اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا (آیه 9 سوره شمس)
همانا به درستی که هر کس نفسش را تزکیه نفس کرد رستگار شد
از شاگرد اول استادِ استاد پرسیدم: من مراقبه را از کجا شروع کنم؟
شنیده ام زبان بسیار مهم است و روایات (1) هم این مسئله را تأیید می کند! یا نماز اول وقت را اول درست کنم؟ یا به نقاط ضعفم که بیشتر در آنها گرفتار گناهم بپردازم؟
گفتند:
انسان باید اول آن معصیتهایی را که بیشتر گرفتار است با آنها مبارزه کند و مراقبه نمایند همانطور که به طور مثال الآن که داعش در عراق فعال شده و کردستان عراق از آن متأثر است طبیعتاً تمرکز نیروها باید در منطقه کردستان بیشتر شود
در مُلک نفس انسان هم باید شخص بیشتر تمرکز و توانش را بر مبارزه و مراقبه معاصی ای بگذارد که بیشتر به آنها مبتلا است!
اگر برایتان مفید بود لطفاً در حق مادرم و مرحوم پدرم دعایی بفرماید...
(1) در خطبه 176 نهج البلاغه ی شریف می فرمایند:
وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً یَتَّقِی تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [یَخْتَزِنَ] یَخْزُنَ لِسَانَهُ ...
وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه:
لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ
وَ لَا یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یَسْتَقِیمَ لِسَانُه
به خدا قسم هیچ بنده ی با تقوایی را نمی بینم که از تقوایش بهرهمند گردد مگر آنکه زبان خود را حفظ کند
و همانا از رسول خدا صلوات خدا بر او باد فرمود:
ایمان بنده درست نمی شود تا وقتی که قلبش درست نشود
و قلبش درست نمی شود تا زمانی که زبانش درست نشود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (آیه 1 - سوره همزه)
وای بر هر عیب جویِ طعنه زننده(1)
سلام
از شاگرد اول استادِ استاد پرسیدم
بر طبق روایات (1) داریم که اگر کسی مومنی را سرزنش کند نمی میرد تا خودش به آن مسئله امتحان و مبتلا می شود!
حالا سوال من این است که اگر این سرزنش را به زبان نیاوریم چی؟
آیا باز برای ما آثاری دارد؟
ایشان گفتند: از منظر مباحث اخلاقی می خواهی به شما جواب بدهم؟
گفتم بله!
گفتند:
حتماً آثاری دارد!
گفتم: چرا و چگونه؟
گفتند: به این علّت که اولاً ریشه و منشأ این سرزنش و ملامت یک جور تبختر و عجب و خود برتربینی است! لذا خداوند از باب رب بودن است محل ابتلایی ایجاد می کند تا انسان برایش حقیقت خودش مشخص شود!
و ادامه دادند:
اگر مسئله ای حادث شد که خواستی کسی به ویژه مومنی را در قلبت سرزنش کنی
اولاً باید به جای سرزنش تواضع پیشه کنی و به خدا پناه ببری و استعاذه کنی و یادآور بشی که اگر خداوند تو را نگه ندارد بدتر از آنچه او انجام داده است مرتکب می شوی!
ثانیاً اگر آن شخص مومن بود برای رها شدن از آن چیز و عملی که او را مستحق سرزنش می کند به درگاه خدا دعا کنی!
اگر برایتان مفید بود لطفاً در حق مادرم و مرحوم پدرم دعایی بفرماید...
(1) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ عَیرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ لَمْ یمُتْ حَتَّی یرْکبَهُ؛ امام صادق علیه السلام: کسی که مومنی را به خاطر چیزی سرزنش کند، از دنیا نمیرود تا خودش به آن گرفتاری مبتلا شود "کافی ج 2 ص 356"
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مىکنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند.
ابتدا مباحثی تقدیم میشود تا جایگاه رفیع دعا در عرصهی بندگی خداوند مشخص شود و بعد برخی از آثار و خواص دعا تقدیم میگردد.
الف: تبیین جایگاه عظیم الشأن دعا در پیشگاه الهی در عرصه بندگی خدا.
بر طبق روایات محبوبترین عمل در روی زمین در نزد خداوند دعاست[2] و دعای فراوان بر قرائت بسیار قرآن[3] و خواندن نماز فراوان برترى داده شده است، و دعا را عبادت کبری نامیده اند![4] و از آن به عنوان مغز عبادت یاد شده است[5] ، البته این که در روایات بیان می شود که بسیار دعا کردن بر بسیار قرائت قرآن کردن یا خواندن نماز مستحب فضیلت دارد به معنای این نیست که ما به جای نماز مستحب یا تلاوت قرآن، فقط دعا کنیم، بلکه منظور این است که جایگاه بسیار رفیع و عظیم الشأن دعا در نزد پروردگار در مقایسه با برخی از بافضیلتترین اعمال مستحب مشخص شود.
اگر کسی بخواهد علّت را بداند، شاید بتوان گفت دلیل این جایگاه عظیم دعا، بازگشت میکند به هدف خلقت انسان.
بر طبق آیات قرآن هدف از خلقت انسان، عبادت و بندگی پروردگارش است که تنها را رسیدن به کمالات برای خود انسان هم همین عبودیت و بندگی پروردگار است.
وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون[6]
و جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه بندگی کنند.
و از سوی دیگر باز بر طبق آیات قرآن و روایاتی از معصومین علیهم السلام که این آیات را تفسیر میکنند، یکی از مهمترین مظاهر عبودیت و بندگی خداوند همین دعا و اظهار فقر و نیاز و شکستگی در پیشگاه الهی است و قرآن کسانی را که از دعا رویگردان هستند را مستکبر در برابر عبادت خداوند و مستحق عذاب جهنم معرفی میکند.
وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ[7]
و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، در حقیقت کسانى که از عبادت من استکبار مىورزند، به زودی با خواری وارد دوزخ میشوند.
و اساساً بر طبق آیات قرآن دلیل اعتنای پروردگار به بندگان نیز همین دعا و اظهار فقر و نیاز در پیشگاه الهی است.
قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ[8]
بگو اگر دعایتان نباشد، پروردگار من به شما اعتنایى ندارد.
ب. برخی از آثار و فواید دعا از منظر آیات و روایات:
دعا عامل توجه و عنایت پروردگار به انسان است[9]، در مقابل سختیها و مشکلات و دشمنان، انسان نیاز به سلاح دارد و به تعبیر روایات دعا سلاح مومن است[10]، (در روایات دعا سلاح انبیا نیز ذکر شده است!)[11]، دعا کلید نزول رحمت خداست[12]، چراغی است در ظلمات و تاریکی های دنیا و پس از مرگ[13]، مانع هلاکت انسانها است[14]. دعا محبوب ترین اعمال در روی زمین در نزد خداست[15]، مغز عبادت و خالص ترین نوع عبادت در پیشگاه الهی است[16] و بهترین عبادت در نزد خداست[17]، دعا باعث افزایش رزق و روزی است[18]، عامل دفع بلاست حتی اگر نزول آن بلا قطعی شده باشد[19]، باعث شفای دردهاست و مرضهاست[20]، باعث بدست آوردن جایگاه و منزلت در نزد پروردگار است[21] وسیله ای بی مانند برای نزدیک شدن به خداست[22] و دعا آن چیزی است که بلای حتمی را هم برمیگرداند حتی اگر مقدر هم شده باشد![23] و قضا و قدر حتمی را هم برمیگرداند[24]
اگر برایتان مفید بود لطفاً در حق مادرم و مرحوم پدرم دعایی بفرماید...
