او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده
او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

او خواهد آمد، اگر من و امثال من بگذارند!

خدایا ما را از منتظران حقیقی اش قرار ده

بررسی گیاه‌خواری از منظر علم و عقل و شرع...

هر کتابی که توصیه به گیاه خواری می‌کند، چند مبنای تحلیل و پیش فرض دارد!

1) هرگونه کشتن حیوانات را و هر گونه حتی دخالت انسانی در زیست طبیعی حیوانات (نظیر پرورش زنبور برای تولید بهتر محصولات کشاورزی) را مصداق خشونت علیه به قول خودش موجودات حسن مند (مقصود حیوانات) و امری غلط و نامطلوب می داند. (بیان می‌دارند که حتی اگر بدانیم برای همین محصولات کشاورزی نیز به استثمار برخی حیوانات نظیر زنبور عسل پرداخته شده و در مسیر تولید این محصولات کشاورزی تا حدی به حیوانات ظلم شده و حقوقشان تضییع شده، باز بهتر از انجام عمل با ظلم بیشتر، یعنی کشتنشان است، ضمن اینکه وقتی این را فهمیدیم، می‌توانیم به سمت ظلم کمتر و ابداع روش‌هایی با ظلم کمتر حرکت کنیم.)

2) از مورد یک بالاتر، در مکتب گیاه‌خواری استعمال هرگونه خشونت در زندگی، امری منفی تلقی می‌شود و نتیجه‌ی اول حاصل پیش فرض دو است! (آن‌ها می‌گویند: وگان (گیاه‌خوار) کسی است که زندگی روزانه‌اش مؤید تعهدی است که به شفقت و پرهیز از خشونت دارد و مراعات را سرلوحه تعاملش با دنیا قرار می‌دهد.)
همان‌طور که مشاهده می‌شود در این مکتب گفته می‌شود: پرهیز از خشونت (به شکل مطلق و بی‌قید و شرط) در تعامل با دنیا (نه فقط حیوانات!)

3) گیاه‌خواران مدعی می شوند که می توانند با استفاده از مکمل‌ها و رژیم گیاهی صحیح و دقیق سلامت را به طور کامل حفظ کنند! و به زعم خود اثبات می‌کنند که گیاه‌خواری و سلامتِ کامل، دو امر قابل جمع قطعی و کامل هستند!


در ادامه از نظر علمی و عقلی و شرعی این سه گزاره را که ستون فقرات مکتب گیاه‌خواری است را بررسی می‌کنیم.



* بررسی این ادعا که گیاه‌خواری اگر با رژیم صحیح همراه با مکمل‌های درست باشد می‌تواند سلامت را به طور کامل تضمین کند:

از نظر علمی، هیچ مدلی از گیاه‌خواری، حتی همراه با دقیق‌ترین و جامع‌ترین مکمل‌های غذایی، نمی‌تواند به طور مطلق بدون کمبود باشد. این به دلیل نقش منحصر به فرد مواد مغذی موجود در محصولات حیوانی است که در بدن، فرآیندهایی را فعال می کنند که جایگزینی کامل آن‌ها از طریق گیاهان و مکمل‌ها امکان پذیر نیست. در ادامه، دلایل علمی این موضوع را بررسی می‌کنیم:
۱. نقش حیاتی برخی مواد مغذی که عمدتاً در منابع حیوانی یافت می‌شوند
الف) ویتامین B12

ویتامین B12 فقط در منابع حیوانی یافت می‌شود و برای عملکرد سیستم عصبی، تولید DNA، و تشکیل گلبول‌های قرمز ضروری است.
مکمل های B12 می‌توانند نیاز بدن را تا حدی تأمین کنند، اما جذب آن‌ها نسبت به ویتامین B12 طبیعی که از گوشت، لبنیات، و تخم مرغ دریافت می‌شود، ضعیف‌تر است.
برخی از فرم‌های B12 در مکمل‌ها (مثلاً سیانوکوبالامین) نیاز به تبدیل در کبد دارند که در برخی افراد به خوبی انجام نمی‌شود.
کمبود مزمن B12 باعث آنمی مگالوبلاستیک، مشکلات عصبی، خستگی، و کاهش عملکرد ذهنی می‌شود.

ب) هم-آهن (Heme Iron)

آهن در دو شکل در غذاها وجود دارد: هم-آهن (Heme Iron) که در گوشت یافت می شود، و غیرهم-آهن (Non-Heme Iron) که در گیاهان وجود دارد.
هم-آهن بسیار بهتر از غیرهم-آهن جذب می‌شود و تأثیر قابل توجهی بر تولید گلبول‌های قرمز دارد.
مصرف مکمل‌های آهن ممکن است مشکلات گوارشی ایجاد کند و جذب آن‌ها به خوبی هم-آهن نیست.
کمبود آهن موجب کم خونی، ضعف سیستم ایمنی، و کاهش توانایی شناختی می‌شود.

ج) تورین (Taurine)

تورین یک آمینواسید نیمه ضروری است که در غذاهای حیوانی مانند گوشت، ماهی و لبنیات یافت می‌شود و برای سلامت مغز، قلب و عضلات مهم است.
بدن انسان مقدار محدودی تورین تولید می‌کند، اما دریافت مستقیم آن از طریق منابع حیوانی، نقش مهمی در عملکرد بهتر مغز و سیستم ایمنی دارد.
مکمل‌های تورین نیز وجود دارند، اما فرم‌های طبیعی آن در گوشت بهتر جذب می شوند.

د) کارنیتین (L-Carnitine)

کارنیتین در گوشت قرمز، ماهی و لبنیات یافت می‌شود و نقش مهمی در متابولیسم چربی‌ها و تولید انرژی دارد.
بدن مقدار محدودی از آن را تولید می‌کند، اما کمبود آن (که در گیاه‌خواران رایج‌تر است) می‌تواند منجر به ضعف عضلانی، خستگی، و مشکلات متابولیکی شود.

ه) کراتین (Creatine)

کراتین تقریباً فقط در گوشت یافت می‌شود و نقش کلیدی در تولید انرژی برای سلول‌های عضلانی و مغزی دارد.
گیاه‌خواران معمولاً سطح کراتین پایین‌تری در بدن دارند که باعث کاهش عملکرد فیزیکی و شناختی می‌شود.
مکمل‌های کراتین موجودند، اما تأثیر آن‌ها دقیقاً مشابه دریافت از گوشت نیست.

۲. محدودیت در تبدیل و جذب مواد مغذی از منابع گیاهی

برخی مواد مغذی مورد نیاز بدن در گیاهان وجود دارند، اما بدن توانایی تبدیل یا جذب آن‌ها را در حد کافی ندارد.
الف) امگا ۳ (DHA و EPA)

اسیدهای چرب DHA و EPA که برای سلامت مغز، قلب و بینایی ضروری‌اند، فقط در منابع حیوانی مانند ماهی و تخم مرغ وجود دارند.
گیاهان فقط حاوی ALA (آلفا-لینولنیک اسید) هستند که باید در بدن به DHA و EPA تبدیل شود.
این تبدیل بسیار ناکارآمد است (حدود ۵-۱۰٪) و بنابراین بدن گیاه‌خواران معمولاً از کمبود DHA و EPA رنج می برد.
کمبود این اسیدهای چرب باعث مشکلات شناختی، التهاب، افسردگی، و ضعف عملکرد قلبی می‌شود.

ب) ویتامین A (رتینول)

ویتامین A به دو صورت یافت می‌شود: بتاکاروتن (در گیاهان) و رتینول (در حیوانات).
بدن باید بتاکاروتن را به رتینول (فرم فعال ویتامین A) تبدیل کند، اما این تبدیل غیر کارآمد است و در برخی افراد اصلاً انجام نمی‌شود.
کمبود ویتامین A موجب ضعف بینایی، کاهش ایمنی بدن و مشکلات پوستی می‌شود.

ج) زینک (روی)

زینک برای سیستم ایمنی، سلامت پوست و عملکرد آنزیم ها حیاتی است.
در گیاهان، زینک به صورت ترکیباتی وجود دارد که به خوبی جذب نمی‌شوند.
کمبود زینک منجر به ضعف ایمنی، ریزش مو، و کندی بهبود زخم‌ها می‌شود.

۳. اهمیت فرآوری حیوانی در هضم و متابولیسم بدن

حتی اگر تمام مواد مغذی ذکر شده از طریق مکمل‌ها تأمین شوند، بدن قادر به متابولیسم این ترکیبات به همان شیوه‌ای که از منابع طبیعی حیوانی دریافت می کند، نیست.

برخی مواد مغذی، مانند ویتامین‌های محلول در چربی (A, D, E, K)، برای جذب به چربی‌های حیوانی نیاز دارند.
گوشت و محصولات حیوانی دارای فاکتورهایی هستند که جذب و استفاده از مواد مغذی را بهینه می‌کنند.
مکمل‌ها ممکن است فقدان عوامل هم‌افزا (Co-factors) داشته باشند که در غذاهای حیوانی وجود دارند، و بدن به آن‌ها برای عملکرد صحیح نیاز دارد.

نتیجه گیری

هیچ رژیم غذایی گیاه‌خواری مطلق، حتی با استفاده از دقیق‌ترین مکمل‌های غذایی، نمی‌تواند کاملاً بدون کمبود باشد. دلایل علمی آن عبارت اند از:

وجود مواد مغذی حیاتی در منابع حیوانی که در گیاهان وجود ندارند یا به سختی تأمین می‌شوند (B12، هم-آهن، تورین، کارنیتین، کراتین، DHA، رتینول).
محدودیت در تبدیل مواد گیاهی به فرم‌های مورد نیاز بدن (DHA، رتینول، زینک).
نقش فرآوری حیوانی در تسهیل جذب و متابولیسم مواد مغذی که با مصرف گیاهان یا مکمل ها نمی توان به طور کامل جایگزین کرد.

بنابراین، از نظر علمی، مصرف گوشت و محصولات حیوانی نقش غیرقابل جایگزینی در حفظ سلامت انسان دارد و حذف کامل آن‌ها از رژیم غذایی به طور قطعی منجر به کمبودهای اساسی و مشکلات سلامتی می‌شود.



موارد قطعی و اجتناب ناپذیر که در اثر حذف کامل گوشت از رژیم غذایی (حتی با مصرف مکمل های گیاهی) رخ می دهند، به این شرح است:
۱. کم خونی مگالوبلاستیک (Megaloblastic Anemia)

✅ قطعی است! حذف گوشت منجر به کمبود ویتامین B12 می شود، چون این ویتامین فقط در منابع حیوانی وجود دارد. کمبود آن باعث کم خونی مگالوبلاستیک شده که علائم آن شامل:

خستگی مزمن
سرگیجه و رنگ پریدگی
ضعف عضلانی
کاهش اکسیژن رسانی به سلول‌ها
مکمل‌های گیاهی B12 جذب ضعیفی دارند و جایگزین کاملی نیستند.

۲. آسیب‌های عصبی و زوال شناختی (Neurological Damage & Cognitive Decline)

✅ قطعی است! کمبود B12 و اسیدهای چرب ضروری مثل DHA (که فقط در منابع حیوانی وجود دارند) باعث:

کاهش حافظه و تمرکز
افزایش ریسک آلزایمر و زوال عقل
گزگز و بی حسی در دست و پا (آسیب به میلین اعصاب)
ضعف در هماهنگی حرکتی
هیچ مکمل گیاهی نمی‌تواند نقش DHA حیوانی را به طور کامل ایفا کند.

۳. ضعف سیستم ایمنی و افزایش عفونت ها

✅ قطعی است! پروتئین های کامل، روی (Zinc)، و آهن هِم (Heme Iron) در منابع حیوانی وجود دارند و برای تقویت سیستم ایمنی ضروری اند. کمبود آن ها باعث:

افزایش بیماری‌های عفونی
کندی در بهبود زخم‌ها
کاهش عملکرد آنزیم‌های ایمنی
آهن گیاهی (غیرهِم) جذب ضعیفی دارد و نمی تواند جایگزین آهن حیوانی شود.

۴. کاهش باروری و مشکلات هورمونی

✅ قطعی است! حذف گوشت باعث کمبود چربی‌های ضروری مانند کلسترول خوب و اسیدهای آمینه خاص می شود که برای تولید هورمون‌های جنسی لازم اند. این کمبودها منجر به:

کاهش سطح تستوسترون در مردان و کاهش میل جنسی
اختلال در چرخه قاعدگی زنان
افزایش خطر سقط جنین و ناباروری
این مشکلات حتی با بهترین رژیم گیاهی و مکمل ها نیز به طور کامل جبران نمی شوند.

۵. کاهش توده عضلانی و ضعف بدنی

✅ قطعی است! بدن برای حفظ و رشد عضلات نیاز به پروتئین‌های کامل دارد که فقط در گوشت یافت می‌شوند. کمبود این پروتئین ها منجر به:

ضعف عمومی و کاهش توان بدنی
تحلیل عضلات و کاهش قدرت فیزیکی
طولانی شدن دوره ریکاوری پس از ورزش یا آسیب
پروتئین های گیاهی کیفیت پایین تری دارند و جایگزین پروتئین حیوانی نمی شوند.

۶. پوکی استخوان و شکستگی‌های مکرر (Osteoporosis & Bone Fractures)

✅ قطعی است! حذف گوشت و لبنیات باعث کمبود ویتامین D، کلسیم، و پروتئین‌های کلاژنی می شود که سلامت استخوان ها را تضمین می کنند. این کمبودها منجر به:

کاهش تراکم استخوانی
افزایش شکستگی‌ها و ترک‌های استخوانی
کاهش استحکام دندان‌ها
مکمل‌های گیاهی کلسیم و ویتامین D جذب پایینی دارند و به اندازه منابع حیوانی مفید نیستند.

۷. مشکلات گوارشی و سوء جذب مواد مغذی

✅ قطعی است! حذف گوشت و جایگزینی آن با فیبر زیاد از منابع گیاهی می‌تواند باعث:

نفخ و مشکلات گوارشی
کاهش جذب مواد مغذی حیاتی مانند آهن و روی
اختلال در فلور میکروبی روده
پروتئین‌های حیوانی هضم آسان‌تری دارند و برای سلامت روده مفیدترند.

نتیجه گیری:

✅ این مشکلات قطعی و اجتناب ناپذیر هستند، حتی اگر فرد از بهترین مکمل‌های موجود استفاده کند.
✅ هیچ مدل گیاه خواری مطلق (حتی با مکمل‌های دقیق) نمی‌تواند بدون کمبود باشد.
✅ مصرف گوشت برای تأمین برخی مواد ضروری، حفظ سلامت عمومی، عملکرد مغزی، باروری، و ایمنی بدن حیاتی است.
بنابراین، گیاه‌خواری مطلق به شکل دائم، از نظر علمی، غیرقابل دفاع است و سلامت فرد را به خطر می‌اندازد.




* بررسی تناقضات و ایرادات عقلی و منطقی مبانی فلسفی گیاه‌خواری!

چنانچه بیان شد گیاه‌خواری را از این جنبه می‌گویند اخلاقی و مطلوب که مدعی می‌شوند مانع کشته‌شدن و خارج کردن حیوانات از سیر طبیعی‌شان می‌شود!
اما از طرفی بیان شد که می‌گویند با استفاده از مکمل‌ها می‌شود سلامت را تضمین کرد!
فارغ از اینکه اثبات کردیم این ادعایی خلاف مستندات قطعی علمی است و با هیچ مکملی نمی‌شود رژیم غذایی را ایجاد کرد که بدون نیاز به گوشت تضمین سلامتی می‌کند و قطعاً نارسایی‌ها وجود خواهد داشت که در دراز مدت مشکلات اساسی ایجاد می‌کند؛ برای تولید همین مکمل‌ها که باید در رژیم گیاه‌خواری استفاده شود باید حیوانات را کشت!! و این با توجه به ادعای مکتب گیاه‌خواری از نظر علم منطق و عقل سلیم یعنی یک تناقض!
یا باید بپذیریم که سلامتی خود را از دست دهیم
یا با استفاده از مکمل‌ها، باز همان کشتن حیوانات برای تغذیه که می‌گویند در گیاه‌خواری از آن فارغ می‌شویم و به شدّت ‌آن را کاهش می‌دهیم عملاً رخ نمی‌دهد!

علاوه بر آن چنانچه بیان شد، وقتی در این مکتب گفته می‌شود که:
وگان کسی است که زندگی روزانه اش مؤید تعهدی است که به شفقت و پرهیز از خشونت دارد و مراعات را سرلوحه تعاملش با دنیا قرار می‌دهد.
این، به معنی نامطلوب انگاری مطلق خشونت است، نه نوع خاصی از خشونت نفی مطلق خشونت عملاً منجر به ظلم پذیری می‌شود، چون مقابله به ظلم به خصوص در مواردی که ظالم هیچ منطقی جز زور ندارد که مواردش هم زیاد است، ناگزیر از مقابله به مثل و خشونت در برابر ظالم است و خشونت در این مواقع، عین عقلانیت و منطق و لازم و ضروری است؛ لذا این که در مکتب گیاه‌خواری، مطلقِ خشونت امری نامطلوب معرفی می‌شود (نظیر آنچه در بودیسم مطرح می‌شود) یک گزاره‌ی غیر عقلانی است که تالی فاسدهای منطقی و عقلانی فراوان دارد.

