او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

آثار مخرّب علاقه به کسی که منحرف است، ولو که اثری با ظاهر مناسب داشته باشد

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

أَنَّهُ خَرَجَ ذَاتَ لَیْلَةٍ مِنْ مَسْجِدِ اَلْکُوفَةِ مُتَوَجِّهاً إِلَى دَارِهِ وَ قَدْ مَضَى رُبُعٌ مِنَ اَللَّیْلِ وَ مَعَهُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ کَانَ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ فَوَصَلَ فِی اَلطَّرِیقِ إِلَى بَابِ رَجُلٍ یَتْلُو اَلْقُرْآنَ فِی ذَلِکَ اَلْوَقْتِ وَ یَقْرَأُ قَوْلَهُ تَعَالَى:
«أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً یَحْذَرُ اَلْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (زمر:۹)»
بِصَوْتٍ شَجِیٍّ حَزِینٍ فَاسْتَحْسَنَ ذَلِکَ کُمَیْلٌ فِی بَاطِنِهِ وَ أَعْجَبَهُ حَالُ اَلرَّجُلِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَقُولَ شَیْئاً فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ قَالَ:
یَا کُمَیْلُ لاَ تُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ اَلرَّجُلِ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ اَلنَّارِ وَ سَأُنَبِّئُکَ فِیمَا بَعْدُ
فَتَحَیَّرَ کُمَیْلٌ لِمُشَافَهَتِهِ لَهُ عَلَى مَا فِی بَاطِنِهِ وَ شَهَادَتِهِ لِلرَّجُلِ بِالنَّارِ مَعَ کَوْنِهِ فِی هَذَا اَلْأَمْرِ وَ فِی تِلْکَ اَلْحَالَةِ اَلْحَسَنَةِ ظَاهِراً فِی ذَلِکَ اَلْوَقْتِ فَسَکَتَ کُمَیْلٌ مُتَعَجِّباً مُتَفَکِّراً فِی ذَلِکَ اَلْأَمْرِ
وَ مَضَى مُدَّةٌ مُتَطَاوِلَةٌ إِلَى أَنْ آلَ حَالُ اَلْخَوَارِجِ إِلَى مَا آلَ وَ قَاتَلَهُمْ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ کَانُوا یَحْفَظُونَ اَلْقُرْآنَ کَمَا أُنْزِلَ
وَ اِلْتَفَتَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ إِلَى کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ هُوَ وَاقِفٌ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ اَلسَّیْفُ فِی یَدِهِ یَقْطُرُ دَماً وَ رُءُوسُ أُولَئِکَ اَلْکَفَرَةِ اَلْفَجَرَةِ مُحَلَّقَةٌ عَلَى اَلْأَرْضِ فَوَضَعَ رَأْسَ اَلسَّیْفِ مِنْ رَأْسِ تِلْکَ اَلرُّءُوسِ وَ قَالَ:
یَا کُمَیْلُ! «أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً (زمر:۹)»
إِی هُوَ ذَلِکَ اَلشَّخْصُ اَلَّذِی کَانَ یَقْرَأُ فِی تِلْکَ اَللَّیْلَةِ فَأَعْجَبَکَ حَالُهُ
فَقَبَّلَ کُمَیْلٌ مُقَدَّمَ قَدَمَیْهِ وَ اِسْتَغْفَرَ اَللَّهَ وَ صَلَّى عَلَى مَجْهُولِ اَلْقَدْرِ.

امیرالمؤمنین علیه السلام، شبى به همراه کمیل که از بهترین شیعیان و محبان حضرت بود، از مسجد خارج و به سمت منزل مى‌رفتند، در راه به درِ خانه‌اى رسیدند که صاحب آن در دل شب قرآن تلاوت مى‌کرد و با صدایى حزین به این آیه رسید:
«أَمَّنْ‌ هُوَ قٰانِتٌ‌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ‌ سٰاجِداً وَ قٰائِماً یَحْذَرُ اَلْآخِرَةَ‌ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ‌ رَبِّهِ‌ قُلْ‌ هَلْ‌ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ‌ یَعْلَمُونَ‌ وَ اَلَّذِینَ‌ لاٰ یَعْلَمُونَ‌ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ‌ (زمر:۹)
آیا کسى که در دل شب سجود و قیام مى‌کند و از آخرت مى‌ترسد و رحمت حق را آرزو دارد و کسانى که مى‌دانند و نمى‌دانند یکسانند؟ جز این نیست که صاحبان عقل متذکر نمی‌شوند.»
کمیل در دل خود، این حال ظاهری او را تحسین کرد و حالت آن مرد او را به شگفتی واداشت ولى سکوت کرد و چیزى نگفت،
امام علیه السّلام به کمیل رو کرد و فرمود: صدا و حالت ظاهری این مرد، تو را به شگفتی وا ندارد، او از اهل دوزخ است و من بعدها از حقیقت این مطلب تو را با خبر خواهم کرد!
کمیل از خیالى که در دلش گذشت و سخن امام علیه السّلام متحیّر شد چرا که از آنچه در دلش گذشته بود چیزی به زبان نیاورده بود و با خود گفت:
چگونه کسى که در دل شب این‌گونه عبادت مى‌کند، اهل آتش است‌؟ ولى همچنان در سکوت و متعجّب بود، پس از گذشت مدتى دراز و واقع شدن جریان خوارج و کشته‌شدنشان به دست امام علیه السّلام، حضرت در میدان جنگ به کمیل رو کرد، در حالى که او ایستاده بود و خون از شمشیرشان مى‌چکید و سرهاى آن افراد ستمکار روى زمین افتاده بود، نوک شمشیرشان را روى یک سر بریده قرار دادند و به کمیل فرمودند: «أَمَّنْ‌ هُوَ قٰانِتٌ‌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ‌».
کنایه از این که این، سر همان شخصى است که در دل شب با آن حال خوشِ ظاهری، قرآن را تلاوت می‌کرد و تو در دل آن را تحسین کردی و از آن خوشت آمد!
در این هنگام کمیل پاى امام علیه السّلام را بوسه داد و استغفار کرد و بر آن امام که قدر و منزلتشان ناشناخته بود درود فرستاد.

إرشاد القلوب (دیلمی): ج۲، ص۲۲۶ - بحارالأنوار (علامه مجلسی):‌ ج۳۳، ص۳۹۹ - سفینة البحار (محدّث قمی):‌ ج۷، ص۵۳۷

این حدیث شریف را حسن بن محمد دیلمی، محدّث بزرگ قرن هشتم هجری در ارشاد القلوب نقل کرده است،
شیخ حر عاملی او را «فاضل، محدّث و صالح» خوانده است
و علامه مجلسی نیز از او با عنوان «شیخ عارف» یاد کرده است.

همچنین محدّث قمی نیز این حدیث شریف را در سفینة البحار خود به نقل از ارشاد القلوب نقل کرده است.
سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، از محدّث قمی به عنوان عالم، فاضل، محدث، واعظ، عابد و زاهد یاد کرده است.
علامه امینی نیز در کتاب الغدیر به مناسبت ذکر کتاب فیض القدیر فیما یتعلق بحدیث الغدیر، وی را از نوابغ و از بزرگان علم حدیث معرفی می‌کند.
علامه شعرانی هم در کتاب دمع السجوم وی را ادیبی بارع، محدثی خبیر و مطلع و در ضبط مطالب دقیق معرفی می‌نماید.
مرحوم امام خمینی رضوان الله علیه هم در شرح چهل حدیث، او را این گونه توصیف کرده است:
«الشّیخ العالم الجلیل المُتَعَبِّد الثّقة الثَّبت.
شیخ دانشمند، پای‌بند به دین و اهل تعبّد و قابل اعتماد و دارای خطای کم و منزه از دروغ.»

اما چرا این‌قدر این حدیث شریف مهم و مبنایی است؟!

اگر یک شخص منحرف بود (به خصوص انحراف اعتقادی!) علاقه‌ی به او، طبق این حدیث شریف (و البته بسیاری دیگر از آیات و روایات) تکویناً اثر دارد!
مثلاً فرض کنید یک خواننده‌ با صدایی بسیار خوش، یک دعا را بخواند! اما همین شخص با تمسخر و از حکم صریح اسلام در حرمت خوانندگی زن در برابر نامحرم انتقاد کند و آن را اشتباهی قلمداد کند که منجر به محرومیت و خسارت عظیم موسیقی و علاقه‌مندان به موسیقی است و این عقیده را هم علنی ابراز کند!
یا فرض کنید یک بازیگری که خود منحرف و اهل فسق است، نقش یکی از انبیا یا مؤمنان بزرگ را بازی کند!
یا یک نویسنده‌ی مطرح که کتاب‌های جذابی  برای کودکان و نوجوانان می‌نویسد، معتقد باشد همجنسگرایی حق طبیعی بشری است و هم در مصاحبه‌هایش علنی این را بیان کرده باشد و هم در آثارش شخصیت‌های همجنسگرا را با رویکرد تمجید و تأیید و ترویج خلق کرده باشد!
در اکثر مطلق این موارد، مخاطب تمایز بین خوش آمدن از اثر، با خوش آمدن از صاحب اثر برایش به شکل دقیق رخ نمی‌دهد!
یعنی نا خودآگاه ما علاوه بر علاقه به آن آثار، از صاحبان آن آثار (در این مثال‌ها یعنی خواننده و بازیگر و نویسنده) نیز خوشمان می‌آید و این‌جا همان‌جایی است که مخرّب‌ترین آثار را بر حقیقت ایمان در قلب ما می‌گذارد! بدون آنکه چندان متوجه باشیم!
این حدیث شریف و امثال آن در آیات و روایات نشان می‌دهد:
حتی اگر محتوای یک اثر خوب باشد! چنانچه از منشأ فاسد آن (به خصوص فساد  اعتقادی) صادر شده باشد، توجه قلبی و خوش‌آمد قلبی از آن، آثار تکوینی منفی و بسیار جدّی دارد!



برخی دیگر از آیات و روایاتی که مؤید این معناست:

لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ ﴿مجادله:۲۲﴾
هرگز نمی‌یابی قومی را که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و با این حال] کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده‏‌اند دوست بدارند، هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمَانِ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿توبه:۲۳﴾
اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند [آنان را] به دوستى مگیرید و هر کس از میان شما آنان را به دوستى گیرد آنان همان ستمکارانند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿مائده:۵۷﴾
اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید، کسانى را که دین شما را به ریشخند و بازى گرفته‏‌اند [چه] از کسانى که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [چه از] کافران دوست [خود] مگیرید و اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ ﴿مائده:۱﴾
اى کسانى که ایمان آورده‏ اید دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگیرید [به طورى] که با آنها اظهار دوستى کنید و حال آنکه قطعاً به آن حقیقت که براى شما آمده کافرند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿مائده:۵۱﴾
اى کسانى که ایمان آورده‏ اید یهود و نصارى را دوستان [خود] مگیرید [که] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستى گیرد از آنان خواهد بود، آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى ‏نماید (۵۱)



حضرت امام محمد باقر علیه السلام:
إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اَللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیْرٌ وَ اَللَّهُ یُحِبُّکَ وَ إِنْ کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اَللَّهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ وَ اَللَّهُ یُبْغِضُکَ وَ اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.
هر گاه بخواهی بدانی که در تو خیری هست، به دلت نظر کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصیت خدا را دشمن دارد، در تو خیر است و خدا هم تو را دوست دارد.
ولی اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصیت خدا را دوست دارد، در تو خیر نیست و خدا نیز تو را دشمن دارد.
و هر کسی همراه دوست خویش است.
الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۱۲۶

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
وَ قِیلَ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ فُلاَناً یُوَالِیکُمْ إِلاَّ أَنَّهُ یَضْعُفُ عَنِ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّکُمْ قَالَ هَیْهَاتَ کَذَبَ مَنِ اِدَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا .
امام صادق علیه السلام در پاسخ کسی که به ایشان گفت:
فلانی ولایت شما را دارد ولی نسبت به برائت از دشمنانتان سست است، فرمود:
دروغ می‌گوید آن‌که مدعی ولایت و محبت ماست، ولی از دشمن ما بیزاری نمی‌جوید.
 السرائر (ابن ادریس حلّی): ج۳، ص۶۴۰

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَعْلَمَ أَ مُحِبٌّ لَنَا أَمْ مُبْغِضٌ فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ وَلِیَّنَا فَلَیْسَ بِمُبْغُضٍ لَنَا وَ إِنْ کَانَ یُبْغِضُ وَلِیَّنَا فَلَیْسَ بِمُحِبٍّ لَنَا.
هر کس دوست دارد که بداند آیا دوستدار ماست یا دشمن ما، قلب خود را بیازماید (و به دل خود رجوع کند) اگر دوست ما را دوست بدارد، پس دشمن ما نیست و اگر دوست ما را دشمن بدارد، پس دوستدار ما نیست.
امالی (شیخ مفید): ص۳۳۴

رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله:
مَن أحَبَّنا کانَ مَعَنا یَومَ القِیامَةِ، ولَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ حَجَرًا لَحَشَرَهُ اللّه ُ مَعَهُ.
هر که ما را دوست بدارد، روز قیامت با ما خواهد بود. انسان حتى اگر سنگى را دوست بدارد، خداوند او را با همان سنگ محشور مى‌کند.
امالی (شیخ صدوق): ص۱۷۴

رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله:
الرَّجُلُ على دینِ خَلیلِهِ، فَلیَنظُر أحَدُکُم مَن یُخالِلُ.
انسان، به دین دوست خویش است. پس هر یک از شما باید بنگرد که با چه کسى دوستى مى‌کند.
امالی (شیخ طوسی): ص۵۱۸

در قبر از چه چیزها پرسش خواهند کرد، و در چه صورت می‌توانیم پاسخ این پرسش‌ها را بدهیم؟!


در قبر از چه چیزها پرسش خواهند کرد،
و در چه صورت می‌توانیم پاسخ این پرسش‌ها را بدهیم؟!


حضرت امام سجاد علیه السلام:

آن‌گاه که عمرت به پایان رسد و فرشتۀ مرگ جانت را ستانَد، و به تنهائى روانۀ گورت شدى، آن‌گاه  ...دو فرشته «منکر» و «نکیر» براى بازپرسى و آزمونى سخت به تو روى آورند.
هان!
همانا که آن دو (نکیر و منکر) ابتدا
از پروردگارى که او را مى‌پرستیدى سؤال کنند،
و نیز از پیامبرى که به سویت فرستاده شد،
و از دین و کیشت که بدان پایبند بودى،
و کتابى که تلاوت مى‌کردى،
و از امامت که طرفداریش مى‌نمودى،
و از عمرت پرسند که در چه سپرى ساختى،
و از مالت که از کجا آوردى و در چه راهى خرج کردى،
پس (تا زنده‌اى) تمام هوش و حواست را جمع کن، و براى خود فکرى کن، و پیش از آزمون و بازپرسى و امتحان، پاسخ را آماده کن،
چنانچه تو فردى با ایمان، و به دینت معرفت داشتی
و پیرو راستگویان بودی، و ولایت اولیای خدا را داشتید،
در این صورت
خداوند پاسخ صحیح را در فکر تو اندازد و زبانت را به حقّ‌ گویا سازد،
و به خوبى جواب گوئى، و حجّت و برهانت را در اندیشه‌ات جارى خواهد نمود و به بهشت و رضوان الهى بشارت یابى و فرشتگان با روئى گشاده و عطرى دل‌انگیز با شما روبرو مى‌شوند...

