منظور نظر قرآن هست و جزو جنود عقل آمده) نه بخل پیدا می شه و نه اضطراب


خداوند در قرآن مجید، برای انسان حریص نشانه‌هایی بیان کرده که می‌توان آن را از آثار حرص و آز دانس که وجوه تمایز با طمع است!


 از جمله این آثار می‌توان به بخل‌ورزی و خودداری از رسیدن خیر به دیگران (معارج، آیات 19 و 21؛ عادیات، آیه 8)،

جزع کردن و بی‌صبری در برابر بدیها (معارج، آیات 19 و 20)،

زراندوزی و انباشت ثروت (معارج، آیات 18 و 19)،

عیب‌جویی و تحقیر مردم (همزه، آیات 1 و 2)،

نادیده گرفتن احکام الهی و حکم نکردن براساس آن (مائده، آیات 42 تا 44)،

حرام خواری (همان)،

چشمداشت به مال و حقوق دیگران به خاطر بخل شدید (حشر، آیه 9؛ تغابن، آیه 16)،

خوردن مال یتیم و بی‌ارزش نگاشتن یتیمان و دست‌اندازی به ارث آنان (فجر، آیات 17 و 20)،

تحریف احکام وحقایق دین (مائده، آیات 41 و 42)،

بی‌توجهی به بینوایان ومساکین و ترک تلاش در رفع گرسنگی آنان (قلم، آیات 17 تا 24؛ فجر، آیات 18 و 19)،

دنیاگرایی و آخرت‌گریزی (بقره، آیات 94 تا 96)

و ریشخند دیگران (همزه، آیات 1 و 2) اشاره کرد.



این هم یک نمونه ای دیگه بود از نمونه هایی که خوندن ترجمه قرآن به هیچ وجه نمیتونه جایگزین متن عربیش باشه

چرا که اصلاً معادلی برای برخی کلمات عربی در زبان فارسی وجود نداره!

همونطور که در تاپیک  ترجمه هایی معروف که همگی ناقض عدل خداوند است !!(پست ویژه)  هم نمونه هایی ذکر کرده بودم





پی نوشت:

[1سوره اعراف - آیه 56

[2اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 24 

[3همان

[4] همان

[5سوره اعراف - آیه 56

[6(شرح حدیث جنود عقل و جهل، نوشته امام خمینی ص 193) 

[7(نقل از کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، نوشته علامه مصطفوی، ج7، ص41)

[8سوره اعراف - آیه 56

[9] مفاتیح الجنان، دعای کمیل

[10] صحیفه سجادیه، فرازی از دعای بیست و یکم

[11] سوره زمر - آیه 53

[12] سوره یوسف - آیه 87



مهم ترین چیزهایی که میخواستم بگویم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم



سلام

پیشاپیش بابت طولانی بودن پست عذر خواهی می کنم

به آن علت است که می خواستم تمام آنچه که می خواستم با دوستان مطرح کنم و به نظرم مهمترین مباحث بود را یکجا گفته باشم و نگفته نرفته باشم!

امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«مَنْ سُرَّ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِر» (1)
هرکس دوست دارد که از اصحاب قائم باشد باید که منتظر باشد و بر اساس ورع و محاسن اخلاق عمل کند در حالی که منتظر است.



ببینید دوستان 3 رکن حدیث بالا یعنی منتظر بودن، عمل به وروع و محاسن اخلاق نیاز به شرح مفصل دارد، اما اونی که من الان میخوام بهش بپردازم ورع هست!

ابتدا لازم است کلمه ورع شکافته شود!

ورع بر طبق فرمایش مولا علی یعنی:
الورع الوقوف عند الشبهه (2)
ورع یعنی توقف در امور شبه ناک.

یکم لطفاً حوصله کنید دوستان و متن زیر را بخوانید تا اندکی بعد درباره آن توضیح دهم:

در تعریف ورع در کتاب آماده باش یاران امام زمان تألیف استاد حسین گنجی چنین آمده:

دومین ویژگی یاران امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) تهذیب نفس و خودسازی است.
در اسلام، یک منطقة ممنوعه داریم
و یک منطقة قُرق.
منطقة ممنوعه، گناه است
و منطقة قرق شده، مکروهات و شبهات.

دوری از گناه، تقوا
و دوری از مکروهات و شبهات، ورع نام دارد.
اگر کسی بگوید: می‌روم و در مرز سرزمین گناه می‌ایستم و گناه نمی‌کنم بداند که شیطان می‌آید و آرام به گناه هلش می‌دهد!
برای حفظ خودمان، باید یک سری مستحبّات را انجام دهیم.
مستحبّات، بازوی واجبات است
و باید یک سری مکروهات را هم ترک کنیم. دوری از مکروهات، به دوری از حرام و گناه کمک می‌کند.

پس امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: «هر کس می‌خواهد از یاران مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) باشد، علاوه بر ترک گناه، باید از شبهات هم دوری کند؛

یعنی مواظب باشد که هر چیزی که در آن شبهة عقلی و دینی است (نه شبهة برخاسته از وسوسه!) مرتکب نشود.»

ترک شبهات میان انسان و امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) سنخیّت و تشابه به وجود می‌آورد.

نکتة جالب دیگری که از این قسمت از روایت می‌توان استفاده کرد، این است که
«اهل ورع، اهل کار وکوشش هستند،
نه اهل خانه نشستن و کاری با جامعه نداشتن!»
زیرا می‌فرماید: «فلیعمل بالورع؛ یعنی اهل حرکتند، امّا با ورع در میان مردم زندگی می‌کند. یاران حضرت(علیه السلام) ورع را پشت کفة ترازو و در محلّ کار خود، همراه دارند.» (3)


دوستان اگر بخوان دقیقاً منظور من رو از اینجا به بعد بفهمن باید دقیقاً یکبار این تاپیک رو بخونن:




راه رسیدن به امام زمان چیست؟! (مقاله ی ویژه)!!!!!