[1] (بقره - 186)
[2] امیرالمومنین علی(علیهالسّلام) فرمود: «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ الدُّعَا»، محبوبترین اعمال در نزد خداوند در روی زمین دعاست." کافی، ج2، ص467"
[3]برید بن معاویه روایت می کند که به امام باقر علیه السلام گفتم: تلاوت فراوان قرآن بهتر است یا دعای فراوان؟ ایشان فرمودند: فراوانی دعا بهتر است و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ "مجمع البیان، ج 7، ص317"
[4] یکى از یاران امام صادق (علیهالسلام) از ایشان سؤال کرد: ما تقول فى رجلین دخلا المسجد جمیعا کان أحدهما اکثر صلاة والآخر دعاء فأیهما أفضل؟ قال: کل حسن؛ چه مىفرمایید درباره دو نفر که هر دو وارد مسجد شدند؛ یکى نماز بیشترى به جا آورد، و دیگرى دعاى بیشترى، کدام یک از این دو برترند؟ فرمود: هر دو خوبند. سؤال کننده مجددا عرض کرد: قد علمت ولکن أیهما افضل؟؛ مىدانم هر دو خوبند ولى کدام یک افضل است؟ امام فرمود: اکثرهما دعاء أما تسمع قول الله تعالى: ادعونى أستجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتى سید خلون جهنم داخرین (آیه 60 سوره غافر) آنکس که بیشتر دعا مىکند افضل است مگر سخن خداوند را نشنیدهاى که مىفرماید: ادعونى أستجب لکم؛ مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را...سپس افزود: هى العبادة الکبرى؛ دعا عبادت بزرگ است." مجمعالبیان، ج 8، ص 529 "
[5] رسول خدا صلوات الله علیه و آله: الدعا مخ العبادة. "وسائل الشیعه، ج7، ص27"
[6] (ذاریات - 56)
[7](غافر - 60)
[8](فرقان - 77)
[9]قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ (فرقان/77) بگو اگر دعایتان نباشد، پروردگار من به شما اعتنایى ندارد
[10]الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِنِ کافی، ج2، ص468 (دعا سلاح مومن است)
[11] امام رضا علیه السلام: «عَلَیْکُم بِسِلَاحِ الْأَنْبِیَاء قِیلَ وَ مَا سِلَاحُ الأَنبِیَاءِ قَالَ الدُّعَاء. بر شما باد به استفاده از سلاح انبیا، گفته شد سلاح انبیا چیست؟ فرمود: دعا کافی، ج2، ص 468
[12] الدُّعَاءُ مِفْتَاحُ الرَّحْمَةِ بحارالانوار، ج90، ص300 (دعا کلید رحمت است)
[13] الدُّعَاءُ ... مِصْبَاحُ الظُّلْمَةِ همان (دعا چراغی است در تاریکی)
[14] وَ لَا یُهْلَکُ مَعَ الدُّعَاءِ أَحَدٌ همان (با دعا کردن کسی هلاک نمیشود)
[15] أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ الدُّعَا کافی، ج2، ص467 (محبوبترین اعمال در پیشگاه خداوند عز و جل دعاست)
[16]الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ بحارالانوار، ج90، ص300 (دعا مغز عبادت است) "در کتب معنی لغت از مخ به مغز و خالص هر چیزی تعبیر شده است و بر این اساس دعا مغز عبادت است و عبادت خالص هم محسوب می شود!"
[17] کافی، ج2، ص338، ح 1.
[18]پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرمایند: "رزق و روزی به عدد قطرات باران از آسمان بر زمین نازل میشود تا هر کس به اندازه خود دریافت کند، لکن خداوند زیاده دهنده است پس از فضل خداوند نعمتهای بیشتری درخواست کنید". بحارالانوار، ج 9، ص 293
[19]امام سجاد ـ علیه السّلام ـ میفرمایند: "دعا و بلا با هم هستند تا روز قیامت و دعا بلا را دفع میکند حتی در حالیکه نزول بلا قطعی شده باشد." کافی، ج 2، ص 469 و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ میفرمایند: " امواج بلا را با دعا دفع کنید. نهج البلاغه، ص 495، کلمات قصار 146
قال لی ابوعبدالله ـ علیه السّلام ـ علیک بدعاء فانه شفاء من کل داء.
[20] امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرمایند: "دعا کنید چرا که دعا شفا دهنده دردهاست کافی، ج 2، ص 470
[21]امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرمایند: ان عندالله عزوجل منزلة لا تنال الا بمسألة و لو أن عبدا سد فاه و لم یسئل لم یعط شیئا، فاسئل تعط، انه لیس من باب یقرع الا یوشک أن یفتح لصاحبه "نزد خداوند متعال، مقام و منزلتی هست که کسی به آن نمیرسد مگر با درخواست و دعا. همان، ص 466
[22]امام صادق(علیه السلام) در حدیثی میفرمایند: شما با هیچ وسیله ای همانند دعا نمی توانید به خدا نزدیک شوید. میزان الحکمه، همان، ص 872، حدیث 5571.
[23]عن الکاظم ـ علیه السّلام ـ: علیکم بالدعاء فان الدعا لله و طلب الی الله یرد البلاء و قد قدر و قضی. (کافی، ج2، ص 470) امام کاظم ـ علیه السّلام ـ فرمودند: دعا کنید چرا که دعا و درخواست از خداوند بلا را دفع میکند در حالیکه بلا مقدر و حتمی شده است.
[24] دعا قضا را برمی گرداند حتی اگر محکم شده باشد. الدعا یرد القضاء و قد ابرم ابراما کافى, ج 2, ص 469
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
بحثی پیرامون مسئله قضا و قدر و رابطه آن با اختیار ارائه می شود که غالباً برای بسیاری از ما درست جا نیافتاده است و محل سوال بسیار واقع می شود!
بر اساس آیات و روایات و ادبیات عرب قَدَر یعنی:
مشخص کردن حد و حدود و چگونگی و انتهای هر چیز
و معنای قضا می شود:
حکم کردن بر طبق آن قَدَر و اجرای آن
خداوند بعد از در نظر گرفتن قَدَر برای هر موجود آن را بر اساس قضای خود اجرا می کند و جاری می سازد
در قبال قضای جاری شده که در نظام تکوینی عالم مقدر شده،
بر اساس آیات و روایات، این قضا نسبت به موجود مختار یا بلا است یا نعمت!
