«در نظام اسلامی، اصل سبقت رحمت بر غضب، اصل محتوایی و حکم غالب است... در هیئت نیز باید اصل سبقت رحمت بر غضب در همه برنامهها، چه در محتوا و چه در قالب، جاری و در تمام ارکان هیئت، حاکم باشد. حتی با مخالفان نیز باید اینگونه باشیم... چرا که این کار برکات زیادی به ارمغان میآورد. آیت الله شیخ علی آقای پهلوانی (سعادتپرور)، به خانه یکی از اقوامشان رفته بود و دیده بود که هیئت دارند و شماری از ضد انقلابها هم به آن هیئت میآیند. به مسئول هیئت گفته بود: «این چه هیئتی است که ضد انقلابها هم به آنجا میآیند؟» مسئول هیئت پاسخ داده بود: «من که نمیتوانم به اینها بگویم به هیئت نیایند، بالاخره هیئت امام حسین است. نمیتوان جلوی در ایستاد و به یکی گفت بیا به دیگری گفت نیا!» ایشان هم گفته بود: «اشکالی ندارد، نمیگویم اینطور بگو، اما مثلاً عکس امام و رهبری را در هیئت خود بگذار تا هر کسی که به هیئت میآید زیر پرچم ولایت سینه بزند. آنها هم وقتی زیر پرچم ولایت بایستند و سینه بزنند اشکالی ندارد که بیایند. حال اگر خودشان نخواهند، نمیآیند.» در این نگاه، در عین اینکه سبقت رحمت بر غضب است، از شرایطمان هم چشمپوشی نمیکنیم... در اینجا میتوان از الگوی جاذبه و دافعه امام علی علیه السلام استفاده کرد که در کتاب جاذبه و دافعه علی علیهالسلام نوشته شهید مطهری و در بیانات رهبر معظّم انقلاب بیان شده است. در این الگو، اگرچه اصول و ارزشها شفافاند و ذرهای از آنها چشمپوشی نمیشود، اما در مقام عمل و مواجهه با افراد، اصل بر جذب حداکثری است. تسامح در عمل، برای کسانی که در ایمان ضعیفاند معنادادر است و خالصسازی به معنای دفع آنان نیست، بلکه به این معناست که با همراه شدن، ایمان و باور خودمان و آنها را به مرور ارتقا دهیم و خالصتر کنیم. این روش انبیا و ائمه علیهمالسلام است. ...مثلاً مرتبه حداقلیِ نمایشِ اصل اعتقاد به حکومت اسلامی و ولایت فقیه در هیئت، با نصب تصویر امام خمینی قدّسسرّه و رهبر معظّم انقلاب اتفاق میافتد. اما ممکن است مرتبه دیگری از آن، مثلاً اشعار و مداحیهای سیاسیِ زیاد و بیان مسائل روز، دافعه ایجاد کند. در این صورت، باید ابتدا با تدبیر، باور سیاسی مخاطب هیئت را ارتقا داد و به موازات آن، رفته رفته با همراهی در این رشد و تعالی، شعارها و برنامههای هیئت را انقلابیتر کرد. مخاطب ابتدا باید به لحاظ معرفتی، به این باور برسد که عاشورا حادثهای تاریخی نیست و نبرد حق و باطل همچنان ادامه دارد و سپس کمکم مصداق امروزی این جبهه را با ملاک و معیار شناسایی کند. (کتاب خیمه خادمی، اثر محمدرضا عابدینی از نشر دفتر نشر معارف، ص122تا124) به نسبت تعداد زیاد کتابهایی که با موضوع هیئت دیدهام، این اثر با اختلاف زیاد از همهی آنها بهتر، عمیقتر، کاربردیتر و جامعتر است! به مسائلی پرداخته که هم مبتلابه است، هم مخاطب را به افقی جدید میبرد که با همان مسائل روزمره و به ظاهر عادیِ مربوط با هیئت، به شکلی متفاوت و عمیقتر مواجه میشود. در کتاب علاوه بر استفادهی عالمانه و بدیع از آیات قرآن و روایات، از بیانات بزرگانی چون رهبر معظّم انقلاب، شهید مطهری و به خصوص علامه طباطبایی (و المیزان ایشان) به خوبی بهره گرفته شده؛ زبان اثر، روان و کتابسازی نیز شکیل و زیبا انجام شده است. استفادهی به جا و نسبتاً پر تعداد از حکایتهای واقعی، برگرفته از تاریخ انبیا و اولیاء و تاریخ معاصر، باعث شده تا کتاب علاوه بر ارتقای معرفتی، جنبهی کابردی هم پیدا کند و مخاطب بتواند در پاسخ به این مسئله که حالا به طور مشخص باید چه کنیم، پاسخهایی الهامبخش، کابردی، و تجربهشده و نه صرفاً انتزاعی داشته باشد! خواندن این کتاب را از دست ندهید، چه مسئول هیئت هستید، چه اگر اهل رفتن به هیئتید و چه اگر هر گاه به پرچم عزای سید الشهدا میرسید، نگاهی از سر محبت و ارادت به آن میاندازید... به قسمتی متن پشت جلد که به نوعی شرح وجه تسمیه کتاب هست توجه فرمایید: «بر خلاف «بیت» که محل بیتوته کردن و نشستن است، «خیمه» منزلی برای اقامه و تدارکی برای به پا خاستن است. خیمههای خادمی اباعبدالله (علیهالسلام)، منزل تدارک و اقامه است، ...پس در آنها هم حق باید شناسانده و اقامه شود، هم باطل باید شناسانده شود و دشمنان که در رأس آنان ابلیس ملعون است، بایستی در آن رسوا شوند...» برخی از مباحث مهم کتاب عبارتند از: نسبت هیئت و احیای امر اهل بیت علیهم السلام؛ نقش حب و بغض و مسئله ولایت در هیئت؛ وجوه تمایز هیئتها؛ نقش نامگذاری و زمان و مکان هیئت در تأثیر و عملکرد آنها؛ تبیین ابعاد مسئله جذب حداکثر در هیئت؛ اهمیت کار تشکیلاتی در هیئت؛ ارتباط سه مفهومِ نیت، تواضع و ولایتپذیری با مسئولان هیئت؛ مهمترین چالشهای امروز هیئتها؛ مهمترین مکاید ابلیس نسبت به هیئتها؛ نسبت هیئت و مسائل جامعه؛ هیئت و خدمات اجتماعی؛ هیئت و اطعام؛ هیئت و جهاد تبیین؛ اهمیت و تأثیر ارتباط هیئتها با یکدیگر. و اما از نظر بنده عمیقترین و مهمترین فصل کتاب که البته به نوعی میوه و حاصل تمام دیگر مباحث کتاب است، فصل مربوط به مسئلهی «هیئت و ظهور» است که مشتمل است بر چهار مبحث: نگاه تمدنی به هیئت، جریان عاشورا و نسبت آن با ظهور؛ هیئت و زمینهسازی برای ظهور و نسبت شعار قیام حضرت حجت «یا لثارات الحسین» با هیئت. گزیدهای که در ابتدای متن تقدیم شده است، برای آشنا شدن شما با حال و هوای محتوای کتاب است تا خود شما مقداری از مشک را ببویید و به گفتههای عطار اکتفا نکرده باشید.
باسمه تعالی
کوتاه سخنی در باب یوگا:
برخی گمان میکنند که یوگا صرفاً ورزش است؛ برخی که اطلاعات بیشتری دارند، میپذیرند که یوگا یک آیین است مرتبط با هندوییسم، اما معتقدند که آسانا یوگا (asana yoga) که بخش مربوط به حرکات بدنی یوگا است، ورزش محسوب میشود.
فعلاً بنا ندارم در باب یوگا و چیستی و ریشههای پیدایش آن صحبت کنم، صرفاً در باب رایجترین بخش یوگا، یعنی آسانا یوگا (asana yoga) چند نکته مبتنی بر منابع معتبر خود یوگا تقدیم میکنم.
در اینجا مستقیماً متن مرجع را در این خصوص ذکر میکنم بی هیچ توضیح و دخل و تصرّفی:
سلام خورشید: سوریا نامسکار
سلامهای خورشیدی
پایه و اساس بسیاری از تمرینهای یوگای معاصر هستند، اما این حرکات در واقع یک آیین
باستانی ودایی (کتاب مقدّس هندوها) هستند تا نوعی ورزش. در اساطیر هندو، سلام بر
خورشید مجموعهای از حالتهای برازنده است که هنگام سحر، رو به طلوع خورشید و
برای پرستش خدای خورشید انجام میشود.
این سلام سنتی، دارای 12 مرحله برای نشان
دادن 12 مظهر خدای خورشید است. این توالی به طور کلی به روش سنتی و مذهبی انجام میشد،
اما با گذشت سالها، این تمرین که از ریشههای باستانی تکامل یافته است، امروزه
بخشی جداییناپذیر از تمرین یوگا است[1].
«سوریا» در زبان سانسکریت به معنای خورشید است؛ در آیین هندو مقصود از سوریا، خدای خورشید است که یکی از پنج خدای اصلی است که برای تحقق برهمن لازم هستند[2].
به عنوان تکمله عرض کنم، انجام ولو ناآگاهانهی این حرکات که در حقیقت پرستش خدای
خورشید (به اسم ورزش یوگا) است، قطعاً دارای اثر وضعی و تکوینی است؛ عملی که شخص با
اختیار خود انجام میدهد و یقین هم دارد که آن را به تبعیت از خدا و حجتهای خدا
انجام نمیدهد، چنین عملی کمترین اثرش این است که چون به تبعیت از خدا و اولیای
خدا انجام نمیشود، شخص را از حصن ولایت الهی خارج میسازد و به همین دلیلِ خارج
شدن از حصن الهی، شخص در برابر پدیدههای آسیبزننده با منشأ غیر ملموس و ماورای
محسوسات (نظیر اجنه)، به شدّت آسیبپذیر میشود. خطرات متعددی را هم که اساتید یوگا برای حالت
بیداریِ کندالینی (که حد اعلا و ثمرهی نهایی انجام تمرینهای یوگا است) بر میشمارند،
به جهت آسیبپذیری نسبت به همین نیروهای ماورایی است.
ابتدا برخی از علائم خطرناک بیدرای کندالینی (که میوهی نهایی زحمات یوگی از تمرینهای
یوگای خودش است)، بنابر اظهار سایتهای معتبر و تخصصی خود یوگا، ذکر میشود:
1) احساس گرما یا سرمای فراگیر
2) ناراحتی و درد در مغز
3) نوسانات خلقی و مشکلات گوارشی
4) مشکل در خواب یا اختلال در چرخه خواب
5) تجربه درد و درد یا احساسات عجیب و غریب در نواحی مختلف بدن
6) تغییرات در فشار خون و ضربان قلب
7) درجات مختلف انرژی، از بیحالی عمیق تاحالت هیجان شدید
8) علائم مشابه تشنج
9) ناتوانی لحظهای در حرکت یا کنترل اعضای بدن
10) احساس انرژی عظیمی که در بدن جریان دارد
11) نوسانات خلقی که بسیار شدید و غیرقابل پیشبینی است
12) نگرانیها و دورههای وحشت
13) افسردگی و عدم رضایت
14) کابوسهای پر طنین
15) اضطراب شدید یا پارانویا[3]
این اشتراک و تشابه میان علائم هشداردهندهی بیداری کندالینی با علائم
جنزدگی، مطلقاً تصادفی نیست!
در اینجا به عنوان تکمله عرض میکنم که، نباید اینگونه پنداشت که مردمان بتپرست در گذشته، صرفاً سنگ و چوب و فلزی را به شکل تمثال در میآوردند و عبادتی میکردند، بدون آنکه مطلقاً تأثیر و اثری از آن بتها ببینند!
خداوند در آیه 41 از سورهی سبأ پرده از حقیقت مهم و مغفول بر میدارد و میفرماید:
«قالُوا
سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ
أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (سبأ:41)
ملائکه [در روز قیامت] مىگویند: «منزّهى [از اینکه همتایى داشته باشى]! تنها تو
ولىّ و سرپرست مایى، نه آنها، [آنها ما را پرستش نمىکردند] بلکه جنّ را پرستش
مىنمودند و اکثرشان به آنها ایمان داشتند.»