یعنی پیش‌فرض مبنایی گیاه‌خواری در خصوص تعریف مفهوم خشونت و ارزیابی ارزشی آن، از نظر عقلی، غیر عقلانی و دارای تالی‌فاسد‌های فراوانی نظیر عدم واکنش مناسب به ظالم و از نظر منطقی گرفتار تناقض است و تناقضش فقط زمانی بر طرف می‌شود که از هرگونه مصرف مکمل‌هایی که به طور گسترده برای تهیه‌اش باید از گوشت حیوانات به عنوان مواد اولیه استفاده کرد نیز پرهیز شود و این یعنی عدم وجود سلامتی!



* بررسی تعارض گیاه‌خواری با اسلام

چنانچه بیان شد، مکتب گیاه‌خواری هرگونه کشتن حیوانات را به شکل مطلق امری ظالمانه، مغایر با حقوق حیوانات و مصداق خشونت و نامطلوب و نادرست می‌داند!
در حالی که قرآن کریم به صراحت جواز اصل وجود این اقدام را صادر کرده است.
با این مبنا از نظر گیاه‌خواری، نعوذا بالله، خداوند با این جواز به کشتار حیوانات کاری ظالمانه، مغایر با حقوق حیوانات و نامطلوب و نادرست انجام داده است!

همچنین در فقه اگر شخص بدون هیچ عذر شرعی و عقلایی یک حلال الهی را به طور کامل ترک گوید، مصداق حرام کردن بر حلال است که مورد نهی صریح قرآن کریم است!
خداوند در آیه 87 از سوره مائده می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ
ای اهل ایمان! چیزهای پاکیزه ای را که خدا برای شما حلال کرده بر خود حرام نکنید، و [از حدود خدا] تجاوز ننمایید؛ یقیناً خدا متجاوزان را دوست ندارد.

یعنی همچنان که اگر شخصی بدون عذر شرعی بگوید من نمی خواهم ازدواج کنم مورد نهی صریح واقع شده در سیره معصومین و نکوهش شده و حتی بیان شده مانند حدیث مشهور و معتبر رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرمایند:
«النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی» (جامع الأخبار (شعیری): ص101)
ازدواج، سنّت من است. هر کس از سنّت من رویگردان شود از من نیست.
خوردن گوشت هم جزو سنت‌های پیامبر است و ترک مطلق آن مورد نکوهش شدید معصومین!

علاوه بر آن که طبق روایات صحیح در معتبرترین منابع ترک خوردن گوش بیش از 40 روز مورد نهی اکید است و بیان شده که حتی اگر پول نداشتید بروید قرض کنید و گوشت را بخورید، یعنی این حجم تأکید دارد و طبق شرع مطلقاً جواز ترک گوشت‌خواری به شکل مطلق بدون عذر وجود ندارد!
چنانچه امام صادق علیه السلام از قول نبی اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند:
مَنْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ یَوْماً وَ لَمْ یَأْکُلِ اَللَّحْمَ فَلْیَسْتَقْرِضْ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لْیَأْکُلْهُ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج6، ص309)
هر کس چهل روز بر او بگذرد و گوشت نخورده باشد، باید از خداوند قرض بگیرد و گوشت بخورد.
این حدیث شریف، به صراحت نشان می‌دهد که ترک مطلق گوشت برای مدت طولانی (چهل روز) در اسلام نه تنها توصیه نشده، بلکه خلاف آن مورد تأکید قرار گرفته است.


علاوه بر این‌ها حقایق عمیق‌تر و ظریف تری اینجا وجود دارد!
یکی از علت‌های اینکه در شرع بیان شده که در گوش نوزاد اذان و اقامه بگویید چیست؟
طبق روایات معتبر، ایمن شدن از آزار شیاطین جنی!
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) نقل شده که فرموده اند:
فَلْیُؤْذَنْ فِی اُذُنِهِ الْیُمْنٰی بِاَذٰانِ الصَّلاٰةِ وَلْیُقِمْ فِی الْیُسْریٰ فَاِنَّهٰا عِصْمَةٌ مِنَ الشَّیطٰانِ الرَّجِیمِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج6، ص24)
«هر کس دارای فرزندی شد در گوش راست او اذان نماز و در گوش چپش اقامه گوید، این عمل، نوزاد از شیاطین رانده شده ایمن می گرداند».
اما چرا دقیقاً همین دستور را برای کسانی که به مدّت طولانی گوشت نخورده‌اند (از منظر شرع بیش از 40 روز زمان طولانی است) نیز بیان کرده‌اند و فرمودند:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
مَنْ لَمْ یَأْکُلِ اَللَّحْمَ أَرْبَعِینَ یَوْماً سَاءَ خُلُقُهُ وَ مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ فَأَذِّنُوا فِی أُذُنِهِ. (من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج1، ص299)
هر کس چهل روز گوشت نخورد بداخلاق می‌شود. پس هرگاه یکی از شما بَد اخلاق شد در گوش او اذان بگوئید.
چه تشابهی وجود دارد میان نوزاد و کسی که گوشت نخورده است؟!
تشابه این دو، لطیف شدن نسبی نفس است به جهت نخوردن گوشت!
در این حالت (یعنی ترک گوشت خوردن که اثر وضعی‌اش لطافت نسبی نفس نسبت به حالت خوردن گوشت است)، انسان نسبت به آزار اجنه آسیب‌پذیر می‌شود و این یکی از مضرات مغفول گیاه‌خواری است!
عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی (استاد عرفان آیت الله محی الدین حائری شیرازی و از شاگردان مبرّز عرفای بزرگ و کم نظیری چون آیت الله انصاری همدانی و آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی در کتاب سفینة الصادقین این حقایق را چنین بیان کرده اند):
لازم به ذکر است که ترک حیوانی گرچه باعث ازدیاد رغبت انسان به عبادت می شود، اما در شرع مقدس مکروه می باشد. شاید سبب کراهتش این باشد که با نخوردن غذاهای حیوانی در مدتی طولانی، نفس انسان کمی لطیف شده، در آن حال اجنه می توانند خود را برای وی ظاهر و به او راه پیدا کنند و بسا خطراتی از قبیل جنون و انحراف او را تهدید نماید؛
لذا شارع مقدس فرموده است:
کسی که چهل روز خوردن گوشت را ترک کند در گوش او اذان و اقامه بگویید.
کما اینکه در مورد نوزادان که زودتر در معرض تعرض آنان قرار می گیرند نیز این دستور وارد شده است.
و اینها همه دارای اسرار و حکمت‌هایی است که بیان آن فرصت دیگری را می‌طلبد. (سفینة الصاقدین: ص592)

ضمن اینکه در علوم غریبه، از ریاضت‌های لازم برای ارتباط گیری با اجنه، ترک خوردن گوشت برای مدت‌های طولانی است در علوم غربیه!به عنوان نمونه، در دو مورد از معروف‌ترین کتاب‌های علوم غریبه، یعنی "شمس المعارف" و "التحفه" که در زمینه سحر و علوم غریبه‌اند چنین آمده است که:
برای ارتباط با موجودات غیر مادی مانند جن‌ها، افراد باید برخی از اصول و شرایط خاص را رعایت کنند. یکی از این شرایط ترک خوردن گوشت به مدت معین است؛ چرا که برای برقراری ارتباط با اجنه، باید بدن از برخی از غذاها (مانند گوشت) پاکسازی شود.

یعنی فارغ از عوارض و مشکلاتی که گیاه‌خواری برای ساختار عصبی ایجاد می‌کند که در قسمت‌های قبلی اشاره شد، از این جهت که با گیاه‌خواری نفس در مقابل شیاطین جنی آسیب‌پذیر می‌شود نیز این مشکلات تشدید می‌شود و در شرایط حاد حتی با افسردگی و جنون نیز مشکلات کشیده می‌شود!

بیانات امیرالمؤمنین برای امروز ما + مذاکره با آمریکا یعنی چه؟ نتایج قعطی مذاکره در مقایسه با مقاومت چیست؟

وقتی این سخنان حضرت امیر صلوات الله علیه را ارسال کردم، یکی از دوستان و برادران ایمانی‌ام که خواند، نوشت:
انگار برای همین امروزه...

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

هر کس جهاد در راه خدا را ترک کند، خداوند لباس خواری و ذلت بر او می‌پوشاند، و غرق در بلا می‌نماید،
و به قلبش شک و شبهه می‌آید و حقیر و ذلیل می‌شود،
و به سبب ضایع کردن جهاد، حق او گرفته می‌شود، و محکوم به خواری، و محروم از انصاف می‌گردد.

من شب و روز، نهان و آشکار، شما را به جنگ دشمنانتان دعوت کردم، و به شما گفتم که با اینان بجنگید، پیش از اینکه با شما بجنگند.
به خدا قسم هیچ ملتی در میان خانه‌اش مورد حمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد.
اما شما جهاد را به یکدیگر حواله کردید و به یاری یکدیگر برنخاستید و سخن من بر شما سنگین آمد، از آن سرپیچی کردید و کلام مرا پشت سر انداختید، تا جایی که در سرزمین خودتان از هر سو مورد حمله واقع شدید...                                                                                   

اینک دشمن... مردان صالحی از شما را به قتل رسانده است ...و هیچ‌کس مانع آنها نشده.
آنها با دست پر برگشته‌اند، در حالی که هیچ یک از آنها حتی زخم هم برنداشته است. اگر مورد مسلمانی به خاطر این حادثه از شدت تأسف و غصه بمیرد به نظر من سرزنشی ندارد، بلکه مردن در این مقام شایسته است.

عجبا! عجبا! به خدا قسم که اجتماع آنها بر باطل و پراکندگی شما از حق، دل را می‌میراند و هم و غم را به سوی انسان می‌کشاند و غم را شعله‌ور می‌کند.

قباحَت و زشتی و غصه بر شما باد!
به شما حمله می‌شود و حمله نمی‌کنید،
با شما می‌جنگند و نمی‌جنگید.
خدا معصیت می‌شود و شما راضی هستید،
به شما تجاوز می‌شود و ننگتان نمی‌آید و به غیرتتان برنمی‌خورد!
...قسم به کسی که جان علی بن ابی‌طالب در دستان اوست، شما از شمشیر می‌ترسید!

ای مرد‌نمایان نامرد و ای دارندگان رؤیاهای پست و کودکانه!
...خداوند می‌داند که سینه مرا لبریز از خشم کردید، و پی در پی جرعه‌ی اندوه به کامم ریختید و تدبیرم را با نافرمانی و یاری نکردن تباه کردید! (1)

ای مردم! سرآغاز پراکندگی شما و شروع نقص شما از زمانی بود که خردمندان و صاحب‌نظران از بین شما رفتند. آن‌ها که اگر سخن می‌گفتند در گفتار خود صادق بودند، و سخن گفتنشان عادلانه بود و وقتی به یاری خوانده می‌شدند اجابت می‌کردند. به خدا قسم من شما را بارها و بارها در نهان و آشکار در شب و روز در صبح و شام فراخواندم؛ اما دعوت من جز بر پراکندگی و فرار شما نیافزود. (2)

اعمال شما دشمنانتان را به طمع می‌اندازد که بر شما مسلط شود...
وقتی خانه نداشته باشید از کدام خانه دفاع می‌کنید؟
و بعد از من همراه کدام امام به جنگ می‌روید؟
بدانید که پس از من به استبدادی گرفتار می‌شوید که فقر و شمشیر برّنده به خانه‌هایتان خواهد آمد.
در آن زمان آرزو می‌کنید که کاش مرا می‌دیدید و همراه من می‌جنگیدید و کشته می‌شدید، اما... (3)

آن‌ها را می‌بینم که در کار خود سخت‌کوشند و شما سست و ناتوان
آن‌ها را می‌بینم که متحدند و شما پراکنده
آن‌ها را می‌بینم که فرمانبردار پیشوای خود هستند و شما نافرمان...!

به خدا قسم که اگر بر شما پیروز شوند می‌بینید که پس از من برای شما فرمانروایان بدی خواهند بود...
در آن‌هنگام که در اثر ترک جهاد با دشمن خدا مغلوب شدید و دشمن بر شما مسلط شد و محرومیت و استبداد و شمشیر را دیدید، پشیمان و محزون خواهید شد که چرا در جهاد سستی کردید و به یاد می‌آورید که در جهاد چه منافعی بود، ولی این زمانی خواهد بود که دیگر پشیمانی سودی برای شما نخواهد داشت! (4)

...به خدا قسم یا بر جنگ با دشمنانتان صبر می‌کنید، یا اینکه خداوند گروهی را بر شما مسلط می‌کند که شما از آن‌ها به حق سزاوارترید و آن‌ها شما را عذاب خواهند کرد. (5)

به خدا قسم از این می‌ترسم که این قوم (که دشمن خدا و دشمن شما هستند) بر شما مسلط شوند بر اثر اطاعتی که از حاکم خود دارند و عدم فرمانبرداری شما از حاکمتان
بر اثر شدّتی که در نبرد با شما دارند و سستی ای شما در ایستادگی در برابرشان دارید
بر اثر اجتماع و اتحاد بر باطلشان و تفرقه شما از حقتان
و بعد از تسلط این دشمن بر شما (که بر این تسلط، خود شما مقصرید با سستی و تفرقه و عدم اطاعت از پیشوایتان)، آن‌ها هر حرامی را حلال می‌کنند!
تا جایی که دو گروه گریان خواهند بود؛
عده‌ای برای دینشان و عده‌ای برای دنیایشان! [یعنی بعد از غلبه دشمن بر اثر سستی شما در جهاد با ایشان، نه تنها دینداران، بلکه دنیاطلبانتان هم به سخت‌ترین شکل متضرر خواهند شد!]
و کسی از شما باقی نمی‌ماند مگر اینکه یا برای حکومتشان منفعتی داشته باشد یا ضرری نداشته باشد! [یعنی هر کس به جهت دین یا حتی دنیایش با ایشان مخالفت کند از بین برده می‌شود!]
[و نمی‌ماند از شما مگر کسانی که] شما را مانند برده‌ای که مجبور است مولایش را یاری کند به یاری [و خدمت] وا می‌دارند. (6)


من ترک الجهاد فی اللّٰه ألبسه اللّٰه ثوب ذلّة و شمله البلاء و ضرب على قلبه بالشّبهات و دیّث بالصّغار و سیم الخسف و منع النّصف،
ألا و انّی قد دعوتکم الى جهاد عدوّکم لیلا و نهارا و سرّا و جهرا و قلت لکم: اغزوهم قبل أن یغزوکم،
فو اللّٰه ما غزی قوم قطّ فی عقر دارهم الاّ ذلّوا، فتواکلتم و تخاذلتم
[و ثقل علیکم قولی فعصیتم و اتّخذتموه وراءکم ظهریّا] حتّى شنّت علیکم الغارات فی بلادکم

...و هذا ...قتل منکم رجالا صالحین ...فلا تمتنع منه، ثمّ انصرفوا وافرین لم یکلم منهم رجل کلما فلو أنّ امرأ [مسلما] مات من دون هذا أسفا ما کان عندی ملوما بل کان عندی به جدیرا،

فیا عجبا عجبا و اللّٰه یمیت القلب و یجلب الهمّ و یسعر الأحزان من اجتماع هؤلاء على باطلهم و تفرّقکم عن حقّکم
فقبحا لکم و ترحا لقد صیّرتم أنفسکم غرضا یرمى،
یغار علیکم و لا تغیرون،
و تغزون و لا تغزون،
و یعصى اللّٰه و ترضون،
و یقضى إلیکم فلا تأنفون،
...لا و الّذی نفس ابن أبی طالب بیده [عن] السّیف تحیدون...

یا أشباه الرّجال و لا رجال و یا طغام الأحلام أحلام الأطفال
...یعلم اللّٰه صدری غیظا و جرّعتمونی جرع التّهمام أنفاسا و أفسدتم علیّ رأیی و خرصی بالعصیان و الخذلان

الغارات (ابراهیم ثقفی کوفی): ج۲، ص۴۷۰


أیّها النّاس فانّ أوّل فرقتکم و بدء نقصکم ذهاب اولی النّهی و أهل - الرّأی منکم الّذین کانوا یلقون فیصدقون، و یقولون فیعدلون، و یدعون فیجیبون، و أنا و اللّٰه قد دعوتکم عودا و بدءا و سرّا و جهارا و فی اللّیل و النّهار و الغدوّ و الآصال فما - یزیدکم دعائی الاّ فرارا و إدبارا...