فَکَأَنْ قَدْ أَوْفَیْتَ أَجَلَکَ وَ قَدْ قَبَضَ اَلْمَلَکُ رُوحَکَ وَ صُیِّرْتَ إِلَى قَبْرِکَ وَحِیداً ...وَ اِقْتَحَمَ عَلَیْکَ مَلَکَاکَ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ لِمُسَاءَلَتِکَ وَ شَدِیدِ اِمْتِحَانِکَ
أَلاَ وَ إِنَّ أَوَّلَ مَا یَسْأَلاَنِکَ
عَنْ رَبِّکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَعْبُدُهُ
وَ عَنْ نَبِیِّکَ اَلَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکَ
وَ عَنْ دِینِکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَدِینُ بِهِ
وَ عَنْ کِتَابِکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَتْلُوهُ
وَ عَنْ إِمَامِکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَتَوَلاَّهُ
وَ عَنْ عُمُرِکَ فِیمَا أَفْنَیْتَ
وَ عَنْ مَالِکَ مِنْ أَیْنَ اِکْتَسَبْتَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقْتَهُ
فَخُذْ حِذْرَکَ وَ اُنْظُرْ لِنَفْسِکَ وَ أَعِدَّ اَلْجَوَابَ قَبْلَ اَلاِمْتِحَانِ وَ اَلْمُسَاءَلَةِ وَ اَلاِخْتِبَارِ
فَإِنْ تَکُ مُؤْمِناً عَارِفاً بِدِینِکَ
مُتَّبِعاً لِلصَّادِقِینَ
مُوَالِیاً لِأَوْلِیَاءِ اَللَّهِ
لَقَّاکَ اَللَّهُ حُجَّتَکَ وَ أَنْطَقَ لِسَانَکَ بِالصَّوَابِ فَأَحْسَنْتَ اَلْجَوَابَ وَ بُشِّرْتَ بِالْجَنَّةِ وَ اَلرِّضْوَانِ مِنَ اَللَّهِ وَ اِسْتَقْبَلَتْکَ اَلْمَلاَئِکَةُ بِالرَّوْحِ وَ اَلرَّیْحَانِ...

تحف العقول (ابن شعبه حرّانی): ص۲۴۹


در خصوص این بخش از حدیث شریف که از مهمترین شروط لازم برای اینکه انسان بتواند جواب نکیر و منکر را به درستی بدهد فرمودند:
مُتَّبِعاً لِلصَّادِقِینَ
پیروی کردن از صادقین.
باید دید این صادقین چه کسانی هستند:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ‌ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ[1]
اى کسانى ‌که ایمان آورده‌اید! از تقوای الهی پیشه کنید و با صادقان باشید.

این آیه از مبنایی‌ترین آیاتی است که مؤید شاکله‌ی اعتقادات تشیع است.
بر طبق این آیه شریفه، خداوند پس از دستور به رعایت تقوا خطاب به اهل ایمان، دستور می‌دهد بی‌قید و شرط و در همه‌ی شرایط و زمان‌ها مؤمنان در معیت و همراهی با صادقان باشند!
اینکه آیه نفرموده (کونوا من الصادقین - یعنی از صادقان باشید) بلکه فرموده: (کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ - یعنی همراه با صادقانه باشید) یعنی این صادقان در مرتبه‌ای از صدق قرار دارند که باقی مؤمنان، هر قدر هم که تقوا پیشه کنند، باز از زمره‌ی ایشان نمی‌توانند قرار بگیرند، چرا که اگر امکان نائل شدن به آن مرتبه از صدق وجود داشت، آیه می‌فرمود (کونوا من الصادقین - از صادقین باشید)

همچنین بی‌قید و شرط بودن امر به معیت و همراهی با این صادقان نیز گواه معصوم بودن این صادقان است، چرا که امر مطلق و بی‌قید خداوند به معیت و همراهی با کسی که معصوم نیست محال است‌‌.

همچنین مطلق بودن امر به معیت با این صادقان از حیث زمان نیز مؤید این حقیقت است که در هر زمان، حداقل یکی از این صادقان باید باشد که مؤمنین ضمن رعایت تقوا، مأمور هستند به همراهی مطلق و بی‌چون و چرا با این صادقان!

اما روایات تفسیری ذیل این آیه‌ی شریفه:

قندوزی عالم حنفی مذهب اهل سنت در ینابیع المودة، حدیث ذیل را به نقل از امیر مؤمنان در خصوص تفسیر این آیه ذکر کرده که حضرت فرمود:

آیا شما نمی‌دانید که هنگامی که این آیه نازل گشت:
سلمان از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید:
ای رسول خدا! این آیه عام است یا خاص؟
و حضرت در پاسخ فرمود:
به عموم مؤمنان امر شده که با صادقان منظور نظر آیه باشند و از این حیث آیه مصداق عام دارد.
اما در خصوص صادقین، پس خاص هست و مصداقش مختص برادرم علی که اوصیای بعد از او از فرزندانش است، تا روز قیامت و از این حیث آیه مصداق خاص دارد.[2]

در روایت دیگری نیز منقول از رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در خصوص شأن نزول این آیه چنین آمده است:
حسین سعید با سندی از ابوسعید روایت کرده که گفت:
هنگامی‌که آیه: اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، نازل شد، رسول خدا (صلی‌الله علیه‌و‌آله) رو به صحابه کرده و فرمود:
«آیا می‌دانید این آیه درباره‌ی چه کسی نازل شد»؟
...ابودجانه گفت: «ای رسول خدا (صلی‌الله علیه‌و‌آله) ما همه از صادقین هستیم که به تو ایمان آورده و تصدیقتان کردیم».
حضرت فرمود: «ای ابودجانه! چنین نیست؛ این آیه اختصاصاً در شأن پسر عموی من علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) نازل شده است، و او از راستگویان است».[3]

و در کتاب کافی شریف نیز چندین روایت در خصوص این آیه ذکر شده از جمله حدیث ذیل منقول از امام رضا علیه‌السلام:
مقصود از صادقان در این آیه، همان امامان علیهم‌السلام هستند که در طاعتشان صدّیق هستند.[4]


پانوشت:
[1] توبه:۱۱۹
[2] ثم قال علی علیه السّلام: أنشدکم اللّه أ تعلمون أن اللّه أنزل: یََا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللََّهَ وَ کُونُوا مَعَ اَلصََّادِقِینَ (توبه:۱۱۹)
فقال سلمان: یا رسول اللّه عامّة هذا أم خاصّة؟قال: أمّا المؤمنون فعامّة المؤمنین أمروا بذلک، و أمّا الصادقون فخاصّة لأخی علی و أوصیائی من بعده إلى یوم القیامة. (ینابیع المودة (قندوزی): ج۱، ص۳۴۴)
[3] ...فَقَالَ أَبُودُجَانَهًَْ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) کُلُّنَا مِنَ الصَّادِقِینَ قَدْ آمَنَّا بِکَ وَ صَدَّقْنَاکَ قَالَ لَا یَا أَبَادُجَانَهًَْ هَذِهِ نَزَلَتْ فِی ابْنِ‌عَمِّی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ... (تفسیر فرات الکوفی: ص۱۷۴)
[4] الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّهًُْ علیهم‌السلام وَ الصِّدِّیقُونَ بِطَاعَتِهِمْ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۰۸)





مهمترین سؤال روز قیامت...

مهمترین سؤال روز قیامت:

 

از یمن تا به شام معلوم است
هرچه دعواست پای نام علی‌است
[1]

 

روایاتی در خصوص آیاتی از قرآن کریم که همگی به مهمترین سؤال روز قیامت درباره‌ی حقیقت بس بلند و بسیار مهم اشاره دارند...

 

إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا[2]
به راستی که گوش و چشم و دل همه‌ی آن‌ها درباره‌ی آن مورد سؤال واقع می‌شوند.

 

وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ[3]
آن‌ها را [در کنار دوزخ] نگه‌دارید که باید مورد سؤال واقع شوند.

 

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ[4]
سپس در آن روز [همه شما] قطعاً و بی‌تردید درباره‌ی نعیم مورد سؤال واقع خواهید شد.

 

عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ - عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ  - الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ[5]
درباره چه چیز از یکدیگر سؤال می‌پرسند - از آن خبر بزرگ -که در باره آن با هم اختلاف دارند

 

 

حضرت امام‌ حسین علیه‌السلام نقل می‌کنند که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند:

این‌ها (یعنی برخی از اصحاب پیامبر) به منزله‌ی گوش و چشم و قلب من هستند و از آن‌ها درباره‌ی ولایت این جانشین و وصیّ من خواهند پرسید و به علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) اشاره کرد و سپس فرمود:
خداوند عزّوجلّ خود فرموده است: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا - به راستی که گوش و چشم و دل همه‌ی آن‌ها درباره‌ی آن مورد سؤال واقع می‌شوند.».
سپس فرمود: «قسم به عزّت پروردگارم! که همه‌ی امّت من روز قیامت ایستانده می‌شوند و درباره‌ی ولایت او مورد سؤال و بازخواست واقع می‌شوند و این معنی کلام خداوند است که می‌فرماید: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ - آن‌ها را نگهدارید که باید مورد سؤال واقع شوند[6]

 

 

علی‌بن‌حسین عبدی می‌گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام در (قنوت) نماز روز عید غدیر چنین می‌فرمود:

«خدایا! ای کسی که وعده­ات راست است و خلف وعده نمی‌کنی و ای خدایی که هر لحظه به کاری می‌پردازی، تو با پذیرش ولایت با اولیائت، نعمتت را بر ما تمام نمودی، آن اولیایی که بندگانت در مورد آنان بازخواست می‌شوند؛ زیرا خود فرمودی: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ - سپس در آن روز [همه شما] درباره‌ی نعیم مورد سؤال واقع خواهید شد.» و نیز فرمودی: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ - آن‌ها را[در کنار دوزخ] نگه‌دارید که باید مورد سؤال واقع شوند[7]

 

 

از ابوحنیفه (رئیس مذهب حنفی‌های اهل سنت!) نقل شده است که امام صادق علیه السلام به من فرمود:

«شنیده‌ام تو نعیم را در آیه‌ی: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ - سپس در آن روز [همه شما] درباره‌ی نعیم مورد سؤال واقع خواهید شد.» به غذای پاک و آب سرد در روز گرم تفسیر نموده‌ای؟
گفتم: «درست است».
فرمود: «اگر کسی تو را دعوت کند و غذای پاک و خوبی برایت بیاورد و آب سرد و گوارایی به تو بیاشامد بعد منّت بگذارد بر تو (و برای این از تو بازخواست کند)؛ همین‌طورکه این آیه را تفسیر می‌کنی، در مورد او چه می‌گویی و از نظر تو چه نوع آدمی است»؟
گفتم: «من او را بخیل می‌دانم».
فرمود: «آیا خداوند بخل می‌ورزد»؟
گفتم: «(خیر) اما پس نعیم در این آیه چیست»؟
حضرت فرمود: «دوستی با ما اهل بیت  پیامبر (صلی الله علیه و آله)»[8].



حضرت امام صادق علیه السلام:

خداوند عزّ‌وجلّ ارجمندتر و والامقام‌تر از آن است که غذایی به شما بخوراند و آن را برایتان روا برشمارد، سپس شما را از آن بازخواست کند. امّا او از نعمت وجود حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) و خاندان محمّد (علیهم السلام) که به شما عطا کرده، از شما سؤال خواهد کرد[9].

 

 

و در فرمایش دیگری از حضرت نقل شده:

خدا کریم‌تر از این است که خوراکی به شما دهد و شما را از آن بازخواست کند. ولی شما همه نسبت به نعمت وجود ما اهل بیت علیهم‌السلام مورد سؤال واقع می‌شوید که آیا آن را شناختید و حقّش را ادا کردید[10]؟

 

 

امیر مؤمنان علی علیه‌السلام:

من کسی هستم که مردم در روز قیامت از یکدیگر از ولایت من سؤال می‌کنند؛ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ - سپس به راستی که در آن روز قطعاً و بی‌تردید از آن‌ها درباره‌ی نعیم سؤال خواهند پرسید» من همان نعمت خداوند متعال هستم که به‌واسطه‌ی آن خداوند به مخلوقاتش نعمت داد[11].

 

 

همچنین حضرت در فرمایش دیگری فرمودند:

ابوحمزه ثمالی گوید: از امام باقر (علیه السلام) درباره‌ی تفسیر (عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ درباره چه چیز از یکدیگر سؤال می‌پرسند؟ از آن خبر عظیم) سؤال کردم.
فرمود: «علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) به اصحاب خود مکرر می‌ فرمود: به خدا سوگند! من آن خبر عظیم هستم که تمامی امّت‌ها درباره‌ی من اختلاف کردند. به خدا سوگند! خدای سبحان را خبری عظیم‌تر و بزرگتر از من نیست و برای پروردگار جهانیانی هیچ آیه‌ و نشانه‌ای از من بزرگتر  نیست»[12].

این حدیث شریف دو نکته بسیار مهم در خود دارد!
نکته‌ی اول این است:
چرا حضرت نفرمودند من آن خبر عظیمی هستند که امت اسلام در آن اختلاف کردند، بلکه فرمودند همه امت‌ها در آن اختلاف کردند؟
پاسخ اجمالی:
بر طبق آیات و روایات و حتی مستنداتی که همچنان در انجیل و تورات کنونی هم موجود است، هر پیامبری که مبعوث می‌شده، در کنار اخذ اقرار درباره‌ی توحید و معاد و نبوت خودش، مأمور بوده است که پیامبر آخرالزمان و وصی او را نیز به امتش معرفی کند و بر حقانیت آن دو نیز اقرار بگیرد؛ یعنی ولایت امیرالمؤمنین، نه فقط در اسلام، بلکه در همه‌ی ادیان گذشته نیز شرط ایمان بوده است.
مستندات مفصل مطلب فوق را می‌توانید إن‌شاء‌الله در شماره‌ی آتی مجله مشاهده فرمایید.

 

نکته دوم این است:
چرا با وجود اینکه مسلم است که بزرگترین آیه‌ی خداوند وجود مقدّس نبی اکرم هستند، امیرالمؤمنین فرمودند من بزرگترین آیه‌ی خداوند هستم؟
پاسخ اجمالی:
به گواه شیعه و سنی در آیه‌ی مباهله امیرالمؤمنین به منزله‌ی نفس نبی اکرم از سوی خداوند معرفی شده‌اند. یعنی حضرت امیر حقیقت باطنی نفس پیامبر هستند و یک حقیقت هستند؛ به عبارت دیگر وقتی می‌فرمایند من بزرگترین آیه و نشانه‌ی خداوند هستم، یعنی حقیقت باطنی نفس پیامبر بزرگترین آیه‌ و نشانه‌ی خداوند است.
مستندات مفصل مطلب فوق را می‌توانید نیز إن‌شاء‌الله در شماره‌ی آتی مجله مشاهده فرمایید.

 

 

ابوحمزه ثمالی گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: «فدایت شوم! شیعه از شما تفسیر این آیه را می‌پرسند: «عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ درباره چه چیز از یکدیگر سؤال می‌پرسند درباره‌ی آن خبر عظیم»! فرمود:
«اختیار با من است، اگر خواهم به آن‌ها می‌گویم و اگر خواهم نمی‌گویم»، سپس فرمود: «ولی من تفسیرش را برای تو می‌گویم». عرض کردم: «از چه از یکدیگر می‌پرسند»؟ فرمود: «این آیه درباره‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، آن حضرت (علیه السلام) می‌فرمود: «خدا را آیه‌ای بزرگتر از من نیست، خدا را خبری بزرگتر از من نیست»[13].