ببینید دوستان خیلی راحت خدمت شما عرض کنم!
ما ممکن هست خیلی کارهای خوب انجام بدیم
اما اینها مهم نیست(مهم است اما به یک معنا هم برای هدف منتظر شدن مهم نیست و ورع نیست!)
یعنی چی؟
یعنی نفس هر کدوم از ما توی یک جایی گیر کرده!
گیر نفسانی هر کدوم از ما با دیگری فرق داره!
توی جهاد با نفس اگه تونستی اون رو بزنی زمین توی دینداری داری رشد می کنی!
با چند مثال سعی می کنم مسئله رو تبیین کنم:

مثال 1: ببینید من ممکنه نماز اول وقت بخونم، طرف مال شبهه ناک نرم، به پدر و مادرم خدمت بکنم، برای امام زمان صدقه بدم و... بسیاری از ویژگیهای خوب دیگه!
اما وقتی به نامحرم می رسم نتونم نگاهم رو درست کنترل کنم!
اگه اینجا تونستم این چیزی که نفسم واقعاً بهش میل داره رو بزنم زمین میتونم مدعی شم بندگی خدا رو دارم تمرین می کنم
یعنی اگر برای خدا اونچیزی که نفست براش سنگین هست رو پیدا کردی و زدیش زمین هنر کردی و در مسیر منتظر شدن داری گام بر میداری!


مثال 2: یه خانومی، ممکن هست خیلی از واجبات و مستحباتش رو محکم انجام بده! اما یه کوچولو خیلی کم موهاش معلوم باشه،
یا براش سنگین باشه که بالای مچ دستش همیشه پوشیده باشه! که حرام قطعی است پوشیده نبودنش!
یا ترک شوخی با نامحرم براش سنگین باشه که حرام قطعی هست!
یا عمل بر طبق ورع ایجاب میکنه که زن و مرد بیش از حد رفع اضطرار با نامحرم گفتگو کنند! به ویژه زن و مرد جوان! (طبق الگوی رفتاری دختران شعیب علیه السلام با حضرت موسی که در قرآن ذکر شده! و اگر کسی می بینید به راحتی در هر موضوع غیر ضروری داره با نامحرم مفصل گفتگو می کنه باید بدون این خلاف ورع هست (4) حتماً به این پانویس 4 دقت کنید!)



مثال 3: در محل کار، از وسایل و امکانات بیت المال استفاده شخصی کنه! بره اینترنت، تلفن شخصی بزنه و ... خلاصه هر چیزی که مال رو شبهه ناک کنه انسان رو از عمل بر طبق ورع خارج میکنه و از خیل منتظرانش هم همچنین! (تاپیک مفید مرتبط با این موضوع
: کسی که از لحاظ مالی حقی بر گردن دارد نمیتواند در رکاب امام زمانش باشد )


مثال 4: خیلی کارها می کند از واجبات و مستحبات و خیلی محرمات و مکروهات هم ترک می کند اما جون به جونش کنی خمس و زکاتش رو نمیده، یعنی چند برابرش رو هم شاید صدقه بده اما خمس....


مثال 5: گوش دادن به خیلی موسیقی ها (اگر تازه نگوییم مطلق موسیقی بر طبق نظرات فقهی بزرگانی چون آیت الله بهجت) اگر حرام قطعی نباشد، قطعاً بر خلاف ورع هست! نظرات فقهی و سیره عملی آیت الله بهجت در خصوص موسیقی نمونه ای خوب است!
یک حکایت هم از کتاب سودای روی دوست مرتضی آقاتهرانی نقل کنم خوب است در این خصوص:
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی می فرمود: حدود 23 سال پیش (سال 56) جناب مشهدی اکبر محمدی قناقستانی که از اهالی بخش قناقستان بخش ماهان کرمان هستند، نقل می کردند که در روستای قناقستان بقچه پولی پیدا می کند. آن را برداشته و خدمت آقای حسنی که بعدها در دوران انقلاب امام جمعه ی کرمان شدند می رسد که این پولها را چه کند؟
ایشان می گوید: چون برداشته ای باید حفظ کنی و طبق احکم شرعی عمل نمایی...
[داستانش مفصل است این بنده ی خدا سر این ماجرا خدمت حضرت حجت میرسد در پایان دیدار حضرت به مشهدی اکبر که در آن زمان هنوز حضرت را نشناخته است می گویند:]
- مشهدی علی اکبر به قناقستان که رفتی سلام و پیغام ما را به آقای حسنی برسان و به ایشان بگو که قم نرو، در روستا بمان و دعای صبح های جمعه ات (دعای ندبه) را ادامه بده، و رادیو را کنار عمامه ی ما مگذار!!
جناب آقای حسنی گفته بودند که شبها علاقه داشتم که اخبار را گوش بدهم و بخوابم ولی گاهی از اوقات رادیو کنار بالش من بود و بین اخبار به خواب می رفتم که آقا فرموده بودند این کار را نکن. اینجا به برادران روحانی جای توصیه چند نکته است. اول این که آقا عمامه را از خودشان دانسته و دیگر این که راضی نیستند در کنار آن موسیقی زده شود. (5)