الغارات (ابراهیم ثقفی کوفی): ج۲، ص۶۲۴


فعملکم یطمع فیکم عدوّکم...
أیّ دار بعد دارکم تمنعون؟!
و مع أیّ امام بعدی تقاتلون؟!
أما إنّکم ستلقون بعدی أثرة یتّخذها علیکم الضّلاّل سنّة، [و ] فقرا یدخل بیوتکم، و سیفا قاطعا،
و تتمنّون عند ذلک أنّکم رأیتمونی و قاتلتم معی و قتلتم دونی...

الغارات (ابراهیم ثقفی کوفی): ج۲، ص۴۸۲


أراهم جادّین؛ و أراکم وانین،
و أراهم مجتمعین؛ و أراکم متفرّقین،
و أراهم لصاحبهم طائعین؛ و أراکم لی عاصین
و أیم اللّٰه لئن ظهروا علیکم لتجدنّهم أرباب سوء لکم من بعدی...
فإذا رأیتم الحرمان و الأثرة و وقع السّیف تندّمتم و تحزّنتم على تفریطکم فی جهادکم و تذکّرتم ما فیه من الحفظ حین لا ینفعکم التّذکار.

الغارات (ابراهیم ثقفی کوفی): ج۲، ص۵۱۱


...و اللّٰه لتصبرنّ على قتال عدوّکم أو لیسلّطنّ اللّٰه علیکم قوما أنتم أولى بالحقّ منهم، فلیعذبنّکم

الغارات (ابراهیم ثقفی کوفی): ج۱، ص۴۱


إنّی قد خشیت أن یدال هؤلاء القوم علیکم بطاعتهم إمامهم و معصیتکم إمامکم،
...و باجتماعهم على باطلهم و تفرّقکم عن حقّکم، حتّى تطول دولتهم و حتّى لا یدعوا للّٰه محرّما إلاّ استحلّوه
حتّى لا یبقى بیت وبر و لا بیت مدر إلاّ دخله جورهم و ظلمهم
حتّى یقوم الباکیان؛ باک یبکى لدینه، و باک یبکی لدنیاه،
و حتّى لا یکون منکم إلاّ نافعا لهم أو غیر ضارّ بهم...

الغارات (ابراهیم ثقفی کوفی): ج۲، ص۴۸۷





حالا بهتر مشخص می‌شود که چرا  شهید حاج قاسم سلیمانی درباره‌ی این کتاب بسیار معتبر و ارزشمند چنین گفت:
«این کتاب الغارات را که قدیمی‌ترین کتاب‌ شیعه هست بخوانید،
حتماً بخوانید، مقتل کامل است.
اگر آن را بخوانید، امروز برای این حکومتی که در استمرار حکومت ‎علی بن ابی‌طالب هست، آگاهانه‌تر و بدون تعصبات فردی و حزبی نگاه می‌کنیم، نظر می‌دهیم و دفاع می‌کنیم.» - 1397/3/17

#هزینه_مقاومت_نسبت_به_سازش
#مذاکره_با_آمریکا
#تبدیل_انتقام_سخت_به_سیلی
#اگر_وعده‌صادق3_محکم_و_پشیمان‌کننده_نباشد
#عقب‌نشینی_غیرتاکتیکی_و_عذاب‌الهی


اصلاً مذاکره با طاغوتی مثل آمریکا یعنی چه؟
معنی‌اش در آیه ذیل به وضوح بیان شده:

وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ [بقره:120]

هرگز یهود و نصارى از تو راضى نخواهندشد، تا [به‌طور کامل تسلیم خواسته‌ها‌ى آنها شوى و] از آیین [تحریف یافته] آنان پیروى‌ کنى. بگو: «هدایت واقعى، هدایت خداست». و اگر از هوا و هوس‌هاى آنان پیروى کنى، بعد از آن که آگاه شده‌اى، هیچ سرپرست و یاورى از سوى خدا براى تو نخواهدبود.

این معنی مذاکره با طاغوتی مثل آمریکا را رهبر معظّم انقلاب به وضوح بارها بیان فرمودند به عنوان نمونه‌ای از بسیار:

مذاکره‌ی با آمریکا مشکلی را حل نمی‌کند. اگر حاضرید باج بدهید، نه یک بار، نه دو بار، پشت سر هم، در همه‌ی مسائل اساسی، و از همه‌ی خطوط قرمزتان عبور کنید، بله، آن وقت آمریکا با شما دیگر کاری ندارد، مثل دوران پهلوی.
۱۴۰۱/۰۹/۰۵ - بیانات در دیدار بسیجیان


خوب، حالا اگر مذاکره صریح نکردیم اما در عمل عقب‌نشینی کردیم از مواضح حق و درست خود نتیجه چه خواهد شد؟
به صراحت نبی اکرم بیان فرمودند:
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله می‌فرمایند:
مَنْ تَرَکَ اَلْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذُلاًّ وَ فَقْراً فِی مَعِیشَتِهِ وَ مَحْقاً فِی دِینِهِ
هر کس جهاد را ترک کند، خدای عزّ و جلّ خواری و فقر در معیشت دنیا و نابودی در دین را برایش مقرر می‌کند!
الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۵، ص۲

قرآن کریم هم برای بی‌اعتنایی به این فرامین صریح خدا در باب مقاومت و جهاد در برابر دشمن را به صراحت چنین بیان داشته است:
أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا... (بقره:85)
آیا شما به پاره‏‌اى از کتاب ایمان مى‏‌آورید، و به پاره‏‌اى دیگر کفر مى‏‌ورزید؟ پس جزاى هر کس از شما که چنین کند، جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود...

و در جای دیگر فرموده:

وَمَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَهُ إِلّا مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَو مُتَحَیِّزًا إِلىٰ فِئَةٍ فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأواهُ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئسَ المَصیرُ (انفال:۱۶)
و هر کس در آن هنگام (هنگام نبرد و جهاد با دشمن) به آنها پشت کند -مگر آن‌که هدفش کناره‌گیری از میدان برای حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد؛ و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهی است!

رهبر معظّم انقلاب حفظه الله با استناد به همین منطق روشن و قانون تکوینی بیان شده در قران کریم می‌فرمایند:

یکی از پایه‌های جنگ روانی دشمنانِ هر ملّتی و بیش از همه در زمان ما، ملّت عزیز خود ما و ‌ایران اسلامی ما، این است که دشمنانِ این ملّت را بزرگ‌نمایی کنند؛
از اوّل انقلاب این وجود داشته.
دائماً از طرق مختلف ‌به ملّت ما تفهیم می‌شده، القا می‌شده و تزریق می‌شده که بترسید؛ از آمریکا بترسید، از صهیونیست‌ها بترسید، از انگلیس ‌بترسید، از مانند این‌ها بترسید؛ دائم این‌جور بوده.
یکی از هنرهای بزرگ امام بزرگوار این بود که این ترس را از دل‌های ملّت ‌بیرون آورد، به ملّت احساس اعتماد داد، احساس خودباوری داد؛ ملّت احساس کردند که یک نیرو و توان درونی دارند که ‌به اتّکاء آن می‌توانند کارهای بزرگ انجام بدهند و دشمن هم نمی‌تواند و دستش آن‌چنان که وانمود می‌کند پُر نیست.
این ‌حرکت جنگ روانی دشمن وقتی در عرصه‌ی نظامی وارد می‌شود، نتیجه‌اش ترس است، عقب‌نشینی است که قرآن کریم ‌این عقب‌نشینی را در واقع موجب غضب الهی بیان کرده و تبیین کرده؛
وَ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَهُ اِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ اَو مُتَحَیِّزاً ‌اِلىٰ‌ فِئَةٍ فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِنَ الله؛
اگر چنانچه در مقابل دشمنی که مهاجم به شما است ــ انواع مهاجم هست، حالا یک ‌وقت مهاجم با شمشیر و در میدان، روبه‌رو و سینه‌به‌سینه است، یک وقت مهاجم تبلیغاتی است، یک وقت مهاجم اقتصادی ‌است، یک وقت مهاجم نظامی است با ابزارهای جدید ــ عقب‌نشینیِ غیر تاکتیکی کردید ــ
گاهی اوقات عقب‌نشینی هم ‌یک تاکتیک است مثل پیش‌روی، که آن عیب ندارد: اِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ اَو مُتَحَیِّزاً اِلىٰ‌ فِئَة؛ تاکتیک این است ــ
اگر غیر از ‌این موارد عقب‌نشینی کردید، فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِنَ الله.
در میدان نظامی این[جور] است؛
در میدان سیاسی هم عیناً همین‌جور ‌است [موجب خشم الهی می‌شود].‌
۱۴۰۳/۰۵/۲۴ - بیانات در دیدار دست‌اندرکاران کنگره ملی شهدای استان کهگیلویه و بویر احمد

خوب، جریان نفاق و افراد سست‌ایمان دنیادوست می‌گویند آقا ضرر و هزینه‌ی این درگیری بسیار بالاست!
به قول قرآن کریم این منافقان شعارشان این است:
فَتَرَى الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ یُسارِعونَ فیهِم یَقولونَ نَخشىٰ أَن تُصیبَنا دائِرَةٌ (مائده: ۵۲)
می‌بینی کسانی  که در دل‌هایشان مرض است  در (دوستی با دشمنان)، بر یکدیگر پیشی می‌گیرند، و می‌گویند: «می‌ترسیم حادثه‌ای برای ما اتفاق بیفتد.
نه تنها خودشان می‌ترسند، مؤمنانی که می‌خواهند با دشمن جهاد کنند را نیز از قدرت دشمن می‌ترسانند:
الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إیمانًا وَقالوا حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَکیلُ (آل عمران:۱۷۳)
[همان] کسانى‌ که [بعضى از] مردم، به آنان گفتند: «دشمنان براى [حمله به] شما گرد آمده‌اند؛ از آن ها بترسید»! امّا این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را بس است؛ و او بهترین حامى ‌ماست».

فارغ از آن‌که در این بیانات امیرالمؤمنین و آن حدیث نورانی از نبی اکرم صلوات الله علیه و آله به صراحت بیان شده که هزینه‌ی دنیوی سازش و تسلیم (خسارت آخرتی جای خود) بسیار بیشتر از مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن است  و قرآن کریم نیز بسیار بر آن تأکید دارد!
و تاریخ گذشته و معاصر هم بر این حقیقت قطعی صحّه گذارده [بنگرید به وضع کوفیان بعد از آنکه به امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی علیهما السلام صلح و مذاکره را تحمیل کردند که به چه خفت و خواری دنیوی گرفتار شدند.
بنگرید به وضع لیبی و سوریه و...]

رهبر معظّم انقلاب حفظه الله نیز این حقیقت را چنین مورد تأکید قرار می‌دهند:
مقاومت البتّه هزینه دارد، بدون هزینه نیست، امّا هزینه‌ی تسلیم در مقابل دشمن بیشتر است از هزینه‌ی مقاومت.
وقتی شما در مقابل دشمن تسلیم می‌شوید، باید هزینه بدهید.
...هزینه‌ی تسلیم، هزینه‌ی عدم مقاومت، از هزینه‌ی مقاومت به مراتب بیشتر است؛ هزینه‌ی مادّی هم دارد، هزینه‌ی معنوی هم دارد.
۱۳۹۸/۰۳/۱۴ - بیانات در مراسم سی‌امین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله)

تعارض نظریه صلح کل بودن با مبانی عقل و شرع

نظریه صلح کل که امروزه در بسیاری از مکاتب به اصطلاح معنوی و حتی روانشناسی و جامعه‌شناسی راه یافته چه می‌گوید؟
نباید با آدم‌ها به خاطر شخصیتی که دارند درگیر باشیم!
همه را همان‌طور که هستند بپذیریم، و هیچ‌کس را کنار نگذاریم.

این ایده در تعارض کامل با عقل! و صریح آیات قرآن است!

چرا در تعارض با عقل است!
عقل می‌گوید انسان باید با کسی که ظالم یا فاسد است و یا از مسیر درست منحرف است و در صدد است دیگران را نیز از مسیر درست گمراه کند درگیر باشد نباید آن را بپذیرد و باید اگر به هیچ وجه اصلاح‌ناپذیر نیست کنار هم گذاشتش! دقیقاً مثل یک غده سرطانی در بدن!

قرآن کریم و روایات معتبر نیز به صراحت، بر این دیدگاه عقلانی تأیید و بلکه تأکید دارند.
نمونه‌ای از انبوهی از آیات در این خصوص:

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ﴿فتح:۲۹﴾
محمد [ص] پیامبر خداست و کسانى که با اویند با کافران شدید [و] با همدیگر مهربانند

لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ﴿مجادله:۲۲﴾
هرگز نمی‌یابی قومی را  که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و با این حال] کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده‏‌اند هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند دوست بدارند

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿مائده:۵۱﴾
ای اهل ایمان، یهود و نصاری را به دوستی مگیرید، آنان بعضی دوستدار بعضی دیگرند، و هر که از شما مؤمنان با آنها دوستی کند به حقیقت از آنها خواهد بود؛ همانا خدا ستمکاران را هدایت نخواهد نمود.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمَانِ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿توبه:۲۳﴾
اى کسانى که ایمان آورده‏ اید اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند [آنان را] به دوستى مگیرید و هر کس از میان شما آنان را به دوستى گیرد آنان همان ستمکارانند (۲۳)


چند نمونه هم از انبوه روایات معتبر در این خصوص:

در روایت است که فضیل بن یسار به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد که:
آیا حبّ و بغض از نشانه‌های ایمان است؟
آن حضرت فرمود:
«هَلِ الإیمَانُ إلَّا الحُبّ وَ البُغض»[الکافی، ج 2، ص 125]
آیا ایمان چیزی جز دوستی و دشمنی است؟

یا در جای دیگر امام صادق علیه السلام ملاک دینداری را دوستی و دشمنی در راه دین معرفی کرده‌اند و می‌فرمایند:
«کُلُّ مَن لم یُحّبُّ عَلَی الدّیِنِ وَ لَم یُبغِض عَلَی الدّینِ فَلَا دِینَ لَهُ»[الأمالی الطوسی، ص 312]
هر کسی که دوستی و دشمنی‌اش در راه دین نباشد، او را دینی نیست.

یا از امام باقر علیه السلام در این خصوص نقل شده است که حضرت فرمودند:
«إذَا أرَدتَ أن تَعلَمَ أنَّ فِیکَ خَیراً فَانظُر إلَی قَلبِکَ فَإن کانَ یُحِبُّ أهلَ طَاعَة اللهِ وَ یُبغِضُ أهلَ مَعصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیرٌ وَ اللهُ یُحِبُّکَ وَ إِن کَانَ یُبغِضُ أهلَ طَاعَة اللهِ وَ یُحِبُّ أهلَ مَعصِیَتِهِ فَلَیسَ فِیکَ خَیرٌ وَ اللهُ یُبغِضُکَ وَ المَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ»[الکافی، ج 2، ص 126]
اگر می خواهی بدانی که در راه خیر گام بر می داری، پس به قلبت بنگر! چنانچه دوستدار اولیای خداست و بغض گناهکاران در آن است، بدان که در تو خیر است و خدا هم تو را دوست دارد. اما اگر در قلب تو کینه ی اهل طاعت خدا و محبّت گناهکاران وجود داشته باشد، در آن صورت در تو هیچ خیری نیست و خدا تو را دشمن دارد و آدمی با کسی محشور می شود که او را دوست دارد.

این مفاهیم ظاهر فریب که امروز هم به شدّت از طریق ترویج مکاتبی نظیر بودیسم و هندوییسم و... با شعارهای ظاهر فریب همه را بپذیریم و احترام به همه و همه را دوست داشته باشیم
نهایتش به عشق‌ورزی به امثال ترامپ و نتانیاهو و همجنسبازان ختم می‌شود!!!! و فقط دست فاسد و ظالم را برای ظلم و فساد بی‌مزاحمت بازتر می‌کند، ضمن اینکه در نهایت منجر به عادی‌شدن و بی‌تفاوتی خود ما هم می‌شود نسبت به این ظلم‌ها و فسادها، چون نه تنها با عواملش درگیر نمی‌شویم، بلکه آن‌ها را با آغوش باز هم پذیراییم، به قول قرآن حقیقتا و تکویناً با این رویکرد جزو ایشان خواهیم شد!
بدیهی است که چنین خلاف عقل و شرعی آن هم برای این رده سنی حساس مجوز انتشار کسب نمی‌کند!!!!

توحید افعالی: توجه به حقیقتِ لا حول و لا قوة الّا بالله

 توحید افعالی: توجه به حقیقتِ لاحول و لا قوة الّا بالله

پناه بردن به خداوند برای حفظ از معصیت و نافرمانی

 و توجه به این حقیقت که: توفیق طاعت و بندگی صرفاً از ناحیه‌ی خداوند است و شأن انسان خاکی، انحطاط و تنزل در طبیعت است.


ما شاءَ اللهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ [کهف:۳۹]

آنچه خدا بخواهد (می‌شود)؛ قوّت [و نیرویى] جز از ناحیه‌ی خدا نیست.


