او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

مراقبه را از کجا شروع کنم؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا (آیه 9 سوره شمس)

همانا به درستی که هر کس  نفسش را تزکیه نفس کرد رستگار شد




از شاگرد اول استادِ استاد پرسیدم: من مراقبه را از کجا شروع کنم؟

شنیده ام زبان بسیار مهم است و روایات (1) هم این مسئله را تأیید می کند! یا نماز اول وقت را اول درست کنم؟ یا به نقاط ضعفم که بیشتر در آنها گرفتار گناهم بپردازم؟


گفتند:

انسان باید اول آن معصیتهایی را که بیشتر گرفتار است با آنها مبارزه کند و مراقبه نمایند همانطور که به طور مثال الآن که داعش در عراق فعال شده و کردستان عراق از آن متأثر است طبیعتاً تمرکز نیروها باید در منطقه کردستان بیشتر شود

در مُلک نفس انسان هم باید شخص بیشتر تمرکز و توانش را بر مبارزه و مراقبه معاصی ای بگذارد که بیشتر به آنها مبتلا است!




اگر برایتان مفید بود لطفاً در حق مادرم و مرحوم پدرم دعایی بفرماید...




(1) در خطبه 176 نهج البلاغه ی شریف می فرمایند:

وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً یَتَّقِی تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [یَخْتَزِنَ‏] یَخْزُنَ لِسَانَهُ ...

وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه:

لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ 

وَ لَا یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى‏ یَسْتَقِیمَ لِسَانُه‏


به خدا قسم هیچ بنده ی با تقوایی را نمی بینم که از تقوایش بهرهمند گردد مگر آنکه زبان خود را حفظ کند

و همانا از رسول خدا صلوات خدا بر او باد فرمود:

ایمان بنده درست نمی شود تا وقتی که قلبش درست نشود

و قلبش درست نمی شود تا زمانی که زبانش درست نشود






آیا سرزنش و ملامت قلبی دیگران هم مانند سرزنش و ملامت زبانی اثری دارد؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (آیه 1 - سوره همزه)

وای بر هر عیب جویِ طعنه زننده(1)


سلام

از شاگرد اول استادِ استاد پرسیدم

بر طبق روایات (1) داریم که اگر کسی مومنی را سرزنش کند نمی میرد تا خودش به آن مسئله امتحان و مبتلا می شود!

حالا سوال من این است که اگر این سرزنش را به زبان نیاوریم چی؟

آیا باز برای ما آثاری دارد؟


ایشان گفتند: از منظر مباحث اخلاقی می خواهی به شما جواب بدهم؟

گفتم بله!

گفتند:

حتماً آثاری دارد!

گفتم: چرا و چگونه؟

گفتند: به این علّت که اولاً ریشه و منشأ این سرزنش و ملامت یک جور تبختر و عجب و خود برتربینی است! لذا خداوند از باب رب بودن است محل ابتلایی ایجاد می کند تا انسان برایش حقیقت خودش مشخص شود!

و ادامه دادند:

اگر مسئله ای حادث شد که خواستی کسی به ویژه مومنی را در قلبت سرزنش کنی 

اولاً باید به جای سرزنش تواضع پیشه کنی و به خدا پناه ببری و استعاذه کنی و یادآور بشی که اگر خداوند تو را نگه ندارد  بدتر از آنچه او انجام داده است مرتکب می شوی!


ثانیاً اگر آن شخص مومن بود برای رها شدن از آن چیز و عملی که او را مستحق سرزنش می کند به درگاه خدا دعا کنی!



اگر برایتان مفید بود لطفاً در حق مادرم و مرحوم پدرم دعایی بفرماید...



(1) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ عَیرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ لَمْ یمُتْ حَتَّی یرْکبَهُ؛ امام صادق علیه السلام: کسی که مومنی را به خاطر چیزی سرزنش کند، از دنیا نمی‌رود تا خودش به آن گرفتاری مبتلا شود "کافی ج 2 ص 356"

رابطه دعا و عبودیت و بندگی و برخی از آثار دعا!


اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ‏ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ 

 [1]

و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى‏کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند.

 

ابتدا مباحثی تقدیم می­شود تا جایگاه رفیع دعا در عرصه­ی بندگی خداوند مشخص شود و بعد برخی از آثار و خواص دعا تقدیم می­گردد.

الف: تبیین جایگاه عظیم الشأن دعا در پیشگاه الهی در عرصه بندگی خدا.

بر طبق روایات محبوبترین عمل در روی زمین در نزد خداوند دعاست[2] و دعای فراوان بر قرائت بسیار قرآن[3] و خواندن نماز فراوان برترى داده شده است، و دعا را عبادت کبری نامیده اند![4] و از آن به عنوان مغز عبادت یاد شده است[5] ، البته این که در روایات بیان می شود که بسیار دعا کردن بر بسیار قرائت قرآن کردن یا خواندن نماز مستحب فضیلت دارد به معنای این نیست که ما به جای نماز مستحب یا تلاوت قرآن، فقط دعا کنیم، بلکه منظور این است که جایگاه بسیار رفیع و عظیم الشأن دعا در نزد پروردگار در مقایسه با برخی از بافضیلت­ترین اعمال مستحب مشخص شود.

اگر کسی بخواهد علّت را بداند، شاید بتوان گفت دلیل این جایگاه عظیم دعا، بازگشت می­کند به هدف خلقت انسان.

بر طبق آیات قرآن هدف از خلقت انسان، عبادت و بندگی پروردگارش است که تنها را رسیدن به کمالات برای خود انسان هم همین عبودیت و بندگی پروردگار است.


وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون[6] 

و جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه بندگی کنند.


و از سوی دیگر باز بر طبق آیات قرآن و روایاتی از معصومین علیهم السلام که این آیات را تفسیر می­کنند، یکی از مهمترین مظاهر عبودیت و بندگی خداوند همین دعا و اظهار فقر و نیاز و شکستگی در پیشگاه الهی است و قرآن کسانی را که از دعا رویگردان هستند را مستکبر در برابر عبادت خداوند و مستحق عذاب جهنم معرفی می­کند.

وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ[7] 

و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، در حقیقت کسانى که از عبادت من استکبار مى‏ورزند، به زودی با خواری وارد دوزخ می‏شوند.

 

و اساساً بر طبق آیات قرآن دلیل اعتنای پروردگار به بندگان نیز همین دعا و اظهار فقر و نیاز در پیشگاه الهی است.


قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ[8] 

بگو اگر دعایتان نباشد، پروردگار من به شما اعتنایى ندارد.

 

 

 

ب.  برخی از آثار و فواید دعا از منظر آیات و روایات:

دعا عامل توجه و عنایت پروردگار به انسان است[9]، در مقابل سختی­ها و مشکلات و دشمنان، انسان نیاز به سلاح دارد و به تعبیر روایات دعا سلاح مومن است[10]، (در روایات دعا سلاح انبیا نیز ذکر شده است!)[11]، دعا کلید نزول رحمت خداست[12]،  چراغی است در ظلمات و تاریکی های دنیا و پس از مرگ[13]، مانع هلاکت انسانها است[14]. دعا محبوب ترین اعمال در روی زمین در نزد خداست[15]، مغز عبادت و خالص ترین نوع عبادت در پیشگاه الهی است[16] و بهترین عبادت در نزد خداست[17]، دعا باعث افزایش رزق و روزی است[18]، عامل دفع بلاست حتی اگر نزول آن بلا قطعی شده باشد[19]، باعث شفای دردهاست و مرض­هاست[20]، باعث بدست آوردن جایگاه و منزلت در نزد پروردگار است[21] وسیله ای بی مانند برای نزدیک شدن به خداست[22] و دعا آن چیزی است که بلای حتمی را هم برمی­گرداند حتی اگر مقدر هم شده باشد![23] و قضا و قدر حتمی را هم برمی­گرداند[24]


اگر برایتان مفید بود لطفاً در حق مادرم و مرحوم پدرم دعایی بفرماید...


[1] (بقره - 186)

[2] امیرالمومنین علی(علیه‏السّلام) فرمود: «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ الدُّعَا»، محبوب­ترین اعمال در نزد خداوند در روی زمین دعاست." کافی، ج2، ص467"

[3]برید بن معاویه روایت می کند که به امام باقر علیه السلام گفتم: تلاوت فراوان قرآن بهتر است یا دعای فراوان؟ ایشان فرمودند: فراوانی دعا بهتر است و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ "مجمع البیان، ج 7، ص317"

[4] یکى از یاران امام صادق (علیه‏السلام) از ایشان سؤال کرد: ما تقول فى رجلین دخلا المسجد جمیعا کان أحدهما اکثر صلاة والآخر دعاء فأیهما أفضل؟ قال: کل حسن؛ چه مى‏فرمایید درباره دو نفر که هر دو وارد مسجد شدند؛ یکى نماز بیشترى به جا آورد، و دیگرى دعاى بیشترى، کدام یک از این دو برترند؟ فرمود: هر دو خوبند. سؤال کننده مجددا عرض کرد: قد علمت ولکن أیهما افضل؟؛ مى‏دانم هر دو خوبند ولى کدام یک افضل است؟ امام فرمود: اکثرهما دعاء أما تسمع قول الله تعالى: ادعونى أستجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتى سید خلون جهنم داخرین (آیه 60 سوره غافر) آن‏کس که بیشتر دعا مى‏کند افضل است مگر سخن خداوند را نشنیده‏اى که مى‏فرماید: ادعونى أستجب لکم؛ مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را...سپس افزود: هى العبادة الکبرى؛ دعا عبادت بزرگ است." مجمع‏البیان، ج 8، ص 529 "

[5] رسول خدا صلوات الله علیه و آله: الدعا مخ العبادة. "وسائل الشیعه، ج7، ص27"

[6] (ذاریات - 56)

[7](غافر - 60)

[8](فرقان - 77)

[9]قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ (فرقان/77) بگو اگر دعایتان نباشد، پروردگار من به شما اعتنایى ندارد

[10]الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِنِ کافی، ج2، ص468 (دعا سلاح مومن است)

[11] امام رضا علیه السلام: «عَلَیْکُم بِسِلَاحِ الْأَنْبِیَاء قِیلَ وَ مَا سِلَاحُ الأَنبِیَاءِ قَالَ الدُّعَاء. بر شما باد به استفاده از سلاح انبیا، گفته شد سلاح انبیا چیست؟ فرمود: دعا   کافی، ج2، ص 468

[12] الدُّعَاءُ مِفْتَاحُ الرَّحْمَةِ بحارالانوار، ج90، ص300 (دعا کلید رحمت است)

[13] الدُّعَاءُ ...  مِصْبَاحُ الظُّلْمَةِ همان (دعا چراغی است در تاریکی)

[14] وَ لَا یُهْلَکُ مَعَ الدُّعَاءِ أَحَدٌ همان (با دعا کردن کسی هلاک نمی­شود)

[15] أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ الدُّعَا کافی، ج2، ص467 (محبوبترین اعمال در پیشگاه خداوند عز و جل دعاست)

[16]الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ بحارالانوار، ج90، ص300 (دعا مغز عبادت است) "در کتب معنی لغت از مخ به مغز و خالص هر چیزی تعبیر شده است و بر این اساس دعا مغز عبادت است و عبادت خالص هم محسوب می شود!"

[17] کافی، ج2، ص338، ح 1.

[18]پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرمایند: "رزق و روزی به عدد قطرات باران از آسمان بر زمین نازل می‌شود تا هر کس به اندازه خود دریافت کند، لکن خداوند زیاده دهنده است پس از فضل خداوند نعمتهای بیشتری درخواست کنید". بحارالانوار، ج 9، ص 293

[19]امام سجاد ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: "دعا و بلا با هم هستند تا روز قیامت و دعا بلا را دفع می‌کند حتی در حالیکه نزول بلا قطعی شده باشد." کافی، ج 2، ص 469 و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: " امواج بلا را با دعا دفع کنید. نهج البلاغه، ص 495، کلمات قصار 146

قال لی ابوعبدالله ـ علیه السّلام ـ علیک بدعاء فانه شفاء من کل داء.  

[20]  امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: "دعا کنید چرا که دعا شفا دهنده دردهاست کافی، ج 2، ص 470

[21]امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: ان عندالله عزوجل منزلة لا تنال الا بمسألة و لو أن عبدا سد فاه و لم یسئل لم یعط شیئا، فاسئل تعط، انه لیس من باب یقرع الا یوشک أن یفتح لصاحبه "نزد خداوند متعال، مقام و منزلتی هست که کسی به آن نمی‌رسد مگر با درخواست و دعا. همان، ص 466

[22]امام صادق(علیه السلام) در حدیثی می‌فرمایند: شما با هیچ وسیله ای همانند دعا نمی توانید به خدا نزدیک شوید. میزان الحکمه، همان، ص 872، حدیث 5571.

