به گواه روایات معتبر شیعه[1] و سنی[2]، اولین مخلوق خداوند (به تعبیر دیگر صادر اول از ذات باریتعالی) و حجاب اقرب و نزدیکترین مخلوق به خداوند[3]؛ حقیقت نوری نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله است[4].
و حقیقت نوری ایشان به گواه قرآن کریم واسطهی فیض خداوند به ما سوی الله هستند[5]. یعنی خداوند اراده کرده است که هر فیضی به هر مخلوقی بخواهد برسد باید از مجرای نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله عبور کند.
از سوی دیگر به گواه آیهی مباهله و روایات تفسیری ذیل آن در منابع شیعه و سنی[6]، نزدیکترین مخلوق به نبی اکرم که در حکم نفس و جان پیامبر صلیاللهعلیهوآله هستند، وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است[7] و طبق حدیث مشهور و متواتر در نزد شیعه و سنی منقول از نبی اکرم صلی الله علیه و آله که میفرمایند:
«من شهر علم هستم و علی باب آن است و احدی نمیتواند وارد این شهر علم شود مگر از طریق باب آن[8].» هیچ کس به وجود نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله راه ندارد، مگر از طریق پذیرش ولایت مولی علی علیهالسلام که باب معرفت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله هستند.
بر این اساس، برای معرفت خداوند راهی وجود ندارد، مگر از طریق معرفت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله
و برای معرفت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز راهی وجود ندارد مگر از طریق معرفت مولی علی علیهالسلام
و لازمه معرفت ایشان هم پذیرش ولایت ایشان و اولاد طاهرینشان صلواتاللهعلیهماجمعین است[9].
این حقیقت در قرآن کریم نیز ذکر شده است.
در آیهای از قول نبی اکرم بیان شده:
من اجر رسالتی نمیخواهم مگر مودّت ذیالقربی[10].
در آیهی دیگر نیز بیان شده که:
من اجر رسالتی نمیخواهم مگر از کسی که بخواهد راهی به سمت پروردگار اتخاذ نماید[11].
این دو آیه کنار هم، یعنی جز از طریق مودّت ذیالقربی، راهی به سمت خداوند وجود ندارد.
و البته روایات شیعه[12] و سنی[13] نیز بیان کردهاند که مصداق انحصاری ذیالقربی در این آیات که مودّتشان واجب گشته مولی علی علیهالسلام و امامان معصوم علیهمالسلام از نسل ایشان هستند.
بر اساس این مقدّمات که بر مبنای آیات قرآن و منابع مهم اهل سنت بیان شد، مشخص میشود که بدون ولایت، به هیچ وجه نمیتوان به توحید رسید. به همین جهت، رسیدن به توحید برای کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام را نپذیرفتهاند، از نظر تکوینی امکان ندارد، زیرا وجود امام علیهالسلام مقدّم بر همه و واسطهی خدا و خلق و محیط بر عالم است. بدون ولایت ائمه علیهمالسلام حتی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز نمیتوان استفاده کرد؛ چرا که همانطور که بیان شد وقتی نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله در روایت متواتر معتبر از نظر شیعه و سنی میفرمایند: «أنا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة و الحکمة فلیأتها من بابها[14]» بدون ولایت اصلاً به پیامبر صلیاللهعلیهوآله راهی نیست، تا چه رسد به اینکه به توحید برسند.
لذا کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام را نپذیرفتهاند و مدعی عرفان توحیدی هستند، از خیالات خودشان استفاده میکنند، نه از وجود شریف پیامبر صلیاللهعلیهوآله، مگر آنهایی که به ظاهر ولایت علی علیهالسلام را ندارند، ولی در باطن شیعه باشند (یا شیعه شده باشند) و از روی تقیه تشیّع خود را مخفی کردهاند.
منابع:
[1] به عنوان نمونهای از روایات معتبر در این خصوص از منابع شیعه:
اباصلت هروی به نقل از علی بن موسی به نقل از پدرش موسی بن جعفر به نقل از پدرش جعفر بن محمد به نقل از پدرش محمد بن علی به نقل از پدرش علی بن الحسین به نقل از پدرش حسین بن علی به نقل از پدرش علی بن ابیطالب علیهم السلام نقل میکند:
قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَا خَلَقَ اَللَّهُ خَلْقاً أَفْضَلَ مِنِّی وَ لاَ أَکْرَمَ عَلَیْهِ مِنِّی قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَأَنْتَ أَفْضَلُ أَمْ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ عَلَى مَلاَئِکَتِهِ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی عَلَى جَمِیعِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلْمُرْسَلِینَ وَ اَلْفَضْلُ بَعْدِی لَکَ یَا عَلِیُّ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِکَ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِکَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّینَا ...فَکَیْفَ لاَ نَکُونُ أَفْضَلَ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَى مَعْرِفَةِ رَبِّنَا وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَقْدِیسِهِ لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقُ أَرْوَاحِنَا فَأَنْطَقَنَا بِتَوْحِیدِهِ وَ تَحْمِیدِهِ ثُمَّ خَلَقَ اَلْمَلاَئِکَةَ فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً اِسْتَعْظَمُوا أَمْرَنَا فَسَبَّحْنَا لِتَعْلَمَ اَلْمَلاَئِکَةُ أَنَّا خَلْقٌ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ مُنَزَّهٌ عَنْ صِفَاتِنَا فَسَبَّحَتِ اَلْمَلاَئِکَةُ بِتَسْبِیحِنَا وَ نَزَّهَتْهُ عَنْ صِفَاتِنَا. ...فَبِنَا اِهْتَدَوْا إِلَى مَعْرِفَةِ تَوْحِیدِ اَللَّهِ وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَحْمِیدِهِ وَ تَمْجِیدِهِ ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ آدَمَ فَأَوْدَعَنَا صُلْبَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِکَةَ بِالسُّجُودِ لَهُ تَعْظِیماً لَنَا وَ إِکْرَاماً وَ کَانَ سُجُودُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُبُودِیَّةً وَ لآِدَمَ إِکْرَاماً وَ طَاعَةً لِکَوْنِنَا فِی صُلْبِهِ فَکَیْفَ لاَ نَکُونُ أَفْضَلَ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ قَدْ سَجَدُوا لآِدَمَ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ وَ أَنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَى اَلسَّمَاءِ أَذَّنَ جَبْرَئِیلُ مَثْنَى مَثْنَى وَ أَقَامَ مَثْنَى مَثْنَى ثُمَّ قَالَ لِی تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ أَتَقَدَّمُ عَلَیْکَ فَقَالَ نَعَمْ لِأَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِیَاءَهُ عَلَى مَلاَئِکَتِهِ أَجْمَعِینَ وَ فَضَّلَکَ خَاصَّةً فَتَقَدَّمْتُ فَصَلَّیْتُ بِهِمْ وَ لاَ فَخْرَ فَلَمَّا اِنْتَهَیْتُ إِلَى حُجُبِ اَلنُّورِ قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ وَ تَخَلَّفْ عَنِّی فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ فِی مِثْلِ هَذَا اَلْمَوْضِعِ تُفَارِقُنِی فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اِنْتِهَاءَ حَدِّیَ اَلَّذِی وَضَعَنِی اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ إِلَى هَذَا اَلْمَکَانِ فَإِنْ تَجَاوَزْتُهُ اِحْتَرَقَتْ أَجْنِحَتِی بِتَعَدِّی حُدُودِ رَبِّی جَلَّ جَلاَلُهُ فَزُجَّ بِی فِی اَلنُّورِ زَجَّةً حَتَّى اِنْتَهَیْتُ إِلَى حَیْثُ مَا شَاءَ اَللَّهُ مِنْ عُلُوِّ مُلْکِهِ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَبَّیْکَ رَبِّی وَ سَعْدَیْکَ تَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ أَنْتَ عَبْدِی وَ أَنَا رَبُّکَ فَإِیَّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ فَتَوَکَّلْ فَإِنَّکَ نُورِی فِی عِبَادِی وَ رَسُولِی إِلَى خَلْقِی وَ حُجَّتِی عَلَى بَرِیَّتِی لَکَ وَ لِمَنِ اِتَّبَعَکَ خَلَقْتُ جَنَّتِی وَ لِمَنْ خَالَفَکَ خَلَقْتُ نَارِی وَ لِأَوْصِیَائِکَ أَوْجَبْتُ کَرَامَتِی وَ لِشِیعَتِهِمْ أَوْجَبْتُ ثَوَابِی فَقُلْتُ یَا رَبِّ وَ مَنْ أَوْصِیَائِی فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ أَوْصِیَاؤُکَ اَلْمَکْتُوبُونَ عَلَى سَاقِ عَرْشِی فَنَظَرْتُ وَ أَنَا بَیْنَ یَدَیْ رَبِّی جَلَّ جَلاَلُهُ إِلَى سَاقِ اَلْعَرْشِ فَرَأَیْتُ اِثْنَیْ عَشَرَ نُوراً فِی کُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أَخْضَرُ عَلَیْهِ اِسْمُ وَصِیٍّ مِنْ أَوْصِیَائِی أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمْ مَهْدِیُّ أُمَّتِی فَقُلْتُ یَا رَبِّ هَؤُلاَءِ أَوْصِیَائِی مِنْ بَعْدِی فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ هَؤُلاَءِ أَوْلِیَائِی وَ أَحِبَّائِی وَ أَصْفِیَائِی وَ حُجَجِی بَعْدَکَ عَلَى بَرِیَّتِی وَ هُمْ أَوْصِیَاؤُکَ وَ خُلَفَاؤُکَ وَ خَیْرُ خَلْقِی بَعْدَکَ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لَأُظْهِرَنَّ بِهِمْ دِینِی وَ لَأُعْلِیَنَّ بِهِمْ کَلِمَتِی وَ لَأُطَهِّرَنَّ اَلْأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مِنْ أَعْدَائِی وَ لَأُمَکِّنَنَّهُ مَشَارِقَ اَلْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ اَلرِّیَاحَ وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ اَلسَّحَابَ اَلصِّعَابَ وَ لَأَرْقِیَنَّهُ فِی اَلْأَسْبَابِ وَ لَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِی وَ لَأَمُدَّنَّهُ بِمَلاَئِکَتِی حَتَّى تَعْلُوَ دَعْوَتِی وَ یَجْتَمِعَ اَلْخَلْقُ عَلَى تَوْحِیدِی ثُمَّ لَأُدِیمَنَّ مُلْکَهُ وَ لَأُدَاوِلَنَّ اَلْأَیَّامَ بَیْنَ أَوْلِیَائِی إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ. (علل الشرایع (شیخ صدوق): ج۱، ص۵)
خداوند متعال موجودى را با فضیلتتر از من نیافریده.
على علیه السّلام (برای آگاه شدن اصحاب) فرمود: عرضه داشتم: شما افضل هستید یا جبرئیل؟
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: یا على حقّ تبارک و تعالى انبیاء را بر فرشتگان مقرّبش برتری داده و من را بر تمام انبیاء برتری بخشیده و بعد از من افضل از همهی خلایق (حتی با فضیلتتر از انبیاء مرسل)، تو و امامان بعد از تو هستند، فرشتگان خدمتکاران ما و خدمتگذار دوستان ما هستند.