[1] شعر از احمد بابایی

[2] (اسراء:۳۶)

[3] (صافات:۲۴)

[4] (تکاثر:۸)

[5] (نبأ:۱تا۳)

[6] هُمُ السَّمْعُ وَ الْبَصَرُ وَ الْفُؤَادُ وَ سَیُسْأَلُوَن عَنْ وَصِیِّی هَذَا وَ أَشَارَ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عزّوجلّ یَقُولُ:  «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» ثُمَّ قَالَ: وَ عِزَّهْ رَبِّی إِنَّ جَمِیعَ أُمَّتِی لَمُوقَفُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهْ وَ مَسْئُولُونَ عَنْ وَلَایَتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عزّوجلّ: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.» (عیون أخبارالرضا (شیخ صدوق): ج۱، ص۳۱۳)

[7] عَلِیُّ‌بْنُ‌الْحُسَیْنِ الْعَبْدِیُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ الصَّادِقَ علیه السلام یَقُول: (فی صلاهْ الغدیر)، اللَّهُمَّ فَکَمَا کَانَ مِنْ شَأْنِکَ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ یَا مَنْ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ یَا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ أَنْ أَنْعَمْتَ عَلَیْنَا بِمُوَالَاهْ أَوْلِیَائِکَ الْمَسْئُولِ عَنْهَا عِبَادُکَ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ« وَ قُلْتَ: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.» (تهذیب الأحکام (شیخ طوسی): ج۳، ص۱۴۵)

 

[8] وَ قَدْ بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ آیَهْ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ هِیَ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» أَنَّهُ الطَّعَامُ الطَّیِّبُ وَ الْمَاءُ الْبَارِدُ فِی الْیَوْمِ الصَّائِفِ؛ قُلْتُ نَعَمْ. قَالَ لَهُ دَعَاکَ رَجُلٌ وَ أَطْعَمَکَ طَعَاماً طَیِّباً وَ أَسْقَاکَ مَاءً بَارِداً ثُمَّ امْتَنَّ عَلَیْکَ بِهِ مَا کُنْتَ تَنْسُبُهُ إِلَیْهِ قُلْتُ إِلَی الْبُخْلِ، قَالَ: أَ فَیَبْخَلُ اللَّهُ تَعَالَی؟ قُلْتُ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ: حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت. (بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج۱۰، ص۲۲۰)

[9] اللَّهُ أَکْرَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ یُطْعِمَکُمْ طَعَاماً فَیُسَوِّغَکُمُوهُ ثُمَّ یَسْأَلَکُمْ عَنْهُ وَ لَکِنَّهُ أَنْعَمَ عَلَیْکُمْ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله). (المحاسن (برقی)‌: ج۲، ص۴۰۰)

[10] اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُطْعِمَکُمْ طَعَاماً فَیَسْأَلَکُمْ عَنْهُ وَ لَکِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ عَنْ نِعْمَهْ اللَّهِ عَلَیْکُمْ بِنَا هَلْ عَرَفْتُمُوهَا وَ قُمْتُمْ بِحَقِّهَا. (دعائم الإسلام (قاضی نعمان مغربی): ج۲، ص۱۱۶)

 

[11] أَنَا عَمَ یَتَساءَلُونَ عَنْ وَلَایَتِی یَوْمَ الْقِیَامَهْ قَوْلُهُ تَعَالَی ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ أَنَا نِعْمَهْ اللَّهِ تَعَالَی الَّتِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَی خَلْقِهِ. (الفضائل (ابن شاذان):  ص۸۴)

[12] عَنْ أَبِی‌حَمْزَهْ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَر (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ عَمَّ یَتَساءَلُونَ فَقَالَ کَانَ أَمِیرُ‌الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ أَنَا وَ اللَّهِ النَّبَأُ الْعَظِیمُ الَّذِی اخْتُلِفَ فِی جَمِیعِ الْأُمَمِ بِأَلْسِنَتِهَا وَ اللَّهِ مَا لِلَّهِ نَبَأٌ أَعْظَمُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ آیَهْ أَعْظَمُ مِنِّی. (تفسیر فرات کوفی: ج۱، ص۵۳۳)

[13] عَنْ أَبِی حَمْزَهْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الشِّیعَهْ یَسْأَلُونَکَ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهْ عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ قَالَ ذَلِکَ إِلَیَ إِنْ شِئْتُ أَخْبَرْتُهُمْ وَ إِنْ شِئْتُ لَمْ أُخْبِرْهُمْ ثُمَّ قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ بِتَفْسِیرِهَا قُلْتُ عَمَّ یَتَساءَلُونَ قَالَ فَقَالَ هِیَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهْ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۰۷)

 

معرفی کتاب تعلّق اثر حکیم متفکّر آیت الله محی الدین حائری شیرازی رضوان الله علیه

از نظر من که همه‌ی کتاب‌های مرحوم محی الدین حائری شیرازی (شخصیتی که رهبر معظّم انقلاب با عباراتی نظیر عالم ربانی، متفکّر و مربی نفوس از ایشان یاد کرده‌‌اند) را از نظر گذرانده‌ام، مهمترین کتاب ایشان همین کتاب تعلّق است.

این کتاب، بسیار عمیق، متفاوت، تحوّل‌آفرین و فوق‌العاده جذاب است. می‌گوید که حقیقت انسان چیست و چگونه این حقیقت منشأ تحولات انسان است و جایگاه ابدی او را مشخص می‌کند.
در این اثر، مخاطب با انسان‌شناسی اسلامی و قرآنی آشنا می‌‌شود. اینکه از منظر قرآن کریم انسان چگونه موجودی است و مختصاتی از انسان ارائه می‌دهد که با بسیاری تصورات رایج از انسان و قابلیت‌ها و عوامل مؤثر بر سرنوشت او تفاوت‌های اساسی دارد.
در بین خیل انبوه کتاب‌هایی که در زندگی خوانده‌ام، این کتاب در میان ده کتاب اول از چهل کتابی است که بیشترین تأثیر را بر زندگی من داشته‌اند.
مطالبِ ذیلِ بسیاری از تیترهای هوشمندانه‌ی کتاب، بسیار تکان‌دهنده است و پیش‌فرض‌های ذهنی رایج مخاطبان را به چالش می‌کشد و افق‌های جدید به رویشان می‌گشاید.
مباحثی نظیر رابطه‌ی تعلق و مسئله نیت و ولایت، روش متفاوتِ درمان آفات اخلاقی توسط انبیا و حجت‌های خدا با روش‌های مرسوم. (مثلاً در ذیل این بحث، ایشان این حدیث علوی را شرح می‌کنند که حضرت می‌فرمایند: جُبن، حرص و بخل سه رذیله‌ی پراکنده هستند که ریشه‌ی همه‌ی آن‌ها سوء‌ظن به خداست! شرح این حدیث فوق‌العاده، تفاوت‌های بنیادین روش انسان‌سازی مکتب توحیدی اسلام را با سایر مکاتب اخلاقی و روانشناسی و... تبیین می‌کند و می‌نمایاند که چرا درمان حقیقی پایدار در هر شرایط، منحصر است در روش درمان بر مبنای توحید؛ یعنی تا شخص به این حقیقت نرسد که تنها خداست که نفع و ضرر می‌رساند و خداوند در هر حال برای بنده‌ی مؤمنش خیر تقدیر می‌کند، از جبن و ترس به شکل مطلق رهایی پیدا نمی‌کند و به همین ترتیب...)

ریشه بدبینی و سوءظن به خداوند یکی دیگر از تکان‌دهنده‌ترین و تأمّل‌برانگیزترین مباحث کتاب است که در ذیل بحث حب دنیا مطرح شده است، به عنوان نمونه ایشان در بخشی از مباحث ذیل این عنوان می‌فرمایند:
انسان با شکایت از خدا، دو کار می‌کند، یک سوء رفتار با خدا دارد و یک حُسن‌ظن و تعلق به خودش دارد. این دو وقتی در هم ضرب شد نتیجه‌اش اعتراض به خدا می‌شود؛ یعنی اعتراض به خدا حاصل جمع دو قضیه است یکی سوء رفتار بنده با حق و دیگری حُسن‌ظن انسان و تعلق انسان به خودش. من وقتی به خودم تعلّق دارم اجازه نمی‌دهم ایرادی به خودم وارد شود. خودم را همیشه مبرا و مُنزّه می‌دانم، ایرادی هست ولی من هم مُنزّه هستم. نتیجه چه می‌شود؟ در رابطه من و خدا بی‌تناسبی‌هایی مشاهده می‌شود که نتیجه سوء عمل من است و از طرفی هم من خودم را مبرا و مُنزّه می‌دانم، پس بر اثر حسن‌ظن به خودم، به خدا سوء‌ظن پیدا می‌کنم؛ یعنی نتیجه غرور و کبر و خوش‌بینی انسان به خودش به اضافه گناهانی که مرتکب شده است، بدبینی انسان به خدا می‌شود.

کتاب مشحون است از جملات ناب و تحلیل‌ها و تمثیل‌های بدیع و استفاده‌های شگفت‌آور از آیات و روایات؛ به عنوان نمونه بنگرید به عبارات ذیل:
انسان میوه‌اش را با گذشت می‌دهد، نه با امساک. چرا؟ چون این بوته در هر مرحله از رشدش، باید مرحله قبلی خود را رها کند تا زمینه برای مرحله بعدی وجود داشته باشد. تعلّقاتی که انسان در وسط راه پیدا می‌کند، به عنوان سنگ و مانع در راه هستند... (لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ (آلعمران:92)... هرگز به حقیقت بر و نیکی نخواهید رسید، مگر اینکه آنچه دوست دارید را (برای خدا) انفاق کنید)
انسان با تعلّق خود، یک نوع اتحاد دارد، یعنی به هر چه دل ببندد، همان می‌شود... وقتی دل به فانی ببندد، فانی است و وقتی دل به باقی ببندد باقی.
انسان زمانی ربّانی می‌شود که به ربّ خود تعلّق داشته باشد و زمانی نفسانی می‌شود که به نفس خود تعلّق پیدا کرده باشد.

یا این جملات بسیار تأمّل‌برانگیز ذیل عنوان: «نسبی‌گرایی؛ ابزار شیطان»
چیزی که انسان را به دل شبهات می‌برد، این است که به هر معنایی یک جنبه نسبیت بدهد و با آن خیر و شر را در عرض هم قرار دهد. حق و باطل را هم در یک قماش قرار دهد. شیطان وقتی می‌خواهد کسی را گمراه کند، ...یک کلمه نسبیت می‌آورد و بعد دو تا را با یک تیر می‌زند؛ برای اینکه حق را ریشه‌کن کند،‌ از حق نسبی و باطل نسبی دم می‌زند... حق مطلق را موهوم تلقی می‌کند و...

برخی دیگر از مباحث جالب توجه کتاب:
ملاک حقیقی عالم بود چیست؟
چرا فطرت با دنیا قانع نمی‌شود؟
چرا خداوند با مصیبت، به سمت تعلّقات انسان تیراندازی می‌کند؟
تقوا یعنی حفظ رابطه با کل هستی، یعنی مدیریت خشم و غضب و شهوت بر مدار عقل و شرع
چهار ویژگی اساسی جامعه بالنده در قرآن چیست که اگر این چهار ویژگی نباشد جامعه در خسران است؟
حرکت مبتنی بر آرزوی عقلانی با حرکت مبتنی بر آرزوی نفسانی چه تفاوت‌ها و نشانه‌هایی دارد؟


این کتاب برای هر کسی که می‌خواهد با حقیقت انسان بیشتر آشنا شود و بداند عامل اصلی حرکت به سمت شکوفایی و رشد، یا سقوط و گمراهی در انسان چیست و برای کسی که دغدغه دارد عمیقاً بداند که از کجا آمده است، آمدنش بهر چه بوده و به کجا می‌رود آخر، فلسفه خلقتش چیست،‌ راه حرکت به سمت این فلسفه خلقتش کدام است و پرسش‌هایی از این دست، یکی از بهترین گزینه‌هاست...!!!

معرفی و گزیده‌ای از کتاب خیمه خادمی اثر محمدرضا عابدینی از نشر دفتر نشر معارف

«در نظام اسلامی، اصل سبقت رحمت بر غضب، اصل محتوایی و حکم غالب است... در هیئت نیز باید اصل سبقت رحمت بر غضب در همه برنامه‌ها، چه در محتوا و چه در قالب، جاری و در تمام ارکان هیئت، حاکم باشد. حتی با مخالفان نیز باید این‌گونه باشیم... چرا که این کار برکات زیادی به ارمغان می‌آورد. آیت الله شیخ علی آقای پهلوانی (سعادت‌پرور)، به خانه یکی از اقوامشان رفته بود و دیده بود که هیئت دارند و شماری از ضد انقلاب‌ها هم به آن هیئت می‌آیند. به مسئول هیئت گفته بود:‌ «این چه هیئتی است که ضد انقلاب‌ها هم به آن‌جا می‌آیند؟» مسئول هیئت پاسخ داده بود:‌ «من که نمی‌‌توانم به این‌ها بگویم به هیئت نیایند، بالاخره هیئت امام حسین است. نمی‌توان جلوی در ایستاد و به یکی گفت بیا به دیگری گفت نیا!» ایشان هم گفته بود: «اشکالی ندارد، نمی‌گویم این‌طور بگو، اما مثلاً عکس امام و رهبری را در هیئت خود بگذار تا هر کسی که به هیئت می‌آید زیر پرچم ولایت سینه بزند. آن‌ها هم وقتی زیر پرچم ولایت بایستند و سینه بزنند اشکالی ندارد که بیایند. حال اگر خودشان نخواهند، نمی‌آیند.» در این نگاه،‌ در عین اینکه سبقت رحمت بر غضب است، از شرایطمان هم چشم‌پوشی نمی‌کنیم... در اینجا می‌توان از الگوی جاذبه و دافعه امام علی علیه السلام استفاده کرد که در کتاب جاذبه و دافعه علی علیه‌السلام نوشته شهید مطهری و در بیانات رهبر معظّم انقلاب بیان شده است. در این الگو، اگرچه اصول و ارزش‌ها شفاف‌اند و ذره‌ای از آن‌ها چشم‌پوشی نمی‌شود، اما در مقام عمل و مواجهه با افراد، اصل بر جذب حداکثری است. تسامح در عمل، برای کسانی که در ایمان ضعیف‌اند معنادادر است و خالص‌سازی به معنای دفع آنان نیست، بلکه به این معناست که با همراه شدن، ایمان و باور خودمان و آن‌ها را به مرور ارتقا دهیم و خالص‌تر کنیم. این روش انبیا و ائمه علیهم‌السلام است. ...مثلاً مرتبه حداقلیِ نمایشِ اصل اعتقاد به حکومت اسلامی و ولایت فقیه در هیئت، با نصب تصویر امام خمینی قدّس‌سرّه و رهبر معظّم انقلاب اتفاق می‌افتد. اما ممکن است مرتبه دیگری از آن، مثلاً اشعار و مداحی‌های سیاسیِ زیاد و بیان مسائل روز، دافعه ایجاد کند. در این صورت، باید ابتدا با تدبیر، باور سیاسی مخاطب هیئت را ارتقا داد و به موازات آن، رفته رفته با همراهی در این رشد و تعالی، شعارها و برنامه‌های هیئت را انقلابی‌تر کرد. مخاطب ابتدا باید به لحاظ معرفتی، به این باور برسد که عاشورا حادثه‌ای تاریخی نیست و نبرد حق و باطل همچنان ادامه دارد و سپس کم‌کم مصداق امروزی این جبهه‌ را با ملاک و معیار شناسایی کند. (کتاب خیمه خادمی، اثر محمدرضا عابدینی از نشر دفتر نشر معارف، ص122تا124) به نسبت تعداد زیاد کتاب‌هایی که با موضوع هیئت دیده‌ام، این اثر با اختلاف زیاد از همه‌ی آن‌ها بهتر، عمیق‌تر، کاربردی‌تر و جامع‌تر است! به مسائلی پرداخته که هم مبتلابه است، هم مخاطب را به افقی جدید می‌برد که با همان مسائل روزمره‌ و به ظاهر عادیِ مربوط با هیئت، به شکلی متفاوت و عمیق‌تر مواجه می‌شود. در کتاب علاوه بر استفاده‌ی عالمانه و بدیع از آیات قرآن و روایات، از بیانات بزرگانی چون رهبر معظّم انقلاب، شهید مطهری و به خصوص علامه طباطبایی (و المیزان ایشان) به خوبی بهره گرفته شده؛ زبان اثر، روان و کتاب‌سازی نیز شکیل و زیبا انجام شده است. استفاده‌ی به جا و نسبتاً پر تعداد از حکایت‌های واقعی، برگرفته از تاریخ انبیا و اولیاء و تاریخ معاصر، باعث شده تا کتاب علاوه بر ارتقای معرفتی، جنبه‌ی کابردی هم پیدا کند و مخاطب بتواند در پاسخ به این مسئله که حالا به طور مشخص باید چه کنیم، پاسخ‌هایی الهام‌بخش، کابردی، و تجربه‌شده و نه صرفاً انتزاعی داشته باشد! خواندن این کتاب را از دست ندهید، چه مسئول هیئت هستید، چه اگر اهل رفتن به هیئتید و چه اگر هر گاه به پرچم عزای سید الشهدا می‌رسید، نگاهی از سر محبت و ارادت به آن می‌اندازید... به قسمتی متن پشت جلد که به نوعی شرح وجه تسمیه کتاب هست توجه فرمایید: «بر خلاف «بیت» که محل بیتوته کردن و نشستن است، «خیمه» منزلی برای اقامه و تدارکی برای به پا خاستن است. خیمه‌های خادمی اباعبدالله (علیه‌السلام)، منزل تدارک و اقامه است، ...پس در آن‌ها هم حق باید شناسانده و اقامه شود، هم باطل باید شناسانده شود و دشمنان که در رأس آنان ابلیس ملعون است، بایستی در آن رسوا شوند...» برخی از مباحث مهم کتاب عبارتند از: نسبت هیئت و احیای امر اهل بیت علیهم السلام؛ نقش حب و بغض و مسئله ولایت در هیئت؛ وجوه تمایز هیئت‌ها؛ نقش نام‌گذاری و زمان و مکان هیئت در تأثیر و عملکرد آن‌ها؛ تبیین ابعاد مسئله جذب حداکثر در هیئت؛ اهمیت کار تشکیلاتی در هیئت؛ ارتباط سه مفهومِ نیت، تواضع و ولایت‌پذیری با مسئولان هیئت؛ مهمترین چالش‌های امروز هیئت‌ها؛ مهمترین مکاید ابلیس نسبت به هیئت‌ها؛ نسبت هیئت و مسائل جامعه؛ هیئت و خدمات اجتماعی؛ هیئت و اطعام؛ هیئت و جهاد تبیین؛ اهمیت و تأثیر ارتباط هیئت‌ها با یکدیگر. و اما از نظر بنده عمیق‌ترین و مهم‌ترین فصل کتاب که البته به نوعی میوه و حاصل تمام دیگر مباحث کتاب است، فصل مربوط به مسئله‌ی «هیئت و ظهور» است که مشتمل است بر چهار مبحث: نگاه تمدنی به هیئت، جریان عاشورا و نسبت آن با ظهور؛ هیئت و زمینه‌سازی برای ظهور و نسبت شعار قیام حضرت حجت «یا لثارات الحسین» با هیئت. گزیده‌ای که در ابتدای متن تقدیم شده است، برای آشنا شدن شما با حال و هوای محتوای کتاب است تا خود شما مقداری از مشک را ببویید و به گفته‌های عطار اکتفا نکرده باشید.