حال بنده موظف است که تسلیم شود! که حداقلِ آن میشود صبر کردن و شکایت نکردن و چون و چرا نکردن! و کمال آن میشود راضی بودن به قضای الهی هر چه که بوده باشد هر چند برایش سخت و ناپسند باشد!
تسلیم بودن یعنی عملکرد بر طبق تشریع خداوند در قبال قضای مقدر شده الهی، چه بلاء باشد و چه نعمت!
اگر بلاء بود باید صابرانه به وظیفهاش عمل کند بر طبق تشریع! (در یک نگاه حداقل صابر و در نگاهی از منظر کمال راضی و خشنود به این قضای جاری شده)
اگر نعمت بود باید شاکرانه عمل کند بر طبق تشریع! (حداقل شکر زبانی و در حالت کمال استفاده از آن نعمت در جایی که مورد رضای خداست و رضای خدا در تشریعش مشخص شده!)
با ذکر 2 مثال سعی میکنم مطلب را تشریح کنم:
مثال یک: فرض کنید که خداوند تقدیر کرده که من فقیر باشم
از نظر حداقلی در مرتبه قلبی من باید صابر باشم بر این تقدیر! و چون و چرا نکنم و شکایت نکنم و در حالت کمال راضی باشم به این فقر!
از نظر مقام تسلیم بودن، باید بر طبق شریعت تلاش برای وسعت رزق حلال کنم! (به طور مثال کسب تخصص، وفای به عهد و رعایت امانت، سحر خیزی، دعا (که قضای الهی را بر می گرداند هر چند محکم شده باشد!)، تلاش برای کسب روزی حلال و سمت روزی حرام نرفتن از جمله این تلاشهاست که گفته شده باعث وسعت رزق میشود و باید در مسئله روزی از سوی بنده رعایت شود و من موظفم برای آن تا جایی که با دیگر وظایف بندگی تضاد پیدا نکند و بدون آنکه حالت حرص و اضطراب در من پدید آید تلاش کنم)!
و در حین تمام این تلاشها اگر در امر معاش و رزق و روزی سر سوزنی وسعت و گشایش برای من حاصل نشد همچنان باید در نگاه حداقلی صابر باشم و شکایت نکنم و در حالت کمال راضی باشم به این تقدیر که خداوند برایم مقدر کرده است،
خدایی که بیش از من به خیر من آگاه است
و از خودم نسبت به من شفیقتر است
و از هر کس برای رساندن خیر بر من تواناتر است!
مثالی دیگر: خداوند بنابر حکمتش مقدّر کرده است که من مریض شوم!
بنابر نظام تشریع در مقام بندگی من موظفم برای حفظ صحت و سلامتم نهایت تلاشم را بکنم
به پزشک حاذق مراجعه کرده و دستوراتش را انجام دهم دست به دعا و تضرع به درگاه خدا و توسل به اهل بیت بزنم برای شفا و...
اما اگر در حین این تلاشها هیچ نتیجه ای هم حاصل نشد در نگاه حداقلی باید صابر بر این تقدیر باشم و در جایگاه کمال بندگی راضی باشم به این تقدیر!
ریشه اکثر ناراحتیهای انسان در این دنیا این است که برای خودش به دنبال کسب نتایج و اهدافی است! و بدست آوردن آن اهداف برایش اصل می شود! و بندگی خدا را در طول کسب این هدف قرار میدهد!
به این مثال مهم خوب توجه کنید!
من هدفم پولدار شدن است
میخواهم در عین حال بنده هم باشم!
پس سعی میکنم از راه حلال پول بدست بیاورم، برنامه ریزی میکنم و بر طبق آن برای اجرایش تلاش میکنم و چیزهایی که گفته شده وسعت رزق میآورد را هم انجام دهم، حال اگر هدف اصیل من ثروتمند شدن باشد و اگر برایم خداوند این مسئله را مقدر نکرده باشد پس از نرسیدن به این هدف چه میشود؟
بله به چون و چرا و شکایت ممکن است گرفتار شوم و این یعنی خروج از دایره بندگی!
اما اگر هدف اصیل من بندگی باشد و هدف فرعی و تبعی من این باشد که ثرومند بشوم، تازه آنهم با این دید که در شرایط وسعت رزق بهتر می توانم بندگی کنم! اگر بعد از تلاش برای وسعت رزق بر طبق تشریع پولدار هم نشدم چه می شود؟
هیچ!
می گویم من موظف بودم تلاش کنم نتیجه اش دست من نبود و راضی به تلاش و انجام وظیفه خودم خواهم بود!
پس تمام مشکلات از اینجا ناشی می شود که من هدف خلقت را فراموش میکنم و از اصالت خارجش میکنم!
هدف خلقت بر طبق آیات و روایات بندگی است!
حتی من موظف نیستم به اینکه به دنبال به محقق شدن این نتیجه هم باشم!
به طور مثال برای بنده شدن موظف به تزکیه نفس و رذایل اخلاقی هم هستم!
اگر با نیت کسب نتیجه برای تزکیه نفس مجاهده کردم اما به طور مثال به قول خودمان آدم هم نشدم باز اگر برایم نتیجه مهم باشد و بعد از مدّتی مجاهده موفق نشدم چه میشود؟
بله به احتمال فراوان مأیوس شده و احیاناً لب به شکایت هم از خدا خواهم گشود!
اما اگر خود را فقط موظف به تلاش مجاهدانه دانستم و کسب نتیجه را هدف خود ندانستم چه میشود، در صورت عدم حاصل شدن نتیجه به هر دلیل و حکمتی نه مأیوس میشوم و نه به درگاه الهی شکایت میکنم! و راضی هستم از اینکه خدا توفیق داده است تا سعی و مجاهده در راه بنده شدنش انجام دهم!
اگر کسی بنده شد، این سوال که در هر لحظه چه کار کنم تا این به اهدافم نزدیکتر شوم تبدیل میشود به این سوال که در هر لحظه و شرایط که من هستم وظیفهی من در قبال این موقعیت به عنوان بنده خدا چیست! و سعی در اجرای آن میکنم و کاری هم ندارم که نتیجهی این تلاش چه میشود!
و در یک کلام به جای نتیجهگرایی تکلیف محور میشوم! و ثواب و عقاب هم به همین تلاش برای عملکرد بر طبق انجام وظیفه تعلق میگیرد نه کسب نتیجه!
به طور مثال در زمانی که انسان وظیفه اش جهاد است مأمور است با تمام توان جهاد کند و برای همین عمل به تکلیفش مأجور است و اجر و پاداش میگیرد هر چند به حسب ظاهر بر دشمن غلبه هم پیدا نکند و پیروز نشود!
حال با توجه به مطالب ذکر شده تمام آیات و روایات ذیل را به دقت مطالعه فرماید:
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (۵۶-ذاریات)
و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بندگی کنند (۵۶)
امیرالمومنین علی علیه السلام:
إن کنتَ غَیرَ قانعٍ بِقضائَه و قَدَرِه، فَاطلُب رَبّا سِوادً.