مثال 6 که خیلی مهم هم هست!: بعضی موقع ها در مواجهه با بعضی مسائل اعتقادی که نص صریح داریم و بزرگان ما مانند آقای بهجت هم بر صحت آن نصوص با گفته و عمل خود تصریح دارند ما موضوع مخالف و عدم تسلیم می گیریم، اینکار ویرانگراست برای ایمان ما! و شدیداً ما را از خیل یاران امام زمان جدا می کند!
یکی از بزرگترین تجلیات ولایت پذیری است!
در قرآن مفصل برایش مثال است و در تاریخ اسلام که اولیای خدا ممکن است به اموری امر کنند که خلاف عقل به نظر می رسد در بدایت امر!
قصه خضر و موسی از مهمترین تجلیات آن است (در این خصوص مراجعه بفرماید به تاپیک: آیت الکرسی، تعیین کننده ی شرط ظهور امام زمان!!!!!!!)
یک مثال قرآنی بسیار ارزشمند دیگرش داستان طالوت و جالوت است!
طالوت برای مواجه به طاغوت بزرگ زمانش که بسیار بنی اسرائیل را آزار میدادند سپاهی گرد آورد و بعد گذر از یک مسیر بسیار طولانی و گرم زمانی که رسیدند به یک رودخانه فرمان داد تنها یک جرعه اجازه دارند بنوشند نه بیشتر!
خوب اگر ولایت پذیری نباشد چه میشود؟
شخص با خود می گوید:
این چه حکمی است
سپاه خسته، همینجوری کمتر از سپاه جالوتیم، داریم از تشنگی میمیریم، میخوایم یه نبرد سخت کنیم داریم از حال میریم و ...
بر طبق روایات فقط 313 نفر اطاعات کردند و پیروز هم شدند!
این دو تاپیک در این 3 تاپیک در این خصوص بسیار مفیدند:
(B+)علل باز ماندن افراد، از یاری رساندن و بودن در رکاب امامِ زمانشان
پاسخ به جمله ی: این حکم خدا با عقل من جور در نمیاد! استدعای ویژه دارم این تاپیک را حتماً مطالعه بفرماید!
حتی امام زمان هم قابل نقد است (پاسخی به گوینده ی این سخن!)



به قدر کفایت شاید به نظرم مثال زدم

ببینید دوستان همانطور که در تاپیک ما که گلوله ی آتشین حس نکردیم! شما چه طور؟ هم خدمت دوستان عرض کردم
دینداری حقیقی در آخرالزمان و منتظر حقیقی بودن واقعاً سخت است!


اگر تونستیم پا روی اون جاها که نفسمون گیر هست، از مسائل اعتقادی تا رفتاری و احکام گرفته بگذاریم و بر طبق ورع عمل کنیم هنر کردیم! و داریم حقیقتاً در مسیر انتظار و زمینه سازی گام برمیداریم وگرنه...

همانطور هم که قبلاً در تاپیک راه رسیدن به امام زمان چیست؟! (مقاله ی ویژه)!!!!! گفتم:


لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ ... ﴿۹۲- آل عمران﴾
هرگز به بِرّ نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید ... (۹۲)

نکته 1
لن در اول آیه شریف یعنی امکان ندارد و محال است و راه دیگری جز این نیست!
وقتی که بعد از آن کلمه "حتّی" می آید می خواهد بفهماند که یگانه راه رسیدن به بِرّ (امام زمان علیه السلام) این هست که اون چیزایی رو که خیلی دوست داری بدی بره برای رضای خدا !!!!!!!!!!!!!!!


نکته 2
انفاق فقط مالی نیست و چیزهای مادی که ما دوست داریم رو شامل نمیشه ،بسیار بسیار گسترده تر است
مهم اینه که این چیزی که بهش انس و علاقه داری رو برای خدا بدی بره
مثل حضرت ابراهیم که اسماعیلش رو داد
مثل امام حسین که هر آنچه برایشان محبوب بود رو تقدیم خدا کردند
مثل....


نکته ی 3
برای امثال من و در مرحله ی ممکنه حتی این محبوب من یک چیز مذموم مانند یک گناه باشه که نفسم بهش میل داره امام برای رضای خدا باید اون رو ترک کنم!
مثلاً چشممون انس گرفته به بعضی نگاه های حرام باید بدیم بره برای رضای خدا اگه امام زمان رو میخوایم بهش برسیم
مثلاً گوشمون انس گرفته به بعضی آهنگها و اصوات حرام که باید بدیم بره برای رضای خدا اگه امام مزمان رو میخوایم بهش برسیم
مثلاً زبانمان انس گرفته با مجالس شب نشینی ای که توش غیبت عالم و آدم رو میکنیم و باید بدیم بره برای رضای خدا و امام زمان



برویم ببینیم مما تحبون ما چیست و چه چیز محبوبمان است
بدهیمش برای رضای خدا
آنقدر این تعلقات را باید داد تا دیگر متعلقی باقی نماند و منی باقی نماند و همه یکسر در قلبمان حضرت دوست بماند و محبوبین حضرت دوست و مطیع محض ایشان شویم خواستمان خواست ایشان شود!


همانطور که در تاپیک چگونه می توان مانند سلمان مِنّا اهل البیت شد؟!!!! خدمت دوستان عرض شد:
فَمَنْ تَبِعَنی‏ فَإِنَّهُ مِنِّی (36-ابراهیم)
پس همانا هر کس از من تبعیت کند همانا تنها او از من است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سرّ منّا اهل البیت شدن سلمان همین تبعیت محض و بی چون چرا و مطلق از رسول الله و امیرالمومنین است!!!!!

از سلمان می پرسند چگونه منّا اهل البیت شدی؟
میگن هوای نفسم را فانی کردم در مطلوب رسول الله و امیرالمومنین و نخواستم مگر آنچه آنها خواستند
و نکردم مگر آنچه آنان امر کردند!