کوتاه سخنی در باب یوگا:

باسمه تعالی

کوتاه سخنی در باب یوگا:

برخی گمان می‌کنند که یوگا صرفاً ورزش است؛ برخی که اطلاعات بیشتری دارند، می‌پذیرند که یوگا یک آیین است مرتبط با هندوییسم، اما معتقدند که آسانا یوگا (asana yoga) که بخش مربوط به حرکات بدنی یوگا است، ورزش محسوب می‌شود.

فعلاً بنا ندارم در باب یوگا و چیستی و ریشه‌های پیدایش آن صحبت کنم، صرفاً در باب رایج‌ترین بخش یوگا، یعنی آسانا یوگا (asana yoga) چند نکته مبتنی بر منابع معتبر خود یوگا تقدیم می‌کنم.

در اینجا مستقیماً متن مرجع را در این خصوص ذکر می‌کنم بی هیچ توضیح و دخل و تصرّفی:

سلام خورشید: سوریا نامسکار

سلام‌های خورشیدی پایه و اساس بسیاری از تمرین‌های یوگای معاصر هستند، اما این حرکات در واقع یک آیین باستانی ودایی (کتاب مقدّس هندوها) هستند تا نوعی ورزش. در اساطیر هندو، سلام بر خورشید مجموعه‌ای از حالت‌های برازنده است که هنگام سحر، رو به طلوع خورشید و برای پرستش خدای خورشید انجام می‌شود.
این سلام سنتی، دارای 12 مرحله برای نشان دادن 12 مظهر خدای خورشید است. این توالی به طور کلی به روش سنتی و مذهبی انجام می‌شد، اما با گذشت سال‌ها، این تمرین که از ریشه‌های باستانی تکامل یافته است، امروزه بخشی جدایی‌ناپذیر از تمرین یوگا است[1].

«سوریا» در زبان سانسکریت به معنای خورشید است؛ در آیین هندو مقصود از سوریا، خدای خورشید است که یکی از پنج خدای اصلی است که برای تحقق برهمن لازم هستند[2].


به عنوان تکمله عرض کنم، انجام ولو ناآگاهانه‌ی این حرکات که در حقیقت پرستش خدای خورشید (به اسم ورزش یوگا) است، قطعاً دارای اثر وضعی و تکوینی است؛ عملی که شخص با اختیار خود انجام می‌دهد و یقین هم دارد که آن را به تبعیت از خدا و حجت‌های خدا انجام نمی‌دهد، چنین عملی کمترین اثرش این است که چون به تبعیت از خدا و اولیای خدا انجام نمی‌شود، شخص را از حصن ولایت الهی خارج می‌سازد و به همین دلیلِ خارج شدن از حصن الهی، شخص در برابر پدیده‌های آسیب‌زننده‌ با منشأ غیر ملموس و ماورای محسوسات (نظیر اجنه)، به شدّت آسیب‌پذیر می‌شود. خطرات متعددی را هم که اساتید یوگا برای حالت بیداریِ کندالینی (که حد اعلا و ثمره‌ی نهایی انجام تمرین‌های یوگا است) بر می‌شمارند، به جهت آسیب‌پذیری نسبت به همین نیروهای ماورایی است.


ابتدا برخی از علائم خطرناک بیدرای کندالینی (که میوه‌ی نهایی زحمات یوگی از تمرین‌های یوگای خودش است)، بنابر اظهار سایت‌های معتبر و تخصصی خود یوگا، ذکر می‌شود:

1)‌ احساس گرما یا سرمای فراگیر
2) ناراحتی و درد در مغز
3) نوسانات خلقی و مشکلات گوارشی
4)‌ مشکل در خواب یا اختلال در چرخه خواب
5)‌ تجربه درد و درد یا احساسات عجیب و غریب در نواحی مختلف بدن
6) تغییرات در فشار خون و ضربان قلب
7) درجات مختلف انرژی، از بی‌حالی عمیق تاحالت هیجان شدید
8) علائم مشابه تشنج
9)‌ ناتوانی لحظه‌ای در حرکت یا کنترل اعضای بدن
10) احساس انرژی عظیمی که در بدن جریان دارد
11) نوسانات خلقی که بسیار شدید و غیرقابل پیش‌بینی است
12) نگرانی‌ها و دوره‌های وحشت
13) افسردگی و عدم رضایت
14) کابوس‌های پر طنین
15) اضطراب شدید یا پارانویا[3]

این اشتراک و تشابه میان علائم هشداردهنده‌ی بیداری کندالینی با علائم جن‌زدگی، مطلقاً تصادفی نیست!



 

 

 

 

در اینجا به عنوان تکمله عرض می‌کنم که، نباید این‌گونه پنداشت که مردمان بت‌پرست در گذشته، صرفاً سنگ و چوب و فلزی را به شکل تمثال در می‌آوردند و عبادتی می‌کردند، بدون آنکه مطلقاً تأثیر و اثری از آن بت‌ها ببینند!

خداوند در آیه 41 از سوره‌ی سبأ پرده از حقیقت مهم و مغفول بر می‌دارد و می‌فرماید:

«قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (سبأ:41)
ملائکه [در روز قیامت] مى‌گویند: «منزّهى [از اینکه همتایى داشته باشى]! تنها تو ولىّ و سرپرست مایى، نه آن‌ها، [آن‌ها ما را پرستش نمى‌کردند] بلکه جنّ را پرستش مى‌نمودند و اکثرشان به آن‌ها ایمان داشتند.»

در این آیه سخن از کسانی است که در دنیا جنیان را می‌پرستیدند، اینکه فرموده «کانوا یعبدون» استمرار این مطلب را در طول تاریخ بشری می‌رساند، یعنی مکرر و مستمر کسانی بودند در دنیا که جنیان را می‌پرستیدند، حال چرا این پرستش جن از سوی برخی از انسان‌ها در این دنیا صورت می‌گرفته؟

پاسخ به این پرسش در آیه 128 از سوره‌ی انعام چنین بیان شده است:

«وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذی أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدینَ فیها إِلاَّ ما شاءَ اللَه إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ[4]

در آن روز که [خدا] همه‌ی آن‌ها را جمع و محشور مى‌سازد، [مى‌گوید]: اى گروه جنّیان [و شیاطین]! شما افراد زیادى از انسان‌ها را گمراه ساختید! دوستان و پیروان آن‌ها از میان انسان‌ها مى‌گویند: «پروردگارا! هر‌یک از ما دو گروه (پیشوایان و پیروان) از دیگرى بهره بردیم؛ [ما به لذّات زود‌گذر رسیدیم و آن‌ها به حکومت بر ما] و به پایان مهلتى که براى ما مقرّر داشته بودى رسیدیم». [خداوند] مى‌گوید: «آتش جایگاه شماست؛ جاودانه در آن خواهید ماند، مگر آنچه خدا بخواهد». پروردگار تو حکیم و داناست.»

علامه طباطبایی در ذیل این آیات می‌فرمایند:

سلطه و ولایت شیاطین بر انسان، قهری و جبری نیست، بلکه نتیجه‌ی یک معامله‌ی طرفینی میان انسان‌های کافر و شیاطین است؛ به این معنا که اگر انسان‌ها از شیاطین متابعت می‌کنند، به خاطر منافع و فوایدی است که در این کار متصور هستند و اگر شیاطین نیز آنان را می‌فریبند به خاطر منافعی است که در ولایت بر آنان و اداره کردن شئون ایشان می‌پندارند.

هم شیاطین از فریفتن انسان‌ها و ولایت داشتن بر ایشان نوعی لذت می‌برند و هم انسان‌ها از پیروی از شیاطین لذتی می‌برند، چرا که به این وسیله به مادیات و تمعات نفسانی و متاع دنیا و زخارفش می‌رسند[5].





[1] Sun Salutations: Surya Namaskar

Sun salutations are the foundation of many contemporary yoga practices but are actually an ancient vedic ritual rather than a form of exercise. The sun salutation is a graceful set of postures performed at dawn, facing the rising Sun and worshipping the Sun God, in Hindu mythology. The traditional salutation has 12 steps to represent the 12 manifestations of the Sun God. The sequence was generally practiced in the traditional, religious way, but over the years this practice has evolved from the ancient origins and is today, an integral part of yoga practice.
https://www.mariepageyoga.com/sun-salutations-surya-namaskar/

[2] Surya (/ˈsuːrjə/;[9]Sanskrit: सूर्य, IAST: Sūrya) is the Sun as well as the solar deity in Hinduism. He is traditionally one of the major five deities in the Smarta tradition, all of whom are considered as equivalent deities in the Panchayatana puja and a means to realise Brahman.
https://en.wikipedia.org/wiki/Surya

[3] Pervasive feelings of warmth or cold

Discomfort and aching in the brain

Mood swings and gastrointestinal problems

Trouble sleeping or disturbed sleep cycles

Experiencing aches and pains or strange feelings in different areas of the body

Variations in the BP and heart rate

Varying degrees of energy, from profound lethargy to

a state of excitement

Symptoms similar to seizures

A momentary inability to move or control one body

Feelings of immense energy coursing through one body

Mood swings that be so extreme and unpredictable

Worries and episodes of panic

Depression and alack of fulfilmentnant nightmares
Extreme anxiety or paranoia.
https://yinyangyogaacademy.org/blog/why-is-kundalini-yo

 

[4] (انعام:128)

[5] إنما للشیاطین الاستکثار مما هم مسلطون علیه وهو إغواء الإنس من طریق ولایتهم علیهم ولیست بولایة إجبار واضطرار بل من قبیل التعامل من الطرفین یتبع التابع المتبوع ابتغاء لما یرى فی اتباعه من الفائدة ، ویتولى المتبوع أمر التابع ابتغاء لما یستدر من النفع فی ولایته علیه وإدارة شئونه ، فللجن نوع التذاذ من إغواء الإنس والولایة علیهم ، وللإنس نوع التذاذ من اتباع الوساوس والتسویلات لیستدروا بذلک اللذائذ المادیة والتمتعات النفسانیة. (المیزان فی تفسیر القرآن (علامه طباطبائی): ج7، ص352)

حجاب مهمتر است یا فساد اقتصادی و اختلاس؟

باسمه تعالی

بدحجابی و بی‌حجابی در یک جامعه مهمتر است یا فساد اقتصادی و اختلاس؟!


إن‌شاء‌الله از سه منظر به این پرسش پاسخ می‌دهیم.
بسیاری از به قول حجت‌الاسلام مسعود عالی، عمامه به سر ها، چنین اظهاراتی را بیان می‌کنند:

"آیا در کنار مشکلاتی همچون بدحجابی و دختربازی و فیلم‌های هالیوودی و شبکه‌های ماهواره‌ای و رابطه‌ی محرم و نامحرم و چاپ مطلبی در نشریه‌ای دانشجویی و قضاشدن نماز صبح و توهین به روحانیت و...، که معتقدیم هیچ یک بی‌اهمیت و ناچیز نیست، مشکلات بی‌اهمیت و ناچیزی! مثل بی‌عدالتی و فقر و فساد اداری و رشوه و پارتی‌بازی و آه مظلوم و سرکوب انتقادهای ساده و دروغ و غیبت و بازی با آبروی مردم و بی‌حرمتی به مؤمنان و بی‌اعتمادی مخاطب و سلب باورهای عمومی و...، نیز جایی برای نگرانی و حساسیت دارد یا نه؟ و اگر دارند، که طبق روایات‌های صحیح و مشهور چنین است، برای آن‌ها باید قبل از بدحجابی و بی‌حجابی فریاد زد یا خیر؟
و راستی اگر قرار شود دوباره فهرست آن خطرات و تهدیدها را مرور کنیم، آیا همین موضوع حجاب خطرسازترین است یا چیزهای دیگری هم هست؟ مثل قدیم‌ها که به ما یاد داده بودید که «هیچ چیزی با ظلم باپرجا نمی‌ماند». (حجاب بی حجاب (محمدرضا زائری - نشر آرما): ص47و48)"

یا در جایی دیگری می‌گوید:
"من کل حرفم همین است. من می‌گویم وقتی ما در حجاب وضعمان نسبت به عدالت بهتر است، هر وقت عدالتمان صد شد، آن وقت می‌‌توانیم بگوییم حجاب‌مان دویست بشود. این قصه جدی است. (حجاب بی حجاب (محمدرضا زائری - نشر آرما): ص211)"

قبل از شروع ارائه‌ی پاسخ تفصیلی که در سه ساحت تقدیم خواهد شد، اجمالاً در خصوص جمله‌ی بالا باید عرض کنم؛ نگارنده‌ی متن فوق اصلاً گویا درک نکرده که بدحجابی و بی‌حجابی و بی‌عفتی، خود از بزرگترین مظاهر بی‌عدالتی و ظلم است، بدترین مدل ظلم به امنیت و عدالت اخلاقی جامعه! منحصر کردن مفهوم عدالت در مسائلی نظیر مسائل مالی و آبرویی، خود از مظاهر مهم ظلم و بی‌عدالتی نسبت به مفهوم عدالت است!
اگر کسی منطقش این باشد که من حجابم را رعایت نمی‌کنم مگر بعد از آنکه جلوی مفاسد اقتصادی گرفته شود.
این منطق دقیقاً مانند این است که کسی بگوید من تعرّض به نوامیس جامعه را متوقف نمی‌کنم مگر بعد از آنکه جلوی مفاسد اقتصادی گرفته شود.
یا کس دیگری بگوید من دزدی از خانه‌ی مردم را متوقف نمی‌کنم مگر بعد از آنکه مفسدان بزرگ اقتصادی محاکمه و جامعه از وجودشان پاک شود!