در این آیه سخن از کسانی است که در دنیا جنیان را میپرستیدند، اینکه فرموده «کانوا یعبدون» استمرار این مطلب را در طول تاریخ بشری میرساند، یعنی مکرر و مستمر کسانی بودند در دنیا که جنیان را میپرستیدند، حال چرا این پرستش جن از سوی برخی از انسانها در این دنیا صورت میگرفته؟
پاسخ به این پرسش در آیه 128 از سورهی انعام چنین بیان شده است:
«وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذی أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدینَ فیها إِلاَّ ما شاءَ اللَه إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ[4]
در آن روز که [خدا] همهی آنها را جمع و محشور مىسازد، [مىگوید]: اى گروه جنّیان [و شیاطین]! شما افراد زیادى از انسانها را گمراه ساختید! دوستان و پیروان آنها از میان انسانها مىگویند: «پروردگارا! هریک از ما دو گروه (پیشوایان و پیروان) از دیگرى بهره بردیم؛ [ما به لذّات زودگذر رسیدیم و آنها به حکومت بر ما] و به پایان مهلتى که براى ما مقرّر داشته بودى رسیدیم». [خداوند] مىگوید: «آتش جایگاه شماست؛ جاودانه در آن خواهید ماند، مگر آنچه خدا بخواهد». پروردگار تو حکیم و داناست.»
علامه طباطبایی در ذیل این آیات میفرمایند:
سلطه و ولایت شیاطین بر انسان، قهری و جبری نیست، بلکه نتیجهی یک معاملهی طرفینی میان انسانهای کافر و شیاطین است؛ به این معنا که اگر انسانها از شیاطین متابعت میکنند، به خاطر منافع و فوایدی است که در این کار متصور هستند و اگر شیاطین نیز آنان را میفریبند به خاطر منافعی است که در ولایت بر آنان و اداره کردن شئون ایشان میپندارند.
هم شیاطین از فریفتن انسانها و ولایت داشتن بر ایشان نوعی لذت میبرند و هم انسانها از پیروی از شیاطین لذتی میبرند، چرا که به این وسیله به مادیات و تمعات نفسانی و متاع دنیا و زخارفش میرسند[5].
[1] Sun Salutations: Surya Namaskar
Sun salutations are the foundation of many contemporary yoga
practices but are actually an ancient vedic ritual rather than a form of
exercise. The sun salutation is a graceful set of postures performed at dawn,
facing the rising Sun and worshipping the Sun God, in Hindu mythology. The
traditional salutation has 12 steps to represent the 12 manifestations of the Sun God. The sequence
was generally practiced in the traditional, religious way, but over the years
this practice has evolved from the ancient origins and is today, an integral
part of yoga practice.
https://www.mariepageyoga.com/sun-salutations-surya-namaskar/
[2] Surya
(/ˈsuːrjə/;[9]Sanskrit:
सूर्य, IAST: Sūrya) is the Sun as well as the
solar deity in Hinduism. He is traditionally one of the major five deities in
the Smarta tradition, all of whom are considered as equivalent deities in the
Panchayatana puja and a means to realise Brahman.
https://en.wikipedia.org/wiki/Surya
[3] Pervasive feelings of warmth or cold
Discomfort and aching in the brain
Mood swings and gastrointestinal problems
Trouble sleeping or disturbed sleep cycles
Experiencing aches and pains or strange feelings in different areas of the body
Variations in the BP and heart rate
Varying degrees of energy, from profound lethargy to
a state of excitement
Symptoms similar to seizures
A momentary inability to move or control one body
Feelings of immense energy coursing through one body
Mood swings that be so extreme and unpredictable
Worries and episodes of panic
Depression and alack of fulfilmentnant nightmares
Extreme
anxiety or paranoia.
https://yinyangyogaacademy.org/blog/why-is-kundalini-yo
[4] (انعام:128)
[5] إنما للشیاطین الاستکثار مما هم مسلطون علیه وهو إغواء الإنس من طریق ولایتهم علیهم ولیست بولایة إجبار واضطرار بل من قبیل التعامل من الطرفین یتبع التابع المتبوع ابتغاء لما یرى فی اتباعه من الفائدة ، ویتولى المتبوع أمر التابع ابتغاء لما یستدر من النفع فی ولایته علیه وإدارة شئونه ، فللجن نوع التذاذ من إغواء الإنس والولایة علیهم ، وللإنس نوع التذاذ من اتباع الوساوس والتسویلات لیستدروا بذلک اللذائذ المادیة والتمتعات النفسانیة. (المیزان فی تفسیر القرآن (علامه طباطبائی): ج7، ص352)
اما شاید سؤال شود چرا اینقدر گناهی که قبحش زدوده شود و عادی جلوه کند اینقدر اثرش مخرّب و ویرانگر است و چگونه چنین گناهی اصل ایمان شخص را نابود میکند. (چه مرتکب شونده گناه و چه کسی که بیاعتنا شاهد آن است و حساسیت و بغض و نفرتی نسبت به آن ندارد)
مولی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در خلال دو حدیث بسیار مهم، علت را بیان میکنند.
حضرت میفرمایند اگر کسی نهی از منکر را در مرحلهی قلب خود نیز ترک کند (که کمترین مرحله از نهی از منکر است)؛ یعنی گناه در منظرش عادی شود و نسبت به آن گناه علنی که در حقیقت توهین علنی به امر خداوند و خوار شمردن آن است، بغض و نفرت و خشمی نداشته باشد؛ دو اتفاق برایش میافتد.همهی انسانها دارای قلب و بصیرت هستند
قلب و بصیرت اگر سالم باشند، به گواه آیات و روایات هر یک کار مشخصی دارند
وظیفهی قلب پذیرش حق است
یعنی به فرمایش امیرالمؤمنین ظرفی است که بناست حق در آن ریخته شود
اگر زیر و رو شود دیگر هیچ حقی را شخص قبول نمیکند!
بصیرت نیز طبق فرمایش حضرات معصومین علیهم السلام و قرآن کریم، آن قوایی است که انسان به کمک آن درست و غلط را تشخیص میدهد منکر و معروف را ادراک میکند
اگر زیر و رو شود شخص منکر را معروف میبیند و معروف را منکر، درست را غلط میپندارد و غلط را درست
حال ربطش به بحث چیست؟
حضرت امیر صلوات الله علیه میفرمایند، اگر کسی در قلبش از منکر اعراض نکرد! (زبانی و عملی هیچ) حتی در قلبش نیز از حرامی و منکری بیزاری نجست، خشمنگرفت، آن را قبیح ندانست، برایش عادی شد، به خشم نیامد از دیدنش، یا از ارتکابش به شدّت پشیمان نشد
چنین کسی قلب و بصیرتش در حال زیر و رو شدن است
و اگر ادامه پیدا کند این عادی شدن، کلا قلب و بصیرت شخص زیر و رو میشه
چنین شخصی دیگر نه زیر بار حقی میرود و نه منکر را منکر میبیند، بلکه منکر را معروف میپندارد.
حضرت امیر این بیانات را ذیل آیات 110 و 111 سوره انعام بیان فرمودند که خدا میفرماید:
وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ رَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿۱۱۰﴾
و دلها و بصیرتشان را زیر و رو میکنیم چنانکه نخستین بار به آن ایمان نیاوردند و آنان را رها مىکنیم تا در طغیانشان سرگردان بمانند
وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیْهِمُ الْمَلآئِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا مَّا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللّهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ ﴿۱۱۱ - انعام﴾
و اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل میکردیم، و مردگان با آنها سخن میگفتند، و همه چیز را در برابر آنها جمع مینمودیم هرگز ایمان نمیآوردند، مگر آنکه خدا بخواهد ولی بیشتر آنها نمیدانند.
یعنی اگر کسی قلب و بصیرتش زیر رو شد حتی اگر فرشتگان برش نازل بشوند و مردگان با او سخن بگویند و همه چیز رو برایش محشور کنند باز چنین شخصی ایمان نمیآورد!
برای همین است که مکرر در روایات بیان شده که:
أشَدُّ الذُّنوبِ ما استَخَفَّ بهِ صاحِبُهُ.
شدیدترین گناه آن گناهی است که خفیف شمرده بشود!
و باز بر طبق انبوه روایات و البته شواهد، در آخر الزمان، به دلیل شیوع همین بلیه، یعنی تبدیل شدن منکرات به معروف و عادی شدن بسیاری از گناهان در نظر بسیاری از مردم هست که امام صادق علیه السلام میفرمایند:
سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ لاَ یَنْجُو فِیهِ مِنْ ذَوِی اَلدِّینِ إِلاَّ مَنْ ظَنُّوا أَنَّهُ أَبْلَهُ وَ صَبَّرَ نَفْسَهُ عَلَى أَنْ یُقَالَ [لَهُ] إِنَّهُ أَبْلَهُ لاَ عَقْلَ لَهُ.
به زودی زمانی بر شما میرسد که در آن هیچ یک از دینداران نجات پیدا نمیکنند، مگر آنکه مردم گمان کنند او ابله است و خود او هم صابر است بر اینکه به او بگویند ابله و بیعقل.
الکافی (کلینی): ج۲، ص۱۱۷
در خاتمه توجه شما را به این استفتای مهم از رهبر معظّم انقلاب جلب میکنم که به بحث مرتبط است:
آیا میتوان مصرف موسیقی حرام را برای امری مهمتر، همچون مقابله با هجوم فرهنگی و سیاسی غرب برای مدّتی یا برای مردم منطقهای جایز دانست؟
جواب: این تشخیص، تشخیص غلطی است؛ اینکه تصوّر کنیم حرامی را مدتی در جامعه رواج دهیم، به خیال اینکه بعد از مدتی، آن را جمع میکنیم و آن تهاجم فرهنگی هم انجام نمیگیرد، از خطاهای فاحش است. متأسفانه گاهی بین اهل فرهنگ نیز چنین تدبیرهای غلطی دیده میشود. (مکاسب محرمه، ج۳۲۳، ص۴)
تکملهای از این بحث در فرمایش رهبر معظّم انقلاب حفظه الله (بیانات در دیدار مبلغین و طلاب حوزههای علمیه سراسر کشور - مورخ: ۱۴۰۲/۰۴/۲۱)
اگر لاسمحالله(خدای نکرده، خدای نخواسته) استحالهی فرهنگی پیش بیاید، درست کردنش، جبران کردنش دیگر کار یک ذرّه و دو ذرّه نیست. امام در یک مواردی مکرّر میفرمودند که *اگر چنین اتّفاقی بیفتد، اسلام یک سیلیای خواهد خورد که تا سالهای متمادی اثرش بر روی او باقی خواهد ماند؛(۱) *قضیّه این است. اگر چنانچه ما غفلت بکنیم این پیش میآید. *اگر غفلت بکنیم، از گناهان بزرگ قبحزدایی میشود، از کبائر قبحزدایی میشود، عادی میشود.* میبینید که در غرب شده؛ در غرب همینطور قدم به قدم دارند پیش میروند. آدم دوست ندارد تعبیرات رایج اینها را تکرار بکند، یعنی واقعاً شأن حرف زدن انسان و زبان انسان بالاتر از این است که اینها را تکرار کند؛ امّا هست دیگر. اگر تبلیغ را دستِکم بگیریم، اینها دامن جامعهی ما را خواهد گرفت.
(۱) از جمله، صحیفهی امام، ج ۱۷، ص ۳۸۳؛ بیانات در جمع مسئولان نظام جمهوری اسلامی
آیات آغازین سورهی محمد (صلیاللهعلیهوآله) پرده از حقیقتی بسیار
عمیق و مهم برمیدارد.
خداوند در آیات اول تا سوم سورهی محمد (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید:
«الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ * وَ
الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى
مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْالَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ
* ذلِکَ بِأَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذینَ
آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللهُ لِلنَّاسِ
أَمْثالَهُمْ[1]
کسانى که کافر شدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند، [خداوند] اعمالشان را
نابود مىکند.
و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمّد نازل
شده و آن حقّی است از سوی پروردگار نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را
مىبخشد و کارشان را اصلاح مىکند.
این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروی کردند، و مؤمنان از حقّی که از سوی
پروردگارشان بود تبعیّت نمودند؛ اینگونه خداوند برای مردم مثلهای [زندگی]
آنان را بیان میکند.»
ما در این آیات با دو مفهوم
مواجه هستیم، یکی عمل و دیگری تبعیت از حق یا باطل!
در آیهی نخست صحبت از نابود کردن اعمال کسانی است که از راه حق باز میدارند.
یعنی کسانی هستند که به ظاهر اعمال نیکی دارند، اما در عین حال از راه خدا نیز باز
میدارند؛
در آیهی سوم میفرماید این که اینها که اعمال به ظاهر نیکی هم دارند، اما از
راه خدا هم باز میدارند و خدا اعمالشان را نیز نابودشان میکند، به این علت است
که در حال تبعیت از باطل هستند.