شرح این مطلب هم به صورت عملی در تاپیک: حدیثی که اساس عبودیت را بیان میکند (مقاله ویژه)!!!!
مطلب اونقدر مهم است که قسمتهایی از آن را که لازم است در پانویس ذکر می کنم اما پیشنهادم به دوستان خواندن تمام آن است!(6)


در پایان آنچه را قبلاً هم متذکر شدم در تاپیک چه کنم تا جزو یاران امام زمان علیه السلام باشم؟ تکرار می کنم

حال ممکن است بگویید که من که در انجام واجبم می لنگم و در ترک معصیتم که تعطیل چه برسد به ترک شبهه

همه همین هستیم
و اگر یاداوری این مطلب موجب یأس شود این مکر شیطان و نفس است که طبق صریح آیات قرآن
وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ ﴿۸۷- یوسف﴾
و از رحمت‏خدا نومید مباشید زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت‏خدا نومید نمى‏شود(۸۷)
مأیوس بودن از رحمت خدا یعنی گاگولیت نفس ما از رحمت خدا هم بزرگتر است و این از بزرگترین گناهان و توهین ها به خدا و مکاید شیطان و نفس است که خدا می فرماید این از نشانه های بارز کافران است!

آیا خدا قادر نیست ما را آدم کند، یا دریغ دارد؟

امام سجاد در دعای 22 ضحیفه ی سجادیه سخنی به این مضمون دارند که:
خدایا میدانم که باید نفسم را اصلاح کنم اما تو تواناتری نسبت به من در اصلاح نفسم

زورمون به نفسمون نمیرسه آیا عرضه ی گدایی در خونه ی خدا هم نداریم؟!
درسته بی آبرو هستیم
اما خدا مگه امر نکرده که به اهل بیت که پیش خدا آبرو دارن توسل کنیم
عرضه ی توسل به اهل بیت هم نداریم
گر گدا کاهل بوَد تقصیر صاحب خانه چیست؟



اگه راه داشت پدر و مادر حقیر را دعا بفرماید!

(1) بحارالانوار ج 52 ص 140 و غیبت نعمانی، ص 200 ح16
(2)غرر الحکم ص 216
(3) آماده باش یاران امام زمان علیه السلام، استاد حسین گنجی، انتشارات طوبی محبت
(4)قرآن کریم در آیات 23 و 24 سوره ی قصص به ماجرای برخورد موسی با دختران شعیب و یاری رساندن به آنان و مناجات موسی اشاره کرده و می فرماید:
«ولما ورد ماء مدین وجد علیه امته من الناس یسقون و وجد من دونهم امراتین تذودان قال ما خطبکما قالتا لا نسقی حتی یصدر الرعاء وأبونا شیخ کبیر * فسقی لهما ثم تولی الی الظل فقال رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر؛
و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آن جا یافت که (چهارپایان خود را) سیراب می کردند، و پایین تر از آنان دو زن را یافت که (گوسفندان خود را از رفتن به طرف آبشخور) باز می داشتند. (موسی به آن دو) گفت: «[جریان] کار شما چیست؟» [آن دو زن] گفتند: «(ما گوسفندهایمان را) سیراب نمی کنیم تا این که شبان ها خارج شوند، و پدر ما پیر کهنسالی است.» پس (موسی) برای آن دو (گوسفندان را) سیراب کرد، سپس (از آنان) به سوی سایه روی برتافت و گفت: «پروردگارا! در حقیقت من به آنچه از نیکی که به سوی من فرو فرستی، نیازمندم.»
برخی نکته ها
2. از این آیات استفاده می شود که موسی هنوز جوانی طرفدار مظلومان و نیکوکار بود و به اطراف خود توجه می کرد و هنگامی که دید دو دختر با عفت در کنار آب ایستاده اند و چوپانان راه را باز نمی کنند که آنان از آبشخور براحتی استفاده کنند، به سراغ آنان رفت و از کار آنان پرسید و جالب آن است که هر دو دختر را مخاطب ساخت، و با یکی از آنان سخن نگفت تا مورد اتهام قرار گیرد، سپس به آنان کمک کرد تا دام های خود را سیراب کنند.
6. دختران شعیب در خانه ی پیامبری الهی تربیت یافته اند، و می توانند الگوی دختران جوان باشند و از این رو است که قرآن سخنان و رفتار آنان را به تصویر کشیده تا سرمشق دیگران شوند. در زندگی این دختران چند نکته ی جالب وجود دارد:
دوم آن که کار بیرون از خانه را با عفت همراه کرده بودند و طوری عمل می کردند که با مردان بیگانه مخلوط نشوند و کار کردن آن ها عوارضی به دنبال نداشته باشد.
سوم آن که در برابر پرسش موسی زیرکانه و کوتاه جواب دادند، از طرفی اشاره کردند که برای سیراب کردن گوسفندان آمده ایم و از طرف دیگر بیان کردند که نمی خواهیم با مردان بیگانه مخلوط شویم، و عفت خود را به موسی گوشزد نمودند، و از طرف سوم، علت کار کردن خود را بیان کردند که به خاطر یاری پدر بوده است.
چهارم آن که به طور طبیعی احتمال می رفت جوانی که با دختران شعیب سخن می گوید، فردی طمع کار باشد، از این رو به او گوشزد کردند که ما پدر داریم و بی سرپرست نیستیم، ولی پدر ما پیر است و اگر ما به میان اجتماع مردان آمده ایم، از سر اضطرار بوده است.
آموزه ها و پیام ها
2. پیام آیه آن است که زنان در هنگام ضرورت می توانند با رعایت عفت در خارج از خانه کار کنند.
قرآن کریم در آیه ی بیست و پنجم سوره ی قصص به حیای دختر شعیب و ملاقات موسی با او و پاداش کار نیکش اشاره کرده و می فرماید:25. «فجاءته احداهما تمشی علی استحیاء قالت إن أبی یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا فلما جاءه و قص علیه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمین؛ و یکی از آن دو (دختران شعیب) به سراغ او آمد در حالی که با شرم، گام برمی داشت، گفت: «در حقیقت پدرم تو را فرا می خواند تا پاداش آب دادن (گوسفندان) ما را به تو بپردازد.» و هنگامی که (موسی) نزد او [=شعیب] آمد و حکایت ها را برای او حکایت کرد، گفت: «نترس که از گروه ستمکاران نجات یافتی.»
برخی نکات و اشارات2.
در این آیه بیان شده که دختر شعیب از سوی پدرش مأمور شده بود موسی را به خانه و نزد پدر ببرد، ولی چنان با حیا و عفت بود که حیای او در راه رفتنش هویدا بود، یعنی تلاش می کرد که کاملاً با حیا راه رود (1)و این الگویی برای دختران جوان است.
(2)3. دختر شعیب از طرف خود دعوت نکرد، بلکه پیام پدر را رساند که او می خواهد مزد آب رسانی تو را بدهد.
5. در برخی روایات آمده است که موسی به مکان خانه ی شعیب آگاه نبود و اگر دختر شعیب از جلو حرکت و او را راهنمایی می کرد، ممکن بود باد لباس او را کنار زند، از این رو موسی گفت: من از جلو می روم و تو مرا از پشت سر راهنمایی کن.(3)همین مطلب پاکی و درستکاری موسی را اثبات کرد و زمینه ای شد که دختر شعیب به پدر پیشنهاد کند او را برای چوپانی استخدام کند.
آموزه ها و پیام ها
برخی پی‌نوشت‌ها:1. راه رفتن انسان نشان دهنده ی شخصیت او است، چرا که راه رفتن اقسامی دارد، گاهی با تکبر، گاهی با وقار و فروتنی، گاهی تحریک آمیز و عشوه گرانه و گاهی با عفت و حیا راه می رود.هر کدام از این حرکت ها پیامد ها و پیام های خاص خود را دارد.
منبع: رضایی اصفهانی، محمد علی؛ (1387) پرسش های قرآنی جوانان: روابط دختر و پسر، قم، انتشارات پژوهش های تفسیر و علوم، چاپ سوم.