اگر به قضا و قدر خدا قانع نیستی، پروردگار دیگری بجوی.
"التوحید، ص371، ح11"
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام:
العَبدُ بَینَ ثلاثٍ: بَینَ بَلاءٍ و قَضاءٍ و نِعمَةٍ فعَلَیهِ للبلاءِ مِنَ اللّه ِ الصَّبرُ فَریضَةٌ، و علَیهِ لِلقضاءِ مِنَ اللّه ِ التَّسلیمُ فَریضَةٌ، و علَیهِ لِلنِّعمَةِ مِنَ اللّهِ الشُّکرُ فَریضَةٌ.
امام صادق علیه السلام:
بنده میان سه چیز قرار گرفته است؛ میان بلا و قضا و نعمت. در برابر بلاى خدا وظیفه صبر است، در برابر قضاى خدا وظیفه تسلیم است و در برابر نعمت خدا وظیفه شکر است.
"بحار الأنوار:٨٢/١٢٩/٧"
امیرالمومنین علی علیه السلام:
عَلامةُ رِضَا اللهِ سُبحانَهُ عَنِ العَبدِ رِضاهُ بِما قَضَى بِهِ سُبحانَهُ لَهُ وَ عَلَیه.
نشانه خشنودی خداوند سبحان از بنده، خشنودی بنده به آن چیزی است که خداوند سبحان به سود و زیان او حکم کرده است. "غررالحکم، ح6344"
رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله:
إذا أحَبَّ اللّه ُ عَبدا ابتَلاهُ، فإن صَبَرَ اجتَباهُ ، و إن رَضِیَ اصطَفاهُ.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
هرگاه خدا بنده اى را دوست بدارد، مبتلایش گرداند؛ اگر صبر کرد، او را [براى خود ]بر مىگیرد و اگر خشنود بود، او را بر مىگزیند. "بحار الأنوار : ٨٢/١٤٢/٢٦."
مجتبی و مصطفی هر دو معنای برگزیده میدهد منتها در مصطفی یک صاف کردن و عشقی ورزیدن خاصی وجود دارد!
از امام سجاد سلام اللهعلیه نقل شده است:
الصَّبْرُ وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ فِیمَا قَضَى عَلَیْهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ لَمْ یَقْضِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلَّا مَا هُوَ خَیْرٌ لَه.
صبر و رضای از خدا رأس اطاعت خداست و کسی که صبر کند و در آنچه که خدا بر او مقرر کرده است ـخواه خوشایند او باشد و خواه ناخوشایندـ خداوند عزوجل در آنچه دوست دارد، یا ناخوش دارد چیزی جز خیر برای او مقرر نکند.
"کافی، ج2، ص60."
امیرالمومنین علی بن ابیطالب روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه:
إن عَقَدتَ أیمانَک فَارضَ بِالمَقضی عَلَیکَ وَ لَکَ، وَ لا تَرجُ أحداً إلّا اللهَ، وَانتَظِر ما أتاک به القَدَر.
اگر ایمانت را استوار کردی به قضا[ی الهی] راضی باش، چه به زیان و چه به سودت [باشد] و به کسی جز به خدا امید مبند، و در انتظار چیزی باش که قَدَر برایت پیش میآورد.
"مختصر بصائر الدرجات، ص 363،ح418"
امام صادق علیه السلام:
اعْلَمُوا أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِهِ حَتَّى یَرْضَى عَنِ اللَّهِ فِیمَا صَنَعَ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ صَنَعَ بِهِ عَلَى مَا أَحَبَّ وَ کَرِهَ وَ لَنْ یَصْنَعَ اللَّهُ بِمَنْ صَبَرَ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ إِلَّا مَا هُوَ أَهْلُهُ وَ هُوَ خَیْرٌ لَهُ مِمَّا أَحَبَّ وَ کَرِهَ.
بدانید که هرگز بندهای از بندگان خدا، مؤمن نخواهد شد، مگر اینکه به آنچه خدا برای او و یا در حق او کرده، خوشایندش باشد یا نباشد، راضی باشد، البته خداوند هرگز در حق کسی که صبر میکند و از او خشنود باشد، جز آنچه را که سزاوار [خداوندی] اوست انجام نمیدهد و این برای او از آنچه میپسندد و نمیپسندد بهتر است.
"الکافی، ج8، ص8، ح1"
فرازی از حدیث عنوان بصری:
ثمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: مَا مَسْأَلَتُکَ!؟
فَقُلْتُ: ... إنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنْ یَهْدِیَهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ، وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ یُفْهِمْکَ!
«سپس حضرت [امام صادق علیه السلام] سر خود را بلند نمود و گفت:...
علم نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی ارادة هدایت او را نموده است واقع میشود. پس اگر علم میخواهی، باید در اوّلین مرحله در نزد خودت حقیقت عبودیّت را بطلبی؛ و بواسطة عمل کردن به علم، طالب علم باشی؛ و از خداوند بپرسی و استفهام نمائی تا خدایت ترا جواب دهد و بفهماند.
قُلْتُ: یَا شَرِیفُ! فَقَالَ: قُلْ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ!
قُلْتُ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ!؟
قَالَ: ثَلاَثَةُ أَشْیَآءَ: أَنْ لاَ یَرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْکًا، لاِنَّ الْعَبِیدَ لاَ یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ، یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَهِ، یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ؛ وَ لاَ یُدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرًا؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَی بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ.
فَإذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَی مِلْکًا هَانَ عَلَیْهِ الاْءنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَآئِبُ الدُّنْیَا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی وَ نَهَاهُ، لاَیَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَی الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ.
فَإذَا أَکْرَمَ اللَهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَةِ هَانَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا، وَ إبْلِیسُ، وَ الْخَلْقُ؛ و لاَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، وَ لاَ یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، وَ لاَ یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلاً.
فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَی. قَالَ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی:
تِلْکَ الدَّارُ ا لاْ خِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الاْرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.(83-قصص)
«گفتم: ای شریف! گفت: بگو: ای (أبا عبدالله)!»
گفتم: ای أبا عبدالله [مقصود امام صادق علیه السلام است]! حقیقت عبودیّت کدام است؟
گفت: سه چیز است:
اینکه بندة خدا برای خودش دربارة آنچه را که خدا به وی سپرده است مِلکیّتی نبیند؛ چرا که بندگان دارای مِلک نمیباشند، همة اموال را مال خدا میبینند، و در آنجائیکه خداوند ایشان را امر نموده است که بنهند، میگذارند؛
و اینکه بندة خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند؛
و تمام مشغولیّاتش در آن منحصر شود که خداوند او را بدان امر نموده است و یا از آن نهی فرموده است.