[23]عن الکاظم ـ علیه السّلام ـ: علیکم بالدعاء فان الدعا لله و طلب الی الله یرد البلاء و قد قدر و قضی. (کافی، ج2، ص 470) امام کاظم ـ علیه السّلام ـ فرمودند: دعا کنید چرا که دعا و درخواست از خداوند بلا را دفع می‌کند در حالیکه بلا مقدر و حتمی شده است.

[24]  دعا قضا را برمی گرداند حتی اگر محکم شده باشد. الدعا یرد القضاء و قد ابرم ابراما کافى, ج 2, ص 469

قضا و قدر و ارتباط آن با اختیار (مقاله ویژه)- توضیح تکمیلی حتماً خوانده شود!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام

بحثی پیرامون مسئله قضا و قدر و رابطه آن با اختیار ارائه می شود که غالباً برای بسیاری از ما درست جا نیافتاده است و محل سوال بسیار واقع می شود!


بر اساس آیات و روایات و ادبیات عرب قَدَر یعنی:

مشخص کردن حد و حدود و چگونگی و انتهای هر چیز

و معنای قضا می شود:

حکم کردن بر طبق آن قَدَر و اجرای آن


خداوند بعد از در نظر گرفتن قَدَر برای هر موجود آن را بر اساس قضای خود اجرا می کند و جاری می سازد

در قبال قضای جاری شده که در نظام تکوینی عالم مقدر شده،

بر اساس آیات و روایات، این قضا نسبت به موجود مختار یا بلا است یا نعمت!


حال بنده موظف است که تسلیم شود! که حداقلِ آن می­شود صبر کردن و شکایت نکردن و چون و چرا نکردن! و کمال آن می­شود راضی بودن به قضای الهی هر چه که بوده باشد هر چند برایش سخت و ناپسند باشد!


تسلیم بودن یعنی عملکرد بر طبق تشریع خداوند در قبال قضای مقدر شده الهی، چه بلاء باشد و چه نعمت!


اگر بلاء بود باید صابرانه به وظیفه­اش عمل کند بر طبق تشریع! (در یک نگاه حداقل صابر و در نگاهی از منظر کمال راضی و خشنود به این قضای جاری شده)


اگر نعمت بود باید شاکرانه عمل کند بر طبق تشریع! (حداقل شکر زبانی و در حالت کمال استفاده از آن نعمت در جایی که مورد رضای خداست و رضای خدا در تشریعش مشخص شده!)


با ذکر 2 مثال سعی می­کنم مطلب را تشریح کنم:


مثال یک: فرض کنید که خداوند تقدیر کرده که من فقیر باشم

از نظر حداقلی در مرتبه قلبی من باید صابر باشم بر این تقدیر! و چون و چرا نکنم و شکایت نکنم و در حالت کمال راضی باشم به این فقر!

از نظر مقام تسلیم بودن، باید بر طبق شریعت تلاش برای وسعت رزق حلال کنم! (به طور مثال کسب تخصص، وفای به عهد و رعایت امانت، سحر خیزی، دعا (که قضای الهی را بر می گرداند هر چند محکم شده باشد!)، تلاش برای کسب روزی حلال و سمت روزی حرام نرفتن از جمله این تلاشهاست که گفته شده باعث وسعت رزق می­شود و باید در مسئله روزی از سوی بنده رعایت شود و من موظفم برای آن تا جایی که با دیگر وظایف بندگی تضاد پیدا نکند و بدون آنکه حالت حرص و اضطراب در من پدید آید تلاش کنم)!

و در حین تمام این تلاشها اگر در امر معاش و رزق و روزی سر سوزنی وسعت و گشایش برای من حاصل نشد همچنان باید در نگاه حداقلی صابر باشم و شکایت نکنم و در حالت کمال راضی باشم به این تقدیر که خداوند برایم مقدر  کرده است،

خدایی که بیش از من به خیر من آگاه است

و از خودم نسبت به من شفیقتر است

و از هر کس برای رساندن خیر بر من تواناتر است!

 

مثالی دیگر: خداوند بنابر حکمتش مقدّر کرده است که من مریض شوم!

بنا­بر نظام تشریع در مقام بندگی من موظفم برای حفظ صحت و سلامتم نهایت تلاشم را بکنم

به پزشک حاذق مراجعه کرده و دستوراتش را انجام دهم دست به دعا و تضرع به درگاه خدا و توسل به اهل بیت بزنم برای شفا و...

اما اگر در حین این تلاشها هیچ نتیجه ای هم حاصل نشد در نگاه حداقلی باید صابر بر این تقدیر باشم و در جایگاه کمال بندگی راضی باشم به این تقدیر!

 

ریشه اکثر ناراحتی­های انسان در این دنیا این است که برای خودش به دنبال کسب نتایج و اهدافی است! و بدست آوردن آن اهداف برایش اصل می شود! و بندگی خدا را در طول کسب این هدف قرار میدهد!


به این مثال مهم خوب توجه کنید!


من هدفم پولدار شدن است

می­خواهم در عین حال بنده هم باشم!

پس سعی می­کنم از راه حلال پول بدست بیاورم، برنامه ریزی می­کنم و بر طبق آن برای اجرایش تلاش می­کنم و چیزهایی که گفته شده وسعت رزق می­آورد را هم انجام دهم، حال اگر هدف اصیل من ثروتمند شدن باشد و اگر برایم خداوند این مسئله را مقدر نکرده باشد پس از نرسیدن به این هدف چه می­شود؟

بله به چون و چرا و شکایت ممکن است گرفتار شوم و این یعنی خروج از دایره بندگی!

اما اگر هدف اصیل من بندگی باشد و هدف فرعی و تبعی من این باشد که ثرومند بشوم، تازه آن­هم با این دید که در شرایط وسعت رزق بهتر می توانم بندگی کنم! اگر بعد از تلاش برای وسعت رزق بر طبق تشریع پولدار هم نشدم چه می شود؟

هیچ!

می گویم من موظف بودم تلاش کنم نتیجه اش دست من نبود و راضی به تلاش و انجام وظیفه خودم خواهم بود!

 

پس تمام مشکلات از اینجا ناشی می شود که من هدف خلقت را فراموش می­کنم و از اصالت خارجش می­کنم!

هدف خلقت بر طبق آیات و روایات بندگی است!

حتی من موظف نیستم به اینکه به دنبال به محقق شدن این نتیجه هم باشم!


به طور مثال برای بنده شدن موظف به تزکیه نفس و رذایل اخلاقی هم هستم!

اگر با نیت کسب نتیجه برای تزکیه نفس مجاهده کردم اما به طور مثال به قول خودمان آدم هم نشدم باز اگر برایم نتیجه مهم باشد و بعد از مدّتی مجاهده موفق نشدم چه می­شود؟

بله به احتمال فراوان مأیوس شده و احیاناً لب به شکایت هم از خدا خواهم گشود!

اما اگر خود را فقط موظف به تلاش مجاهدانه دانستم و کسب نتیجه را هدف خود ندانستم چه می­شود، در صورت عدم حاصل شدن نتیجه به هر دلیل و حکمتی نه مأیوس می­شوم و نه به درگاه الهی شکایت می­کنم! و راضی هستم از اینکه خدا توفیق داده است تا سعی و مجاهده در راه بنده شدنش انجام دهم!


اگر کسی بنده شد، این سوال که در هر لحظه چه کار کنم تا این به اهدافم نزدیک­تر شوم تبدیل می­شود به این سوال که در هر لحظه و شرایط که من هستم وظیفه­ی من در قبال این موقعیت به عنوان بنده خدا چیست! و سعی در اجرای آن می­کنم و کاری هم ندارم که نتیجه­ی این تلاش چه می­شود!

 

و در یک کلام به جای نتیجه­گرایی تکلیف محور می­شوم! و ثواب و عقاب هم به همین تلاش برای عملکرد بر طبق انجام وظیفه تعلق می­گیرد نه کسب نتیجه!


به طور مثال در زمانی که انسان وظیفه اش جهاد است مأمور است با تمام توان جهاد کند و برای همین عمل به تکلیفش مأجور است و اجر و پاداش می­گیرد هر چند به حسب ظاهر بر دشمن غلبه هم پیدا نکند و پیروز نشود!

 

حال با توجه به مطالب ذکر شده تمام آیات و روایات ذیل را به دقت مطالعه فرماید:


وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (۵۶-ذاریات)

و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بندگی کنند (۵۶)

 

 

امیرالمومنین علی علیه السلام:

إن کنتَ غَیرَ قانعٍ بِقضائَه و قَدَرِه، فَاطلُب رَبّا سِوادً.

اگر به قضا و قدر خدا قانع نیستی، پروردگار دیگری بجوی.

"التوحید، ص371، ح11"

 

 

الإمامُ الصّادقُ علیه السلام:

العَبدُ بَینَ ثلاثٍ: بَینَ بَلاءٍ و قَضاءٍ و نِعمَةٍ فعَلَیهِ للبلاءِ مِنَ اللّه ِ الصَّبرُ فَریضَةٌ، و علَیهِ لِلقضاءِ مِنَ اللّه ِ التَّسلیمُ فَریضَةٌ، و علَیهِ لِلنِّعمَةِ مِنَ اللّهِ الشُّکرُ فَریضَةٌ.
امام صادق علیه السلام:
بنده میان سه چیز قرار گرفته است؛ میان بلا و قضا و نعمت. در برابر بلاى خدا وظیفه صبر است، در برابر قضاى خدا وظیفه تسلیم است و در برابر نعمت خدا وظیفه شکر است.
"بحار الأنوار:٨٢/١٢٩/٧"

 

 

امیرالمومنین علی علیه السلام:

عَلامةُ رِضَا اللهِ سُبحانَهُ عَنِ العَبدِ رِضاهُ بِما قَضَى بِهِ سُبحانَهُ لَهُ وَ عَلَیه.

نشانه خشنودی خداوند سبحان از بنده، خشنودی بنده به آن چیزی است که خداوند سبحان به سود و زیان او حکم کرده است. "غررالحکم، ح6344"

 

 

رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله:
إذا أحَبَّ اللّه ُ عَبدا ابتَلاهُ، فإن صَبَرَ اجتَباهُ ، و إن رَضِیَ اصطَفاهُ.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
هرگاه خدا بنده اى را دوست بدارد، مبتلایش گرداند؛ اگر صبر کرد، او را [براى خود ]بر مى­گیرد و اگر خشنود بود، او را بر مى­گزیند. "بحار الأنوار : ٨٢/١٤٢/٢٦."

مجتبی و مصطفی هر دو معنای برگزیده می­دهد منتها در مصطفی یک صاف کردن و عشقی ورزیدن خاصی وجود دارد

 

از امام سجاد سلام‌ الله‌علیه نقل شده است:

الصَّبْرُ وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ فِیمَا قَضَى عَلَیْهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ لَمْ یَقْضِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلَّا مَا هُوَ خَیْرٌ لَه.

صبر و رضای از خدا رأس اطاعت خداست و کسی که صبر کند و در آنچه که خدا بر او مقرر کرده است ـ‌خواه خوشایند او باشد و خواه ناخوشایند‌ـ خداوند عزوجل در آنچه دوست دارد، یا ناخوش دارد چیزی جز خیر برای او مقرر نکند.

"کافی، ج2، ص60."

 

 

امیرالمومنین علی بن ابیطالب روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه:

إن عَقَدتَ أیمانَک فَارضَ بِالمَقضی عَلَیکَ وَ لَکَ، وَ لا تَرجُ أحداً إلّا اللهَ، وَانتَظِر ما أتاک به القَدَر.

اگر ایمانت را استوار کردی به قضا[ی الهی] راضی باش، چه به زیان و چه به سودت [باشد] و به کسی جز به خدا امید مبند، و در انتظار چیزی باش که قَدَر برایت پیش می­آورد.

"مختصر بصائر الدرجات، ص 363،ح418"

 

امام صادق علیه السلام:

اعْلَمُوا أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِهِ حَتَّى یَرْضَى عَنِ اللَّهِ فِیمَا صَنَعَ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ صَنَعَ بِهِ عَلَى مَا أَحَبَّ وَ کَرِهَ وَ لَنْ یَصْنَعَ اللَّهُ بِمَنْ صَبَرَ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ إِلَّا مَا هُوَ أَهْلُهُ وَ هُوَ خَیْرٌ لَهُ مِمَّا أَحَبَّ وَ کَرِهَ.