(5) سودای روی دوست، مرتضی آقا تهرانی، انتشارات موسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی ص 93 و 94، بخش علل و عوامل زمینه ساز دیدار
(6)حدیثی بی اندازه ارزشمند و عمیق و پرنکته و گوهرباری از رسول اکرم حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه را از کتاب شریف اصول کافی تقدیم میکنم و بعد به توضیحاتی پیرامون آن میپردازم:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عُثْمَانَ الْعَبْدِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه:
لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ وَ لَا نِیَّةَ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّةِ
الکافی، ج‏1، ص: 71، ح 9 بَابُ الْأَخْذِ بِالسُّنَّةِ وَ شَوَاهِدِ الْکِتَاب‏


رسول خدا (صلوات الله علیه) فرمودند:
هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد
و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد.

اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 90، ح9 (باب اخذ بقول پیغمبر (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) و شواهد قرآن)

نکته ی بنیادین این حدیث شریف این نیست که انسان باید کلامش با عمل همراه باشد و عملش هم بر اساس نیت الهی و خالص باشد
نکته ی بنیادین این حدیث شریف این است که عبودیت یعنی تبعیت از سیره 14 معصوم ولا غیر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

و نیت ما هم تا عمل به تبعیت از 14 معصوم نباشد معنای عبودیت را به خود نمیگیرد!

در تصریح این مطالب آیه شریفه ی ذیل را تقدیم میکنم:
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (80-نساء)
هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است. (80)


و همچنین این آیه شریفه ی:
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (31-آل عمران)
بگو: اگر خدا را دوست مى‏دارید
از من پیروى کنید
تا او نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد، که آمرزنده و مهربان است. (31)

و در چندین و چند آیه خداوند اطاعت از خود را پیوند زده است به اطاعت از رسولش و الوالامرش که ائمه علیهم السلام هستند:
قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ (32)
بگو: از خدا و رسولش فرمان ببرید. پس اگر رویگردان شدند، بدانند که خدا کافران را دوست ندارد. (32)

هر کس از سنت رسول خدا رویگردان شود بر طبق این آیه شریفه کافر است!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ (33)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و اعمال خویش را باطل مسازید. (33)

بر طبق صریح این آیه شریفه کسی که بر طبق سنت پیامبر عمل نکند اعمالش باطل است !!!!!!!!!!!


یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً (59)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولو الامر خویش فرمان برید. و چون در امرى اختلاف کردید اگر- به خدا و روز قیامت ایمان دارید- به خدا و پیامبر رجوع کنید. در این خیر شماست و سرانجامى بهتر دارد. (59)

ببینید دوستان اهل سنت چیزی دارند به نام استحسان استحسان از حسن می آید یعنی چیزی را خوب انگاشتن بدون اینکه از سنت پیامبر یا آیات قرآن در آن خبری داشته باشند
صرفاً به این علت که چیزی را امر مطلوب به اصطلاح عقلی میدانند آن را جزو احکام دینی می آورند و برای عمل بر طبق آن هم صواب و پاداش قائلند
نظیر بدعتهای متعددی که خلفای غاصب رسول خدا پس از ایشان بر خلاف صریح آیات قرآن و سیره ی نبی مکرم اسلام از خود ابداع کردند صرفاً به جهت اینکه از نظر عقل ناقصشان این عمل خوب بود
متأسفانه استحسان در سبک دین داری بسیاری از ما هم وجود دارد
یعنی در مورد دین خدا بدون آنکه از آیات و یا روایات حکمی در اختیار داشته باشیم نظر میدهیم و عمل هم طبق آن نظر هم میکنیم و فکر هم میکنیم که داریم خیلی عمل خوبی هم انجام میدهیم و پاداش هم خواهیم گرفت گاهی [b]فاجعه تا آنجا پیش میرود که در مورد دین خدا آیات و یا روایات داریم اما با به اصطلاح دلایل و توجیهات عقلی خلاف آن را درست می دانیم!


در صورت که صریح این روایت رسول اکرم میفرماید که: ریشه ی عبودیت در عملکردن به تبعیت از سنت رسول خدا است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد.
تبعیت و اطاعت محض از رسول الله و ائمه ی اطهار میشود عبودیت و اعمال ما هم اگر میخواهیم برای ما تقرّب آور باشد باید به نیت تبعیت از چهارده معصوم باشد تا با تولی به ولایت ایشان متولی به ولایت الله شویم و بر این اساس از ظلمات به نور سیر پیدا کنیم:
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (257-بقره)

و امکان ندارد بدون تولی به ولایت 14 معصوم کسی بتواند متولی به خدا شود به طور مستقیم
بر اساس صریح آیات قرآن:
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبیلاً (فرقان 57)
بگو: «من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم مگر کسى که بخواهد راهى بسوى پروردگارش برگزیند

... قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏... (شورى 23)
بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم جز دوست‏داشتن نزدیکانم [اهل بیتم‏]

بر اساس دو آیه فوق که در دعای ندبه هم آمده است
هر کس بخواهد راهی به سمت پروردگارش برگزیند باید اهل مودت و دوستیِ اهل بیت باشد (البته بدیهی است که از لوازم مودت و دوستی واقعی اطاعت از اوامر محبوب است و اوامر و نواهی ایشان نیز اوامر و نواهی خداوند است ) و غیر از مودت و تبعیت از اهل بیت راهی به سمت خدا نمیشود اتخاذ کرد
و البته همانطور که در تاپیک پذیرش ولایت علی علیه السلام شرط ایمان در ادیان پیش از اسلام!!
ذکر شد پذیرش ولایت امیرالمومنین در ادیان پیش از اسلام هم مطرح میشده و شرط مومن بودن افراد در آن ادیان نیز بوده است.


بنابر این نکته ی مهم دو چیز است:
یک:
چیزی که حسن عقلی صرفاً داشته باشد برای ما ولی بر مبنای آیات قرآن و سیره ی 14 معصوم نباشد تقرب آور نخواهد بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نکته ی مهم دوم:
همان عمل بر طبق سیره هم زمانی تقرب آور است که به نیت اطاعت و تبعیت از 14 معصوم صورت بگیرد!!!!!!!!!!!!!!

نکند مبغوضترین باشیم؟؟؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم 
بسم الله الرحمن الرحیم



امام سجاد علیه السلام:
الا و ان ابغض الناس الى الله من یقتدى بسنة امام و لا یقتدى باءعماله.
هشدار که مبغوضترین  مردم نزد پروردگار، 
کسى است که 
شیوه امامى را پیروى کند 
ولى از سیره عملى او پیروى ننماید.
(الکافى، 8: 234، ح 312.) 








أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ ﴿۲- عنکبوت﴾

آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها مى‏شوند و مورد آزمایش قرار نمى‏گیرند (۲)







وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ ﴿۱۱-حج﴾

و از میان مردم کسى است که خدا را بر حرفی [و در برخی شرایط] مى‏پرستد 
پس اگر خیرى به او برسد بدان اطمینان یابد 
و چون بلایى بدو رسد روى برتابد
در دنیا و آخرت زیان دیده است این است همان زیان آشکار (۱۱)







یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۲-صف﴾

کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۳-صف﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏اید چرا چیزى مى‏گویید که انجام نمى‏دهید (۲)

نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید (۳)







امیرالمومنین علی علیه السلام:
لَعَنَ اللّه ُ الامرینَ بِالْمَعْروُف التارِکیِنَ لَهُ وَ النّاهیِنَ عَنِ الْمُنْکَر الْعامِلیِنْ بِهِ
خدا لعنت کند 
کسانی را که امر به معروف می کنند، ولی خود به آن پایبند نیستند 
و نهی از منکر می کنند، ولی خود مرتکب آن می شوند.
(نهج البلاغه خطبه 129/ بند 9 – فیض الاسلام).





امام حسین علیه السلام:
"الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم و اذا محضوا بالبلاء قلت دیانون" 
مردم بنده دنیا هستند 
و دین لقلقه زبانشان است، 
گرد دین می گردند تا وقتی زندگیشان تأمین باشد، 
و چون به بلایی آزمایش شوند، 
دینداران کم می شوند.
تحف العقول، ص 245

در محضر استاد

استدعا دارم روی تک تک این جملات بیاندیشید!

امید که خودم هم بیاندیشم و معتقد شوم و عمل کنم که اینها عصاره ی آیات و روایات فراوان در طریق سلوک الی الله هستند!


