اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی (آل عمران - 31)
اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید.
همانطور که در آیه فوق مشاهده میفرمایید، طبق آیات خداوند، نشانه صدق محبت به خداوند، تبعیت کردن از سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله است.
از سوی دیگر مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید:
إنْ کُنْتُم تُحِبّونَ اللّه َ فأخْرِجوا مِن قُلوبِکُم حُبَّ الدُّنیا (غرر الحکم: حکمت 3747)
یعنی مولی امیرالمؤمنین هم نشانه صدق محبت به خداوند را خارج کردن حب دنیا از قلب میدانند.
اگر آیه و روایت فوق را کنار هم بگذاریم به چه نتیجهای خواهیم رسید؟
بله
با توجه به اینکه طرف نخست مشترک است (إنْ کُنْتُم تُحِبّونَ اللّه - اگر دوستدار خدا هستید) پس باید طرف دوم آیه و حدیث با هم مرتبط باشند.
ارتباطشان چه خواهد بود؟
بله
یعنی اگر میخواهیم حب دنیا را از دل خارج کنیم، باید به نیت تبعیت از رسول خدا طبق سخن و سنت و سیره آن حضرت عمل کنیم.
توجه داشته باشید که نیت تبیعت بسیار مهم است!
چرا؟
مثلا رسول خدا امانت دار بودند.
شخصی بگوید، من با عقل خود تشخیص دادم امانتداری خوب است یا اصلاً از امین بودن خوشم میآید، برای همین امانتدار هستم و نیتش در امانتدار بودن تبعیت از رسول خدا صلوات الله علیه و آله نباشد!
چنین کسی در حقیقت تابع نفس خود و تشخیص خود و میل خودش است!
طبق آیت الکرسی (1)، هر شخص برای اینکه عملش تقرب آور شود و او را از ظلمات کفر و شرک و نفاق به نور ایمان و توحید منتقل کند،میبایست در اعمال خود از خدا و اولیای خدا تبعیت کند!
به عبارت دیگر قبل از هر عملش باید بتواند به این دو سؤال جواب دهد:
به دستور چه کسی!
برای چه کسی!
در هر عملی که انسان از روی اختیار انجام میدهد (ولو اعمال به حسب ظاهر خوب!) اگر انسان به دستور خدا و اولیای خدا و برای رضایت خدا و اولیایش آن کار را انجام نداده باشد، یعنی آن عمل تحت ولایت خدا و اولیای خدا نبوده، هر عملی هم که تحت ولایت خدا و اولیای خدا نباشد، تحت ولایت طاغوت خواهد بود، خواه این طاغوت شیطان باشد، خواه شخص دیگری باشد و خواه نفس انسان باشد.
مثلاً بگوید من دروغ نمیگویم چون از دروغ بدم میآید.
این راستگویی او به خاطر میل نفسش است، نه اینکه چون خدا و اولیای خدا امر کردهاند من راست میگویم و آن شخص با راستگوییش در حقیقت نفس خود را اله (2) و خدای خود قرار داده (ولو برای عملی در ظاهر خوب) به همین دلیل با همان راستگویی از نور توحید و ایمان خارج به سمت ظلمات کفر و نفاق و شرک سیر میکند!
به همین نسبت نیز هر مقدار در اعمال کوچک و بزرگش نیت تبعیت از خدا و اولیای خدا را داشته باشد، با اعمال کوچک و بزرگش نیز دائم از ظلمت شرک و نفاق و کفر به سوی مراتب متعالی ایمان و توحید سیر میکند.
وقتی از سلمان علیه الرحمه پرسیدند چگونه منا اهل البیت (جزو اهل بیت) شدی، فرمود هوای نفسم را در خواست و میل و اراده رسول خدا و امیر مؤمنان فانی کردم. نخواستم مگر آنچه آنها خواستند. (3)
قرآن راز منا شدن و وصل شدن به اهل بیت علیهم السلام را تبعیت از ایشان (از روی محبت و معرفت) بیان میدارد و از قول حضرت ابراهیم میفرماید:
فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی (ابراهیم - 36)
هرکس از من تبعیت کند از من است.
چرا دو قید محبت و معرفت نیز باید ضمیمه تبعیت شود؟ چرا که این دو با هم (محبت و معرفت) باید ضمیمه تبعیت شوند تا تبعیت پایدار باشد!چرا که به گواه قرآن کریم و تاریخ هر گاه ایندو ضمیمه تبعیت شخصی نشده است، در یکی از پیچهای امتحان آن شخص لغزیده!
ابلیس که معرفت توحیدی داشت و به جهت تبعیت به مقامات عالیه رسیده بود، به جهت نقصان محبتش به خدا (در مقایسه با محبتش به خودش) در مقابل فرمان خدا ایستاد و هر چه رشته بود پنبه کرد.
همچنین بلعم باعورا که اسم بر اثر معرفت و تبعیتش اسم اعظم را نیز فراگرفته بود به جهت نقصان در محبتش به خدا و اولیایخدا (درمقایسه با محبتش به خودش) در مقابل حجت خدا حضرت موسی علیه السلام ایستاد و حتی حاظر شد آن محبوب خدا را نفرین نماید!
همچنان است اوضاع برخی از محبان بیبصیرت و کممعرفت اهل بیت علیهم السلام که به جهت همین نقصان در معرفت در پیچ امتحان در مقابل حضرات معصومین علیهم السلام ایستادند و خود را به هلاکت افکندند. چنانچه امیرمؤمنان نیز به این حقیقت تلخ صراحتاً اشاره میفرمایند. (4)
اما پس از بیان راز و شیوه منا اهل البیت شدن، برسیم به قسمت نخست عنوان این مقاله یعنی: رابطه پیشقدم شدن در سلام کردن و خروج حب دنیا از دل
همانطور که بیان شد اگر سعی کنیم سنت و سیره و سخن رسول خدا صلوات الله علیه و آله را فراگیریم و به نیت تبعیت طبق آن عمل کنیم میتوانیم به مررور حب دنیا که رأس و ریشه همه خطاها است (5) از دل خارج کنیم. (این امر یکی از انگیزههای مرحوم علامه طباطبایی برای تألیف کتاب گرانسنگ سنن النبی بوده است.)
حال هر قدر یک سنت و سخن و سیره رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند محبوبتر باشد، به نیت تبعیت عملکردن آن سنت در خارج شدن حب دنیا از دل ما تأثیر بیشتری خواهد داشت.
یکی از محبوبترین سنتهای رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد خداوند، سنت سبقت در سلام است.
به حَسَب ظاهر سنت سادهای است اما انجام آن تحت هر شرایط، ظرایفیدارد که اگر به آن اشاره شود عظمت آن را میرساند.
اولاً وقتی ما در مواجهه با همه (کوچک و بزرگ و پیر و جوان) سبقت در سلام داشته باشیم، رفتاری بر طبق تواضع انجام دادهایم.
دوماً وقتی ما در مواجهه با کسی که از نظر ما به ما ظلم کرده است یا به هر دلیلی با او قهر کردهایم سبقت در سلام پیدا می کنیم، این نیز یک رفتار بسیار پسندیده از سنت اسلام است.
سوماً در حدیث است که مؤمن در سلام سبقت میجوید و منافق منتظر می ماند تا به او سلام دهند (6)! یعنی میل به اینکه دیگران به ما سلام کنند از شعبههای نفاق در دل انسان است که با عمل ضد این میل در راستای خشکاندن این شعبه در قلب حرکت میکنیم!