یعنی تبعیت از باطل عامل ۲ چیز
میشود!
نخست اینکه
شخص تابع باطل ولو به ظاهر اعمال نیکی هم داشته باشد اما خدا آن اعمال را نابود میکند.
دیگر اینکه کسی که تابع باطل است در حقیقت با هر فعلش
دارد سد راه خدا میکند، لذا به جهت تبعیت از باطل و بازداشتن دیگران از راه
خدا، خداوند اعمالشان را نابود میکند!
در نقطهی مقابل با کسانی مواجه هستیم که با وجود اینکه سیئاتی دارند، اما ضمن ایمان
آوردن ابتدایی و انجام اعمالی صالح، به یک امر خاصی که بر پیامبر نازل شده نیز
ایمان آوردهاند، و از این حق خاص نازل شده از سوی پروردگار تبعیت کردند؛ لذا
به این جهت سیئاتشان نیز مورد مغفرت واقع شده. (نکتهی تأملبرانگیز دیگر در باب
آیه دوم این است که خدا تأکید خاصی دارد که این امر حق خاص نازل شده به پیامبر که
مردم باید به آن ایمان بیاورند از سوی پروردگار است، گویی برخی مدعی هستند و
نظرشان این است این امر پیامبر نه حق است و نه از سوی پروردگار!)
حال سوال اینجاست:
مقصود از این سبیل الله (راه خدا) که برخی از آن باز میدارند و امر باطلی که آن
بازدارندگان از راه خدا از آن تبعیت میکنند و موجب نابودی اعمالشان میشود چیست؟ و
مقصود از آن امر حق خاصی که به جز سایر اموری که بر پیامبر صلی الله علیه و آله
نازل شده باید با طور ویژه به آن ایمان آورد و تابع آن امر حق خاص شد چیست؟
(امری که گویی برخی منکر آن هستند که حق است و از سوی پروردگار به پیامبر نازل
شده)
امر حق خاصی که ایمان به آن و تبعیت از آن باعث میشود گناهان انسان مورد مغفرت
الهی قرار گیرد و امر انسان اصلاح شود.
توجه به این آیات شریفه از دو جنبه اهمیت ویژه دارد!
نخست اینکه نشان میدهد، بر طبق صریح آیات قرآن، در مقایسهی اهمیت عمل نسبت به
اعتقاد و تابع یک مفهوم حق یا باطل شدن، آنچه از منظر قرآن کریم بسیار مهمتر است
اعتقاد و تابع امر حق یا باطل شدن است!
در فضاهای
روشنفکری مذهبی که خیلی تمایل به صلح کل دارند و پذیرش اختلاف سلایق، تأکیدشان را
میبرند بر عمل نیکو و نیکوکاری و خوشخلقی این مفاهیم! حال آنکه طبق صریح آیات
قرآن آنچه بسیار مهم است این است که انسان چه چیز را حق میداند و تابع چه چیزی
میشود.
اگر آنچه را انسان حق میداند و تابعش میشود واقعا حق باشد، خدا فرموده موجب
بخشش گناهانش میشود و اعمال صالحش در نظر گرفته میشود و امرش در نهایت اصلاح میشود.
اما اگر آنچه انسان حق میداند و تابعش میشود واقعا حق نباشد و باطل باشد، خدا
فرموده هر چه هم عمل داشته باشد، سودی ندارد و همه را نابود میکند و در عمل کسی
که تابع حق نیست و امر باطلی را حق میداند مصداق کسی است که از راه خدا باز میدارد،
حال هر عملی میخواهد داشته باشد!
دوم اینکه توجه به این آیات شریفه مشخص کند که، ایمان صرف به پیامبر
نجاتبخش نیست! بلکه در کنار ایمان به پیامبر، باید به یک امر حقی که از سوی
خدا به پیامبر نازل شده و پیامبر آن را امر کرده نیز ایمان آورد و تابع آن شد تا
انسان به صلاح و نجات برسد!
و این امر خاص هم به گونهای است که خداوند تأکید میکند که هم حق است و هم از
سوی پروردگار است، یعنی گویا در زمان ابلاغ این امر خاص از سوی پیامبر عدهای
بودند که بیان میکردند که این امر، هم حق نیست و هم از سوی پروردگار نیست[2].
امر خاص پیامبر صلیاللهعلیهوآله که برای نجات حتماً باید به آن ایمان داشت:
در تفسیر این آیات شریفه و تعیین مصادیق برای «نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ
هُوَ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ - آن امر حقی که از سوی پروروگار بر محمد صلی الله
علیه و آله نازل شده است» از امام حسین علیه السلام نقل شده است که فرمودهاند:
نَزَلَتْ فِینَا[3].
در شأن ما اهل بیت نازل شده است.
همچنین از امام باقر و امام صادق علیهما السلام در تعیین مصداق برای
سبیل الله چنین نقل شده:
و کسانی که از راه خدا بازداشتند، مقصود کسانی است که از ولایت علی بن ابیطالب
علیه السلام باز داشتند[4].
یعنی آن امر خاص پیامبر صلیاللهعلیهوآله که خداوند تأکید فرموده که از سوی
پروردگار است و حق است (و چنان بر این که این امر از سوی پروردگار نازل شده و حق
است تأکید و اصرار دارد که گویی بودند کسانی که از ایمان به این امر و پذیرش آن،
به بهانهی اینکه از سوی پروردگار نیست و حق نیست سر باز زدند) و عدم پذیرش
این امر خاص، موجب نابودی اعمال است و پذیرش آن باعث مغفرت و اصلاح
امر انسان، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام و اولاد طاهرین ایشان
صلوات الله علیهم اجمعین است که بدون ایمان آوردن به این امر، ایمان آوردن
به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و سایر دستوراتشان کافی و نجات بخش نخواهد بود و
سایر اعمال نیک انسان نیز موجب اصلاح امر انسان نخواهد شد!
در باب تبیین اهمیت و ارجحیت تبعیت بر همه چیز (حتی عمل صالح)، میتوان
به آیات و روایاتی فراوانی اشاره کرد که در ذیل به چند مورد اشاره میشود:
روایت شده که ابلیس براى عیسى مسیح (علیهالسلام) مجسّم شد و به او گفت: بگو: لا
اله الّا الله.
حضرت فرمود: سخن حقّى است ولى به گفته تو (و به تبعیت از تو) آن را نمىگویم[5].
یعنی حتی کلمهی توحید را نیز نباید به تبع و امر یک باطل و طاغوت بیان کرد!
تا چه رسد به سایر امور...
همچنین، میدانیم نماز مهمترین عمل واجب عبادی است، امری که بارها در
قرآن کریم به طرق مختلف بر آن تأکید شده، اما وقتی بناست جایگاه انسانها در ابدیت
مشخص شود، آن جایگاه با چیزی فراتر از عمل (حتی عملی مانند نماز) مشخص میشود، به
گواه قرآن کریم چیزی گه جایگاه ابدی شخص را در قیامت تعیین میکند این است که شخص
در دنیا حقیقتاً تابع چه کسی بوده و حقیقتاً چه کسی را امام و مقتدای و پیشوای
خود میدانسته:
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ
فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لایُظْلَمُونَ فَتِیلاً[6]
[بهیادآور] روزى را که هر گروهى را با امامشان مىخوانیم. کسانى که نامهی
عملشان به دست راستشان داده شود، آن را [با شادى و سرور] مىخوانند و کمترین ستمى
به آنها نخواهد شد.»
حضرت امام محمد باقر علیه السلام در تفسیر این آیهی شریفه میفرمایند:
هنگامیکه آیهی: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» نازل شد،
مسلمانان گفتند:
«ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! آیا تو امام همهی مردم نیستی»؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «من پیامبر (صلی الله علیه و آله) و فرستادهی خدا بهسوی همهی
مردم هستم، امّا بعد از من مردم از سوی خدا، از اهل بیت من امامانی خواهند داشت که
در میان مردم خواهند آمد و تکذیب میشوند و سردمداران کفر و طرفداران آنها، به این
امامان ظلم خواهند کرد، هر کس با آنها دوستی کند و ولایت آنها را بپذیرد و و
از ایشان تبعیت کند، او از من است، همراه من خواهد بود و مرا ملاقات خواهد
کرد، امّا هرکس به آنها ظلم کند و آنها را تکذیب نماید، از من و همراه من نخواهد
بود و من از او بیزارم[7].
این قسمت از فرمایش این روایت معتبر و صحیح از قول رسول اکرم صلوات الله علیه و
آله که فرمودهاند: (فَمَنْ ...اتَّبَعَهُمْ ...فَهُوَ مِنِّی - هر کس از آنها
تبعیت کند پس او از من است)، کاملاً منطبق است بر منطق قرآن که فرموده است از
قول حضرت ابراهیم علیه السلام: «فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی[8]
* هر کس از من تبعیت
کند پس به راستی که او از من است»
یعنی تبعیت آن مفهومی است که باعث اتصال و معیت حقیقی امام و مأموم میشود!
ولایت که حاصل پذیرش سرپرستی و تبعیت از مولی است، یک
مفهومی است که مانند کمیتهای برداری عمل میکند. خود اعمال اما مانند کمیّتهای
متریک هستند. یعنی اندازه دارند، اما جهت ندارند؛ آنچه جهت را تعیین میکند ولایت
است.
اینکه این عمل را تحت ولایت چه کسی، به دستور چه کسی به تعبیت از چه کسی به نیت
متابعت از امر چه کسی شخص انجام داده، میزان ترقّی یا تنزّل حاصل از عمل را مشخص میکند!
مرحوم آیت الله حائری شیرازی رضوان الله علیه در تعبیری حکیمانه و زیبا
این مطلب را چنین بیان میدارند:
بین همه اعمال و رفتاری که انسان دارد، ولایت انسان جایگاه ویژهای دارد. در ردیف سایر اعمال انسان نیست.
عدد جبری با علامت تحقق پیدا میکند. اما عدد در حساب ساده بیعلامت است.
اگر در حساب ساده ۳ و ۴ میشود ۷، در جبر اینطور نیست. میگویید مثبت ۳ یا منفی ۳ که به اندازه ۶ واحد بین آنها فاصله است.
اگر مثبت باشد به اندازه ۳
واحد بالا است. اگر منفی باشد به اندازهی ۳
واحد زیر صفر است.
در مورد هزار هم همینطور. هزار تا زیر صفر و هزار تا بالای صفر که تفاوتش دو هزار
است. هر چه عدد بزرگتر باشد، تفاوت عدد منفی و مثبتش بیشتر است.
ابلیس شش هزار سال عبادت کرد که این رقم بسیار عظیمی است. سجده بر آدم باید
علامت این رقم بالا را تعیین کند.
ملائکه هم عبادتهای شش هزار سال، ده هزار سال، کمتر یا بیشتر هم دارند. به
همه گفتند که سجده کنید، ملائکه سجده کردند علامت مثبت جلوی عباداتشان آمد. ابلیس
سجده نکرد علامت منفی جلوی میلیاردش آمد و دو میلیارد سقوط کرد.
این
نقش ولایت است. ولایت یا بالا میبرد یا به زمین میزند. اگر ولایت الله
باشد بالا میبرد و اگر ولایت طاغوت باشد زمین میزند[9].
یعنی در هر عمل که انسان از روی آگاهی و اختیار انجام میدهد، اگر آن
عمل را به امر خدا و حجتهای خدا انجام دهد و به نیت تبعیت از امر آنها انجام
دهد، آن عمل او را به میزان توانی که دارد از ظلمتها به سمت نور سیر میدهد.
اما اگر عمل را (ولو ظاهر خوبی هم داشته باشد!) به نیت تبعیت از غیر خدا و غیر حجتهای
الهی انجام دهد و امر و دستور خدا و حجتهای خدا پشت آن فعل نباشد، با ارتکاب و
انجام آن عمل (ولو ظاهر خوبی هم داشته باشد!) شخص به همان نسبت از نور به سمت
ظلمات سیر میکند و سقوط میکند و از خدا دور میشود.
و این است معنای دقیق و عمیق آیت الکرسی که میفرماید:
«أللهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ
الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ
إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ[10]
خداوند، ولىّ و سرپرست کسانى است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها خارج
ساخته، بهسوى نور مىبرد. ولى کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند؛ که
آنها را از نور خارج ساخته، بهسوى ظلمتها مىبرند؛ آنها اهل دوزخند و جاودانه
در آن خواهند بود.»