بدانید که هرگز بنده­ای از بندگان خدا، مؤمن نخواهد شد، مگر اینکه به آنچه خدا برای او و یا در حق او کرده، خوشایندش باشد یا نباشد، راضی باشد، البته خداوند هرگز در حق کسی که صبر می­کند و از او خشنود باشد، جز آنچه را که سزاوار [خداوندی] اوست انجام نمی­دهد و این برای او از آنچه می­پسندد و نمی­پسندد بهتر است.

"الکافی، ج8، ص8، ح1"

  

 

فرازی از حدیث عنوان بصری: 

ثمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: مَا مَسْأَلَتُکَ!؟

فَقُلْتُ: ... إنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی‌ قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی‌ أَنْ یَهْدِیَهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی‌ نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ، وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ یُفْهِمْکَ!

«سپس‌ حضرت‌ [امام صادق علیه السلام] سر خود را بلند نمود و گفت‌:...

علم‌ نوری‌ است‌ که‌ در دل‌ کسی‌ که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ ارادة‌ هدایت‌ او را نموده‌ است‌ واقع‌ میشود. پس‌ اگر علم‌ میخواهی، باید در اوّلین‌ مرحله‌ در نزد خودت‌ حقیقت‌ عبودیّت‌ را بطلبی؛ و بواسطة‌ عمل‌ کردن‌ به‌ علم، طالب‌ علم‌ باشی؛ و از خداوند بپرسی‌ و استفهام‌ نمائی‌ تا خدایت‌ ترا جواب‌ دهد و بفهماند.

قُلْتُ: یَا شَرِیفُ! فَقَالَ: قُلْ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ!

قُلْتُ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ!؟

قَالَ: ثَلاَثَةُ أَشْیَآءَ: أَنْ لاَ یَرَی‌ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْکًا، لاِنَّ الْعَبِیدَ لاَ یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ، یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَهِ، یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ؛ وَ لاَ یُدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرًا؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَی‌ بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ.

فَإذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ مِلْکًا هَانَ عَلَیْهِ الاْءنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی‌ مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَآئِبُ الدُّنْیَا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ وَ نَهَاهُ، لاَیَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَی‌ الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ.

فَإذَا أَکْرَمَ اللَهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَةِ هَانَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا، وَ إبْلِیسُ، وَ الْخَلْقُ؛ و لاَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، وَ لاَ یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، وَ لاَ یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلاً.

فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَی. قَالَ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی‌:

تِلْکَ الدَّارُ ا لاْ خِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی‌ الاْرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.(83-قصص)

«گفتم‌: ای‌ شریف! گفت‌: بگو: ای‌ (أبا عبدالله)!»

گفتم‌: ای‌ أبا عبدالله [مقصود امام صادق علیه السلام است]! حقیقت‌ عبودیّت‌ کدام‌ است؟

گفت‌: سه‌ چیز است‌:

اینکه‌ بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ دربارة‌ آنچه‌ را که‌ خدا به‌ وی‌ سپرده‌ است‌ مِلکیّتی‌ نبیند؛ چرا که‌ بندگان‌ دارای‌ مِلک‌ نمی‌باشند، همة‌ اموال‌ را مال‌ خدا می‌بینند، و در آنجائیکه‌ خداوند ایشان‌ را امر نموده‌ است‌ که‌ بنهند، میگذارند؛

و اینکه‌ بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ مصلحت‌ اندیشی‌ و تدبیر نکند؛

و تمام‌ مشغولیّاتش‌ در آن‌ منحصر شود که‌ خداوند او را بدان‌ امر نموده‌ است‌ و یا از آن‌ نهی‌ فرموده‌ است.

بنابراین، اگر بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ مِلکیّتی‌ را در آنچه‌ که‌ خدا به‌ او سپرده‌ است‌ نبیند، انفاق‌ نمودن‌ در آنچه‌ خداوند تعالی‌ بدان‌ امر کرده‌ است‌ بر او آسان‌ می‌شود؛

و چون‌ بندة‌ خدا تدبیر امور خود را به‌ مُدبّرش‌ بسپارد، مصائب‌ و مشکلات‌ دنیا بر وی‌ آسان‌ میگردد؛

و زمانی‌ که‌ اشتغال‌ ورزد به‌ آنچه‌ را که‌ خداوند به‌ وی‌ امر کرده‌ و نهی‌ نموده‌ است، دیگر فراغتی‌ از آن‌ دو امر نمی‌یابد تا مجال‌ و فرصتی‌ برای‌ خودنمائی‌ و فخریّه‌ نمودن‌ با مردم‌ پیدا نماید.

پس‌ چون‌ خداوند، بندة‌ خود را به‌ این‌ سه‌ چیز گرامی‌ بدارد، دنیا و ابلیس‌ و خلائق‌ بر وی‌ سهل‌ و آسان‌ میگردد؛ و دنبال‌ دنیا به‌ جهت‌ زیاده‌اندوزی‌ و فخریّه‌ و مباهات‌ با مردم‌ نمیرود، و آنچه‌ را که‌ از جاه‌ و جلال‌ و منصب‌ و مال‌ در دست‌ مردم‌ می‌نگرد، آنها را به‌ جهت‌ عزّت‌ و علوّ درجة‌ خویشتن‌ طلب‌ نمی‌نماید، و روزهای‌ خود را به‌ بطالت‌ و بیهوده‌ رها نمی‌کند.

و اینست‌ اوّلین‌ پلّه‌ از نردبان‌ تقوی. خداوند تبارک‌ و تعالی‌ میفرماید:

آن‌ سرای‌ آخرت‌ را ما قرار میدهیم‌ برای‌ کسانیکه‌ در زمین‌ ارادة‌ بلندمنشی‌ ندارند، و دنبال‌ فَساد نمی‌گردند؛ و تمام‌ مراتبِ پیروزی‌ و سعادت‌ در پایان‌ کار، انحصاراً برای‌ مردمان‌ با تقوی‌ است. (آیه83 – سوره قصص)

 

 

یک توضیح تکمیلی:

بر طبق روایات:

الدعا یرد القضاء و قد ابرم ابراما. "کافى, ج 2, ص 469"

دعا قضا را برمی گرداند حتی اگر محکم شده باشد.

در مورد دعا و ارتباط آن با بندگی مطلبی مفصل ارائه می­شود اما آنچه باید در تکمله­ی این بحث اضافه کرد این است که اگر همین دعا کردن که قضای حتمی را هم برمی­گرداند باز ما با محوریت کسب نتیجه انجام بدیم و آن را اصل قرار دهیم! همان مشکل مجدداً باقیست، یعنی باز این انانیت و نفس و منِ انسان محور می­شود و اگر بعد از دعا، دقیقاً آنچه را که خواستیم محقق نشود (به هر دلیلی!) به احتمال فراوان گرفتار کفر و ناسپاسی و دلخوری از خداوند می­شویم! و باز حقیقت بندگی و عبودیت حاصل نمی­شود!

به همین دلیل است که در دعای ائمه هم ایشان مقید دعا می­کردند هر چند بر آن دعای مقید هم اصرار می کردند که همین اصرار بر دعا که مقید شده مطلوب است و نزد خدا این اصرار بسیار محبوب است!

به عنوان نمونه به چگونگی دعا کردن و نکردن 2 نمونه را ذکر می­کنیم:

نمونه اول: در تعقیبات نماز ظهر که در مفاتیح الجنان ذکر شده آمده است:

 اللَّهُمَّ ... لا حَاجَةً هِیَ لَکَ رِضاً وَ لِیَ فِیهَا صَلاحٌ إِلا قَضَیْتَهَا

خدایا از تو میخواهم ... هیچ یک از حاجاتم را روا نکنی مگر اینکه در آن رضایت تو و مصلحت من باشد.

 

و در نمونه دوم: که چگونه دعا کردن و چگونه دعا نکردن از قول رسول خدا صلوات الله علیه و آله ذکر شده است:

رسول خدا صلوات الله علیه و آله فرمود:
به هوش باشید تا کاری همچون کار بنی اسرائیل نکنید و خداوند را به خشم نیاورید و آمرانه از او چیزی نخواهید و هرگاه یکی از شما در روزی یا زندگانی خویش به امری ناخوشایند دچار شد مبادا چیزی در نظر آورد تا از خداوند بخواهد!
چرا که شاید موجب مرگ یا نابودی او شود!بلکه باید بگوید:
خداوندا!
به حقّ شکوه محمد و خاندان پاکش، اگر در آنچه ناخوشایندش می شمارم، خیری برایم قرار دارد و برای دینم بهتر است، مرا بر آن صبور گردان و توانی عطا فرما تا تحمّلش کنم و نیرومندم ساز تا سنگینی بارش را به دوش گیرم، و اگر خیر در چیزی غیر از آن است، پس همان را بر من ارزانی فرما 
و مرا در همه حال به قضای خود خشنود گردان که سپاس و ستایش برای توست.
پس اگر تو چنین گویی، خداوند آن چه را خیر است برایت مقدور و مقدّر می سازد.[1] 

ترجمه تفسیر البرهان، جلد دوم، ذیل آیه 62 سوره بقره، ح1، ص319

 

 برای مباحث تکمیلی خوب است به این مطلب هم نگاهی انداخته شود: مباحثی پیرامون جبر و اختیار رزق و روزی امتحان و سرنوشت و ...

اگر برایتان مفید بود برای مادرم و مرحوم پدرم دعا بفرماید لطفاً


ضمناً بسیار خوب است برای تکمیل مبحث به مطلب رابطه دعا و عبودیت و بندگی و برخی از آثار دعا مراجعه فرماید!


 [1]متن عربی حدیث شریف: قال رسول الله (صلى الله علیه و آله): ألا فلا تفعلوا کما فعلت بنو إسرائیل، و لا تسخطوا الله تعالى، و لا تقترحوا على الله تعالى، و إذا ابتلی أحدکم فی رزقه أو معیشته بما لا یحب، فلا یحدس‏ شیئا یسأله، لعل فی ذلک حتفه و هلاکه، و لکن لیقل: اللهم بجاه محمد و آله الطیبین إن کان ما کرهته من أمری‏ خیرا لی و أفضل فی دینی، فصبرنی علیه، و قونی على احتماله، و نشطنی على النهوض بثقل أعبائه، و إن کان خلاف ذلک خیرا فجد علی به، و رضنی بقضائک على کل حال، فلک الحمد؛ فإنک إذا قلت ذلک قدر الله و یسر لک ما هو خیر. البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج‏1 ؛ ص228

 

منظور از تأسف خوردن یا خشمگین شدن خدا در قرآن چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم



مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ عَمِّهِ حَمْزَةَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام:

فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ-

فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ (زخرف-55) 

فَقَالَ:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَأْسَفُ کَأَسَفِنَا وَ لَکِنَّهُ خَلَقَ أَوْلِیَاءَ لِنَفْسِهِ یَأْسَفُونَ وَ یَرْضَوْنَ وَ هُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ 

فَجَعَلَ رِضَاهُمْ رِضَا نَفْسِهِ 

وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِهِ 

لِأَنَّهُ جَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ إِلَیْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَیْهِ 

فَلِذَلِکَ صَارُوا کَذَلِکَ 

وَ لَیْسَ أَنَّ ذَلِکَ یَصِلُ إِلَى اللَّهِ 

کَمَا یَصِلُ إِلَى خَلْقِهِ 

لَکِنْ هَذَا مَعْنَى مَا قَالَ مِنْ ذَلِکَ وَ قَدْ قَالَ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ دَعَانِی إِلَیْهَا 

وَ قَالَ- 

مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء -80 ) 

وَ قَالَ 

إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (فتح-10) 

فَکُلُّ هَذَا وَ شِبْهُهُ عَلَى مَا ذَکَرْتُ لَکَ وَ هَکَذَا 

الرِّضَا وَ الْغَضَبُ وَ غَیْرُهُمَا مِنَ‏ الْأَشْیَاءِ مِمَّا یُشَاکِلُ ذَلِکَ وَ لَوْ کَانَ یَصِلُ إِلَى اللَّهِ الْأَسَفُ وَ الضَّجَرُ وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَهُمَا وَ أَنْشَأَهُمَا لَجَازَ لِقَائِلِ هَذَا أَنْ یَقُولَ 

إِنَّ الْخَالِقَ یَبِیدُ یَوْماً مَا لِأَنَّهُ إِذَا دَخَلَهُ الْغَضَبُ 

وَ الضَّجَرُ دَخَلَهُ التَّغْیِیرُ 

وَ إِذَا دَخَلَهُ التَّغْیِیرُ لَمْ یُؤْمَنْ عَلَیْهِ الْإِبَادَةُ 

ثُمَّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُکَوِّنُ مِنَ الْمُکَوَّنِ 