 حضرت امام محمد باقر علیه السلام:

 عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَعْنَی لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهًَْ إِلَّا بِاللَّهِ فَقَالَ مَعْنَاهُ لَا حَوْلَ لَنَا عَنْ مَعْصِیَهًِْ اللَّهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ لَا قُوَّهًَْ لَنَا عَلَی طَاعَهًِْ اللَّهِ إِلَّا بِتَوْفِیقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل.

 جابر جعفی می‌گوید: 

از امام باقر (علیه السلام) در مورد معنی آیه: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ (حول و قوایی جز از ناحیه خدا نیست) سؤال نمودم، 

حضرت فرمود: 

«معنایش این است که روگردانیدن و دوری‌نمودن از معصیت خداوند برای ما جز به سبب یاری خدا میسّر نباشد، 

و قوّت و نیرویی بر طاعت و فرنبرداری خداوند برای ما جز به سبب توفیقی که خداوند با عزّت و جلال عطا فرماید، نیست.

 التوحید (شیخ صدوق): ج۱، ص۲۴۲


‍  حضرت امام محمد باقر علیه السلام:

 إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى  دَاوُدَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنِ اِئْتِ عَبْدِی  دَانِیَالَ فَقُلْ لَهُ إِنَّکَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ وَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ وَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ فَإِنْ أَنْتَ عَصَیْتَنِیَ اَلرَّابِعَةَ لَمْ أَغْفِرْ لَکَ فَأَتَاهُ  دَاوُدُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ یَا  دَانِیَالُ إِنَّنِی رَسُولُ اَللَّهِ إِلَیْکَ وَ هُوَ یَقُولُ لَکَ إِنَّکَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ وَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ وَ عَصَیْتَنِی فَغَفَرْتُ لَکَ فَإِنْ أَنْتَ عَصَیْتَنِیَ اَلرَّابِعَةَ لَمْ أَغْفِرْ لَکَ فَقَالَ لَهُ  دَانِیَالُ قَدْ أَبْلَغْتَ یَا نَبِیَّ اَللَّهِ فَلَمَّا کَانَ فِی اَلسَّحَرِ قَامَ  دَانِیَالُ فَنَاجَى رَبَّهُ فَقَالَ یَا رَبِّ إِنَّ  دَاوُدَ نَبِیَّکَ أَخْبَرَنِی عَنْکَ أَنَّنِی قَدْ عَصَیْتُکَ فَغَفَرْتَ لِی وَ عَصَیْتُکَ فَغَفَرْتَ لِی وَ عَصَیْتُکَ فَغَفَرْتَ لِی وَ أَخْبَرَنِی عَنْکَ أَنَّنِی إِنْ عَصَیْتُکَ اَلرَّابِعَةَ لَمْ تَغْفِرْ لِی فَوَ عِزَّتِکَ لَئِنْ لَمْ تَعْصِمْنِی لَأَعْصِیَنَّکَ ثُمَّ لَأَعْصِیَنَّکَ ثُمَّ لَأَعْصِیَنَّکَ.

 خداى عز و جل به داود علیه السّلام وحى فرمود: 

که نزد بنده‌ام دانیال برو و بگو: 

همانا تو مرا نافرمانى کردى و من آمرزیدمت، 

و نافرمانى کردى و تو را آمرزیدم، 

و نافرمانى کردى و تو را آمرزیدم، 

و اگر در بار چهارم نافرمانى مرا کنى تو را نمی‌آمرزم‌؟ 

پس داود علیه السّلام نزدش آمد و فرمود: 

اى دانیال من فرستادۀ خدایم بسوى تو، و او به تو فرماید: 

تو مرا نافرمانى کردى پس من آمرزیدم، 

و نافرمانى مرا کردى و من تو را آمرزیدم، 

و نافرمانى مرا کردى و تو را آمرزیدم، پس اگر براى چهارمین بار مرا نافرمانى کنى تو را نمی‌آمرزم، 

دانیال به وى گفت: 

اى پیامبر خدا پیام خود را رساندى، 

و همین که وقت سحر شد دانیال برخاست و با پروردگار خود مناجات کرد و عرض‌کرد: 

پروردگارا همانا پیغمبر تو داود از سوى تو مرا خبر داد که هر آینه من تو را نافرمانى کردم و تو آمرزیدى، 

و نافرمانیت کردم و تو آمرزیدى، 

و نافرمانیت کردم و تو آمرزیدى، 

و به من خبر داد از سوى تو که اگر من در بار چهارم تو را نافرمانى کنم مرا نمی‌آمرزى، 

پس به عزت و جلالت سوگند اگر تو مرا نگاه ندارى (و از نافرمانى کردن مرا حفظ‍‌ نکنى) هر آینه تو را نافرمانى کنم، 

و سپس نیز نافرمانى کنم، 

و باز هم نافرمانى کنم. 

 الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۴۳۵


پ.ن: نافرمانی دانیال نبی، ترک اولی بوده است و انبیای الهی به توفیق خدا از گناه و معصیت مصون هستند.


 توضیحات فوق‌العاده‌ی عالم ربانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در بیان نکات توحیدی عرفانیِ عظیم این حدیث شریف:


گاهی بعضی احادیث فهم را زیاد می‌کنه.

می‌گه یکی از انبیا را، خدا تهدیدش کرد

که فرمود: عبدی! (بنده‌ی من!)

عصیتنی فغفرت لک (معصیت کردی و از تو گذشتم)

ثم عصیتنی فغرفت لک (بعد دوباره معصیت کردی و باز گذشت کردم)

به عزت و جلالم سوگند اگر این‌دفعه معصیت کنی، تو را عذابت می‌کنم که چنین و چنان!

تعجبه! پیغمبر خدا، جواب چی‌ بده!؟

این اگر می‌گفت چشم، غلط بود!

این (چشم گفتن در اینجا) معنایش اینه که برای خودش حول و قوایی قائله‌.

گفت: به عزت و جلالت قسم خدایا!

اگر‌ حفظم نکن، بازم معصیت می‌کنم، باز معصیت می‌کنم، بازم معصیت می‌کنم.

چی می‌خوان حالی کنن (حضرات معصومین علیهم السلام با بیان این احادیث)

(می‌خواهم توجه دهند که) در این حالاتی که موفق می‌شی، این موفقیت‌ها از تو نیست، خدا حفظ کرده.

شأن انسان اینه که هلاک شه.

شأن خاک انحطاطه.

در همه این‌ها باید فکر کرد که فهم زیاد شه.

در اینجا به نظر من اگر می‌گفت چشم اطاعت می‌کنم، معناش لینه که عمل رو از خودش می‌بینه؛

غرض از تمام بعث و نزل و رسل و انزال کتب، توحید خدای متعال است، هیچ چیز غیر از این نیست.

بدون ولایت امیرالمؤمنین اصلاً به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله راهی نیست... تا چه رسد به رسیدن به توحید...

به گواه روایات معتبر شیعه[1] و سنی[2]، اولین مخلوق خداوند (به تعبیر دیگر صادر اول از ذات باری‌تعالی) و حجاب اقرب و نزدیک‌ترین مخلوق به خداوند[3]؛ حقیقت نوری نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است[4].

و حقیقت نوری ایشان به گواه قرآن کریم واسطه‌ی فیض خداوند به ما سوی الله هستند[5]. یعنی خداوند اراده کرده است که هر فیضی به هر مخلوقی بخواهد برسد باید از مجرای نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عبور کند.

از سوی دیگر به گواه آیه‌ی مباهله و روایات تفسیری ذیل آن در منابع شیعه و سنی[6]، نزدیک‌ترین مخلوق به نبی اکرم که در حکم نفس و جان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هستند، وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است[7] و طبق حدیث مشهور و متواتر در نزد شیعه و سنی منقول از نبی اکرم صلی الله علیه و آله که می‌فرمایند:

«من شهر علم هستم و علی باب آن است و احدی نمی‌تواند وارد این شهر علم شود مگر از طریق باب آن[8].» هیچ کس به وجود نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله راه ندارد، مگر از طریق پذیرش ولایت مولی علی علیه‌السلام که باب معرفت نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هستند.

بر این اساس، برای معرفت خداوند راهی وجود ندارد، مگر از طریق معرفت نبی‌ اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

و برای معرفت نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز راهی وجود ندارد مگر از طریق معرفت مولی علی علیه‌السلام

و لازمه معرفت ایشان هم پذیرش ولایت ایشان و اولاد طاهرینشان صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین است[9].

این حقیقت در قرآن کریم نیز ذکر شده است.

در آیه‌ای از قول نبی اکرم بیان شده:

من اجر رسالتی نمی‌خواهم مگر مودّت ذی‌القربی[10].

در آیه‌ی دیگر نیز بیان شده که:

من اجر رسالتی نمی‌خواهم مگر از کسی که بخواهد راهی به سمت پروردگار اتخاذ نماید[11].

این دو آیه کنار هم، یعنی جز از طریق مودّت ذی‌القربی، راهی به سمت خداوند وجود ندارد.

و البته روایات شیعه[12] و سنی[13] نیز بیان کرده‌اند که مصداق انحصاری ذی‌القربی در این آیات که مودّتشان واجب گشته مولی علی علیه‌السلام و امامان معصوم علیهم‌السلام از نسل ایشان هستند.

بر اساس این مقدّمات که بر مبنای آیات قرآن و منابع مهم اهل سنت بیان شد، مشخص می‌شود که بدون ولایت، به هیچ وجه نمی‌توان به توحید رسید. به همین جهت، رسیدن به توحید برای کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را نپذیرفته‌اند، از نظر تکوینی امکان ندارد، زیرا وجود امام علیه‌السلام مقدّم بر همه و واسطه‌ی خدا و خلق و محیط بر عالم است. بدون ولایت ائمه علیهم‌السلام حتی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز نمی‌توان استفاده کرد؛ چرا که همان‌طور که بیان شد وقتی نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در روایت متواتر معتبر از نظر شیعه و سنی می‌فرمایند: «أنا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة و الحکمة فلیأتها من بابها[14]» بدون ولایت اصلاً به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله راهی نیست، تا چه رسد به اینکه به توحید برسند.

لذا کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را نپذیرفته‌اند و مدعی عرفان توحیدی هستند، از خیالات خودشان استفاده می‌کنند، نه از وجود شریف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، مگر آن‌هایی که به ظاهر ولایت علی علیه‌السلام را ندارند، ولی در باطن شیعه باشند (یا شیعه شده باشند) و از روی تقیه تشیّع خود را مخفی کرده‌اند.



 منابع:

[1] به عنوان نمونه‌ای از روایات معتبر در این خصوص از منابع شیعه:

اباصلت هروی به نقل از علی بن موسی به نقل از پدرش موسی بن جعفر به نقل از پدرش جعفر بن محمد به نقل از پدرش محمد بن علی به نقل از پدرش علی بن الحسین به نقل از پدرش حسین بن علی به نقل از پدرش علی بن ابی‌طالب علیهم السلام نقل می‌کند:

قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَا خَلَقَ اَللَّهُ خَلْقاً أَفْضَلَ مِنِّی وَ لاَ أَکْرَمَ عَلَیْهِ مِنِّی قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَأَنْتَ أَفْضَلُ أَمْ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ عَلَى مَلاَئِکَتِهِ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی عَلَى جَمِیعِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلْمُرْسَلِینَ وَ اَلْفَضْلُ بَعْدِی لَکَ یَا عَلِیُّ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِکَ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِکَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّینَا ...فَکَیْفَ لاَ نَکُونُ أَفْضَلَ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَى مَعْرِفَةِ رَبِّنَا وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَقْدِیسِهِ لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقُ أَرْوَاحِنَا فَأَنْطَقَنَا بِتَوْحِیدِهِ وَ تَحْمِیدِهِ ثُمَّ خَلَقَ اَلْمَلاَئِکَةَ فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً اِسْتَعْظَمُوا أَمْرَنَا فَسَبَّحْنَا لِتَعْلَمَ اَلْمَلاَئِکَةُ أَنَّا خَلْقٌ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ مُنَزَّهٌ عَنْ صِفَاتِنَا فَسَبَّحَتِ اَلْمَلاَئِکَةُ بِتَسْبِیحِنَا وَ نَزَّهَتْهُ عَنْ صِفَاتِنَا. ...فَبِنَا اِهْتَدَوْا إِلَى مَعْرِفَةِ تَوْحِیدِ اَللَّهِ وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَحْمِیدِهِ وَ تَمْجِیدِهِ ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ آدَمَ فَأَوْدَعَنَا صُلْبَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِکَةَ بِالسُّجُودِ لَهُ تَعْظِیماً لَنَا وَ إِکْرَاماً وَ کَانَ سُجُودُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُبُودِیَّةً وَ لآِدَمَ إِکْرَاماً وَ طَاعَةً لِکَوْنِنَا فِی صُلْبِهِ فَکَیْفَ لاَ نَکُونُ أَفْضَلَ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ قَدْ سَجَدُوا لآِدَمَ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ وَ أَنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَى اَلسَّمَاءِ أَذَّنَ جَبْرَئِیلُ مَثْنَى مَثْنَى وَ أَقَامَ مَثْنَى مَثْنَى ثُمَّ قَالَ لِی تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ أَتَقَدَّمُ عَلَیْکَ فَقَالَ نَعَمْ لِأَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِیَاءَهُ عَلَى مَلاَئِکَتِهِ أَجْمَعِینَ وَ فَضَّلَکَ خَاصَّةً فَتَقَدَّمْتُ فَصَلَّیْتُ بِهِمْ وَ لاَ فَخْرَ فَلَمَّا اِنْتَهَیْتُ إِلَى حُجُبِ اَلنُّورِ قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ وَ تَخَلَّفْ عَنِّی فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ فِی مِثْلِ هَذَا اَلْمَوْضِعِ تُفَارِقُنِی فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اِنْتِهَاءَ حَدِّیَ اَلَّذِی وَضَعَنِی اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ إِلَى هَذَا اَلْمَکَانِ فَإِنْ تَجَاوَزْتُهُ اِحْتَرَقَتْ أَجْنِحَتِی بِتَعَدِّی حُدُودِ رَبِّی جَلَّ جَلاَلُهُ فَزُجَّ بِی فِی اَلنُّورِ زَجَّةً حَتَّى اِنْتَهَیْتُ إِلَى حَیْثُ مَا شَاءَ اَللَّهُ مِنْ عُلُوِّ مُلْکِهِ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَبَّیْکَ رَبِّی وَ سَعْدَیْکَ تَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ أَنْتَ عَبْدِی وَ أَنَا رَبُّکَ فَإِیَّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ فَتَوَکَّلْ فَإِنَّکَ نُورِی فِی عِبَادِی وَ رَسُولِی إِلَى خَلْقِی وَ حُجَّتِی عَلَى بَرِیَّتِی لَکَ وَ لِمَنِ اِتَّبَعَکَ خَلَقْتُ جَنَّتِی وَ لِمَنْ خَالَفَکَ خَلَقْتُ نَارِی وَ لِأَوْصِیَائِکَ أَوْجَبْتُ کَرَامَتِی وَ لِشِیعَتِهِمْ أَوْجَبْتُ ثَوَابِی فَقُلْتُ یَا رَبِّ وَ مَنْ أَوْصِیَائِی فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ أَوْصِیَاؤُکَ اَلْمَکْتُوبُونَ عَلَى سَاقِ عَرْشِی فَنَظَرْتُ وَ أَنَا بَیْنَ یَدَیْ رَبِّی جَلَّ جَلاَلُهُ إِلَى سَاقِ اَلْعَرْشِ فَرَأَیْتُ اِثْنَیْ عَشَرَ نُوراً فِی کُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أَخْضَرُ عَلَیْهِ اِسْمُ وَصِیٍّ مِنْ أَوْصِیَائِی أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمْ مَهْدِیُّ أُمَّتِی فَقُلْتُ یَا رَبِّ هَؤُلاَءِ أَوْصِیَائِی مِنْ بَعْدِی فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ هَؤُلاَءِ أَوْلِیَائِی وَ أَحِبَّائِی وَ أَصْفِیَائِی وَ حُجَجِی بَعْدَکَ عَلَى بَرِیَّتِی وَ هُمْ أَوْصِیَاؤُکَ وَ خُلَفَاؤُکَ وَ خَیْرُ خَلْقِی بَعْدَکَ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لَأُظْهِرَنَّ بِهِمْ دِینِی وَ لَأُعْلِیَنَّ بِهِمْ کَلِمَتِی وَ لَأُطَهِّرَنَّ اَلْأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مِنْ أَعْدَائِی وَ لَأُمَکِّنَنَّهُ مَشَارِقَ اَلْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ اَلرِّیَاحَ وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ اَلسَّحَابَ اَلصِّعَابَ وَ لَأَرْقِیَنَّهُ فِی اَلْأَسْبَابِ وَ لَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِی وَ لَأَمُدَّنَّهُ بِمَلاَئِکَتِی حَتَّى تَعْلُوَ دَعْوَتِی وَ یَجْتَمِعَ اَلْخَلْقُ عَلَى تَوْحِیدِی ثُمَّ لَأُدِیمَنَّ مُلْکَهُ وَ لَأُدَاوِلَنَّ اَلْأَیَّامَ بَیْنَ أَوْلِیَائِی إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ. (علل الشرایع (شیخ صدوق): ج۱، ص۵)

خداوند متعال موجودى را با فضیلت‌تر از من نیافریده.