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در ذیل این آیهی شریفه میفرمایند:
مقصود آیه این است که آنها نور اسلام دارند ولی هرگاه از یک پیشوای ستمکار که
خداوند او را تعیین نکرده تبعیّت کنند، بهواسطهی این پیروی، از نور اسلام به
[سوی] تاریکی کفر خارج میشوند[11].
بحث تبعیت مطلب بسیار دقیق و عمیقی است؛ یک وقت هست که انسان دروغ نمیگوید،
چون مثلا یک فلیسوف غربی ملحد را الگوی خود قرار داده و آن فیلسوف میگوید نباید
دروغ گفت!
یک وقت هست دروغ نمیگوید چون میگوید من دروغ گفتن را نمیپسندم!
اما یک وقت هست دروغ نمیگوید، وقتی میگویند چرا؟ میگوید چون خدا و پیغمبر و
امام امر کردهاند (هر چند که امر خدا و پیغمبر و امام همواره حکیمانه است چه بدانیم
و چه ندانیم، لیکن وقتی علت را جویا میشوند، شخص دلیل اصلی را تبعیت از خدا و اولیای
خدا بیان میدارد.)
در حالت اول و دوم نه عبودیتی در کار است و نه چون تحت ولایت الله بوده، شخص با
همان صداقتش از نور به سمت ظلمات سیر خواهد کرد[12]؛ اما
در حالت سوم محرِّک و انگیزهی فعل شخص، عبودیت و تبعیت از خدا و اولیای خداست،
لذا با صداقتش شخص از ظلمات به سمت نور سیر میکند و به خدا و اولیائش نزدیک میشود.
چنانچه در روایات صحیح و معتبر نیز بر این حقیقت تأکید شده است، از جمله از حضرت
امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده:
هیچ گفتارى جز با کردار ارزش ندارد و هیچ گفتار و کردارى جز با نیت ارزش ندارد،
هیچ گفتار و کردار و نیتى جز با موافقت و متابعت از سنت [و سیرهی حضرات معصومین
صلوات الله علیهم اجمعین] ارزش ندارد[13].
برای اینکه میزان عمق و ظرافت بحث تبعیت بیشتر مشخص شود، به این فرمایش
عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در خصوص مسئله طلب
عافیت در دعاها توجه فرمایید:
لازمهی ترقّی و رسیدن به کمالات معنوی، تحمّل مشکلات و تن دادن به گرفتاریهاست
لذا ممکن است در طلب عافیت از خداوند، شائبهی خودیت باشد که امر پسندیدهای نیست،
لیکن با توجّه به فرمایش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در پاسخ سائل، مبنی بر
درخواست عافیت در شب قدر[14]، اگر
آن را از باب تبعیت از کلام آن بزرگوار درخواست نماییم مذموم نخواهد بود[15].
به همین دلیل علمای عامل و عرفای حقّه، بر تبعیت صحیح در همهی امور
تأکید ویژه داشتند، چرا که اگر اعمال و دستورات حتی عبادی، مستند و مأثور و صادر
شده از سوی حجتهای خدا، ائمه علیهم السلام نباشد، مقرِّب نخواهد بود هر چند که
آثاری هم داشته باشد و در بسیاری از موارد چون شخص با تبعیت از غیر حجت خدا دست به
اعمالی (ولو به ظاهر خوب و حتی عبادات و ختمها و اذکاری) میشود، در نتیجه با
انجام این اعمال غیر مأثور از ولایت الهی خارج میشود و در مقابل هجوم شیاطین و
بلاها و فتنهها بیدفاع میشود، چرا که با تبعیت از غیر حجت خدا از حصن امن الهی
خارج شده است و گرفتاریهای فراوانی نیز به واسطهی همان اعمال به ظاهر خوب و یا
عبادات غیر مأثور نیز برایش به وجود میآید!
بسیاری از ابتلائات و گرفتاریها و عدم تأثیر دعاها و... همه ریشه در تبعیت از
غیر حجتهای خدا دارد.
عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در این
خصوص چنین بیان میداشتند:
اگر بنای مردم علاوه بر اعتقاد به حقانیت پیامبر اکرم و اهل بیت آن بزرگوار -
صلوات الله علیهم اجمعین - بر این باشد که در هر امری تنها مطیع آنان باشند و از دیگران
حتی در کارهای به ظاهر نیک تبعیت نکنند، همین تصمیم موجب خواهد شد که از بسیاری از
خطرات و مهالک محفوظ مانده و راه نفوذ شیاطین به آنان بسته گردد[16].
همچنین در جای دیگری میفرمایند:
مطلبی که باید همیشه به آن توجه داشته باشیم این است که... راه صحیح همان است
که محمد و آل محمد علیهمالسلام نشان دادهاند و سلوک صحیح که نتیجهبخش و قربآور
باشد منحصر به این است که به آنان تمسک جسته و از ارواح شریف آن بزرگواران
استمداد بجوییم.
...پس هر چه از ناحیهی غیر آنها باشد، گرچه ممکن است دارای خواص و آثاری هم
باشد، لکن حقیقت و محتوایی ندارد و همه باطل و گمراهی است.
روزی دستور العملی را که در کتاب غیر معتبری دیده بودم و مشتمل بر آیاتی از قرآن
بود انجام دادم. همان شب در خواب دیدم کیسهای پر از جواهرات دارم و به من گفته
شد:
اینها مصنوعی است! جواهراتی خوب است که معدنی باشد.
پس از بیدار شدن فهمیدم مصنوعی بودن جواهرات به خاطر این بوده که آن دستورالعمل
مأثور نبوده است.
بار دیگر ختمی را که مرحوم نهاوندی در یکی از کتب خود ذکر کرده مشغول شدم. بعد
از آن در خواب دیدم در مسیری حرکت میکنم که راه آن از میان باغهای مردم میگذرد
و من از روی دیوار باغها یکی پس از دیگری عبور مینمایم.
از شخصی پرسیدم: چرا راه اینگونه است؟ گفت: شما خودتان به خاطر اینکه کرایهی ماشین
ندهید از بیراهه آمدهاید.
پس از بیدار شدن متوجه شدم چون این ختم از اهل بیت علیهمالسلام نرسیده و مستند
به روایت نیست استفادهی از آن به منزلهی رفتن از بیراهه میباشد.
اگر از مسیری که آنان تعیین فرموده و به ما نشان دادهاند حرکت نکنیم، هر
چند ممکن است دارای آثاری باشد و در مسیر نیز سرسبزی و خرمی مشاهده کنیم، لکن بیراهه
است و روشن است که عاقبت بیراهه رفتن وصول به مقصود نخواهد بود[17].
...البته چون هر زحمتی بیمزد نیست و هر عملی اثری دارد چه بسا دستور العملهای
خارج از شرع مقدس، آثاری هم داشته باشد و در انسان حرارتی نیز ایجاد کند، لکن هر
گرمی و اثری نشانهی قرب به خدای متعال نیست.
راه آشنا شدن با حقایق و کسب معارف هیچگاه از دایرهی شرع مقدس اسلام بیرون نیست،
بلکه اصولاً فلسفهی شریعت و غرض از ارسال پیامبران رسیدن به کمال و درک حقایق و
کسب معارف میباشد، لکن راه آن منحصر به عمل کردن به احکام شرع بوده و صرفاً از
طریق آل محمد علیهمالسلام میسر است و به چیز دیگری نیاز نمیباشد.
حتی عرفا که عقیده دارند در راه سیر و سلوک نیاز به استاد است، برای این نیست که
او دستوری غیر از آنچه در شرع مقدس وارد شده بدهد، بلکه استاد همچون طبیبی که برای
هر بیمار داروی خاصی تجویز میکند او نیز برای تربیت نفوس به هر کس دستور خاصی
مناسب نفس و حالات و روحیات او میدهد، اما در هر حال، این دستورات و راهنماییها
در هیچ شرایطی از دایرهی شرع مقدس بیرون نمیباشد[18].
استاد مسعود عالی نیز در بحث اهمیت ولایت و تبعیت از ولی خدا نسبت به
سایر موارد چنین بیان میدارند:
شیطان خوب رصد میکنه که راه هدایت کجاست، این رو خوب میدونه که اگر کسی بتونه پیوند
با ولی خدا داشته باشه این دستش گرفته میشه و میره بالا، تمام سعیش شیطان و
دستگاه ابلیس اینه که پیوند بین مؤمنین رو با ولی خدا قطع بکنه. تمام همّ و غمّ شیطان
اینه.
چون اگر پیوند بین انسان و ولی خدا قطع شد، دیگه این انسان هدایت نمیشه، هر چی میخواد
بره نماز بخونه، به قول امام صادق علیهالسلام:
سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا اَلْأَمْرَ صَلَّى أَوْ زَنَى[19].
من ترجمهاش دیگه نمیکنم. اون کسی که از ولایت قطع کرده مساویست عملش: سَوَاءٌ...
صَلَّى أَوْ زَنَى. دیگه فرق نمیکنه، از ولایت وقتی قطع کرد، دیگه نمیتونه بره
بالا، دیگه نمیتونه رشد پیدا بکنه.
شیطان همهی همّ و غمّش اینه که این پیوند رو بزنه و قطع بکنه. چه در فرد و چه در
جامعه، شما تو قرآن همتون خوندید، شیطان میگه:
لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ[20]
خدایا، رو صراط مستقیم، من تور پهن میکنم.
صراط مستقیم، فرمود صراط یکی بیشتر نیست: الصراط، هو علی بن ابیطالب[21].
ما ده تا صراط مستقیم که نداریم، یک صراط مستقیم بیشتر نیست، شیطان همونجا رو
صراط ولایت تور پهن میکنه.
زراره اومد پیش امام باقر علیهالسلام گفت آقا شیطان چرا اینقدر سراغ شیعیان شما
میاد؟ تو بازارشون دروغه، فریبه، سر هم کلاه میگذارن، غیبت میکنن، دل همدیگرو میشکنن،
چرا تو مخالفین اینا کمتره؟
زراره در واقع سؤالی رو کرد که شاید بعضیا هم این تو ذهنشون اومده. بعضیا
الان میرن غرب، کشورهای اروپایی رو میبینن، میگن: بابا ما دیندار نیستیم، اونا
هستش که دارن به دستورای دین عمل میکنن، اونا خوبن، صداقت تو بازارشون هست، وجدان
کاری دارن، نظم دارن، قانونپذیر هستن، رعایت حقوق همدیگر رو میکنن، یعنی یه
مرتبه نمره 20 میدن به اونا، زراره هم همین رو اومد پرسید، گفت آقا چرا شیطان اینقدر
با شیعیان شما سر و کله میزنه؟ اینا رو میاندازه به گناه؟ اینقدر غیبت و دروغ و
سر همدیگه کلاه گذاشتن و اینها تو شیعیان شما زیاده؟ تا مخالفین اینقدر نیست.
امام باقر علیهالسلام فرمود که زراره!
یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ...[22]
شیطان برای تو و اصحابت تور پهن کرده، چون شماها گوهر دارید، شماها گنج دارید، اون
کسی که از صراط بیرون هست و پرته، شیطان چیرو بره از اون بگیره؟ تو تو صراطی، که
اگر مراقب خودت باشی بالا میکشی و میری، تو ولایت داری.
دزد وقتی میخواد بره دزدی، به خونهی پُر میزنه یا خونهی خالی؟ خونهی خالی برای
چی بره دزدی؟ به خونهی پُر میزنه.
شیعه دستش پُره، ولایت داره، اگر مراقب خودش باشه. شیطان طبیعیه که بیشتر سراغ شیعیان
بیاد.
امام باقر علیهالسلام فرمود: یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ
لِأَصْحَابِکَ... شیطان برای تو و اصحابت میاد!
[1] محمد:1تا3
[2] البته آیات متعدد دیگری نیز در قرآن وجود دارد که تأکید میکند ایمان صرف به پیامبر کافی و نجاتبخش نیست و در کنار آن باید به امر دیگری نیز ایمان آورد (که اینجا به ذکر همین یک نمونه بسنده شده). به عنوان نمونه میتوانید به روایات ذیل آیات 82 از سورهی طه و 27 از سورهی فرقان مراجعه فرمایید.