وَ لَا الْقَادِرُ مِنَ الْمَقْدُورِ عَلَیْهِ 

وَ لَا الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِ 

تَعَالَى اللَّهُ عَنْ هَذَا الْقَوْلِ عُلُوّاً کَبِیراً 

بَلْ هُوَ الْخَالِقُ لِلْأَشْیَاءِ لَا لِحَاجَةٍ 

فَإِذَا کَانَ لَا لِحَاجَةٍ اسْتَحَالَ الْحَدُّ وَ الْکَیْفُ فِیهِ 

فَافْهَمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى‏

الکافی، ج‏1، ص: 145 حدیث 6 باب نوادر




ابتدا معنای این حدیث بسیار مهم و بلند و عمیق از نظر معرفتی و اصول اعتقادی را تقدیم میکنم


امام صادق (علیه السلام) در تفسیر قول خداى تعالى 

فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ (زخرف-55) 

(55 سوره 43): «چون ما را به افسوس آوردند (و یا خشمگین کردند) از آنها انتقام کشیدیم»

فرمود: 

همانا شک نیست که خداى تبارک و تعالى چون ما افسوس نخورد و به خشم هم نیاید ولى او اولیایی براى خود آفریده است که افسوس خورند و خشمگین شوند و راضی شوند و با اینکه آنها مخلوق و پرورده اویند، 

رضاى آنها را رضاى خود مقرر کرده 

و خشم آنها را خشم خود، 

زیرا آنها دعوت کنندگان به سوى خود و رهنماى بر خویش نموده 

و بدین سبب این مقام را دارند و این براى آن نیست که از نافرمانى مردم زیانى به خدا رسد چنانچه به خلق مى‏رسد، 

ولى این است مقصود از آنچه در این باره گفته شده است 

و به راستى که خداى عز و جل فرموده است: 

هر که یک دوست مرا خوار شمارد مرا به نبرد طلبیده و بدان دعوت کرده 

و فرموده است 

(80 سوره 4): «هر که فرمان رسول برد، فرمان خدا را برده» 

مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (نساء -80 ) 

و فرموده

10 سوره 48): «به راستى کسانى که با تو بیعت کنند همانا با خدا بیعت کردند، دست خدا روى دست آنها است» 

إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (فتح-10) 

همه اینها و آنچه مانند اینهاست چنان است که من با تو گفتم 

و خشنودى و خشم و آنچه بدانها ماند هم مثل آنها است 

و اگر درست بود که افسوس و دلتنگى براى خدا رخ دهد با اینکه خدا آنها را آفریده و ایجاد کرده، گوینده‏اى میتواند بگوید که روزى شود که خالق جهان نیست گردد، 

زیرا اگر خشم و دلتنگى بر او در آیند دیگرگونى به او رخ دهد 

و هر چه در معرض تغییر و دیگرگونى باشد، از نیستى در امان نیست 

و در این صورت فرقى میان پدید آرنده و پدید شده 

و میان قادر و آنچه مسخر قدرت است 

و میان خالق و مخلوق نماند

بسیار بسیار از این گفتار ناهنجار منزه و برتر است و بدور است 

بلکه او است که همه چیز را آفریده بى‏نیاز بدان 

و چون خلقت او بر پایه بى‏نیازى از مخلوق است محال است‏ که حدى و یا چگونگى در وى باشد 

باشد که خوب بفهمی ان شاء الله.



و برای تکمله ی این حدیث بسیار شریف و نورانی و بلند مرتبه

این حدیث شریف را هم تقدیم میکنم



بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ بِشْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ قَادِمٍ عَنْ سُلَیْمَانَ عَنْ 

زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: 

قَالَ‏سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:

وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (بقره-57)

قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْظَمُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ یُظْلَمَ 

وَ لَکِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَایَتَنَا وَلَایَتَهُ حَیْثُ یَقُولُ- 

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ

یَعْنِی الْأَئِمَّةَ مِنَّا 

ثُمَّ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ 

وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ثُمَّ ذَکَرَ مِثْلَه‏



زراره گوید: 

از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم از تفسیر قول خداى عز و جل (54 سوره 2): 

وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (بقره-57)

«به ما ستم نکردند ولى به خودشان ستم کردند» 

فرمود: 

براستى خداى تعالى بزرگتر و عزیزتر و جلیل‏تر و منیع‏تر است از اینکه ستم شود 

ولى حضرت او ما را به خود وابسته و ستم به ما راست به خود انگاشته 

و ولایت ما را ولایت خود شناخته، 

آنجا که مى‏فرماید

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ

(60 سوره 5): «همانا ولى شما خدا است و رسولش و آن کسانى که ایمان آوردند» (و نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات می دهند)

یعنى امامان (علیه السلام) از تیره ما، 

سپس در جاى دیگر که همین آیه را تفسیر فرمود: «به ما ستم نکردند و به خود ستم کردند» نظیر این فرمایشات را فرمود.

اصول کافى-ترجمه کمره‏اى، ج‏1، ص: 421ح11



اگه راه داشت برای پدر و مادر حقیر هم دعایی بفرماید!

در سختی ها چگونه دعا نکنم و چگونه دعا کنم؟!!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم



رسول خدا صلوات الله علیه و آله فرمود:
به هوش باشید تا کاری همچون کار بنی اسرائیل نکنید و خداوند را به خشم نیاورید 
و آمرانه از او چیزی نخواهید 
و هرگاه یکی از شما در روزی یا زندگانی خویش به امری ناخوشایند دچار شد
 
مبادا چیزی در نظر آورد تا از خداوند بخواهد! 
چرا که شاید موجب مرگ یا نابودی او شود!
بلکه باید بگوید: 

خداوندا! 
به حقّ شکوه محمد و خاندان پاکش، 
اگر در آنچه ناخوشایندش می شمارم، خیری برایم قرار دارد و برای دینم بهتر است، 
مرا بر آن صبور گردان و توانی عطا فرما تا تحمّلش کنم 
و نیرومندم ساز تا سنگینی بارش را به دوش گیرم، 
و اگر خیر در چیزی غیر از آن است،
 
پس همان را بر من ارزانی فرما 
و مرا در همه حال به قضای خود خشنود گردان که سپاس و ستایش برای توست.
پس اگر تو چنین گویی، 

خداوند آن چه را خیر است برایت مقدور و مقدّر می سازد.

ترجمه تفسیر البرهان، جلد دوم، ذیل آیه 62 سوره بقره، ح1، ص319

متن عربی حدیث شریف:
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله):
ألا فلا تفعلوا کما فعلت بنو إسرائیل،
و لا تسخطوا الله تعالى، و لا تقترحوا على الله تعالى،
و إذا ابتلی أحدکم فی رزقه أو معیشته بما لا یحب،
فلا یحدس‏ شیئا یسأله،
لعل فی ذلک حتفه و هلاکه،
و لکن لیقل:
اللهم بجاه محمد و آله الطیبین
إن کان ما کرهته من أمری‏ خیرا لی و أفضل فی دینی، فصبرنی علیه،
و قونی على احتماله، و نشطنی على النهوض بثقل أعبائه،
و إن کان خلاف ذلک خیرا فجد علی به، و رضنی بقضائک على کل حال، فلک الحمد؛
فإنک إذا قلت ذلک قدر الله و یسر لک ما هو خیر.
البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج‏1 ؛ ص228 متن عربی حدیث شریف:
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله):
ألا فلا تفعلوا کما فعلت بنو إسرائیل،
و لا تسخطوا الله تعالى، و لا تقترحوا على الله تعالى،
و إذا ابتلی أحدکم فی رزقه أو معیشته بما لا یحب،
فلا یحدس‏ شیئا یسأله،
لعل فی ذلک حتفه و هلاکه،
و لکن لیقل:
اللهم بجاه محمد و آله الطیبین
إن کان ما کرهته من أمری‏ خیرا لی و أفضل فی دینی، فصبرنی علیه،
و قونی على احتماله، و نشطنی على النهوض بثقل أعبائه،
و إن کان خلاف ذلک خیرا فجد علی به، و رضنی بقضائک على کل حال، فلک الحمد؛
فإنک إذا قلت ذلک قدر الله و یسر لک ما هو خیر.
البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج‏1 ؛ ص228

معنی حلم در کلام معصوم و تفاوت آن با کظم غیظ، و یکی از راهکارهای بدست آوردن حلم!

اعوذ بالله من الشیطان رجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ(1) مُّنِیبٌ ﴿۷۵-هود﴾
همانا ابراهیم، بسیار حلیم و اهل دعا (و خاضع و خاشع در پیشگاه خدا) و بازگشت کننده به سوی خدا (و اهل انابه) بود.
الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۳۴- آل عمران﴾
همانها که در توانگری و تنگدستی انفاق می‏کنند؛ و خشم خود را فرو می‏برند؛ و از خطای مردم می‏گذرند،
و خدا نیکوکاران را دوست دارد.(134)


از امام حسن مجتبی علیه السلام پرسیده شد حلم چیست؟
فرمود: « الْحِلْمُ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ مِلْکُ النَّفْسِ (2
فرو بردن خشم، و تسلط بر خویشتن است.»

بر این اساس مفهوم حلم چیزی فراتر از کظم غیظ است 
چرا که شخص حلیم بر اساس حلمش آنقدر بر خود مسلط است که اصلاً به مرز بروز غیظ و غضب نمی رسد که بخواهد آن را کظم کند و فرو بخورد! 
همچین مضمونی در کلام مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی خدا بیامرز در کتاب کیش پارسایان هم اومده!
عین کلام آن مرحوم در ص 114 کتاب کیش پارسایان در این خصوص:
"حلیم، صاحب طمأنینه نفس است.
برخی تصور کرده اند که غضب در مقابل کظم غیظ است و حال آنکه غضب، مقابل حلم قرار دارد. 
کظم غیظ، فرونشاندن غضب است با فشاری که از درون به شخص می آید که در برابر عمل مکروهی خود را نگه می دارد. 
اما حلیم، نفسی است که به قدری آراسته شده که به محض برخورد با مکروه به سبب طمأنینه ای که دارد اصلاً خشمش برانگیخته نمی شود"
البته به نظرم اگه منظور مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی از مکروه، عمل مورد کراهت نزد خدا باشد حرف غلطی است که بگوییم شخص خشمش برانگیخته نمی شود!
چرا که مومن برای رخ دادن هر چیز که برای خدا خوشایند نیست به غضب می آید و از لوازم ایمان این است
اما اگر منظور ایشان این باشد که اگر امری مکروه و منفور نفس انسان باشد که او را به خشم می آورد و شخص حلیم اصلاً برای این امور به خشم نمی آید تا بخواهد آن را کظم کند و فرو بخورد این حرف حرف درست و دقیقی است به نظرم!
مصداق قرآنی آن هم می شود این آیه شریفه:
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳- فرقان﴾
و بندگان خداى رحمان کسانى‏اند که روى زمین به نرمى گام برمى‏دارند 
و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏دهند (۶۳)


امیر مؤمنان علی (علیه‌السلام) فرمود: «لا حلم کالصبر والصمت; (3) 
هیچ حلمی مانند صبر و سکوت نیست.» 
بر این اساس، صابر بودن و توان بر سکوت کردن، از مظاهر مهم حلم است، و با این تعبیر شاید بتوان گفت ملکه حلم از ملکه صبر بالاتر است! 
و 
زمانی هم صمت و سکوت کردن برای یک شخص به صورت ارادی حاصل می شود که شخص حقیقت مالک بر نفس خود باشد!!!!!! 
همانطور که حدیث امام حسن علیه السلام به این مسئله تصریح دارد که حلم تسلط بر خویشتن است!
در تاپیک آخرین تاپیک مفصل علی 110 در تالار گفتگوی بیداری اندیشه هم از قول یکی از شاگردان بزرگ استادِ استاد ذکر کردم که ایشان فرمود: هر وقت کسی خواست حرفی بزند اگر جلوی خود را گرفت روحش بزرگ می شود اما اگر نتوانست و به زبان آورد نفسش چاق می شود!


در حدیث جنود عقل و جهل امام صادق علیه السلام صفتی که در مقابل حلم آمده است سفه است:
وَ الْحِلْمُ وَ ضِدَّهَا السَّفَهَ- (4)
و حلم و ضد آن که سفاهت است.