...یا على ما اگر نبودیم خداوند آدم و حوّا را نمىآفرید، بهشت و دوزخ را ایجاد نمىکرد آسمان و زمین را پدید نمىآورد، با این وصف چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالى که پیش از ایشان به پروردگارمان معرفت پیدا کرده و به تسبیح و تهلیل و تقدیسش پرداختهایم، زیرا اوّل موجودى که پروردگار عالمیان آفرید ارواح ما بود، پس از آفریدن، ارواح ما را به توحید و تحمیدش گویا ساخت، سپس فرشتگان را آفرید، ایشان وقتى مشاهده کردند که ارواح ما یک نور است امر ما را بزرگ شمردند و ما براى این که فرشتگان بدانند مخلوق حضرت جلال هستیم و او از صفات ما مخلوقات مبرّا است حضرتش را تسبیح و تنزیه نمودیم، فرشتگان که چنین دیدند آنها نیز با تسبیح ما به تسبیح حقّ پرداخته و حضرتش را از صفات ما منزّه نمودند.
...پس فرشتگان به واسطه ما به یکتاپرستى و تسبیح و تهلیل و تحمید و تمجید نمودن بارى تعالى ارشاد و راهنمایى شدند.
پس از خلقت ارواح ما حقّ تبارک و تعالى حضرت آدم را آفرید و ما را به رسم ودیعه در صلبش قرار داد و به منظور بزرگداشت و اکرام ما به فرشتگان امر نمود که به آدم سجده کنند و این سجده در واقع عبادت حقّ عزّ و جلّ و اکرام آدم و چون ما در صلب او بودیم طاعت ما بود، پس با این وصف چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالى که جملگى آنها در مقابل آدم سجده نمودند.
و بیان دیگر براى برتر بودن ما از فرشتگان این است که وقتى مرا به آسمان بردند، جبرئیل علیه السّلام دو فصل، دو فصل، اذان و اقامه گفت. سپس به من گفت: اى محمّد پیش بیافت.
به او گفتم: اى جبرئیل بر تو پیشى بگیرم؟
گفت: آرى، زیرا خداوند متعال انبیائش را عموماً و تو را به خصوص بر تمام فرشتگان برترى داده است، پس جلو برو و با فرشتگان نماز بگذار و این افتخارى نیست (فضل خداوند به من است)، من جلو رفته و وقتى به حجابهاى نور رسیدم جبرئیل گفت: اى محمّد پیشرو و از من جدا شو.
گفتم: اى جبرئیل در چنین جایى مرا تنها مىگذارى؟
عرضه داشت: آخرین حدّى که حقّ عزّ و جلّ براى من قرار داده همین جا است، اگر از آن تجاوز کنم بالهایم مىسوزد، پس مرا در نور پرتاب نمود و در آن به جلو رفتم تا جایى که خدا خواست، سپس ندایى به گوشم رسید: یا محمّد!
عرضه داشتم: بلى پروردگارم.
نداء رسید: اى محمّد تو بنده من بوده و من پروردگار تو مىباشم، تنها مرا بپرست و فقط توکّلت بر من باشد تو در بین بندگانم نور و به سوى خلق رسول و بر آفریدگانم حجّت من مىباشى، بهشتم را براى تو و پیروانت آفریده و جهنّم را براى مخالفینت ایجاد نمودهام به جانشینانت عزّت و به شیعیانت اجر و ثواب خواهم داد.
عرضه داشتم: پروردگارا! جانشینانم کیانند؟
نداء رسید: اى محمّد اسامى ایشان بر عمود عرش نوشته شده، پس در حالى که مقابل پروردگار جلّ جلاله ایستاده بودم به عمود عرش نگریستم،
دوازده نور دیدم در هر نورى خطى سبز بود که بر آن اسم یکى از اوصیاء و جانشینانم به چشم مىخورد،
اول ایشان على بن ابى طالب علیه السّلام و آخر آنها نام مهدى امّتم بود.
عرضه داشتم: پروردگارا، اینان جانشینان بعد از من هستند؟
نداء رسید: اى محمّد ایشان والیان و محبوبان و برگزیدگان و حجّتهاى من بعد از تو بر مردمانند و ایشان جانشینان تو و بهترین مخلوقات من بعد از تو مىباشند
به عزّت و بزرگى خود قسم که البته به وسیله ایشان دین خود را آشکار کرده و آیین خویش را بر پا نموده و با آخرین ایشان زمین را از دشمنانم پاک خواهم کرد و او را بر مشارق و مغارب کرده زمین مسلط نموده، بادها را مسخّرش کرده و ابرهاى سخت را رامش قرار داده و اسباب را در اختیارش نهاده و با لشکریانم کمکش نموده و با فرشتگانم یاریش خواهیم کرد تا دعوت من بر فراز کرۀ زمین مستقر گشته و خلق بر یکتاپرستى من اجتماع کنند و سپس ملک و سلطنتش را گسترانیده و پیوسته روزگار را بین دوستانم سپرى نموده تا روز قیامت فرا رسید.
[2] به عنوان نمونهای از منابع اهل سنت در این خصوص:
عَن جَابر بن عبد الله الْأنْصَارِیّ رَضِی الله عَنْهُمَا قَالَ: (قلت: یَا رَسُول الله بِأبی أَنْت وَأمی أَخْبرنِی عَن أوّل شَیْء خلقه الله قبل الْأَشْیَاء؟ قَالَ: یَا جَابر إِن الله خلق قبل الْأَشْیَاء نور نبیک مُحَمَّد صلى الله عَلَیْهِ وَسلم من نوره. (الفتاوى الحدیثیة (ابن حجر هیتمی): ج۱، ص۴۴) جابر بن عبدالله انصاری میگوید: به رسول خدا صلی الله علیه وآله گفتم: پدر و مادرم به فدای شما، مرا با خبر کنید از اولین چیزی که خداوند خلق کرد قبل از هر چیز دیگری. رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: ای جابر به راستی که خداوند قبل از خلق کردن هر چیزی نور پیامبرت محمد را از نور خودش خلق کرد.
[3] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۱۴۵) به واسطه ما خداوند بندگی میشود، به واسطه ما خداوند شناخته میشود به واسطه ما خداوند یگانه دانسته میشود و محمد حجاب خدای تبارک و تعالی است.
[4] رسول خدا حضرت محم مصطفی صلی الله علیه و آله: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ حُجُبُهُ. (کفایة الاثر (خزّاز قمی): ج۱، ص۱۷۱) نخستین چیزی که خدا آفرید حجابهایش بود.
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی (کفایة الأثر (خزّاز قمی): ج۱، ص۱۷۰ - عوالی اللئالی (ابن ابیجمهور): ج۴، ص۹۹) اولین چیزی که خداوند خلق کرد نور من بود.
هم اولین مخلوق خداوند حجاب بوده و هم اولین مخلوق خداوند نور حضرت محمد بوده است؛ لذا حجاب اقرب خداوند نور حضرت محمد صلی الله علیه و آله است.
[5] توضیح مفهوم واسطهی فیض مبتنی بر آیات و روایات و مرز آن با شرک و غلو:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
أَنَّ أَبَا حَنِیفَةَ أَکَلَ طَعَاماً مَعَ اَلْإِمَامِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا رَفَعَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَدَهُ مِنْ أَکْلِهِ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِینَ اَللَّهُمَّ هَذَا مِنْکَ وَ مِنْ رَسُولِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ. فَقَالَ أَبُو حَنِیفَةَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ أَ جَعَلْتَ مَعَ اَللَّهِ شَرِیکاً؟ فَقَالَ لَهُ: وَیْلَکَ فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ «وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ» وَ یَقُولُ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اَللّهُ سَیُؤْتِینَا اَللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ». فَقَالَ أَبُو حَنِیفَةَ: وَ اَللَّهِ لَکَأَنِّی مَا قَرَأْتُهُمَا قَطُّ مِنْ کِتَابِ اَللَّهِ وَ لاَ سَمِعْتُهُمَا إِلاَّ فِی هَذَا اَلْوَقْتِ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: بَلَى قَدْ قَرَأْتَهُمَا وَ سَمِعْتَهُمَا وَ لَکِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِیکَ وَ فِی أَشْبَاهِکَ: «أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» وَ قَالَ: «کَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ». (کنز الفوائد (علامه کراکجی طرابلسی): ج۲، ص۳۶)
روزی ابوحنیفه نزد حضرت امام صادق علیه السلام بود و با هم غذا میخوردند. زمانی که امام علیه السلام دست از غذا کشیدند، فرمودند: حمد مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ خداوندا این نعمت از سوی تو و رسول تو است.
ابوحنیفه خطاب به حضرت گفت: ای اباعبدالله [امام علیه السلام را با کنیه خطاب قرار داد]! آیا برای خداوند شریک قرار دادی؟
حضرت در پاسخش فرمود: وای بر تو، خداوند در کتابش میفرماید: «آنها فقط از این انتقام میگیرند که خدا و رسولش آنها را از فضلش بینیاز ساختند (توبه:۷۴)»
و در جایی دیگر میفرماید: «اگر به آنچه خدا و رسولش به آنها عطا کرده راضی باشند و بگویند: «خداوند برای ما کافیست، و به زودی خدا و رسولش از فضلش به ما عطا میکنند (توبه:۵۹)»
ابوحنیفه [بعد از شنیدن این دو آیه گفت:] سوگند به خدا! گویا تا این لحظه، هرگز این دو آیه از کتاب خدا را نخواندهام و نشنیدهام.
امام علیه السلام در پاسخش فرمودند: بله، به تحقیق که تو این دو آیه را هم خوانده بودی و هم شنیده بودی، اما خداوند متعال در مورد تو و امثال تو، چنین آیاتی را نازل فرموده است: «یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است (محمد:۲۴)»
و نیز فرموده است: «چنین نیست، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است (مطففین:۱۴)»
در دو آیهی مورد استناد امام صادق علیه السلام یعنی آیات ۵۹ و ۷۴ از سورهی توبه، خداوند نفرموده (الله و رسوله من فضلهما!) بلکه فرموده: «اَللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛ یعنی یک فضل است، از ناحیه خدا که به واسطهی رسولش آن را به خلق میرساند.
ضمیمه شدن رسول به الله در بینیاز ساختن از فضل خداوند، همان مفهوم واسطهی فیض است که در معارف حقّهی تشیع که از اختصاصات جایگاه ولی الله الاعظم است.
بیانات ذیل از عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه تبیین عمیق و دقیقی است برگرفته از آیات و روایاتِ صحیحه از مفهوم واسطهی فیض و جایگاه ولی الله الاعظم در عالم و حد و مرز آن با شرک و غلو:
خداوند سبحان، وجود را از مجاری آن - که وسائط فیض هستند و واسطه و مجرای تام آن، که امام علیهالسلام و مقام ولایت است - نازل میکند.
یعنی حق تعالی به واسطهی نفس ولی که همان مقام نورانیت او است، متصرف در امور است و اشیا به واسطهی نفس ولی، قائم به حق هستند.
صاحب ولایت مطلقه کسی است که قیوم تمام ما سوی الله است، اما در عین حال، او خود قائم به حق میباشد.
تفاوت اساسی در این است که حق تعالی از ما سوی بینیاز است، لیکن ولی از حق بینیاز نمیباشد.