و در حدیث بسیار تأملبرانگیز و جالبی از رسول خدا صلوات الله علیه و آله میخوانیم:
فقط در خصوص سلام کردن به حدیث ذیل توجه فرمایید:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یُسَلِّمُ عَلَى
النِّسَاءِ وَ یَرْدُدْنَ عَلَیْهِ السَّلَامَ وَ کَانَ أَمِیرُ
الْمُؤْمِنِینَ یُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ کَانَ یَکْرَهُ أَنْ
یُسَلِّمَ عَلَى الشَّابَّةِ مِنْهُنَّ وَ یَقُولُ أَتَخَوَّفُ أَنْ
یُعْجِبَنِی صَوْتُهَا فَیَدْخُلَ عَلَیَّ أَکْثَرُ مِمَّا أَطْلُبُ مِنَ
الْأَجْرِ»؛
رسول خدا صلوات الله علیه و آله به زنها سلام میکرد و جوابش را میدادند،
و
شیوه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) هم این بود که به زنها سلام میکرد و خوش نداشت
که به زنهاى جوان سلام کند و میفرمود: میترسم آوازش مرا خوش آید، و
زیادتر از آن اجرى که میجویم [گناه] به من رسد.
الکافی: ج2، ص648
چند آیه و حدیث مرتبط دیگر:
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
یَا کُمَیْلُ لاَ تَأْخُذْ إِلاَّ عَنَّا تَکُنْ مِنَّا.
ای کمیل، جز از ما فرماننپذیر و چیزی مگیر تا از ما باشی.
مستدرک الوسائل: ج15، ص166
رسول خدا (صلوات الله علیه) فرمودند:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عُثْمَانَ الْعَبْدِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه:لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ وَ لَا نِیَّةَ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّةِ.
هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد
و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز به اینکه برمبنای سنت باشد ارزش ندارد.
الکافی، ج1، ص: 71، ح 9 بَابُ الْأَخْذِ بِالسُّنَّةِ وَ شَوَاهِدِ الْکِتَاب
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (80-نساء)
هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است. (80)
(1) اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵۷ - بقره﴾
(2) أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ (23 - جاثیه)
(3)
(4) مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ، مُحِبٌّ غَالٍ
وَ مُبْغِضٌ قَالٍ. دو کس درباره من هلاک شدند: دوست غلو کننده و دشمن
کینه توز! (حکمت 117 نهجالبلاغه)
(5) رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: حب الدنیا رأس کل خطیئة. حب دنیا ریشه همه خطاهاست. (الکافی: ج2، ص315)
(6) رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله: الْمُؤْمِنُ یَبْدَأُ بِالسَّلامِ وَ الْمُنافِقُ یَقُولُ: حَتّى یُبدَأَ بی؛ مؤمن ابتدا به سلام مى کند و منافق منتظر سلام دیگران است. (کنز العمال: حکمت 778)
بمسه تعالی
قرآن و غدیر
در خطبه شریف غدیر، آیات متعددی وجود
دارد که مرتبط با ولایت، وصایت، خلافت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام پس از
رسول خدا صلوات الله علیه و آله است. این آیات را رسول الله صراحتاً در هنگام
ایراد خطبه بیان فرمودهاند. اما آیات مرتبط با خطبه غدیر منحصر به این آیات که در
خود خطبه بیان شده است نمیشود.
بنا بر روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام، حدود 50 آیه در قرآن کریم وجود دارد
که مربوط به واقعه غدیر میشود!
در این مختصر به یکی از آیات مرتبط با خطبه غدیر اشاره میشود که کمتر به آن
پرداخته شدهو به نقش ابلیس ملعون در واقعه غدیر اشاره دارد.
ابتدا آیه 20 سوره سبأ:
«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَریقاً
مِنَ الْمُؤْمِنینَ *
[آرى]! به یقین ابلیس گمان خود را درباره آنها محقّق ساخت که همگى از او پیروى
کردند جز گروه اندکى از مؤمنان.»
در روایات متعدد از حضرات معصومین در
منابع معتبر آمده است که این آیه درباره عکس العمل اصحاب پیامبر صلوات الله علیه و
آله در قبال اعلام ولایت و وصایت امیرالمؤمنین از سوی پیامبر صلوات الله علیه و
آله در روز غدیر است.
چنانچه پس از آنکه رسول الله فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولی * هر کس من
مولای او هستم، پس این علی مولای اوست.» ابلیس به عزت و جلال خداوند قسم خورد که
همه مسلمین را در خصوص ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام گمراه گرداند. «وَ لَقَدْ
صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ * به یقین ابلیس گمان خود را
درباره آنها محقّق ساخت که همگى از او پیروى کردند.»
اما خداوند بندگان خاص خود را استثنا کرد و فرمود که ابلیس در تلاش برای اغوا، راه
تسلطی بر این بندگان خاص خداوند ندارد، بنابر سخن حضرات معصومین علیهم السلام، این
بندگان خاص، شیعیان خالص اهل بیت علیهم السلام هستند!
به همین دلیل هم پس از این قسم ابلیس مبنی بر گمراه ساختن همه مسلمین، این آیه
نازل گشت:
«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ (سوره بنی اسرائیل – آیه 65) همانا تو را بر بندگان (خاص) من
تسلط نیست.»
امام صادق علیه السلام پس از نقل این مطالب میفرمایند:
پس از نزول این آیه در نفی توان ابلیس برای اغوای همه مسلمین، ابلیس فریادی کشید و
عفریتهایش به سوی او باز گشتند و گفتند: «ای سرور ما این فریاد دیگر برای چیست»؟
آن ملعون گفت: «به خدا از دست اصحاب علی است،
پروردگارا به عزّت و جلالت قسم گناهان را برایشان زینت میبخشم تا آنان را [بر اثر
اُنس و علاقه و عادت به گناه و کوچکشمردن گناهانشان] دشمن تو سازم.
حضرت در ادامه میفرماید:
قسم به خدایی که پیغمبر را به راستی مبعوث کرده است! همانا شیاطین در اطراف قلب
مؤمن بیش از زنبورند بر سر گوشت[1].
همچنین در روایت دیگری نقل شده است که:
ابلیس در صورت پیرمردی خوشظاهر نزد رسول خدا آمد و گفت:
«ای محمّد! چقدر اندک هستند کسانی که با تو بر سر آنچه درباره پسر عمویت علی (میگویی،
پیمان بستند»
که خداوند [این آیه را] نازل کرد: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ
فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ المُؤْمِنِینَ. به یقین ابلیس گمان خود را
درباره آنها محقّق ساخت که همگى از او پیروى کردند جز گروه اندکی از مؤمنین[2].
و در روایت دیگری از حضرت امام جعفر صادق
علیه السلام نقل شده است:
وقتی خداوند در آیه: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به
مردم ابلاغ کن! (مائده/۶۷).
در غدیرخم به پیامبر خود امر فرمود که علی را به عنوان امیرمؤمنان منصوب نماید،
آن حضرت فرمود: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست».
پس ابلیسها نزد ابلیس بزرگ آمده و خاک بر سر کردند، و ابلیس به ایشان گفت: «چرا
چنین میکنید»؟
گفتند: «این مرد امروز چنان گرهی بست که تا روز قیامت چیزی قادر به گشودن آن
نیست.»
پس ابلیس به ایشان گفت: هرگز چنین نیست!
زیرا کسانی که پیرامون او هستند، چند قول به من دادهاند و آنها خلاف وعدههای
خود عمل نمیکنند.