[3] شواهد التنزیل (حاکم حسکانی): ج۲، ص۲۴۱
[4] وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اَللّهِ عَنْ وَلاَیَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ. (المناقب (خوارزمی): ج۳، ص۷۲)
[5] روی أنّ إبلیس تمثّل لعیسى علیه السّلام فقال له قل: لا إله إلّا اللّه فقال: کلمة حقّ و لکن لا أقولها بقولک. (محجة البیضاء (فیض کاشانی): ج۵، ص۵۴)
[6] اسراء:۷۱
[7] لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهْ «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» قَالَ الْمُسْلِمُونَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَلَسْتَ إِمَامَ النَّاسِ کُلِّهِمْ أَجْمَعِینَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَی النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ لَکِنْ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدِی أَئِمَّهْ عَلَی النَّاسِ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَقُومُونَ فِی النَّاسِ فَیُکَذَّبُونَ وَ یَظْلِمُهُمْ أَئِمَّهْ الْکُفْرِ وَ الضَّلَالِ وَ أَشْیَاعُهُمْ، فَمَنْ وَالَاهُمْ وَ اتَّبَعَهُمْ وَ صَدَّقَهُمْ فَهُوَ مِنِّی وَ مَعِی وَ سَیَلْقَانِی أَلَا وَ مَنْ ظَلَمَهُمْ وَ کَذَّبَهُمْ فَلَیْسَ مِنِّی وَ لَا مَعِی وَ أَنَا مِنْهُ بَرِیءٌ. (لکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۲۱۵)
[8] (ابراهیم:۳۶)
[9] به نقل از پایگاه نشر آثار و اندیشههای حضرت آیت الله حائری شیرازی - بخش سخنرانیها، سخنرانیهای مسجد امیرالمؤمنین، فرازی از بیانات در جلسه پنجم - http://www.haerishirazi.com/?p=1738
[10] بقره:۲۵۷
[11] إِنَّمَا عَنَی بِهَذَا أَنَّهُمْ کَانُوا عَلَی نُورِ الْإِسْلَامِ فَلَمَّا أَنْ تَوَلَّوْا کُلَّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ خَرَجُوا بِوَلَایَتِهِمْ إِیَّاهُ مِنْ نُورِ الْإِسْلَامِ إِلَی ظُلُمَاتِ الْکُفْرِ. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۱، ص۳۷۵)
[12] در مثال دروغ نگفتن، بر طبق آیات و روایات، اگر شخصی که از هدایت محروم است، با توجه به اینکه خداوند به انسانها فجور و تقوا را الهام کرده، و انسان به شکل کلی با همان فطرتش از دروغ بیزار است، سعی کند بر اساس همان هدایت فطری اولیه دروغ نگوید، این میتواند مقدّمه شود برای اینکه شخص توفیق هدایت پیدا کند؛ یعنی بر طبق روایات، صفات نیکو و اعمال صالح اگر از سوی شخصی که هدایت نشده صادر شود، علاوه بر فواید دنیوی که برایش دارد، میتواند مقدمهی هدایت شدنش نیز بشود. اما اگر در معرض هدایت قرار گرفت و آن را به رغم اتمام حجت نپذیرفت، نه دیگر این دروغ نگفتنش مقرِّب است و نه در آخرت برایش سودی دارد، باز بر طبق آیات و روایات، این عمل خیر منجر میشود در دنیا به نعماتی نظیر سلامتی و وسعت رزق و حسن شهرت و... دستیابد و نهایتاً موجب تخفیف در عذاب اخرویاش میشود. اما برای ابدیتش توشهای برای نجات نخواهد داشت.
[13] لاَ قَوْلَ إِلاَّ بِعَمَلٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ إِلاَّ بِنِیَّةٍ وَ لاَ قَوْلَ وَ لاَ عَمَلَ وَ لاَ نِیَّةَ إِلاَّ بِإِصَابَةِ اَلسُّنَّةِ. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۱، ص۷۰)
[14] وَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنْ أَنَا أَدْرَکْتُ لَیْلَةَ اَلْقَدْرِ فَمَا أَسْأَلُ رَبِّی قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْعَافِیَةَ. (مستدرک الوسائل (میرزا حسین نوری): ج۷، ص۴۵۸) به پیامبر صلیاللهعلیهوآله عرض شد: اگر شب قدر را درک کردم از پروردگار چه درخواستی کنم؟ حضرت فرمودند: عافیت.
[15] انیس الصادقین: فصل تعقیبات نماز، بخش دعاهای سجدهی آخر، مورد نخست
[16] سفینة الصادقین: فصل علوم غریبه ص۶۱۹
[17] سفینة الصادقین (شرح حال پنجاه سال نخست زندگی عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی): فصل طریقت از شریعت جدا نیست، ص583
[18] همان: ص582
[19] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: سَوَاءٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ هَذَا اَلْأَمْرَ صَلَّى أَوْ زَنَى. (بحار الانوار (مجلسی): ج۲۷، ص۲۳۵ به نقل از ثواب الاعمال (صدوق): ص۲۱۱) برای مخالف این امر (ولایت علی بن ابیطالب علیهما السلام) تفاوتی نمیکند، خواه نماز بخواند، خواه زنا کند.
[20] «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ (اعراف:16) به دروغ گفت: «به سبب آنکه مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقیم تو، در کمین آنها مىنشینیم»»
[21] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: الصِّرَاطُ الَّذِی قَالَ إِبْلِیسُ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ الْآیَهْ هُوَ عَلِیٌّ (علیه السلام). (شواهد التنزیل (حاکم حسکانی سنی حنفی): ص۷۹) مقصود از آن صراطی که ابلیس گفت: قطعاً بر سر راه مستقیم تو در کمین آنها مینشینم در این آیه علی علیه السلام است.
[22] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: زرارة قال: قلت له قوله عز و جل- «لاقعدن لهم صراطک المستقیم»... فقال ابو جعفر علیه السلام: یَا زُرَارَةُ إِنَّهُ إِنَّمَا صَمَدَ لَکَ وَ لِأَصْحَابِکَ فَأَمَّا اَلْآخَرُونَ فَقَدْ فَرَغَ مِنْهُمْ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۱۴۵) زراره میگوید: به امام باقر علیهالسلام عرض کردم: این سخن خدای عزّوجلّ: «(شیطان گفت:) قطعاً من بر سر راه مستقیم تو، در کمین آنها مىنشینیم. حضرت فرمود: ای زراره! بدون شک ابلیس به کمین تو و اصحاب تو نشسته است و از (گمراهکردن) دیگران فارغ شده است.
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند:
خوبى دنیا و آخرت در رازدارى و دوستى با نیکان گرد آمده است و شر دنیا و
آخرت در فاش کردن راز و دوستی با اشرار[1].
این حدیث شریف به خوبی اهمیت خارقالعادهی نقش رازداری را در سعادت دنیا
و آخرت مشخص میکند؛ اهمیت فوقالعادهی دوستی و برادری با نیکان در نیل به سعادت
عقبی و دنیا مشخص است و در آیات و روایات نیز فراوان بر آن تأکید شده و نیز آثار
بسیار مخرّب دوستی با بدان و اشرار. لکن در مقدّم شدن رازداری بر دوستی با نیکان، اینگونه
به نظر میرسد که گویی از لوازم دوستی با نیکان، رازداری است و بدون آن نمیتوان
چندان در نزد نیکان و اولیای خدا جایگاهی یافت
و به نظر میرسد که رازداری از لوازم بسیار مهم و تعیین کننده در کسب
جایگاه ویژه در نزد خدا و اولیای خداست.
چنانچه وقتی از
عالم بزرگ شیعه ابو سهل نوبختى پرسیدند: چهطور شد که حسین بن روح نایب امام زمان
علیه السّلام شد، ولى تو به این مقام نرسیدی؟
او گفت: ایشان [یعنى ائمّه علیهم السّلام] بهتر مىدانند، و آنچه که
ایشان بپسندند [همان حقّ است.]
من مردى هستم که با مخالفین [اهل سنّت] ملاقات مىکنم و با آنها
مناظره و مجادله مىکنم، اگر من وکیل و نایب حضرت مىشدم و همچنانکه ابو القاسم
مکان ایشان را مىداند از مکان امام خبر داشتم و در مقام مجادله، در جواب حجّت و
دلیلى معطل مىماندم، چهبسا در آن حالت مکان آن حضرت را به دیگران نشان مىدادم، ولى ابو القاسم اگر حجّت خدا در زیر لباسش باشد و او
را با قیچى تکهتکه کنند، وى را به مردم نشان نمىدهد[2].
در تأیید این معنا، حضرت امام محمد باقر علیه السلام میفرمایند:
بهخدا قسم محبوبترین یارانم نزد من، پرهیزگارترین و فقیهترین آنها و کسى است
که نسبت به سخنان ما راز دارتر باشد[3].
در تاریخ شیعه، به گواه روایات معتبرِ متعدد، چندین بار فرج آل محمد
صلیاللهعلیهوآله به جهت همین رازدار نبودن شیعیان به تعویق افتاده و عامل
گرفتار شدن برخی امامان علیهم السلام و برخی یارانشان نیز همین عدم رازداری نقل
شده است.
عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در این
خصوص میفرمایند:
مطالبی را که فوق درک دیگران است یا حقایقی را که امکان دارد برخی نپذیرفته و
انکار کنند باید کتمان کرد. کتمان، خود نوعی تقیه میباشد و از مصادیق روشن
دستور اکید ائمه علیهمالسلام به تقیه همین است که احادیث آنها را برای غیر اهلش
نقل نکنند.
عرفا نیز نوعاً اول سفارشی که به شاگردان خود میکنند تأکید بر همین امر است، ولی
متأسفانه بعضی آنقدر خام هستند که اگر حالی پیدا کنند آن را حتی برای زن و بچهی
خود که بسا مسائل شرعیشان را هم نمیدانند تعریف میکنند، یا مثلاً برای رفیقی که
هنوز نمیداند اصول دین چیست از تجلیات حق صحبت میکنند!
بسیاری از تفسیق و تکفیرها نسبت به مؤمنین از همینجا ناشی میشود. اکثر گرفتاریهای
بندگان خاص خدا به واسطهی شاگردان کم ظرف و خام آنهاست.
حتی من معتقدم بسیاری از مشکلاتی که برای ائمه علیهمالسلام پیش میآمده، به
خاطر جهل بعضی از شیعیان بوده است که باعث میشدند خلفا با آن بزرگواران مقابله
کنند.
البته اینگونه کم ظرفیها و اشتباهات، قبح اعمال کسانی را که به مجرد شنیدن حرفی
بدون تحقیق، تهمت به مؤمن و غیبت او را جایز دانسته، تکفیر و تفسیق را شروع میکنند
و باعث هتک حرمت و احیاناً قتل او میشوند توجیه نمیکند؛
چه آنکه این قبیل ظلمها که در عالم فراوان صورت گرفته و اکنون نیز بسیار اتفاق میافتد
یک اشتباه صرف نیست، بلکه در واقع از خرابی دل سرچشمه میگیرد؛ زیرا چه بسا خود به
بعضی از گناهان کبیره ملتزم بوده و از آن غافلاند، ولی لغزش کوچک یا صغیرهی دیگران
در نظرشان بسیار بزرگ جلوه میکند...[4]
بر اساس آنچه بیان شد و دیگر احادیث، مطلق رازداری در سعادت دنیا و آخرت و نزدیک شدن به خدا و امام زمان ارواحنا فداه بسیار اهمیت دارد و این رازداری وقتی پای مباحث و معارف بلند دینی مطرح میشود اهمیتی مضاعف پیدا میکند و ضرورت دارد که این معارف جز به اهلش سپرده نشود و یکی از وظایف مهم منتظران رازدار بودن در همهی عرصههای زندگی به خصوص در عرصهی حفظ یا انتقال معارف دینی است.
[1] جُمِعَ خَیْرُ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ فِی کِتْمَانِ اَلسِّرِّ وَ مُصَادَقَةِ اَلْأَخْیَارِ وَ جُمِعَ اَلشَّرُّ فِی اَلْإِذَاعَةِ وَ مُؤَاخَاةِ اَلْأَشْرَارِ. (اختصاص (شیخ مفید): ص۲۱۸)
[2] سَمِعْتُ جَمَاعَةً مِنْ أَصْحَابِنَا بِمِصْرَ یَذْکُرُونَ أَنَّ أَبَا سَهْلٍ النَّوْبَخْتِیَ سُئِلَ فَقِیلَ لَهُ کَیْفَ صَارَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَى الشَّیْخِ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَیْنِ بْنِ رَوْحٍ دُونَکَ. فَقَالَ هُمْ أَعْلَمُ وَ مَا اخْتَارُوهُ وَ لَکِنْ أَنَا رَجُلٌ أَلْقَى الْخُصُومَ وَ أُنَاظِرُهُمْ وَ لَوْ عَلِمْتُ بِمَکَانِهِ کَمَا عَلِمَ أَبُو الْقَاسِمِ وَ ضَغَطَتْنِی الْحُجَّةُ [عَلَى مَکَانِهِ لَعَلِّی کُنْتُ أَدُلُّ عَلَى مَکَانِهِ وَ أَبُو الْقَاسِمِ فَلَوْ کَانَتِ الْحُجَّةُ تَحْتَ ذَیْلِهِ وَ قُرِّضَ بِالْمَقَارِیضِ مَا کَشَفَ الذَّیْلَ عَنْهُ أَوْ کَمَا قَالَ. (الغیبه (شیخ طوسی): ص۳۹۱)
[3] و اللّه، إنَّ أحَبَّ أصحابِی إلَیَّ أورَعُهُم و أفقَهُهُم و أکتَمُهُم لِحَدیثِنا. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج2، ص223)
[4] سفینة الصادقین: فصل تأثیر افراد بر نفس، ص443
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
برای یاری امام زمان...