و از باب تعرف الاشیاء باضدادها خوب است که معنی سفاهت را ببینیم تا بهتر با معنی حلم آشنا شویم:


«حلم از نشانه های تعادل در قوه ی غضب است! 
و نشانه ی حاکمیت قوای عقل بر قوه ی غضب است، 
ملکه ای است که نفس به واسطة آن به طمأنینه می رسد 
و بر این اساس زود و بی موقع، قوه غضب او به هیجان در نیاید، 
و اگر بر خلاف میل نفسانی او چیزی رخ دهد و به او مکروه یا ناگواری رسد از حوصله بیرون نرود و کنترل خود را از دست نمی دهد.»(5

در مقابل آن: « سفه به فتح فاء است از« سَفِهَ » 
به معنای سبکی و خفّت است 
در مقابل آن سکونت و شکیبایی 
و آن ملکه ای است که بواسطه آن نفس از کنترل قوای عقل خارج شود و قوه ی غضب بر قوه ی عقل حاکم شود 
و در مقابل ناملایمات سازگار نباشد»(6
و از روی جهالت، افسار گسیخته شود و غضبش به جوش آید و خوددار نباشد، 
و این از شُعب افراط قوه غضب است 
و از نشانه های این است که قوه عقل مالک بر قوه ی غضب نیست!.(7
و چون کسی که عقلش حاکم بر قوة غضبیه نیست جاهل و سبک مغز و خفیف العقل است از خلاف حلم به سفاهت تعبیر شده است، نه آنکه جوهراً معنای سفه ضد حلم باشد.»(8

حالا یعنی چی جوهراً سفه در مقابل حلم نیست؟
از نظر جوهری غضب در مقابل حلم است
اما چون از مهمترین ریشه های حلم در شخص وجود علم حقیقی است! و آگاهی حقیقی به اینکه خیلی چیزها حقیقتاً ارزش غضب ندارد! از طرف دیگر شخص سفیه و بی خرد هم حقیقتاً به خاطر چیزهایی که حقیقتاً ارزش غضب ندارد به علت جهل و نادانی و بی خردی اش به غضب می آید! بر این اساس ضد حلم را سفه آورده اند!


اما چه کنیم تا حلیم شویم؟!
حلم لوازمی دارد
تا شخص بینشش نسبت به دنیا فانی و وقایع آن درست نشود حقیقتاً نمی تواند حلیم شود!


یک مثال ساده می زنم!


فرض کنید دو نفر به مدّت 5 دقیقه می خواهند مسافرتی داشته باشند!


شما اگر بر روی یک صندلی بنشینید و این صندلی بسیار صندلی ناراحتی باشد و هوای داخل ماشین هم بسیار گرم و نامطبوع باشد اما به شما بگویند که مدت زمان سفر شما بسیار کوتاه است شما بسیار راحت این سختی را تحمل می کنید! و بدون جزع و فزع آن 5 دقیقه را سپری می کنید!

اما اگر به شما بگویند که مدت زمان سفر شما بسیار طولانی است تحمل شما از همان ابتدا برای شما سخت خواهد بود!!! و از همان 5 دقیقه اول هم شروع به بی تابی و گلایه می کنید 
حال اگر بینش به دنیا اصلاح شده باشد و آن را اقامتگاه نبینیم و مسافرخانه ببینیم و همان بینشی که اولیا خدا به دنیا دارند و بعد از مرگ که حقایق برای انسان مکشوف شد همه ی انسان ها به آن بینش می رسند در همین دنیا داشته باشیم که آن گذرا و بسیار ناچیز بودن عمر دنیا و فانی بودن نعمات آن است در مقابل بسیار طولانی بودن عمر بی نهایت آخرت و باقی و ابدی بودن نعمات آن، گذشتن از بسیاری از مشکلات و سختی های زندگی برای انسان سهل می شود!
استادِ استاد به کسانی که از مشکلات و سختی های دنیا و توهین جاهلان نزد ایشان گلایه می کردند همیشه می فرمایند:
این نیز بگذرد!

قرآن کریم در آیات ۱۱۲ و ۱۱۳ سوره مومنون از زبان کسانی که در روز قیامت درباره مدت درنگی که در دنیا داشته اند مورد سوال واقع شدند نقل قول می کند که:

" قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ - قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ ...".
خداوند مى‏گوید: چند سال در روى زمین توقّف کردید؟
مى‏گویند: تنها به اندازه یک روز، یا قسمتى از یک روز!


اصلاح بینش و نوع نگاه به مسائل و زاویه دید باعث می شود تا نوع برخور اشخاص در وقایع یکسان بسیار با هم متفاوت باشد!


مثالهای متعدد دیگری از سیره معصومین و اولیای خدا در موقعیت هایی که می تواند هر یک از ما را به غضب درآورد وجود دارد که ریشه این نوع نگرش و بینش به هستی است که متأسفانه حوصله اش نیست و شاید حوصله خواننده هم نباشد تنها به ذکر دو مورد از آنها اکتفا می کنم:
موفق بن احمد خوارزمی در کتاب مقتل الحسین (علیه السلام) روایت کرده که 
امام حسن (علیه السلام) گوسفندی داشت که بدان علاقه داشت، 
روزی مشاهده کرد که پای آن گوسفند شکسته شده، 
به غلامش فرمود : چه کسی پای این گوسفند را شکسته؟
پاسخ داد: من!
فرمود: چرا؟
گفت: می خواستم تا شما را غمگین کنم!
امام (علیه السلام) فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد، و تو در راه خدا آزادی! و در روایت دیگری است که فرمود:
«لا غمن من امرک بغمی»
(من نیز غمگین می کنم آن کسی را که به تو دستور داده تا مرا غمگین کنی یعنی شیطان)
و به دنبال آن او را آزاد کرد. (9)
موالیان و پیشوایان ما چگونه اند و ما چگونه ایم
واقعاً با چه رویی خود را شیعه می نامیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 


یا در جای دیگر «نقل شده که روزی مالک اشتر، سردار سپاه علی علیه السلام از بازار عبور کرد. 
شخصی از بازاریان که او را نمی شناخت، برای مسخره کردن او، پوست خربزه ای به طرف مالک پرتاب کرد. اما مالک اعتنائی به او ننمود و براه خود ادامه داد. 
بازاریان به آن مرد خبر دادن که این فردی که تو او را مسخره کردی، مالک اشتر سردار نظامی لشکر اسلام است. 
آن مرد هراسان شد و برای عذرخواهی بدنبال مالک رفت. 
او مالک را در مسجد یافت و عذرخواهی کرد. 
مالک گفت: من قصد نداشتم به مسجد بیایم. ولی وقتی این حرکت را از تو دیدم، به مسجد آمده و نماز خواندم و برایت دعا کردم تا خدا تو را بیامرزد.» 

در این موارد اشخاصی از روی جهالت اعمالی بر ضد آن بزرگان انچام داده اند که برای نفس هر شخصی طبیعتاً مکروه است اما ایشان به واسطه وجود صفت حلم اینچنین برخورد کردند!

البته قصه ی جایی که رخدادی حادث شود که مکروه و منفور خداست متقاوت است و آنجا اگر برای نصرت دین خدا شخص از روی ایمان و غیرت دینی غضب کند (آنهم تحت تسلط قوه ی عقل مانند جریان معروف امیرالمومنین و عمر ابن عبدود در جنگ خندق) این بسیار ممدوح و از لوازم ایمان است!!






اگر به دردتان خورد التماس دعا برای پدر و مادرم!
یا علی
خداوند هادی و نگهدار همه ما

(1) امام باقر علیه السلام فرمودند: «لأوّاه الدعاء»:اوّاه کسی است که بسیار دعا و نیایش کند. بحارالانوار، ج ۹، ص ۲۹۳.
(1) بحار، ج‏78،، ص‏102.
(2) بحار، ج‏77، ص‏78.
(4) الکافی، ج‏1، ص: 21
(5)معجم الفروق الغویه، ص 200
(6)تاج العروس، ج9، ص 390
(7)زبیدی می گوید: السَّفه: خفیف العقل 
(8)شرح جنود عقل وجهل، مقصد 20، ص 367
(9) ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117

فرق عظیم حرص با طمع و معنای فوق العاده آیه قرآن بر این اساس...

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


 وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [1]

و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید 


سلام دوستان

قضیه برمیگرده به شهریور سال 91، 

داشتم یه مطالعاتی می کردم در مورد حدیث جنود عقل و جهل (از این لینک می تونید متن و ترجمه ی این حدیث شریف رو مطالعه کنید) 

موقعی که داشتم مطالعه می کردم به یک نکته ای برخوردم که برام خیلی عجیب بود. 

و اون این بود که امام صادق علیه السلام طمع رو جزو جنود و سپاهیان قوه ی عقل در نظر گرفته بودند! و نقطه مقابل طمع رو هم یأس ذکر کرده بودند:

"وَ الطَّمَعُ وَ ضِدَّهُ الْیَأْسَ   [2]  و طمع و ضد آن که یأس است"


معمولاً ما تو زبان فارسی حرص و طمع رو مترادف هم میگیریم! 

جالبه بدونید که در حدیث جنود عقل و جهل  امام صادق علیه السلام، حرص رو جزو جنود جهل معرفی کردند و دو متضاد برایش در جنود عقل قرار دادن، یکی یک متضادِّ قابل پیش بینی برای حرص که همون قناعت هست و یک متضادِّ دیگه برای حرص که یه مقدار دور از ذهن تر هست و اونم توکل هست!


وَ التَّوَکُّلُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ  [3] و توکّل و ضد آن که حرص است

وَ الْقُنُوعُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ [4] و قناعت و ضد آن که حرص است


نکته ی جالبی که از این جا میشه برداشت کرد اینه که، وقتی هم توکل نقطه مقابل حرص هست و هم قناعت یه جورایی میشه برداشت کرد که محال است بدون توکل کسی قناعت پیشه بشه! و از مهمترین لوازم قناعت داشتن روح توکل است!


اما بریم سر بحث اصل که کلمه ی طمع و معنای بسیار جالب آن در زبان عربی است!


اون زمان که من طمع رو مقابل یأس دیدم از شاگرد اول استادِ استاد پرسیدم چرا طمع جزو جنود عقل است و نقطه مقابلش هم یأس هست؟

اون موقع ایشون گفتن در خاطرم نیست!

اما از اونجا که جوینده عاقبت یابنده است و خدا هادی است نزدیک دو هفته پیش به ما گفتن بیا یک مقدمه بنویس برای یک کتاب منتخب ادعیه، شروع کردم جمع آوری آیاتی که در مورد دعا داریم در قرآن!

تا این که رسیدم به این آیه شریفه!

 وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [5]

و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید 


قریب به اتفاق ترجمه ها رو که نگاه کردم، طمع رو امید ترجمه کرده بودم (از جمله ترجمه آقای مکارم شیرازی و خرمشاهی و فولادوند و...)

نقطه ی مقابل امید در فارسی چی هست؟ 

بله میشه یأس! 

نقطه مقابل یأس هم در حدیث جنود عقل و جهل هم که گفتیم میشه طمع!


بعد رفتم به دو منبع مرجع مراجعه کردم!

یکی شرح جنود عقل و جهل امام خمینی و دیگری یکی از بهترین منابع لغتی عرب در باب قرآن که کتاب التحقیق فی کلمات القرآنِ علامه مصطفوی هست:


نتیجه ی این دو منبع رو در معنای کلمه طمع تقدیم می کنم:

 طمع: امید به رحمت خدا داشتن بدون تکیه بر عمل و عمل خود را چیزی ندانستن در پیشگاه خدا یا امید به رحمت خدا داشتن بدون داشتن عمل خیر!

(رجا حالت امید به رحمت خداست با تکیه بر عمل[6]   



طمع در مقابل استغنا در نفس است و عبارتست از تمایل نفس به آنچه در دسترسش نیست و گاهی طمع به امری نیکو است هرچند شخص طمع کار مستحق آن نباشد. و گاهی هم به این تمایل به چیزی مذموم هست. [7]  




حال به معنی آیه قرآن توجه کنید که چقدر زیباست با توجه به این تعریف از طمع!

خدا در قرآن می فرماید:

 وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا [8] 

و از روی ترس و طمع (و امید) پروردگارتان را بخوانید 



حالا با این تفاسیر یعنی چی خدا رو از روی طمع بخوان؟


یعنی اولاً نگاه به اعمالت نکن موقعی که خواستی دعاکنی!

یعنی پیش خودت بگی من اینهمه نماز خوندم، کار خیر کردم پس چی شد ثوابش! یا با تکیه بر اعمالت متوقع باشی که خدا به دعاهات توجه کنه!

چون اولاً توفیق همون اعمال رو کی بهت داده؟

دوماً اعمال فقط خالصش مقبول است! حالا کجا عمل ما خالص برای خداست! نشانه ی عمل خالص برای خدا اینه که آدم از هیچ کس حتی خود خدا توقع نداشته باشه (در توضیح مبسوط این مطلب خوبه حتماً به این لینک مراجعه کنید!)