على علیه السّلام (برای آگاه شدن اصحاب) فرمود: عرضه داشتم: شما افضل هستید یا جبرئیل‌؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: یا على حقّ‌ تبارک و تعالى انبیاء را بر فرشتگان مقرّبش برتری داده و من را بر تمام انبیاء برتری بخشیده و بعد از من افضل از همه‌ی خلایق (حتی با فضیلت‌‌تر از انبیاء مرسل)، تو و امامان بعد از تو هستند، فرشتگان خدمتکاران ما و خدمتگذار دوستان ما هستند.

...یا على ما اگر نبودیم خداوند آدم و حوّا را نمى‌آفرید، بهشت و دوزخ را ایجاد نمى‌کرد آسمان و زمین را پدید نمى‌آورد، با این وصف چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالى که پیش از ایشان به پروردگارمان معرفت پیدا کرده و به تسبیح و تهلیل و تقدیسش پرداخته‌ایم، زیرا اوّل موجودى که پروردگار عالمیان آفرید ارواح ما بود، پس از آفریدن، ارواح ما را به توحید و تحمیدش گویا ساخت، سپس فرشتگان را آفرید، ایشان وقتى مشاهده کردند که ارواح ما یک نور است امر ما را بزرگ شمردند و ما براى این که فرشتگان بدانند مخلوق حضرت جلال هستیم و او از صفات ما مخلوقات مبرّا است حضرتش را تسبیح و تنزیه نمودیم، فرشتگان که چنین دیدند آنها نیز با تسبیح ما به تسبیح حقّ‌ پرداخته و حضرتش را از صفات ما منزّه نمودند.

...پس فرشتگان به واسطه ما به یکتاپرستى و تسبیح و تهلیل و تحمید و تمجید نمودن بارى تعالى ارشاد و راهنمایى شدند.

پس از خلقت ارواح ما حقّ‌ تبارک و تعالى حضرت آدم را آفرید و ما را به رسم ودیعه در صلبش قرار داد و به منظور بزرگداشت و اکرام ما به فرشتگان امر نمود که به آدم سجده کنند و این سجده در واقع عبادت حقّ‌ عزّ و جلّ‌ و اکرام آدم و چون ما در صلب او بودیم طاعت ما بود، پس با این وصف چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالى که جملگى آنها در مقابل آدم سجده نمودند.

و بیان دیگر براى برتر بودن ما از فرشتگان این است که وقتى مرا به آسمان بردند، جبرئیل علیه السّلام دو فصل، دو فصل، اذان و اقامه گفت. سپس به من گفت: اى محمّد پیش بیافت.

به او گفتم: اى جبرئیل بر تو پیشى بگیرم‌؟

گفت: آرى، زیرا خداوند متعال انبیائش را عموماً و تو را به خصوص بر تمام فرشتگان برترى داده است، پس جلو برو و با فرشتگان نماز بگذار و این افتخارى نیست (فضل خداوند به من است)، من جلو رفته و وقتى به حجاب‌هاى نور رسیدم جبرئیل گفت: اى محمّد پیش‌رو و از من جدا شو.

گفتم: اى جبرئیل در چنین جایى مرا تنها مى‌گذارى‌؟

عرضه داشت: آخرین حدّى که حقّ‌ عزّ و جلّ‌ براى من قرار داده همین جا است، اگر از آن تجاوز کنم بال‌هایم مى‌سوزد، پس مرا در نور پرتاب نمود و در آن به جلو رفتم تا جایى که خدا خواست، سپس ندایى به گوشم رسید: یا محمّد!

عرضه داشتم: بلى پروردگارم.

نداء رسید: اى محمّد تو بنده من بوده و من پروردگار تو مى‌باشم، تنها مرا بپرست و فقط‍‌ توکّلت بر من باشد تو در بین بندگانم نور و به سوى خلق رسول و بر آفریدگانم حجّت من مى‌باشى، بهشتم را براى تو و پیروانت آفریده و جهنّم را براى مخالفینت ایجاد نموده‌ام به جانشینانت عزّت و به شیعیانت اجر و ثواب خواهم داد.

عرضه داشتم: پروردگارا! جانشینانم کیانند؟

نداء رسید: اى محمّد اسامى ایشان بر عمود عرش نوشته شده، پس در حالى که مقابل پروردگار جلّ‌ جلاله ایستاده بودم به عمود عرش نگریستم،

دوازده نور دیدم در هر نورى خطى سبز بود که بر آن اسم یکى از اوصیاء و جانشینانم به چشم مى‌خورد،

اول ایشان على بن ابى طالب علیه السّلام و آخر آنها نام مهدى امّتم بود.

عرضه داشتم: پروردگارا، اینان جانشینان بعد از من هستند؟

نداء رسید: اى محمّد ایشان والیان و محبوبان و برگزیدگان و حجّت‌هاى من بعد از تو بر مردمانند و ایشان جانشینان تو و بهترین مخلوقات من بعد از تو مى‌باشند

به عزّت و بزرگى خود قسم که البته به وسیله ایشان دین خود را آشکار کرده و آیین خویش را بر پا نموده و با آخرین ایشان زمین را از دشمنانم پاک خواهم کرد و او را بر مشارق و مغارب کرده زمین مسلط‍‌ نموده، بادها را مسخّرش کرده و ابرهاى سخت را رامش قرار داده و اسباب را در اختیارش نهاده و با لشکریانم کمکش نموده و با فرشتگانم یاریش خواهیم کرد تا دعوت من بر فراز کرۀ زمین مستقر گشته و خلق بر یکتاپرستى من اجتماع کنند و سپس ملک و سلطنتش را گسترانیده و پیوسته روزگار را بین دوستانم سپرى نموده تا روز قیامت فرا رسید.


[2] به عنوان نمونه‌ای از منابع اهل سنت در این خصوص:

عَن جَابر بن عبد الله الْأنْصَارِیّ رَضِی الله عَنْهُمَا قَالَ: (قلت: یَا رَسُول الله بِأبی أَنْت وَأمی أَخْبرنِی عَن أوّل شَیْء خلقه الله قبل الْأَشْیَاء؟ قَالَ: یَا جَابر إِن الله خلق قبل الْأَشْیَاء نور نبیک مُحَمَّد صلى الله عَلَیْهِ وَسلم من نوره. (الفتاوى الحدیثیة (ابن حجر هیتمی): ج۱، ص۴۴) جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: به رسول خدا صلی الله علیه و‌آله گفتم: پدر و مادرم به فدای شما، مرا با خبر کنید از اولین چیزی که خداوند خلق کرد قبل از هر چیز دیگری. رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: ای جابر به راستی که خداوند قبل از خلق کردن هر چیزی نور پیامبرت محمد را از نور خودش خلق کرد.


[3] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۱۴۵) به واسطه ما خداوند بندگی می‌شود، به واسطه ما خداوند شناخته می‌شود به واسطه ما خداوند یگانه دانسته می‌شود و محمد حجاب خدای تبارک و تعالی است.


[4] رسول خدا حضرت محم مصطفی صلی الله علیه و آله: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ حُجُبُهُ. (کفایة الاثر (خزّاز قمی): ج۱، ص۱۷۱) نخستین چیزی که خدا آفرید حجاب‌هایش بود.

رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی (کفایة الأثر (خزّاز قمی): ج۱، ص۱۷۰ - عوالی اللئالی (ابن ابی‌جمهور): ج۴، ص۹۹) اولین چیزی که خداوند خلق کرد نور من بود.

هم اولین مخلوق خداوند حجاب بوده و هم اولین مخلوق خداوند نور حضرت محمد بوده است؛‌ لذا حجاب اقرب خداوند نور حضرت محمد صلی الله علیه و‌ آله است.


[5] توضیح مفهوم واسطه‌ی فیض مبتنی بر آیات و روایات و مرز آن با شرک و غلو:

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:

أَنَّ أَبَا حَنِیفَةَ أَکَلَ طَعَاماً مَعَ اَلْإِمَامِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا رَفَعَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَدَهُ مِنْ أَکْلِهِ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِینَ اَللَّهُمَّ هَذَا مِنْکَ وَ مِنْ رَسُولِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ. فَقَالَ أَبُو حَنِیفَةَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ أَ جَعَلْتَ مَعَ اَللَّهِ شَرِیکاً؟ فَقَالَ لَهُ: وَیْلَکَ فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ «وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ» وَ یَقُولُ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اَللّهُ سَیُؤْتِینَا اَللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ». فَقَالَ أَبُو حَنِیفَةَ: وَ اَللَّهِ لَکَأَنِّی مَا قَرَأْتُهُمَا قَطُّ مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ وَ لاَ سَمِعْتُهُمَا إِلاَّ فِی هَذَا اَلْوَقْتِ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: بَلَى قَدْ قَرَأْتَهُمَا وَ سَمِعْتَهُمَا وَ لَکِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِیکَ وَ فِی أَشْبَاهِکَ: «أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» وَ قَالَ: «کَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ». (کنز الفوائد (علامه کراکجی طرابلسی): ج۲، ص۳۶)

روزی ابوحنیفه نزد حضرت امام صادق علیه السلام بود و با هم غذا می‌خوردند. زمانی که امام علیه السلام دست از غذا کشیدند، فرمودند: حمد مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ خداوندا این نعمت از سوی تو و رسول تو است.

ابوحنیفه خطاب به حضرت گفت: ای اباعبدالله [امام علیه السلام را با کنیه خطاب قرار داد]! آیا برای خداوند شریک قرار دادی؟

حضرت در پاسخش فرمود: وای بر تو، خداوند در کتابش می‌فرماید: «آنها فقط از این انتقام می‌گیرند که خدا و رسولش آن‌ها را از فضلش بی‌نیاز ساختند (توبه:۷۴)»

و در جایی دیگر می‌فرماید: «اگر به آنچه خدا و رسولش به آن‌ها عطا کرده راضی باشند و بگویند: «خداوند برای ما کافی‌ست، و به زودی خدا و رسولش از فضلش به ما عطا می‌کنند (توبه:۵۹)»

ابوحنیفه [بعد از شنیدن این دو آیه گفت:] سوگند به خدا! گویا تا این لحظه، هرگز این دو آیه از کتاب خدا را نخوانده‌ام و نشنیده‌ام.

امام علیه السلام در پاسخش فرمودند: بله، به تحقیق که تو این دو آیه را هم خوانده بودی و هم شنیده بودی، اما خداوند متعال در مورد تو و امثال تو، چنین آیاتی را نازل فرموده است: «یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است (محمد:۲۴)»

و نیز فرموده است: «چنین نیست، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دل‌هایشان نشسته است‌ (مطففین:۱۴)»

 در دو آیه‌ی مورد استناد امام صادق علیه السلام یعنی آیات ۵۹ و ۷۴ از سوره‌ی توبه، خداوند نفرموده (الله و رسوله من فضلهما!) بلکه فرموده: «اَللّهُ‌ وَ رَسُولُهُ‌ مِنْ‌ فَضْلِهِ‌»؛ یعنی یک فضل است، از ناحیه خدا که به واسطه‌ی رسولش آن را به خلق می‌رساند.

ضمیمه شدن رسول به الله در بی‌نیاز ساختن از فضل خداوند، همان مفهوم واسطه‌ی فیض است که در معارف حقّه‌ی تشیع که از اختصاصات جایگاه ولی الله الاعظم است.

بیانات ذیل از عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه تبیین عمیق و دقیقی است برگرفته از آیات و روایاتِ صحیحه از مفهوم واسطه‌ی فیض و جایگاه ولی الله الاعظم در عالم و حد و مرز آن با شرک و غلو:

خداوند سبحان، وجود را از مجاری آن - که وسائط فیض هستند و واسطه و مجرای تام آن، که امام علیه‌السلام و مقام ولایت است - نازل می‌کند.

یعنی حق تعالی به واسطه‌ی نفس ولی که همان مقام نورانیت او است، متصرف در امور است و اشیا به واسطه‌ی نفس ولی، قائم به حق هستند.

صاحب ولایت مطلقه کسی است که قیوم تمام ما سوی الله است، اما در عین حال، او خود قائم به حق می‌باشد.

تفاوت اساسی در این است که حق تعالی از ما سوی بی‌نیاز است، لیکن ولی از حق بی‌نیاز نمی‌باشد.

و البته این معنا را به هیچ وجه نباید غلو به حساب آورد؛ زیرا غلو آن است که انسان ولی خدا را مستقل دانسته و بنده‌ی مخلوق را خدا بداند.

بنا بر این اگر کسی معتقد باشد که خداوند به واسطه‌ی نفس ولی - که از آن به نفس کلی الهی تعبیر می‌کنند - فیوضاتش را بر ما سوی جاری می‌کند و تمام اختیارات و قدرت‌ها را به محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - داده، و آنها که اراده‌ای جز اراده‌ی حق ندارند، می‌توانند هر کاری را به اذن او انجام دهند - نه اینکه امور به آنها تفویض شده و او خود سبحانه و تعالی منعزل باشد - چنین عقیده‌ای غلو محسوب نمی‌شود.

بلکه کمال هم در این است که انسان به مقام نورانیت ائمه علیهم‌السلام معرفت پیدا کند و امام زمانش را آن طور که هست و آن‌گونه که خداوند به ایشان مقام و مرتبه داده، بشناسد. (سفینة الصادقین: فصل توحید عرفا، ص۵۱۳)

همچنین در سخنان دیگری می‌فرمایند:

 در دعای روز جمعه می‌خوانیم:

حَتَّى لاَ نَعْتَمِدَ بِهِ غَیْرَکَ وَ لاَ نَطْلُبَ بِهِ إِلاَّ وَجْهَکَ. (مصباح المجتهد (شیخ طوسی): ص۴۱۲)

و درخواست می‌کنیم که به واسطه‌ی امام عصر - عجل الله فرجه - به غیر خدا اعتماد نکنیم و توسط آن حضرت غیر خدا را نخواهیم.

چگونه این احتمال متصور است که به واسطه‌ی امام زمان - صلوات الله علیه - به غیر خدا اعتماد کنیم؟

اگر امام را «غیر» فرض کردی و به او اعتماد کردی به غیر خدا اعتماد کرده‌ای!

همین‌که او را در عرض آوردی، می‌شود «غیر». و اعتماد به وی اعتماد به غیر خدا می‌شود، اگر چه منصب الهی هم داشته باشد.

در صورتی که اگر آن بزرگوار را مجرای فیض حق دیدی اعتماد به او، اعتماد به خداست و از آن حضرت خدا را خواسته‌ای. (سفینة الصادقین: فصل توحید افعالی، ص۲۷۱)


[6] به عنوان نمونه‌ای از انبوه روایات اهل سنت: رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: إِنَّ عَلِیًّا مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ، خُلِقَ مِنْ طِینَتِی. (مجمع الزوائد (ابن حجر هیتمی): ج۹، ص۱۲۸) به راستی که علی از من است و من از علی و او از طینت من خلق شده است.

به عنوان نمونه‌ای از انبوه روایات اهل سنت که نشان می‌دهد مقصود از أنفسنا در آیه‌ی مباهله وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی علیه السلام است از منابع معتبر اهل سنت:

عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: أَمَرَ مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ سَعْدًا فَقَالَ: مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟ فَقَالَ: أَمَّا مَا ذَکَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ، لَأَنْ تَکُونَ لِی وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ لَهُ، خَلَّفَهُ فِی بَعْضِ مَغَازِیهِ، فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ: یَا رَسُولَ اللهِ خَلَّفْتَنِی مَعَ النِّسَاءِ وَالصِّبْیَانِ؟ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؟ إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِی» وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ یَوْمَ خَیْبَرَ «لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ، وَیُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ» قَالَ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ: «ادْعُوا لِی عَلِیًّا» فَأُتِیَ بِهِ أَرْمَدَ، فَبَصَقَ فِی عَیْنِهِ وَدَفَعَ الرَّایَةَ إِلَیْهِ، فَفَتَحَ اللهُ عَلَیْهِ، وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ: {فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ} [آل عمران: ۶۱] دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلِیًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَیْنًا فَقَالَ: «اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی» (صحیح مسلم: ج۴، ص۱۸۷۱)

معاویة بن ابى‏ سفیان به سعد بن ابی وقاص گفت چه مانع تو شده است که ابوتراب را دشنام نمى‏‌گویى؟

سعد گفت هرگاه به یاد سه چیزى که رسول‏ خدا در حق او گفت مى‌‏افتم هرگز اجازه دشنام گویى به او را به ‏خود نمى‌‏دهم.

اگر یکى از آنها براى من بود از شتران سرخ مو برایم دوست‏‌داشتنى‌‏تر بود.