پس خداوند آیه: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ به یقین
ابلیس گمان خود را درباره آنها محقّق ساخت» را بر رسول خود نازل کرد[3].
با در نظر گرفتن این آیه و روایات تفسیری
ذیل آن بیش از پیش صحت این حدیث شریف که تاریخ هم صحت آن را گواهی میدهد مشخص میشود
که امام صادق علیه السلام فرمودند:
پس از رسول خدا صلوات الله علیه و آله همه مردم جز سه نفر مرتد شدند، مقداد، ابوذر
و سلمان؛ پس از آن مردم آرام آرام به این اصحاب حق ملحق شدند و حق را بازشناختند[4].
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة أمیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیهما السلام
[1] الصّادق عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُزَاعِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَال سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ یَذْکُرُ فِی حَدِیثِ غَدِیرِ خُمٍّ أَنَّهُ لَمَّا قَالَ النَّبِیُّ لِعَلِیٍّ مَا قَالَ وَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَهًًْ فَاجْتَمَعَتْ لَهُ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَهًُْ فَقَالَ وَیْلَکُمْ یَوْمُکُمْ کَیَوْمِ عِیسَی (وَ اللَّهِ لَأُضِلَّنَّ فِیهِ الْخَلْقَ قَالَ فَنَزَلَ الْقُرْآنُ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَهًًْ فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَهًُْ الْأُخْرَی فَقَالَ وَیْحَکُمْ حَکَی اللَّهُ وَ اللَّهِ کَلَامِی قُرْآناً وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لَأُلْحِقَنَّ الْفَرِیقَ بِالْجَمِیعِ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ) بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ قَالَ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَهًًْ فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَهًُْ الثَّالِثَهًُْ قَالَ وَ اللَّهِ مِنْ أَصْحَابِ عَلِیٍّ (وَ لَکِنَّ بِعِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ یَا رَبِّ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمُ الْمَعَاصِیَ حَتَّی أُبَغِّضَهُمْ إِلَیْکَ قَالَ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (وَ الَّذِی بَعَثَ بِالْحَقِّ مُحَمَّداً (لَلْعَفَارِیتُ وَ الْأَبَالِسَهًُْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَکْثَرُ مِنَ الزَّنَابِیرِ عَلَی اللَّحْمِ وَ الْمُؤْمِنُ أَشَدُّ مِنَ الْجَبَلِ وَ الْجَبَلُ یُسْتَقَلُّ مِنْهُ بِالْفَأْسِ فَیُنْحَتُ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا یُسْتَقَلُّ عَلَی دِینِهِ. (تفسیر (عیاشی): ج 2، ص 301 - البرهان فی تفسیر القرآن (علامه بحرانی): ج 3 ، ص 548 - تفسیر نور الثقلین: ج 3 ، ص 185 - تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب: ج 7 ، ص 446 - بحار الأنوار: ج 37 ، ص 164)
[2] رَوَی أَبُو سَعِیدٍ السَّمَّانُ بِإِسْنَادِهِ أَنَّ إِبْلِیسَ أَتَی رَسُولَ اللَّهِ فِی صُورَهًِْ شَیْخٍ حَسَنِ السَّمْتِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَا أَقَلَّ مَنْ یُبَایِعُکَ عَلَی مَا تَقُولُ فِی ابْنِ عَمِّکَ عَلِیٍّ (فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. (اقبال الاعمال (سید بن طاووس): ص458 - بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج۳۷، ص۱۳۵ – عوالم العلوم (علامه بحرانی): ج2، ص303)
[3] لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ (أَنْ یَنْصِبَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ) لِلنَّاسِ فِی قَوْلِهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِی عَلِیٍّ (بِغَدِیرِ خُمٍّ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَجَاءَتِ الْأَبَالِسَهًُْ إِلَی إِبْلِیسَ الْأَکْبَرِ وَ حَثَوُا التُّرَابَ عَلَی رُءُوسِهِمْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ مَا لَکُمْ فَقَالُوا إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ عَقَدَ الْیَوْمَ عُقْدَهًًْ لَا یَحُلُّهَا شَیْءٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ کَلَّا إِنَّ الَّذِینَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونِی فِیهِ عِدَهًًْ لَنْ یُخْلِفُونِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ الْآیَهًَْ. (تفسیر قمی: ج2، ص 201 - تفسیر صافی: ج4، ص 218 - تفسیر کنز الدقائق: ج10، ص 498 – تفسیر نور الثقلین: ج1، ص658 – تفسیر البرهان: ج4، ص519 – بحار الانوار: ج60، ص 185)
[4] اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلاَّ ثَلاَثَةَ نَفَرٍ اَلْمِقْدَادُ بْنُ اَلْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ اَلْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ اَلنَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ. ((اختصاص (شیخ مفید): ج1، ص6) – بحارالانوار (علامه مجلسی): ج34، ص274)
حضرت امام محمد باقر علیه السلام:
علی بن إبراهیم، عن أبیه، وعدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، ومحمد بن یحیى،
عن أحمد بن محمد، جمیعا، عن ابن محبوب، عن محمد بن النعمان الأحول، عن سلام بن المستنیر قال:
کنت عند
أبی جعفر (علیه السلام) فدخل علیه حمران بن أعین و سأله عن أشیاء فلما هم
حمران بالقیام قال لأبی جعفر (علیه السلام): أخبرک - أطال الله بقاءک لنا و
أمتعنا بک - أنا نأتیک فما نخرج من عندک حتى ترق قلوبنا و تسلوا أنفسنا عن
الدنیا و یهون علینا ما فی أیدی الناس من هذه الأموال، ثم نخرج من عندک
فإذا صرنا مع الناس و التجار أحببنا الدنیا؟
قال: فقال أبو جعفر (علیه السلام): إنما هی القلوب مرة تصعب و مرة تسهل.
ثم
قال أبو جعفر (علیه السلام): أما إن أصحاب محمد (صلى الله علیه وآله)
قالوا: یا رسول الله نخاف علینا النفاق قال: فقال: و لم تخافون ذلک؟ قالوا:
إذا کنا عندک فذکرتنا و رغبتنا وجلنا و نسینا الدنیا و زهدنا حتى کأنا
نعاین الآخرة و الجنة و النار و نحن عندک فإذا خرجنا من عندک و دخلنا هذه
البیوت و شممنا الأولاد و رأینا العیال و الاهل یکاد أن نحول عن الحال التی
کنا علیها عندک وحتى کأنا لم نکن على شئ؟
أفتخاف علینا أن یکون ذلک
نفاقا؟ فقال لهم رسول الله (صلى الله علیه وآله): کلا إن هذه خطوات الشیطان
فیرغبکم فی الدنیا و الله لو تدومون على الحالة التی وصفتم أنفسکم بها
لصافحتکم الملائکة و مشیتم على الماء.
سلام ابن مستنیر میگوید محضر امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ بودم که حمران ابن اعین وارد شد و چند سؤال از آن بزرگوار کرد.
در
هنگام خداحافظی گفت ای پسر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ خدا شما را
طول عمر عنایت کند و ما را بیش از این بهرهمند گرداند. خواستم وضع خود را
برایتان شرح دهم.
وقتی ما خدمت شما شرفیاب میشویم. هنوز خارج نشدهایم قلبمان صفائی پیدا میکند و مادیات و دنیا را فراموش میکنیم.