اما برویم سراغ پرسش اصلی!
مسئله بدحجابی و بی‌حجابی مهمتر است یا فساد اقتصادی و اختلاس و بازی با آبروی مردم و...

کسانی که می‌خواهند با تمسک به این پرسش به زعم خود اثبات کنند که مسئله‌ی فساد اقتصادی و اختلاس و بازی با آبروی مردم و... خیلی مهم‌تر است، معمولاً به چند آیه و روایت هم استناد می‌کنند، مثلاً این حدیث شریف که می‌فرماید:
یک درهم ربا نزد خداوند سنگین‌تر است از هفتاد بار زنا کردن با محارم در خانه خدا[1].

بعد از این حدیث شریف نتیجه می‌گیرند که ربا وقتی از هفتاد بار زنا با محارم در خانه‌ی خدا نیز عظیم‌تر است، پس به طریق اولی از بدحجابی و بی‌حجابی بسیار عظیم‌تر است. چرا که بدیهی است که بدحجابی و بی‌حجاب گناهانی هستند که نسبت به زنا با محارم در خانه‌ی خدا کوچک‌ترند.

اما بطلان اساسی این قیاس از چه ناحیه است؟!
پاسخ در ساحت اول، شرح بطلان این قیاس است.
برای اینکه متوجه شویم چرا از اساس این قیاس باطل است، ابتدا باید به یک سؤال مبنایی‌تر پاسخ دهیم.

سؤال مبنایی این است: شدیدترین و مخرّب‌ترین گناه برای اصل ایمان مؤمنین از منظر خداوند کدام گناه است؟
اگر پاسخ به این سؤال مشخص شود، معلوم می‌شود که بدحجابی و بی‌حجابی‌ای که امروز در جامعه‌ی ما شیوع پیدا کرده و خیلی هم عادی شده است و برخی هم به ارتکاب آن افتخار و مباهات می‌کنند مهمتر و خطرناکتر است یا فسادهای اقتصادی و مالی و اختلاس و...

ببنیم عظیم‌ترین و شدید‌ترین گناهان چه گناهانی هستند:

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند:
عظیم‌ترین گناهان نزد خدای سبحان، گناهی است که نزد صاحبش و کسی که آن را مرتکب می‌شود کوچک باشد[2].

حضرت در سخن دیگری می‌فرمایند:
شدیدترینِ گناهان، آن گناهی است که صاحبش و کسی که آن را مرتکب می‌شود آن را خفیف شِمُرَد[3].

از سوی دیگر حضرت امام رضا علیه السلام می‌فرمایند:
بی‌اعتنایی به محرّمات الهی و سبک‌شمردن آن‌، خود داخل‌شدن در کفر است [نه تنها معصیت][4].

یعنی یک وقت هست انسان اقرار دارد به اینکه نباید حرام خدا را انجام دهد، اما احیاناً مغلوب نفسش می‌شود، در همان حال معصیت هم نادم و خَجِل هست. اما یک وقت هست انسان بالکل قبول ندارد حکم خدا را و از قصد، با ارتکاب آن حرام‌ می‌خواهد نشان دهد این حُکم خدا برایش بی‌اهمیت است؛ بنابر فرمایش امام رضا علیه السلام، اولی می‌شود معصیت و با توبه تدارک می‌شود (ولو که در همین دنیا آثار تکوینی برایش در پی‌داشته باشد.) ولی دومی می‌شود کفر و تنها پس از اصلاح عقیده و اقرار به حقانیت حکم خدا و بعد از آن توبه تدارک می‌شود. (در کتاب شریف اصول کافی، روایات معتبر متعددی با همین مضمون وجود دارد! (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۲، ص۲۸۵ - الجزء الثانی، کتاب الإیمان و الکفر، بَابُ اَلْکَبَائِرِ))


علامه طباطبایی رضوان الله علیه، مبتنی بر سه آیه‌ی ذیل، در باب گناهان به اصطلاح صغیره مطالب بسیار مهمی دارند که مرتبط با همین نکاتی است که برگرفته از روایات تقدیم شد؛ سه آیه عبارتند از:

(إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ[5]  اگر از گناهان کبیره‌اى که از آنها نهى شده‌اید اجتناب کنید، ما از بدی‌هاى شما صرفنظر مى‌کنیم.)

(وَالَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلّا اللهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ[6]  و کسانى که هرگاه مرتکب عمل زشتى شوند، یا به خود ستم کنند، خدا را یاد کرده؛ و براى گناهان خود، طلب آمرزش مى‌کنند ‌ و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟ ‌و اصرار بر گناه، نمی‌ورزند، درحالى‌که آگاهند.)

(مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ[7] و هر کس منکر ایمان باشد اعمالش باطل مى‌شود، و در آخرت از زیان‌کاران است.)

چنانچه عرض شد علامه در ذیل این سه آیه‌ی شریفه مباحثی دارند که مؤید عرایضی است که تقدیم شد؛ ایشان می‌فرمایند:
اگر کسی که گناه صغیره مرتکب شده، به کار خود بی‌اعتنا باشد، مرتکب بزرگ‌ترین گناهان کبیره شده است[8].

بزرگترین کبیره در هر گناه این است که آن گناه را از باب بى‌اعتنایى به امر و نهى خداى تعالى و بى‌احترامى به تکالیف او مرتکب شوند، که اصرار بر گناه یکى از مصادیق همین بى‌اعتنایى است، چون کسى که دست‌بردار از یک گناه نیست مبالاتى به امر و نهى خداى تعالى ندارد، و براى آن احترامى قائل نیست[9].

تنها استغفار کسى مؤثر است که نخواهد عمل زشت خود را هم چنان مرتکب شود، براى اینکه اصرار داشتن بر گناه هیاتى در نفس ایجاد مى‌کند که با بودن آن هیات ذکر مقام پروردگار نه تنها مفید نیست، بلکه توهین به امر خداى تعالى نیز هست، و دلیل بر این است که چنین کسى از هتک حرمت‌هاى الهى و ارتکاب به محرمات او هیچ باکى ندارد، و حتى نسبت به خداى عز و جل استکبار دارد، با این حال دیگر عبودیتى باقى‌ نمی‌ماند. و ذکر خدا سودى نمى‌بخشد، و به خاطر همین علت بود که آیه‌ی شریفه را با جمله: (وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (آل عمران:135) ختم فرمود، و این خود قرینه‌اى است بر این که کلمه ظلم در صدر آیه شامل گناهان صغیره نیز مى‌شود، چون اصرار بر گناه موجب اهانت به امر خدا است، و نشانه آن است که چنین کسى هیچ احترامى و اهمیتى براى امر خدا قائل نیست، و مقام او را تحقیر مى‌کند، و در این دلالت هیچ فرقى بین گناه صغیره و کبیره نیست[10].
علامه سپس در بحث روایی خود ذیل آیه 5 از سوره‌ی مائده به این روایت استناد می‌فرمایند:
در تفسیر عیاشى در ذیل آیه‌ی شریفه‌ی: (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ...)، از ابان بن عبد الرحمن روایت آمده که گفت: من از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم مى‌فرمود:
کمترین عاملى که یک فرد مسلمان را از اسلام خارج مى‌سازد این است که بر خلاف حق، رأیى بدهد، و پاى آن رأى ایستادگى هم بکند، زیرا خداى تعالى فرمود: (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ)، و نیز فرمود: منظور از (مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ)، کسى است که به آنچه خداى تعالى امر فرموده عمل نکند، و به امر و دستور خدا راضى نباشد[11].

پس مشخص شد که بر طبق آیات و روایات و نظر بزرگانی نظیر علامه‌ی طباطبایی؛ بزرگترین و شدیدترین و مخرّب‌ترین گناهی که اصل ایمان را در معرض زوال قرار می‌دهد و مرتکب‌ شونده‌اش دیگر تنها معصیت نکرده، بلکه داخل در کفر شده است، آن گناهی است که شخص آن را کوچک بشمارد، خفیف بداند و به آن اعتنا نداشته باشد و یا از اساس با آن حکم و امر خداوند مشکل داشته باشد و به آن راضی نباشد و به تبع همین راضی نبودن به حکم خدا و قبول نداشتن آن، رعایتش هم نکند و خلاف آن عمل کند. چنانچه بیان شد، چنین کسی داخل در کفر شده است و گناهش عظیم‌ترین و شدیدترین گناه است!

حال بررسی کنیم، ببینیم، با این مقدمه که بیان شد، آیا واقعاً بدحجابی با توجه به این حجم از شیوع و عادی شدن که حساسیت‌ بسیاری از مؤمنین هم حتی نسبت به آن از میان رفته و حتی با مواجه شدن با آن کمترین حد نهی از منکر که در روایات بیان شده نظیر اخم کردن و رو ترش کردن را هم انجام نمی‌دهند[12]، و بلکه از اساس در نظر برخی قبحی هم ندارد و بلکه برخی از مردم به ارتکاب آن افتخار هم می‌کنند (چه خود زنان چه همسران بی‌غیرتشان!) گناه عظیم‌تری است و اثر مخرّب‌تری بر اصل ایمان دارد، یا فسادهای اقتصادی که همچنان همگان سعی در مخفی کردن آن می‌کنند، اگر کسی نزول بگیرد یا اختلاس کند، هم خودش سعی در مخفی کردنش دارد و هم مردم نسبت به آن همچنان حساسیت زیادی دارند و با خشم عکس‌العمل نشان می‌دهند و اعتراض می‌کنند؟!

اما شاید سؤال شود چرا این‌قدر گناهی که قبحش زدوده شود و عادی جلوه کند این‌قدر اثرش مخرّب و ویرانگر است و چگونه چنین گناهی اصل ایمان شخص را نابود می‌کند. (چه مرتکب شونده گناه و چه کسی که بی‌اعتنا شاهد آن است و حساسیت و بغض و نفرتی نسبت به آن ندارد)


مولی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در خلال دو حدیث بسیار مهم، علت را بیان می‌کنند.

حضرت می‌فرمایند اگر کسی نهی از منکر را در مرحله‌ی قلب خود نیز ترک کند (که کمترین مرحله‌ از نهی از منکر است)؛ یعنی گناه در منظرش عادی شود و نسبت به آن گناه علنی که در حقیقت توهین علنی به امر خداوند و خوار شمردن آن است، بغض و نفرت و خشمی نداشته باشد؛ دو اتفاق برایش می‌افتد.
یکی قلبش شروع به زیر و رو شدن می‌کند، و دیگری بصیرتش شروع به زیر رو شدن می‌کند[13].
در روایات بیان شده که قلب ظرفی است که بناست حق در آن ریخته شود، اگر زیر و رو شد دیگر هیچ حقی را نمی‌پذیرد.
و نیز بیان شده که بصیرت آن چیزی است که شخص با آن درست را درست تشخیص می‌دهد و غلط را غلط اگر بصیرت زیر و رو شد دیگر شخص درست را غلط و غلط را درست می‌پندارد.
بنا بر این کسی که چه خودش هنگام ارتکاب گناه و چه دیگرانی که در مقابل چشمشان گناه انجام می‌شود، نسبت به آن بغض و نفرت و خشمی نداشته باشند و حساسیتشان از بین بروند، عاقبتشان به جایی می‌رسد که دیگر نه زیر بار حقی بروند و نه دیگر توان تشخیص درست و غلط را خواهند داشت.
حضرت علی علیه السلام این حدیث شریف را در توضیح سه آیه‌ی ذیل بیان می‌کنند:
وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ * وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ قُبُلاً ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا...[14]
و ما دل‌ها و چشم‌هاى آن‌ها را [به سبب اعمالشان] واژگونه مى‌سازیم؛ [آرى آن‌ها ایمان نمى‌آورند] همان‌گونه ‌که در آغاز، به آن ایمان نیاوردند؛ و آنان را در‌حال طغیان و سرکشى، به خود وا مى‌گذاریم تا سرگردان شوند.
و [اگر چنین شد و قلب و بصیرتشان زیر و رو شد، حتّى] اگر فرشتگان را بر آن‌ها نازل مى‌کردیم، و مردگان با آنان سخن مى‌گفتند، و همه چیز را در برابر آن‌ها محشور مى‌نمودیم، هرگز ایمان نمى‌آوردند...
این آیات نشان می‌دهند که اگر کسی قلب و بصیرتش در اثر عادی شدن گناه و معصیتی در نظرش زیر و رو شد، حتی اگر فرشتگان بر او نازل شوند، مردگان زنده شوند و با او صحبت کنند و همه چیز برایش محشور شود باز ایمان نخواهد آورد!

از طرف دیگر خدای متعال می‌فرماید من در سینه‌ی انسان دو قلب قرار ندادم[15] که با یک قلب چیزی را دوست داشته باشد و با قلب دیگر متضاد آن را دوست داشته باشد[16].
بر این اساس حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند اگر کسی برسد به مرحله‌ی افتخار به گناه؛‌ یعنی بعد از سبک‌شمردن گناه، گناه برایش عادی شود و در نهایت به گناهش افتخار کند و ارتکاب آن را دوست بدارد، خداوند دستور می‌دهد که ملائکه حب اهل بیت علیهم‌السلام را از قلبش بکنند، چرا که این دو محبت متضاد (محبت به گناه و محبت به اهل بیت علیهم‌السلام) در یک دل نمی‌گنجد (چناچه امام رضا علیه السلام نیز در حدیث دیگری به این حقیقت مهم و عمیق اشاره می‌فرمایند)؛ بعد حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند بعد از این که ملائکه حب ما اهل بیت را از دل او کندند، او ضمن افتخار به گناهانش بغض ما اهل بیت را نیز به دل می‌گیرد[17]!

یعنی اگر گناهی برای نفس خوش‌مزه بود، نظیر جلوه‌نمایی زنان و چشم‌چرانی مردان؛ و بعد شیوع پیدا کرد و قبحش نیز زدوده شد و کم‌کم در ساحت عمومی جامعه نه تنها نسبت به آن حساسیت و خشم و بغض و نفرتی نداشتند بلکه برخی حتی به آن افتخار هم می‌کرند. اینجا اصل ایمان جامعه و حق‌پذیری آن‌ها و قوای تشخیص درست و غلطشان نیز رو به زوال است و به همین جهت است که هر گناهی که خفیف شمرده شود، مهمترین گناهی است که با بیشترین شدّت باید با آن مقابله کرد، چرا که اگر مقابله نشود چناچه بیان شد، اصل ایمان مردم و قوای حق‌پذیری قلوبشان و قدرت تشخیص درست و غلطشان رو به نابودی و زوال می‌رود.

رهبر معظّم انقلاب مدّظلّه‌العالی نیز در فرمایشات اخیرشان به این مطلب بسیار مهم تأکید ویژه داشتند و فرموند:
اگر لاسمح‌الله(خدایی ناکرده) استحاله‌ی فرهنگی پیش بیاید، درست کردنش، جبران کردنش دیگر کار یک‌ ذرّه و دو ذرّه نیست. امام در یک مواردی مکرّر میفرمودند که اگر چنین اتّفاقی بیفتد، اسلام یک سیلی‌ای خواهد خورد که تا سال‌های متمادی اثرش بر روی او باقی خواهد ماند؛ قضیّه این است. اگر چنانچه ما غفلت بکنیم این پیش می‌آید. اگر غفلت بکنیم، از گناهان بزرگ قبح‌زدایی می‌شود، از کبائر قبح‌زدایی می‌شود، عادی می‌شود. می‌بینید که در غرب شده؛ در غرب همین‌طور قدم به قدم دارند پیش می‌روند. آدم دوست ندارد تعبیرات رایج این‌ها را تکرار بکند، یعنی واقعاً شأن حرف زدن انسان و زبان انسان بالاتر از این است که این‌ها را تکرار کند؛ امّا هست دیگر. اگر تبلیغ را دستِ‌کم بگیریم، این‌ها دامن جامعه‌ی ما را خواهد گرفت[18].