بایستههایی برای یاری امام زمان عجاللهفرجه:
در حدیث معروفی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ
بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ اَلْأَخْلاَقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ[1].
هر کس خوشحال میشود که از یاران حضرت قائم عجاللهفرجه باشد و منتظر حقیقی باشد،
باید بر اساس ورع و محاسن اخلاقی عمل نماید در حالی که منتظر است.
همچنین امیر مؤمنان علی علیهالسلام در بیانی که تمام شیعیان و محبّانشان در طول
تاریخ را مخاطب قرار داده میفرمایند:
أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اِجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد[2].
مرا به واسطهی ورع، کوشش، عفّت و پایداری و استواری در مسیر حق یاری کنید.
این احادیث شریف معانی بسیار بلند و عمیقی در خود دارند که به آن کمتر توجّه میشود؛
به توفیق الهی سعی میشود مقداری مضامین نهفته در این احادیث تبیین شود؛ برای این
منظور باید دید میان انتظار حقیقی و یاری امامِ هر زمانی، با ورع و پرهیز و پاکی
از گناه و آراسته شدن به مکارم اخلاقی چه رابطهای است.
ورع و محاسن اخلاقی عامل قُرب الهی:
ورع در لغت به معنی کناره گرفتن و دوری گزیدن است و در روایات یک مفهوم ذو مراتب
است؛ مراتب اولیهی ورع طبق احادیث به معنای دوریجستن از امور حرام است[3] (که
البته خودش مرتبهای بسیار مهم و بلند است، تا جایی که بیان شده، کسی که ترک معصیت
کند از باورعترینِ مردمان است[4]) و
مراتب بالاترِ آن که شامل کنارهگیری از شبهات و توقف کردن هنگام مواجهه با امور
شبههناک است[5].
اثر وضعی و تکوینیِ عمل طبق ورع، پاکی درون انسان از گناه و معصیت است؛ همچنین در
روایات ذکر شده که ورع و پیراستگی[6] و
پیراسته شدن از گناه[7]
و معصیت از مهمترین عوامل قرب انسان به خداست[8].
اما در خصوص محاسن و مکارم اخلاق؛ در روایات بیان شده که نزدیکترین مؤمنین در روز
قیامت به نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله (که نزدیکترین مخلوق به ذات باریتعالی است[9]) آن
مؤمنی است که بهرهی بیشتری از محاسن و مکارم اخلاقی دارد[10].
با این مقدمه مشخص شد که ورع و پیراسته شدن از گناه و کسب مکارم و محاسن اخلاقی و
پیراسته شدن از رذایل اخلاقی، از مهمترین لوازم قرب الهی است.
حال باید دید کسی که به مقام قرب الهی برسد چه خواهد شد؟
نتیجهی قُرب مؤمن به خداوند در سایهی پاکی از گناه و
رذایل اخلاقی:
در حدیث قرب نوافل (که در معتبرترین منابع شیعه و سنی نقل
شده) آمده است که وقتی انسان با بندگی کردن، با ترک حرام و انجام واجب و انجام
مستحبات و... به خدا نزدیک شود، خداوند میفرماید «من گوش او میشوم که با آن میشنود
و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میگردم که با آن سخن میگوید و دستش میشوم
که به آن میگیرد[11]»
و نگاهش خدایی میشود، زبانش خدایی میگوید، دست و پایش کارهای خدایی انجام میدهد
و...
از طرف دیگر، حجت خداوند نیز ارادهای از خودش ندارد[12] و
هر کاری هم خداوند بخواهد در عالم انجام دهد از طریق این واسطهی فیض انجام میدهد[13] و
این وسایط فیض هم خواستی ندارند مگر خواست خدا.
رابطهی ارتکاب گناه و ابتلا به رذایل اخلاقی با نقصان و
احیاناً خروج انسان از ولایت خدا و اولیائش:
از سوی دیگر، هنگام گناه، انسان از ولایت الله خارج و تابع
ولایت طاغوت میشود[14].
همچنین در روایات بیان شده است که صفات رذیله، شعاعی از ولایت دشمنان اهل بیت در
وجود انسان است[15].
لذا وقتی انسان از گناه و صفات رذیله پاک میشود، (با توجه با زایل شدن آثار ولایت
طاغوت و دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام از وجود انسان) این استعداد و قابلیت
در او به وجود میآید که ولی خدا در او دخل و تصرف کند و البته این یک معنای دو
طرفه است، یعنی اگر انسان به واسطه گناهان و رذایل اخلاقی و اعتقادات باطل از
خداوند دور شود و به تعبیر دیگر از ولایت الله خارج و تحت ولایت طاغوت و ابلیس
قرار گیرد، مُلک وجودش مجرای جاری شدن ارادهی طاغوت و ابلیس میشود!
وجود انسان مجرای جاری شدن ولایت الله یا ولایت طاغوت:
برای هر یک از این دو حالت نیز در روایات نمونههای متعددی
وجود دارد، به عنوان مثال شخص مؤمنی کلامی بر زبانش جاری شده است و امام معصوم
فرمودهاند: این را که الآن بیان کردی، مَلَکی از جانب خداوند به تو الهام کرد[16]، یا
از سمت دیگر شخصی نفاقپیشه سخنی گفته، امام معصوم به او فرموده است که این مطلب
را شیطان بر زبانت جاری کرد[17]!
لذا چنانچه بیان شد، اگر مؤمنی که از گناهان و صفات ناپسند پاک شد و اعتقاداتش
هم صحیح بود، این شخص در حکم بازوی امام زمان عجاللهفرجه میشود و حضرت به وسیلهی
او میتوانند در عالم کار بکنند،
چرا؟!
چون برای مُلک وجودش شرایطی به وجود آورده که حضرت بتوانند در آن دخل و تصرف
نمایند و ولایتشان را در آن جریان دهند و بر این اساس مشخص میشود که به چه
علت کسی که طبق ورع و مکارم اخلاق عمل نماید، جزو یاران حضرت حجت ارواحنا فداه
است.
رابطهی خواندن نماز جعفر طیار با دعای حقیقی و یاری رساندن
به امام زمان علیه السلام:
این حقیقت بسیار بلند، عمیق، ناب و کمتر بیان شده را عالم ربّانی آیت الله سید
حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه در بخشی از کتاب زندگینامهشان سفینة
الصادقین، بیان کردهاند؛ ایشان بعد از اینکه تأکید میکنند که نماز جعفر طیار بر
طبق احادیث متعدد و معتبر باعث آمرزش گناهان بزرگ و پاکی نفس انسان است[18]،
ارتباط میان تحقق دعای حقیقی برای امام زمان ارواحنا فداه و یاری حضرت را با پاک
شدن نفس آدمی از گناهان و رذایل چنین بیان میدارند:
«چون این نماز (نماز جعفر طیار) طبق احادیث بسیار معتبر باعث آمرزش گناهان بزرگ میشود؛
لذا هرگاه یکی از محبین به واسطهی این نماز از ظلمت معصیت پاک شد روح
او که در واقع پرتوی از شعاع شمس ولایت الهی میباشد از همهی آفات نجات یافته و در
واقع امام خود را در وجود خود یاری و دعا کرده است.
و بر طبق این مطلب نیز احادیثی از اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام وارد شده است[19].»
مطلب را با حدیثی از حضرت بقیة الله
الاعظم ارواحنا فداه به پایان میبریم:
اگر خداوند به شیعیان ما توفیق همدلى در وفاى به عهدى که بر ایشان است عنایت میفرمود،
مبارکى دیدار ما براى ایشان به تأخیر نمیافتاد و در سعادت مشاهده ما با معرفتى شایسته
و درست شتاب میشد.
چیزى ما را از ایشان محبوس نکرده است، مگر اعمال ناخوشایند و ناپسندى است که از
آنها به ما میرسد و ما برای ایشان نمیپسندیم[20].
باشد که از کسانی باشیم که دست حضرت را برای اعمال ولایت در عالم مانند
سلمان و مالک باز میکنند؛ که به واسطهی پاکی از گناه و صفات رذیله، مجرای جاری
شدن ولایت امام زمانشان بودند.
[1] الغیبة (نعمانی): ج۱، ص۲۰۰
[2] نهج البلاغة (سید رضی): فرازی از نامه 27، ج۱، ص۴۱۶
[3] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: مِلاکُ الوَرَعِ الکَفُّ عَن المَحارِم. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج۱، ص۷۰۳) معیار و ملاک پرهیزگاری، خودداری کردن از حرامهاست.
[4] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: مَنْ وَرِعَ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ اَلنَّاسِ. (من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج۴، ص۳۵۲) کسی که پرهیز کند از حرامهای الهی، از با ورعترینِ مردمان است.
[5] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: اَلْوَرَعُ اَلْوُقُوفُ عِنْدَ اَلشُّبْهَةِ. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج۱، ص۱۲۵) ورع توقف کردن در هنگام مواجهه با شبهه است.
[6] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: مَنْ وَرِعَ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ اَلنَّاسِ. (من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج۴، ص۳۵۲) کسی که پرهیز کند از حرامهای الهی، از با ورعترینِ مردمان است.
مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: مِلاکُ الوَرَعِ الکَفُّ عَن المَحارِم. (غرر الحکم (تمیمی آمدی): ج۱، ص۷۰۳) معیار و ملاک پرهیزگاری، خودداری کردن از حرامهاست.
[7] حضرت امام محمد باقر علیه السلام: اَلتَّائِبُ مِنَ اَلذَّنْبِ کَمَنْ لاَ ذَنْبَ لَهُ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۴۳۵) توبهکننده از گناه گویی مانند کسی است که گناهی ندارد.
[8] خدای متعال در معراج خطاب به نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله: یا أحْمَدُ عَلَیْکَ بِالْوَرَعِ فَإنَّ الْوَرَعَ رَأْسُ الدّینِ وَوَسَطُ الدّینِ وَآخِرُ الدّینِ، إنَّ الْوَرَعَ یُقَرِّبُ الْعَبْدَ إلَى اللّهِ تَعالى. (ارشاد القلوب (دیلمی): ج1، ص203) اى احمد! بر تو باد به ورع، چرا که ورع سر دین و وسط دین و آخر دین است، ورع، عبد را به مقام قرب حق مىرساند.
[9] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: أَوَّلُ مَنْ سَبَقَ مِنَ الرُّسُلِ الى «بَلى» رَسوُلُ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآله) وَ ذلِکَ أَنَّهُ کانَ أَقْرَبُ الْخَلْقِ الَى اللّهِ تَبارَکَ. (تفسیر القمی: ج۱، ص۲۴۶) از رسولان نخستین کسى که براى گفتن «بلى» - در پاسخ خداوند که پرسید أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ - بر همه پیشى گرفت رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآله) بود، چرا که آن حضرت نزدیکترین مخلوقات به خداى تبارک و تعالى بود.
[10] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: أقرَبَکُم مِنّی یَومَ القِیامَةِ مَجلِسا أحْسَنُکُم خُلقا. (قرب الإسناد (حمیری): ص۴۵) نزدیکترین شما به من در روز قیامت، نیکو اخلاقترینِ شماست.
[11] خدای متعال خطاب به نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله: مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ، وَإِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ، وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ، وَإِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ. (الکافی (کلینی): ج۲، ص۳۵۲ – صحیح بخاری: ج۷، ص۱۹۰) هیچیک از بندگانم به من تقرب نجوید با عملی که نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب کردهام؛ و بهدرستی که بهوسیله نافله (مستحبات) به من تقرب میجوید تا آنجا که من دوستش میدارم و چون دوستش دارم، آنگاه گوش او میشوم که با آن میشنود و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میگردم که با آن سخن میگوید و دستش میشوم که به آن میگیرد. اگر بخوانَدَم، اجابتش میکنم و اگر خواهشی از من کند، به او میدهم.