اما همینکه وارد اجتماع و تجارت و کسب میشویم باز به دنیا علاقه پیدا میکنیم.
امام ـ علیه السلام ـ فرمود:
قلب چنین است گاهی سخت و زمانی نرم میشود
سپس فرمود:
اصحاب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ به آن حضرت عرض میکردند:
ما میترسیم منافق باشیم.
پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ میپرسیدند به واسطه چه چیز؟
میگفتند:
وقتی خدمت شما هستیم ما را بیدار نموده به آخرت متمایل میفرمائید ترس به
ما روی میآورد دنیا را فراموش کرده بیمیل به آن میشویم. به طوری که گویا
با چشم آخرت و بهشت و جهنم را مشاهده میکنیم.
این حال تا موقعی است
که در خدمت شما هستیم. همینکه خارج شدیم به منزل که میرویم بوی فرزندان
به شامه ما میرسد خانواده و زندگی خود را که میبینیم حالت معنوی که از
محضر شما کسب کرده بودیم از دست میدهیم؛
آیا با این خصوصیات ما گرفتار نفاق نمیشویم.
رسول الله فرمود:
هرگز، این پیشامدها و تغییرات از وسوسههای شیطانی است که شما را به دنیا متمایل میکند.
به خدا سوگند اگر بر همان حال اولی که ذکر کردید #مداومت داشته باشید
ملائکه با شما مصافحه میکنند
و بر روی آب راه خواهید رفت!
الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج2، ص 243 و 242
امثال مهدی نصیری که امثال همین سخن را از عرفای حقه تکفیر میکنند در مواجهه با این حدیث شریف صحیح السند چه خواهند کرد؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الحریم
وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ [مائده - 5]
و هر کس به ایمان کافر شود عمل او تباه شده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
کفر به ایمان عبارت نسبتاً عجیبی است، در قرآن کریم،
کفر به طاغوت (آیه 256 سوره بقره)،
کفر به آیات خداوند (آیه 14 سوره نساء)
کفر به خدا، ملائکه، انبیا، کتب آسمانی و آخرت (آیه 136، سوره نساء)
کفر به قرآن (آیات 99 و 121 سوره بقره)
و کفر به معجزه خداوند (آیه 115 سوره مائده) آمده است.
اما تعبیر کفر به ایمان، تعبیر نسبتاً عجیبی است.
اگر به روایات معصومین علیهم السلام که یگانه تبیینگران حقیقی قرآن به گواه خود قرآن (آیات 44 و 64 سوره نحل) هستند رجوع کنیم در مییابیم که مقصود از ایمان در این آیه شریفه پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است.به عنوان نمونه در کتاب شریف بصائر الدرجات ابی حمزه از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که:
عَنْ أَبِیحَمْزَهًَْ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَر (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی:
وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ قَالَ تَفْسِیرُهَا فِی بَطْنِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِوَلَایَهًِْ عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ عَلِیٌّ (علیه السلام) هُوَ الْإِیمَان.
از امام باقر (علیه السلام) دربارهی آیه: [وَ مَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ * هر کس به ایمان کفر بورزد، پس تمام اعمالش نابود میشود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود] پرسیدم.
ایشان فرمود: «تفسیر آن در بطن قرآن این است که:
و هرکه به ولایت علی (علیه السلام) کفر ورزد،[پس اعمالش حبط و نابود است] و علی (علیه السلام) همان ایمان است».
بصائرالدرجات: ص ۷۷ - نور الثقلین: ج1، ص 595 - تفسیر کنز الدقائق: ج4، ص 45 - تفسیر البرهان: ج2، ص 253 - بحار النوار: ج35، ص 369
علامه طباطبایی پس از نقل این حدیث در تفسیر المیزان چنین بیان میدارد:
این معنا همانطور که خود امام (علیه السلام) فرمود بطن قرآن است که در مقابل ظهر آن
یا ظاهر آن است، ممکن هم هست که بگوئیم این گفتار
امام (علیه السلام) از باب جری است، یعنی تطبیق یک عنوان کلی بر مهمترین مصداق آن،
البته
این را هم بگوئیم که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) در آن روزی که- روز جنگ خندق- علی (علیه السلام)
را به جنگ با عمرو بن عبد ود روانه میکرد آن جناب را ایمان خواند، چون در
آن روز فرمود:
«برز الایمان کله الی الکفر کله * همه ایمان رفت به جنگ با همه کفر» «1»، و در این معنا [یعنی خطاب کردن امیرالمؤمنین به ایمان] روایات
دیگری نیز هست.
(1) بصائر الدرجات: ص 77 - بحارالانوار: ج 20، ص 215
تفسیر المیزان: ج5، ص352
بر این اساس با توجه به اینکه بنابر فرمایشات رسول خدا صلوات الله علیه و آله یکی از نامهای امیرالمؤمنین ایمان است، چنانچه در منابع اهل سنت نیز به آن تصریح شده، به عنوان نمونه کمال الدین دمیری در اثر معروف خود حیاة الحیوان الکبرى نیز به این حدیث نبوی در جنگ خندق اشاره کرده و آن را نقل کرده (در جلد 1، ص 387) حتی با استناد به خود منابع اهل سنت و این آیه از قرآن کریم نیز، بدون ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام، تمام اعمال نیک انسان حبط و نابود میگردد!
به چند روایت بسیار ارزشمند دیگر در تفسیر این آیه شریفه توجه فرمایید:
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله:
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
ما رأیت نعمة موفورة إلا وإلى جانبها حق مضیع.
وفور نعمت را در جایی ندیدم، مگر در کنار آن، حقی پایمال شده بود.
دراسات فی نهج البلاغه (محمد مهدی شمس الدین): ص ۴۰
مقام معظّم رهبری آیت الله سید علی خامنهای حفظه الله:
اینکه امیرالمؤمنین علیهالسّلام میفرماید:
«ما رأیت نعمة موفورة الّا و فی جانبها حقّ مضیّع»؛
یعنی هرجا شما دیدید ثروت انباشتهای به وجود آمده، بدانید در کنارش حقوق ضایعشدهی فراوانی وجود دارد؛
مظهر اصلی و مصداق عمدهاش همین است که کارگزاران و مسؤولان حکومت، با استفاده از نفوذ و قدرت، راحت بتوانند از امکانات عمومی استفاده کنند؛
بانکها راحت وام بدهند؛ مراکز گوناگون، امکان استفاده از زمین، آب، هوا، تجارت و وارد کردن و صادر کردن را در اختیار آنها بگذارند؛
ناگهان ببینید کسانی که دستشان از مال دنیا تا اندکی پیش خالی بود، ثروتهای گزاف پیدا کردهاند؛ ظاهر کار هم قانونی است...
بیانات به مناسبت عید نیمهشعبان (۳۰ مهر ۸۱)
این که امیرالمومنین ـ طبق نقل ـ میفرماید:
«ما رایت نعمه موفوره الا و فی جانبها حق مضیع»
یعنی هرجا شما دیدید ثروت انباشتهای به وجود آمده, بدانید در کنارش حقوق ضایع شده فراوانی هم وجود دارد؛
معنایش این است که اگر اموال از راه حلال بدست آید و حقوق واجب و مستحب آن داده شود، اینقدر روی هم جمع نمیشود.
اگر ثروتمندی در کنارش فقراء در مانده را ببیند و به آنها بیتوجه نماند طبعاً پولهای راکد خود را صرف فقرا میکند و ثروت انباشته شدهای پیدا نمیشود.