سوماً اعمال ما سر سوزنی به درد خدا نمی خوره!

استادِ استاد می فرمودند وقتی خواستی بری در خونه خدا، با خودت یه چیزی ببر که اونجا نیست و خریدار داره!

درِ خونه خدا چی نیست؟

فقر، بیچارگی، اینارو ببر ازت میخرن، وگرنه خواستی بری در خونه خدا بگی خدایا زود بیا حاجت منو بده دو کیلو نماز و شیش کیلو روزه سه کیلو خدمت به خلق برات اُوردم، خدا میگه اونا رو ببر یه جایی که نداشته باشن و بهش نیاز داشته باشن!

ائمه ی ما علیهم السلام چه جوری می رفتن در خونه خدا


به عنوان نمونه امیرالمومنین در دعای کمیل وقتی میرن در خونه خدا چی میگن و خودشون رو چه جوری معرفی می کنن؟

«وأنا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر الفقیر المسکین المستکین» [9]  

و من بنده ضعیف و ذلیل و حقیر و فقیر و مسکین و درمانده تو هستم


یا به عنوان مثالی دیگه امام سجاد علیه السلام در فرازی از دعای بیست و یکم صحیفه سجادیه در درگاه الهی خود رو اینگونه معرفی می کنند:

فانی عبدک المسکین المستکین الضعیف الذلیل الحقیر المهین الفقیر الخائف المستجیر...» [10] 

همانا من، بنده بیچاره، درمانده، ناتوان، رنج دیده، حقیر، ترسان، فقیر، هراسان و پناهنده تو هستم.


و اما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


از طرف دیگه با توجه به قسمتهای دیگه معنی کلمه طمع باید گفت وقتی میری به درگاه الهی دعا کنی!

هیچ وقت نا امید نباش حتی اگه هیچ عمل خیری هم نداری بیا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

که خداوند متعال در قرآن می فرماید:


قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ  [11] 

بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیاده‏روى روا داشته‏اید (در ارتکاب به معاصی) از رحمت‏خدا نومید مشوید که همانا ‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد که او خود آمرزنده  و بسیار مهربان است.

و یا در آیه ای دیگر می فرماید:

 وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ  [12] 

و از رحمت خدا نومید مباشید، زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نومید نمى‏شود


که همانطور که اینجا هم گفته بودم یأس از رحمت خدا از نشانه های کفر به خداست!

و امید و تکیه ات به فضل و کرم خدا باشه، نه استحقاق خودت!!!!!!!!




خلاصه کلام:


وقتی خواستی بری به درگاه الهی دعا کنی نه به کار خوبت نگاه کن، نه به کار بدت

یعنی

نه تکیه ات به اعمالت باشه و اعمالت رو ببینی که متوقع بشی و طلبکار که به خاطرت اعمالت دعات مستجاب بشه و نه اینکه حتی اگه اوضاعت مثل من خیلی خراب بود و هیچ عمل خیری برای رضای خدا انجام نداده بودی و دستت خالی بود نا امید باشی از فضل و کرم و رحمت خدا برای استجابت خدا

خلاصه به استحقاق خودت نگاه نکن!

به فضل و کرم و رحمتش نگاه کن که عمری است بی استحقاق می بخشد این ارحم الراحمین!



چه قدر زیبا است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


آدم وقتی میره به درگاه الهی دعا کنه

نه باید متکی به عمل خودش باشه که متوقعانه دعا کنه!

نه باید حتی اگه هیچ عمل خیری داره مأیوسانه با توجه به گناهکاری و بی توشه بودن خودش دعا کنه 

و خلاصه تنها فقط و فقط چشم امیدش باید به فضل و کرم و رحمت الهی باشه برای استجابت دعاش.


چقدر زیباست!

و چقدر دقیق!

بی خود نیست از بین این همه زبان خداوند زبان عربی رو بر گزیده 

برای اینکه ظرفیت بی نظیری در افاده ی دقیقترین معنا داره!

چیزی که نه تنها مسلمین بلکه تمام دانشمندان زباشناس دنیا بهش معترفند!

 

 

 چند نمونه از دیگر آیاتی که در آنها طمع به همین معنا آمده است: 

  

إِنَّا نَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا ... ﴿۵۱-شعراء﴾ 

ما امیدواریم که پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشاید...(۵۱)

 

... وَنَطْمَعُ أَن یُدْخِلَنَا رَبَّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ ﴿۸۴- مائده﴾  

... و ما امید داریم که پروردگارمان ما را با گروه شایستگان [به بهشت] درآورد (۸۴)

  

وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ ﴿۸۲-شعراء﴾  

و آن کس که امید دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشاید (۸۲)  

 

تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿۱۶-سجده﴾ 

پهلوهایشان از خوابگاهها جدا مى‏گردد [و] پروردگارشان را از روى بیم و امید مى‏خوانند و از آنچه روزیشان داده‏ایم انفاق مى‏کنند

(۱۶)



اما در خصوص تفاوت حرص با طمع، همانطور که بیان شد، حرص در مقابل قناعت و توکل در جنود جهل قرار داده شده!

حالا ملاک اینکه حال ما حرص هست یا طمع چیه؟

در حرص دو ویژگی نهفته با توجه به تضادش با توکل و قناعت

یکی بخل!

یکی اضطراب!

ولی در طمع (طمعی که منظور نظر قرآن هست و جزو جنود عقل آمده) نه بخل پیدا می شه و نه اضطراب


خداوند در قرآن مجید، برای انسان حریص نشانه‌هایی بیان کرده که می‌توان آن را از آثار حرص و آز دانس که وجوه تمایز با طمع است!


 از جمله این آثار می‌توان به بخل‌ورزی و خودداری از رسیدن خیر به دیگران (معارج، آیات 19 و 21؛ عادیات، آیه 8)،

جزع کردن و بی‌صبری در برابر بدیها (معارج، آیات 19 و 20)،

زراندوزی و انباشت ثروت (معارج، آیات 18 و 19)،

عیب‌جویی و تحقیر مردم (همزه، آیات 1 و 2)،

نادیده گرفتن احکام الهی و حکم نکردن براساس آن (مائده، آیات 42 تا 44)،

حرام خواری (همان)،

چشمداشت به مال و حقوق دیگران به خاطر بخل شدید (حشر، آیه 9؛ تغابن، آیه 16)،

خوردن مال یتیم و بی‌ارزش نگاشتن یتیمان و دست‌اندازی به ارث آنان (فجر، آیات 17 و 20)،

تحریف احکام وحقایق دین (مائده، آیات 41 و 42)،

بی‌توجهی به بینوایان ومساکین و ترک تلاش در رفع گرسنگی آنان (قلم، آیات 17 تا 24؛ فجر، آیات 18 و 19)،

دنیاگرایی و آخرت‌گریزی (بقره، آیات 94 تا 96)

و ریشخند دیگران (همزه، آیات 1 و 2) اشاره کرد.



این هم یک نمونه ای دیگه بود از نمونه هایی که خوندن ترجمه قرآن به هیچ وجه نمیتونه جایگزین متن عربیش باشه

چرا که اصلاً معادلی برای برخی کلمات عربی در زبان فارسی وجود نداره!

همونطور که در تاپیک  ترجمه هایی معروف که همگی ناقض عدل خداوند است !!(پست ویژه)  هم نمونه هایی ذکر کرده بودم





پی نوشت:

[1سوره اعراف - آیه 56

[2اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 24 

[3همان

[4] همان

[5سوره اعراف - آیه 56

[6(شرح حدیث جنود عقل و جهل، نوشته امام خمینی ص 193) 

[7(نقل از کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، نوشته علامه مصطفوی، ج7، ص41)

[8سوره اعراف - آیه 56

[9] مفاتیح الجنان، دعای کمیل

[10] صحیفه سجادیه، فرازی از دعای بیست و یکم

[11] سوره زمر - آیه 53

[12] سوره یوسف - آیه 87



مهم ترین چیزهایی که میخواستم بگویم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم



سلام

پیشاپیش بابت طولانی بودن پست عذر خواهی می کنم

به آن علت است که می خواستم تمام آنچه که می خواستم با دوستان مطرح کنم و به نظرم مهمترین مباحث بود را یکجا گفته باشم و نگفته نرفته باشم!

امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«مَنْ سُرَّ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِر» (1)
هرکس دوست دارد که از اصحاب قائم باشد باید که منتظر باشد و بر اساس ورع و محاسن اخلاق عمل کند در حالی که منتظر است.



ببینید دوستان 3 رکن حدیث بالا یعنی منتظر بودن، عمل به وروع و محاسن اخلاق نیاز به شرح مفصل دارد، اما اونی که من الان میخوام بهش بپردازم ورع هست!

ابتدا لازم است کلمه ورع شکافته شود!

ورع بر طبق فرمایش مولا علی یعنی:
الورع الوقوف عند الشبهه (2)
ورع یعنی توقف در امور شبه ناک.

یکم لطفاً حوصله کنید دوستان و متن زیر را بخوانید تا اندکی بعد درباره آن توضیح دهم:

در تعریف ورع در کتاب آماده باش یاران امام زمان تألیف استاد حسین گنجی چنین آمده:

دومین ویژگی یاران امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) تهذیب نفس و خودسازی است.
در اسلام، یک منطقة ممنوعه داریم
و یک منطقة قُرق.
منطقة ممنوعه، گناه است
و منطقة قرق شده، مکروهات و شبهات.

دوری از گناه، تقوا
و دوری از مکروهات و شبهات، ورع نام دارد.
اگر کسی بگوید: می‌روم و در مرز سرزمین گناه می‌ایستم و گناه نمی‌کنم بداند که شیطان می‌آید و آرام به گناه هلش می‌دهد!
برای حفظ خودمان، باید یک سری مستحبّات را انجام دهیم.
مستحبّات، بازوی واجبات است
و باید یک سری مکروهات را هم ترک کنیم. دوری از مکروهات، به دوری از حرام و گناه کمک می‌کند.

پس امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: «هر کس می‌خواهد از یاران مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) باشد، علاوه بر ترک گناه، باید از شبهات هم دوری کند؛

یعنی مواظب باشد که هر چیزی که در آن شبهة عقلی و دینی است (نه شبهة برخاسته از وسوسه!) مرتکب نشود.»

ترک شبهات میان انسان و امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) سنخیّت و تشابه به وجود می‌آورد.

نکتة جالب دیگری که از این قسمت از روایت می‌توان استفاده کرد، این است که
«اهل ورع، اهل کار وکوشش هستند،
نه اهل خانه نشستن و کاری با جامعه نداشتن!»
زیرا می‌فرماید: «فلیعمل بالورع؛ یعنی اهل حرکتند، امّا با ورع در میان مردم زندگی می‌کند. یاران حضرت(علیه السلام) ورع را پشت کفة ترازو و در محلّ کار خود، همراه دارند.» (3)


دوستان اگر بخوان دقیقاً منظور من رو از اینجا به بعد بفهمن باید دقیقاً یکبار این تاپیک رو بخونن:




راه رسیدن به امام زمان چیست؟! (مقاله ی ویژه)!!!!!


ببینید دوستان خیلی راحت خدمت شما عرض کنم!
ما ممکن هست خیلی کارهای خوب انجام بدیم
اما اینها مهم نیست(مهم است اما به یک معنا هم برای هدف منتظر شدن مهم نیست و ورع نیست!)
یعنی چی؟
یعنی نفس هر کدوم از ما توی یک جایی گیر کرده!
گیر نفسانی هر کدوم از ما با دیگری فرق داره!
توی جهاد با نفس اگه تونستی اون رو بزنی زمین توی دینداری داری رشد می کنی!
با چند مثال سعی می کنم مسئله رو تبیین کنم:

مثال 1: ببینید من ممکنه نماز اول وقت بخونم، طرف مال شبهه ناک نرم، به پدر و مادرم خدمت بکنم، برای امام زمان صدقه بدم و... بسیاری از ویژگیهای خوب دیگه!
اما وقتی به نامحرم می رسم نتونم نگاهم رو درست کنترل کنم!
اگه اینجا تونستم این چیزی که نفسم واقعاً بهش میل داره رو بزنم زمین میتونم مدعی شم بندگی خدا رو دارم تمرین می کنم
یعنی اگر برای خدا اونچیزی که نفست براش سنگین هست رو پیدا کردی و زدیش زمین هنر کردی و در مسیر منتظر شدن داری گام بر میداری!