بنابراین، اگر بندة خدا برای خودش مِلکیّتی را در آنچه که خدا به او سپرده است نبیند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالی بدان امر کرده است بر او آسان میشود؛
و چون بندة خدا تدبیر امور خود را به مُدبّرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان میگردد؛
و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه را که خداوند به وی امر کرده و نهی نموده است، دیگر فراغتی از آن دو امر نمییابد تا مجال و فرصتی برای خودنمائی و فخریّه نمودن با مردم پیدا نماید.
پس چون خداوند، بندة خود را به این سه چیز گرامی بدارد، دنیا و ابلیس و خلائق بر وی سهل و آسان میگردد؛ و دنبال دنیا به جهت زیادهاندوزی و فخریّه و مباهات با مردم نمیرود، و آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم مینگرد، آنها را به جهت عزّت و علوّ درجة خویشتن طلب نمینماید، و روزهای خود را به بطالت و بیهوده رها نمیکند.
و اینست اوّلین پلّه از نردبان تقوی. خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
آن سرای آخرت را ما قرار میدهیم برای کسانیکه در زمین ارادة بلندمنشی ندارند، و دنبال فَساد نمیگردند؛ و تمام مراتبِ پیروزی و سعادت در پایان کار، انحصاراً برای مردمان با تقوی است. (آیه83 – سوره قصص)
یک توضیح تکمیلی:
بر طبق روایات:
الدعا یرد القضاء و قد ابرم ابراما. "کافى, ج 2, ص 469"
دعا قضا را برمی گرداند حتی اگر محکم شده باشد.
در مورد دعا و ارتباط آن با بندگی مطلبی مفصل ارائه میشود اما آنچه باید در تکملهی این بحث اضافه کرد این است که اگر همین دعا کردن که قضای حتمی را هم برمیگرداند باز ما با محوریت کسب نتیجه انجام بدیم و آن را اصل قرار دهیم! همان مشکل مجدداً باقیست، یعنی باز این انانیت و نفس و منِ انسان محور میشود و اگر بعد از دعا، دقیقاً آنچه را که خواستیم محقق نشود (به هر دلیلی!) به احتمال فراوان گرفتار کفر و ناسپاسی و دلخوری از خداوند میشویم! و باز حقیقت بندگی و عبودیت حاصل نمیشود!
به همین دلیل است که در دعای ائمه هم ایشان مقید دعا میکردند هر چند بر آن دعای مقید هم اصرار می کردند که همین اصرار بر دعا که مقید شده مطلوب است و نزد خدا این اصرار بسیار محبوب است!
به عنوان نمونه به چگونگی دعا کردن و نکردن 2 نمونه را ذکر میکنیم:
نمونه اول: در تعقیبات نماز ظهر که در مفاتیح الجنان ذکر شده آمده است:
اللَّهُمَّ ... لا حَاجَةً هِیَ لَکَ رِضاً وَ لِیَ فِیهَا صَلاحٌ إِلا قَضَیْتَهَا
خدایا از تو میخواهم ... هیچ یک از حاجاتم را روا نکنی مگر اینکه در آن رضایت تو و مصلحت من باشد.
و در نمونه دوم: که چگونه دعا کردن و چگونه دعا نکردن از قول رسول خدا صلوات الله علیه و آله ذکر شده است:
رسول خدا صلوات الله علیه و آله فرمود:
به هوش باشید تا کاری همچون کار بنی اسرائیل نکنید و خداوند را به خشم نیاورید و آمرانه از او چیزی نخواهید و هرگاه یکی از شما در روزی یا زندگانی خویش به امری ناخوشایند دچار شد مبادا چیزی در نظر آورد تا از خداوند بخواهد!
چرا که شاید موجب مرگ یا نابودی او شود!بلکه باید بگوید:
خداوندا!
به حقّ شکوه محمد و خاندان پاکش، اگر در آنچه ناخوشایندش می شمارم، خیری برایم قرار دارد و برای دینم بهتر است، مرا بر آن صبور گردان و توانی عطا فرما تا تحمّلش کنم و نیرومندم ساز تا سنگینی بارش را به دوش گیرم، و اگر خیر در چیزی غیر از آن است، پس همان را بر من ارزانی فرما
و مرا در همه حال به قضای خود خشنود گردان که سپاس و ستایش برای توست.
پس اگر تو چنین گویی، خداوند آن چه را خیر است برایت مقدور و مقدّر می سازد.[1]
ترجمه تفسیر البرهان، جلد دوم، ذیل آیه 62 سوره بقره، ح1، ص319
برای مباحث تکمیلی خوب است به این مطلب هم نگاهی انداخته شود: مباحثی پیرامون جبر و اختیار رزق و روزی امتحان و سرنوشت و ...
اگر برایتان مفید بود برای مادرم و مرحوم پدرم دعا بفرماید لطفاً
ضمناً بسیار خوب است برای تکمیل مبحث به مطلب رابطه دعا و عبودیت و بندگی و برخی از آثار دعا مراجعه فرماید!
[1]متن عربی حدیث شریف: قال رسول الله (صلى الله علیه و آله): ألا فلا تفعلوا کما فعلت بنو إسرائیل، و لا تسخطوا الله تعالى، و لا تقترحوا على الله تعالى، و إذا ابتلی أحدکم فی رزقه أو معیشته بما لا یحب، فلا یحدس شیئا یسأله، لعل فی ذلک حتفه و هلاکه، و لکن لیقل: اللهم بجاه محمد و آله الطیبین إن کان ما کرهته من أمری خیرا لی و أفضل فی دینی، فصبرنی علیه، و قونی على احتماله، و نشطنی على النهوض بثقل أعبائه، و إن کان خلاف ذلک خیرا فجد علی به، و رضنی بقضائک على کل حال، فلک الحمد؛ فإنک إذا قلت ذلک قدر الله و یسر لک ما هو خیر. البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج1 ؛ ص228
بسم الله الرحمن الرحیم
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ عَمِّهِ حَمْزَةَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ
أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام:
فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ-
فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ (زخرف-55)
فَقَالَ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَأْسَفُ کَأَسَفِنَا وَ لَکِنَّهُ خَلَقَ أَوْلِیَاءَ لِنَفْسِهِ یَأْسَفُونَ وَ یَرْضَوْنَ وَ هُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ
فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ
وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِهِ
لِأَنَّهُ جَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ إِلَیْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَیْهِ
فَلِذَلِکَ صَارُوا کَذَلِکَ
وَ لَیْسَ أَنَّ ذَلِکَ یَصِلُ إِلَى اللَّهِ
کَمَا یَصِلُ إِلَى خَلْقِهِ
لَکِنْ هَذَا مَعْنَى مَا قَالَ مِنْ ذَلِکَ وَ قَدْ قَالَ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ دَعَانِی إِلَیْهَا
وَ قَالَ-
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء -80 )
وَ قَالَ
إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (فتح-10)
فَکُلُّ هَذَا وَ شِبْهُهُ عَلَى مَا ذَکَرْتُ لَکَ وَ هَکَذَا