[12] قُلُوبُنا أَوْعِیةٌ لِمَشِیةِ اللّهِ، فَإِذا شاءَ شِئْنا، وَاللّهُ یقُولُ: «وَ ما تَشاؤُونَ إِلاّ أَنْ یشاءَ اللّهُ (تکویر:29) (الغیبة (شیخ طوسی): ج۱، ص۲۴۶) دلهای ما ظروفی برای خواست خداوند است. اگر خدا چیزی را اراده کند و بخواهد، ما نیز اراده کرده، خواهیم خواست. خداوند متعال میفرماید: «و شما نمیخواهید مگر این که خداوند بخواهد.»
[13] مفهوم واسطهی فیض و مرز آن
با شرک و غلو:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: ان أبا حنیفه اکل طعاما مع الإمام الصادق جعفر بن
محمد علیهم السلام فلما رفع الصادق علیه السلام یده من اکله قال: الحمد لله رب العالمین،
اللهم هذا منک و من رسولک صلى الله علیه و آله... (کنز الفوائد (علامه کراکجی طرابلسی):
ج۲، ص۳۶)
روزی ابوحنیفه نزد حضرت امام صادق علیه السلام بود و با هم غذا میخوردند. زمانی که
امام علیه السلام دست از غذا کشیدند، فرمودند:
حمد مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ خداوندا این نعمت از سوی تو و رسول تو است.
ابوحنیفه خطاب به حضرت گفت: ای اباعبدالله [امام علیه السلام را با کنیه خطاب قرار داد]! آیا برای خداوند شریک قرار دادی؟
حضرت در پاسخش فرمود: وای بر تو، خداوند در کتابش میفرماید: «آنها فقط از این انتقام میگیرند که خدا و رسولش آنها را از فضلش بینیاز ساختند (توبه:۷۴)»
و در جایی دیگر میفرماید: «اگر به آنچه خدا و رسولش به آنها عطا کرده راضی باشند و بگویند: «خداوند برای ما کافیست، و به زودی خدا و رسولش از فضلش به ما عطا میکنند (توبه:۵۹)»
ابوحنیفه [بعد از شنیدن این دو آیه گفت:] سوگند به خدا! گویا تا این لحظه، هرگز این دو آیه از کتاب خدا را نخواندهام و نشنیدهام.
امام علیه السلام در پاسخش فرمودند: بله، به تحقیق که تو این دو آیه را هم خوانده بودی و هم شنیده بودی، اما خداوند متعال در مورد تو و امثال تو، چنین آیاتی را نازل فرموده است: «یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است (محمد:۲۴)»
و نیز فرموده است: «چنین نیست، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است (مطففین:۱۴)»
در دو آیهی مورد استناد امام صادق علیه السلام، خداوند نفرموده (الله و رسوله من فضلهما!) بلکه فرموده: «اَللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛ یعنی یک فضل است، از ناحیه خدا که به واسطهی رسولش آن را به خلق میرساند.
ضمیمه شدن رسول به الله در بینیاز ساختن از فضل خداوند، همان مفهوم واسطهی فیض است که در معارف حقّهی تشیع که از اختصاصات جایگاه ولی الله الاعظم است.
البته
روایات معتبر در خصوص مفهوم و جایگاه واسطهی فیض فراوان است که به جهت رعایت
اختصار به ذکر یک مورد دیگر اکتفا میشود؛ حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: أَبَى
اَللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ اَلْأَشْیَاءَ إِلاَّ بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ
سَبَباً وَ جَعَلَ لِکُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ
لِکُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ
ذَاکَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ نَحْنُ. (الکافی
(ثقة السلام کلینی): ج۱، ص۱۸۳) خدا خوددارى و امتناع فرموده که
کارها را بدون اسباب فراهم آورد پس براى هر چیزى سبب و وسیلهاى قرار داد و براى هر
سبب شرح و گشایشى مقرر داشت و براى هر شرحى نشانهاى [دانشى] گذاشت و براى هر نشانه
بابی گویا نهاد، عارف حقیقى کسى است که این درب و باب را شناخت و نادان حقیقى کسى است
که به این درب و باب نادان گشت، این درب و باب گویا، رسول خدا (صلّى الله علیه و آله)
است و ما (اهل بیت).
بیانات ذیل از عالم ربّانی آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی رضوان الله علیه تبیین عمیق
و دقیقی است برگرفته از آیات و روایاتِ صحیحه از مفهوم واسطهی فیض و جایگاه ولی الله
الاعظم در عالم و حد و مرز آن با شرک و غلو:
خداوند سبحان، وجود را از مجاری آن - که وسائط فیض هستند و واسطه و مجرای تام آن، امام
علیهالسلام و مقام ولایت است - نازل میکند.
یعنی حق تعالی به واسطهی نفس ولی که همان مقام نورانیت او است متصرف در امور است و اشیا به واسطهی نفس ولی، قائم به حق هستند.
صاحب ولایت مطلقه کسی است که قیوم تمام ما سوی الله است، اما در عین حال، او خود قائم به حق میباشد.
تفاوت اساسی در این است که حق تعالی از ما سوی بینیاز است، لیکن ولی از حق بینیاز نمیباشد.
و البته این معنا را به هیچ وجه نباید غلو به حساب آورد؛ زیرا غلو آن است که انسان ولی خدا را مستقل دانسته و بندهی مخلوق را خدا بداند.
بنا بر این اگر کسی معتقد باشد که خداوند به واسطهی نفس ولی - که از آن به نفس کلی الهی تعبیر میکنند - فیوضاتش را بر ما سوی جاری میکند و تمام اختیارات و قدرتها را به محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - داده، و آنها که ارادهای جز ارادهی حق ندارند، میتوانند هر کاری را به اذن او انجام دهند - نه اینکه امور به آنها تفویض شده و او خود سبحانه و تعالی منعزل باشد - چنین عقیدهای غلو محسوب نمیشود.
بلکه
کمال هم در این است که انسان به مقام نورانیت ائمه علیهمالسلام معرفت پیدا
کند و امام زمانش را آن طور که هست و آنگونه که خداوند به ایشان مقام و مرتبه داده،
بشناسد. (سفینة الصادقین: فصل توحید عرفا، ص۵۱۳)
ایشان در بخش دیگری میافزایند:
در دعای روز جمعه میخوانیم:
حتی لا نعتمد به غیرک و لا نطلب به الا وجهک. (مصباح المجتهد (شیخ طوسی): ص۴۱۲)
و درخواست میکنیم که به واسطهی امام عصر - عجل الله فرجه - به غیر خدا اعتماد نکنیم و توسط آن حضرت غیر خدا را نخواهیم.
چگونه این احتمال متصور است که به واسطهی امام زمان - صلوات الله علیه - به غیر خدا اعتماد کنیم؟
اگر امام را «غیر» فرض کردی و به او اعتماد کردی به غیر خدا اعتماد کردهای!
همینکه او را در عرض آوردی، میشود «غیر». و اعتماد به وی اعتماد به غیر خدا میشود، اگر چه منصب الهی هم داشته باشد.
در صورتی که اگر آن بزرگوار را مجرای فیض حق دیدی اعتماد به او، اعتماد به خداست و از آن حضرت خدا را خواستهای. (سفینة الصادقین: فصل توحید افعالی، ص۲۷۱)
[14] رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: لاَ یَزْنِی اَلزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یَسْرِقُ اَلسَّارِقُ حِینَ یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِکَ خُلِعَ عَنْهُ اَلْإِیمَانُ کَخَلْعِ اَلْقَمِیصِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۲۸) زناکار زنا نمی کند، در حالی که هنگام زنا مومن باشد. دزد دزدی نمی کند، در حالی که هنگام دزدی مومن باشد، زیرا هنگامی که زناکار زنا کند و دزد دزدی کند، ایمان از آن ها بیرون می رود، مانند بیرون آوردن پیراهن از بدن.
[15] حضرت امام جعفر صادق علیه السلام: نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِیدُ وَ اَلصَّلاَةُ وَ اَلصِّیَامُ وَ کَظْمُ اَلْغَیْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِیءِ وَ رَحْمَةُ اَلْفَقِیرِ وَ تَعَهُّدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ اَلْکَذِبُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلنَّمِیمَةُ وَ اَلْقَطِیعَةُ وَ أَکْلُ اَلرِّبَا وَ أَکْلُ مَالِ اَلْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی اَلْحُدُودِ اَلَّتِی أَمَرَ اَللَّهُ وَ رُکُوبُ اَلْفَوَاحِشِ «ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» وَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَةُ وَ کُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِکَ مِنَ اَلْقَبِیحِ فَکَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیْرِنَا. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۸، ص۲۴۲) ما ریشۀ هر گونه خیر و خوبى هستیم و همۀ نیکیها از شاخههاى ماست، و از جملۀ نیکیهاست توحید و نماز و روزه و فرو خوردن خشم و چشمپوشى از خطاکاران و رحم کردن به کمتوشه و دلجویى از همسایه و اعتراف به فضیلت اهل فضل، و دشمنان ما ریشۀ هر شر و تباهى هستند و از شاخۀ آنهاست زشتى و هرزگى، از آنهاست دروغ و بخل و سخنچینى و بریدن از خویشاوندان و رباخوارى و بهناحق خوردن مال یتیم و تجاوز به حقوقى که خداوند تعیین کرده و ارتکاب کارهاى پنهان و پیداى پلید و زنا و دزدى و کارهاى زشتى مانند اینها، و لذا دروغ مىگوید هر که گمان مىکند که با ماست لیکن به شاخههاى دیگرى جز ما چنگ مىافکند.
[16] حضرت امام رضا علیه
السلام: ...یَا خُزَاعِیُّ نَطَقَ رُوحُ اَلْقُدُسِ عَلَى لِسَانِکَ بِهَذَیْنِ اَلْبَیْتَیْنِ...
(عیون الأخبار (شیخ صدوق): ج۲، ص۲۶۵)
...ای خزاعی! روح القدس، این دو بیت را به زبان تو انداخته است...
دعبل بن علی خزاعی، شاعر زمان حضرت رضا علیه السلام گفت: وقتی قصیده تائیهام را برای
حضرت رضا علیه السلام خواندم همین که به ابیات زیر رسیدم؛ (خروج امام لا محالة واقع
- یقوم علی اسم الله بالبرکات
یمیز فینا کل حق و باطل - و یجزیی علی النعماء و النقمات)
ترجمه: آنچه امید میدارم، ظهور امامی است که البته ظهور خواهد کرد و با نام خدا و
یاری او و با برکتهای بسیار به امامت قیام خواهد کرد و هر حق و باطلی را تمیز و مردم
را به نیک و بد، پاداش و کیفر خواهد داد.
دعبل گفت: چون این دو بیت را خواندم؛ حضرت رضا علیه السلام بسیار گریست. بعدا سر بلند کرد، فرمود:
ای خزاعی! روح القدس، این دو بیت را به زبان تو انداخته است؛ آیا می دانی آن امام کیست؟...
[17] مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام: ...لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ. (نهج البلاغه (سید رضی): فرازی از خطبه 190 (خطبه متقین)، ص۳۰۳) آرام باش و دیگر چنین سخنانى مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است.
بعد از آنکه همام به اصرار از مولی امیرالمؤمنین خواست تا حضرت متقین را برایش توصیف نماید، جان سپرد، حضرت فرمود: سوگند به خدا من از این پیش آمد بر همّام مى ترسیدم. سپس گفت: آیا پندهاى رسا با آنان که پذیرنده آنند چنین مىکند؟ شخصى رسید و گفت: پس چرا با تو چنین نکرد؟ امام علیه السّلام پاسخ داد: واى بر تو، هر أجلى وقت معیّنى دارد که از آن پیش نیفتد و سبب مشخّصى دارد که از آن تجاوز نکند. (لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ) آرام باش و دیگر چنین سخنانى مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است.