و البته این معنا را به هیچ وجه نباید غلو به حساب آورد؛ زیرا غلو آن است که انسان ولی خدا را مستقل دانسته و بندهی مخلوق را خدا بداند.
بنا بر این اگر کسی معتقد باشد که خداوند به واسطهی نفس ولی - که از آن به نفس کلی الهی تعبیر میکنند - فیوضاتش را بر ما سوی جاری میکند و تمام اختیارات و قدرتها را به محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - داده، و آنها که ارادهای جز ارادهی حق ندارند، میتوانند هر کاری را به اذن او انجام دهند - نه اینکه امور به آنها تفویض شده و او خود سبحانه و تعالی منعزل باشد - چنین عقیدهای غلو محسوب نمیشود.
بلکه کمال هم در این است که انسان به مقام نورانیت ائمه علیهمالسلام معرفت پیدا کند و امام زمانش را آن طور که هست و آنگونه که خداوند به ایشان مقام و مرتبه داده، بشناسد. (سفینة الصادقین: فصل توحید عرفا، ص۵۱۳)
همچنین در سخنان دیگری میفرمایند:
در دعای روز جمعه میخوانیم:
حَتَّى لاَ نَعْتَمِدَ بِهِ غَیْرَکَ وَ لاَ نَطْلُبَ بِهِ إِلاَّ وَجْهَکَ. (مصباح المجتهد (شیخ طوسی): ص۴۱۲)
و درخواست میکنیم که به واسطهی امام عصر - عجل الله فرجه - به غیر خدا اعتماد نکنیم و توسط آن حضرت غیر خدا را نخواهیم.
چگونه این احتمال متصور است که به واسطهی امام زمان - صلوات الله علیه - به غیر خدا اعتماد کنیم؟
اگر امام را «غیر» فرض کردی و به او اعتماد کردی به غیر خدا اعتماد کردهای!
همینکه او را در عرض آوردی، میشود «غیر». و اعتماد به وی اعتماد به غیر خدا میشود، اگر چه منصب الهی هم داشته باشد.
در صورتی که اگر آن بزرگوار را مجرای فیض حق دیدی اعتماد به او، اعتماد به خداست و از آن حضرت خدا را خواستهای. (سفینة الصادقین: فصل توحید افعالی، ص۲۷۱)
[6] به عنوان نمونهای از انبوه روایات اهل سنت: رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: إِنَّ عَلِیًّا مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ، خُلِقَ مِنْ طِینَتِی. (مجمع الزوائد (ابن حجر هیتمی): ج۹، ص۱۲۸) به راستی که علی از من است و من از علی و او از طینت من خلق شده است.
به عنوان نمونهای از انبوه روایات اهل سنت که نشان میدهد مقصود از أنفسنا در آیهی مباهله وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی علیه السلام است از منابع معتبر اهل سنت:
عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: أَمَرَ مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ سَعْدًا فَقَالَ: مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟ فَقَالَ: أَمَّا مَا ذَکَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ، لَأَنْ تَکُونَ لِی وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ لَهُ، خَلَّفَهُ فِی بَعْضِ مَغَازِیهِ، فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ: یَا رَسُولَ اللهِ خَلَّفْتَنِی مَعَ النِّسَاءِ وَالصِّبْیَانِ؟ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؟ إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِی» وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ یَوْمَ خَیْبَرَ «لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ، وَیُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ» قَالَ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ: «ادْعُوا لِی عَلِیًّا» فَأُتِیَ بِهِ أَرْمَدَ، فَبَصَقَ فِی عَیْنِهِ وَدَفَعَ الرَّایَةَ إِلَیْهِ، فَفَتَحَ اللهُ عَلَیْهِ، وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ: {فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ} [آل عمران: ۶۱] دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلِیًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَیْنًا فَقَالَ: «اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی» (صحیح مسلم: ج۴، ص۱۸۷۱)
معاویة بن ابى سفیان به سعد بن ابی وقاص گفت چه مانع تو شده است که ابوتراب را دشنام نمىگویى؟
سعد گفت هرگاه به یاد سه چیزى که رسول خدا در حق او گفت مىافتم هرگز اجازه دشنام گویى به او را به خود نمىدهم.
اگر یکى از آنها براى من بود از شتران سرخ مو برایم دوستداشتنىتر بود.
[اول آن که] چون در یکى از جنگها رسول خدا على را به جاى خویش در شهر باقى گذاشت على گفت، آیا مرا همراه زنان و کودکان در شهر مىگذارى؟ پس رسول خدا بدو گفت آیا راضى نمىشوى که نسبت به من منزلتى چون منزلت هارون نسبت به موسى داشته باشى جز آن که بعد از من نبوتى نیست
و [دوم آن که] از رسول خدا شنیدم که در روز جنگ خیبر فرمود هر آینه پرچم را به دست مردى مىدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. پس آن حضرت فرمود على را نزد من بخوانید على را آوردند در حالى که چشم درد داشت پس رسول خدا از آب دهان خود به چشم او کشید و خوب شد و آنگاه پرچم را بدو سپرد
و [سوم آن که] چون این آیه «فقل تعالوا ندع ابناءنا…» نازل شد رسولخدا على و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود «اللهم هولاء اهلى» و در روایتى دیگر از سعد نقل شده است که رسولخدا فرمود «ان هولاء اهل بیتى».
[7] آیهی مباهله، بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین علیهالسلام در قرآن، به گواه شیعه و سنی!
این آیهی شریفه، دلیل اصلی افضلیت امیرالمؤمنین علیهالسلام بر همهی انبیا علیهمالسلام (جز رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله)
فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ الله عَلَی الْکاذِبِینَ [آل عمران:۶۱]
هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
در احادیث متعددی منقول از حضرت امیر صلواتاللهعلیه و دیگر حضرات معصومین علیهمالسلام، در تفسیر «نبأ عظیمِ» مورد نظر قرآن در آیهی 2 از سورهی نبأ، بیان شده که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام همان عظیمترین خبر و بزرگترین نشانهی الهی هستند.[تفسیر قمی، ج۲، ص۴۰۱].
و بر طبق روایات، این مطلبی بوده است که حضرت علی علیهالسلام مکرّر آن را بیان میفرمودند و بر آن تأکید ویژه داشتند[الکافی، ثقة الاسلام کلینی، ج۱، ص۲۰۷]!
حال ممکن است این سؤال پیش آید:
با توجه به این که پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله یقیناً افضل از امیرالمؤمنین علیهالسلام هستند، چرا حضرت امیر علیهالسلام چنین بیان کردهاند که عظیمترین خبر و بزرگترین نشانهی الهی هستند؟!
پاسخ در آیهی مباهله نهفته که بنابر فرمایش امامان علیهمالسلام، بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین علیهالسلام در همین آیه بیان شده[چنانچه وقتی مأمون به امام رضا (علیهالسلام) گفت: «مرا از بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که در قرآن آمده باخبر کن». امام رضا (علیهالسلام) به همین آیهی مباهله استناد کردند و فرمودند: «امتیاز مباهله که خداوند در قرآن میفرماید:... (الفصول المختارهْ (شیخ مفید): ص۳۸)]،
چرا که بر طبق مفاد آیهی مباهله به اتفاق روایات منقول در منابع شیعه و سنی امیرالمؤمنین علیهالسلام در حکم نفس و حقیقت باطنی وجود رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله معرفی شدهاند.
[قاضی نورالله شوشتری، در کتاب اِحقاقالحق (ج۳، ص۴۶-۷۲)، حدود شصت منبع معتبر از اهلسنت را ذکر میکند که تصریح کردهاند آیهی مباهله دربارهی امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین (صلواتاللهعلیهماجمعین) نازل شده است؛ از جمله: الکَشّاف (ج۱، ص۳۷۰) اثر زَمَخشَری، التفسیر الکبیر (ج۸، ص۲۴۸) اثر فخر رازی، اَنوارُ التَّنزیل و اَسرارُ التَّأویل (ج۲، ص۲۱) اثر عبدالله بن عمر بیضاوی و...])
[8] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله: أنَا مَدینَةُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ.
من شهر علم هستم و علی، دروازه آن است. هر کس خواهان علم است، باید از [این] دروازه در آید.
این حدیث مشهور و متواتر در انبوهی از منابع شیعه و سنی آمده است، به عنوان نمونه: حاکم نیشابوری عالم بزرگ اهل سنت در المستدرک على الصحیحین: ج۳، ص۱۳۸ و ابن شهر آشوب عالم بزرگ شیعی در المناقب: ص۸۰ آن را ذکر کردهاند.
[9] به عنوان نمونهای از احادیث مؤید این معنا:
حضرت امام محمد باقر علیه السلام: بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۱۴۵) به واسطه ما خداوند بندگی میشود، به واسطه ما خداوند شناخته میشود به واسطه ما خداوند یگانه دانسته میشود و محمد حجاب خدای تبارک و تعالی است.
[10] قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى (شوری:۲۳) بگو من هیچ اجر و پاداشى از شما بر این دعوت درخواست نمىکنم جز مودّت نزدیکانم (اهل بیتم) را.
[11] قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلاً (فرقان:۵۷) بگو: «من در برابر آن [ابلاغ آیین خدا] از شما هیچگونه پاداشى نمىطلبم؛ مگر کسى که بخواهد راهى بهسوى پروردگارش برگزیند [و این پاداش من است]».
در دعای ندبه منقول از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در خصوص این آیه چنین بیان شده است:
ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ (مَوَدَّتَهُمْ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ قُلْتَ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ وَ قُلْتَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا فَکَانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْکَ وَ الْمَسْلَکَ إِلَی رِضْوَانِک. (إقبال الأعمال (سید بن طاووس): ص۲۹۶)
سپس در کتاب خود، پاداش محمّد صلی الله علیه وآله را دوستی آنان مقرّر کردی و فرمودی: بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [اهل بیتم]». (شوری:۲۳) و یا فرمودی: هرآنچه از شما خواستم بنفع خود شماست. (سبأ:۴۷) و در جایی دیگر فرمودی: ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا (فرقان:۵۷) بهراستی که اهل بیت علیهم السلام یگانه مسیر منتهی بهسوی خدا و یگانه راه رسیدن به خوشنودی پروردگار هستند.
[12] به عنوان نمونهای از انبوه روایات از منابع معتبر شیعه در این خصوص: حضرت امام محمد باقر علیه السلام: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی قَالَ هُمُ الْأَئِمَّهْ (علیهم السلام). (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۴۱۳)
مقصود از خویشاوندان در این آیه ائمّه (علیهم السلام) هستند.
[13] به عنوان نمونهای از انبوه روایات از منابع معتبر اهل سنت در این خصوص: اعمش از سعید بن جبیر از ابن عبّاس نقل میکند: الْأَعْمَشِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ {قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى} [الشورى: ۲۳] ، قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ قَرَابَتُنَا هَؤُلَاءِ الَّذِینَ وَجَبَتْ عَلَیْنَا مَوَدَّتُهُمْ؟ قَالَ: «عَلِیٌّ، وَفَاطِمَةُ، وَابْنَاهَا عَلَیْهِمُ السَّلَامُ». (فضائل الصحابة (احمد بن حنبل): ج۲، ص۶۶۹)
هنگامی که این آیه نازل شد مردم به پیامبر گفتند: این نزدیکان ما که مودتشان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: (خویشان شما نه، بلکه) علی و فاطمه و دو پسرشان (حسن و حسین) علیهما السلام (مصداق ذیالقربی و خویشان در این آیه هستند که مودتّشان بر شما واجب است).