الرِّضَا وَ الْغَضَبُ وَ غَیْرُهُمَا مِنَ الْأَشْیَاءِ مِمَّا یُشَاکِلُ ذَلِکَ وَ لَوْ کَانَ یَصِلُ إِلَى اللَّهِ الْأَسَفُ وَ الضَّجَرُ وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَهُمَا وَ أَنْشَأَهُمَا لَجَازَ لِقَائِلِ هَذَا أَنْ یَقُولَ
إِنَّ الْخَالِقَ یَبِیدُ یَوْماً مَا لِأَنَّهُ إِذَا دَخَلَهُ الْغَضَبُ
وَ الضَّجَرُ دَخَلَهُ التَّغْیِیرُ
وَ إِذَا دَخَلَهُ التَّغْیِیرُ لَمْ یُؤْمَنْ عَلَیْهِ الْإِبَادَةُ
ثُمَّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُکَوِّنُ مِنَ الْمُکَوَّنِ
وَ لَا الْقَادِرُ مِنَ الْمَقْدُورِ عَلَیْهِ
وَ لَا الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِ
تَعَالَى اللَّهُ عَنْ هَذَا الْقَوْلِ عُلُوّاً کَبِیراً
بَلْ هُوَ الْخَالِقُ لِلْأَشْیَاءِ لَا لِحَاجَةٍ
فَإِذَا کَانَ لَا لِحَاجَةٍ اسْتَحَالَ الْحَدُّ وَ الْکَیْفُ فِیهِ
فَافْهَمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى
الکافی، ج1، ص: 145 حدیث 6 باب نوادر
ابتدا معنای این حدیث بسیار مهم و بلند و عمیق از نظر معرفتی و اصول اعتقادی را تقدیم میکنم
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر قول خداى تعالى
فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ (زخرف-55)
(55 سوره 43): «چون ما را به افسوس آوردند (و یا خشمگین کردند) از آنها انتقام کشیدیم»
فرمود:
همانا شک نیست که خداى تبارک و تعالى چون ما افسوس نخورد و به خشم هم نیاید ولى او اولیایی براى خود آفریده است که افسوس خورند و خشمگین شوند و راضی شوند و با اینکه آنها مخلوق و پرورده اویند،
رضاى آنها را رضاى خود مقرر کرده
و خشم آنها را خشم خود،
زیرا آنها دعوت کنندگان به سوى خود و رهنماى بر خویش نموده
و بدین سبب این مقام را دارند و این براى آن نیست که از نافرمانى مردم زیانى به خدا رسد چنانچه به خلق مىرسد،
ولى این است مقصود از آنچه در این باره گفته شده است
و به راستى که خداى عز و جل فرموده است:
هر که یک دوست مرا خوار شمارد مرا به نبرد طلبیده و بدان دعوت کرده
و فرموده است
(80 سوره 4): «هر که فرمان رسول برد، فرمان خدا را برده»
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء -80 )
و فرموده
10 سوره 48): «به راستى کسانى که با تو بیعت کنند همانا با خدا بیعت کردند، دست خدا روى دست آنها است»
إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (فتح-10)
همه اینها و آنچه مانند اینهاست چنان است که من با تو گفتم
و خشنودى و خشم و آنچه بدانها ماند هم مثل آنها است
و اگر درست بود که افسوس و دلتنگى براى خدا رخ دهد با اینکه خدا آنها را آفریده و ایجاد کرده، گویندهاى میتواند بگوید که روزى شود که خالق جهان نیست گردد،
زیرا اگر خشم و دلتنگى بر او در آیند دیگرگونى به او رخ دهد
و هر چه در معرض تغییر و دیگرگونى باشد، از نیستى در امان نیست
و در این صورت فرقى میان پدید آرنده و پدید شده
و میان قادر و آنچه مسخر قدرت است
و میان خالق و مخلوق نماند
بسیار بسیار از این گفتار ناهنجار منزه و برتر است و بدور است
بلکه او است که همه چیز را آفریده بىنیاز بدان
و چون خلقت او بر پایه بىنیازى از مخلوق است محال است که حدى و یا چگونگى در وى باشد
باشد که خوب بفهمی ان شاء الله.
و برای تکمله ی این حدیث بسیار شریف و نورانی و بلند مرتبه
این حدیث شریف را هم تقدیم میکنم
بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ بِشْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ قَادِمٍ عَنْ سُلَیْمَانَ عَنْ
زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام:
قَالَسَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (بقره-57)
قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْظَمُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ یُظْلَمَ
وَ لَکِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَایَتَنَا وَلَایَتَهُ حَیْثُ یَقُولُ-
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ
یَعْنِی الْأَئِمَّةَ مِنَّا
ثُمَّ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ
وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ثُمَّ ذَکَرَ مِثْلَه
زراره گوید:
از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم از تفسیر قول خداى عز و جل (54 سوره 2):
وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (بقره-57)
«به ما ستم نکردند ولى به خودشان ستم کردند»
فرمود:
براستى خداى تعالى بزرگتر و عزیزتر و جلیلتر و منیعتر است از اینکه ستم شود
ولى حضرت او ما را به خود وابسته و ستم به ما راست به خود انگاشته
و ولایت ما را ولایت خود شناخته،
آنجا که مىفرماید
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ
(60 سوره 5): «همانا ولى شما خدا است و رسولش و آن کسانى که ایمان آوردند» (و نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات می دهند)
یعنى امامان (علیه السلام) از تیره ما،
سپس در جاى دیگر که همین آیه را تفسیر فرمود: «به ما ستم نکردند و به خود ستم کردند» نظیر این فرمایشات را فرمود.
اصول کافى-ترجمه کمرهاى، ج1، ص: 421ح11
اگه راه داشت برای پدر و مادر حقیر هم دعایی بفرماید!
رسول خدا صلوات الله علیه و آله فرمود:
به هوش باشید تا کاری همچون کار بنی اسرائیل نکنید و خداوند را به خشم نیاورید
و آمرانه از او چیزی نخواهید
و هرگاه یکی از شما در روزی یا زندگانی خویش به امری ناخوشایند دچار شد
مبادا چیزی در نظر آورد تا از خداوند بخواهد!
چرا که شاید موجب مرگ یا نابودی او شود!
بلکه باید بگوید:
خداوندا!
به حقّ شکوه محمد و خاندان پاکش،
اگر در آنچه ناخوشایندش می شمارم، خیری برایم قرار دارد و برای دینم بهتر است،
مرا بر آن صبور گردان و توانی عطا فرما تا تحمّلش کنم
و نیرومندم ساز تا سنگینی بارش را به دوش گیرم،
و اگر خیر در چیزی غیر از آن است،
پس همان را بر من ارزانی فرما
و مرا در همه حال به قضای خود خشنود گردان که سپاس و ستایش برای توست.
پس اگر تو چنین گویی،
خداوند آن چه را خیر است برایت مقدور و مقدّر می سازد.