#تولید ثروت فراوان از راه صحیح عیب نیست و ارزش است،
مشکل آنجا است که ثروت #انباشته شود و در کنار آن جمعیت زیادی محروم باشند و ثروتمندان بیتوجه به محرومین به جمع ثروت ادامه دهند و آه و ناله اینها را نا دیده بگیرند.
نشریه پرسمان دانشجویی نهاد نمایندگی مقام معظّم رهبری در دانشگاهها: کد ۱/۱۰۰۱۰۹۱۲۵
حضرت امام رضا علیه السلام:
لا یجتمع المال الا بخصال خمس: ببخل شدید، و امل طویل، و حرص غالب و قطیعه الرحم و ایثار الدنیا علی الاخرة.
مال جمع نمی شود مگر با پنج خصلت:
با بخل شدید
و آرزوی دراز
و حرصی که (بر نفس انسان) غالب شده
و رهاکردن رسیدگی به نزدیکان
و ترجیح دادن دنیا بر آخرت.
خصال صدوق؛ ج۱، ص ۲۳۸
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
ان الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیاء أقوات الفقراء فما جاع فقیر الاّ بما متع به غنی و الله تعالی جده سائلهم عن ذلک.
خداوند سبحان در داراییهای توانگران روزیهای فقرا را واجب گردانید. پس فقیری گرسنه نماند، مگر به سبب آنچه توانگری به او نداده است و در روز رستاخیز خداوند متعال، آن اغنیا را به خاطر این کار مؤاخذه مینماید.
نهج البلاغه: حکمت ۳۲
حضرت امام جعقر صادق علیه السلام:
إن الناس ما افتقروا و لا احتاجوا و لا جاعوا و لا عروا إلا بذنوب الأغنیاء.
به راستی که مردم فقیر و نیازمند و گرسنه و برهنه نمیشوند مگر به واسطه گناه اغنیا و ثروتمندان.
الوافی: ج۱۰، ص ۵۰
آیا اگر کسی خمس و زکات و حقوق مالی واجبش را ادا کرد، دیگر هرگونه دلش خواست میتواند در اموالش دخل و تصرف کند؟!
پاسخ:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
إن اللّٰه فرض للفقراء فی أموال الأغنیاء فریضة لا یحمدون إلا بأدائها و هی الزکاة بها حقنوا دماءهم و بها سموا مسلمین
و لکن اللّٰه تعالى فرض فی أموال الأغنیاء حقوقا غیر الزکاة - فقال تعالى
فِی أَمْوٰالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ و الحق المعلوم غیر الزکاة و هو شیء یفرضه الرجل على نفسه فی ماله یجب علیه أن یفرضه على قدر طاقته و سعة ماله فیؤدی الذی فرض على نفسه إن شاء کل یوم و إن شاء کل جمعة و إن شاء فی کل شهر.
ابابصیر از یاران نزدیک امام صادق روایت میکند که: نزد امام جعفر صادق بودیم که برخی از ثروتمندان نیز همراه ما بودند.
آنان نام زکات را به میان آوردند،
امام صادق علیه السلام فرمود: پرداخت زکات چیزی نیست که به خاطر آن از صابحش تعریف و تمجید شود
بلکه زکات امری ظاهری است که به وسیله پرداخت آن... مسلمان نامیده میشود و اگر آن را بجا نیاورد نماز وی پذیرفته نخواهد شد.
در اموال شم ثروتمندان حقوقی #واجبی غیر از زکات وجود دارد!!
عرض کردم خداوند تو را خیر دهد چه حقوقی غیر از زکات در اموال وجود دارد که باید آن را به جای آوریم؟
فرمود: سبحان الله مگر نیشیندهای که خداوند عز و جل در قرآن میفرماید:
«و الذین فی اموالهم حق معلوم * للسائل و المحروم (معارج - ۲۴ و ۲۵) و کسانى که در اموالشان حقى معلوم است. براى سائل و محروم»
عرض کردم چه حقی بر گردن ما وجود دارد؟
فرمود همان چیزی است که شخص در مال خویش بر طبق وسعت روزی و توانش تعیین میکند که در پایان هر روز و یا هر جمعه و یا هر ماه آن را از مالش خارج میکند و به نیازمندان میدهد.
الکافی: ج۳، ص۴۹۹
خدای متعال میفرماید:
《قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ
کشته باد مردم دروغپرداز (ذاریات - ۱۰)》
شخصی گفت:
ما میتوانیم از معصوم هم انتقاد کنیم
و حال آن که این ادعا، #دروغبستن_صریح_به_خدا و آیات قرآنش است، چرا که به عنوان نمونه در آیه ۶۵ سوره نساء خدا میفرماید:
«وَ
رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ
ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ
وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا.»
به پروردگارت قسم که #مؤمن_نخواهند_بود مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور قرار دهند، سپس از #هر_حکمى که کردهاى [حتی] در دلهایشان احساس ناراحتى نکنند و کاملاً تسلیم باشند!
اطاعت که هیچ، جای خود دارد، خداوند میفرماید هر حکمی که پیامبر میدهد اگر در قلب و نفستان هم از آن حکم راضی نباشید #مؤمن_نیستید!! چه برسد به داشتن حق انتقاد به حکم معصوم!
برای مشاهده نظر مراجع و علما در مورد ادعای امکان نقد معصوم! میتوانید کلیک فرمایید.
آن شخص دوباره در سخن دیگری گفت:
پیامبر با کفار و مشرکین پیمان میبسته، آنها پیمان را میشکستند، بعد دوباره پیمان میبسته
و حال آنکه این به گواه تاریخ تهمتی آشکار و #دروغبستنی_صریح_به_رسول_خداست!
آیا پیامبر (صلوات الله علیه و آله) با پیمانشکنان دوباره پیمان میبست؟! پاسخ را با کلیک میتوانید متوجه شوید.
آن شخص سه باره و در سخن دیگری گفت:
امام حسین علیه السلام به ما درس مذاکره داد و در شب عاشورا با عمر سعد مذاکره کرد.
و این سخن به تعبیر یکی از برجستهترین اساتید تاریخ اسلام (استاد محمدحسین رجبی دوانی) به گواه اسناد متقن تاریخی، یکی از بدترین تهمتها و #دروغهایی بود که میشد به #حضرت_سید_الشهدا علیه السلام نسبت داد!
ایشان در سخنان خود بیان میدارد که ادعای مذاکره امام حسین (علیه السلام) با «عمرسعد» بدترین و خطرناکترین تحریف واقعه کربلاست!
همان شخص چهار باره و در سخنان دیگری، آنهم در زمانی که از مردم عدهای
کشته شده بودند و اموال بسیاری غارت شده بود و عصبانیت مردم در اوج بود با
قهقههای مثالزدنی و فراموش نشدنی ادعا کرد:
من هم مثل شما صبح شنبه فهمیدم
و حال آنکه جمال عرف معاون سیاسی وزیر کشور در گفتوگویی با وبسایت رویداد ۲۴ در این خصوص مطلب دیگری بیان کرد!
او در حاشیه این نشست در این باره گفت:
«زمانبندی طرح افزایش قیمت بنزین هم روز سهشنبه و هم روز چهارشنبه به رییس جمهور داده شده است.»
و ما نمیدانیم این شخص، چند دروغ بزرگ دیگر باید
به خدا
و رسول خدا
و ائمه اطهار علیهم السلام نسبت دهد
و چند دروغ بزرگ دیگر
به مردمش تحویل دهد
تا بتواند به عنوان #خرّاص نائل شود که خدا دربارهشان فرموده:
《قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ
کشته باد مردم دروغپرداز (ذاریات - ۱۰)》
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
ما رأیت نعمة موفورة إلا وإلى جانبها حق مضیع[1].