مثال 2: یه خانومی، ممکن هست خیلی از واجبات و مستحباتش رو محکم انجام بده! اما یه کوچولو خیلی کم موهاش معلوم باشه،
یا براش سنگین باشه که بالای مچ دستش همیشه پوشیده باشه! که حرام قطعی است پوشیده نبودنش!
یا ترک شوخی با نامحرم براش سنگین باشه که حرام قطعی هست!
یا عمل بر طبق ورع ایجاب میکنه که زن و مرد بیش از حد رفع اضطرار با نامحرم گفتگو کنند! به ویژه زن و مرد جوان! (طبق الگوی رفتاری دختران شعیب علیه السلام با حضرت موسی که در قرآن ذکر شده! و اگر کسی می بینید به راحتی در هر موضوع غیر ضروری داره با نامحرم مفصل گفتگو می کنه باید بدون این خلاف ورع هست (4) حتماً به این پانویس 4 دقت کنید!)



مثال 3: در محل کار، از وسایل و امکانات بیت المال استفاده شخصی کنه! بره اینترنت، تلفن شخصی بزنه و ... خلاصه هر چیزی که مال رو شبهه ناک کنه انسان رو از عمل بر طبق ورع خارج میکنه و از خیل منتظرانش هم همچنین! (تاپیک مفید مرتبط با این موضوع
: کسی که از لحاظ مالی حقی بر گردن دارد نمیتواند در رکاب امام زمانش باشد )


مثال 4: خیلی کارها می کند از واجبات و مستحبات و خیلی محرمات و مکروهات هم ترک می کند اما جون به جونش کنی خمس و زکاتش رو نمیده، یعنی چند برابرش رو هم شاید صدقه بده اما خمس....


مثال 5: گوش دادن به خیلی موسیقی ها (اگر تازه نگوییم مطلق موسیقی بر طبق نظرات فقهی بزرگانی چون آیت الله بهجت) اگر حرام قطعی نباشد، قطعاً بر خلاف ورع هست! نظرات فقهی و سیره عملی آیت الله بهجت در خصوص موسیقی نمونه ای خوب است!
یک حکایت هم از کتاب سودای روی دوست مرتضی آقاتهرانی نقل کنم خوب است در این خصوص:
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی می فرمود: حدود 23 سال پیش (سال 56) جناب مشهدی اکبر محمدی قناقستانی که از اهالی بخش قناقستان بخش ماهان کرمان هستند، نقل می کردند که در روستای قناقستان بقچه پولی پیدا می کند. آن را برداشته و خدمت آقای حسنی که بعدها در دوران انقلاب امام جمعه ی کرمان شدند می رسد که این پولها را چه کند؟
ایشان می گوید: چون برداشته ای باید حفظ کنی و طبق احکم شرعی عمل نمایی...
[داستانش مفصل است این بنده ی خدا سر این ماجرا خدمت حضرت حجت میرسد در پایان دیدار حضرت به مشهدی اکبر که در آن زمان هنوز حضرت را نشناخته است می گویند:]
- مشهدی علی اکبر به قناقستان که رفتی سلام و پیغام ما را به آقای حسنی برسان و به ایشان بگو که قم نرو، در روستا بمان و دعای صبح های جمعه ات (دعای ندبه) را ادامه بده، و رادیو را کنار عمامه ی ما مگذار!!
جناب آقای حسنی گفته بودند که شبها علاقه داشتم که اخبار را گوش بدهم و بخوابم ولی گاهی از اوقات رادیو کنار بالش من بود و بین اخبار به خواب می رفتم که آقا فرموده بودند این کار را نکن. اینجا به برادران روحانی جای توصیه چند نکته است. اول این که آقا عمامه را از خودشان دانسته و دیگر این که راضی نیستند در کنار آن موسیقی زده شود. (5)

مثال 6 که خیلی مهم هم هست!: بعضی موقع ها در مواجهه با بعضی مسائل اعتقادی که نص صریح داریم و بزرگان ما مانند آقای بهجت هم بر صحت آن نصوص با گفته و عمل خود تصریح دارند ما موضوع مخالف و عدم تسلیم می گیریم، اینکار ویرانگراست برای ایمان ما! و شدیداً ما را از خیل یاران امام زمان جدا می کند!
یکی از بزرگترین تجلیات ولایت پذیری است!
در قرآن مفصل برایش مثال است و در تاریخ اسلام که اولیای خدا ممکن است به اموری امر کنند که خلاف عقل به نظر می رسد در بدایت امر!
قصه خضر و موسی از مهمترین تجلیات آن است (در این خصوص مراجعه بفرماید به تاپیک: آیت الکرسی، تعیین کننده ی شرط ظهور امام زمان!!!!!!!)
یک مثال قرآنی بسیار ارزشمند دیگرش داستان طالوت و جالوت است!
طالوت برای مواجه به طاغوت بزرگ زمانش که بسیار بنی اسرائیل را آزار میدادند سپاهی گرد آورد و بعد گذر از یک مسیر بسیار طولانی و گرم زمانی که رسیدند به یک رودخانه فرمان داد تنها یک جرعه اجازه دارند بنوشند نه بیشتر!
خوب اگر ولایت پذیری نباشد چه میشود؟
شخص با خود می گوید:
این چه حکمی است
سپاه خسته، همینجوری کمتر از سپاه جالوتیم، داریم از تشنگی میمیریم، میخوایم یه نبرد سخت کنیم داریم از حال میریم و ...
بر طبق روایات فقط 313 نفر اطاعات کردند و پیروز هم شدند!
این دو تاپیک در این 3 تاپیک در این خصوص بسیار مفیدند:
(B+)علل باز ماندن افراد، از یاری رساندن و بودن در رکاب امامِ زمانشان
پاسخ به جمله ی: این حکم خدا با عقل من جور در نمیاد! استدعای ویژه دارم این تاپیک را حتماً مطالعه بفرماید!
حتی امام زمان هم قابل نقد است (پاسخی به گوینده ی این سخن!)



به قدر کفایت شاید به نظرم مثال زدم

ببینید دوستان همانطور که در تاپیک ما که گلوله ی آتشین حس نکردیم! شما چه طور؟ هم خدمت دوستان عرض کردم
دینداری حقیقی در آخرالزمان و منتظر حقیقی بودن واقعاً سخت است!


اگر تونستیم پا روی اون جاها که نفسمون گیر هست، از مسائل اعتقادی تا رفتاری و احکام گرفته بگذاریم و بر طبق ورع عمل کنیم هنر کردیم! و داریم حقیقتاً در مسیر انتظار و زمینه سازی گام برمیداریم وگرنه...

همانطور هم که قبلاً در تاپیک راه رسیدن به امام زمان چیست؟! (مقاله ی ویژه)!!!!! گفتم:


لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ ... ﴿۹۲- آل عمران﴾
هرگز به بِرّ نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید ... (۹۲)

نکته 1
لن در اول آیه شریف یعنی امکان ندارد و محال است و راه دیگری جز این نیست!
وقتی که بعد از آن کلمه "حتّی" می آید می خواهد بفهماند که یگانه راه رسیدن به بِرّ (امام زمان علیه السلام) این هست که اون چیزایی رو که خیلی دوست داری بدی بره برای رضای خدا !!!!!!!!!!!!!!!


نکته 2
انفاق فقط مالی نیست و چیزهای مادی که ما دوست داریم رو شامل نمیشه ،بسیار بسیار گسترده تر است
مهم اینه که این چیزی که بهش انس و علاقه داری رو برای خدا بدی بره
مثل حضرت ابراهیم که اسماعیلش رو داد
مثل امام حسین که هر آنچه برایشان محبوب بود رو تقدیم خدا کردند
مثل....


نکته ی 3
برای امثال من و در مرحله ی ممکنه حتی این محبوب من یک چیز مذموم مانند یک گناه باشه که نفسم بهش میل داره امام برای رضای خدا باید اون رو ترک کنم!
مثلاً چشممون انس گرفته به بعضی نگاه های حرام باید بدیم بره برای رضای خدا اگه امام زمان رو میخوایم بهش برسیم
مثلاً گوشمون انس گرفته به بعضی آهنگها و اصوات حرام که باید بدیم بره برای رضای خدا اگه امام مزمان رو میخوایم بهش برسیم
مثلاً زبانمان انس گرفته با مجالس شب نشینی ای که توش غیبت عالم و آدم رو میکنیم و باید بدیم بره برای رضای خدا و امام زمان



برویم ببینیم مما تحبون ما چیست و چه چیز محبوبمان است
بدهیمش برای رضای خدا
آنقدر این تعلقات را باید داد تا دیگر متعلقی باقی نماند و منی باقی نماند و همه یکسر در قلبمان حضرت دوست بماند و محبوبین حضرت دوست و مطیع محض ایشان شویم خواستمان خواست ایشان شود!


همانطور که در تاپیک چگونه می توان مانند سلمان مِنّا اهل البیت شد؟!!!! خدمت دوستان عرض شد:
فَمَنْ تَبِعَنی‏ فَإِنَّهُ مِنِّی (36-ابراهیم)
پس همانا هر کس از من تبعیت کند همانا تنها او از من است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سرّ منّا اهل البیت شدن سلمان همین تبعیت محض و بی چون چرا و مطلق از رسول الله و امیرالمومنین است!!!!!

از سلمان می پرسند چگونه منّا اهل البیت شدی؟
میگن هوای نفسم را فانی کردم در مطلوب رسول الله و امیرالمومنین و نخواستم مگر آنچه آنها خواستند
و نکردم مگر آنچه آنان امر کردند!


شرح این مطلب هم به صورت عملی در تاپیک: حدیثی که اساس عبودیت را بیان میکند (مقاله ویژه)!!!!
مطلب اونقدر مهم است که قسمتهایی از آن را که لازم است در پانویس ذکر می کنم اما پیشنهادم به دوستان خواندن تمام آن است!(6)


در پایان آنچه را قبلاً هم متذکر شدم در تاپیک چه کنم تا جزو یاران امام زمان علیه السلام باشم؟ تکرار می کنم

حال ممکن است بگویید که من که در انجام واجبم می لنگم و در ترک معصیتم که تعطیل چه برسد به ترک شبهه

همه همین هستیم
و اگر یاداوری این مطلب موجب یأس شود این مکر شیطان و نفس است که طبق صریح آیات قرآن
وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ ﴿۸۷- یوسف﴾
و از رحمت‏خدا نومید مباشید زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت‏خدا نومید نمى‏شود(۸۷)
مأیوس بودن از رحمت خدا یعنی گاگولیت نفس ما از رحمت خدا هم بزرگتر است و این از بزرگترین گناهان و توهین ها به خدا و مکاید شیطان و نفس است که خدا می فرماید این از نشانه های بارز کافران است!

آیا خدا قادر نیست ما را آدم کند، یا دریغ دارد؟

امام سجاد در دعای 22 ضحیفه ی سجادیه سخنی به این مضمون دارند که:
خدایا میدانم که باید نفسم را اصلاح کنم اما تو تواناتری نسبت به من در اصلاح نفسم

زورمون به نفسمون نمیرسه آیا عرضه ی گدایی در خونه ی خدا هم نداریم؟!
درسته بی آبرو هستیم
اما خدا مگه امر نکرده که به اهل بیت که پیش خدا آبرو دارن توسل کنیم
عرضه ی توسل به اهل بیت هم نداریم
گر گدا کاهل بوَد تقصیر صاحب خانه چیست؟



اگه راه داشت پدر و مادر حقیر را دعا بفرماید!