[اول آن که‏] چون در یکى از جنگ‌ها رسول‏ خدا على را به جاى خویش در شهر باقى گذاشت على گفت، آیا مرا همراه زنان و کودکان در شهر مى‏‌گذارى؟ پس رسول‏ خدا بدو گفت آیا راضى نمى‌‏شوى که نسبت به من منزلتى چون منزلت هارون نسبت به موسى داشته باشى جز آن که بعد از من نبوتى نیست

و [دوم آن که‏] از رسول‏ خدا شنیدم که در روز جنگ خیبر فرمود هر آینه پرچم را به دست مردى مى‏‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. پس آن حضرت فرمود على را نزد من بخوانید على را آوردند در حالى که چشم درد داشت پس رسول‏ خدا از آب دهان خود به چشم او کشید و خوب شد و آنگاه پرچم را بدو سپرد

و [سوم آن که‏] چون این آیه «فقل تعالوا ندع ابناءنا…» نازل شد رسول‏خدا على و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود «اللهم هولاء اهلى» و در روایتى دیگر از سعد نقل شده است که رسول‏خدا فرمود «ان هولاء اهل بیتى».


[7] آیه‌ی مباهله، بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در قرآن، به گواه شیعه و سنی!

این آیه‌ی شریفه، دلیل اصلی افضلیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر همه‌ی انبیا علیهم‌السلام (جز رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله)

 فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ الله عَلَی الْکاذِبِینَ [آل عمران:۶۱]

هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن‌گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

در احادیث متعددی منقول از حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه و دیگر حضرات معصومین علیهم‌السلام، در تفسیر «نبأ عظیمِ» مورد نظر قرآن در آیه‌ی 2 از سوره‌ی نبأ، بیان شده که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام همان عظیم‌ترین خبر و بزرگ‌ترین نشانه‌ی الهی هستند.[تفسیر قمی، ج۲، ص۴۰۱].

و بر طبق روایات، این مطلبی بوده است که حضرت علی علیه‌السلام مکرّر آن را بیان می‌فرمودند و بر آن تأکید ویژه داشتند[الکافی، ثقة الاسلام کلینی،‌ ج۱، ص۲۰۷]!

حال ممکن است این سؤال پیش آید:

با توجه به این که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله یقیناً افضل از امیرالمؤمنین علیه‌السلام هستند، چرا حضرت امیر علیه‌السلام چنین بیان کرده‌اند که عظیم‌ترین خبر و بزرگ‌ترین نشانه‌ی الهی هستند؟!

پاسخ در آیه‌ی مباهله نهفته که بنابر فرمایش امامان علیهم‌السلام، بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در همین آیه بیان شده[چنانچه وقتی مأمون به امام رضا (علیه‌السلام) گفت: «مرا از بزرگ‌ترین فضیلت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که در قرآن آمده باخبر کن». امام رضا (علیه‌السلام) به همین آیه‌‌ی مباهله استناد کردند و فرمودند: «امتیاز مباهله که خداوند در قرآن می‌فرماید:... (الفصول المختارهْ (شیخ مفید): ص۳۸)]،

چرا که بر طبق مفاد آیه‌ی مباهله به اتفاق روایات منقول در منابع شیعه و سنی امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حکم نفس و حقیقت باطنی وجود رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله معرفی شده‌اند.

[قاضی نورالله شوشتری، در کتاب اِحقاق‌الحق (ج۳، ص۴۶-۷۲)، حدود شصت منبع معتبر از اهل‌سنت را ذکر می‌کند که تصریح کرده‌اند آیه‌ی مباهله درباره‌ی امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) نازل شده است؛ از جمله: الکَشّاف (ج۱، ص۳۷۰) اثر زَمَخشَری، التفسیر الکبیر (ج۸، ص۲۴۸) اثر فخر رازی، اَنوارُ التَّنزیل و اَسرارُ التَّأویل (ج۲، ص۲۱) اثر عبدالله بن عمر بیضاوی و...])


[8] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و‌آله: أنَا مَدینَةُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ.

من شهر علم هستم و علی، دروازه آن است. هر کس خواهان علم است، باید از [این] دروازه در آید.

این حدیث مشهور و متواتر در انبوهی از منابع شیعه و سنی آمده است، به عنوان نمونه: حاکم نیشابوری عالم بزرگ اهل سنت در المستدرک على الصحیحین: ج۳، ص۱۳۸ و ابن شهر آشوب عالم بزرگ شیعی در المناقب: ص۸۰ آن را ذکر کرده‌‌اند.


[9] به عنوان نمونه‌ای از احادیث مؤید این معنا:

حضرت امام محمد باقر علیه السلام: بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۱۴۵) به واسطه ما خداوند بندگی می‌شود، به واسطه ما خداوند شناخته می‌شود به واسطه ما خداوند یگانه دانسته می‌شود و محمد حجاب خدای تبارک و تعالی است.


[10] قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى (شوری:۲۳) بگو من هیچ‌ اجر و پاداشى از شما بر این دعوت درخواست نمى‌کنم جز مودّت نزدیکانم (اهل بیتم) را.


[11] قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلاً (فرقان:۵۷) بگو: «من در برابر آن [ابلاغ آیین خدا] از شما هیچ‌گونه پاداشى نمى‌طلبم؛ مگر کسى که بخواهد راهى به‌سوى پروردگارش برگزیند [و این پاداش من است]».

در دعای ندبه منقول از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در خصوص این آیه چنین بیان شده است:

ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ (مَوَدَّتَهُمْ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ قُلْتَ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ وَ قُلْتَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا فَکَانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْکَ وَ الْمَسْلَکَ إِلَی رِضْوَانِک. (إقبال الأعمال (سید بن طاووس): ص۲۹۶)

سپس در کتاب خود، پاداش محمّد صلی الله علیه و‌آله را دوستی آنان مقرّر کردی و فرمودی: بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‌کنم جز دوست‌داشتن نزدیکانم [اهل بیتم]». (شوری:۲۳) و یا فرمودی: هرآنچه از شما خواستم بنفع خود شماست. (سبأ:۴۷) و در جایی دیگر فرمودی: ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا (فرقان:۵۷) به‌راستی که اهل بیت علیهم السلام یگانه مسیر منتهی به‌سوی خدا و یگانه راه رسیدن به خوشنودی پروردگار هستند.


[12] به عنوان نمونه‌ای از انبوه روایات از منابع معتبر شیعه در این خصوص: حضرت امام محمد باقر علیه السلام: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی قَالَ هُمُ الْأَئِمَّهْ (علیهم السلام). (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۴۱۳)

مقصود از خویشاوندان در این آیه ائمّه (علیهم السلام) هستند.


[13] به عنوان نمونه‌ای از انبوه روایات از منابع معتبر اهل سنت در این خصوص: اعمش از سعید بن جبیر از ابن عبّاس نقل می‌کند: الْأَعْمَشِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ {قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى} [الشورى: ۲۳] ، قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ قَرَابَتُنَا هَؤُلَاءِ الَّذِینَ وَجَبَتْ عَلَیْنَا مَوَدَّتُهُمْ؟ قَالَ: «عَلِیٌّ، وَفَاطِمَةُ، وَابْنَاهَا عَلَیْهِمُ السَّلَامُ». (فضائل الصحابة (احمد بن حنبل): ج۲، ص۶۶۹)

هنگامی که این آیه نازل شد مردم به پیامبر گفتند: این نزدیکان ما که مودتشان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله فرمودند: (خویشان شما نه، بلکه) علی و فاطمه و دو پسرشان (حسن و حسین) علیهما السلام (مصداق ذی‌القربی و خویشان در این آیه هستند که مودتّشان بر شما واجب است).


[14] أَنَا مَدِینَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ اَلْحِکْمَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا. (احتجاج (طبرسی): ج۱، ص۷۵) من شهر علم هستم و علی دربِ آن است، پس هر کس خواهان حکمت است باید از باب آن وارد شود.

آثار مخرّب علاقه به کسی که منحرف است، ولو که اثری با ظاهر مناسب داشته باشد

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

أَنَّهُ خَرَجَ ذَاتَ لَیْلَةٍ مِنْ مَسْجِدِ اَلْکُوفَةِ مُتَوَجِّهاً إِلَى دَارِهِ وَ قَدْ مَضَى رُبُعٌ مِنَ اَللَّیْلِ وَ مَعَهُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ کَانَ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ فَوَصَلَ فِی اَلطَّرِیقِ إِلَى بَابِ رَجُلٍ یَتْلُو اَلْقُرْآنَ فِی ذَلِکَ اَلْوَقْتِ وَ یَقْرَأُ قَوْلَهُ تَعَالَى:
«أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً یَحْذَرُ اَلْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (زمر:۹)»
بِصَوْتٍ شَجِیٍّ حَزِینٍ فَاسْتَحْسَنَ ذَلِکَ کُمَیْلٌ فِی بَاطِنِهِ وَ أَعْجَبَهُ حَالُ اَلرَّجُلِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَقُولَ شَیْئاً فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ قَالَ:
یَا کُمَیْلُ لاَ تُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ اَلرَّجُلِ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ اَلنَّارِ وَ سَأُنَبِّئُکَ فِیمَا بَعْدُ
فَتَحَیَّرَ کُمَیْلٌ لِمُشَافَهَتِهِ لَهُ عَلَى مَا فِی بَاطِنِهِ وَ شَهَادَتِهِ لِلرَّجُلِ بِالنَّارِ مَعَ کَوْنِهِ فِی هَذَا اَلْأَمْرِ وَ فِی تِلْکَ اَلْحَالَةِ اَلْحَسَنَةِ ظَاهِراً فِی ذَلِکَ اَلْوَقْتِ فَسَکَتَ کُمَیْلٌ مُتَعَجِّباً مُتَفَکِّراً فِی ذَلِکَ اَلْأَمْرِ
وَ مَضَى مُدَّةٌ مُتَطَاوِلَةٌ إِلَى أَنْ آلَ حَالُ اَلْخَوَارِجِ إِلَى مَا آلَ وَ قَاتَلَهُمْ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ کَانُوا یَحْفَظُونَ اَلْقُرْآنَ کَمَا أُنْزِلَ
وَ اِلْتَفَتَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ إِلَى کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ هُوَ وَاقِفٌ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ اَلسَّیْفُ فِی یَدِهِ یَقْطُرُ دَماً وَ رُءُوسُ أُولَئِکَ اَلْکَفَرَةِ اَلْفَجَرَةِ مُحَلَّقَةٌ عَلَى اَلْأَرْضِ فَوَضَعَ رَأْسَ اَلسَّیْفِ مِنْ رَأْسِ تِلْکَ اَلرُّءُوسِ وَ قَالَ:
یَا کُمَیْلُ! «أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً (زمر:۹)»
إِی هُوَ ذَلِکَ اَلشَّخْصُ اَلَّذِی کَانَ یَقْرَأُ فِی تِلْکَ اَللَّیْلَةِ فَأَعْجَبَکَ حَالُهُ
فَقَبَّلَ کُمَیْلٌ مُقَدَّمَ قَدَمَیْهِ وَ اِسْتَغْفَرَ اَللَّهَ وَ صَلَّى عَلَى مَجْهُولِ اَلْقَدْرِ.

امیرالمؤمنین علیه السلام، شبى به همراه کمیل که از بهترین شیعیان و محبان حضرت بود، از مسجد خارج و به سمت منزل مى‌رفتند، در راه به درِ خانه‌اى رسیدند که صاحب آن در دل شب قرآن تلاوت مى‌کرد و با صدایى حزین به این آیه رسید:
«أَمَّنْ‌ هُوَ قٰانِتٌ‌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ‌ سٰاجِداً وَ قٰائِماً یَحْذَرُ اَلْآخِرَةَ‌ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ‌ رَبِّهِ‌ قُلْ‌ هَلْ‌ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ‌ یَعْلَمُونَ‌ وَ اَلَّذِینَ‌ لاٰ یَعْلَمُونَ‌ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ‌ (زمر:۹)
آیا کسى که در دل شب سجود و قیام مى‌کند و از آخرت مى‌ترسد و رحمت حق را آرزو دارد و کسانى که مى‌دانند و نمى‌دانند یکسانند؟ جز این نیست که صاحبان عقل متذکر نمی‌شوند.»
کمیل در دل خود، این حال ظاهری او را تحسین کرد و حالت آن مرد او را به شگفتی واداشت ولى سکوت کرد و چیزى نگفت،
امام علیه السّلام به کمیل رو کرد و فرمود: صدا و حالت ظاهری این مرد، تو را به شگفتی وا ندارد، او از اهل دوزخ است و من بعدها از حقیقت این مطلب تو را با خبر خواهم کرد!
کمیل از خیالى که در دلش گذشت و سخن امام علیه السّلام متحیّر شد چرا که از آنچه در دلش گذشته بود چیزی به زبان نیاورده بود و با خود گفت:
چگونه کسى که در دل شب این‌گونه عبادت مى‌کند، اهل آتش است‌؟ ولى همچنان در سکوت و متعجّب بود، پس از گذشت مدتى دراز و واقع شدن جریان خوارج و کشته‌شدنشان به دست امام علیه السّلام، حضرت در میدان جنگ به کمیل رو کرد، در حالى که او ایستاده بود و خون از شمشیرشان مى‌چکید و سرهاى آن افراد ستمکار روى زمین افتاده بود، نوک شمشیرشان را روى یک سر بریده قرار دادند و به کمیل فرمودند: «أَمَّنْ‌ هُوَ قٰانِتٌ‌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ‌».
کنایه از این که این، سر همان شخصى است که در دل شب با آن حال خوشِ ظاهری، قرآن را تلاوت می‌کرد و تو در دل آن را تحسین کردی و از آن خوشت آمد!
در این هنگام کمیل پاى امام علیه السّلام را بوسه داد و استغفار کرد و بر آن امام که قدر و منزلتشان ناشناخته بود درود فرستاد.

إرشاد القلوب (دیلمی): ج۲، ص۲۲۶ - بحارالأنوار (علامه مجلسی):‌ ج۳۳، ص۳۹۹ - سفینة البحار (محدّث قمی):‌ ج۷، ص۵۳۷

این حدیث شریف را حسن بن محمد دیلمی، محدّث بزرگ قرن هشتم هجری در ارشاد القلوب نقل کرده است،
شیخ حر عاملی او را «فاضل، محدّث و صالح» خوانده است
و علامه مجلسی نیز از او با عنوان «شیخ عارف» یاد کرده است.

همچنین محدّث قمی نیز این حدیث شریف را در سفینة البحار خود به نقل از ارشاد القلوب نقل کرده است.
سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، از محدّث قمی به عنوان عالم، فاضل، محدث، واعظ، عابد و زاهد یاد کرده است.
علامه امینی نیز در کتاب الغدیر به مناسبت ذکر کتاب فیض القدیر فیما یتعلق بحدیث الغدیر، وی را از نوابغ و از بزرگان علم حدیث معرفی می‌کند.
علامه شعرانی هم در کتاب دمع السجوم وی را ادیبی بارع، محدثی خبیر و مطلع و در ضبط مطالب دقیق معرفی می‌نماید.
مرحوم امام خمینی رضوان الله علیه هم در شرح چهل حدیث، او را این گونه توصیف کرده است:
«الشّیخ العالم الجلیل المُتَعَبِّد الثّقة الثَّبت.
شیخ دانشمند، پای‌بند به دین و اهل تعبّد و قابل اعتماد و دارای خطای کم و منزه از دروغ.»

اما چرا این‌قدر این حدیث شریف مهم و مبنایی است؟!

اگر یک شخص منحرف بود (به خصوص انحراف اعتقادی!) علاقه‌ی به او، طبق این حدیث شریف (و البته بسیاری دیگر از آیات و روایات) تکویناً اثر دارد!
مثلاً فرض کنید یک خواننده‌ با صدایی بسیار خوش، یک دعا را بخواند! اما همین شخص با تمسخر و از حکم صریح اسلام در حرمت خوانندگی زن در برابر نامحرم انتقاد کند و آن را اشتباهی قلمداد کند که منجر به محرومیت و خسارت عظیم موسیقی و علاقه‌مندان به موسیقی است و این عقیده را هم علنی ابراز کند!
یا فرض کنید یک بازیگری که خود منحرف و اهل فسق است، نقش یکی از انبیا یا مؤمنان بزرگ را بازی کند!
یا یک نویسنده‌ی مطرح که کتاب‌های جذابی  برای کودکان و نوجوانان می‌نویسد، معتقد باشد همجنسگرایی حق طبیعی بشری است و هم در مصاحبه‌هایش علنی این را بیان کرده باشد و هم در آثارش شخصیت‌های همجنسگرا را با رویکرد تمجید و تأیید و ترویج خلق کرده باشد!
در اکثر مطلق این موارد، مخاطب تمایز بین خوش آمدن از اثر، با خوش آمدن از صاحب اثر برایش به شکل دقیق رخ نمی‌دهد!
یعنی نا خودآگاه ما علاوه بر علاقه به آن آثار، از صاحبان آن آثار (در این مثال‌ها یعنی خواننده و بازیگر و نویسنده) نیز خوشمان می‌آید و این‌جا همان‌جایی است که مخرّب‌ترین آثار را بر حقیقت ایمان در قلب ما می‌گذارد! بدون آنکه چندان متوجه باشیم!
این حدیث شریف و امثال آن در آیات و روایات نشان می‌دهد:
حتی اگر محتوای یک اثر خوب باشد! چنانچه از منشأ فاسد آن (به خصوص فساد  اعتقادی) صادر شده باشد، توجه قلبی و خوش‌آمد قلبی از آن، آثار تکوینی منفی و بسیار جدّی دارد!