وفور نعمت را در جایی ندیدم، مگر در کنار آن، حقی پایمال شده بود.
مقام معظّم رهبری آیت الله سید علی خامنهای حفظه الله:
اینکه امیرالمؤمنین علیهالسّلام میفرماید:
«ما رأیت نعمة موفورة الّا و فی جانبها حقّ مضیّع»؛
یعنی هرجا شما دیدید ثروت انباشتهای به وجود آمده، بدانید در کنارش حقوق ضایعشدهی
فراوانی وجود دارد؛
مظهر اصلی و مصداق عمدهاش همین است که کارگزاران و مسؤولان حکومت، با استفاده از نفوذ
و قدرت، راحت بتوانند از امکانات عمومی استفاده کنند؛
بانکها راحت وام بدهند؛ مراکز گوناگون، امکان استفاده از زمین، آب، هوا، تجارت و وارد
کردن و صادر کردن را در اختیار آنها بگذارند؛
ناگهان ببینید کسانی که دستشان از مال دنیا تا اندکی پیش خالی بود، ثروتهای گزاف پیدا
کردهاند؛
ظاهر کار هم قانونی است...[2]
این که امیرالمومنین ـ طبق نقل ـ میفرماید:
«ما رایت نعمه موفوره الا و فی جانبها حق مضیع»
یعنی هرجا شما دیدید ثروت انباشتهای به وجود آمده, بدانید در کنارش حقوق ضایع شده
فراوانی هم وجود دارد؛
معنایش این است که اگر اموال از راه حلال بدست آید و حقوق واجب و مستحب آن داده شود،
اینقدر روی هم جمع نمیشود.
اگر ثروتمندی در کنارش فقرا در مانده را ببیند و به آنها بیتوجه نماند طبعاً پولهای
راکد خود را صرف فقرا میکند و ثروت انباشته شدهای پیدا نمیشود.
تولید ثروت فراوان از راه صحیح عیب نیست و ارزش است! کمتر کسی در عالم به قدر
امیرالمؤمنین علی علیه السلام تولید ثروت کرده است اما تولید ثروت حضرت برای
رسیدگی به محرومان بود و نه انباشت ثروت!،
مشکل آنجا است که ثروت انباشته شود و در کنار آن جمعیت زیادی محروم باشند و ثروتمندان
بیتوجه به محرومین به جمع ثروت ادامه دهند و آه و ناله اینها را نا دیده بگیرند[3].
حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام:
لا یجتمع المال الا بخصال خمس: ببخل شدید، و امل طویل، و حرص غالب و قطیعه الرحم و ایثار الدنیا علی الاخرة[4].
مال جمع نمیشود مگر با پنج خصلت:
با بخل شدید
و آرزوی دراز
و حرصی که (بر نفس انسان) غالب شده
و رهاکردن رسیدگی به نزدیکان
و ترجیح دادن دنیا بر آخرت.
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
ان الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیاء أقوات الفقراء فما جاع فقیر الاّ بما متع به غنی و الله تعالی جده سائلهم عن ذلک[5].
خداوند سبحان در داراییهای توانگران روزیهای فقرا را واجب گردانید. پس فقیری گرسنه نماند، مگر به سبب آنچه توانگری به او نداده است و در روز رستاخیز خداوند متعال، آن اغنیا را به خاطر این کار مؤاخذه مینماید.
حضرت امام جعقر صادق علیه السلام:
إن الناس ما افتقروا و لا احتاجوا و لا جاعوا و لا عروا إلا بذنوب الأغنیاء[6].
به راستی که مردم فقیر و نیازمند و گرسنه و برهنه نمیشوند مگر به واسطه گناه اغنیا و ثروتمندان.
آیا اگر کسی خمس و زکات و حقوق مالی واجبش را ادا کرد، دیگر
هرگونه دلش خواست میتواند در اموالش دخل و تصرف کند؟!
پاسخ:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
إن اللّه فرض للفقراء فی أموال الأغنیاء فریضة لا یحمدون إلا
بأدائها و هی الزکاة بها حقنوا دماءهم و بها سموا مسلمین
و لکن اللّه تعالى فرض فی أموال الأغنیاء حقوقا غیر الزکاة - فقال تعالى:
فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ و الحق المعلوم غیر الزکاة و هو شیء یفرضه الرجل
على نفسه فی ماله یجب علیه أن یفرضه على قدر طاقته و سعة ماله فیؤدی الذی فرض على نفسه
إن شاء کل یوم و إن شاء کل جمعة و إن شاء فی کل شهر[7].
ابابصیر از یاران نزدیک امام صادق روایت میکند که: نزد امام
جعفر صادق بودیم که برخی از ثروتمندان نیز همراه ما بودند.
آنان نام زکات را به میان آوردند،
امام صادق علیه السلام فرمود: پرداخت زکات چیزی نیست که به خاطر آن از صابحش تعریف
و تمجید شود
بلکه زکات امری ظاهری است که به وسیله پرداخت آن... مسلمان نامیده میشود و اگر آن
را بجا نیاورد نماز وی پذیرفته نخواهد شد.
در اموال شما ثروتمندان حقوقی واجبی غیر از زکات وجود دارد!!
عرض کردم خداوند تو را خیر دهد چه حقوقی غیر از زکات در اموال وجود دارد که باید آن
را به جای آوریم؟
فرمود: سبحان الله مگر نیشیندهای که خداوند عز و جل در قرآن میفرماید:
«و الذین فی اموالهم حق معلوم * للسائل و المحروم (معارج - 24 و 25) و کسانى که در
اموالشان حقى معلوم است. براى سائل و محروم»
عرض کردم چه حقی بر گردن ما وجود دارد؟
فرمود همان چیزی است که شخص در مال خویش بر طبق وسعت روزی و توانش تعیین میکند که
در پایان هر روز و یا هر جمعه و یا هر ماه آن را از مالش خارج میکند و به نیازمندان
میدهد.
پینوشتی تقدیم به همه ژنهای خوب:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ کَثِیراً مَا یَقُولُ: اعْلَمُوا عِلْماً یَقِیناً أَنَ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- لَمْ یَجْعَلْ لِلْعَبْدِ- وَ إِنِ اشْتَدَّ جَهْدُهُ، وَ عَظُمَتْ حِیلَتُهُ، وَ کَثُرَتْ مُکَابَدَتُهُ أَنْ یَسْبِقَ مَا سُمِّیَ لَهُ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ، وَ لَمْ یَحُلْ مِنَ الْعَبْدِ فِی ضَعْفِهِ، وَ قِلَّةِ حِیلَتِهِ أَنْ یَبْلُغَ مَا سُمِّیَ لَهُ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ. أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَنْ یَزْدَادَ امْرُؤٌ نَقِیراً بِحِذْقِهِ، وَ لَمْ یَنْتَقِصِ امْرُؤٌ نَقِیراً لِحُمْقِه[8].
مولی امیرالمؤمنین علی عیله السلام بسیار میفرمود:
این را به طور علم یقین بدانید که حقیقتاً ممکن نیست کسی با
داشتن آگاهی کامل از تمام رموز کار و کوشش و فعالیت، بتواند بر آنچه که در عالَم تقدیرِ
خدا، برایش مقرّر شده پیشی بگیرد
و بیش از آن مقدارِ مقدّر را رزق خود گرداند.