(1) بحارالانوار ج 52 ص 140 و غیبت نعمانی، ص 200 ح16
(2)غرر الحکم ص 216
(3) آماده باش یاران امام زمان علیه السلام، استاد حسین گنجی، انتشارات طوبی محبت
(4)قرآن کریم در آیات 23 و 24 سوره ی قصص به ماجرای برخورد موسی با دختران شعیب و یاری رساندن به آنان و مناجات موسی اشاره کرده و می فرماید:
«ولما ورد ماء مدین وجد علیه امته من الناس یسقون و وجد من دونهم امراتین تذودان قال ما خطبکما قالتا لا نسقی حتی یصدر الرعاء وأبونا شیخ کبیر * فسقی لهما ثم تولی الی الظل فقال رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر؛
و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آن جا یافت که (چهارپایان خود را) سیراب می کردند، و پایین تر از آنان دو زن را یافت که (گوسفندان خود را از رفتن به طرف آبشخور) باز می داشتند. (موسی به آن دو) گفت: «[جریان] کار شما چیست؟» [آن دو زن] گفتند: «(ما گوسفندهایمان را) سیراب نمی کنیم تا این که شبان ها خارج شوند، و پدر ما پیر کهنسالی است.» پس (موسی) برای آن دو (گوسفندان را) سیراب کرد، سپس (از آنان) به سوی سایه روی برتافت و گفت: «پروردگارا! در حقیقت من به آنچه از نیکی که به سوی من فرو فرستی، نیازمندم.»
برخی نکته ها
2. از این آیات استفاده می شود که موسی هنوز جوانی طرفدار مظلومان و نیکوکار بود و به اطراف خود توجه می کرد و هنگامی که دید دو دختر با عفت در کنار آب ایستاده اند و چوپانان راه را باز نمی کنند که آنان از آبشخور براحتی استفاده کنند، به سراغ آنان رفت و از کار آنان پرسید و جالب آن است که هر دو دختر را مخاطب ساخت، و با یکی از آنان سخن نگفت تا مورد اتهام قرار گیرد، سپس به آنان کمک کرد تا دام های خود را سیراب کنند.
6. دختران شعیب در خانه ی پیامبری الهی تربیت یافته اند، و می توانند الگوی دختران جوان باشند و از این رو است که قرآن سخنان و رفتار آنان را به تصویر کشیده تا سرمشق دیگران شوند. در زندگی این دختران چند نکته ی جالب وجود دارد:
دوم آن که کار بیرون از خانه را با عفت همراه کرده بودند و طوری عمل می کردند که با مردان بیگانه مخلوط نشوند و کار کردن آن ها عوارضی به دنبال نداشته باشد.
سوم آن که در برابر پرسش موسی زیرکانه و کوتاه جواب دادند، از طرفی اشاره کردند که برای سیراب کردن گوسفندان آمده ایم و از طرف دیگر بیان کردند که نمی خواهیم با مردان بیگانه مخلوط شویم، و عفت خود را به موسی گوشزد نمودند، و از طرف سوم، علت کار کردن خود را بیان کردند که به خاطر یاری پدر بوده است.
چهارم آن که به طور طبیعی احتمال می رفت جوانی که با دختران شعیب سخن می گوید، فردی طمع کار باشد، از این رو به او گوشزد کردند که ما پدر داریم و بی سرپرست نیستیم، ولی پدر ما پیر است و اگر ما به میان اجتماع مردان آمده ایم، از سر اضطرار بوده است.
آموزه ها و پیام ها
2. پیام آیه آن است که زنان در هنگام ضرورت می توانند با رعایت عفت در خارج از خانه کار کنند.
قرآن کریم در آیه ی بیست و پنجم سوره ی قصص به حیای دختر شعیب و ملاقات موسی با او و پاداش کار نیکش اشاره کرده و می فرماید:25. «فجاءته احداهما تمشی علی استحیاء قالت إن أبی یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا فلما جاءه و قص علیه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمین؛ و یکی از آن دو (دختران شعیب) به سراغ او آمد در حالی که با شرم، گام برمی داشت، گفت: «در حقیقت پدرم تو را فرا می خواند تا پاداش آب دادن (گوسفندان) ما را به تو بپردازد.» و هنگامی که (موسی) نزد او [=شعیب] آمد و حکایت ها را برای او حکایت کرد، گفت: «نترس که از گروه ستمکاران نجات یافتی.»
برخی نکات و اشارات2.
در این آیه بیان شده که دختر شعیب از سوی پدرش مأمور شده بود موسی را به خانه و نزد پدر ببرد، ولی چنان با حیا و عفت بود که حیای او در راه رفتنش هویدا بود، یعنی تلاش می کرد که کاملاً با حیا راه رود (1)و این الگویی برای دختران جوان است.
(2)3. دختر شعیب از طرف خود دعوت نکرد، بلکه پیام پدر را رساند که او می خواهد مزد آب رسانی تو را بدهد.
5. در برخی روایات آمده است که موسی به مکان خانه ی شعیب آگاه نبود و اگر دختر شعیب از جلو حرکت و او را راهنمایی می کرد، ممکن بود باد لباس او را کنار زند، از این رو موسی گفت: من از جلو می روم و تو مرا از پشت سر راهنمایی کن.(3)همین مطلب پاکی و درستکاری موسی را اثبات کرد و زمینه ای شد که دختر شعیب به پدر پیشنهاد کند او را برای چوپانی استخدام کند.
آموزه ها و پیام ها
برخی پی‌نوشت‌ها:1. راه رفتن انسان نشان دهنده ی شخصیت او است، چرا که راه رفتن اقسامی دارد، گاهی با تکبر، گاهی با وقار و فروتنی، گاهی تحریک آمیز و عشوه گرانه و گاهی با عفت و حیا راه می رود.هر کدام از این حرکت ها پیامد ها و پیام های خاص خود را دارد.
منبع: رضایی اصفهانی، محمد علی؛ (1387) پرسش های قرآنی جوانان: روابط دختر و پسر، قم، انتشارات پژوهش های تفسیر و علوم، چاپ سوم.

(5) سودای روی دوست، مرتضی آقا تهرانی، انتشارات موسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی ص 93 و 94، بخش علل و عوامل زمینه ساز دیدار
(6)حدیثی بی اندازه ارزشمند و عمیق و پرنکته و گوهرباری از رسول اکرم حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه را از کتاب شریف اصول کافی تقدیم میکنم و بعد به توضیحاتی پیرامون آن میپردازم:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عُثْمَانَ الْعَبْدِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه:
لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ وَ لَا نِیَّةَ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّةِ
الکافی، ج‏1، ص: 71، ح 9 بَابُ الْأَخْذِ بِالسُّنَّةِ وَ شَوَاهِدِ الْکِتَاب‏


رسول خدا (صلوات الله علیه) فرمودند:
هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد
و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد.

اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 90، ح9 (باب اخذ بقول پیغمبر (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) و شواهد قرآن)

نکته ی بنیادین این حدیث شریف این نیست که انسان باید کلامش با عمل همراه باشد و عملش هم بر اساس نیت الهی و خالص باشد
نکته ی بنیادین این حدیث شریف این است که عبودیت یعنی تبعیت از سیره 14 معصوم ولا غیر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

و نیت ما هم تا عمل به تبعیت از 14 معصوم نباشد معنای عبودیت را به خود نمیگیرد!

در تصریح این مطالب آیه شریفه ی ذیل را تقدیم میکنم:
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (80-نساء)
هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است. (80)


و همچنین این آیه شریفه ی:
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (31-آل عمران)
بگو: اگر خدا را دوست مى‏دارید
از من پیروى کنید
تا او نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد، که آمرزنده و مهربان است. (31)

و در چندین و چند آیه خداوند اطاعت از خود را پیوند زده است به اطاعت از رسولش و الوالامرش که ائمه علیهم السلام هستند:
قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ (32)
بگو: از خدا و رسولش فرمان ببرید. پس اگر رویگردان شدند، بدانند که خدا کافران را دوست ندارد. (32)

هر کس از سنت رسول خدا رویگردان شود بر طبق این آیه شریفه کافر است!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ (33)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و اعمال خویش را باطل مسازید. (33)

بر طبق صریح این آیه شریفه کسی که بر طبق سنت پیامبر عمل نکند اعمالش باطل است !!!!!!!!!!!


یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً (59)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولو الامر خویش فرمان برید. و چون در امرى اختلاف کردید اگر- به خدا و روز قیامت ایمان دارید- به خدا و پیامبر رجوع کنید. در این خیر شماست و سرانجامى بهتر دارد. (59)

ببینید دوستان اهل سنت چیزی دارند به نام استحسان استحسان از حسن می آید یعنی چیزی را خوب انگاشتن بدون اینکه از سنت پیامبر یا آیات قرآن در آن خبری داشته باشند
صرفاً به این علت که چیزی را امر مطلوب به اصطلاح عقلی میدانند آن را جزو احکام دینی می آورند و برای عمل بر طبق آن هم صواب و پاداش قائلند
نظیر بدعتهای متعددی که خلفای غاصب رسول خدا پس از ایشان بر خلاف صریح آیات قرآن و سیره ی نبی مکرم اسلام از خود ابداع کردند صرفاً به جهت اینکه از نظر عقل ناقصشان این عمل خوب بود
متأسفانه استحسان در سبک دین داری بسیاری از ما هم وجود دارد
یعنی در مورد دین خدا بدون آنکه از آیات و یا روایات حکمی در اختیار داشته باشیم نظر میدهیم و عمل هم طبق آن نظر هم میکنیم و فکر هم میکنیم که داریم خیلی عمل خوبی هم انجام میدهیم و پاداش هم خواهیم گرفت گاهی [b]فاجعه تا آنجا پیش میرود که در مورد دین خدا آیات و یا روایات داریم اما با به اصطلاح دلایل و توجیهات عقلی خلاف آن را درست می دانیم!


در صورت که صریح این روایت رسول اکرم میفرماید که: ریشه ی عبودیت در عملکردن به تبعیت از سنت رسول خدا است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد.
تبعیت و اطاعت محض از رسول الله و ائمه ی اطهار میشود عبودیت و اعمال ما هم اگر میخواهیم برای ما تقرّب آور باشد باید به نیت تبعیت از چهارده معصوم باشد تا با تولی به ولایت ایشان متولی به ولایت الله شویم و بر این اساس از ظلمات به نور سیر پیدا کنیم:
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (257-بقره)

و امکان ندارد بدون تولی به ولایت 14 معصوم کسی بتواند متولی به خدا شود به طور مستقیم
بر اساس صریح آیات قرآن:
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبیلاً (فرقان 57)
بگو: «من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم مگر کسى که بخواهد راهى بسوى پروردگارش برگزیند

... قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏... (شورى 23)
بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم جز دوست‏داشتن نزدیکانم [اهل بیتم‏]

بر اساس دو آیه فوق که در دعای ندبه هم آمده است
هر کس بخواهد راهی به سمت پروردگارش برگزیند باید اهل مودت و دوستیِ اهل بیت باشد (البته بدیهی است که از لوازم مودت و دوستی واقعی اطاعت از اوامر محبوب است و اوامر و نواهی ایشان نیز اوامر و نواهی خداوند است ) و غیر از مودت و تبعیت از اهل بیت راهی به سمت خدا نمیشود اتخاذ کرد
و البته همانطور که در تاپیک پذیرش ولایت علی علیه السلام شرط ایمان در ادیان پیش از اسلام!!
ذکر شد پذیرش ولایت امیرالمومنین در ادیان پیش از اسلام هم مطرح میشده و شرط مومن بودن افراد در آن ادیان نیز بوده است.


بنابر این نکته ی مهم دو چیز است:
یک:
چیزی که حسن عقلی صرفاً داشته باشد برای ما ولی بر مبنای آیات قرآن و سیره ی 14 معصوم نباشد تقرب آور نخواهد بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نکته ی مهم دوم:
همان عمل بر طبق سیره هم زمانی تقرب آور است که به نیت اطاعت و تبعیت از 14 معصوم صورت بگیرد!!!!!!!!!!!!!!

نکند مبغوضترین باشیم؟؟؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم 
بسم الله الرحمن الرحیم



امام سجاد علیه السلام:
الا و ان ابغض الناس الى الله من یقتدى بسنة امام و لا یقتدى باءعماله.
هشدار که مبغوضترین  مردم نزد پروردگار، 
کسى است که 
شیوه امامى را پیروى کند 
ولى از سیره عملى او پیروى ننماید.
(الکافى، 8: 234، ح 312.) 








أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ ﴿۲- عنکبوت﴾

آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها مى‏شوند و مورد آزمایش قرار نمى‏گیرند (۲)







وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ ﴿۱۱-حج﴾

و از میان مردم کسى است که خدا را بر حرفی [و در برخی شرایط] مى‏پرستد 
پس اگر خیرى به او برسد بدان اطمینان یابد 
و چون بلایى بدو رسد روى برتابد
در دنیا و آخرت زیان دیده است این است همان زیان آشکار (۱۱)







یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۲-صف﴾

کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۳-صف﴾

اى کسانى که ایمان آورده‏اید چرا چیزى مى‏گویید که انجام نمى‏دهید (۲)

نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید (۳)







امیرالمومنین علی علیه السلام:
لَعَنَ اللّه ُ الامرینَ بِالْمَعْروُف التارِکیِنَ لَهُ وَ النّاهیِنَ عَنِ الْمُنْکَر الْعامِلیِنْ بِهِ
خدا لعنت کند 
کسانی را که امر به معروف می کنند، ولی خود به آن پایبند نیستند 
و نهی از منکر می کنند، ولی خود مرتکب آن می شوند.
(نهج البلاغه خطبه 129/ بند 9 – فیض الاسلام).





امام حسین علیه السلام:
"الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم و اذا محضوا بالبلاء قلت دیانون" 
مردم بنده دنیا هستند 
و دین لقلقه زبانشان است، 
گرد دین می گردند تا وقتی زندگیشان تأمین باشد، 
و چون به بلایی آزمایش شوند، 
دینداران کم می شوند.
تحف العقول، ص 245