[14] أَنَا مَدِینَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ اَلْحِکْمَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا. (احتجاج (طبرسی): ج۱، ص۷۵) من شهر علم هستم و علی دربِ آن است، پس هر کس خواهان حکمت است باید از باب آن وارد شود.
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
أَنَّهُ خَرَجَ ذَاتَ لَیْلَةٍ مِنْ مَسْجِدِ اَلْکُوفَةِ مُتَوَجِّهاً إِلَى دَارِهِ وَ قَدْ مَضَى رُبُعٌ مِنَ اَللَّیْلِ وَ مَعَهُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ کَانَ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ فَوَصَلَ فِی اَلطَّرِیقِ إِلَى بَابِ رَجُلٍ یَتْلُو اَلْقُرْآنَ فِی ذَلِکَ اَلْوَقْتِ وَ یَقْرَأُ قَوْلَهُ تَعَالَى:
«أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً یَحْذَرُ اَلْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (زمر:۹)»
بِصَوْتٍ شَجِیٍّ حَزِینٍ فَاسْتَحْسَنَ ذَلِکَ کُمَیْلٌ فِی بَاطِنِهِ وَ أَعْجَبَهُ حَالُ اَلرَّجُلِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَقُولَ شَیْئاً فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ قَالَ:
یَا کُمَیْلُ لاَ تُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ اَلرَّجُلِ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ اَلنَّارِ وَ سَأُنَبِّئُکَ فِیمَا بَعْدُ
فَتَحَیَّرَ کُمَیْلٌ لِمُشَافَهَتِهِ لَهُ عَلَى مَا فِی بَاطِنِهِ وَ شَهَادَتِهِ لِلرَّجُلِ بِالنَّارِ مَعَ کَوْنِهِ فِی هَذَا اَلْأَمْرِ وَ فِی تِلْکَ اَلْحَالَةِ اَلْحَسَنَةِ ظَاهِراً فِی ذَلِکَ اَلْوَقْتِ فَسَکَتَ کُمَیْلٌ مُتَعَجِّباً مُتَفَکِّراً فِی ذَلِکَ اَلْأَمْرِ
وَ مَضَى مُدَّةٌ مُتَطَاوِلَةٌ إِلَى أَنْ آلَ حَالُ اَلْخَوَارِجِ إِلَى مَا آلَ وَ قَاتَلَهُمْ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ کَانُوا یَحْفَظُونَ اَلْقُرْآنَ کَمَا أُنْزِلَ
وَ اِلْتَفَتَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ إِلَى کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ هُوَ وَاقِفٌ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ اَلسَّیْفُ فِی یَدِهِ یَقْطُرُ دَماً وَ رُءُوسُ أُولَئِکَ اَلْکَفَرَةِ اَلْفَجَرَةِ مُحَلَّقَةٌ عَلَى اَلْأَرْضِ فَوَضَعَ رَأْسَ اَلسَّیْفِ مِنْ رَأْسِ تِلْکَ اَلرُّءُوسِ وَ قَالَ:
یَا کُمَیْلُ! «أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً (زمر:۹)»
إِی هُوَ ذَلِکَ اَلشَّخْصُ اَلَّذِی کَانَ یَقْرَأُ فِی تِلْکَ اَللَّیْلَةِ فَأَعْجَبَکَ حَالُهُ
فَقَبَّلَ کُمَیْلٌ مُقَدَّمَ قَدَمَیْهِ وَ اِسْتَغْفَرَ اَللَّهَ وَ صَلَّى عَلَى مَجْهُولِ اَلْقَدْرِ.
امیرالمؤمنین علیه السلام، شبى به همراه کمیل که از بهترین شیعیان و محبان حضرت بود، از مسجد خارج و به سمت منزل مىرفتند، در راه به درِ خانهاى رسیدند که صاحب آن در دل شب قرآن تلاوت مىکرد و با صدایى حزین به این آیه رسید:
«أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً یَحْذَرُ اَلْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (زمر:۹)
آیا کسى که در دل شب سجود و قیام مىکند و از آخرت مىترسد و رحمت حق را آرزو دارد و کسانى که مىدانند و نمىدانند یکسانند؟ جز این نیست که صاحبان عقل متذکر نمیشوند.»
کمیل در دل خود، این حال ظاهری او را تحسین کرد و حالت آن مرد او را به شگفتی واداشت ولى سکوت کرد و چیزى نگفت،
امام علیه السّلام به کمیل رو کرد و فرمود: صدا و حالت ظاهری این مرد، تو را به شگفتی وا ندارد، او از اهل دوزخ است و من بعدها از حقیقت این مطلب تو را با خبر خواهم کرد!
کمیل از خیالى که در دلش گذشت و سخن امام علیه السّلام متحیّر شد چرا که از آنچه در دلش گذشته بود چیزی به زبان نیاورده بود و با خود گفت:
چگونه کسى که در دل شب اینگونه عبادت مىکند، اهل آتش است؟ ولى همچنان در سکوت و متعجّب بود، پس از گذشت مدتى دراز و واقع شدن جریان خوارج و کشتهشدنشان به دست امام علیه السّلام، حضرت در میدان جنگ به کمیل رو کرد، در حالى که او ایستاده بود و خون از شمشیرشان مىچکید و سرهاى آن افراد ستمکار روى زمین افتاده بود، نوک شمشیرشان را روى یک سر بریده قرار دادند و به کمیل فرمودند: «أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ».
کنایه از این که این، سر همان شخصى است که در دل شب با آن حال خوشِ ظاهری، قرآن را تلاوت میکرد و تو در دل آن را تحسین کردی و از آن خوشت آمد!
در این هنگام کمیل پاى امام علیه السّلام را بوسه داد و استغفار کرد و بر آن امام که قدر و منزلتشان ناشناخته بود درود فرستاد.
إرشاد القلوب (دیلمی): ج۲، ص۲۲۶ - بحارالأنوار (علامه مجلسی): ج۳۳، ص۳۹۹ - سفینة البحار (محدّث قمی): ج۷، ص۵۳۷
این حدیث شریف را حسن بن محمد دیلمی، محدّث بزرگ قرن هشتم هجری در ارشاد
القلوب نقل کرده است،
شیخ حر عاملی او را «فاضل، محدّث و صالح» خوانده است
و
علامه مجلسی نیز از او با عنوان «شیخ عارف» یاد کرده است.
همچنین محدّث قمی نیز این حدیث شریف را در سفینة البحار خود به نقل از ارشاد القلوب نقل کرده است.
سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، از محدّث قمی به عنوان عالم، فاضل، محدث، واعظ، عابد و زاهد یاد کرده است.
علامه امینی نیز در کتاب الغدیر به مناسبت ذکر کتاب فیض القدیر فیما یتعلق
بحدیث الغدیر، وی را از نوابغ و از بزرگان علم حدیث معرفی میکند.
علامه شعرانی هم در کتاب دمع السجوم وی را ادیبی بارع، محدثی خبیر و مطلع و در ضبط مطالب دقیق معرفی مینماید.
مرحوم امام خمینی رضوان الله علیه هم در شرح چهل حدیث، او را این گونه توصیف کرده است:
«الشّیخ العالم الجلیل المُتَعَبِّد الثّقة الثَّبت.
شیخ دانشمند، پایبند به دین و اهل تعبّد و قابل اعتماد و دارای خطای کم و منزه از دروغ.»
اما چرا اینقدر این حدیث شریف مهم و مبنایی است؟!
اگر یک شخص منحرف بود (به خصوص انحراف اعتقادی!)
علاقهی به او، طبق این حدیث شریف (و البته بسیاری دیگر از آیات و روایات) تکویناً اثر دارد!
مثلاً فرض کنید یک خواننده با صدایی بسیار خوش، یک دعا را بخواند! اما همین شخص با تمسخر و از حکم صریح
اسلام در حرمت خوانندگی زن در برابر نامحرم انتقاد کند و آن را اشتباهی قلمداد کند که منجر به محرومیت و خسارت عظیم موسیقی و علاقهمندان به موسیقی است و این عقیده را هم علنی ابراز کند!
یا فرض کنید یک بازیگری که خود منحرف و اهل فسق است، نقش یکی از انبیا یا مؤمنان بزرگ را بازی کند!
یا یک نویسندهی مطرح که کتابهای جذابی برای کودکان و نوجوانان
مینویسد، معتقد باشد همجنسگرایی حق طبیعی بشری است و هم در مصاحبههایش
علنی این را بیان کرده باشد و هم در آثارش شخصیتهای همجنسگرا را با رویکرد
تمجید و تأیید و ترویج خلق کرده باشد!
در اکثر مطلق این موارد، مخاطب تمایز بین خوش آمدن از اثر، با خوش آمدن از صاحب اثر برایش به شکل دقیق رخ نمیدهد!
یعنی نا خودآگاه ما علاوه بر علاقه به آن آثار، از صاحبان آن آثار (در این
مثالها یعنی خواننده و بازیگر و نویسنده) نیز خوشمان میآید و اینجا
همانجایی است که مخرّبترین آثار را بر حقیقت ایمان در قلب ما میگذارد!
بدون آنکه چندان متوجه باشیم!
این حدیث شریف و امثال آن در آیات و روایات نشان میدهد:
حتی اگر محتوای یک اثر خوب باشد! چنانچه از منشأ فاسد آن (به خصوص فساد اعتقادی) صادر شده باشد، توجه قلبی و خوشآمد قلبی از آن، آثار تکوینی منفی و بسیار جدّی دارد!
برخی دیگر از آیات و روایاتی که مؤید این معناست:
لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ ﴿مجادله:۲۲﴾
هرگز نمییابی قومی را که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و با این حال] کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کردهاند دوست بدارند، هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمَانِ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿توبه:۲۳﴾
اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند [آنان را] به دوستى مگیرید و هر کس از میان شما آنان را به دوستى گیرد آنان همان ستمکارانند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿مائده:۵۷﴾
اى کسانى که ایمان آوردهاید، کسانى را که دین شما را به ریشخند و بازى گرفتهاند [چه] از کسانى که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [چه از] کافران دوست [خود] مگیرید و اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ ﴿مائده:۱﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگیرید [به طورى] که با آنها اظهار دوستى کنید و حال آنکه قطعاً به آن حقیقت که براى شما آمده کافرند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿مائده:۵۱﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید یهود و نصارى را دوستان [خود] مگیرید [که] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستى گیرد از آنان خواهد بود، آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى نماید (۵۱)
حضرت امام محمد باقر علیه السلام:
إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اَللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیْرٌ وَ اَللَّهُ یُحِبُّکَ وَ إِنْ کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اَللَّهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ وَ اَللَّهُ یُبْغِضُکَ وَ اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.
هر گاه بخواهی بدانی که در تو خیری هست، به دلت نظر کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصیت خدا را دشمن دارد، در تو خیر است و خدا هم تو را دوست دارد.
ولی اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصیت خدا را دوست دارد، در تو خیر نیست و خدا نیز تو را دشمن دارد.
و هر کسی همراه دوست خویش است.
الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۱۲۶
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
وَ قِیلَ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ فُلاَناً یُوَالِیکُمْ إِلاَّ أَنَّهُ یَضْعُفُ عَنِ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّکُمْ قَالَ هَیْهَاتَ کَذَبَ مَنِ اِدَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا .
امام صادق علیه السلام در پاسخ کسی که به ایشان گفت:
فلانی ولایت شما را دارد ولی نسبت به برائت از دشمنانتان سست است، فرمود:
دروغ میگوید آنکه مدعی ولایت و محبت ماست، ولی از دشمن ما بیزاری نمیجوید.
السرائر (ابن ادریس حلّی): ج۳، ص۶۴۰
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَعْلَمَ أَ مُحِبٌّ لَنَا أَمْ مُبْغِضٌ فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ وَلِیَّنَا فَلَیْسَ بِمُبْغُضٍ لَنَا وَ إِنْ کَانَ یُبْغِضُ وَلِیَّنَا فَلَیْسَ بِمُحِبٍّ لَنَا.
هر کس دوست دارد که بداند آیا دوستدار ماست یا دشمن ما، قلب خود را بیازماید (و به دل خود رجوع کند) اگر دوست ما را دوست بدارد، پس دشمن ما نیست و اگر دوست ما را دشمن بدارد، پس دوستدار ما نیست.
امالی (شیخ مفید): ص۳۳۴
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله:
مَن أحَبَّنا کانَ مَعَنا یَومَ القِیامَةِ، ولَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ حَجَرًا لَحَشَرَهُ اللّه ُ مَعَهُ.
هر که ما را دوست بدارد، روز قیامت با ما خواهد بود. انسان حتى اگر سنگى را دوست بدارد، خداوند او را با همان سنگ محشور مىکند.
امالی (شیخ صدوق): ص۱۷۴
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله:
الرَّجُلُ على دینِ خَلیلِهِ، فَلیَنظُر أحَدُکُم مَن یُخالِلُ.
انسان، به دین دوست خویش است. پس هر یک از شما باید بنگرد که با چه کسى دوستى مىکند.
امالی (شیخ طوسی): ص۵۱۸
✳ ارسال ویژه!
مهمترین سؤال روز قیامت:
از یمن تا به شام معلوم است
هرچه دعواست پای نام علیاست[1]
روایاتی در خصوص آیاتی از قرآن کریم که همگی به مهمترین سؤال روز قیامت دربارهی حقیقت بس بلند و بسیار مهم اشاره دارند...
إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ
کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا[2]
به راستی که گوش و چشم و دل همهی آنها دربارهی آن مورد سؤال
واقع میشوند.
وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ[3]
آنها را [در کنار دوزخ] نگهدارید که باید مورد سؤال واقع شوند.
ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ[4]
سپس در آن روز [همه شما] قطعاً و بیتردید دربارهی نعیم مورد سؤال واقع
خواهید شد.
عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ - عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ - الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ[5]
درباره چه چیز از یکدیگر سؤال میپرسند - از آن خبر بزرگ -که در باره آن با
هم اختلاف دارند
حضرت امام حسین علیهالسلام نقل میکنند که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
اینها (یعنی برخی از اصحاب پیامبر) به منزلهی گوش و چشم و
قلب من هستند و از آنها دربارهی ولایت این جانشین و وصیّ من خواهند پرسید و به علیّبنابیطالب
(علیه السلام) اشاره کرد و سپس فرمود:
خداوند عزّوجلّ خود فرموده است: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ
اولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا - به راستی که گوش و چشم و دل همهی آنها دربارهی
آن مورد سؤال واقع میشوند.».
سپس فرمود: «قسم به عزّت پروردگارم! که همهی امّت من روز قیامت ایستانده میشوند
و دربارهی ولایت او مورد سؤال و بازخواست واقع میشوند و این معنی کلام خداوند
است که میفرماید: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ - آنها را نگهدارید که باید
مورد سؤال واقع شوند[6]!»
علیبنحسین عبدی میگوید: شنیدم امام صادق علیه السلام در (قنوت) نماز روز عید غدیر چنین میفرمود:
«خدایا! ای کسی که وعدهات راست است و خلف وعده نمیکنی و ای خدایی که هر لحظه به کاری میپردازی، تو با پذیرش ولایت با اولیائت، نعمتت را بر ما تمام نمودی، آن اولیایی که بندگانت در مورد آنان بازخواست میشوند؛ زیرا خود فرمودی: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ - سپس در آن روز [همه شما] دربارهی نعیم مورد سؤال واقع خواهید شد.» و نیز فرمودی: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ - آنها را[در کنار دوزخ] نگهدارید که باید مورد سؤال واقع شوند[7].»
از ابوحنیفه (رئیس مذهب حنفیهای اهل سنت!) نقل شده است که امام صادق علیه السلام به من فرمود:
«شنیدهام تو نعیم را در آیهی: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ
عَنِ النَّعِیمِ - سپس در آن روز [همه شما] دربارهی نعیم مورد سؤال واقع
خواهید شد.» به غذای پاک و آب سرد در روز گرم تفسیر نمودهای؟
گفتم: «درست است».
فرمود: «اگر کسی تو را دعوت کند و غذای پاک و خوبی برایت بیاورد و آب سرد و گوارایی
به تو بیاشامد بعد منّت بگذارد بر تو (و برای این از تو بازخواست کند)؛ همینطورکه
این آیه را تفسیر میکنی، در مورد او چه میگویی و از نظر تو چه نوع آدمی است»؟
گفتم: «من او را بخیل میدانم».
فرمود: «آیا خداوند بخل میورزد»؟
گفتم: «(خیر) اما پس نعیم در این آیه چیست»؟
حضرت فرمود: «دوستی با ما اهل بیت پیامبر
(صلی الله علیه و آله)»[8].
حضرت امام صادق علیه السلام:
خداوند عزّوجلّ ارجمندتر و والامقامتر از آن است که غذایی به شما بخوراند و آن را برایتان روا برشمارد، سپس شما را از آن بازخواست کند. امّا او از نعمت وجود حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) و خاندان محمّد (علیهم السلام) که به شما عطا کرده، از شما سؤال خواهد کرد[9].
و در فرمایش دیگری از حضرت نقل شده:
خدا کریمتر از این است که خوراکی به شما دهد و شما را از آن بازخواست کند. ولی شما همه نسبت به نعمت وجود ما اهل بیت علیهمالسلام مورد سؤال واقع میشوید که آیا آن را شناختید و حقّش را ادا کردید[10]؟
امیر مؤمنان علی علیهالسلام:
من کسی هستم که مردم در روز قیامت از یکدیگر از ولایت من سؤال میکنند؛ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ - سپس به راستی که در آن روز قطعاً و بیتردید از آنها دربارهی نعیم سؤال خواهند پرسید» من همان نعمت خداوند متعال هستم که بهواسطهی آن خداوند به مخلوقاتش نعمت داد[11].
همچنین حضرت در فرمایش دیگری فرمودند:
ابوحمزه ثمالی گوید: از امام باقر (علیه السلام) دربارهی
تفسیر (عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ – درباره چه چیز از یکدیگر سؤال
میپرسند؟ از آن خبر عظیم) سؤال کردم.
فرمود: «علیّبنابیطالب (علیه السلام) به اصحاب خود مکرر می فرمود: به خدا
سوگند! من آن خبر عظیم هستم که تمامی امّتها دربارهی من اختلاف کردند. به خدا
سوگند! خدای سبحان را خبری عظیمتر و بزرگتر از من نیست و برای پروردگار جهانیانی
هیچ آیه و نشانهای از من بزرگتر نیست»[12].
این حدیث شریف دو نکته بسیار مهم در خود دارد!
نکتهی اول این است:
چرا حضرت نفرمودند من آن خبر عظیمی هستند که امت اسلام در آن اختلاف کردند،
بلکه فرمودند همه امتها در آن اختلاف کردند؟
پاسخ اجمالی:
بر طبق آیات و روایات و حتی مستنداتی که همچنان در انجیل و تورات کنونی هم موجود
است، هر پیامبری که مبعوث میشده، در کنار اخذ اقرار دربارهی توحید و معاد و نبوت
خودش، مأمور بوده است که پیامبر آخرالزمان و وصی او را نیز به امتش معرفی کند و بر
حقانیت آن دو نیز اقرار بگیرد؛ یعنی ولایت امیرالمؤمنین، نه فقط در اسلام، بلکه در
همهی ادیان گذشته نیز شرط ایمان بوده است.
مستندات مفصل مطلب فوق را میتوانید إنشاءالله در شمارهی آتی مجله مشاهده فرمایید.
نکته دوم این است:
چرا با وجود اینکه مسلم است که بزرگترین آیهی خداوند وجود مقدّس نبی اکرم
هستند، امیرالمؤمنین فرمودند من بزرگترین آیهی خداوند هستم؟
پاسخ اجمالی:
به گواه شیعه و سنی در آیهی مباهله امیرالمؤمنین به منزلهی نفس نبی اکرم از سوی
خداوند معرفی شدهاند. یعنی حضرت امیر حقیقت باطنی نفس پیامبر هستند و یک حقیقت
هستند؛ به عبارت دیگر وقتی میفرمایند من بزرگترین آیه و نشانهی خداوند هستم، یعنی
حقیقت باطنی نفس پیامبر بزرگترین آیه و نشانهی خداوند است.
مستندات مفصل مطلب فوق را میتوانید نیز إنشاءالله در شمارهی آتی مجله مشاهده
فرمایید.
ابوحمزه ثمالی گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم:
«فدایت شوم! شیعه از شما تفسیر این آیه را میپرسند: «عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ
النَّبَإِ الْعَظِیمِ – درباره چه چیز از یکدیگر سؤال میپرسند دربارهی آن
خبر عظیم»! فرمود:
«اختیار با من است، اگر خواهم به آنها میگویم و اگر خواهم نمیگویم»، سپس فرمود:
«ولی من تفسیرش را برای تو میگویم». عرض کردم: «از چه از یکدیگر میپرسند»؟
فرمود: «این آیه دربارهی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، آن حضرت (علیه السلام)
میفرمود: «خدا را آیهای بزرگتر از من نیست، خدا را خبری بزرگتر از من نیست»[13].