[1] دِرْهَمٌ رِبًا أَعْظَمُ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ سَبْعِینَ زَنْیَةً کُلُّهَا بِذَاتِ مَحْرَمٍ فِی بَیْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ (من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق):‌ ج۴، ص۳۵۲)
[2] أَعْظَمُ اَلذُّنُوبِ عِنْدَ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ ذَنْبٌ صَغُرَ عِنْدَ صَاحِبِهِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی):  ج۱، ص۲۰۱)
[3] أَشَدُّ اَلذُّنُوبِ مَا اِسْتَخَفَّ بِهِ صَاحِبُهُ. (نهج البلاغة (سید رضی): حکمت454، صفحه۵۵۹)
[4] خْفَافٌ بِالتَّحْرِیمِ لِلْحَرَامِ وَ الِاسْتِخْفَافُ بِذَلِکَ دُخُولٌ فِی الْکُفْرِ. (علل الشرایع (شیخ صدوق): ج۲، ص۴۸۴)
[5] (نساء:31)
[6] (آل عمران:۱۳۵)
[7] (مائده:5)
[8] ترجمه تفسیر المیزان (علامه طباطبایی): ج4، ص514
[9] همان: ج4، ص518
[10] همان: ج4، ص29
[11] همان: ج5، ص350 به نقل از (تفسیر العیاشی: ج۱، ص۲۹۷): عَنْ أَبَانِ‌بْنِ‌عَبْدِ الرَّحْمَنِ قال: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ أَدْنَی مَا یَخْرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْإِسْلَامِ أَنْ یَرَی الرَّأْیَ بِخِلَافِ الْحَقِّ فَیُقِیمَ عَلَیْهِ قَالَ: وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ قَالَ الَّذِی یَکْفُرُ بِالْإِیمَانِ الَّذِی لَا یَعْمَلُ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یَرْضَی بِهِ.
[12] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: أمَرَنا رَسوُلُ اللّه صلی الله علیه و آله أن نُلقِىَ أهلَ المَعاصِیَ بِوُجُوهٍ مُکَفَّرَةٍ. (الکافى (ثقة الاسلام کلینی): ج۵، ص۹۵) رسول خدا صلی الله علیه و آله به ما فرمان داد که با اهل گناه با چهره‌اى درهم کشیده روبه رو شویم.
[13] مولی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام: فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ قَلْبُهُ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً نُکِسَ قَلْبُهُ فَجُعِلَ أَسْفَلُهُ أَعْلَاهُ فَلَا یَقْبَلُ خَیْراً أَبَداً.  امام علی (علیه السلام)- هرکه قلبش کار نیکی را معروف نشناسد و منکری را زشت نشمارد، قلبش وارونه می‌شود به‌طوری که پایین آن در بالا قرار می‌گیرد. و هیچ خیری را نمی‌پذیرد. (تفسیر عیاشی: ج۱، ص۳۷۴)
حضرت امام محمد باقر علیه السلام: فِی قَوْلِهِ وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ یَقُولُ وَ نُنَکِّسُ قُلُوبَهُمْ فَیَکُونُ أَسْفَلُ قُلُوبِهِمْ أَعْلَاهَا وَ نُعْمِی أَبْصَارَهُمْ فَلَا یُبْصِرُونَ الْهُدَی. (تفسیر قمی: ج۱، ص۲۱۳) «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ؛ و دل‌ها و بصیرت‌هایشان را زیر و رو می‌کنیم» یعنی دل­های آنان را وارونه می‌کنیم، به‌طوری که قسمت پایین دل­هایشان بالا باشد و بینایی‌شان را کور می‌کنیم به‌طوری که نتوانند هدایت را ببینند.
[14] (انعام:110و111)
[15]« ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ  (احزاب:4) خداوند براى هیچ‌کس دو دل در درونش نیافریده.»
[16]  حضرت امام محمد باقر علیه السلام: فِی قَوْلِهِ ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ فَیُحِبَّ بِهَذَا وَ یُبْغِضَ بِهَذَا فَأَمَّا مَحَبَّتُنَا (مُحِبُّنَا) فَیُخْلِصُ الْحُبَّ لَنَا کَمَا یَخْلُصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ لَا کَدَرَ فِیهِ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ حُبَّنَا فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شَارَکَهُ فِی حُبِّنَا حُبَّ عَدُوِّنَا فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ وَ اللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ.
پیرامون تفسیر آیه: ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ فرموده است: «خداوند عزّوجلّ در درون هیچ‌کس، دو قلب را قرار نداده که با یکی، کسی را دوست بدارد و با دیگری با او دشمنی ورزد. (تفسیر قمی): ج۲، ص۱۷۱ - الغارات (ابراهیم ثقفی کوفی): ج۲، ص۵۸۹)
[17] مولی امیرالمؤمنین علیه السلام: مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ جُنَّةً حَتَّى یَعْمَلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً فَإِذَا عَمِلَ أَرْبَعِینَ کَبِیرَةً انْکَشَفَتْ عَنْهُ الْجُنَنُ فَیُوحِی اللَّهُ إِلَیْهِمْ أَنِ اسْتُرُوا عَبْدِی بِأَجْنِحَتِکُمْ فَتَسْتُرُهُ الْمَلَائِکَةُ بِأَجْنِحَتِهَا قَالَ فَمَا یَدَعُ شَیْئاً مِنَ الْقَبِیحِ إِلَّا قَارَفَهُ حَتَّى‏ یَمْتَدِحَ إِلَى النَّاسِ بِفِعْلِهِ الْقَبِیحِ فَیَقُولُ الْمَلَائِکَةُ یَا رَبِّ هَذَا عَبْدُکَ مَا یَدَعُ شَیْئاً إِلَّا رَکِبَهُ وَ إِنَّا لَنَسْتَحْیِی مِمَّا یَصْنَعُ فَیُوحِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ أَنِ ارْفَعُوا أَجْنِحَتَکُمْ عَنْهُ فَإِذَا فُعِلَ ذَلِکَ أَخَذَ فِی بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْت‏... (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۲، ص۲۷۹)
هیچ بنده نیست جز آن که چهل پوشش بر او کشیده است؛ تا آنکه چهل گناه کبیره کند؛ و هر گاه چهل گناه کبیره کند، همه پرده‌ها از او کنار روند و خدا به آنان (فرشته ‏ها) وحى کند: با بال‌های خود، بندۀ مرا بپوشانید (و آبروى او را حفظ کنید) و فرشته ‏ها با بال‌های خود از او پرده پوشى کنند، اما آن بنده هیچ کار زشتی را باقی نمی‌گذارد که مرتکب نشده باشد تا جایی که به گناهان خود افتخار می‌کند، پس (در این هنگام که او به گناه کردنش افتخار کرد) فرشته‌ها گویند: پروردگارا! این بنده گناهی را باقی نگذاشته که مرتکب نشده باشد و ما از آنچه انجام می‌دهد شرمساریم، پس خدای عز و جل به آنها وحى می‌کند که بال‌هایتان را از روى او بردارید وقتی چنین شود او بعض ما اهل بیت را به دل می‌گیرد...
[18] بیانات در دیدار مبلغین و طلاب حوزه‌های علمیه سراسر کشور – مورخ 21 تیر 1402

سخنی در باب جنایت عظیم عادی‌سازی و قبح‌زدایی از حرام و منکر الهی!

همه‌ی انسان‌ها دارای قلب و بصیرت هستند

قلب و بصیرت اگر سالم باشند، به گواه آیات و روایات هر یک کار مشخصی دارند

وظیفه‌ی قلب پذیرش حق است

یعنی به فرمایش امیرالمؤمنین ظرفی است که بناست حق در آن ریخته شود

اگر زیر و رو شود دیگر هیچ حقی را شخص قبول نمی‌کند!

بصیرت نیز طبق فرمایش حضرات معصومین علیهم السلام و قرآن کریم، آن قوایی است که انسان به کمک آن درست و غلط را تشخیص می‌دهد منکر و معروف را ادراک می‌کند

اگر زیر و رو شود شخص منکر را معروف می‌بیند و معروف را منکر، درست را غلط می‌پندارد و غلط را درست


حال ربطش به بحث چیست؟

حضرت امیر صلوات الله علیه می‌فرمایند، اگر کسی در قلبش از منکر اعراض نکرد! (زبانی و عملی هیچ) حتی در قلبش نیز از حرامی و منکری بیزاری نجست، خشم‌نگرفت، آن را قبیح ندانست، برایش عادی شد، به خشم نیامد از دیدنش، یا از ارتکابش به شدّت پشیمان نشد

چنین کسی قلب و بصیرتش در حال زیر و رو شدن است

و اگر ادامه پیدا کند این عادی شدن، کلا قلب و بصیرت شخص زیر و رو میشه

چنین شخصی دیگر نه زیر بار حقی می‌رود و نه منکر را منکر می‌بیند، بلکه منکر را معروف می‌پندارد.

حضرت امیر این بیانات را ذیل آیات 110 و 111 سوره انعام بیان فرمودند که خدا می‌فرماید:

وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ رَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿۱۱۰﴾

و دل‌ها و بصیرتشان را زیر و رو می‌کنیم چنان‌که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند و آنان را رها مى‏‌کنیم تا در طغیانشان سرگردان بمانند


وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیْهِمُ الْمَلآئِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا مَّا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللّهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ ﴿۱۱۱ - انعام﴾

و اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل می‌‏‌کردیم، و مردگان با آنها سخن می‌‏‌گفتند، و همه چیز را در برابر آنها جمع می‌‏‌نمودیم هرگز ایمان نمی‌‏‌آوردند، مگر آنکه خدا بخواهد ولی بیشتر آنها نمی‏‌دانند.


یعنی اگر کسی قلب و بصیرتش زیر رو شد حتی اگر فرشتگان برش نازل بشوند و مردگان با او سخن بگویند و همه چیز رو برایش محشور کنند باز چنین شخصی ایمان نمی‌آورد!



برای همین است که مکرر در روایات بیان شده که:

أشَدُّ الذُّنوبِ ما استَخَفَّ بهِ صاحِبُهُ.

 شدیدترین گناه آن گناهی است که خفیف شمرده بشود!


و باز بر طبق انبوه روایات و البته شواهد، در آخر الزمان، به دلیل شیوع همین بلیه، یعنی تبدیل شدن منکرات به معروف و عادی شدن بسیاری از گناهان در نظر بسیاری از مردم هست که امام صادق علیه السلام می‌فرمایند:

سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ لاَ یَنْجُو فِیهِ مِنْ ذَوِی اَلدِّینِ إِلاَّ مَنْ ظَنُّوا أَنَّهُ أَبْلَهُ وَ صَبَّرَ نَفْسَهُ عَلَى أَنْ یُقَالَ [لَهُ] إِنَّهُ أَبْلَهُ لاَ عَقْلَ لَهُ.

به زودی زمانی بر شما می‌رسد که در آن هیچ یک از دین‌داران نجات پیدا نمی‌کنند، مگر آنکه مردم گمان کنند او ابله است و خود او هم صابر است بر اینکه به او بگویند ابله و بی‌عقل.

الکافی (کلینی): ج۲، ص۱۱۷



در خاتمه توجه شما را به این استفتای مهم از رهبر معظّم انقلاب جلب می‌کنم که به بحث مرتبط است:

آیا می‌توان مصرف موسیقی حرام را برای امری مهم‌‌تر، همچون مقابله با هجوم فرهنگی و سیاسی غرب برای مدّتی یا برای مردم منطقه‌ای جایز دانست؟

جواب: این تشخیص، تشخیص غلطی است؛ اینکه تصوّر کنیم حرامی را مدتی در جامعه رواج دهیم، به خیال اینکه بعد از مدتی، آن را جمع می‌کنیم و آن تهاجم فرهنگی هم انجام نمی‌گیرد، از خطاهای فاحش است. متأسفانه گاهی بین اهل فرهنگ نیز چنین تدبیرهای غلطی دیده می‌‌شود. (مکاسب محرمه، ج۳۲۳، ص۴)


تکمله‌ای از این بحث در فرمایش رهبر معظّم انقلاب حفظه الله (بیانات در دیدار مبلغین و طلاب حوزه‌های علمیه سراسر کشور - مورخ: ۱۴۰۲/۰۴/۲۱)
اگر لاسمح‌الله(خدای نکرده، خدای نخواسته) استحاله‌ی فرهنگی پیش بیاید، درست کردنش، جبران کردنش دیگر کار یک‌ ذرّه و دو ذرّه نیست. امام در یک مواردی مکرّر میفرمودند که *اگر چنین اتّفاقی بیفتد، اسلام یک سیلی‌ای خواهد خورد که تا سال‌های متمادی اثرش بر روی او باقی خواهد ماند؛(۱) *قضیّه این است. اگر چنانچه ما غفلت بکنیم این پیش می‌آید. *اگر غفلت بکنیم، از گناهان بزرگ قبح‌زدایی می‌شود، از کبائر قبح‌زدایی می‌شود، عادی می‌شود.* می‌بینید که در غرب شده؛ در غرب همین‌طور قدم به قدم دارند پیش می‌روند. آدم دوست ندارد تعبیرات رایج این‌ها را تکرار بکند، یعنی واقعاً شأن حرف زدن انسان و زبان انسان بالاتر از این است که این‌ها را تکرار کند؛ امّا هست دیگر. اگر تبلیغ را دستِ‌کم بگیریم، این‌ها دامن جامعه‌ی ما را خواهد گرفت.

(۱) از جمله، صحیفه‌ی امام، ج ۱۷، ص ۳۸۳؛ بیانات در جمع مسئولان نظام جمهوری اسلامی

شاه‌کلید نجات و سعادت

مقایسه اهمیت مسئله‌ی تبعیت و پذیرش ولایت حق یا باطل نسبت به سایر امور از منظر قرآن کریم:

آیات آغازین سوره‌ی محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پرده‌ از حقیقتی بسیار عمیق و مهم برمی‌دارد.
خداوند در آیات اول تا سوم سوره‌ی محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید:
«الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ * وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْالَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ * ذلِکَ بِأَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ[1]
کسانى که کافر شدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند، [خداوند] اعمالشان را نابود مى‌‌کند.
و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمّد نازل شده و آن حقّی است از سوی پروردگار نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را مى‌بخشد و کارشان را اصلاح مى‌کند.
این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروی کردند، و مؤمنان از حقّی که از سوی پروردگارشان بود تبعیّت نمودند؛ این‌گونه خداوند برای مردم مثل‌های [زندگی] آنان را بیان می‌کند.»