[18] من لا یحضره الفقیه (شیخ صدوق): ج1، ص 553 - النوادر (راوندی): ص۲۹ - مفاتیح الجنان (شیخ عباس قمی): ص55
[19] سفینة الصادقین: فصل بازگشت با سامراء، ص۱۲۰و۱۲۱
[20] وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ. (احتجاج (طبرسی): ج2، ص499)
در فتنههای آخرالزمان، آنچه بیش از هر چیز محل تاخت و تاز شیاطین است، آن
است که بتوانند حب و بغض را از مدار ایمان خارج کنند، یعنی بتوانند کاری
کنند که انسان آنکسان و آن چیزهایی را که باید دشمن بدارد، دوست بدارد
و آنکسان و آن چیزها را که باید دوست بدارد، دشمن بدارد!
اگر چنین شد، شخص هر عمل دیگری هم داشته باشد برایش سودی نداشته و ابتدا
قوای فهم و فرقان و بصیرتش زیر و رو میشود و تا زوال ایمان و خروج از دین و
گرفتاری به سوء عاقبت نیز پیش خواهد رفت.
برای همین، از مهمترین استراتژیهای ابلیس و دستگاه طاغوت در آخرالزمان،
تبدیل کردن گناه و معصیت و منکر، به معروف و ارزش و هنجار است.
یعنی کاری میکنند که قلب، به جای بیزاری از گناه و معصیت و منکر، آن را ارزش بداند!
اثری وضعی رخدادن چنین فاجعهای، زیر و رو شدن بصیرت و قلب است.
بصیرت چیزی است که شخص با آن درست را درست و غلط را غلط میبیند، اگر زیر و
رو شد، درست را غلط میبیند و غلط را درست میپندارد؛ لذا مؤمنان راستین
در نظر کسانی که دچار چنین عارضهای شدهاند، احمق و ابله پنداشته
میشوند.
و قلب نیز ظرفی است که بناست حق در آن ریخته شود، اگر زیر و رو شود دیگر
شخص هیچ حقی را نمیپذیرد! و شخص در این صورت ابتلا به این عارضه،
بدیهیترین حقایق را نیز منکر میشود.
به هر نسبت که حساسیت و برائت قلب نسبت به منکرات کم شود، به همان نسبت نیز
قلب و بصیرت شخص زیر و رو میشود؛ و این روند در حد نهایتش به شرایطی
میرسد که شخص منکر و معصیت را ارزش میپندارد و خدایی نکرده به ارتکاب آن
افتخار میکند؛
اگر شخصی برسد به حد افتخار به معصیت، خداوند امر میکند که ملائکه، حب اهل
بیت علیهم السلام را (که حقیقت ایمان است) از قلب شخص بکنند! و شخص بعد
از آن، بغض اهل بیت را به دل میگیرد.
مراحل آغازین نزدیک شدن به چنین فاجعهای، این است که این اشخاص از شیعیان حقیقی اهل بیت علیهمالسلام بغض و کینه به دل میگیرند.
مهمترین ویژگی دوران نزدیک به ظهور، بر طبق روایات متعدد، این است که از
حیث اعتقادات، قشر خاکستری از بین میروند و مردم از حیث عقیقده، تبدیل به
سیاه و سفید میشوند!
و هر کس حتی اگر رگههایی از نفاق درش باشد نیز، باید آن را به شکل کفر علنی، آشکار نماید.
از طرف دیگر باز در روایات داریم که منافق تا وقتی که احساس امنیت و قدرت و
بینیازی نکرده باشد، باطن خود را علنی و آشکار نمیکند (که این امری
معقول و منطقی نیز هست) لذا با توجه به این دو دسته روایات! در آیندهی پیش
رو، ما فتنههایی خواهیم داشت که در آن، جبهه باطل و جریان نفاق گمان
میکنند آنچنان جبهه حق و جریان مؤمنان در موضع ضعف هستند و خودشان
آنچنان در موضع قدرتند که کامل و علنی بواطن خود را آشکار خواهند کرد.
جمعبندی! با توجه به آنچه گفته شد؛ اگر کسی میخواهد ایمانش در این
ابتلائات سخت و سنگین و پیاپی آخرالزمان حفظ شود؛ طبق معارف اهل بیت
علیهمالسلام، مهمترین شرطش این است که بتواند حب و بغش را بر مبنای ایمان
تنظیم نماید.
برای اینکار نیز شناخت دشمنان خدا و اولیای خدا و ویژگیهایشان (با تأکید
بر جریان یهود (تمدّن مدرن و مظاهر سبکزندگی مدرن نیز ذیل جریان یهودی
تعریف میشود.)، جریان نفاق و جریان ناصبیها) بسیار ضروری است. تا شخص
اصلاً بداند باید با چه کسانی و چه چیزهایی دشمنی کند.
لازم به ذکر است توجه شود که وجه مشترک همهی منحرفان عالم این است که در
حب و بغضشان انحراف است و این ملاک و محکی است که هر جریان انحرافی را
میتوان با آن تشخیص داد!
و نیز شناخت دقیق و صحیح احکام دین خدا نیز بسیار ضروری است که بتواند با
حرمتشکنان علنی و عمدی و آگاهانهی احکام خدا نیز برائت و دشمنیاش را حفظ
نماید و از خود آن افعال (از هر کس که مرتکبش شده باشند) بیرازی بجوید. و
برای حفظ این حالت (یعنی مدیریت حب و بغض بر مبنای ایمان)، مهمترین مقوّم
و مؤیّد، مؤانست و مجالست با عالمِ عامل و نیز مرتبط بودن با جمع مؤمنان
راستین و دوری و پرهیز از اختلاط با اهل غفلت و اهل معصیت و اهل دنیاست.
در ضمن!
پرهیزهایی نظیر: پرهیز از مال حرام و شبههناک، پرهیز از گرفتار شدن به
حقالناس (خاصه آبرویی! و مالی!)، پرهیز از استفاده از رانت و رشد
بیضابطه و با پارتی، از نمونه پرهیزهایی هستند که اگر رعایت نشود، دیر یا
زود انسان را از دایرهی ایمان در ابتلائات آخرالزمان بیرون خواهد کرد
(إلا ما رحم ربّی)
یعنی چنانچه قبلا هم تأکید شد؛
هر کسی که با رانت و بیضابطه در سیستم جمهوری اسلامی رشد کرده، ولو امروز
هم به ظاهر خیلی انقلابی و اهل بیتی باشد، دیر یا زود جلوی رهبر معظّم
انقلاب حفظه الله خواهد ایستاد و غربال آخرالزمان از این تصفیهی ترسناک
ناگزیر است!
در خاتمه، به قول آن عالم ربّانی:
خدایا ما که به خودمان رحم نمیکنیم، خودت به ما رحم کن...
از سال سوم دبیرستان که در کتاب دینی، یک درس درباره امام زمان
ارواحنا فداه داشتیم، علاقهمند شدم به مطالعه در زمینهی مهدویت، بسیار زیاد!
اولین کتابی که مرحوم پدرم در این خصوص به من داد کتاب خورشید
مغرب مرحوم حکیمی بود!
ترم یک دانشگاه، با خودم گفتم بیام یکبار از اول تا آخر قرآن
را بخوانم، ببینم در این کتاب خدا چه گفته به ما؟!
شروع کردم؛
سورهی حمد تمام شد؛
وارد سورهی بقره شدم!
از همان اوایل سورهی بقره، شروع شد!
چی؟!
سخن از یهود!
هی یهود، یهود
یهود، یهود
یهود، یهود
برایم سؤال شد این کتاب که برای ما مسلمانان هست برای چی خدا
اینقدر در آن به یهود گیر داده و دربارهی اونها سخن گفته!؟
لذا رها کردم پروژهی اولیه رو و شروع کردم یکدور با این رویکرد
که در قرآن خدا چه چیز فرموده دربارهی یهود، قرآن را یکبار از اول تا آخر خواندم!
بعد شروع کردم از برخی آیات محکم در باب یهود که برایم جالبتر
بود، رفتم تفاسیر و روایات ذیل و احیاناً تاریخ رو مرتبط به آن مفهومی که در آیه در
خصوص یهود گفته شده بود خواندن! بعد هم به اسناد خود یهودیها
و اسناد مرتبط با تاریخ جهان نگریستم.
یکی از جالبترین این آیات، آیهی 82 از سورهی مائده بود که خدا در آن فرموده بود:
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ[1]
بهیقین و قطعاً و بدون هیچ تردید، یهود را شدیدترین مردم از حیث دشمنی نسبت به مؤمنین
خواهی یافت!»
در این آیه، فعل لَتَجِدَنّ، مقدم شده و این نشانهی تأکید است!
لامِ اول هم برای تأکید آمده بر سر تَجِدَ و نون مشدّد آخر هم، باز برای تأکید است!
یعنی گنجایش ادبیات عرب نیست که بیش از این بر یک فعل تأکید بورزد!
آن هم فعلی که به شکل مضارع بیان شده و حکمی همیشگی در خصوص یهود را به شکل مطلق و
نه مقیّد بیان کرده!
این آیه را که دیدم، شروع کردم به تحقیق در خصوص ردّ پای دشمنیِ یهود، با پیامبر و
ائمه صلواتاللهعلیهماجمعین در طول تاریخ، در منابع متعدد شیعه و سنی و حتی منابع
غیر اسلامی!
به شگفتانههای بسیار شگفتانگیزی برخورد کردم!
در این جا فقط به عنوان یک قطره از این دریا نمونهای تقدیم میکنم!
اکثراً همه شنیدند که حضرت امیر صلوات الله علیه و آله، هنگام ضربتخوردن فرمودند:
فُزْتُ و ربِّ الکعْبةِ! اما ادامهی فرمایش حضرت امیر صلوات الله علیه را غالباً نشنیدهاید
که میفرمایند:
قتلنی ابن الیهودیة عبد الرحمن بن ملجم المرادی[2] - مرا
فرزند زن یهودیه کشت.
بنا بر نقل تاریخ مادر ابن ملجم و بنابر نقلی دیگر، دایهی او زنی یهودی بوده است.
در ثانی پناهدهندهی و یاریکنندهی اصلی ابن ملجم در کوفه برای اجرای نقشهی شومش
کسی است با نام اشعث بن قیس!
او یهودیزاده است![3]
دو بار (یکبار در جاهلیت و بار دیگر در عصر اسلام) به قبیلهاش خیانت کرده برای حفظ
جانش[4]
امیرالمؤمنین بر سر منبر او را منافق پسر کافر خطاب کردند[5]؛ ولی
آنقدر نفوذ و قدرت داشت که هیچگاه حضرت امیر صلواتاللهعلیه نتوانستند او را از
سپهر سیاسی کوفه حذف نمایند!
اشعث اصلیترین نقش را در تحمیل حکمیت و انتخاب ابوموسی به عنوان حکم ایفا کرد[6]!
ابن ملجم را در کوفه پناه داد[7] و شب حادثه
نیز با ابن ملجم در مسجد ماند؛ او زمان مناسب برای اقدام را به ابن ملجم مشخص کرد،
حجر بن عدی متوجّه شد اما دیر رسید[8]!
اشعث با امفروه، خواهر ابوبکر (خلیفه اول) ازدواج کرد[9]!
دخترش جعده امام حسن مجتبی را با سم به قتل رساند[10]!
پسرش محمد عامل اصلی اسیر شدن مسلم بن عقیل در کوفه بود[11]!
پسر دیگرش قیس کسی بود که روپوش امام حسین علیهالسلام را در عصر عاشورا ربود[12]!
و هنگامی که سپاه عمر سعد به از کربلا به کوفه بازگشتند، فرزندان و خویشان اشعث به سرکردگی پسرش قیس، ۱۳ سر را حمل میکردند[13]!
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند:
اشعث بن قیس در قتل علی بن ابیطالب شریک است
و دخترش جعده، حسن بن علی را مسموم کرد
و محمد پسر اشعث نیز در کشته شدن حسین بن علی شرکت داشت[14].
توجّه فرمایید که این قطره از دریا بود...!
[1] مائده:82
[2] بحار الأنوار (علامه مجلسی): ج42، ص281
[3] الوثائق السیاسیة (حیدر آبادی): ج۱، ص۳۵۳
[4] منافق ابن کافر! و الله لقد أسرک الکفر مرّة و الاسلام أخری... نهج البلاغة (سید رضی): ص۶۱ – فرازی از خطبه 19
[5] همان
[6] تاریخ الیعقوبی: ج۲، ص۱۸۸ - وقعة صفین (منقری): ص۴۸۲
[7] همان: ص138
[8] انساب الاشراف للبلاذری (بلاذری): ج2، ص493
[9] الاستیعاب (ابن عبد البر): ج4، ص1949
[10] همان
[11] همان: ج1، ص389
[12] تاریخ الأمم و الملوک (ابن جریر طبری): ج5، ص381
[13] همان: ص468
[14] الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج8، ص167