متن عربی حدیث شریف:
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله):
ألا فلا تفعلوا کما فعلت بنو إسرائیل،
و لا تسخطوا الله تعالى، و لا تقترحوا على الله تعالى،
و إذا ابتلی أحدکم فی رزقه أو معیشته بما لا یحب،
فلا یحدس شیئا یسأله،
لعل فی ذلک حتفه و هلاکه،
و لکن لیقل:
اللهم بجاه محمد و آله الطیبین
إن کان ما کرهته من أمری خیرا لی و أفضل فی دینی، فصبرنی علیه،
و قونی على احتماله، و نشطنی على النهوض بثقل أعبائه،
و إن کان خلاف ذلک خیرا فجد علی به، و رضنی بقضائک على کل حال، فلک الحمد؛
فإنک إذا قلت ذلک قدر الله و یسر لک ما هو خیر.
البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج1 ؛ ص228 متن عربی حدیث شریف:
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله):
ألا فلا تفعلوا کما فعلت بنو إسرائیل،
و لا تسخطوا الله تعالى، و لا تقترحوا على الله تعالى،
و إذا ابتلی أحدکم فی رزقه أو معیشته بما لا یحب،
فلا یحدس شیئا یسأله،
لعل فی ذلک حتفه و هلاکه،
و لکن لیقل:
اللهم بجاه محمد و آله الطیبین
إن کان ما کرهته من أمری خیرا لی و أفضل فی دینی، فصبرنی علیه،
و قونی على احتماله، و نشطنی على النهوض بثقل أعبائه،
و إن کان خلاف ذلک خیرا فجد علی به، و رضنی بقضائک على کل حال، فلک الحمد؛
فإنک إذا قلت ذلک قدر الله و یسر لک ما هو خیر.
البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج1 ؛ ص228
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [1]
و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید
سلام دوستان
قضیه برمیگرده به شهریور سال 91،
داشتم یه مطالعاتی می کردم در مورد حدیث جنود عقل و جهل (از این لینک می تونید متن و ترجمه ی این حدیث شریف رو مطالعه کنید)
موقعی که داشتم مطالعه می کردم به یک نکته ای برخوردم که برام خیلی عجیب بود.
و اون این بود که امام صادق علیه السلام طمع رو جزو جنود و سپاهیان قوه ی عقل در نظر گرفته بودند! و نقطه مقابل طمع رو هم یأس ذکر کرده بودند:
"وَ الطَّمَعُ وَ ضِدَّهُ الْیَأْسَ [2] و طمع و ضد آن که یأس است"
معمولاً ما تو زبان فارسی حرص و طمع رو مترادف هم میگیریم!
جالبه بدونید که در حدیث جنود عقل و جهل امام صادق علیه السلام، حرص رو جزو جنود جهل معرفی کردند و دو متضاد برایش در جنود عقل قرار دادن، یکی یک متضادِّ قابل پیش بینی برای حرص که همون قناعت هست و یک متضادِّ دیگه برای حرص که یه مقدار دور از ذهن تر هست و اونم توکل هست!
وَ التَّوَکُّلُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ [3] و توکّل و ضد آن که حرص است
وَ الْقُنُوعُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ [4] و قناعت و ضد آن که حرص است
نکته ی جالبی که از این جا میشه برداشت کرد اینه که، وقتی هم توکل نقطه مقابل حرص هست و هم قناعت یه جورایی میشه برداشت کرد که محال است بدون توکل کسی قناعت پیشه بشه! و از مهمترین لوازم قناعت داشتن روح توکل است!
اما بریم سر بحث اصل که کلمه ی طمع و معنای بسیار جالب آن در زبان عربی است!
اون زمان که من طمع رو مقابل یأس دیدم از شاگرد اول استادِ استاد پرسیدم چرا طمع جزو جنود عقل است و نقطه مقابلش هم یأس هست؟
اون موقع ایشون گفتن در خاطرم نیست!
اما از اونجا که جوینده عاقبت یابنده است و خدا هادی است نزدیک دو هفته پیش به ما گفتن بیا یک مقدمه بنویس برای یک کتاب منتخب ادعیه، شروع کردم جمع آوری آیاتی که در مورد دعا داریم در قرآن!
تا این که رسیدم به این آیه شریفه!
وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [5]
و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید
قریب به اتفاق ترجمه ها رو که نگاه کردم، طمع رو امید ترجمه کرده بودم (از جمله ترجمه آقای مکارم شیرازی و خرمشاهی و فولادوند و...)
نقطه ی مقابل امید در فارسی چی هست؟
بله میشه یأس!
نقطه مقابل یأس هم در حدیث جنود عقل و جهل هم که گفتیم میشه طمع!
بعد رفتم به دو منبع مرجع مراجعه کردم!
یکی شرح جنود عقل و جهل امام خمینی و دیگری یکی از بهترین منابع لغتی عرب در باب قرآن که کتاب التحقیق فی کلمات القرآنِ علامه مصطفوی هست:
نتیجه ی این دو منبع رو در معنای کلمه طمع تقدیم می کنم:
طمع: امید به رحمت خدا داشتن بدون تکیه بر عمل و عمل خود را چیزی ندانستن در پیشگاه خدا یا امید به رحمت خدا داشتن بدون داشتن عمل خیر!
(رجا حالت امید به رحمت خداست با تکیه بر عمل) [6]
طمع در مقابل استغنا در نفس است و عبارتست از تمایل نفس به آنچه در دسترسش نیست و گاهی طمع به امری نیکو است هرچند شخص طمع کار مستحق آن نباشد. و گاهی هم به این تمایل به چیزی مذموم هست. [7]
حال به معنی آیه قرآن توجه کنید که چقدر زیباست با توجه به این تعریف از طمع!
خدا در قرآن می فرماید:
وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [8]
و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید
حالا با این تفاسیر یعنی چی خدا رو از روی طمع بخوان؟
یعنی اولاً نگاه به اعمالت نکن موقعی که خواستی دعاکنی!
یعنی پیش خودت بگی من اینهمه نماز خوندم، کار خیر کردم پس چی شد ثوابش! یا با تکیه بر اعمالت متوقع باشی که خدا به دعاهات توجه کنه!
چون اولاً توفیق همون اعمال رو کی بهت داده؟
دوماً اعمال فقط خالصش مقبول است! حالا کجا عمل ما خالص برای خداست! نشانه ی عمل خالص برای خدا اینه که آدم از هیچ کس حتی خود خدا توقع نداشته باشه (در توضیح مبسوط این مطلب خوبه حتماً به این لینک مراجعه کنید!)
سوماً اعمال ما سر سوزنی به درد خدا نمی خوره!
استادِ استاد می فرمودند وقتی خواستی بری در خونه خدا، با خودت یه چیزی ببر که اونجا نیست و خریدار داره!
درِ خونه خدا چی نیست؟
فقر، بیچارگی، اینارو ببر ازت میخرن، وگرنه خواستی بری در خونه خدا بگی خدایا زود بیا حاجت منو بده دو کیلو نماز و شیش کیلو روزه سه کیلو خدمت به خلق برات اُوردم، خدا میگه اونا رو ببر یه جایی که نداشته باشن و بهش نیاز داشته باشن!