ما در این آیات با دو مفهوم مواجه هستیم، یکی عمل و دیگری تبعیت از حق یا باطل!
در آیه‌ی نخست صحبت از نابود کردن اعمال کسانی است که از راه حق باز می‌دارند.
یعنی کسانی هستند که به ظاهر اعمال نیکی دارند، اما در عین حال از راه خدا نیز باز می‌دارند؛
در آیه‌ی‌ سوم می‌فرماید این که این‌ها که اعمال به ظاهر نیکی هم دارند، اما از راه خدا هم باز می‌دارند و خدا اعمالشان را نیز نابودشان می‌کند، به این علت است که در حال تبعیت از باطل هستند‌‌.
یعنی تبعیت از باطل عامل
۲ چیز می‌شود!
نخست اینکه شخص تابع باطل ولو به ظاهر اعمال نیکی هم داشته باشد اما خدا آن اعمال را نابود می‌کند.
دیگر اینکه کسی که تابع باطل است در حقیقت با هر فعلش دارد سد راه خدا می‌کند، لذا به جهت تبعیت از باطل و بازداشتن دیگران از راه خدا، خداوند اعمالشان را نابود می‌کند!
در نقطه‌ی مقابل با کسانی مواجه هستیم که با وجود اینکه سیئاتی دارند، اما ضمن ایمان آوردن ابتدایی و انجام اعمالی صالح، به یک امر خاصی که بر پیامبر نازل شده نیز ایمان آورده‌اند، و از این حق خاص نازل شده از سوی پروردگار تبعیت کردند؛ لذا به این جهت سیئاتشان نیز مورد مغفرت واقع شده. (نکته‌ی‌ تأمل‌برانگیز دیگر در باب آیه دوم این است که خدا تأکید خاصی دارد که این امر حق خاص نازل شده به پیامبر که مردم باید به آن ایمان بیاورند از سوی پروردگار است، گویی برخی مدعی هستند و نظرشان این است این امر پیامبر نه حق است و نه از سوی پروردگار!)
حال سوال اینجاست:
مقصود از این سبیل الله (راه خدا) که برخی از آن باز می‌دارند و امر باطلی که آن بازدارندگان از راه خدا از آن تبعیت می‌کنند و موجب نابودی اعمالشان می‌شود چیست؟ و مقصود از آن امر حق خاصی که به جز سایر اموری که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده باید با طور ویژه به آن ایمان آورد و تابع آن امر حق خاص شد چیست؟ (امری که گویی برخی منکر آن هستند که حق است و از سوی پروردگار به پیامبر نازل شده)
امر حق خاصی که ایمان به آن و تبعیت از آن باعث می‌شود گناهان انسان مورد مغفرت الهی قرار گیرد و امر انسان اصلاح شود.
توجه به این آیات شریفه از دو جنبه اهمیت ویژه دارد!
نخست اینکه نشان می‌دهد، بر طبق صریح آیات قرآن، در مقایسه‌ی اهمیت عمل نسبت به اعتقاد و تابع یک مفهوم حق یا باطل شدن، آنچه از منظر قرآن کریم بسیار مهمتر است اعتقاد و تابع امر حق یا باطل شدن است!
در فضاهای روشن‌فکری مذهبی که خیلی تمایل به صلح کل دارند و پذیرش اختلاف سلایق، تأکیدشان را می‌برند بر عمل نیکو و نیکوکاری و خوش‌خلقی این مفاهیم! حال آن‌که طبق صریح آیات قرآن آنچه بسیار مهم است این است که انسان چه چیز را حق می‌داند و تابع چه چیزی می‌شود.
اگر آنچه را انسان حق می‌داند و تابعش می‌شود واقعا حق باشد، خدا فرموده موجب بخشش گناهانش می‌شود و اعمال صالحش در نظر گرفته می‌شود و امرش در نهایت اصلاح می‌شود.
اما اگر آنچه انسان حق می‌داند و تابعش می‌شود واقعا حق نباشد و باطل باشد، خدا فرموده هر چه هم عمل داشته باشد، سودی ندارد و همه را نابود می‌کند و در عمل کسی که تابع حق نیست و امر باطلی را حق می‌داند مصداق کسی است که از راه خدا باز می‌دارد، حال هر عملی می‌خواهد داشته باشد!

 


از منظر قرآن کریم، ایمان به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله کافی و نجات‌بخش نیست:

دوم اینکه توجه به این آیات شریفه مشخص کند که، ایمان صرف به پیامبر نجات‌بخش نیست! بلکه در کنار ایمان به پیامبر، باید به یک امر حقی که از سوی خدا به پیامبر نازل شده و پیامبر آن را امر کرده نیز ایمان آورد و تابع آن شد تا انسان به صلاح و نجات برسد!
و این امر خاص هم به گونه‌ای است که خداوند تأکید می‌کند که هم حق است و هم از سوی پروردگار است، یعنی گویا در زمان ابلاغ این امر خاص از سوی پیامبر عده‌ای بودند که بیان می‌کردند که این امر، هم حق نیست و هم از سوی پروردگار نیست[2].


امر خاص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که برای نجات حتماً باید به آن ایمان داشت:

در تفسیر این آیات شریفه و تعیین مصادیق برای «نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ - آن امر حقی که از سوی پروروگار بر محمد صلی الله علیه و آله نازل شده است» از امام حسین علیه السلام نقل شده است که فرموده‌اند:
نَزَلَتْ فِینَا[3]. در شأن ما اهل بیت نازل شده است.

همچنین از امام باقر و امام صادق علیهما السلام در تعیین مصداق برای سبیل الله چنین نقل شده:
و کسانی که از راه خدا بازداشتند، مقصود کسانی است که از ولایت علی بن ابی‌طالب علیه السلام باز داشتند[4].
یعنی آن امر خاص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که خداوند تأکید فرموده که از سوی پروردگار است و حق است (و چنان بر این که این امر از سوی پروردگار نازل شده و حق است تأکید و اصرار دارد که گویی بودند کسانی که از ایمان به این امر و پذیرش آن، به بهانه‌ی اینکه از سوی پروردگار نیست و حق نیست سر باز زدند)
و عدم پذیرش این امر خاص، موجب نابودی اعمال است و پذیرش آن باعث مغفرت و اصلاح امر انسان، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیهما السلام و اولاد طاهرین ایشان صلوات الله علیهم اجمعین است که بدون ایمان آوردن به این امر، ایمان آوردن به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و سایر دستوراتشان کافی و نجات بخش نخواهد بود و سایر اعمال نیک انسان نیز موجب اصلاح امر انسان نخواهد شد!

 

 

 

ارجحیت تبعیت و پذیرش ولایت بر همه چیز حتی بر مهمترین اعمال واجب:

در باب تبیین اهمیت و ارجحیت تبعیت بر همه چیز (حتی‌ عمل صالح)، می‌توان به آیات و روایاتی فراوانی اشاره کرد که در ذیل به چند مورد اشاره می‌شود‌:
روایت شده که ابلیس براى عیسى مسیح (علیه‌السلام) مجسّم شد و به او گفت: بگو: لا اله الّا الله.
حضرت فرمود: سخن حقّى است ولى به گفته تو (و به تبعیت از تو) آن را نمى‌گویم[5].
یعنی حتی کلمه‌ی توحید را نیز نباید به تبع و امر یک باطل و طاغوت بیان کرد! تا چه رسد به سایر امور...

همچنین، می‌دانیم نماز مهمترین عمل واجب عبادی است، امری که بارها در قرآن کریم به طرق مختلف بر آن تأکید شده، اما وقتی بناست جایگاه انسان‌ها در ابدیت مشخص شود، آن جایگاه با چیزی فراتر از عمل (حتی عملی مانند نماز) مشخص می‌شود، به گواه قرآن کریم چیزی گه جایگاه ابدی شخص را در قیامت تعیین می‌کند این است که شخص در دنیا حقیقتاً تابع چه کسی بوده و حقیقتاً چه کسی را امام و مقتدای و پیشوای خود می‌دانسته:
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لایُظْلَمُونَ فَتِیلاً[6]
[به‌یادآور] روزى را که هر گروهى را با امامشان مى‌خوانیم. کسانى ‌که نامه‌ی عملشان به دست راستشان داده‌ شود، آن را [با شادى و سرور] مى‌خوانند و کمترین ستمى به آن‌ها نخواهد شد.»
حضرت امام محمد باقر علیه السلام در تفسیر این آیه‌ی شریفه می‌فرمایند:
هنگامی‌که آیه‌ی: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» نازل شد، مسلمانان گفتند:
«ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! آیا تو امام همه‌ی مردم نیستی»؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «من پیامبر (صلی الله علیه و آله) و فرستاده
ی خدا به‌سوی همهی مردم هستم، امّا بعد از من مردم از سوی خدا، از اهل بیت من امامانی خواهند داشت که در میان مردم خواهند آمد و تکذیب می‌شوند و سردمداران کفر و طرفداران آن‌ها، به این امامان ظلم خواهند کرد، هر کس با آن‌ها دوستی‌ کند و ولایت آن‌ها را بپذیرد و و از ایشان تبعیت کند، او از من است، همراه من خواهد بود و مرا ملاقات خواهد کرد، امّا هرکس به آن‌ها ظلم کند و آن‌ها را تکذیب نماید، از من و همراه من نخواهد بود و من از او بیزارم[7].
این قسمت از فرمایش این روایت معتبر و صحیح از قول رسول اکرم صلوات الله علیه و آله که فرموده‌اند: (فَمَنْ ...اتَّبَعَهُمْ ...فَهُوَ مِنِّی - هر کس از آن‌ها تبعیت کند پس او از من است)، کاملاً منطبق است بر منطق قرآن که فرموده است از قول حضرت ابراهیم علیه السلام: «فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی[8] *
هر کس از من تبعیت کند پس به راستی که او از من است»
یعنی تبعیت آن مفهومی است که باعث اتصال و معیت حقیقی امام و مأموم می‌شود!

 


ولایت مانند کمیّت برداری است و سایر اعمال مانند کمیّت‌های متریک:

ولایت که حاصل پذیرش سرپرستی و تبعیت از مولی است، یک مفهومی است که مانند کمیت‌های برداری عمل می‌کند. خود اعمال اما مانند کمیّت‌های متریک هستند. یعنی اندازه دارند، اما جهت ندارند؛ آنچه جهت را تعیین می‌کند ولایت است.
اینکه این عمل را تحت ولایت چه کسی، به دستور چه کسی به تعبیت از چه کسی به نیت متابعت از امر چه کسی شخص انجام داده، میزان ترقّی یا تنزّل حاصل از عمل را مشخص می‌کند!

مرحوم آیت الله حائری شیرازی رضوان الله علیه در تعبیری حکیمانه و زیبا این مطلب را چنین بیان می‌دارند:
بین همه اعمال و رفتاری که انسان دارد، ولایت انسان جایگاه ویژه
ای دارد. در ردیف سایر اعمال انسان نیست.
عدد جبری با علامت تحقق پیدا می‏‌کند. اما عدد در حساب ساده بی‌علامت است.
اگر در حساب ساده
۳ و ۴ می‏‌شود ۷، در جبر این‌طور نیست. می‏‌گویید مثبت ۳ یا منفی ۳  که به اندازه ۶ واحد بین آنها فاصله است.
اگر مثبت باشد به اندازه
۳ واحد بالا است. اگر منفی باشد به اندازه‌ی ۳ واحد زیر صفر است.
در مورد هزار هم همین‌طور. هزار تا زیر صفر و هزار تا بالای صفر که تفاوتش دو هزار است. هر چه عدد بزرگتر باشد، تفاوت عدد منفی و مثبتش بیشتر است.
ابلیس شش هزار سال عبادت کرد که این رقم بسیار عظیمی است. سجده بر آدم باید علامت این رقم بالا را تعیین کند.
ملائکه هم عبادت‏‌های شش هزار سال، ده هزار سال، کمتر یا بیشتر هم دارند. به همه گفتند که سجده کنید، ملائکه سجده کردند علامت مثبت جلوی عباداتشان آمد. ابلیس سجده نکرد علامت منفی جلوی میلیاردش آمد و دو میلیارد سقوط کرد.
این نقش ولایت است. ولایت یا بالا می‏برد یا به زمین می‏زند. اگر ولایت الله باشد بالا می‏‌برد و اگر ولایت طاغوت باشد زمین می‏‌زند[9].

یعنی در هر عمل که انسان از روی آگاهی و اختیار انجام می‌دهد، اگر آن عمل را به امر خدا و حجت‌های خدا انجام دهد و به نیت تبعیت از امر آن‌ها انجام دهد، آن عمل او را به میزان توانی که دارد از ظلمت‌ها به سمت نور سیر می‌دهد.
اما اگر عمل را (ولو ظاهر خوبی هم داشته باشد!) به نیت تبعیت از غیر خدا و غیر حجت‌های الهی انجام دهد و امر و دستور خدا و حجت‌های خدا پشت آن فعل نباشد، با ارتکاب و انجام آن عمل (ولو ظاهر خوبی هم داشته باشد!) شخص به همان نسبت از نور به سمت ظلمات سیر می‌کند و سقوط می‌کند و از خدا دور می‌شود.


 

آیت الکرسی و مفهوم برداری ولایت:

و این است معنای دقیق و عمیق آیت الکرسی که می‌فرماید:
«أللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ[10]
خداوند، ولىّ و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‌اند؛ آنها را از ظلمت‌ها خارج ساخته، به‌سوى نور مى‌برد. ولى کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوت‌ها هستند؛ ‌که آنها را از نور خارج ساخته، به‌سوى ظلمت‌ها مى‌برند؛ ‌آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود.»
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در ذیل این آیه‌ی شریفه می‌فرمایند:
مقصود آیه این است که آن‌ها نور اسلام دارند ولی هرگاه از یک پیشوای ستمکار که خداوند او را تعیین نکرده تبعیّت کنند، به‌واسطه‌ی این پیروی، از نور اسلام به [سوی] تاریکی کفر خارج می‌شوند[11].

بحث تبعیت مطلب بسیار دقیق و عمیقی است؛ یک وقت هست که انسان دروغ نمی‌گوید، چون مثلا یک فلیسوف غربی ملحد را الگوی خود قرار داده و آن فیلسوف می‌گوید نباید دروغ گفت!
یک وقت هست دروغ نمی‌گوید چون می‌گوید من دروغ گفتن را نمی‌پسندم!
اما یک وقت هست دروغ نمی‌گوید، وقتی می‌گویند چرا؟ می‌گوید چون خدا و پیغمبر و امام امر کرده‌اند (هر چند که امر خدا و پیغمبر و امام همواره حکیمانه است چه بدانیم و چه ندانیم، لیکن وقتی علت را جویا می‌شوند، شخص دلیل اصلی را تبعیت از خدا و اولیای خدا بیان می‌دارد
.)
در حالت اول و دوم نه عبودیتی در کار است و نه چون تحت ولایت الله بوده، شخص با همان صداقتش از نور به سمت ظلمات سیر خواهد کرد[12]؛ اما در حالت سوم محرِّک و انگیزه‌ی فعل شخص، عبودیت و تبعیت از خدا و اولیای خداست، لذا با صداقتش شخص از ظلمات به سمت نور سیر می‌کند و به خدا و اولیائش نزدیک می‌شود.
چنانچه در روایات صحیح و معتبر نیز بر این حقیقت تأکید شده است، از جمله از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده:
هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد، هیچ گفتار و کردار و نیتى جز با موافقت و متابعت از سنت [و سیره‌ی حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین] ارزش ندارد[13].


داشتن نیت تبعیت از ولی خدا در همه‌ی امور عامل حفظ شدن از بسیاری از فتنه‌ها و خطرات و انحراف‌ها:

برای اینکه میزان عمق و ظرافت بحث تبعیت بیشتر مشخص شود، به این فرمایش عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در خصوص مسئله طلب عافیت در دعاها توجه فرمایید:
لازمه‌ی ترقّی و رسیدن به کمالات معنوی، تحمّل مشکلات و تن دادن به گرفتاری‌هاست لذا ممکن است در طلب عافیت از خداوند، شائبه‌ی خودیت باشد که امر پسندیده‌ای نیست، لیکن با توجّه به فرمایش پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در پاسخ سائل، مبنی بر درخواست عافیت در شب قدر[14]، اگر آن‌ را از باب تبعیت از کلام آن بزرگوار درخواست نماییم مذموم نخواهد بود[15].