برخی دیگر از آیات و روایاتی که مؤید این معناست:

لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ ﴿مجادله:۲۲﴾
هرگز نمی‌یابی قومی را که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و با این حال] کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده‏‌اند دوست بدارند، هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمَانِ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿توبه:۲۳﴾
اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند [آنان را] به دوستى مگیرید و هر کس از میان شما آنان را به دوستى گیرد آنان همان ستمکارانند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿مائده:۵۷﴾
اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید، کسانى را که دین شما را به ریشخند و بازى گرفته‏‌اند [چه] از کسانى که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [چه از] کافران دوست [خود] مگیرید و اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ ﴿مائده:۱﴾
اى کسانى که ایمان آورده‏ اید دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگیرید [به طورى] که با آنها اظهار دوستى کنید و حال آنکه قطعاً به آن حقیقت که براى شما آمده کافرند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿مائده:۵۱﴾
اى کسانى که ایمان آورده‏ اید یهود و نصارى را دوستان [خود] مگیرید [که] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستى گیرد از آنان خواهد بود، آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى ‏نماید (۵۱)



حضرت امام محمد باقر علیه السلام:
إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اَللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیْرٌ وَ اَللَّهُ یُحِبُّکَ وَ إِنْ کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اَللَّهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ وَ اَللَّهُ یُبْغِضُکَ وَ اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.
هر گاه بخواهی بدانی که در تو خیری هست، به دلت نظر کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصیت خدا را دشمن دارد، در تو خیر است و خدا هم تو را دوست دارد.
ولی اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصیت خدا را دوست دارد، در تو خیر نیست و خدا نیز تو را دشمن دارد.
و هر کسی همراه دوست خویش است.
الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۱۲۶

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
وَ قِیلَ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ فُلاَناً یُوَالِیکُمْ إِلاَّ أَنَّهُ یَضْعُفُ عَنِ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّکُمْ قَالَ هَیْهَاتَ کَذَبَ مَنِ اِدَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا .
امام صادق علیه السلام در پاسخ کسی که به ایشان گفت:
فلانی ولایت شما را دارد ولی نسبت به برائت از دشمنانتان سست است، فرمود:
دروغ می‌گوید آن‌که مدعی ولایت و محبت ماست، ولی از دشمن ما بیزاری نمی‌جوید.
 السرائر (ابن ادریس حلّی): ج۳، ص۶۴۰

مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَعْلَمَ أَ مُحِبٌّ لَنَا أَمْ مُبْغِضٌ فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ وَلِیَّنَا فَلَیْسَ بِمُبْغُضٍ لَنَا وَ إِنْ کَانَ یُبْغِضُ وَلِیَّنَا فَلَیْسَ بِمُحِبٍّ لَنَا.
هر کس دوست دارد که بداند آیا دوستدار ماست یا دشمن ما، قلب خود را بیازماید (و به دل خود رجوع کند) اگر دوست ما را دوست بدارد، پس دشمن ما نیست و اگر دوست ما را دشمن بدارد، پس دوستدار ما نیست.
امالی (شیخ مفید): ص۳۳۴

رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله:
مَن أحَبَّنا کانَ مَعَنا یَومَ القِیامَةِ، ولَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ حَجَرًا لَحَشَرَهُ اللّه ُ مَعَهُ.
هر که ما را دوست بدارد، روز قیامت با ما خواهد بود. انسان حتى اگر سنگى را دوست بدارد، خداوند او را با همان سنگ محشور مى‌کند.
امالی (شیخ صدوق): ص۱۷۴

رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله:
الرَّجُلُ على دینِ خَلیلِهِ، فَلیَنظُر أحَدُکُم مَن یُخالِلُ.
انسان، به دین دوست خویش است. پس هر یک از شما باید بنگرد که با چه کسى دوستى مى‌کند.
امالی (شیخ طوسی): ص۵۱۸

در قبر از چه چیزها پرسش خواهند کرد، و در چه صورت می‌توانیم پاسخ این پرسش‌ها را بدهیم؟!


در قبر از چه چیزها پرسش خواهند کرد،
و در چه صورت می‌توانیم پاسخ این پرسش‌ها را بدهیم؟!


حضرت امام سجاد علیه السلام:

آن‌گاه که عمرت به پایان رسد و فرشتۀ مرگ جانت را ستانَد، و به تنهائى روانۀ گورت شدى، آن‌گاه  ...دو فرشته «منکر» و «نکیر» براى بازپرسى و آزمونى سخت به تو روى آورند.
هان!
همانا که آن دو (نکیر و منکر) ابتدا
از پروردگارى که او را مى‌پرستیدى سؤال کنند،
و نیز از پیامبرى که به سویت فرستاده شد،
و از دین و کیشت که بدان پایبند بودى،
و کتابى که تلاوت مى‌کردى،
و از امامت که طرفداریش مى‌نمودى،
و از عمرت پرسند که در چه سپرى ساختى،
و از مالت که از کجا آوردى و در چه راهى خرج کردى،
پس (تا زنده‌اى) تمام هوش و حواست را جمع کن، و براى خود فکرى کن، و پیش از آزمون و بازپرسى و امتحان، پاسخ را آماده کن،
چنانچه تو فردى با ایمان، و به دینت معرفت داشتی
و پیرو راستگویان بودی، و ولایت اولیای خدا را داشتید،
در این صورت
خداوند پاسخ صحیح را در فکر تو اندازد و زبانت را به حقّ‌ گویا سازد،
و به خوبى جواب گوئى، و حجّت و برهانت را در اندیشه‌ات جارى خواهد نمود و به بهشت و رضوان الهى بشارت یابى و فرشتگان با روئى گشاده و عطرى دل‌انگیز با شما روبرو مى‌شوند...

فَکَأَنْ قَدْ أَوْفَیْتَ أَجَلَکَ وَ قَدْ قَبَضَ اَلْمَلَکُ رُوحَکَ وَ صُیِّرْتَ إِلَى قَبْرِکَ وَحِیداً ...وَ اِقْتَحَمَ عَلَیْکَ مَلَکَاکَ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ لِمُسَاءَلَتِکَ وَ شَدِیدِ اِمْتِحَانِکَ
أَلاَ وَ إِنَّ أَوَّلَ مَا یَسْأَلاَنِکَ
عَنْ رَبِّکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَعْبُدُهُ
وَ عَنْ نَبِیِّکَ اَلَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکَ
وَ عَنْ دِینِکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَدِینُ بِهِ
وَ عَنْ کِتَابِکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَتْلُوهُ
وَ عَنْ إِمَامِکَ اَلَّذِی کُنْتَ تَتَوَلاَّهُ
وَ عَنْ عُمُرِکَ فِیمَا أَفْنَیْتَ
وَ عَنْ مَالِکَ مِنْ أَیْنَ اِکْتَسَبْتَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقْتَهُ
فَخُذْ حِذْرَکَ وَ اُنْظُرْ لِنَفْسِکَ وَ أَعِدَّ اَلْجَوَابَ قَبْلَ اَلاِمْتِحَانِ وَ اَلْمُسَاءَلَةِ وَ اَلاِخْتِبَارِ
فَإِنْ تَکُ مُؤْمِناً عَارِفاً بِدِینِکَ
مُتَّبِعاً لِلصَّادِقِینَ
مُوَالِیاً لِأَوْلِیَاءِ اَللَّهِ
لَقَّاکَ اَللَّهُ حُجَّتَکَ وَ أَنْطَقَ لِسَانَکَ بِالصَّوَابِ فَأَحْسَنْتَ اَلْجَوَابَ وَ بُشِّرْتَ بِالْجَنَّةِ وَ اَلرِّضْوَانِ مِنَ اَللَّهِ وَ اِسْتَقْبَلَتْکَ اَلْمَلاَئِکَةُ بِالرَّوْحِ وَ اَلرَّیْحَانِ...

تحف العقول (ابن شعبه حرّانی): ص۲۴۹


در خصوص این بخش از حدیث شریف که از مهمترین شروط لازم برای اینکه انسان بتواند جواب نکیر و منکر را به درستی بدهد فرمودند:
مُتَّبِعاً لِلصَّادِقِینَ
پیروی کردن از صادقین.
باید دید این صادقین چه کسانی هستند:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ‌ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ[1]
اى کسانى ‌که ایمان آورده‌اید! از تقوای الهی پیشه کنید و با صادقان باشید.

این آیه از مبنایی‌ترین آیاتی است که مؤید شاکله‌ی اعتقادات تشیع است.
بر طبق این آیه شریفه، خداوند پس از دستور به رعایت تقوا خطاب به اهل ایمان، دستور می‌دهد بی‌قید و شرط و در همه‌ی شرایط و زمان‌ها مؤمنان در معیت و همراهی با صادقان باشند!
اینکه آیه نفرموده (کونوا من الصادقین - یعنی از صادقان باشید) بلکه فرموده: (کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ - یعنی همراه با صادقانه باشید) یعنی این صادقان در مرتبه‌ای از صدق قرار دارند که باقی مؤمنان، هر قدر هم که تقوا پیشه کنند، باز از زمره‌ی ایشان نمی‌توانند قرار بگیرند، چرا که اگر امکان نائل شدن به آن مرتبه از صدق وجود داشت، آیه می‌فرمود (کونوا من الصادقین - از صادقین باشید)

همچنین بی‌قید و شرط بودن امر به معیت و همراهی با این صادقان نیز گواه معصوم بودن این صادقان است، چرا که امر مطلق و بی‌قید خداوند به معیت و همراهی با کسی که معصوم نیست محال است‌‌.

همچنین مطلق بودن امر به معیت با این صادقان از حیث زمان نیز مؤید این حقیقت است که در هر زمان، حداقل یکی از این صادقان باید باشد که مؤمنین ضمن رعایت تقوا، مأمور هستند به همراهی مطلق و بی‌چون و چرا با این صادقان!

اما روایات تفسیری ذیل این آیه‌ی شریفه:

قندوزی عالم حنفی مذهب اهل سنت در ینابیع المودة، حدیث ذیل را به نقل از امیر مؤمنان در خصوص تفسیر این آیه ذکر کرده که حضرت فرمود:

آیا شما نمی‌دانید که هنگامی که این آیه نازل گشت:
سلمان از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید:
ای رسول خدا! این آیه عام است یا خاص؟
و حضرت در پاسخ فرمود:
به عموم مؤمنان امر شده که با صادقان منظور نظر آیه باشند و از این حیث آیه مصداق عام دارد.
اما در خصوص صادقین، پس خاص هست و مصداقش مختص برادرم علی که اوصیای بعد از او از فرزندانش است، تا روز قیامت و از این حیث آیه مصداق خاص دارد.[2]

در روایت دیگری نیز منقول از رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در خصوص شأن نزول این آیه چنین آمده است:
حسین سعید با سندی از ابوسعید روایت کرده که گفت:
هنگامی‌که آیه: اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، نازل شد، رسول خدا (صلی‌الله علیه‌و‌آله) رو به صحابه کرده و فرمود:
«آیا می‌دانید این آیه درباره‌ی چه کسی نازل شد»؟
...ابودجانه گفت: «ای رسول خدا (صلی‌الله علیه‌و‌آله) ما همه از صادقین هستیم که به تو ایمان آورده و تصدیقتان کردیم».
حضرت فرمود: «ای ابودجانه! چنین نیست؛ این آیه اختصاصاً در شأن پسر عموی من علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) نازل شده است، و او از راستگویان است».[3]

و در کتاب کافی شریف نیز چندین روایت در خصوص این آیه ذکر شده از جمله حدیث ذیل منقول از امام رضا علیه‌السلام:
مقصود از صادقان در این آیه، همان امامان علیهم‌السلام هستند که در طاعتشان صدّیق هستند.[4]


پانوشت:
[1] توبه:۱۱۹
[2] ثم قال علی علیه السّلام: أنشدکم اللّه أ تعلمون أن اللّه أنزل: یََا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللََّهَ وَ کُونُوا مَعَ اَلصََّادِقِینَ (توبه:۱۱۹)
فقال سلمان: یا رسول اللّه عامّة هذا أم خاصّة؟قال: أمّا المؤمنون فعامّة المؤمنین أمروا بذلک، و أمّا الصادقون فخاصّة لأخی علی و أوصیائی من بعده إلى یوم القیامة. (ینابیع المودة (قندوزی): ج۱، ص۳۴۴)
[3] ...فَقَالَ أَبُودُجَانَهًَْ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) کُلُّنَا مِنَ الصَّادِقِینَ قَدْ آمَنَّا بِکَ وَ صَدَّقْنَاکَ قَالَ لَا یَا أَبَادُجَانَهًَْ هَذِهِ نَزَلَتْ فِی ابْنِ‌عَمِّی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ... (تفسیر فرات الکوفی: ص۱۷۴)
[4] الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّهًُْ علیهم‌السلام وَ الصِّدِّیقُونَ بِطَاعَتِهِمْ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۰۸)





مهمترین سؤال روز قیامت...

مهمترین سؤال روز قیامت:

 

از یمن تا به شام معلوم است
هرچه دعواست پای نام علی‌است
[1]

 

روایاتی در خصوص آیاتی از قرآن کریم که همگی به مهمترین سؤال روز قیامت درباره‌ی حقیقت بس بلند و بسیار مهم اشاره دارند...

 

إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا[2]
به راستی که گوش و چشم و دل همه‌ی آن‌ها درباره‌ی آن مورد سؤال واقع می‌شوند.

 

وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ[3]
آن‌ها را [در کنار دوزخ] نگه‌دارید که باید مورد سؤال واقع شوند.

 

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ[4]
سپس در آن روز [همه شما] قطعاً و بی‌تردید درباره‌ی نعیم مورد سؤال واقع خواهید شد.

 

عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ - عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ  - الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ[5]
درباره چه چیز از یکدیگر سؤال می‌پرسند - از آن خبر بزرگ -که در باره آن با هم اختلاف دارند

 

 

حضرت امام‌ حسین علیه‌السلام نقل می‌کنند که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند:

این‌ها (یعنی برخی از اصحاب پیامبر) به منزله‌ی گوش و چشم و قلب من هستند و از آن‌ها درباره‌ی ولایت این جانشین و وصیّ من خواهند پرسید و به علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) اشاره کرد و سپس فرمود:
خداوند عزّوجلّ خود فرموده است: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا - به راستی که گوش و چشم و دل همه‌ی آن‌ها درباره‌ی آن مورد سؤال واقع می‌شوند.».
سپس فرمود: «قسم به عزّت پروردگارم! که همه‌ی امّت من روز قیامت ایستانده می‌شوند و درباره‌ی ولایت او مورد سؤال و بازخواست واقع می‌شوند و این معنی کلام خداوند است که می‌فرماید: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ - آن‌ها را نگهدارید که باید مورد سؤال واقع شوند[6]

 

 

علی‌بن‌حسین عبدی می‌گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام در (قنوت) نماز روز عید غدیر چنین می‌فرمود:

«خدایا! ای کسی که وعده­ات راست است و خلف وعده نمی‌کنی و ای خدایی که هر لحظه به کاری می‌پردازی، تو با پذیرش ولایت با اولیائت، نعمتت را بر ما تمام نمودی، آن اولیایی که بندگانت در مورد آنان بازخواست می‌شوند؛ زیرا خود فرمودی: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ - سپس در آن روز [همه شما] درباره‌ی نعیم مورد سؤال واقع خواهید شد.» و نیز فرمودی: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ - آن‌ها را[در کنار دوزخ] نگه‌دارید که باید مورد سؤال واقع شوند[7]

 

 

از ابوحنیفه (رئیس مذهب حنفی‌های اهل سنت!) نقل شده است که امام صادق علیه السلام به من فرمود:

«شنیده‌ام تو نعیم را در آیه‌ی: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ - سپس در آن روز [همه شما] درباره‌ی نعیم مورد سؤال واقع خواهید شد.» به غذای پاک و آب سرد در روز گرم تفسیر نموده‌ای؟
گفتم: «درست است».
فرمود: «اگر کسی تو را دعوت کند و غذای پاک و خوبی برایت بیاورد و آب سرد و گوارایی به تو بیاشامد بعد منّت بگذارد بر تو (و برای این از تو بازخواست کند)؛ همین‌طورکه این آیه را تفسیر می‌کنی، در مورد او چه می‌گویی و از نظر تو چه نوع آدمی است»؟
گفتم: «من او را بخیل می‌دانم».
فرمود: «آیا خداوند بخل می‌ورزد»؟
گفتم: «(خیر) اما پس نعیم در این آیه چیست»؟
حضرت فرمود: «دوستی با ما اهل بیت  پیامبر (صلی الله علیه و آله)»[8].