[1] شعر از احمد بابایی
[2] (اسراء:۳۶)
[3] (صافات:۲۴)
[4] (تکاثر:۸)
[5] (نبأ:۱تا۳)
[6] هُمُ السَّمْعُ وَ الْبَصَرُ وَ الْفُؤَادُ وَ سَیُسْأَلُوَن عَنْ وَصِیِّی هَذَا وَ أَشَارَ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عزّوجلّ یَقُولُ: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» ثُمَّ قَالَ: وَ عِزَّهْ رَبِّی إِنَّ جَمِیعَ أُمَّتِی لَمُوقَفُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهْ وَ مَسْئُولُونَ عَنْ وَلَایَتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عزّوجلّ: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.» (عیون أخبارالرضا (شیخ صدوق): ج۱، ص۳۱۳)
[7] عَلِیُّبْنُالْحُسَیْنِ الْعَبْدِیُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ الصَّادِقَ علیه السلام یَقُول: (فی صلاهْ الغدیر)، اللَّهُمَّ فَکَمَا کَانَ مِنْ شَأْنِکَ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ یَا مَنْ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ یَا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ أَنْ أَنْعَمْتَ عَلَیْنَا بِمُوَالَاهْ أَوْلِیَائِکَ الْمَسْئُولِ عَنْهَا عِبَادُکَ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ« وَ قُلْتَ: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ.» (تهذیب الأحکام (شیخ طوسی): ج۳، ص۱۴۵)
[8] وَ قَدْ بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ آیَهْ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ هِیَ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» أَنَّهُ الطَّعَامُ الطَّیِّبُ وَ الْمَاءُ الْبَارِدُ فِی الْیَوْمِ الصَّائِفِ؛ قُلْتُ نَعَمْ. قَالَ لَهُ دَعَاکَ رَجُلٌ وَ أَطْعَمَکَ طَعَاماً طَیِّباً وَ أَسْقَاکَ مَاءً بَارِداً ثُمَّ امْتَنَّ عَلَیْکَ بِهِ مَا کُنْتَ تَنْسُبُهُ إِلَیْهِ قُلْتُ إِلَی الْبُخْلِ، قَالَ: أَ فَیَبْخَلُ اللَّهُ تَعَالَی؟ قُلْتُ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ: حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت. (بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج۱۰، ص۲۲۰)
[9] اللَّهُ أَکْرَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ یُطْعِمَکُمْ طَعَاماً فَیُسَوِّغَکُمُوهُ ثُمَّ یَسْأَلَکُمْ عَنْهُ وَ لَکِنَّهُ أَنْعَمَ عَلَیْکُمْ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله). (المحاسن (برقی): ج۲، ص۴۰۰)
[10] اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُطْعِمَکُمْ طَعَاماً فَیَسْأَلَکُمْ عَنْهُ وَ لَکِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ عَنْ نِعْمَهْ اللَّهِ عَلَیْکُمْ بِنَا هَلْ عَرَفْتُمُوهَا وَ قُمْتُمْ بِحَقِّهَا. (دعائم الإسلام (قاضی نعمان مغربی): ج۲، ص۱۱۶)
[11] أَنَا عَمَ یَتَساءَلُونَ عَنْ وَلَایَتِی یَوْمَ الْقِیَامَهْ قَوْلُهُ تَعَالَی ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ أَنَا نِعْمَهْ اللَّهِ تَعَالَی الَّتِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَی خَلْقِهِ. (الفضائل (ابن شاذان): ص۸۴)
[12] عَنْ أَبِیحَمْزَهْ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَر (علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَمَّ یَتَساءَلُونَ فَقَالَ کَانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ أَنَا وَ اللَّهِ النَّبَأُ الْعَظِیمُ الَّذِی اخْتُلِفَ فِی جَمِیعِ الْأُمَمِ بِأَلْسِنَتِهَا وَ اللَّهِ مَا لِلَّهِ نَبَأٌ أَعْظَمُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ آیَهْ أَعْظَمُ مِنِّی. (تفسیر فرات کوفی: ج۱، ص۵۳۳)
[13] عَنْ أَبِی حَمْزَهْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الشِّیعَهْ یَسْأَلُونَکَ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهْ عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ قَالَ ذَلِکَ إِلَیَ إِنْ شِئْتُ أَخْبَرْتُهُمْ وَ إِنْ شِئْتُ لَمْ أُخْبِرْهُمْ ثُمَّ قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ بِتَفْسِیرِهَا قُلْتُ عَمَّ یَتَساءَلُونَ قَالَ فَقَالَ هِیَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهْ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۰۷)
از نظر من که همهی کتابهای مرحوم محی الدین حائری شیرازی (شخصیتی که رهبر معظّم انقلاب با عباراتی نظیر عالم ربانی، متفکّر و مربی نفوس از ایشان یاد کردهاند) را از نظر گذراندهام، مهمترین کتاب ایشان همین کتاب تعلّق است.
این کتاب، بسیار عمیق، متفاوت، تحوّلآفرین و فوقالعاده جذاب است. میگوید که حقیقت انسان چیست و چگونه این حقیقت منشأ تحولات انسان است و جایگاه ابدی او را مشخص میکند.
در این اثر، مخاطب با انسانشناسی اسلامی و قرآنی آشنا میشود. اینکه از منظر قرآن کریم انسان چگونه موجودی است و مختصاتی از انسان ارائه میدهد که با بسیاری تصورات رایج از انسان و قابلیتها و عوامل مؤثر بر سرنوشت او تفاوتهای اساسی دارد.
در بین خیل انبوه کتابهایی که در زندگی خواندهام، این کتاب در میان ده کتاب اول از چهل کتابی است که بیشترین تأثیر را بر زندگی من داشتهاند.
مطالبِ ذیلِ بسیاری از تیترهای هوشمندانهی کتاب، بسیار تکاندهنده است و پیشفرضهای ذهنی رایج مخاطبان را به چالش میکشد و افقهای جدید به رویشان میگشاید.
مباحثی نظیر رابطهی تعلق و مسئله نیت و ولایت، روش متفاوتِ درمان آفات اخلاقی توسط انبیا و حجتهای خدا با روشهای مرسوم. (مثلاً در ذیل این بحث، ایشان این حدیث علوی را شرح میکنند که حضرت میفرمایند: جُبن، حرص و بخل سه رذیلهی پراکنده هستند که ریشهی همهی آنها سوءظن به خداست! شرح این حدیث فوقالعاده، تفاوتهای بنیادین روش انسانسازی مکتب توحیدی اسلام را با سایر مکاتب اخلاقی و روانشناسی و... تبیین میکند و مینمایاند که چرا درمان حقیقی پایدار در هر شرایط، منحصر است در روش درمان بر مبنای توحید؛ یعنی تا شخص به این حقیقت نرسد که تنها خداست که نفع و ضرر میرساند و خداوند در هر حال برای بندهی مؤمنش خیر تقدیر میکند، از جبن و ترس به شکل مطلق رهایی پیدا نمیکند و به همین ترتیب...)
ریشه بدبینی و سوءظن به خداوند یکی دیگر از تکاندهندهترین و تأمّلبرانگیزترین مباحث کتاب است که در ذیل بحث حب دنیا مطرح شده است، به عنوان نمونه ایشان در بخشی از مباحث ذیل این عنوان میفرمایند:
انسان با شکایت از خدا، دو کار میکند، یک سوء رفتار با خدا دارد و یک حُسنظن و تعلق به خودش دارد. این دو وقتی در هم ضرب شد نتیجهاش اعتراض به خدا میشود؛ یعنی اعتراض به خدا حاصل جمع دو قضیه است یکی سوء رفتار بنده با حق و دیگری حُسنظن انسان و تعلق انسان به خودش. من وقتی به خودم تعلّق دارم اجازه نمیدهم ایرادی به خودم وارد شود. خودم را همیشه مبرا و مُنزّه میدانم، ایرادی هست ولی من هم مُنزّه هستم. نتیجه چه میشود؟ در رابطه من و خدا بیتناسبیهایی مشاهده میشود که نتیجه سوء عمل من است و از طرفی هم من خودم را مبرا و مُنزّه میدانم، پس بر اثر حسنظن به خودم، به خدا سوءظن پیدا میکنم؛ یعنی نتیجه غرور و کبر و خوشبینی انسان به خودش به اضافه گناهانی که مرتکب شده است، بدبینی انسان به خدا میشود.
کتاب مشحون است از جملات ناب و تحلیلها و تمثیلهای بدیع و استفادههای شگفتآور از آیات و روایات؛ به عنوان نمونه بنگرید به عبارات ذیل:
انسان میوهاش را با گذشت میدهد، نه با امساک. چرا؟ چون این بوته در هر مرحله از رشدش، باید مرحله قبلی خود را رها کند تا زمینه برای مرحله بعدی وجود داشته باشد. تعلّقاتی که انسان در وسط راه پیدا میکند، به عنوان سنگ و مانع در راه هستند... (لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ (آلعمران:92)... هرگز به حقیقت بر و نیکی نخواهید رسید، مگر اینکه آنچه دوست دارید را (برای خدا) انفاق کنید)
انسان با تعلّق خود، یک نوع اتحاد دارد، یعنی به هر چه دل ببندد، همان میشود... وقتی دل به فانی ببندد، فانی است و وقتی دل به باقی ببندد باقی.
انسان زمانی ربّانی میشود که به ربّ خود تعلّق داشته باشد و زمانی نفسانی میشود که به نفس خود تعلّق پیدا کرده باشد.
یا این جملات بسیار تأمّلبرانگیز ذیل عنوان: «نسبیگرایی؛ ابزار شیطان»
چیزی که انسان را به دل شبهات میبرد، این است که به هر معنایی یک جنبه نسبیت بدهد و با آن خیر و شر را در عرض هم قرار دهد. حق و باطل را هم در یک قماش قرار دهد. شیطان وقتی میخواهد کسی را گمراه کند، ...یک کلمه نسبیت میآورد و بعد دو تا را با یک تیر میزند؛ برای اینکه حق را ریشهکن کند، از حق نسبی و باطل نسبی دم میزند... حق مطلق را موهوم تلقی میکند و...
برخی دیگر از مباحث جالب توجه کتاب:
ملاک حقیقی عالم بود چیست؟
چرا فطرت با دنیا قانع نمیشود؟
چرا خداوند با مصیبت، به سمت تعلّقات انسان تیراندازی میکند؟
تقوا یعنی حفظ رابطه با کل هستی، یعنی مدیریت خشم و غضب و شهوت بر مدار عقل و شرع
چهار ویژگی اساسی جامعه بالنده در قرآن چیست که اگر این چهار ویژگی نباشد جامعه در خسران است؟
حرکت مبتنی بر آرزوی عقلانی با حرکت مبتنی بر آرزوی نفسانی چه تفاوتها و نشانههایی دارد؟
این کتاب برای هر کسی که میخواهد با حقیقت انسان بیشتر آشنا شود و بداند عامل اصلی حرکت به سمت شکوفایی و رشد، یا سقوط و گمراهی در انسان چیست و برای کسی که دغدغه دارد عمیقاً بداند که از کجا آمده است، آمدنش بهر چه بوده و به کجا میرود آخر، فلسفه خلقتش چیست، راه حرکت به سمت این فلسفه خلقتش کدام است و پرسشهایی از این دست، یکی از بهترین گزینههاست...!!!