استادِ استاد فرمودند:


آنچه ارزش دارد این است که انسان به وعده های خدای متعال ایمان داشته باشد 


باید قلب را از صفات رذیله خالی کرده و از صفات نیکو پر کرد تا با عالم بالا سنخیت پیدا شود 

به عقیده ی بنده بهترین و سالم ترین راهها، راه محبت است 

و

اگر نور توحید در دل بتابد، تمام صفات رذیله را می سوزاند

و

باید از خداوند محبتش را درخواست کرد 

محبت خستگی را رفع می کند، کوه را عشق کنَد و شهرتش را فرهاد برد 

و 

لطفی که خدای متعال به واسطه ی امام حسین (علیه السلام) به خلق کرد آن است که عشق موجود در فوق افلاک را تنزل داده و در دسترس ما قرار داد 



هدف را کاری قرار بده که خدا دوست داشته باشد 

انسان باید مدام مرگ را مقابل چشم خویش ببیند تا بتواند برای آخرت کار کند 

باقی مانده ی عمر قیمت ندارد 

برای هر کس کار کردی، همان کس مزدت را می دهد 

اگر برای خدا کار کردی، هم دنیا داری و هم آخرت 


لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟

بسم الله الرحمن الرحیم

عادت به استفاده از شعر ندارم

البته متأسفانه!


اما هر چه کردم از این نتوانستم بگذرم:





فرض کن حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)به تو ظاهر گردد

ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟

لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟

پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران

می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟!!!

افشای یک دروغ تاریخی دلیل حضور امیرالمومنین در شورای شش نفره!

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام
میگن دروغ گو فراموش کار میشه!
شاید برای شما هم سوال شده باشد که چرا امیرالمومنین در شورای شش نفره شرکت کردند؟


چرا که به قول عباس عموی پیامبر که حضرت را از این حرکت نهی می کرد ما هم بپنداریم که اینکار نوعی مشروعیت بخشی به آن شورا است و در حقیقت زیر سوال بردن این مسئله که اساساً خلافت حق امیرالمومنین بوده و حضرت با حضورشان در این شورا با عمل خود منکر صاحب حق بودنشان می شدند!

دلایل مختلفی داشته اما اجازه دهید اصل متن روایت را تقدیم شما کنم و از زبان خود حضرت امیر یکی از مهمترین دلایل را متوجه شویم:
«...فلما بویع عثمان قال له العباس:
ألم أقل لک،
قال له یا عم انه قد خفى علیک أمر،
أما سمعت قوله على المنبر ما کان الله لیجمع لأهل هذا البیت الخلافة والنبوة فأردت ان یکذب نفسه بلسانه فیعلم الناس ان قوله بالأمس کان کذبا باطلا وإنا نصلح للخلافة، فسکت العباس»؛

علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص170، باب 134، العلة التی من أجلها دخل أمیر المؤمنین "ع" فی الشورى.

وقتی با عثمان بیعت شد،
عباس به علی (علیه السلام) گفت: آیا به تو نگفتم چنین خواهد شد و خود را داخل در شورا نکن.
حضرت در جواب فرمودند:
ای عمو! آیا کلام دیروز عمر را نشنیدی که می گفت:
خداوند نمی‎خواست خلافت و نبوت در یک خانواده جمع گردد؟ (1)
و من خواستم با حضور خود در شورا دروغ دیروز او را اثبات کنم و به مردم اعلام نمایم حرف او دروغ و باطل است و ما صلاحیت خلافت را داریم.


آنها دیروز می گفتند که رسول خدا گفت تو نمی توانی خلیفه باشی!
اما امروز وقتی حضرت را در شورا قرار میدهد با این عمل خود عملاً منکر حرف خود می شود و می گوید تو می توانی خلیفه باشی

و این افشای یک دروغ بزرگ تاریخی است!
حضرت برای اثبات دروغگویی خلفای اول و دوم سالها صبر کردند
و در موقعیت مناسب برای اتمام حجت بر مردم حقیقت طلب
و اثبات حقانیت خود
و دروغگویی و کذاب بودن خلفای غاصب اول و دوم که برای رسیدن به خلافت حاضر بودند هر کاری بکنند و حتی از قول رسول خدا به دروغ روایت جعل کنند حاضر شدند در شورا شرکت کنند!
تمسک به این روایت دروغ و جعلی بعد از واقعه ی غدیر یکی از مهمترین راهکارهای خلفای غاصب اول و دوم بود تا بتوانند در حالی که صراحتاً رسول الله حضرت امیر را به خلافت برگزیده بودند ایشان را از صحنه برکنار کنند و سقیفه و عمل خود را موجه جلوه دهند 
و حضرت امیر با این کار دروغ بزرگ ایشان را برای کل تاریخ اثابت فرمودند و حجت را بر هر فرد حقیقت جویی تمام کردند
.
خدا را شکر که مولایم علی شد...

اگر مطلب برایتان مفید بود التماس دعا برای پدر و مادرم...





(1): قال عمر: یا بن عَبَّاسٍ، أَتَدْرِی مَا مَنَعَ قَوْمَکُمْ مِنْهُمْ بَعْدَ مُحَمَّدٍ؟ فَکَرِهْتُ أَنْ أُجِیبَهُ، فَقُلْتُ: إِنْ لَمْ أَکُنْ أَدْرِی فَأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یُدْرِینِی، فَقَالَ عُمَرُ: کَرِهُوا أَنْ یَجْمَعُوا لَکُمُ النُّبُوَّةَ وَالْخِلافَةَ، فَتَبَجَّحُوا عَلَى قَوْمِکُمْ بَجَحًا بَجَحًا، فَاخْتَارَتْ قُرَیْشٌ لأَنُفْسِهَا فَأَصَابَتْ وَوُفِّقَتْ ( نام کتاب : تاریخ الطبری = تاریخ الرسل والملوک، وصلة تاریخ الطبری نویسنده : الطبری، أبو جعفر    جلد : 4  صفحه : 223  - نام کتاب : الکامل فی التاریخ نویسنده : ابن الأثیر، أبو الحسن    جلد : 2  صفحه : 439 )

در محضر استاد (ما مشغول به چه ایم و مومنان حقیقی به چه مشغول...)