حضرت امام صادق علیه السلام:

خداوند عزّ‌وجلّ ارجمندتر و والامقام‌تر از آن است که غذایی به شما بخوراند و آن را برایتان روا برشمارد، سپس شما را از آن بازخواست کند. امّا او از نعمت وجود حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) و خاندان محمّد (علیهم السلام) که به شما عطا کرده، از شما سؤال خواهد کرد[9].

 

 

و در فرمایش دیگری از حضرت نقل شده:

خدا کریم‌تر از این است که خوراکی به شما دهد و شما را از آن بازخواست کند. ولی شما همه نسبت به نعمت وجود ما اهل بیت علیهم‌السلام مورد سؤال واقع می‌شوید که آیا آن را شناختید و حقّش را ادا کردید[10]؟

 

 

امیر مؤمنان علی علیه‌السلام:

من کسی هستم که مردم در روز قیامت از یکدیگر از ولایت من سؤال می‌کنند؛ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ - سپس به راستی که در آن روز قطعاً و بی‌تردید از آن‌ها درباره‌ی نعیم سؤال خواهند پرسید» من همان نعمت خداوند متعال هستم که به‌واسطه‌ی آن خداوند به مخلوقاتش نعمت داد[11].

 

 

همچنین حضرت در فرمایش دیگری فرمودند:

ابوحمزه ثمالی گوید: از امام باقر (علیه السلام) درباره‌ی تفسیر (عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ درباره چه چیز از یکدیگر سؤال می‌پرسند؟ از آن خبر عظیم) سؤال کردم.
فرمود: «علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) به اصحاب خود مکرر می‌ فرمود: به خدا سوگند! من آن خبر عظیم هستم که تمامی امّت‌ها درباره‌ی من اختلاف کردند. به خدا سوگند! خدای سبحان را خبری عظیم‌تر و بزرگتر از من نیست و برای پروردگار جهانیانی هیچ آیه‌ و نشانه‌ای از من بزرگتر  نیست»[12].

این حدیث شریف دو نکته بسیار مهم در خود دارد!
نکته‌ی اول این است:
چرا حضرت نفرمودند من آن خبر عظیمی هستند که امت اسلام در آن اختلاف کردند، بلکه فرمودند همه امت‌ها در آن اختلاف کردند؟
پاسخ اجمالی:
بر طبق آیات و روایات و حتی مستنداتی که همچنان در انجیل و تورات کنونی هم موجود است، هر پیامبری که مبعوث می‌شده، در کنار اخذ اقرار درباره‌ی توحید و معاد و نبوت خودش، مأمور بوده است که پیامبر آخرالزمان و وصی او را نیز به امتش معرفی کند و بر حقانیت آن دو نیز اقرار بگیرد؛ یعنی ولایت امیرالمؤمنین، نه فقط در اسلام، بلکه در همه‌ی ادیان گذشته نیز شرط ایمان بوده است.
مستندات مفصل مطلب فوق را می‌توانید إن‌شاء‌الله در شماره‌ی آتی مجله مشاهده فرمایید.

 

نکته دوم این است:
چرا با وجود اینکه مسلم است که بزرگترین آیه‌ی خداوند وجود مقدّس نبی اکرم هستند، امیرالمؤمنین فرمودند من بزرگترین آیه‌ی خداوند هستم؟
پاسخ اجمالی:
به گواه شیعه و سنی در آیه‌ی مباهله امیرالمؤمنین به منزله‌ی نفس نبی اکرم از سوی خداوند معرفی شده‌اند. یعنی حضرت امیر حقیقت باطنی نفس پیامبر هستند و یک حقیقت هستند؛ به عبارت دیگر وقتی می‌فرمایند من بزرگترین آیه و نشانه‌ی خداوند هستم، یعنی حقیقت باطنی نفس پیامبر بزرگترین آیه‌ و نشانه‌ی خداوند است.
مستندات مفصل مطلب فوق را می‌توانید نیز إن‌شاء‌الله در شماره‌ی آتی مجله مشاهده فرمایید.

 

 

ابوحمزه ثمالی گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: «فدایت شوم! شیعه از شما تفسیر این آیه را می‌پرسند: «عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ درباره چه چیز از یکدیگر سؤال می‌پرسند درباره‌ی آن خبر عظیم»! فرمود:
«اختیار با من است، اگر خواهم به آن‌ها می‌گویم و اگر خواهم نمی‌گویم»، سپس فرمود: «ولی من تفسیرش را برای تو می‌گویم». عرض کردم: «از چه از یکدیگر می‌پرسند»؟ فرمود: «این آیه درباره‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، آن حضرت (علیه السلام) می‌فرمود: «خدا را آیه‌ای بزرگتر از من نیست، خدا را خبری بزرگتر از من نیست»[13].



[1] شعر از احمد بابایی

[2] (اسراء:۳۶)

[3] (صافات:۲۴)

[4] (تکاثر:۸)

[5] (نبأ:۱تا۳)

[6] هُمُ السَّمْعُ وَ الْبَصَرُ وَ الْفُؤَادُ وَ سَیُسْأَلُوَن عَنْ وَصِیِّی هَذَا وَ أَشَارَ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عزّوجلّ یَقُولُ:  «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» ثُمَّ قَالَ: وَ عِزَّهْ رَبِّی إِنَّ جَمِیعَ أُمَّتِی لَمُوقَفُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهْ وَ مَسْئُولُونَ عَنْ وَلَایَتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عزّوجلّ: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.» (عیون أخبارالرضا (شیخ صدوق): ج۱، ص۳۱۳)

[7] عَلِیُّ‌بْنُ‌الْحُسَیْنِ الْعَبْدِیُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ الصَّادِقَ علیه السلام یَقُول: (فی صلاهْ الغدیر)، اللَّهُمَّ فَکَمَا کَانَ مِنْ شَأْنِکَ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ یَا مَنْ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ یَا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ أَنْ أَنْعَمْتَ عَلَیْنَا بِمُوَالَاهْ أَوْلِیَائِکَ الْمَسْئُولِ عَنْهَا عِبَادُکَ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ« وَ قُلْتَ: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.» (تهذیب الأحکام (شیخ طوسی): ج۳، ص۱۴۵)

 

[8] وَ قَدْ بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ آیَهْ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ هِیَ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» أَنَّهُ الطَّعَامُ الطَّیِّبُ وَ الْمَاءُ الْبَارِدُ فِی الْیَوْمِ الصَّائِفِ؛ قُلْتُ نَعَمْ. قَالَ لَهُ دَعَاکَ رَجُلٌ وَ أَطْعَمَکَ طَعَاماً طَیِّباً وَ أَسْقَاکَ مَاءً بَارِداً ثُمَّ امْتَنَّ عَلَیْکَ بِهِ مَا کُنْتَ تَنْسُبُهُ إِلَیْهِ قُلْتُ إِلَی الْبُخْلِ، قَالَ: أَ فَیَبْخَلُ اللَّهُ تَعَالَی؟ قُلْتُ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ: حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت. (بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج۱۰، ص۲۲۰)

[9] اللَّهُ أَکْرَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ یُطْعِمَکُمْ طَعَاماً فَیُسَوِّغَکُمُوهُ ثُمَّ یَسْأَلَکُمْ عَنْهُ وَ لَکِنَّهُ أَنْعَمَ عَلَیْکُمْ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله). (المحاسن (برقی)‌: ج۲، ص۴۰۰)

[10] اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُطْعِمَکُمْ طَعَاماً فَیَسْأَلَکُمْ عَنْهُ وَ لَکِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ عَنْ نِعْمَهْ اللَّهِ عَلَیْکُمْ بِنَا هَلْ عَرَفْتُمُوهَا وَ قُمْتُمْ بِحَقِّهَا. (دعائم الإسلام (قاضی نعمان مغربی): ج۲، ص۱۱۶)

 

[11] أَنَا عَمَ یَتَساءَلُونَ عَنْ وَلَایَتِی یَوْمَ الْقِیَامَهْ قَوْلُهُ تَعَالَی ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ أَنَا نِعْمَهْ اللَّهِ تَعَالَی الَّتِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَی خَلْقِهِ. (الفضائل (ابن شاذان):  ص۸۴)

[12] عَنْ أَبِی‌حَمْزَهْ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَر (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ عَمَّ یَتَساءَلُونَ فَقَالَ کَانَ أَمِیرُ‌الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ أَنَا وَ اللَّهِ النَّبَأُ الْعَظِیمُ الَّذِی اخْتُلِفَ فِی جَمِیعِ الْأُمَمِ بِأَلْسِنَتِهَا وَ اللَّهِ مَا لِلَّهِ نَبَأٌ أَعْظَمُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ آیَهْ أَعْظَمُ مِنِّی. (تفسیر فرات کوفی: ج۱، ص۵۳۳)

[13] عَنْ أَبِی حَمْزَهْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الشِّیعَهْ یَسْأَلُونَکَ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهْ عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ قَالَ ذَلِکَ إِلَیَ إِنْ شِئْتُ أَخْبَرْتُهُمْ وَ إِنْ شِئْتُ لَمْ أُخْبِرْهُمْ ثُمَّ قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ بِتَفْسِیرِهَا قُلْتُ عَمَّ یَتَساءَلُونَ قَالَ فَقَالَ هِیَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهْ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۰۷)

 

معرفی کتاب تعلّق اثر حکیم متفکّر آیت الله محی الدین حائری شیرازی رضوان الله علیه

از نظر من که همه‌ی کتاب‌های مرحوم محی الدین حائری شیرازی (شخصیتی که رهبر معظّم انقلاب با عباراتی نظیر عالم ربانی، متفکّر و مربی نفوس از ایشان یاد کرده‌‌اند) را از نظر گذرانده‌ام، مهمترین کتاب ایشان همین کتاب تعلّق است.

این کتاب، بسیار عمیق، متفاوت، تحوّل‌آفرین و فوق‌العاده جذاب است. می‌گوید که حقیقت انسان چیست و چگونه این حقیقت منشأ تحولات انسان است و جایگاه ابدی او را مشخص می‌کند.
در این اثر، مخاطب با انسان‌شناسی اسلامی و قرآنی آشنا می‌‌شود. اینکه از منظر قرآن کریم انسان چگونه موجودی است و مختصاتی از انسان ارائه می‌دهد که با بسیاری تصورات رایج از انسان و قابلیت‌ها و عوامل مؤثر بر سرنوشت او تفاوت‌های اساسی دارد.
در بین خیل انبوه کتاب‌هایی که در زندگی خوانده‌ام، این کتاب در میان ده کتاب اول از چهل کتابی است که بیشترین تأثیر را بر زندگی من داشته‌اند.
مطالبِ ذیلِ بسیاری از تیترهای هوشمندانه‌ی کتاب، بسیار تکان‌دهنده است و پیش‌فرض‌های ذهنی رایج مخاطبان را به چالش می‌کشد و افق‌های جدید به رویشان می‌گشاید.
مباحثی نظیر رابطه‌ی تعلق و مسئله نیت و ولایت، روش متفاوتِ درمان آفات اخلاقی توسط انبیا و حجت‌های خدا با روش‌های مرسوم. (مثلاً در ذیل این بحث، ایشان این حدیث علوی را شرح می‌کنند که حضرت می‌فرمایند: جُبن، حرص و بخل سه رذیله‌ی پراکنده هستند که ریشه‌ی همه‌ی آن‌ها سوء‌ظن به خداست! شرح این حدیث فوق‌العاده، تفاوت‌های بنیادین روش انسان‌سازی مکتب توحیدی اسلام را با سایر مکاتب اخلاقی و روانشناسی و... تبیین می‌کند و می‌نمایاند که چرا درمان حقیقی پایدار در هر شرایط، منحصر است در روش درمان بر مبنای توحید؛ یعنی تا شخص به این حقیقت نرسد که تنها خداست که نفع و ضرر می‌رساند و خداوند در هر حال برای بنده‌ی مؤمنش خیر تقدیر می‌کند، از جبن و ترس به شکل مطلق رهایی پیدا نمی‌کند و به همین ترتیب...)

ریشه بدبینی و سوءظن به خداوند یکی دیگر از تکان‌دهنده‌ترین و تأمّل‌برانگیزترین مباحث کتاب است که در ذیل بحث حب دنیا مطرح شده است، به عنوان نمونه ایشان در بخشی از مباحث ذیل این عنوان می‌فرمایند:
انسان با شکایت از خدا، دو کار می‌کند، یک سوء رفتار با خدا دارد و یک حُسن‌ظن و تعلق به خودش دارد. این دو وقتی در هم ضرب شد نتیجه‌اش اعتراض به خدا می‌شود؛ یعنی اعتراض به خدا حاصل جمع دو قضیه است یکی سوء رفتار بنده با حق و دیگری حُسن‌ظن انسان و تعلق انسان به خودش. من وقتی به خودم تعلّق دارم اجازه نمی‌دهم ایرادی به خودم وارد شود. خودم را همیشه مبرا و مُنزّه می‌دانم، ایرادی هست ولی من هم مُنزّه هستم. نتیجه چه می‌شود؟ در رابطه من و خدا بی‌تناسبی‌هایی مشاهده می‌شود که نتیجه سوء عمل من است و از طرفی هم من خودم را مبرا و مُنزّه می‌دانم، پس بر اثر حسن‌ظن به خودم، به خدا سوء‌ظن پیدا می‌کنم؛ یعنی نتیجه غرور و کبر و خوش‌بینی انسان به خودش به اضافه گناهانی که مرتکب شده است، بدبینی انسان به خدا می‌شود.

کتاب مشحون است از جملات ناب و تحلیل‌ها و تمثیل‌های بدیع و استفاده‌های شگفت‌آور از آیات و روایات؛ به عنوان نمونه بنگرید به عبارات ذیل:
انسان میوه‌اش را با گذشت می‌دهد، نه با امساک. چرا؟ چون این بوته در هر مرحله از رشدش، باید مرحله قبلی خود را رها کند تا زمینه برای مرحله بعدی وجود داشته باشد. تعلّقاتی که انسان در وسط راه پیدا می‌کند، به عنوان سنگ و مانع در راه هستند... (لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ (آلعمران:92)... هرگز به حقیقت بر و نیکی نخواهید رسید، مگر اینکه آنچه دوست دارید را (برای خدا) انفاق کنید)
انسان با تعلّق خود، یک نوع اتحاد دارد، یعنی به هر چه دل ببندد، همان می‌شود... وقتی دل به فانی ببندد، فانی است و وقتی دل به باقی ببندد باقی.
انسان زمانی ربّانی می‌شود که به ربّ خود تعلّق داشته باشد و زمانی نفسانی می‌شود که به نفس خود تعلّق پیدا کرده باشد.

یا این جملات بسیار تأمّل‌برانگیز ذیل عنوان: «نسبی‌گرایی؛ ابزار شیطان»
چیزی که انسان را به دل شبهات می‌برد، این است که به هر معنایی یک جنبه نسبیت بدهد و با آن خیر و شر را در عرض هم قرار دهد. حق و باطل را هم در یک قماش قرار دهد. شیطان وقتی می‌خواهد کسی را گمراه کند، ...یک کلمه نسبیت می‌آورد و بعد دو تا را با یک تیر می‌زند؛ برای اینکه حق را ریشه‌کن کند،‌ از حق نسبی و باطل نسبی دم می‌زند... حق مطلق را موهوم تلقی می‌کند و...

برخی دیگر از مباحث جالب توجه کتاب:
ملاک حقیقی عالم بود چیست؟
چرا فطرت با دنیا قانع نمی‌شود؟
چرا خداوند با مصیبت، به سمت تعلّقات انسان تیراندازی می‌کند؟
تقوا یعنی حفظ رابطه با کل هستی، یعنی مدیریت خشم و غضب و شهوت بر مدار عقل و شرع
چهار ویژگی اساسی جامعه بالنده در قرآن چیست که اگر این چهار ویژگی نباشد جامعه در خسران است؟
حرکت مبتنی بر آرزوی عقلانی با حرکت مبتنی بر آرزوی نفسانی چه تفاوت‌ها و نشانه‌هایی دارد؟


این کتاب برای هر کسی که می‌خواهد با حقیقت انسان بیشتر آشنا شود و بداند عامل اصلی حرکت به سمت شکوفایی و رشد، یا سقوط و گمراهی در انسان چیست و برای کسی که دغدغه دارد عمیقاً بداند که از کجا آمده است، آمدنش بهر چه بوده و به کجا می‌رود آخر، فلسفه خلقتش چیست،‌ راه حرکت به سمت این فلسفه خلقتش کدام است و پرسش‌هایی از این دست، یکی از بهترین گزینه‌هاست...!!!