ائمه ی ما علیهم السلام چه جوری می رفتن در خونه خدا
به عنوان نمونه امیرالمومنین در دعای کمیل وقتی میرن در خونه خدا چی میگن و خودشون رو چه جوری معرفی می کنن؟
«وأنا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر الفقیر المسکین المستکین» [9]
و من بنده ضعیف و ذلیل و حقیر و فقیر و مسکین و درمانده تو هستم
یا به عنوان مثالی دیگه امام سجاد علیه السلام در فرازی از دعای بیست و یکم صحیفه سجادیه در درگاه الهی خود رو اینگونه معرفی می کنند:
فانی عبدک المسکین المستکین الضعیف الذلیل الحقیر المهین الفقیر الخائف المستجیر...» [10]
همانا من، بنده بیچاره، درمانده، ناتوان، رنج دیده، حقیر، ترسان، فقیر، هراسان و پناهنده تو هستم.
و اما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
از طرف دیگه با توجه به قسمتهای دیگه معنی کلمه طمع باید گفت وقتی میری به درگاه الهی دعا کنی!
هیچ وقت نا امید نباش حتی اگه هیچ عمل خیری هم نداری بیا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
که خداوند متعال در قرآن می فرماید:
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ [11]
بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیادهروى روا داشتهاید (در ارتکاب به معاصی) از رحمتخدا نومید مشوید که همانا خدا همه گناهان را مىآمرزد که او خود آمرزنده و بسیار مهربان است.
و یا در آیه ای دیگر می فرماید:
وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ [12]
و از رحمت خدا نومید مباشید، زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نومید نمىشود
که همانطور که اینجا هم گفته بودم یأس از رحمت خدا از نشانه های کفر به خداست!
و امید و تکیه ات به فضل و کرم خدا باشه، نه استحقاق خودت!!!!!!!!
خلاصه کلام:
وقتی خواستی بری به درگاه الهی دعا کنی نه به کار خوبت نگاه کن، نه به کار بدت
یعنی
نه تکیه ات به اعمالت باشه و اعمالت رو ببینی که متوقع بشی و طلبکار که به خاطرت اعمالت دعات مستجاب بشه و نه اینکه حتی اگه اوضاعت مثل من خیلی خراب بود و هیچ عمل خیری برای رضای خدا انجام نداده بودی و دستت خالی بود نا امید باشی از فضل و کرم و رحمت خدا برای استجابت خدا
خلاصه به استحقاق خودت نگاه نکن!
به فضل و کرم و رحمتش نگاه کن که عمری است بی استحقاق می بخشد این ارحم الراحمین!
چه قدر زیبا است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آدم وقتی میره به درگاه الهی دعا کنه
نه باید متکی به عمل خودش باشه که متوقعانه دعا کنه!
نه باید حتی اگه هیچ عمل خیری داره مأیوسانه با توجه به گناهکاری و بی توشه بودن خودش دعا کنه
و خلاصه تنها فقط و فقط چشم امیدش باید به فضل و کرم و رحمت الهی باشه برای استجابت دعاش.
چقدر زیباست!
و چقدر دقیق!
بی خود نیست از بین این همه زبان خداوند زبان عربی رو بر گزیده
برای اینکه ظرفیت بی نظیری در افاده ی دقیقترین معنا داره!
چیزی که نه تنها مسلمین بلکه تمام دانشمندان زباشناس دنیا بهش معترفند!
چند نمونه از دیگر آیاتی که در آنها طمع به همین معنا آمده است:
إِنَّا نَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا ...
... وَنَطْمَعُ أَن یُدْخِلَنَا رَبَّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ
... و ما امید داریم که پروردگارمان ما را با گروه شایستگان [به بهشت] درآورد
وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ
و آن کس که امید دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشاید
تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ
پهلوهایشان از خوابگاهها جدا مىگردد [و] پروردگارشان را از روى بیم و امید مىخوانند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق مىکنند
اما در خصوص تفاوت حرص با طمع، همانطور که بیان شد، حرص در مقابل قناعت و توکل در جنود جهل قرار داده شده!
حالا ملاک اینکه حال ما حرص هست یا طمع چیه؟
در حرص دو ویژگی نهفته با توجه به تضادش با توکل و قناعت
یکی بخل!
یکی اضطراب!
ولی در طمع (طمعی که منظور نظر قرآن هست و جزو جنود عقل آمده) نه بخل پیدا می شه و نه اضطراب
خداوند در قرآن مجید، برای انسان حریص نشانههایی بیان کرده که میتوان آن را از آثار حرص و آز دانس که وجوه تمایز با طمع است!
از جمله این آثار میتوان به بخلورزی و خودداری از رسیدن خیر به دیگران (معارج، آیات 19 و 21؛ عادیات، آیه 8)،
جزع کردن و بیصبری در برابر بدیها (معارج، آیات 19 و 20)،
زراندوزی و انباشت ثروت (معارج، آیات 18 و 19)،
عیبجویی و تحقیر مردم (همزه، آیات 1 و 2)،
نادیده گرفتن احکام الهی و حکم نکردن براساس آن (مائده، آیات 42 تا 44)،
حرام خواری (همان)،
چشمداشت به مال و حقوق دیگران به خاطر بخل شدید (حشر، آیه 9؛ تغابن، آیه 16)،
خوردن مال یتیم و بیارزش نگاشتن یتیمان و دستاندازی به ارث آنان (فجر، آیات 17 و 20)،
تحریف احکام وحقایق دین (مائده، آیات 41 و 42)،
بیتوجهی به بینوایان ومساکین و ترک تلاش در رفع گرسنگی آنان (قلم، آیات 17 تا 24؛ فجر، آیات 18 و 19)،
دنیاگرایی و آخرتگریزی (بقره، آیات 94 تا 96)
و ریشخند دیگران (همزه، آیات 1 و 2) اشاره کرد.
این هم یک نمونه ای دیگه بود از نمونه هایی که خوندن ترجمه قرآن به هیچ وجه نمیتونه جایگزین متن عربیش باشه
چرا که اصلاً معادلی برای برخی کلمات عربی در زبان فارسی وجود نداره!
همونطور که در تاپیک ترجمه هایی معروف که همگی ناقض عدل خداوند است !!(پست ویژه) هم نمونه هایی ذکر کرده بودم
پی نوشت:
[1] سوره اعراف - آیه 56
[2] اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج1، ص: 24
[3] همان
[4] همان
[5] سوره اعراف - آیه 56
[6] (شرح حدیث جنود عقل و جهل، نوشته امام خمینی ص 193)
[7] (نقل از کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، نوشته علامه مصطفوی، ج7، ص41)
[8] سوره اعراف - آیه 56
[9] مفاتیح الجنان، دعای کمیل
[10] صحیفه سجادیه، فرازی از دعای بیست و یکم
[11] سوره زمر - آیه 53
[12] سوره یوسف - آیه 87