ای مردم! همان هرگز ممکن نیست کسی بر اثر هوشمندیش به قدر نقیری (فرورفتگی روی هسته
خرما) بر آنچه خدا مقرّر کرده بیفزاید و ممکن نیست کسی بر اثر کمفهمیاش به قدر نقیری
از آن روزی که خدا مقدّر خدا کمتر بهره ببرد.
زمانی که به قارون گفته شد:
«أَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ (سوره قصص - آیه ۷۷)
همانگونه که خدا به تو احسان کرده تو نیز به دیگران احسان کن!»
در پاسخ گفت:
«إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی (سوره قصص - آیه
۷۸)
جز این نیست که این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آوردهام!»
پس هر کس در پاسخ به اینکه چرا پولدار هست و به دیگران هم کمک
نمیکند بگوید:
زرنگیم هست، دانشم هست، هوشم هست، تلاش و پشتکار خودم هست، عرضه خودم هست، تواناییهای
خودم هست،
ژن خوب داشتم برای خودش یکپا قارون هست[9]!!!
خداوند میفرماید مال و ثروت نتیجه احسان خداست نه تلاش و کوشش و دانش شما!
خودِ توفیق اون هوش رو کی به شما داده؟
توان و تدبیر رو کی به شما داده؟
این اشخاص رو که در رشد اقتصادی شما تأثیرداشتن کی بر سر مسیر زندگی شما قرار داده؟
آیا ذاتی خودت هست این هوش و استعداد و توان؟
اگر ذاتی خودت هست، پس چرا سنت رفت بالا همش دونه دونه از دست میره؟
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
إنَّ اللّهَ تَعَالى وَسَّعَ فِی أرزَاقِ الْحَمْقى لِیَعتَبِرَ الْعُقَلَاءُ وَ یَعلَموا أنَّ الدُّنْیَا لَیسَ یُنَالُ مَا فیها بِعَمَلٍ و لَا حِیل[10].
همانا خداوند بدین خاطر در روزى افراد احمق و نادان وسعت فراوان بخشیده است تا عاقلان خردمند عبرت بگیرند؛ و بدانند که دنیا و نعمتهایش چیزى نیست که بتوان با زرنگى و حیله و نیرنگ به دستش آورد.
پینوشتی برای پینوشت:
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله:
مَنْ أَکَلَ مَا یَشْتَهِی وَ لَبِسَ مَا یَشْتَهِی وَ رَکِبَ مَا یَشْتَهِی لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ حَتَّى یَنْزِعَ أَوْ یَتْرُک[11].
هر کس هر چه [دلش] خواست بخورد و هر چه دوست داشت بپوشد و هر
چه از مرکبها [نظرش را گرفت] سوار شود، خداوند [با نظر رحمت] به او ننگرد تا او بمیرد
یا آن کارها را وانهد.
خوب اگر خدا نظر رحمتش را از کسی به واسطه تبعیت از خواستههای نفسانی آن شخص بردارد چه میشود:
مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
اتباع الهوی فیصد عن الحق[12].
پیروی از هوای نفس آدمی را از (پذیرش) حق باز میدارد.
یعنی چه؟!
یعنی ولو که شخص مالش را از راه حلالِ حلال بدست آورده باشه، اگر هر کاری خواست باهاش
کرد، یعنی هر چه دلش خواست انجام داد، خونه و ماشین میلیاردی و لباس میلیونی و ...؛
یا در حد طبقه متوسط جامعه هر وقت هر چی دلش خواست خورد و تابع نفسش در شکمچرانی بود
و ... چه میشود؟!
میشود روزی بیاید که به واسطه تبعیت از هوای نفس و هوسهایش، دیگر تابع حق نشود، و
به مرور خط فکریش هم عوض شود و ...
انقلابیِ آمریکا ستیز دیروز میشود
لیبرال کدخداپرست امروز...
[1] دراسات فی نهج البلاغه (محمد مهدی شمس الدین): ص 40
[2] بیانات به مناسبت عید نیمهشعبان (30 مهر 81)
[3] نشریه پرسمان دانشجویی نهاد نمایندگی مقام معظّم رهبری در دانشگاهها: کد ۱/۱۰۰۱۰۹۱۲۵
[4] خصال صدوق؛ ج1؛ ص 238
[7] الکافی: ج3، ص499
[8] الکافی: ج۹۵، ص ۸۱
[9] برگرفته از تفسیر نور (محسن قرائتی): ذیل آیه ۷۸ سور قصص
[10] الکافی: ج۵، ص ۸۲
[11] تحف العقول (ابن شعبه حرّانی): ص 39
[12] امالی (شیخ مفید): مجلس ۴۱، حدیث ۱
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها - وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها[1]
به تحقیق که هر که خود را تزکیه کرد رستگارگشت و هر که آن را (به کفر و گناه) پلید
گرداند البته (در دو جهان) زیانکار خواهد گشت.
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
جَاهِدْ شَهْوَتَکَ وَ غَالِبْ غَضَبَکَ وَ خَالِفْ سُوءَ عَادَتِکَ
تَزْکُ نَفْسُکَ
وَ یَکْمُلْ عَقْلُکَ
وَ تَسْتَکْمِلْ ثَوَابَ رَبِّکَ[2].
با هوا و هوس خود جهاد کن،
بر خشمت مسلّط شو
و با عادتهاى بدِ خود مخالفت کن
تا نفست پاکیزه شود، عقلت به کمال برسد و از پاداش پروردگارت بهره کامل
ببرى.
قاعدتاً مخالفت با هوای نفس و تسلط بر خشم و غلبه بر عادتها بسیار سخت است!
فقط مورد سومش یعنی غلبه بر عادتها به فرموده امام حسن
عسکری علیه السلام مانند معجزه است! (رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ[3]))
و این سه مورد که بیان شد شرط لازم برای تزکیه نفس است که خداوند ما را به آن امر کرده
است!
خوب آیا راهی وجود دارد تا بتوانیم آن سه مورد، یعنی غلبه بر
خشم و هوای نفس و عادتهای بد را تحصیل کنیم تا به واسطه آن نفسمان تزکیه شود؟
بله
چه راهی:
مولی الموحدین
امام العارفین
سید المتقین
امیرالمؤمنین
اسد الله الغالب
غالب کل غالب
علی بن ابیطالب علیهما السلام در این خصوص فرموده:
جالِسِ الْعُلَماءَ
یزْدَدْ عِلْمُکَ وَ یحْسُنْ اَدَبُکَ
وَ تَزْکُ نَفْسُکَ[4].
با علما همنشین باش و مجالست کن،
تا علمت زیاد و ادبت نیکو
و نفست تزکیه شود.
مجالست با کدام عالم؟
کدام عالمش هم در بیان حضرات معصومین علیهم السلام السلام آمده است:
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله:
لا تَجْلِسوا مَعَ کُلِّ عالِمٍ، اِلاّ عالِماً یَدْعوکُمْ مِنْ الخَمْسِ اِلى الْخَمْسِ: مِنَ الشَّکِّ اِلَى الْیَقینِ، وَ مِنَ الْعَداوَهِ اِلَى النَّصیحَهِ وَ مِنَ الْکِبْرِ اِلَى التَّواضُعِ وَ مِنَ الرّیاءِ اِلَى الاِْخْلاصِ وَ مِنَ الرَّغْبَهِ اِلَى الزُّهْدِ[5].