به همین دلیل علمای عامل و عرفای حقّه، بر تبعیت صحیح در همه‌ی امور تأکید ویژه داشتند، چرا که اگر اعمال و دستورات حتی عبادی، مستند و مأثور و صادر شده از سوی حجت‌های خدا، ائمه علیهم السلام نباشد، مقرِّب نخواهد بود هر چند که آثاری هم داشته باشد و در بسیاری از موارد چون شخص با تبعیت از غیر حجت خدا دست به اعمالی (ولو به ظاهر خوب و حتی عبادات و ختم‌ها و اذکاری) می‌شود، در نتیجه با انجام این اعمال غیر مأثور از ولایت الهی خارج می‌شود و در مقابل هجوم شیاطین و بلاها و فتنه‌ها بی‌دفاع می‌شود، چرا که با تبعیت از غیر حجت خدا از حصن امن الهی خارج شده است و گرفتاری‌های فراوانی نیز به واسطه‌ی همان اعمال به ظاهر خوب و یا عبادات غیر مأثور نیز برایش به وجود می‌آید!
بسیاری از ابتلائات و گرفتاری‌ها و عدم تأثیر دعاها و... همه ریشه در تبعیت از غیر حجت‌های خدا دارد.

عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در این خصوص چنین بیان می‌داشتند:
اگر بنای مردم علاوه بر اعتقاد به حقانیت پیامبر اکرم و اهل بیت آن بزرگوار - صلوات الله علیهم اجمعین - بر این باشد که در هر امری تنها مطیع آنان باشند
و از دیگران حتی در کارهای به ظاهر نیک تبعیت نکنند، همین تصمیم موجب خواهد شد که از بسیاری از خطرات و مهالک محفوظ مانده و راه نفوذ شیاطین به آنان بسته گردد[16].

 


هر حرارت و اثری نشانه‌ی قُرب الهی نیست:

همچنین در جای دیگری می‌فرمایند:
مطلبی که باید همیشه به آن توجه داشته باشیم این است که... راه صحیح همان است که محمد و آل محمد علیهم‌السلام نشان داده‌اند و سلوک صحیح که نتیجه‌بخش و قرب‌آور باشد منحصر به این است که به آنان تمسک جسته و از ارواح شریف آن بزرگواران استمداد بجوییم.
...پس هر چه از ناحیه‌ی غیر آنها باشد، گرچه ممکن است دارای خواص و آثاری هم باشد، لکن حقیقت و محتوایی ندارد و همه باطل و گمراهی است.
روزی دستور العملی را که در کتاب غیر معتبری دیده بودم و مشتمل بر آیاتی از قرآن بود انجام دادم. همان شب در خواب دیدم کیسه‌ای پر از جواهرات دارم و به من گفته شد:
اینها مصنوعی است! جواهراتی خوب است که معدنی باشد.
پس از بیدار شدن فهمیدم مصنوعی بودن جواهرات به خاطر این بوده که آن دستور‌العمل مأثور نبوده است.
بار دیگر ختمی را که مرحوم نهاوندی در یکی از کتب خود ذکر کرده مشغول شدم. بعد از آن در خواب دیدم در مسیری حرکت می‌کنم که راه آن از میان باغ‌های مردم می‌گذرد و من از روی دیوار باغ‌ها یکی پس از دیگری عبور می‌نمایم.
از شخصی پرسیدم: چرا راه این‌گونه است؟ گفت: شما خودتان به خاطر اینکه کرایه‌ی ماشین ندهید از بی‌راهه آمده‌اید.
پس از بیدار شدن متوجه شدم چون این ختم از اهل بیت علیهم‌السلام نرسیده و مستند به روایت نیست استفاده‌ی از آن به منزله‌ی رفتن از بی‌راهه می‌باشد.
اگر از مسیری که آنان تعیین فرموده و به ما نشان داده‌اند حرکت نکنیم، هر چند ممکن است دارای آثاری باشد و در مسیر نیز سرسبزی و خرمی مشاهده کنیم، لکن بی‌راهه است و روشن است که عاقبت بی‌راهه رفتن وصول به مقصود نخواهد بود[17].
...البته چون هر زحمتی بی‌مزد نیست و هر عملی اثری دارد چه بسا دستور العمل‌های خارج از شرع مقدس، آثاری هم داشته باشد و در انسان حرارتی نیز ایجاد کند، لکن هر گرمی و اثری نشانه‌ی قرب به خدای متعال نیست.
راه آشنا شدن با حقایق و کسب معارف هیچ‌گاه از دایره‌ی شرع مقدس اسلام بیرون نیست، بلکه اصولاً فلسفه‌ی شریعت و غرض از ارسال پیامبران رسیدن به کمال و درک حقایق و کسب معارف می‌باشد، لکن راه آن منحصر به عمل کردن به احکام شرع بوده و صرفاً از طریق آل محمد علیهم‌السلام میسر است و به چیز دیگری نیاز نمی‌باشد.
حتی عرفا که عقیده دارند در راه سیر و سلوک نیاز به استاد است، برای این نیست که او دستوری غیر از آنچه در شرع مقدس وارد شده بدهد، بلکه استاد همچون طبیبی که برای هر بیمار داروی خاصی تجویز می‌کند او نیز برای تربیت نفوس به هر کس دستور خاصی مناسب نفس و حالات و روحیات او می‌دهد، اما در هر حال، این دستورات و راهنمایی‌ها در هیچ شرایطی از دایره‌ی شرع مقدس بیرون نمی‌باشد[18].



عمل بدون ولایت مقرِّب نیست و شیطان با غیر شیعه کاری ندارد:

استاد مسعود عالی نیز در بحث اهمیت ولایت و تبعیت از ولی خدا نسبت به سایر موارد چنین بیان می‌دارند:
شیطان خوب رصد می‌کنه که راه هدایت کجاست، این رو خوب می‌دونه که اگر کسی بتونه پیوند با ولی خدا داشته باشه این دستش گرفته می‌شه و می‌ره بالا، تمام سعیش شیطان و دستگاه ابلیس اینه که پیوند بین مؤمنین رو با ولی خدا قطع بکنه. تمام همّ و غمّ شیطان اینه.
چون اگر پیوند بین انسان و ولی خدا قطع شد، دیگه این انسان هدایت نمی‌شه، هر چی می‌خواد بره نماز بخونه، به قول امام صادق علیه‌السلام:
سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا اَلْأَمْرَ صَلَّى أَوْ زَنَى[19].
من ترجمه‌اش دیگه نمی‌کنم. اون کسی که از ولایت قطع کرده مساویست عملش: سَوَاءٌ... صَلَّى أَوْ زَنَى. دیگه فرق نمی‌کنه، از ولایت وقتی قطع کرد، دیگه نمی‌تونه بره بالا، دیگه نمی‌تونه رشد پیدا بکنه.
شیطان همه‌ی همّ و غمّش اینه که این پیوند رو بزنه و قطع بکنه. چه در فرد و چه در جامعه، شما تو قرآن همتون خوندید، شیطان می‌گه:
لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ[20]
خدایا، رو صراط مستقیم، من تور پهن می‌کنم.
صراط مستقیم، فرمود صراط یکی بیشتر نیست: الصراط، هو علی بن ابی‌طالب[21].
ما ده تا صراط مستقیم که نداریم، یک صراط مستقیم بیشتر نیست، شیطان همون‌جا رو صراط ولایت تور پهن می‌کنه.
زراره اومد پیش امام باقر علیه‌السلام گفت آقا شیطان چرا این‌قدر سراغ شیعیان شما میاد؟ تو بازارشون دروغه، فریبه، سر هم کلاه می‌گذارن، غیبت می‌کنن، دل همدیگرو می‌شکنن، چرا تو مخالفین اینا کمتره؟

زراره در واقع سؤالی رو کرد که شاید بعضیا هم این تو ذهنشون اومده. بعضیا الان می‌رن غرب، کشورهای اروپایی رو می‌بینن، می‌گن:‌ بابا ما دیندار نیستیم، اونا هستش که دارن به دستورای دین عمل می‌کنن، اونا خوبن، صداقت تو بازارشون هست، وجدان کاری دارن، نظم دارن، قانون‌پذیر هستن، رعایت حقوق همدیگر رو می‌کنن، یعنی یه مرتبه نمره 20 می‌دن به اونا، زراره هم همین رو اومد پرسید، گفت آقا چرا شیطان این‌قدر با شیعیان شما سر و کله می‌زنه؟ اینا رو میاندازه به گناه؟ این‌قدر غیبت و دروغ و سر همدیگه کلاه گذاشتن و این‌ها تو شیعیان شما زیاده؟ تا مخالفین این‌قدر نیست.
امام باقر علیه‌السلام فرمود که زراره!
یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ...[22]
شیطان برای تو و اصحابت تور پهن کرده، چون شماها گوهر دارید، شماها گنج دارید، اون کسی که از صراط بیرون هست و پرته، شیطان چی‌رو بره از اون بگیره؟ تو تو صراطی، که اگر مراقب خودت باشی بالا می‌کشی و می‌ری، تو ولایت داری.
دزد وقتی می‌خواد بره دزدی، به خونه‌ی پُر می‌زنه یا خونه‌ی خالی؟ خونه‌ی خالی برای چی بره دزدی؟ به خونه‌ی پُر می‌زنه.
شیعه دستش پُره، ولایت داره، اگر مراقب خودش باشه. شیطان طبیعیه که بیشتر سراغ شیعیان بیاد.
امام باقر علیه‌السلام فرمود: یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ... شیطان برای تو و اصحابت میاد!

 



[1] محمد:1تا3

[2] البته آیات متعدد دیگری نیز در قرآن وجود دارد که تأکید می‌کند ایمان صرف به پیامبر کافی و نجات‌بخش نیست و در کنار آن باید به امر دیگری نیز ایمان آورد (که اینجا به ذکر همین یک نمونه بسنده شده). به عنوان نمونه می‌توانید به روایات ذیل آیات 82 از سوره‌ی طه و 27 از سوره‌ی فرقان مراجعه فرمایید.

[3] شواهد التنزیل (حاکم حسکانی): ج۲، ص۲۴۱

[4] وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اَللّهِ عَنْ وَلاَیَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ. (المناقب (خوارزمی): ج۳، ص۷۲)

[5] روی أنّ إبلیس تمثّل لعیسى علیه السّلام فقال له قل: لا إله إلّا اللّه فقال: کلمة حقّ و لکن لا أقولها بقولک. (محجة البیضاء (فیض کاشانی): ج۵، ص۵۴)

[6] اسراء:۷۱

[7] لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهْ «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» قَالَ الْمُسْلِمُونَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَلَسْتَ إِمَامَ النَّاسِ کُلِّهِمْ أَجْمَعِینَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَی النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ لَکِنْ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدِی أَئِمَّهْ عَلَی النَّاسِ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَقُومُونَ فِی النَّاسِ فَیُکَذَّبُونَ وَ یَظْلِمُهُمْ أَئِمَّهْ الْکُفْرِ وَ الضَّلَالِ وَ أَشْیَاعُهُمْ، فَمَنْ وَالَاهُمْ وَ اتَّبَعَهُمْ وَ صَدَّقَهُمْ فَهُوَ مِنِّی وَ مَعِی وَ سَیَلْقَانِی أَلَا وَ مَنْ ظَلَمَهُمْ وَ کَذَّبَهُمْ فَلَیْسَ مِنِّی وَ لَا مَعِی وَ أَنَا مِنْهُ بَرِیءٌ. (لکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۱۵)

[8] (ابراهیم:۳۶)

[9] به نقل از پایگاه نشر آثار و اندیشه‌های حضرت آیت الله حائری شیرازی - بخش سخنرانی‌ها، سخنرانی‌های مسجد امیرالمؤمنین، فرازی از بیانات در جلسه پنجم -  http://www.haerishirazi.com/?p=1738

[10] بقره:۲۵۷

[11] إِنَّمَا عَنَی بِهَذَا أَنَّهُمْ کَانُوا عَلَی نُورِ الْإِسْلَامِ فَلَمَّا أَنْ تَوَلَّوْا کُلَّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ خَرَجُوا بِوَلَایَتِهِمْ إِیَّاهُ مِنْ نُورِ الْإِسْلَامِ إِلَی ظُلُمَاتِ الْکُفْرِ. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۱، ص۳۷۵)

[12] در مثال دروغ نگفتن، بر طبق آیات و روایات، اگر شخصی که از هدایت محروم است، با توجه به اینکه خداوند به انسان‌ها فجور و تقوا را الهام کرده، و انسان به شکل کلی با همان فطرتش از دروغ بیزار است، سعی کند بر اساس همان هدایت فطری اولیه دروغ نگوید، این می‌تواند مقدّمه شود برای اینکه شخص توفیق هدایت پیدا کند؛ یعنی بر طبق روایات، صفات نیکو و اعمال صالح اگر از سوی شخصی که هدایت نشده صادر شود، علاوه بر فواید دنیوی که برایش دارد، می‌تواند مقدمه‌ی هدایت شدنش نیز بشود. اما اگر در معرض هدایت قرار گرفت و آن را به رغم اتمام حجت نپذیرفت، نه دیگر این دروغ نگفتنش مقرِّب است و نه در آخرت برایش سودی دارد، باز بر طبق آیات و روایات، این عمل خیر منجر می‌شود در دنیا به نعماتی نظیر سلامتی و وسعت رزق و حسن شهرت و... دست‌یابد و نهایتاً موجب تخفیف در عذاب اخروی‌اش می‌شود. اما برای ابدیتش توشه‌ای برای نجات نخواهد داشت.

[13] لاَ قَوْلَ إِلاَّ بِعَمَلٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ إِلاَّ بِنِیَّةٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ وَ لاَ نِیَّةَ إِلاَّ بِإِصَابَةِ اَلسُّنَّةِ.  (الکافی (ثقة السلام کلینی):  ج۱، ص۷۰)

[14] وَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنْ أَنَا أَدْرَکْتُ لَیْلَةَ اَلْقَدْرِ فَمَا أَسْأَلُ رَبِّی قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْعَافِیَةَ. (مستدرک الوسائل (میرزا حسین نوری): ج۷، ص۴۵۸) به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله عرض شد: اگر شب قدر را درک کردم از پروردگار چه درخواستی کنم؟ حضرت فرمودند: عافیت.

[15] انیس الصادقین: فصل تعقیبات نماز، بخش دعاهای سجده‌ی آخر، مورد نخست

[16] سفینة الصادقین: فصل علوم غریبه ص۶۱۹

[17] سفینة الصادقین (شرح حال پنجاه سال نخست زندگی عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی): فصل طریقت از شریعت جدا نیست، ص583

 

[18] همان: ص582

[19] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا اَلْأَمْرَ صَلَّى أَوْ زَنَى. (بحار الانوار (مجلسی): ج۲۷، ص۲۳۵ به نقل از ثواب الاعمال‌ (صدوق): ص۲۱۱) برای مخالف این امر (ولایت علی بن ابی‌طالب علیهما السلام) تفاوتی نمی‌کند، خواه نماز بخواند، خواه زنا کند.

[20] «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ (اعراف:16) به دروغ گفت: «به سبب آن‌که مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقیم تو، در کمین آن‌ها مى‌نشینیم»»

[21] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: الصِّرَاطُ الَّذِی قَالَ إِبْلِیسُ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ الْآیَهْ هُوَ عَلِیٌّ (علیه السلام). (شواهد التنزیل (حاکم حسکانی سنی حنفی): ص۷۹) مقصود از آن صراطی که ابلیس گفت: قطعاً بر سر راه مستقیم تو در کمین آن‌ها می‌نشینم در این آیه علی علیه السلام است.

[22] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: زرارة قال: قلت له قوله عز و جل- «لاقعدن لهم صراطک المستقیم»... فقال ابو جعفر علیه السلام: یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ فَأَمَّا اَلْآخَرُونَ فَقَدْ فَرَغَ مِنْهُمْ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۱۴۵) زراره می‌گوید: به امام باقر علیه‌السلام عرض کردم: این سخن خدای عزّوجلّ: «(شیطان گفت:) قطعاً من بر سر راه مستقیم تو، در کمین آن‌ها مى‌نشینیم. حضرت فرمود: ای زراره! بدون شک ابلیس به کمین تو و اصحاب تو نشسته است و از (گمراه‌کردن) دیگران فارغ شده است.