«در نظام اسلامی، اصل سبقت رحمت بر غضب، اصل محتوایی و حکم غالب است... در هیئت نیز باید اصل سبقت رحمت بر غضب در همه برنامهها، چه در محتوا و چه در قالب، جاری و در تمام ارکان هیئت، حاکم باشد. حتی با مخالفان نیز باید اینگونه باشیم... چرا که این کار برکات زیادی به ارمغان میآورد. آیت الله شیخ علی آقای پهلوانی (سعادتپرور)، به خانه یکی از اقوامشان رفته بود و دیده بود که هیئت دارند و شماری از ضد انقلابها هم به آن هیئت میآیند. به مسئول هیئت گفته بود: «این چه هیئتی است که ضد انقلابها هم به آنجا میآیند؟» مسئول هیئت پاسخ داده بود: «من که نمیتوانم به اینها بگویم به هیئت نیایند، بالاخره هیئت امام حسین است. نمیتوان جلوی در ایستاد و به یکی گفت بیا به دیگری گفت نیا!» ایشان هم گفته بود: «اشکالی ندارد، نمیگویم اینطور بگو، اما مثلاً عکس امام و رهبری را در هیئت خود بگذار تا هر کسی که به هیئت میآید زیر پرچم ولایت سینه بزند. آنها هم وقتی زیر پرچم ولایت بایستند و سینه بزنند اشکالی ندارد که بیایند. حال اگر خودشان نخواهند، نمیآیند.» در این نگاه، در عین اینکه سبقت رحمت بر غضب است، از شرایطمان هم چشمپوشی نمیکنیم... در اینجا میتوان از الگوی جاذبه و دافعه امام علی علیه السلام استفاده کرد که در کتاب جاذبه و دافعه علی علیهالسلام نوشته شهید مطهری و در بیانات رهبر معظّم انقلاب بیان شده است. در این الگو، اگرچه اصول و ارزشها شفافاند و ذرهای از آنها چشمپوشی نمیشود، اما در مقام عمل و مواجهه با افراد، اصل بر جذب حداکثری است. تسامح در عمل، برای کسانی که در ایمان ضعیفاند معنادادر است و خالصسازی به معنای دفع آنان نیست، بلکه به این معناست که با همراه شدن، ایمان و باور خودمان و آنها را به مرور ارتقا دهیم و خالصتر کنیم. این روش انبیا و ائمه علیهمالسلام است. ...مثلاً مرتبه حداقلیِ نمایشِ اصل اعتقاد به حکومت اسلامی و ولایت فقیه در هیئت، با نصب تصویر امام خمینی قدّسسرّه و رهبر معظّم انقلاب اتفاق میافتد. اما ممکن است مرتبه دیگری از آن، مثلاً اشعار و مداحیهای سیاسیِ زیاد و بیان مسائل روز، دافعه ایجاد کند. در این صورت، باید ابتدا با تدبیر، باور سیاسی مخاطب هیئت را ارتقا داد و به موازات آن، رفته رفته با همراهی در این رشد و تعالی، شعارها و برنامههای هیئت را انقلابیتر کرد. مخاطب ابتدا باید به لحاظ معرفتی، به این باور برسد که عاشورا حادثهای تاریخی نیست و نبرد حق و باطل همچنان ادامه دارد و سپس کمکم مصداق امروزی این جبهه را با ملاک و معیار شناسایی کند. (کتاب خیمه خادمی، اثر محمدرضا عابدینی از نشر دفتر نشر معارف، ص122تا124) به نسبت تعداد زیاد کتابهایی که با موضوع هیئت دیدهام، این اثر با اختلاف زیاد از همهی آنها بهتر، عمیقتر، کاربردیتر و جامعتر است! به مسائلی پرداخته که هم مبتلابه است، هم مخاطب را به افقی جدید میبرد که با همان مسائل روزمره و به ظاهر عادیِ مربوط با هیئت، به شکلی متفاوت و عمیقتر مواجه میشود. در کتاب علاوه بر استفادهی عالمانه و بدیع از آیات قرآن و روایات، از بیانات بزرگانی چون رهبر معظّم انقلاب، شهید مطهری و به خصوص علامه طباطبایی (و المیزان ایشان) به خوبی بهره گرفته شده؛ زبان اثر، روان و کتابسازی نیز شکیل و زیبا انجام شده است. استفادهی به جا و نسبتاً پر تعداد از حکایتهای واقعی، برگرفته از تاریخ انبیا و اولیاء و تاریخ معاصر، باعث شده تا کتاب علاوه بر ارتقای معرفتی، جنبهی کابردی هم پیدا کند و مخاطب بتواند در پاسخ به این مسئله که حالا به طور مشخص باید چه کنیم، پاسخهایی الهامبخش، کابردی، و تجربهشده و نه صرفاً انتزاعی داشته باشد! خواندن این کتاب را از دست ندهید، چه مسئول هیئت هستید، چه اگر اهل رفتن به هیئتید و چه اگر هر گاه به پرچم عزای سید الشهدا میرسید، نگاهی از سر محبت و ارادت به آن میاندازید... به قسمتی متن پشت جلد که به نوعی شرح وجه تسمیه کتاب هست توجه فرمایید: «بر خلاف «بیت» که محل بیتوته کردن و نشستن است، «خیمه» منزلی برای اقامه و تدارکی برای به پا خاستن است. خیمههای خادمی اباعبدالله (علیهالسلام)، منزل تدارک و اقامه است، ...پس در آنها هم حق باید شناسانده و اقامه شود، هم باطل باید شناسانده شود و دشمنان که در رأس آنان ابلیس ملعون است، بایستی در آن رسوا شوند...» برخی از مباحث مهم کتاب عبارتند از: نسبت هیئت و احیای امر اهل بیت علیهم السلام؛ نقش حب و بغض و مسئله ولایت در هیئت؛ وجوه تمایز هیئتها؛ نقش نامگذاری و زمان و مکان هیئت در تأثیر و عملکرد آنها؛ تبیین ابعاد مسئله جذب حداکثر در هیئت؛ اهمیت کار تشکیلاتی در هیئت؛ ارتباط سه مفهومِ نیت، تواضع و ولایتپذیری با مسئولان هیئت؛ مهمترین چالشهای امروز هیئتها؛ مهمترین مکاید ابلیس نسبت به هیئتها؛ نسبت هیئت و مسائل جامعه؛ هیئت و خدمات اجتماعی؛ هیئت و اطعام؛ هیئت و جهاد تبیین؛ اهمیت و تأثیر ارتباط هیئتها با یکدیگر. و اما از نظر بنده عمیقترین و مهمترین فصل کتاب که البته به نوعی میوه و حاصل تمام دیگر مباحث کتاب است، فصل مربوط به مسئلهی «هیئت و ظهور» است که مشتمل است بر چهار مبحث: نگاه تمدنی به هیئت، جریان عاشورا و نسبت آن با ظهور؛ هیئت و زمینهسازی برای ظهور و نسبت شعار قیام حضرت حجت «یا لثارات الحسین» با هیئت. گزیدهای که در ابتدای متن تقدیم شده است، برای آشنا شدن شما با حال و هوای محتوای کتاب است تا خود شما مقداری از مشک را ببویید و به گفتههای عطار اکتفا نکرده باشید.
باسمه تعالی
کوتاه سخنی در باب یوگا:
برخی گمان میکنند که یوگا صرفاً ورزش است؛ برخی که اطلاعات بیشتری دارند، میپذیرند که یوگا یک آیین است مرتبط با هندوییسم، اما معتقدند که آسانا یوگا (asana yoga) که بخش مربوط به حرکات بدنی یوگا است، ورزش محسوب میشود.
فعلاً بنا ندارم در باب یوگا و چیستی و ریشههای پیدایش آن صحبت کنم، صرفاً در باب رایجترین بخش یوگا، یعنی آسانا یوگا (asana yoga) چند نکته مبتنی بر منابع معتبر خود یوگا تقدیم میکنم.
در اینجا مستقیماً متن مرجع را در این خصوص ذکر میکنم بی هیچ توضیح و دخل و تصرّفی:
سلام خورشید: سوریا نامسکار
سلامهای خورشیدی
پایه و اساس بسیاری از تمرینهای یوگای معاصر هستند، اما این حرکات در واقع یک آیین
باستانی ودایی (کتاب مقدّس هندوها) هستند تا نوعی ورزش. در اساطیر هندو، سلام بر
خورشید مجموعهای از حالتهای برازنده است که هنگام سحر، رو به طلوع خورشید و
برای پرستش خدای خورشید انجام میشود.
این سلام سنتی، دارای 12 مرحله برای نشان
دادن 12 مظهر خدای خورشید است. این توالی به طور کلی به روش سنتی و مذهبی انجام میشد،
اما با گذشت سالها، این تمرین که از ریشههای باستانی تکامل یافته است، امروزه
بخشی جداییناپذیر از تمرین یوگا است[1].
«سوریا» در زبان سانسکریت به معنای خورشید است؛ در آیین هندو مقصود از سوریا، خدای خورشید است که یکی از پنج خدای اصلی است که برای تحقق برهمن لازم هستند[2].
به عنوان تکمله عرض کنم، انجام ولو ناآگاهانهی این حرکات که در حقیقت پرستش خدای
خورشید (به اسم ورزش یوگا) است، قطعاً دارای اثر وضعی و تکوینی است؛ عملی که شخص با
اختیار خود انجام میدهد و یقین هم دارد که آن را به تبعیت از خدا و حجتهای خدا
انجام نمیدهد، چنین عملی کمترین اثرش این است که چون به تبعیت از خدا و اولیای
خدا انجام نمیشود، شخص را از حصن ولایت الهی خارج میسازد و به همین دلیلِ خارج
شدن از حصن الهی، شخص در برابر پدیدههای آسیبزننده با منشأ غیر ملموس و ماورای
محسوسات (نظیر اجنه)، به شدّت آسیبپذیر میشود. خطرات متعددی را هم که اساتید یوگا برای حالت
بیداریِ کندالینی (که حد اعلا و ثمرهی نهایی انجام تمرینهای یوگا است) بر میشمارند،
به جهت آسیبپذیری نسبت به همین نیروهای ماورایی است.
ابتدا برخی از علائم خطرناک بیدرای کندالینی (که میوهی نهایی زحمات یوگی از تمرینهای
یوگای خودش است)، بنابر اظهار سایتهای معتبر و تخصصی خود یوگا، ذکر میشود:
1) احساس گرما یا سرمای فراگیر
2) ناراحتی و درد در مغز
3) نوسانات خلقی و مشکلات گوارشی
4) مشکل در خواب یا اختلال در چرخه خواب
5) تجربه درد و درد یا احساسات عجیب و غریب در نواحی مختلف بدن
6) تغییرات در فشار خون و ضربان قلب
7) درجات مختلف انرژی، از بیحالی عمیق تاحالت هیجان شدید
8) علائم مشابه تشنج
9) ناتوانی لحظهای در حرکت یا کنترل اعضای بدن
10) احساس انرژی عظیمی که در بدن جریان دارد
11) نوسانات خلقی که بسیار شدید و غیرقابل پیشبینی است
12) نگرانیها و دورههای وحشت
13) افسردگی و عدم رضایت
14) کابوسهای پر طنین
15) اضطراب شدید یا پارانویا[3]
این اشتراک و تشابه میان علائم هشداردهندهی بیداری کندالینی با علائم
جنزدگی، مطلقاً تصادفی نیست!
در اینجا به عنوان تکمله عرض میکنم که، نباید اینگونه پنداشت که مردمان بتپرست در گذشته، صرفاً سنگ و چوب و فلزی را به شکل تمثال در میآوردند و عبادتی میکردند، بدون آنکه مطلقاً تأثیر و اثری از آن بتها ببینند!
خداوند در آیه 41 از سورهی سبأ پرده از حقیقت مهم و مغفول بر میدارد و میفرماید:
«قالُوا
سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ
أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (سبأ:41)
ملائکه [در روز قیامت] مىگویند: «منزّهى [از اینکه همتایى داشته باشى]! تنها تو
ولىّ و سرپرست مایى، نه آنها، [آنها ما را پرستش نمىکردند] بلکه جنّ را پرستش
مىنمودند و اکثرشان به آنها ایمان داشتند.»