با هر عالمى ننشینید، مگر عالمى که شما را از پنج چیز به پنج
چیز دعوت کند:
از شکّ به یقین،
از دشمنى به خیرخواهى،
از تکبّر به تواضع،
از ریا به اخلاص و
از علاقه به دنیا به بىرغبتی به آن.
همچنین ایشان در حدیث دیگری در این خصوص میفرمایند:
قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ تَحَبَّبُوا
إِلَى اللَّهِ وَ تَقَرَّبُوا إِلَیْهِ قَالُوا یَا رُوحَ اللَّهِ بِمَا ذَا نَتَحَبَّبُ
إِلَى اللَّهِ وَ نَتَقَرَّبُ قَالَ بِبُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِی وَ الْتَمِسُوا رِضَا
اللَّهِ بِسَخَطِهِمْ
قَالُوا یَا رُوحَ اللَّهِ فَمَنْ نُجَالِسُ إِذاً قَالَ
مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ
وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ
وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُهُ[6].
حضرت عیسی علیه السلام به حواریون گفت:
خود را نزد خدا محبوب سازید و به او نزدیکی جوئید.
حواریون گفتند: ای روح الله چگونه نزد خدا محبوب شده و به او نزدیک شویم؟
فرمود: با در دل داشتن بغض گناهکاران و رضایت خدا را نیز با خشم گرفتن بر گناهکاران
بطلبید.
گفتند: ای روح الله با چه کسانی نشست و برخاست کنیم؟
فرمود: کسی که
دیدنش شما را به یاد خداوند بیندازد
و سخنش بر دانش شما بیفزاید
و کردار او شما را به آخرت ترغیب کند.
* * البته این به آن معنا نیست که باید مجاهده با نفس و مراقبه و
محاسبه را تعطیل کرد؛ بلکه مقصود توجه دادن به اهمیت مجالست با عالم عامل
حقیقی و علمای ربانی است که اگر خدا نصیب کرد قدر این نعمت عظیم را
بدانند!!
مقاله اول با عنوان:
The Positive Effects Of Nature On Your Mental Well-Being
تأثیرات مثبت طبیعت بر بهزیستی ذهنی شمامراکز بزرگ حجامت در نیویورک و لندن!!! (گزیدههایی از برنامه راز در موضوع طب سنتی)
4. اعراض مردم از مصرف مواد کارخانهای و اقبال ایشان به محصولات ارگانیک از خوارکی گرفته تا پوشاک و... (چقدر مغازههای محصولات سنتی در محلات دوباره رواج یافته است...)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ
نَفْسَهُ[1]
کیست که از آئین ابراهیم روی بگرداند،
مگر کسی که خود را (فریب داده و) به سفاهت بزند؟
در حدیث جنود عقل و جهل امام صادق علیه
السلام «حلم» صفتی از جنود عقل بیان شده که نقطه مقابلش «سَّفه» معرفی شده است!!
«وَ الْحِلْمُ وَ ضِدَّهَا السَّفَهَ[2]- حلم
و ضد آن سفاهت»
حلم آن ملکهای است که وجودش باعث میشود
تا قوه غضبیه به شکل افسار گسیخته، بیجا و بیموقع عمل نکند،
بنابر این نقطه مقابل این صفت یعنی حلم
که میشود «سَفَه» که در کتب
لغت[3] به
معنای خفت و سبکی، در مقابل
آن سکون و بردباری است، ملکهای است که به واسطه آن، نفس در مواجهه با ناملایمات
سازگار نباشد و بدون کنترل قوای عاقله و از روی جهالت، به
شکلی افسار گسیخته، بی موقع و بیجا غضبش به جوش آید و خوددار نباشد.
خلاصهاش به زبان خودمانی، سفیه از
مهمترین نشانههاش اینه که زود جوش بیاره و عصبانی بشه و کنترلش رو از دست بده!!
حالا میرسیم به حدیث بسیار تأمل برانگیز
حضرت امام هادی علیه السلام:
إِنَّ اَلظَّالِمَ اَلْحَالِمَ یَکَادُ
أَنْ یُعْفَى عَلَى ظُلْمِهِ بِحِلْمِهِ وَ إِنَّ اَلْمُحِقَّ اَلسَّفِیهَ یَکَادُ
أَنْ یُطْفِئَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفَهِهِ[4].
به راستی که شخص ظالمی که حلیم است [و خشم خود را بروز نمیدهد]
بسا ممکن است که به واسطه حلمش بخشیده شود،
اما شخص صاحب حقی که سفیه باشد [و زود
از کوره در برود و افسارگسیخته عصبانی شود ولو که مظلوم هم واقع شده باشد] بسا که
ممکن است به واسطه سفاهتش [و اعمال و گفتاری که به واسطه زود از کوره دَر رفتن و
عصبانی شدنش انجام میدهد] نور حقش را نیز خاموش کند.
نکته پایانی و قابل توجه این است که زود عصبانی شدن و از کوره
در رفتن تنها یکی از مصادیق سفاهت است! (البته مهمترین مصداقش است که در حدیث جنود
عقل و جهل هم مقابل حلم واقع شده!) اما تنها مصداق نیست!
به عنوان نمونه در احادیث آمده که
کسی که با زیردست ظالمانه برخورد میکند و در مقابل بالادست خود را خوار و زبون
نشان میدهد[5]
و یا اینکه از فرومایگان و افراد پست پیروی کند و با گمراهان همنشینی کند[6]
نیز از مصادیق مهم انسان سفیه برشمردهاند.
بر این اساس ظالمانی چون معاویه که در تاریخ آمده حلیم بودهاند و زود از کوره در نمیرفتند،
با توجه به اینکه سایر مصادیق سفاهت را در خود داشتهاند (نظیر ظلم به زیر دست و
پیروی از فرومایگان و همنیشینی با گمراهان) جزو سفیهان نیز به شمار می روند، یعنی
هم ظالم هستند و هم سفیه!
اما مهمترین نکته این حدیث شریف این است
که زود از کوره در رفتن و عصبانی شدن و کنترل
قوای خشم و غضب را نداشتن آنقدر ویرانگر و خطرناک است که باعث میشود شخصی که بر
حق است، نور حق خود را خاموش کند و به واسطه اعمال افسارگسیخته قوای خشم و غضبش از
مظلوم به ظالم تبدیل شود و از راه حق به راه باطل کشیده شود.
[1] سوره بقره – آیه 130
[2] الکافی: ج1، ص21
[3] تاج العروس، زبیدی، ج 9، ص 390. – (زبیدی گوید: السَّفیه: خفیف العقل.
[4] تحف العقول: ص 483
[5] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: إِنَّ السَّفَهَ خُلُقُ لَئِیمٍ یَسْتَطِیلُ عَلَى مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ یَخْضَعُ لِمَنْ [هُوَ] فَوْقَه. از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: سفاهت براستى خوى پستى است، صاحب آن بر زیر دستش گردن فرازى کند، و بر بالا دست خود زبونى کند. (الکافی: ج2، ص322)
[6] حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام: الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ ع لِلْحَسَنِ ابْنِهِ ع فِی مَسَائِلِهِ الَّتِی سَأَلَهُ عَنْهَا یَا بُنَیَّ مَا السَّفَهُ فَقَالَ اتِّبَاعُ الدُّنَاةِ وَ مُصَاحَبَةُ الْغُوَاةِ. در پاسخ به سؤال : سبکسرى چیست؟ ـ فرمود : دنباله روى از فرومایگان و همنشینى با گمراهان. (الکافی: ج2، ص 642)