استاد فرمودند:

اصولاً آنچه که به یک مؤمن عظمت میدهد، پیوندی است که با خداوند متعال دارد. 
نقل شده که شخصی خدمت یک اهل معرفتی رسید و به او گفت که ظاهراً تنها بودی، 
گفت: نه 
الان که شما آمدی تنها شدم. چون که مؤمن می داند خدا با اوست. «هُو مَعَکُم اَینَما کُنتُم»(1) (او باشماست هر کجا که باشید) «إنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین»(2) (مسلّما پروردگارم با من است، به زودى مرا هدایت مى‏کند.)  
تمام وحشت اهل ایمان از این است که خدا از آنها بِبُرد
در حالی که افراد مادی و افراد عادی و طبیعی برعکس اند 
اگر دور و بر آنها را مردم بگیرند احساس غرور و شادمانی می کنند و برایشان مهم نیست که آیا با خدا پیوندی دارند یا پیوندی ندارند. 
اگر نمازی از آنها قضا بشود، مهم نیست!! و اگر دعایی در طول روز بخوانند یا نخوانند مهم نیست!! 

در حالی که آن چه وجود و حقیقت یک مؤمن را به تلاطم در می آورد و او را دچار اضطراب می کند این است کهساعتی بر او بگذرد و روزی بر او بگذرد بلکه آنی بر او بگذرد و او خود را در محضر خدا نبیند...

فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (3)
پس به کجا می روید؟



(1)(سوره­ ی حدید آیه­ی 4)
(2) (سوره­ ی شعراء آیه­ی 62)
(3) (سوره تکویر آیه 26)

در چه حالیم؟ (با عمر خود چه می کنیم؟)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر به عاقلى بگویند عمرت را به ملک دنیا بفروش، نخواهد پذیرفت.
بلکه هنگام حضور فرشته مرگ، حاضر است تمام اموالش را در برابر یک روز عمر اضافى بدهد.(1)
اما تو این عمر را به تدریج به چیزهاى پست و کم ارزشى مى فروشى که هیچ قیمت ندارند،

فکرت را بکار بینداز که بر فرض، عمر یک انسان معمولى صد سال باشد،
اگر به او بگویند این صد سال را در مقابل اندازه کره زمین طلا بفروش، او هرگز این معامله را انجام نخواهد داد.
بعد ببین هر یک سال، چقدر ارزش دارد (که برابر است با یک صدم طلا به اندازه زمین)
آنگاه با تقسیم بر دوازده، ارزش هر ماه و با تقسیم مجدد بر سى، ارزش هر روز را به یک درهم (سکه ای نقره) یا یک دینار (سکه ای طلا) یا نصف دینارى مى فروشى، چه ضررى عظیمتر از این است؟

ممکن است گفته شود:
انسان براى بقاى حیات، به غذا نیازمند است و آن هم فراهم نمى شود مگر با کار کردن و حاصل کار (با رعایت جهات شرعى و حقوق دیگران معمولا) در یک روز، یک درهم با یک دینار بیشتر نمى شود، پس خواهى نخواهى انسان ضرر کرده است.

مى گوییم: اگر مقصود بنده از کسب و کار، این باشد که قوتش را فراهم کند تا بتواند براى آخرتش عمل نماید، هرگز چنین فردى یک روز را به یک درهم یا یک دینار نفروخته بلکه آن روزش سراسر عبادت، ارزشش قابل قیاس با چند، برابر کل دنیا نخواهد بود؛ چون نعمت آخرت، دائمى و نعمت دنیا زوال پذیر است، پس چگونه مى توان چیز دائم را با چیز زایل شدنى ، سنجید؟

منبع: فرازی از کتاب ارزشمند آیین بندگی و نیایش (ترجمه عده الداعی)،(2) تألیف جمال السالکین ابن فهد حلی (3)



امیرالمومنین علی علیه السلام:



مَا بَالُکُمْ
تَفْرَحُونَ بِالْیَسِیرِ مِنَ اَلدُّنْیَا تُدْرِکُونَهُ
وَ لاَ یَحْزُنُکُمُ اَلْکَثِیرُ مِنَ اَلآْخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ(4)


شما را چه می شود؟!
اندکى از دنیا را که می یابید شادمان می شوید
ولى بسیارى از آخرت را (که از دست می دهید و) محروم می گردید، شما را اندوهگین نمی سازد؟



فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ(5)
پس به کجا می روید؟





(1): حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴿۹۹-مومنون﴾/ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿۱۰۰-مومنون﴾، آنگاه که یکى از ایشان را مرگ فرارسد، گوید پروردگارا، مرا باز گردانید.(99) شد که در آنچه فروگذار کرده‏ام، کارى شایسته پیش گیرم، حاشا (و کلا، هرگز) این سخنى است که او [ظاهرا] گوینده آن است، و پیشاپیش آنان [زندگى‏] برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.
(2) متن کامل کتاب آیین بندگی و نیایش (ترجمه عده الداعی)
(3) آشنایی با جمال السالکین جناب ابن فهد حلی
(4) فرازی از خطبه 113 نهج البلاغه
(5) سوره تکویر آیه