در این آیه سخن از کسانی است که در دنیا جنیان را میپرستیدند، اینکه فرموده «کانوا یعبدون» استمرار این مطلب را در طول تاریخ بشری میرساند، یعنی مکرر و مستمر کسانی بودند در دنیا که جنیان را میپرستیدند، حال چرا این پرستش جن از سوی برخی از انسانها در این دنیا صورت میگرفته؟
پاسخ به این پرسش در آیه 128 از سورهی انعام چنین بیان شده است:
«وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذی أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدینَ فیها إِلاَّ ما شاءَ اللَه إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ[4]
در آن روز که [خدا] همهی آنها را جمع و محشور مىسازد، [مىگوید]: اى گروه جنّیان [و شیاطین]! شما افراد زیادى از انسانها را گمراه ساختید! دوستان و پیروان آنها از میان انسانها مىگویند: «پروردگارا! هریک از ما دو گروه (پیشوایان و پیروان) از دیگرى بهره بردیم؛ [ما به لذّات زودگذر رسیدیم و آنها به حکومت بر ما] و به پایان مهلتى که براى ما مقرّر داشته بودى رسیدیم». [خداوند] مىگوید: «آتش جایگاه شماست؛ جاودانه در آن خواهید ماند، مگر آنچه خدا بخواهد». پروردگار تو حکیم و داناست.»
علامه طباطبایی در ذیل این آیات میفرمایند:
سلطه و ولایت شیاطین بر انسان، قهری و جبری نیست، بلکه نتیجهی یک معاملهی طرفینی میان انسانهای کافر و شیاطین است؛ به این معنا که اگر انسانها از شیاطین متابعت میکنند، به خاطر منافع و فوایدی است که در این کار متصور هستند و اگر شیاطین نیز آنان را میفریبند به خاطر منافعی است که در ولایت بر آنان و اداره کردن شئون ایشان میپندارند.
هم شیاطین از فریفتن انسانها و ولایت داشتن بر ایشان نوعی لذت میبرند و هم انسانها از پیروی از شیاطین لذتی میبرند، چرا که به این وسیله به مادیات و تمعات نفسانی و متاع دنیا و زخارفش میرسند[5].
[1] Sun Salutations: Surya Namaskar
Sun salutations are the foundation of many contemporary yoga
practices but are actually an ancient vedic ritual rather than a form of
exercise. The sun salutation is a graceful set of postures performed at dawn,
facing the rising Sun and worshipping the Sun God, in Hindu mythology. The
traditional salutation has 12 steps to represent the 12 manifestations of the Sun God. The sequence
was generally practiced in the traditional, religious way, but over the years
this practice has evolved from the ancient origins and is today, an integral
part of yoga practice.
https://www.mariepageyoga.com/sun-salutations-surya-namaskar/
[2] Surya
(/ˈsuːrjə/;[9]Sanskrit:
सूर्य, IAST: Sūrya) is the Sun as well as the
solar deity in Hinduism. He is traditionally one of the major five deities in
the Smarta tradition, all of whom are considered as equivalent deities in the
Panchayatana puja and a means to realise Brahman.
https://en.wikipedia.org/wiki/Surya
[3] Pervasive feelings of warmth or cold
Discomfort and aching in the brain
Mood swings and gastrointestinal problems
Trouble sleeping or disturbed sleep cycles
Experiencing aches and pains or strange feelings in different areas of the body
Variations in the BP and heart rate
Varying degrees of energy, from profound lethargy to
a state of excitement
Symptoms similar to seizures
A momentary inability to move or control one body
Feelings of immense energy coursing through one body
Mood swings that be so extreme and unpredictable
Worries and episodes of panic
Depression and alack of fulfilmentnant nightmares
Extreme
anxiety or paranoia.
https://yinyangyogaacademy.org/blog/why-is-kundalini-yo
[4] (انعام:128)
[5] إنما للشیاطین الاستکثار مما هم مسلطون علیه وهو إغواء الإنس من طریق ولایتهم علیهم ولیست بولایة إجبار واضطرار بل من قبیل التعامل من الطرفین یتبع التابع المتبوع ابتغاء لما یرى فی اتباعه من الفائدة ، ویتولى المتبوع أمر التابع ابتغاء لما یستدر من النفع فی ولایته علیه وإدارة شئونه ، فللجن نوع التذاذ من إغواء الإنس والولایة علیهم ، وللإنس نوع التذاذ من اتباع الوساوس والتسویلات لیستدروا بذلک اللذائذ المادیة والتمتعات النفسانیة. (المیزان فی تفسیر القرآن (علامه طباطبائی): ج7، ص352)
اما شاید سؤال شود چرا اینقدر گناهی که قبحش زدوده شود و عادی جلوه کند اینقدر اثرش مخرّب و ویرانگر است و چگونه چنین گناهی اصل ایمان شخص را نابود میکند. (چه مرتکب شونده گناه و چه کسی که بیاعتنا شاهد آن است و حساسیت و بغض و نفرتی نسبت به آن ندارد)
مولی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در خلال دو حدیث بسیار مهم، علت را بیان میکنند.
حضرت میفرمایند اگر کسی نهی از منکر را در مرحلهی قلب خود نیز ترک کند (که کمترین مرحله از نهی از منکر است)؛ یعنی گناه در منظرش عادی شود و نسبت به آن گناه علنی که در حقیقت توهین علنی به امر خداوند و خوار شمردن آن است، بغض و نفرت و خشمی نداشته باشد؛ دو اتفاق برایش میافتد.همهی انسانها دارای قلب و بصیرت هستند
قلب و بصیرت اگر سالم باشند، به گواه آیات و روایات هر یک کار مشخصی دارند
وظیفهی قلب پذیرش حق است
یعنی به فرمایش امیرالمؤمنین ظرفی است که بناست حق در آن ریخته شود
اگر زیر و رو شود دیگر هیچ حقی را شخص قبول نمیکند!
بصیرت نیز طبق فرمایش حضرات معصومین علیهم السلام و قرآن کریم، آن قوایی است که انسان به کمک آن درست و غلط را تشخیص میدهد منکر و معروف را ادراک میکند
اگر زیر و رو شود شخص منکر را معروف میبیند و معروف را منکر، درست را غلط میپندارد و غلط را درست
حال ربطش به بحث چیست؟
حضرت امیر صلوات الله علیه میفرمایند، اگر کسی در قلبش از منکر اعراض نکرد! (زبانی و عملی هیچ) حتی در قلبش نیز از حرامی و منکری بیزاری نجست، خشمنگرفت، آن را قبیح ندانست، برایش عادی شد، به خشم نیامد از دیدنش، یا از ارتکابش به شدّت پشیمان نشد
چنین کسی قلب و بصیرتش در حال زیر و رو شدن است
و اگر ادامه پیدا کند این عادی شدن، کلا قلب و بصیرت شخص زیر و رو میشه
چنین شخصی دیگر نه زیر بار حقی میرود و نه منکر را منکر میبیند، بلکه منکر را معروف میپندارد.
حضرت امیر این بیانات را ذیل آیات 110 و 111 سوره انعام بیان فرمودند که خدا میفرماید:
وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ رَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿۱۱۰﴾
و دلها و بصیرتشان را زیر و رو میکنیم چنانکه نخستین بار به آن ایمان نیاوردند و آنان را رها مىکنیم تا در طغیانشان سرگردان بمانند
وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیْهِمُ الْمَلآئِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا مَّا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللّهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ ﴿۱۱۱ - انعام﴾
و اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل میکردیم، و مردگان با آنها سخن میگفتند، و همه چیز را در برابر آنها جمع مینمودیم هرگز ایمان نمیآوردند، مگر آنکه خدا بخواهد ولی بیشتر آنها نمیدانند.
یعنی اگر کسی قلب و بصیرتش زیر رو شد حتی اگر فرشتگان برش نازل بشوند و مردگان با او سخن بگویند و همه چیز رو برایش محشور کنند باز چنین شخصی ایمان نمیآورد!
برای همین است که مکرر در روایات بیان شده که:
أشَدُّ الذُّنوبِ ما استَخَفَّ بهِ صاحِبُهُ.
شدیدترین گناه آن گناهی است که خفیف شمرده بشود!
و باز بر طبق انبوه روایات و البته شواهد، در آخر الزمان، به دلیل شیوع همین بلیه، یعنی تبدیل شدن منکرات به معروف و عادی شدن بسیاری از گناهان در نظر بسیاری از مردم هست که امام صادق علیه السلام میفرمایند:
سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ لاَ یَنْجُو فِیهِ مِنْ ذَوِی اَلدِّینِ إِلاَّ مَنْ ظَنُّوا أَنَّهُ أَبْلَهُ وَ صَبَّرَ نَفْسَهُ عَلَى أَنْ یُقَالَ [لَهُ] إِنَّهُ أَبْلَهُ لاَ عَقْلَ لَهُ.
به زودی زمانی بر شما میرسد که در آن هیچ یک از دینداران نجات پیدا نمیکنند، مگر آنکه مردم گمان کنند او ابله است و خود او هم صابر است بر اینکه به او بگویند ابله و بیعقل.
الکافی (کلینی): ج۲، ص۱۱۷
در خاتمه توجه شما را به این استفتای مهم از رهبر معظّم انقلاب جلب میکنم که به بحث مرتبط است:
آیا میتوان مصرف موسیقی حرام را برای امری مهمتر، همچون مقابله با هجوم فرهنگی و سیاسی غرب برای مدّتی یا برای مردم منطقهای جایز دانست؟
جواب: این تشخیص، تشخیص غلطی است؛ اینکه تصوّر کنیم حرامی را مدتی در جامعه رواج دهیم، به خیال اینکه بعد از مدتی، آن را جمع میکنیم و آن تهاجم فرهنگی هم انجام نمیگیرد، از خطاهای فاحش است. متأسفانه گاهی بین اهل فرهنگ نیز چنین تدبیرهای غلطی دیده میشود. (مکاسب محرمه، ج۳۲۳، ص۴)
تکملهای از این بحث در فرمایش رهبر معظّم انقلاب حفظه الله (بیانات در دیدار مبلغین و طلاب حوزههای علمیه سراسر کشور - مورخ: ۱۴۰۲/۰۴/۲۱)
اگر لاسمحالله(خدای نکرده، خدای نخواسته) استحالهی فرهنگی پیش بیاید، درست کردنش، جبران کردنش دیگر کار یک ذرّه و دو ذرّه نیست. امام در یک مواردی مکرّر میفرمودند که *اگر چنین اتّفاقی بیفتد، اسلام یک سیلیای خواهد خورد که تا سالهای متمادی اثرش بر روی او باقی خواهد ماند؛(۱) *قضیّه این است. اگر چنانچه ما غفلت بکنیم این پیش میآید. *اگر غفلت بکنیم، از گناهان بزرگ قبحزدایی میشود، از کبائر قبحزدایی میشود، عادی میشود.* میبینید که در غرب شده؛ در غرب همینطور قدم به قدم دارند پیش میروند. آدم دوست ندارد تعبیرات رایج اینها را تکرار بکند، یعنی واقعاً شأن حرف زدن انسان و زبان انسان بالاتر از این است که اینها را تکرار کند؛ امّا هست دیگر. اگر تبلیغ را دستِکم بگیریم، اینها دامن جامعهی ما را خواهد گرفت.
(۱) از جمله، صحیفهی امام، ج ۱۷، ص ۳۸۳؛ بیانات در جمع مسئولان نظام جمهوری اسلامی